آقا محمّد بیدآبادى
(متوفاى: 1198ق)
عنوان مقاله: عارف فرزانه
نویسنده: نعمت الله فروغى
تولّد سبز
خانواده ى ملّا محمّد رفیع گیلانى در قرن دوازده هجرى، مقارن با سقوط سلسله صفویه و حمله افغانها به ایران (حدوداً 1135ق) صاحب فرزندى شدند که او را محمد نامیدند. پدر که خود از عالمان باتقوا بود، براى رشد فرزند حاضر به ترک وطن شد و محمد را به حوزه علمیّه پررونق آن زمان رساند تا نزد بزرگ ترین عالمان آنجا مراحل تحصیل علوم اسلامى راطى کند.
پدر
در مورد ملاّ محمد رفیع گیلانى اطلاعات قابل توجهى در دست نیست، ولى از قرائن و شواهد معلوم مى شود که او از عالمان وارسته و زاهد بوده است و به گفته شیخ عبدالنبى قزوینى مى نویسد: «مولانا محمد رفیع الاصبهانى البید آبادى، کان فاضلا محققاً و عالماً مدققاً و زاهداً متقیاً و صالحاً تقیاً، و بالجمله کان من أهل الفوز و الفلاح و العبادة و الصلاح»[1] وى از گیلان به اصفهان رفت و تا پایان عمر در محله ى بید آباد زندگى کرد. براى همین او و فرزندش را بیدآبادى مى گویند.
تحصیلات و اساتید
آقا محمّد بیدآبادى، به دلیل توجّهات پدر و استعداد سرشار، علوم مختلف معقول و منقول را به سرعت در خدمت فقها و حکماى بزرگ حوزه اصفهان فرا گرفت و طولى نکشید که در شمار اساتید و مدرّسان بزرگ قرار گرفت و مجلس درسش محل اجتماع بسیارى از حکما و فضلاى بزرگ گردید. علاّمه بزرگ، سید محسن امین به نقل از کتاب تجربة الاحرار در کتاب «اعیان الشیعه» در این باره مى نویسد:
«و کان درسه مجمع الرشد و الرشاد و مجمع اجتماع الحکماء و الفضلاء المتکلمین و الفقها مجلس درس او مجمع رشد و ارشاد و محل اجتماع حکما و فضلاى از متکلمین و فقها بود.»[2]
ملاّ محمّد، علم حدیث را نزد مرحوم ملاّ محمّد نقى الماسى (متوفى 1159 ق) فراگرفت به گفته خوانسارى وى از نوادگان مرحوم علاّمه مجلسى بود. آقا محمد از این استاد اجازه روایى هم دریافت کرد. مرحوم بید آبادى حکمت و فلسفه را در محضر ملاّ اسماعیل خواجویى(متوفى 1172 ق) و ملاّ عبدالله حکیم (متوفى 1162 ق) آموخته است. ملاّ اسماعیل خواجویى استاد بسیارى از دانشمندان زمان خود بوده و به همّت او حوزه منحل شده اصفهان بعد از هجوم افغانها، دوباره رونق گرفت. احتمالا علوم نقلى و عقلى را هم در محضر فاضل هندى نویسنده «تلخیص شفا» و اشارات و مؤلف کتاب کم نظیر «کشف اللثام» در موضوع فقه، فرا گرفته باشد. از شاگردان وى مى توان ملاّ محمد بن اباذر نراقى، ملاّ محراب گیلانى، میرزا ابوالقاسم مدرّسى خاتون آبادى رانام برد. از ملاّ اسماعیل خواجویى کتابى به نام «شرح دعاى صباح و رساله اى در حدوث دهرى» و اثرى به نام «ثمرة الفؤاد من نبذ من مسائل المعاد» باقى مانده است. این دانشمند بزرگ داراى مقام و منزلتى شایسته بود. نویسنده روضات مى گوید:
«نادر شاه که نسبت به احدى تواضع نداشت، در برابر این مرد فروتنى مى کرد.»[3]
آقا محمد سالها با جدّیت تمام به تحصیل علوم منقول و معقول پرداخت. استاد سید جلال الدین آشتیانى مى گوید:
«او در علوم نقلیه داراى حوزه علمى معتبر بود. وى در این دو رشته به مراتب عالى رسید و با عارفى پاک باخته به نام سید قطب الدین محمّد نیریزى آشنا شد و با عنایات و ارشادات او قدم در راه عرفان و سیر و سلوک معنوى گذارد و علوم رسمى را قیل و قال شمرد.»
او خود در نامه اى که براى یکى از شاگردانش عبدالله بیدگلى کاشانى نوشته است، به این تحوّل روحى اشاره مى کند و مى نویسد:
«بعد از یأس کلى از کلّ ماموى، استعانت به یارى حضرت بارى جسته، معلوم شد که: کتاب هفت ملت گر بخواند آدمى، عام است و علم رسمى سر به سر قیل و قال است، باید زبان بست و باز گشاد که الایمان کلّه عمل و یحصل بعضه من بعض و یقین نمودم که: در مدرسه هر علم را که آموخته ام من فى القبر یضرّنى و لاینفعنى راه نجات منحصر در تابعیت قولى و فعلتى و حالى است.»
قطب الدین نیریزى از مشایخ سلسله ذهبیّه[4]است.
سید جلال الدین آشتیانى در مورد او مى نویسد:
«عرفانیات را در صورت اشعار بلیغ و فصیح القا نموده تا زمان سقوط اصفهان در این شهر بوده است. او نیز منغمر در عرفانیات و از مشایخ سلسله ذهبیه به شمار مى رود و به آثار ملاّصدراتوجهى نداشته و در حکمت متعالیه جز اساتید زمان خود نبوده است»[5]
خدمات علمى
اوضاع سیاسى - اجتماعى عصر مرحوم آقا محمّد بید آبادى مصادف با سقوط حکومت صفویه و هجوم افغان ها به ایران و قتل و غارت و کشتار در شهر اصفهان بود، با این حال درایت و هوشیارى ملاّ محمد و اساتیدش از جمله ملاّ اسماعیل خواجوئى، سبب شد فلسفه و حکمت بعد از فتنه افغان ادامه یابد و شاگردان مبرزى چون ملاّ على نورى، ملاّ مهدى نراقى، میرزا ابوالقاسم مدرس اصفهانى، ملاّ محراب گیلانى در حوزه درس آنان پرورش یابند. استاد سید جلال الدین آشتیانى در مورد فداکارى این گروه از دانشمندان مى نویسد:
«اواخر عصر صفویه مدرّسان و دانشمندان متمایل به عرفانیات مورد تهاجم قرار مى گرفتند و برخى از علماى اخبارى اجداد صفویه را مورد طعن قرار مى دادند و در منابر چه بسا در حضور شاهزادگان صفویه اجداد آنها را تخطئه مى نمودند. در مقابل آنان بودند فضلا و دانشمندانى که مقاومت به خرج دادند و با سرسختى و قبول شداید و تحمّل مصائب، علم توحید را ترویج مى نمودند و اگر مقاومت و سرسختى و مجاهدت آنان نبود و وضع به همان منوال ادامه داشت به کلّى حکمت و عرفان منسوخ مى شد.[6]
در عرصه حکمت
بسیارى از محققان او را احیا کننده و مروّج فلسفه ملاّصدرا دانسته انداستاد مطهرى در این باره مى نویسد:
«اندیشه هاى صدرا[7] تدریجاً شناخته شد و رو آمد. ظاهراً آن دهانه فرهنگ که این آب جارى زیرزمینى از آنجا کاملا ظاهر شد، مرحوم آقا محمّد بید آبادى است.»[8]
تلاش ملاّ محمّد، بیشتر از راه تربیت شاگرد بزرگى چون ملاّ على نورى، جامه عمل پوشید که مدت هفتاد سال به تدریس آثار ملاّ صدرا پرداخته و به گفته استاد سید جلال الدین آشتیانى:
«آقا محمد بید آبادى با اینکه در عرفانیات راسخ بوده، حکمت و اشراق نیز تدریس مى کرد و با آنکه بر اسفار جسته جسته حواشى نوشته است، بطورى که از آثارش مشهود است در حکمت متعالیه ملاّصدرا، راسخ نبوده است، یعنى فلسفه آخوند را از استاد محقق در این حکمت استفاده ننموده است و ما در شرح حال آخوند نورى خواهیم گفت که فلسفه ملاّصدرا تا زمان آخوند نورى، مقام شایسته خود را به دست نیاورده بود.»[9]
روى هم رفته مى توان ملاّ محمّد بید آبادى و شاگردانش را پرچم داران نهضت احیاى حکمت متعالیه دانست که به شرح و تفسیر کلمات آخوند پرداختند و آن را از انزوا خارج کردند، با این توضیح که در زمان خود محمد به گفته محققان، هنوز موج افکار پیشینیان از قبیل بوعلى و شیخ اشراق غلبه داشته است، ولى به تعبیر شهید مطهرى، آن دهانه فرهنگ که این آب جارى زیرزمینى از آنجا کاملا ظاهر شد و بر همه پدیدار گشت، مرحوم آقا محمد بید آبادى است.
در عرصه عرفان
مرحوم آقا محمد بید آبادى، در زمره ى عالمان عاملى است که تجسم عینى اخلاق کریمه الهى اند. وى در عرصه عرفان اثر مکتوب کم دارد، ولى آثار بسیارى از وى بر جاى ماند و همین آثار علوّ مقام او را آشکار مى سازند. دستورالعمل هاى عرفانى - اخلاقى که از او بر جاى مانده و رساله «حُسن دل» که به قلم شیواى اوست، به همّت آقاى على صدرایى خویى چاپ و تصحیح و چاپ شده است، مدّت ها الگو و سرمشق دیگر عارفان بود. وى در عرفان مرید سیّد قطب الدین نیریزى از ارکان سلسله ذهبیّه بود و پس از مرگ او قطب این سلسله شد[10]. استاد سید جلال الدین آشتیانى درباره موضوع فوق مى نویسد:
«آقا محمد، راهنما و مرشد سلوک برخى از اعاظم علما و فقهاى عصر و زمان بود نه به نحو ارشاد مسند نشینان صاحبان سلاسل که یلعن بعضهم بعضاً. این مرد بزرگ از اعاظم معلمان اخلاق و مربّیان خواص از فضلا در دوران به شمار مى رود و از او سرگذشت هاى عبرت آور و حیرت انگیز نقل کرده اند و از ارباب معرفت مانند آقا سید مرتضى کشمیرى، سید احمد کربلایى تهرانى، آخوند ملاّ حسینقلى، ملاّ فتحعلى سلطان آبادى عراقى (اراکى)، سید على شوشترى، شیخ انصارى، سید بحرالعلوم و جمعى دیگر به آقا محمد منتهى مى شوند. نوشته هاى آخوند ملاّ حسینقلى و آقا سید احمد کربلائى و مرحوم شیخ محمّد بهارى در اخلاق و عرفان بسیار شبیه مکتوبات آقا محمد بید آبادى است و این تشابه به حدى است که اگر صاحب نوشته ها مشخص نبود آدمى خیال مى کرد یک نفر، منشى این نوشته هاست. این تشابه بیانگر این مطلب است که این اکابر به روش آقا محمد پاى بند بوده اند. با مراجعه به آثار عرفانى آقا محمد مشرب عرفانى[11] وى درک مى شود. از ویژگیهاى او جمع بین عرفان و قرآن و برهان است، سالک در این مشرب جمع بین ظاهر و باطن مى کند و هر یک را بدون دیگرى ناقص مى داند. پاى بندى و تقیّد به احکام شرع و عمل به آنها و نیز توسّل به خاندان رسول اکرم(علیهم السلام) از دیگر اصول این مکتب عرفانى است. وى در تحریر مسائل عرفانى، قلمى رسا و روان و شیوا داشت و در فارسى نویسى مسلط بود. او شعله تابناکى بود که انسانهاى مستعد را به سلوک راه معرفت و توحید هدایت نمود و شرح مصباح الانس و تمهید القواعد و دیگر آثار در عرفان نظرى را در اصفهان تدریس مى کرد.[12]
دیگر عرصه هاى علمى
آقا محمد در فقه نیز مقامى شامخ و حوزه درسى مهمّى داشت. از نظرات او در فقه وجوب عینى نماز جمعه در زمان غیبت امام است و چون در اصفهان نماز جمعه برگزار مى شد و باید بین نماز جمعه حداقل یک فرسنگ فاصله باشد، براى اقامه نماز جمعه به قریه رنان از بلوک ماربین اصفهان مى رفته[13] همچنین خوانسارى صاحب روضات به نقل از منیة المرتاد میرزا محمد اخبارى[14]، بید آبادى را در زمره مخالفان نظریه اجتهاد و موافقان نظریه اخبارى نام برده است. بید آبادى در تفسیر قرآن هم مهارت داشته و در مدرسه حکیم اصفهانى[15] درس تفسیر داشته و اثرى از او در این باره باقى مانده است. در مورد آشنایى با علم کیمیا، مرحوم محمد هاشم آصف مى گوید:
«صاحب اکسیر اعظم و عالم کیمیاى معظم بوده است و هر ساله از برکت کیمیاى مبارک که ائمه هدى(علیهم السلام)و زمره حکما آن را ناموس اکبر و اخت النبوة خوانده اند، به قدر هزار هزار مثقال زر و سیم مسکوک فى سبیل الله انفاق مى نمود.[16]
تربیت شاگردان
آقا محمد بیدآبادى از عارفان عاملى است که علم و عمل را با هم گردآورده بودند و همین امر سبب شد بسیارى از شیفتگان گردش جمع گردند و از خرمن اندیشه هاى ناب عرفانى او خوشه ها برچینند. وى در زمینه تربیت شاگردان درخشش ویژه اى داشت. یک نمونه از شاگردان وى حکیم ملاّ على نورى است که شخصیت والایش گویاى عظمت استاد مى باشد. اکنون به شرح کوتاهى در مورد تربیت یافتگان مکتب بیدآبادى مى پردازیم.
1 ـ ملاّ على نورى: معروف ترین شاگرد مکتب بیدآبادى و بزرگ ترین استاد در حکمت متعالیه و مدرّس متبحر مکتب آخود ملاّ صدرا است. وى در بین شارحان و مروّجان مبانى صدر المتألهین بى نظیر مى باشد. از حدود 25 تا نزدیک 100 سالگى به تدریس مکتب ملاّ صدرا اشتغال داشت. آثارش پیرامون آثار ملاّ صدرا و در توضیح مبانى او و دفع اعتراضات بر اوست. داراى قدرت بیان و تقریر حیرت آور بود.
بزرگ ترین حکما و عرفا و محققان متخصص در مشرب ملاّ صدرا در حوزه ى پر فیض او تربیت شدند. چندین سال حدود 400 تا 500 طالب علم و شاگرد عاشق حکمت به درس او حاضر شدند. از درایت او این که در زمان خود با متعصبان و مخالفان فلسفه از در مدارا وارد شد و به همین جهت متنفذترین علما و فقهاى عصر به او اظهار ارادت مى نمودند و با همین درایت توانست خود را از کید مخالفان برهاند.
2 ـ حاج محمد ابراهیم کلباسى (1180 ـ 1261ق): نویسنده کتاب «اشارات الاصول» است.[17] بیدآبادى همچون پدرى دلسوز سال ها به تربیت او پرداخت و بعد از پدرش وصى و قیّم او شد. وى فقیهى بزرگ و اصولى اى گرانمایه و عالمى متخلق بود. با آن که عالم و مرجع دینى بود، در مسجد منبر مى رفت و به ارشاد مى پرداخت. نویسنده روضات مى گوید:
«او را بالاى منبر دیدم که از استادش آقا محمد تعریف و تمجید مى کرد.»[18]
3 ـ میرزا ابوالقاسم حسینى اصفهانى، معروف به مدرس خاتون آبادى (م 1103): از مشاهیر مدرسان اصفهان بود که در مدرسه چهار باغتدریس مى کرد. وى نزد مرحوم آخوند ملاّ اسماعیل خواجویى و آقا محمد بید آبادى در علوم عقلیه و کلام و در نزد سید مهدى بحرالعلوم فقه و اصول و حدیث را فرا گرفت. نزدیک سى سال در مسجد شاه اصفهان امامت جماعت کرد و به خاطر علوّ مقام و مرتبه در تدریس به لقب «مدرس» مشهور شد. از آثار او مى توان به شرحى بر نهج البلاغه و تعلیقه هایى بر کتب چهارگانه حدیثى شیعه و تعلیقه بر تفسیر صافى و تفسیر قرآنى به زبان فارسى اشاره کرد.[19]
4 ـ سید صدر الدین کاشف دزفولى (1174 ـ 1258ق): وى در دزفول دیده به جهان گشود و براى تحصیل علم و معرفت به شهرهاى گوناگون از جمله بروجرد، کرمانشاه، همدان، دولت آباد، اصفهان، یزد، مشهد، شیراز، قزوین، تبریز، تهران، نهاوند، تویسرکان و عراق مسافرت و آثارى به زبان فارسى و عربى از خود به جاى گذاشته است.[20]
5 ـ آخوند ملاّ محراب گیلانىهمچون استادش گیلانى الاصل ولى ساکن اصفهان بود. از خدمت سید قطب الدین تبریزىدر عرفان و تصوف بهره مند بود. به گفته «زنوزى» از زهّاد زمان خود بود و مرتبه عالى در علوم عرفانى داشت.
6 ـ ملاّ نظر على بن محسن گیلانى (م 1217ق)
7 ـ احمد همدانى اردستانى.
8 ـ شیخ الاسلام شیخ جعفر لاهیجى.
9 ـ ملاّ حسین ساروى مازندرانى.
10 ـ ملاّ عبدالکریم اشراق بیرجندى.
11 ـ سید عبدالله داعى دزفولى.
12 ـ میر سید على میرمحمد صادقى.
عالمان بزرگوارى چون میرزا ابوالقاسم گیلانى(میرزاى قمى)، سید جعفر و سید محمد تهرانىکاشانى، عبدالله بیدگلى کاشانى و... نیز از او دستورالعمل اخلاق گرفتند و از آن استاد فرزانه بهره ها بردند.[21]
آثار
عالمان ربّانى که در وادى اخلاق و سیر و سلوک عرفانى قدم گذاشته اند، کمتر به تدوین کتاب پرداخته اند، به طورى که از عارفان بزرگى چون ملاّ حسینقلى همدانى، سید على شوشترى، سید مرتضى کشمیرى، سید احمد کربلایى و آقا سید على قاضى که همگى از پیروان شیوه بیدآبادى بودند، جز تعدادى دستورالعمل عرفانى چیزى بر جاى نمانده است. از مرحوم آقا محمد بید آبادى نیز بیشتر دستورالعمل ها و نامه هاى باقى مانده یا به درخواست طالبان طریق یا در پاسخ نامه هاى آنان نوشته شده است.
از ویژگى هاى مهم آثار بیدآبادى که بیشتر آن ها به فارسى است، شیوایى و روانى متن است. وى در پى آرایش سخن نبود، در عین حال سخنش آهنگین و فهم آن راحت است. فهرست آثار وى چنین است:
1. مبدأ و معاد: گاه رساله «توحیدیه» نامیده مى شود و آقاى سید جلال الدین آشتیانى آن را در اثرى به نام «منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران» به چاپ رسانده است. این کتاب سه قسمت و یک خاتمه و در هر قسم چند فصل دارد.[22]
2. رساله حُسن دل: در موضوع آداب سیر و سلوک است و نثرى شیوا، روان و مسجّع دارد. وى این متن را به یکى از دوستانش که از رهروان معرفت بوده، نوشته است و شیوه اش چنین است که در اثناى کلام به مناسبت به آیات قرآنى و احادیث معصومان(علیهم السلام) و کلمات بزرگان و ضرب المثل ها استناد مى کند و به وسیله آن ها کلام خود را زیور مى بخشد.
این اثر گران بها به همت آقاى على صدرایى خویى تصحیح و در قم توسط انتشارات نهاوندى چاپ شده است.
3. حواشى بر اسفار و مشاعر و چند کتاب دیگر که مورد استفاده شاگردانش بود و نزد شاگرد معروفش ملاّ على نورى بود. او هنگام تدریس از مطالب آن براى شاگردانش مطالبى نقل مى کرد. و همچنین ملاّ عبدالله زنوزىشاگرد ملاّ على نورى در چندین جاى لمعات الالهیه خود به نقل از استادش ملاّ على نورى از آن حواشى استفاده کرده است.
4. تفسیرى از قرآن: این تفسیر به زبان عربى بوده و هنوز به چاپ نرسیده است. مولف آن را با خط زیباى خود به نگارش درآورده و تنها نسخه آن در کتابخانه مرکزى دانشگاه تهران نسخه شماره 1854، فهرست دانشگاه، 8:444 موجود است. مرحوم سید جلال الدین آشتیانىمى فرماید:
«قرائت آن بسیار مشکل است و حقیر با آن که با خطوط ربطى دارم نتوانست از این تفسیر چند صفحه استنساخ نماید. ولى احاطه مولف به مباحث و تسلط او در تحریر مباحث علمى اعجاب آور است.»[23]
5. رساله اى در سیر و سلوک: در پاسخ میرزاى قمى، صاحب قوانین و عربى است.
این رساله همراه با ترجمه فارسى آن در مجله «پیام حوزه» سال 1372 به چاپ رسیده است.
6. رساله اى در سیر و سلوک: در پاسخ سید حسین قزوینى که بارها از حمله در مجله وحید تیرماه 1352 و مجله حوزه تیر 1362، کیهان اندیشه، فروردین و اردیبهشت 1366 چاپ شد.
7. فصلى در آداب تخلیه و تحلیه: در مجله وحید تیر 1352 و مجله حوزه آذر و دى 1368 به چاپ رسید.
مجموعه این نامه هاى عرفانى در کتابى با عنوان «تذکرة السالکین» به همت و تلاش آقاى على صدرایى خوئى توسط انتشارات نور السجاد چاپ شده است.
ویژگى هاى اخلاقى
1. زهد و ساده زیستى
مرحوم آقا محمد بید آبادى بى هیچ تکلّفى در بین مردم رفت و آمد مى کرد. مانند آنان سوار بر الاغ مى شد، به صحرا مى رفت و بیل مى زد و مایحتاجش را به دست خود تهیه مى کرد. با این که مقدار زیادى طلا در اختیار داشت، هیچ رغبتى به آن ها نداشت و همه را در راه خدا انفاق مى کرد و خود به سختى زندگى مى گذراند.
مرحوم محمد هاشم آصف (رستم الحکماء) مى نویسد:
«به قدر هزار هزار مثقال زر و سیم مسکوک فى سبیل الله انفاق مى نمود و در حجره ى نشیمن خاصش که تلامذه ى بسیار از ارباب علم و حکمت در آن جا فراهم مى آمدند، فرش بوریا و به اطراف و حواشیش، پوست گوسفند گسترده بود و بر آن ها مى نشستند و اعزّه و اشراف و اعیان و اکابر زمان، خدمتش را مایه ى افتخار مى دانستند.
مرحوم آقا محمد بیدآبادى مذکور به نفس نفیس خود به درِ دکان خباز و بقال و قصاب و علاف و عصار و سبزى فروش مى آمد و آذوقه و مایحتاج خود و عیال خود را بر دوش خود گرفته و به دامان خود نهاده و به خانه ى خود مى برد و در این باب اعانت از کسى قبول نمى کرد و جامه هاى وى کرباس و پشمینه ى کم بها بود و به کسب تکمه چینى اشتغال داشت و خط شکسته را خوب مى نوشت و چند دستگاه شعر بافى هم داشت و قدرى هم زراعت مى نمود.»[24]
مرحوم خوانسارى:
«در مقام ذکر غایت زهد این مرد بزرگ همین بس که در هنگام قحطى در شهر اصفهان، به جهت همدردى با مردم آن شهر به مدت شش ماه خوراک خود و خانواده اش زردک خام یا پخته بود و بدون هیچ اکراهى با آن ارتزاق مى نمود.»[25]
وى در «رساله حسن دل» خطاب به یکى از شاگردانش مى نویسد:
«احتیاط نما که از تو، به کسى آزار نرسد و بر پشتى بارى ننهى و در پایى خارى نکنى و آشوبى در وجودى نیفکنى و خلیق و حلیم باشى و دعاى خیر و توجّه فقرا را به واسطه قضاى حاجت غنیمت شمار.»[26]
2. بزرگوارى و مناعت طبع
با این که بسیارى از اعیان و اشراف، خواهان ارتباط با آقا محمد بودند و خدمتش را مایه ى افتخار مى دانستند، وى حتى کمک آن ها به فقرا را هم قبول نمى کرد. در کتاب رستم التواریخ آمده است:
«وکیل الدوله ثانى ایران، على مراد خان زند با کمال تواضع و تعظیم به دیدنش آمد. آن ذات مقدس، آن سلطان را در مجلس خود با فقرایى که در آن جا حاضر بودند، هم سلک و هم نشین نموده. آن سلطان والا شأن به قدر هفت هزار تومان نقد از مال خالص حلال خود، که از زراعت حاصل نموده بود ـ که در آن زمان قیمت بیست و هشت هزار خروار دیوانى غلّه باشد ـ نزدش گذارد و عرض نمود که این نقد را به مستحقین و فقرا قسمت نما. آن عالیجناب از روى استغنا فرمود: من مستحق نمى شناسم، مستحق شناس خدا است و فرمود: این مال را به رعایا بده. عرض نمود: من با رعایا به شرکت زراعت نموده ام و موافق عدل و قسط و حساب ایشان بهره ى خود را برده اند و من بهره ى خود را، فرمود: اگر چنین است اى بنده ى مسلط خدا به تدریج من فقیر و مستحق پیدا مى کنم و با برات نزد تو مى فرستم، تو به دست خود به ایشان بده، آن چه در برات نوشته ام زیرا که موافق احادیث صحیحه اگر تو به دست خود یک دینار انفاق نمایى بهتر از آن است که من مال تو را به اذن تو هزار دینار انفاق نمایم.»[27]
«و نیز در میان آن سلطان والا جاه و عالى جناب میرزا محمد على ولد میرزا مظفر خلیفه سلطانى به همین طریقه ى مذکور اتفاق افتاد.»[28]
3. توسل به معصومان(علیهم السلام)
آقا محمد، در مشرب عرفانى خود راه نجات و وصول الى الله را پیروى از معصومان و توسل به ائمه(علیهم السلام) مى داند. او در رساله حسن دل مى نویسد:
«پس از تزکیه و تصفیه ى قلب و تجلیه ى روح ظاهراً و باطناً متابعت آل رسول(علیهم السلام)باید نمود و تا قوت غضبى و نفس سبعى و قوت شهوى و نفس بهیمى و قوت وهمى و معنى شیطانى مسخر و منقاد قوّت ناطقه و نفس ملکى شود و از امّارگى به لوّامگى و از آن به ملهمگى و از آن به مطمئنّگى رسد... دست ارادت از دامن ولایت[29] رسول و آل او(علیهم السلام) کوتاه نکنیم و دست از دامن وارثان ایشان که در علم و عمل تابع ایشان هستند بر نداریم.
چون که گل رفت و گلستان شد خراب *** بوى گل را از که جویم از گلاب[30]
ذوق ادبى
از آثار او فهمیده مى شود که در شعر و نثر ادبى مهارت داشت و ذوق و قریحه ادبى در او قوّت خاصّ به آثارش بخشیده است. اگر چه به دلیل علوّ طبع، به ظاهر شعرى نسرود، ولى آن هنگام که موضوع سخن اقتضا مى کرد، در تبیین مباحث عرفانى، اشعار نغز و بدیع شاعرانى چون شیخ محمود شبسترى، شیخ بهایى و شیخ اجل سعدى و همچنین حافظ و مولوى را چاشنى بحث خود کرد.
بیدآبادى در نثر ادبى نیز مهارت کامل داشت و بارها از سجع موزون و زیبا استفاده مى کرد.
استاد سید جلال الدین آشتیانى مى گوید:
«آقا محمد از نوادر دوران اخیر در علم و سلوک، داراى مقامى رفیع و کم نظیر است. در تحریر مسائل عرفانى، داراى قلمى رسا و روان و شیوا و در فارسى نویسى چنان مسلط است که در انسان اعجاب بوجود مى آورد.»[31]
به عنوان حُسن ختام گلواژه هاى عارفانه و مسجع از این عارف فرزانه ذکر مى کنیم.
ـ اى عزیز! آگاه باش نه گمراه خودشناس باش نه خودنما که خودشناسى، حق شناسى است و خودنمایى، دعوى خدایى است.
ـ خدا را باش تا خدا تو را باشد، خود را مباش که هیچ با تو نباشد.
ـ اى عزیز! هى هى در طفلى پستى، در جوانى مستى و در پیرى سستى، پس خدا را کى پرستى؟!
ـ غم دل خور، نه غم گِل.
ـ اى عزیز! بارى کارى کن که پاک به دهر آمده اى، ناپاک به خاک نروى.
ـ عیش و سرور دهر غدّار به چاه قیر ماند، واى بر آن که در او فرو رود و خوشا به حال آن که از او بگذشت. [32]
رحلت
وى در سال (1198 ق) در جوار حق آرام گرفت و به دیار باقى شتافت. پیکر پاکش را در قسمت شرقى تکیه آقا حسین خوانسارى واقع در قبرستان تخت فولاد اصفهان، نزدیک مزار پدر بزرگوارش به خاک سپردند. بنا به وصیتش سال ها بر قبرش گنبد و بارگاهى ساخته نشد تا این که حدود 120 سال بعد از وفاتش مرحوم میرزا سلیمان رکن الملک، عمارت چهار طاقى روى قبر او ساخت.[33]
[1]. تتمیم امل الامل، علامه عبدالنبى قزوینى، ص 162.
[2]. اعیان الشیعه ج 9، ص 405.
[3]. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، سید جلالالدّین آشتیانى، ج 4، ص 152، خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 594.
[4]. سلسلهاى از تصوف که امروزه همه پیروان آن شیعى هستند و آن را ذهبیه کبرویه (منسوب به شیخ نجمالدین کبرى) رضویه (منسوب به حضرت رضا(ع)) مىنامند. سلسله ارشاد این فرقه طبق روایات به حضرت رضا(ع) مىرسد.
[5]. همان، ج 4، ص 298.
[6]. همان، ج 4، ص 299 - 298.
[7]. خدمات متقابل اسلام و ایران، ص 594.
[8]. همان، مرتضى مطهرى، ص 594.
[9]. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج 4، ص 298.
[10]. دانشنامه جهان اسلام، ج 5، ص 127، به نقل از: معصوم علیشاه، ج 2، ص 215.
[11]. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج 4، ص 296-298.
[12]. همان.
[13]. روضات الجنات، ج 7، ص 123.
[14]. همان، ج 7، ص 123.
[15]. دانش نامه جهان اسلام، ج 5، ص 127.
[16]. رستم التواریخ، محمد هاشم آصف، ص 406 و روضات الجنات، ج 7، ص 123.
[17]. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج 4، ص 541 ـ 539 (با تلخیص).
[18]. روضات الجنات، ج 5، ص 112.
[19]. همان، على صدرایى خویى، ص 14 ـ 13.
[20]. همان، ص 16.
[21]. تذکرة السالکین، على صدرایى خویى، ص 28.
[22]. منتخباتى از آثار حکماى الهى ایران، ج 2، ص 303.
[23]. همان، ج 4، ص 297.
[24]. رستم التواریخ، ص 406 و 407.
[25]. روضات الجنات، ج 7، ص 123.
[26]. رساله حسن دل، تحقیق على صدرایى خویى، ص69.
[27]. رستم التواریخ، ص 307.
[28]. همان.
[29]. رساله حسن دل، ص 66.
[30]. همان.
[31]. مجله حوزه، ش 10، تیرماه 1364، نقل از: شرح مقدمه قیصرى، ص 31.
[32]. حسن دل، ص 40 ـ 35.
[33]. تذکرة السالکین، على صدرایى خویى، ص 28.