آثار و تألیفات
این ادیب فرزانه و فقیه جلیل القدر حاصل زحمات خود را در قالب مجموعه هایى ارزشمند به دنیاى علم عرضه داشت. این آثار عبارتند از:
1 - منهاج البراعة فى شرح نهج البلاغة[9]
این کتاب که مشهورترین اثر علاّمه خویى است، در 21 جلد از سوى مکتبة الاسلامیة در تهران چاپ و منتشر شده است. 14 جلد اوّل تألیف علامه خویى است.
از جلد 15 تا 19 را استاد حسن زاده آملى نگاشته و دو جلد آخر هم اثر استاد محمد باقر کمره اى، به سبک میرزا حبیب الله است.
این شرح جامع ترین، دقیق ترین و مبسوط ترین شرح نهج البلاغه به زبان عربى است و به بسیارى از پرسشها در مورد کلام امام در نهج البلاغه پاسخ مى دهد.
صدر الاسلام امامى دانشمند معاصر خویى در مورد منهاج البراعه مى نویسد:
«این کتاب عظیم الشأن و ارزشمند در موضوع خود بى نظیر است و تا به حال همانند آن در میان آثار وجود ندارد بسط و تفسیر و تفصیل مطالب مربوطه، انشاى روان، اتقان و دقت از ویژگیهاى آن است.
کتابى علمى ادبى تاریخى است و از ترتیب و سیر منطقى زیبا برخوردار مى باشد که بهره هاى فراوان به همراه دارد و شایسته است که یکى از یادگاران گرانسنگ عصر خود به حساب آید.[10]
علاّمه سید حبیب الله خویى در این شرح بعد از مقدمه مفصلى که در مورد مباحث الفاظ، انواع معانى، حقیقت و مجاز، و اکثر مباحث علم بلاغت و بدیع را آورده است، به سیره على(علیه السلام)مى پردازد. او براى شرح سخنان مولاى متقیان(علیه السلام) اوّل قطعه اى از نهج البلاغه را آورده و پس از آن به شرح لغت و اعراب و معنى و تفسیر آن کلمات مى پردازد و ترجمه فارسى را نیز بیان مى کند. او با بهره گیرى از اشعار مناسب و مثلها و نقل حوادث به زیبایى اثر خود افزوده است.
میرزاى خویى در مورد امتیازات کتاب منهاج البراعه در مقدمه مى نویسد:
«خطبه ها و کلمات امام على(علیه السلام) را شماره بندى و داراى فصول مشخص قرار داده ام تا براى محققین نهج البلاغه راحت و آسان شود و همچنین لغت و معنى و اعراب را از هم جدا نموده و براى فهم بهتر شرح را با متن ممزوج نموده ام. به شبهات مخالفان پاسخ گفته و لغزشهاى ابن ابى الحدید را گوشزد کرده ام وقایع و حوادث مربوط به کلام امام را به صورت واضح بیان نموده، سلسله اسناد و نقل تمام سخن امام(علیه السلام) را در جاهایى که سید رضى کامل نیاورده در این شرح گنجانده ام... با همه فصاحت اندک خود، این اثر را به محضر مولایم امیر المؤمنین على(علیه السلام) تقدیم مى کنم و امید صله و کرم و احسان دارم.»[11]
2 - حاشیه بر قوانین: در موضوع علم اصول و چهارده هزار بیت است.
3 - منتخب الفنّ فى حجیة القطع و الظنّ.
4 - احقاق الحق فى تحقیق المشتق: نسخه اى از این کتاب به خط مؤلف در کتابخانه آیت الله مرعشى وجود دارد.
5 - الجُنة الواقیة: در موضوع شرح دعاهاى ماه رمضان تدوین شده است.
6 - شرح کتاب دروس شهید اول: بخش قضا و شهادات را بررسى مى کند.
7 - چهل حدیث.
8 - شرح العوامل فى النحو: در دوران جوانى و قبل از تشرف به نجف تألیف کرد. این کتاب در حدود 400 صفحه مى باشد.
9 - تقریرات درس اصول: درسهاى علامه کوه کمرى را طبق رسائل شیخ انصارى تدوین کرده و در 1289ق. در نجف به پایان برده است.
10 - تحفة الصائمین فى شرح الادعیة الثلاثین: در سال 1291ق در خوى نوشته است.
11 - رساله در رد فرقه صوفیه.[12]
برگى از منهاج البراعه
براى آشنایى بیشتر با افکار و سبک این عالم وارسته، به یکى از نکات مطروحه در آن اشاره مى کنیم:
میرزاى خویى در مورد گروه صوفیه و اندیشه هاى انحرافى آنان روایات متعددى آورده و راه و روش نادرست آنان را مردود مى شمارد. در یکى از این روایات آمده است:
«ثابت بُنانى مى گوید: من و گروهى از زاهدان بصره مثل ایوب سجستانى و صالح مُرّى و عتبة الغلام و حبیب الفارسى و مالک بن دینار به زیارت خانه خدا رفته بودیم. در مکه متوجه شدیم آب کمیاب شده است و مردم به علت نیامدن باران به شدت در مضیقه اند. اهل مکه از ما تقاضا کردند از خداوند متعال طلب باران کنیم. ما هم به کنار کعبه آمدیم و بعد از طواف به مناجات خاضعانه با خداوند پرداختیم و دعا کردیم، امّا از اجابت دعا خبرى نشد. در همان حال جوانى که نور معنویت از سراسر وجودش پیدا بود، به کنار کعبه آمد و بعد از طواف خانه خدا رو به ما کرد و گفت: اى مالک بن دینار و اى ثابت بُنانى و اى ایوب سجستانى و اى صالح مُرّى و اى عتبه غلام و اى حبیب فارسى و اى سعد و اى عمر و اى صالح اعمى و اى رابعه و اى سعدانه و اى جعفر بن سلیمان! همگى گفتیم: لبیک و سعدیک اى جوان! گفت: آیا در میان شما عابدان و زاهدان کسى نبود که خداوند متعال او را دوست داشته باشد؟! ما گفتیم: اى جوان وظیفه ما دعا کردن است و اجابت دست خداست. او گفت: از خانه کعبه فاصله بگیرید! اگر در میان شما یکى بود که خداى رحمان او را دوست داشت، حتماً اجابت مى کرد. آنگاه به کنار کعبه آمد و سر به سجده گذاشت. شنیدم که در حال سجده این گونه راز و نیاز مى کرد:
«سیّدى بحبّک لى الاسقینّهم الغیثخداوندا! اى آقاى من! تو را قسم مى دهم به محبت تو نسبت به من، این مردم را از آب رحمت خود سیراب گردان!»
ثابت بنانى مى گوید: سخن او هنوز تمام نشده بود که بارش دانه هاى باران آغاز شد و باران چنان آمد که گویى از دهانه مشک آب مى ریزد. جلو رفتم و گفتم: اى جوان تو از کجا فهمیدى خدا تو را دوست دارد. گفت: اگر مرا دوست نداشت، به کعبه راهم نمى داد و من به زیارت موفق نمى شدم. همین که مرا به خانه اش راه داد. فهمیدم مرا دوست دارد و او را به دوستى ش با خود قسم دادم و اجابتم کرد.
آنگاه در حالى که از ما دور مى شد، اشعارى خواند که مضمون بیت اوّلش این بود: «هر کس خدا را بشناسد و این معرفت او را در زندگى بى نیاز نکند، انسانى بدبخت و شقى است.»
بعد از رفتن او از اهالى مکه پرسیدم این جوان چه کسى بود، گفتند: على بن الحسین بن على بن ابى طالب(علیهم السلام).[13]
میرزاى خویى بعد از نقل این روایت، نتیجه مى گیرد: این افرادى که در روایت نامشان آمده است، همه از سران صوفیه مى باشند که عمل آنان نزد امام چهارم ارزشى نداشت. عبادات بى تفکر و زهد نمایى و مقدس مآبى که در سران صوفیه دیده مى شد، آنان را از اهل بیت(علیهم السلام)جدا کرده، در ردیف حزب شیطان قرار داده است. و با توجه به سایر روایات اهل بیت(علیهم السلام)معلوم مى شود مذهب تصوف با تمام زیر مجموعه هایش مخالف مذهب امامیه است و سران آنان در کلام اهل بیت(علیهم السلام) مورد لعن و طعن قرار گرفته و مبناى مذهب آنان بر اساس روایاتى جعلى و ضعیف بنا شده است.[14]
البته این بدان معنا نیست که ما عرفان و عارفان راستین را نیز قبول نکنیم بلکه بر عکس، پیروى از مذهب اهل بیت(علیهم السلام) و به کارگیرى معارف آنان بهترین شیوه عرفانى است و على(علیه السلام)در خطبه متقین ویژگى هاى آنان را بیان نموده است.
نمونه اى از ترجمه
از ویژگیهاى شرح نهج البلاغه میرزاى خویى ترجمه فارسى خطبه ها و گفتارهاى امیر مؤمنان على(علیه السلام) است. او بر خلاف سبک کتابها و شروح عربى، علاوه بر شرح و اعراب و لغت، ترجمه متون عربى را به زبان فارسى نیز بیان کرده است که در نوع خود بر زیبایى کتابش افزوده است. ما در اینجا نمونه هایى را از ترجمه او از خطبه 147 نقل مى کنیم:
«فَبَعَثَ اللّهُ مُحَمَّداً(صلى الله علیه وآله) بِالْحَقِّ لِیُخْرِجَ عِبادَهُ مِنْ عِبادَةِ الاَْوْثانِ إلى عِبادَتِهِ وَ مِنْ طاعَةِ الشَیْطانِ إلى طاعَتِهِ، بِقُرْآن قَدْ بَیَّنَهُ وَ احْکَمَهُ لِیَعْلَمَ الْعِبادُ رَبَّهُمْ إذْ جَهِلُوهُ وَلْیُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إذْ جَحَدُوهُ وَلْیُثْبِتُوهُ بَعْدَ إذْ أنْکَرُوهُ. فَتَجَلّى لَهُمْ سُبْحانَهُ فى کِتابِهِ مِنْ غَیْرِ أنْ یَکُونُوا رَأَوْهُ بِما أراهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ وَ کَیْفَ مَحَقَ بِالْمَثُلاتِ وَاحْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِماتِ,
پس مبعوث فرمود خداوند تبارک و تعالى محمد(صلى الله علیه وآله) را به راستى و درستى تا این که خارج نماید بندگان را از عبادت بتان به سوى عبادت پروردگار و از طاعت شیطان به سوى طاعت حضرت کردگار، با قرآنى که بیان فرمود آن را و محکم ساخت آن را، تا این که بدانند بندگان پروردگار خودشان را، وقتى که جاهل بودند به او، و تا اقرار کنند با آفریدگار بعد از اینکه منکر بودند به وحدانیت او، و تا اثبات کنند وجود او را بعد از اینکه نمى شناختند او را پس ظاهر گردید حق سبحانه و تعالى از براى ایشان در کتاب عزیز خود بدون اینکه دیده باشند او را به آن چه نمود به ایشان از قدرت خود و ترسانید ایشان را از غضب و سطوت خود و چه گونه محو و نابود کرد از قرون ماضیه با عقوبات نازله و مستأصل ساخت کسى را که مستأصل نمود با عذابهاى هائله.»[15]