میرزا حبیب الله خویى
(1265 ـ 1324ق.)
عنومان مقاله: شارح بلاغت
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
میرزا حبیب الله خویى فرزند میر محمّد بن هاشم در پنجم رجب 1265 در خوى دیده به جهان گشود. پدرش حاج سیّد محمّد امین الرعایاى خویى مردى پارسا، دوستدار دانش و داراى اخلاق شایسته بود و در تشویق فرزندش به کسب دانش نقشى بسزا داشت.[1]
در مسیر تحصیل
میرزا حبیب الله بعد از تحصیل ابتدایى در زادگاهش، در سال 1286ق با پسر عمویش سیّد محمدحسین هاشمى راهى عتبات عالیات شد و در حوزه علوى(علیه السلام) مسکن گزید. هوش سرشار، استقامت کم نظیر و عشق به علوم اهل بیت(علیهم السلام)موجب شد طى 5 سال تحصیل مدارک عالى و اجازات متعددى بگیرد و سپس به سوى زادگاهش برگردد و به تالیف، تصنیف و تبلیغ دین همت گمارد.[2]
اساتید
علاّمه خویى از اساتید متعددى بهره برد که به چند تن از آنان اشاره مى کنیم.
1 - میرزاى شیرازى: میرزاى شیرازى بعد از شیخ انصارى بزرگترین رهبر و مرجع شیعه بود و شاگردانى همچون میرزا محمدتقى شیرازى، شیخ عبد الکریم حائرى، میرزاى نائینى، شهید شیخ فضل الله نورى و میرزا حبیب الله خویى را تربیت کرد. وى در ماجراى تنباکو با یک فتوا، کمر استعمار انگلیس را شکست و با عزت و افتخار پرچم شیعه را در جهان برافراشت. این پرچمدار علم و عمل و مرد سیاست و دیانت در سال 1312 ق درگذشت.[3]
2 - ملاّ على رازى: او فرزند حاج میرزا خلیل تهرانى عالم و طبیب معروف است و فقه، اصول، ریاضیات، رجال، درایه، حدیث و عرفان سرآمد عصر خود بود. در محضر بزرگانى همچون شریف العلما، صاحب فصول، صاحب جواهر، شیخ جواد ملاّ کتاب شیخ عبدالعلى رشتى، سید محمد فرزند صاحب مفتاح الکرامه و شیخ انصارى تحصیل کرد و یکى از اساتید ممتاز حوزه علمیه نجف شد. وى که کرامات فراوانى داشت، بعد از تکمیل تحصیلات به تدریس و تربیت شاگردان روى آورد و نوابغى همچون سید حسن صدر کاظمى، میرزا حسین نورى، میرزا حبیب الله خویى، میرزا حسین خلیلى، شیخ على خاقانى، سید محمد هندى و میرزا محمد همدانى را پرورش داد.
از آثار وى مى توان به کتاب خزائن الاحکام فى شرح تلخیص المرام علاّمه حلّى، سبیل الهدایة فى علم الدرایة، غصون الایکة الغرویة فى الاصول الفقهیة و شرح تعلیقة الرجال وحید بهبهانى اشاره کرد. آن استاد فرزانه بر اثر خلوص و مصونیت با حضرت ولى عصر (عج) مرتبط بود. حاجى نورى مى فرماید:
«وقتى از استادم ملاّ على رازى که خیلى در کتمان اسرار اصرار داشت التماس کردم که از آن رازها برایم بگوید، ایشان فرمود: مکرر شده که در شب هاى تاریک که مردم همه در خواب بودند، در خلوت به سرداب سامرا مشرف شده ام و نور آن حضرت را که در سرداب مى تابید، مشاهده کرده ام. ایشان در مورد استشفاى خود شبى فرمود: امشب رفتم به سرداب مطهر و پاهاى خود را به قصد استشفا داخل چاه غیبت کردم و خود را آویزان نمودم و بعد از اندکى از بیمارى شفا یافتم. او مى فرمود: هیچ وقت نشد که زیارتى بکنم و کرامتى نبینم.»
آن بزرگوار در آخر صفر سال 1290 در نجف اشرف از دنیا رفت.[4]
3 - سید حسین حسینى کوه کمرى تبریزى (وفات 1299): علاّمه کوه کمرى معروف به سید حسین ترک یکى از مراجع بزرگ شیعه در حوزه علمیه نجف بود و مرجعیت عامّه را بعد از شیخ مرتضى انصارى عهده دار گردید. وى از شاگردان شیخ محمدحسین اصفهانى «صاحب فصول»، شریف العلماء مازندرانى، سید ابراهیم قزوینى(نویسنده ضوابط) و شیخ انصارى بود. بیش از هشتصد نفر از علما و فضلاى ممتاز در مکتب علمى علاّمه کوه کمرى تربیت شدند که شیخ محمد حسن مامقانى، فاضل شربیانى، میرزا موسى تبریزى، شیخ عبد الله مازندرانى، میرزا جواد آقا تبریزى، ملاّ على علیارى، مولى محمدعلى خوانسارى و میرزا حبیب الله خویىاز آن دسته اند.[5] آن بزرگوار داراى محاسن اخلاقى، عزّت نفس، مناعت طبع، علوّ همت و حافظه قوى بود و در اوج مصونیت و عرفان قرار داشت. جسد او را بعد از بیست سال از رحلتش تر و تازه و بدون هیچ پوسیدگى یافتند.[6]
درسهاى فقه و اصول وى را دو شاگرد زبده اش مامقانى و فاضل شربیانى و همچنین میرزا حبیب الله خویى تقریر کرده اند. استاد مطهرى در موردمقام معنوى و تواضع این استاد وارسته مى نویسد:
«مرحوم آیت الله سید حسین کوه کمرى ـ رضوان الله تعالى علیه ـ که از شاگردان صاحب جواهر و مجتهدى مشهور و معروف بود و حوزه درسى معتبرى داشت. هر روز طبق معمول در ساعت معین به یکى از مساجد نجف مى آمد و تدریس مى کرد. چنانکه مى دانیم حوزه تدریس خارج فقه و اصول، زمینه ریاست و مرجعیت است. ریاست و مرجعیت براى یک طلبه به معنى این است که یک مرتبه از صفر به لا نهایت برسد. زیرا یک طلبه تا مرجع نشده است هیچ است و به رأى و عقیده او کوچک ترین اعتنائى نمى شود و از نظر زندگى غالباً در تنگدستى بسر مى برد، ولى همین که مرجع شد یک مرتبه رأى او مطاع مى گردد و کسى در مقابل رأى او رأى ندارد، از نظر مالى نیز بدون حساب و کتاب، اختیار مطلق پیدا مى کند. علیهذا طلبه اى که شانس مرجعیت دارد مرحله حساسى را طى مى کند، مرحوم سید حسین کوه کمرى در چنین مرحله اى بود. یک روز آن مرحوم از جایى ـ مثلاً از دیدن کسى ـ بر مى گشت و نیم ساعت بیشتر به وقت درس باقى نمانده بود، فکر کرد در این وقت کم اگر بخواهد به خانه برود به کارى نمى رسد، بهتر است برود به محل موعود و به انتظار شاگردان بنشیند. رفت و هنوز کسى نیامده بود، ولى دید در یک گوشه مسجد، شیخ ژولیده اى با چند شاگرد نشسته و تدریس مى کند. مرحوم سید حسین سخنان او را گوش کرد، با کمال تعجب احساس کرد که این شیخ ژولیده بسیار محققانه بحث مى کند، روز دیگر راغب شد عمداً زودتر بیاید و به سخنان شیخ گوش کند، آمد و گوش کرد و بر اعتقاد روز پیشش افزوده گشت. این عمل چند روز تکرار شد، براى مرحوم سید حسین یقین حاصل شد که این شیخ از خودش فاضل تر است و او از درس این شیخ استفاده مى کند و اگر شاگردان خودش بجاى درس او به درس این شیخ حاضر شوند، بهره بیشترى خواهند برد.
اینجا بود که خود را میان تسلیم و عناد، میان ایمان و کفر، میان آخرت و دنیا مخیّر دید.
روز دیگر که شاگردان آمدند و جمع شدند گفت: رفقا امروز مى خواهم مطلب تازه اى به شما بگویم، این شیخ که در آن کنار با چند شاگرد نشسته از من براى تدریس شایسته تر است و خود من هم از او استفاده مى کنم، همه با هم مى رویم به درس او. از آن روز در حلقه شاگردان شیخ ژولیده که چشمهایش اندکى تراخم داشت و آثار فقر در او دیده مى شد درآمد. این شیخ ژولیده پوش همان است که بعدها به نام حاج شیخ مرتضى انصارى معروف شد، اهل شوشتر است و «استاد المتأخرین» لقب یافت. شیخ در آن وقت تازه از سفر چند ساله خود به مشهد و اصفهان و کاشان برگشته و از این سفر توشه فراوانى برگرفته بود، مخصوصا از محضر مرحوم حاج ملاّ احمد نراقى در کاشان.
چنین حالتى در هر کس موجود باشد مصداق
اسلم وجهه لله است.»[7]
4 - میرزاى رشتى: میرزا در سال 1234ق در املش به دنیا آمد و در اثر تلاشهاى مستمر و در اندک زمان در ردیف مراجع و مدرسان فقه و اصول حوزه علمیه نجف قرار گرفت.
صاحب جواهر، شیخ انصارى شیخ عبدالکریم ایروانى از استادان صاحب نَفَس وى بودند. کتابهاى بدایع الافکار، رسالة فى مقدمة الواجب از آثار اصولى و کتابهاى الطهارة، الالتقاط، الوقوف و الصدقات از تألیفات فقهى اوست. حواشى بر تفسیر جلالین و کاشف الظلام نیز در شمار آثار وى جا دارد. از شاگردان ممتاز میرزا مى توان به سید محمد کاظم یزدى (نویسنده عروة)، آقا ضیاءالدین عراقى، میرزاى نائینى، شیخ فضل الله نورى، آقا سید ابوالحسن اصفهانى و میرزا حبیب الله خویى اشاره کرد.
آن فقیه عارف و مجتهد زاهد در سال 1312ق در نجف درگذشت و در حرم علوى(علیه السلام)دفن شد.[8]
آثار و تألیفات
این ادیب فرزانه و فقیه جلیل القدر حاصل زحمات خود را در قالب مجموعه هایى ارزشمند به دنیاى علم عرضه داشت. این آثار عبارتند از:
1 - منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة[9]
این کتاب که مشهورترین اثر علاّمه خویى است، در 21 جلد از سوى مکتبة الاسلامیة در تهران چاپ و منتشر شده است. 14 جلد اوّل تألیف علامه خویى است.
از جلد 15 تا 19 را استاد حسن زاده آملى نگاشته و دو جلد آخر هم اثر استاد محمد باقر کمره اى، به سبک میرزا حبیب الله است.
این شرح جامع ترین، دقیق ترین و مبسوط ترین شرح نهج البلاغه به زبان عربى است و به بسیارى از پرسشها در مورد کلام امام در نهج البلاغه پاسخ مى دهد.
صدر الاسلام امامى دانشمند معاصر خویى در مورد منهاج البراعه مى نویسد:
«این کتاب عظیم الشأن و ارزشمند در موضوع خود بى نظیر است و تا به حال همانند آن در میان آثار وجود ندارد بسط و تفسیر و تفصیل مطالب مربوطه، انشاى روان، اتقان و دقت از ویژگیهاى آن است.
کتابى علمى ادبى تاریخى است و از ترتیب و سیر منطقى زیبا برخوردار مى باشد که بهره هاى فراوان به همراه دارد و شایسته است که یکى از یادگاران گرانسنگ عصر خود به حساب آید.[10]
علاّمه سید حبیب الله خویى در این شرح بعد از مقدمه مفصلى که در مورد مباحث الفاظ، انواع معانى، حقیقت و مجاز، و اکثر مباحث علم بلاغت و بدیع را آورده است، به سیره على(علیه السلام)مى پردازد. او براى شرح سخنان مولاى متقیان(علیه السلام) اوّل قطعه اى از نهج البلاغه را آورده و پس از آن به شرح لغت و اعراب و معنى و تفسیر آن کلمات مى پردازد و ترجمه فارسى را نیز بیان مى کند. او با بهره گیرى از اشعار مناسب و مثلها و نقل حوادث به زیبایى اثر خود افزوده است.
میرزاى خویى در مورد امتیازات کتاب منهاج البراعه در مقدمه مى نویسد:
«خطبه ها و کلمات امام على(علیه السلام) را شماره بندى و داراى فصول مشخص قرار داده ام تا براى محققین نهج البلاغه راحت و آسان شود و همچنین لغت و معنى و اعراب را از هم جدا نموده و براى فهم بهتر شرح را با متن ممزوج نموده ام. به شبهات مخالفان پاسخ گفته و لغزشهاى ابن ابى الحدید را گوشزد کرده ام وقایع و حوادث مربوط به کلام امام را به صورت واضح بیان نموده، سلسله اسناد و نقل تمام سخن امام(علیه السلام) را در جاهایى که سید رضى کامل نیاورده در این شرح گنجانده ام... با همه فصاحت اندک خود، این اثر را به محضر مولایم امیر المؤمنین على(علیه السلام) تقدیم مى کنم و امید صله و کرم و احسان دارم.»[11]
2 - حاشیه بر قوانین: در موضوع علم اصول و چهارده هزار بیت است.
3 - منتخب الفنّ فى حجیة القطع و الظنّ.
4 - احقاق الحق فى تحقیق المشتق: نسخه اى از این کتاب به خط مؤلف در کتابخانه آیت الله مرعشى وجود دارد.
5 - الجُنة الواقیة: در موضوع شرح دعاهاى ماه رمضان تدوین شده است.
6 - شرح کتاب دروس شهید اول: بخش قضا و شهادات را بررسى مى کند.
7 - چهل حدیث.
8 - شرح العوامل فى النحو: در دوران جوانى و قبل از تشرف به نجف تألیف کرد. این کتاب در حدود 400 صفحه مى باشد.
9 - تقریرات درس اصول: درسهاى علامه کوه کمرى را طبق رسائل شیخ انصارى تدوین کرده و در 1289ق. در نجف به پایان برده است.
10 - تحفة الصائمین فى شرح الادعیة الثلاثین: در سال 1291ق در خوى نوشته است.
11 - رساله در رد فرقه صوفیه.[12]
برگى از منهاج البراعه
براى آشنایى بیشتر با افکار و سبک این عالم وارسته، به یکى از نکات مطروحه در آن اشاره مى کنیم:
میرزاى خویى در مورد گروه صوفیه و اندیشه هاى انحرافى آنان روایات متعددى آورده و راه و روش نادرست آنان را مردود مى شمارد. در یکى از این روایات آمده است:
«ثابت بُنانى مى گوید: من و گروهى از زاهدان بصره مثل ایوب سجستانى و صالح مُرّى و عتبة الغلام و حبیب الفارسى و مالک بن دینار به زیارت خانه خدا رفته بودیم. در مکه متوجه شدیم آب کمیاب شده است و مردم به علت نیامدن باران به شدت در مضیقه اند. اهل مکه از ما تقاضا کردند از خداوند متعال طلب باران کنیم. ما هم به کنار کعبه آمدیم و بعد از طواف به مناجات خاضعانه با خداوند پرداختیم و دعا کردیم، امّا از اجابت دعا خبرى نشد. در همان حال جوانى که نور معنویت از سراسر وجودش پیدا بود، به کنار کعبه آمد و بعد از طواف خانه خدا رو به ما کرد و گفت: اى مالک بن دینار و اى ثابت بُنانى و اى ایوب سجستانى و اى صالح مُرّى و اى عتبه غلام و اى حبیب فارسى و اى سعد و اى عمر و اى صالح اعمى و اى رابعه و اى سعدانه و اى جعفر بن سلیمان! همگى گفتیم: لبیک و سعدیک اى جوان! گفت: آیا در میان شما عابدان و زاهدان کسى نبود که خداوند متعال او را دوست داشته باشد؟! ما گفتیم: اى جوان وظیفه ما دعا کردن است و اجابت دست خداست. او گفت: از خانه کعبه فاصله بگیرید! اگر در میان شما یکى بود که خداى رحمان او را دوست داشت، حتماً اجابت مى کرد. آنگاه به کنار کعبه آمد و سر به سجده گذاشت. شنیدم که در حال سجده این گونه راز و نیاز مى کرد:
«سیّدى بحبّک لى الاسقینّهم الغیثخداوندا! اى آقاى من! تو را قسم مى دهم به محبت تو نسبت به من، این مردم را از آب رحمت خود سیراب گردان!»
ثابت بنانى مى گوید: سخن او هنوز تمام نشده بود که بارش دانه هاى باران آغاز شد و باران چنان آمد که گویى از دهانه مشک آب مى ریزد. جلو رفتم و گفتم: اى جوان تو از کجا فهمیدى خدا تو را دوست دارد. گفت: اگر مرا دوست نداشت، به کعبه راهم نمى داد و من به زیارت موفق نمى شدم. همین که مرا به خانه اش راه داد. فهمیدم مرا دوست دارد و او را به دوستى ش با خود قسم دادم و اجابتم کرد.
آنگاه در حالى که از ما دور مى شد، اشعارى خواند که مضمون بیت اوّلش این بود: «هر کس خدا را بشناسد و این معرفت او را در زندگى بى نیاز نکند، انسانى بدبخت و شقى است.»
بعد از رفتن او از اهالى مکه پرسیدم این جوان چه کسى بود، گفتند: على بن الحسین بن على بن ابى طالب(علیهم السلام).[13]
میرزاى خویى بعد از نقل این روایت، نتیجه مى گیرد: این افرادى که در روایت نامشان آمده است، همه از سران صوفیه مى باشند که عمل آنان نزد امام چهارم ارزشى نداشت. عبادات بى تفکر و زهد نمایى و مقدس مآبى که در سران صوفیه دیده مى شد، آنان را از اهل بیت(علیهم السلام)جدا کرده، در ردیف حزب شیطان قرار داده است. و با توجه به سایر روایات اهل بیت(علیهم السلام)معلوم مى شود مذهب تصوف با تمام زیر مجموعه هایش مخالف مذهب امامیه است و سران آنان در کلام اهل بیت(علیهم السلام) مورد لعن و طعن قرار گرفته و مبناى مذهب آنان بر اساس روایاتى جعلى و ضعیف بنا شده است.[14]
البته این بدان معنا نیست که ما عرفان و عارفان راستین را نیز قبول نکنیم بلکه بر عکس، پیروى از مذهب اهل بیت(علیهم السلام) و به کارگیرى معارف آنان بهترین شیوه عرفانى است و على(علیه السلام)در خطبه متقین ویژگى هاى آنان را بیان نموده است.
نمونه اى از ترجمه
از ویژگیهاى شرح نهج البلاغه میرزاى خویى ترجمه فارسى خطبه ها و گفتارهاى امیر مؤمنان على(علیه السلام) است. او بر خلاف سبک کتابها و شروح عربى، علاوه بر شرح و اعراب و لغت، ترجمه متون عربى را به زبان فارسى نیز بیان کرده است که در نوع خود بر زیبایى کتابش افزوده است. ما در اینجا نمونه هایى را از ترجمه او از خطبه 147 نقل مى کنیم:
«فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً(صلى الله علیه وآله) بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَْوْثانِ إلى عِبادَتِهِ وَ مِنْ طاعَةِ الشَیْطانِ إلى طاعَتِهِ، بِقُرْآن قَدْ بَیَّنَهُ وَ احْکَمَهُ لِیَعْلَمَ الْعِبادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ وَلْیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ وَلْیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أنْکَرُوهُ. فَتَجَلّى لَهُمْ سُبْحانَهُ فى کِتابِهِ مِنْ غَیْرِ أنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ بِما أراهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ کَیْفَ مَحَقَ بِالْمَثُلاتِ وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِماتِ,
پس مبعوث فرمود خداوند تبارک و تعالى محمد(صلى الله علیه وآله) را به راستى و درستى تا این که خارج نماید بندگان را از عبادت بتان به سوى عبادت پروردگار و از طاعت شیطان به سوى طاعت حضرت کردگار، با قرآنى که بیان فرمود آن را و محکم ساخت آن را، تا این که بدانند بندگان پروردگار خودشان را، وقتى که جاهل بودند به او، و تا اقرار کنند با آفریدگار بعد از اینکه منکر بودند به وحدانیت او، و تا اثبات کنند وجود او را بعد از اینکه نمى شناختند او را پس ظاهر گردید حق سبحانه و تعالى از براى ایشان در کتاب عزیز خود بدون اینکه دیده باشند او را به آن چه نمود به ایشان از قدرت خود و ترسانید ایشان را از غضب و سطوت خود و چه گونه محو و نابود کرد از قرون ماضیه با عقوبات نازله و مستأصل ساخت کسى را که مستأصل نمود با عذابهاى هائله.»[15]
از منظر بزرگان
1 - سید احمد حسینى:
«او از شاگردان زبده علامه فاضل سید حسین حسینى کوه کمرى است و تقریرات درس اصول وى را تحریر کرده است. آیت الله کوه کمرى در تقریظى که بر کتابش نوشته در مورد ایشان مى گوید: میرزا حبیب الله عالمى فاضل است که در میان همگنان خود ممتاز مى باشد. او در مبانى و موضوعات علوم ادب و قواعد اصولى سرآمد عالمان دینى است. ذهن قوى و سرشار وى قابل قیاس با دیگران نیست.»[16]
2 - عالم مجاهد شهید ثقة الاسلام تبریزى:
«حاج میرزا حبیب الله از عالمان فاضل و محقق در عصر ماست که من در تبریز با او ملاقات کردم. وى در نجف در محضر بزرگانى همچون سید حسین ترک و ملاّ على بن میرزا خلیل تهرانىکسب علم نمود و از آن اساتید اجازاتى نیز دریافت کرد. وى آثار ارزشمندى را پدید آورد و به مشتاقان علم و دانش عرضه نمود که مشهورترین آنها شرح نهج البلاغه مى باشد. مظفر الدین شاهقاجار در تهران دستور داد که آن را به طبع برسانند.»[17]
3 - شیخ آقا بزرگ تهرانى:
«میرزا حبیب الله خویى که بخش اعظمى از سخنان امیر المؤمنین(علیه السلام) را در موسوعه بى نظیر خود، منهاج البراعه به تبیین و توضیح و شرح پرداخته بود از اتفاقات عجیب زندگى وى ]که نشانه اى از صدق و صفاى او هم مى باشد[ اینکه هنگامى که به شرح عبارت (بادِرُوا بِالاَْعْمالِ عُمُراً ناکِسبه سوى اعمال نیک بشتابید پیش از آنکه عمرتان پایان پذیرد.) در خطبه 230 رسید، قلم عمرش خشک شد و روحش به سوى جنان پر کشید.»[18]
4 - صدر الاسلام محمد امین امامى مؤلف مرآة الشرق:
«علامه سید حبیب الله هاشمى موسوى خویى که یکى از علماى بزرگ شهرستان خوى محسوب مى شود، عالمى هوشمند و تیزبین و عالى مقام بود. اطلاعات گسترده، وسعت فکر و اندیشه، اشتیاق و تمایل شدید به تفکر و تحصیل و تألیف از ویژگى هاى او بود. از عوامل موفقیت وى پشتکار و سحر خیزى را مى توان نام برد که او ثلث آخر شب بیدار مى شد و تا طلوع فجر مطالعه مى کرد، مى اندیشید و حاصل زحماتش را تألیف مى کرد. او مى گفت: ثلث آخر شب بهترین زمان براى مطالعه و تألیف است زیرا صفاى ذهن، آمادگى فکرى و روانى، تمرکز حواس، حضور قلب و دورى فکر از تشویش و اضطراب را به همراه دارد.[19]
5 - علامه میرزا ابوالحسن شعرانى:
«منهاج البراعه مبسوط ترین شرح بر نهج البلاغه است که من آن را دیده ام. شارح محترم در آن آنچه را در فهم لازم بوده از شرح لغت و اعراب و توضیح و قصه مناسب فروگذارى نکرده است.»[20]
6 - استاد جعفر سبحانى:
«میرزا حبیب الله خویى از فقیهان جلیل القدر امامیه در قرن چهاردهم هجرى بود که در علم کلام نیز مهارتى تمام داشت. وى بعد از تکمیل تحصیلات عالیه در زادگاه خود به حلّ مشکلات و رفع خصومت پرداخت و علاوه بر تألیف شرح نهج البلاغه، تقریرات درس اصول استادش علامه کوه کمرى را نیز تدوین کرده است.»[21]
7 - سید احمد دهدشتى حائرى:
وى در تقریظ خود بر منهاج البراعه، میرزا حبیب الله را این گونه ستوده است:
«گرچه بر نهج البلاغه شرح هاى خوبى نوشته شده است و دانشمندانى همچون ابن ابى الحدیدو ابن میثم در این وادى قلم زده اند و تمام تلاشهاى خود را براى توضیح و تبیین کلام امیر المؤمنین(علیه السلام) به کار گرفته اند امّا در عصر ما خداوند به مسلمانان منت نهاد که عالم پیشرو و مورد اعتماد اهل اسلام، ادیب روزگار و فقیه اهل بیت(علیهم السلام)، افتخار محققین و برگزیده مجتهدین و عارف نیایشگر میرزا حبیب الله خویى آستین بالا زد و تمام همتش را به کار گرفت و منهاج البراعه را به مشتاقان و محققین نهج البلاغه عرضه نمود. و این موسوعه ى بى نظیر را فراهم آورد.»[22]
فرزندان
از این بزرگوار دو فرزند صالح به یادگار ماند که هر دو رهرو راه پدر دانشمند خود بودند.
1 - سید ابو القاسم امین الاسلاماو بعد از تکمیل تحصیلات در نجف مسکن گزید و به حلّ و فصل مشکلات مردم پرداخت. وى در اواخر عمر به تهران مهاجرت کرد و در سن هشتاد سالگى در سال 1368 ق در تهران به لقاء الله پیوست. سید عبد الحمید خویى یادگار وى بود که در حوزه نجف تحصیل کرد و در تهران به خدمات علمى و معنوى پرداخت. او در مدرسه حاج ابو الفتح خان تدریس مى کرد و به اقامه نماز جماعت مى پرداخت و در سال 1370ق در مکه جان به جان آفرین تسلیم کرد.
2 - سید ابو الحسن خویىوى بعد از کسب علوم اسلامى به زادگاه پدرش در شهر خوى برگشت. وى عالمى عابد و عارفى صاحب سرّ بود و در سال 1345ق در سن هفتاد سالگى در خوى از دنیا رفت.[23]
[1]. مراة الکتب، ثقة الاسلام تبریزى، على بن موسى، نشر کتابخانه آیتالله مرعشى (ره)، قم، 1414، ص 481.
[2]. مقدمه منهاج البراعة، میرزا حبیبالله خویى، نشر مکتبة الاسلامیة، تهران، 1358الذریعة الى تصانیف الشیعة، دار الاضواء، بیروت، 1403، ج 4 15 ص 92 و ج 23، ص 157.
[3]. الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، نشر مکتبة الصدر، تهران، ج 3، ص 225. براى مطالعه بیشتر: ر. ک. به: گلشن ابرار، ج 1، ص 385.
[4]. فوائد الرضویة، شیخ عباس قمى، ص 294مستدرک الوسائل، محدث نورى، نشر آل البیت، 1408 ق، ج 3، ص 401مصفى المقال، آقا بزرگ تهرانى، ص 319نجم الثاقب، محدث نورى، نشر جمکران، 1382 ش، ص 636.
[5]. فوائد الرضویة، ص 148مراة الکتب، ص 204.
[6]. علماى معاصرین، ملاّ على واعظ خیابانى، ص 385شهداء الفضیلة، علاّمه امینى، ص 344.
[7]. عدل الهى، مرتضى مطهرى، نشر صدرا، 1358 ش، ص 347.
[8]. ر. ک. به: گلشن ابرار، ج 1، ص 378.
[9]. منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة نام کتاب دیگرى است که علامه قطب الدین راوندى در شرح نهج البلاغه، در سال 556ق نوشت. ابن ابى الحدید از وى بهره فراوان مىبرد و گاهى هم به او اعتراض مىکند. علامه شیخ یوسف بحرانى نیز در کتابش «سلاسل الحدید» به اعتراضهاى ابن ابى الحدید بر منهاج البراعه راوندى پاسخ مىدهد. این کتاب در سه جلد از سوى کتابخانه آیتالله مرعشى در سال 1406 ق به چاپ رسیده است.
قطب الدین راوندى فقیه، محدث، مفسر، متکلم، فیلسوف، ادیب و تاریخدان بزرگ شیعه در قرن ششم است. او در راوند کاشان متولد شد و در محضر اساتید بزرگ شیخ ابوعلى طبرسى، عماد الدین طبرى، محمد بن حسن (پدر خواجه نصیر) و سید مرتضى رازىتحصیل کرد و در مدتى کوتاه به عنوان چهره شاخص جهان تشیع شناخته شد و در تمامى علوم اسلامى صاحب نظر گردید. او دانشمندى نوآور بود که بر بسیارى از نکات مبهم در علوم دست یافت. و بالغ بر 60 جلد کتاب در علوم مختلف تألیف کرد. فقه القرآن، تهافة الفلاسفة، الخرائج و الجرائح و منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة از آثار اوست و قبرش در صحن حضرت معصومه(علیها السلام)قرار دارد. (الذریعة، ج 23، ص 157معجم رجال الحدیث، آیتالله سید ابوالقاسم خوئى، ج 9، ص 97، شرح حال وى در گلشن ابرار، ج 1، ص 97.)
[10]. دانشمندان و مشاهیر حرم عبد العظیم(علیه السلام)، ج 1، ص 217.
[11]. منهاج البراعة، ج 1، ص 10.
[12]. مرآة الکتب، ص 483دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبد العظیم(علیه السلام)، چ کنگره حضرت عبد العظیم، ج 1، ص 217، مقاله آقاى على صدرائى خویى.
[13]. منهاج البراعة، ج 14، ص 7الاحتجاج، احمد بن على طبرسى، نشر نعمان، نجف اشرف، ج 2، ص 316.
[14]. همان، ص 21.
[15]. منهاج البراعة، ج 9، ص 103.
[16]. تراجم الرجال، سید احمد حسینى، نشر کتابخانه آیتالله مرعشى 1414 ق، ج 1، ص 135.
[17]. مرآة الکتب، ص 481.
[18]. الذریعة، ج 14، ص 123.
[19]. دانشمندان و مشاهیر حرم عبد العظیم(علیه السلام)، ج 1، ص 217.
[20]. منهاج البراعة، ج 15، ص 4.
[21]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، قسم دوم، ص 932.
[22]. منهاج البراعة، ج 1، ص 1.
[23]. دانشمندان و مشاهیر حرم حضرت عبد العظیم، ج 1، ص 217.