ملاّعبدالله مازندرانى
(1256 - 1330هـ .ق.)
عنوان مقاله: لنگر فقاهت
نویسنده: محمدتقى ادهم نژاد
لنگرود از شهرهاى کهن استان گیلان است که در شرق رشت و در کرانه دریاى نیلگون خزر واقع شده است. دهستان دیوشل، واقع در 6 کیلومترى جنوب شرقى این شهرستان و مسیر جاده اصلى لنگرود-لاهیجان، جاذبه هاى طبیعى خاصى از لحاظ معمارى (سقف شیروانى پوشیده از سفال) دارد. عالمان زیادى از این قریه برخاسته اند که اسامى برخى از آنان با پسوند دیوشل در کتب به ثبت رسیده است.[1]
یکى از برجسته ترین عالمان این دیار آیت الله حاج شیخ عبدالله دیوشلى معروف به مازندرانى است که علاوه بر تدریس در حوزه نجف اشرف و زعامت در حوزه هاى علمیه، از رهبران انقلاب مشروطیت به شمار مى رود.
تولد و خاندان
عبدالله بن محمد نصیر بن محمد بن محمود گیلانى مازندرانى نجفى از بزرگان علماى امامیه، در سال 1256قمرى و در خانواده علم و فضیلت دیده به جهان گشود. پدر و اجداد وى از روحانیان سرشناس آن سامان بودند. شیخ عبدالله در دوران نوجوانى از دیوشل لنگرود به «بارفروش» (بابل) که از شهرهاى بزرگ و علمى طبرستان و مازندران بود، مهاجرت کرد و به علت سکونت و تحصیل در این شهر به «مازندرانى» مشهور شد، لذا برخى محل تولد وى را بارفروش[2] و عده اى دیوشل مى دانند.[3] در امضاى آن بزرگوار در اجازات اجتهادى اش این جمله «عبدالله الجیلانى المازندرانى» دیده مى شود که نشان مى دهد در اصل گیلانى بود و بعدها به لقب مازندرانى مشهور شد.
آیت الله محفوظى نقل مى کرد از آیات بهجت(دامت برکاته) و حاج شیخ عبدالحسین فقیهى رشتى(قدس سره)[4] شنیدم:
«ملاعبدالله مازندرانى در قریه دیوشل لنگرودمتولد گردید و آن منزل بعد از گذشت سالیان متمادى هنوز هم به یادگار مانده است. مرحوم پدرم (آیت الله شیخ شعبان گیلانى[5] م: 1349ق و از شاگردان ملاعبدالله مازندرانى) در زمان اقامت خویش، اغلب عباداتش را در این منزل انجام مى داد و معتقد بود این منزل قداست و منزلت خاصى نزد پروردگار دارد و بزرگان فراوانى به آنجا رفت و آمد داشته اند. این منزل بعداز مهاجرت پدرم به نجف و ورودش در جرگه شاگردان وى، محل رفت و آمد اهالى بود تا اینکه برادرم شیخ مرتضى مدرس گیلانى که از اولیاء الهى و اهل سیرو سلوک بود، درب آن منزل را به دلایلى بست! پدر و اجداد مرحوم مازندرانى از عالمان بزرگ این دیار بودند، ولى شرح حال و خدمات آنان همانند بسیارى از عالمان دیگر این سامان در هیچ کتابى ثبت نشده است.»
تحصیلات
ملاعبدالله و دو برادرش شیخ على و شیخ محمد، تحصیلات ابتدایى را نزد برادر بزرگ ترشان شیخ جعفر فرا گرفتند. مؤلف پیشینه تاریخى فرهنگى لاهیجان و بزرگان آن مى نویسد:
«ملاعبدالله مازندرانى داراى برادرانى بود به نام هاى آقا شیخ محمد و آقا شیخ على و آقا شیخ جعفر که ایشان از همه بزرگ تر بوده اند و سمت استادى ملاعبدالله و شیخ محمد و شیخ على را داشته است. او بعدها به هندوستان مهاجرت کرده و در آن دیار به شمس العلماى هندوستان شهرت مى یابند.»[6]
ملاعبدالله بعداز طى مقدمات، به بارفروش مهاجرت کرد و 12 سال مشغول تحصیل علوم اسلامى شد. مهم ترین استاد وى آیت الله العظمى ملامحمد اشرفى (1219-1315هـ .ق.) بود.[7]
عتبات عالیات
شیخ عبدالله مازندرانى براى تکمیل علوم اسلامى بابل را به قصد عتبات عالیات ترک کرد. به یقین آن بزرگوار بعداز رحلت شیخ انصارى(1281قمرى) عازم عتبات گردید لذا نامش در ردیف شاگردان شیخ به ثبت نرسیده است.
مرحوم مازندرانى ابتدا به کربلاى معلى رفت و چند سالى در این شهر مقدس رحل اقامت افکند. وى در این شهر از بزرگ ترین دانشمند حوزه کربلا آیت الله شیخ زین العابدین مازندرانى[8](اولین شخصیت تأثیرگذار علمى) بهره مند گردید.
نجف اشرف
مازندرانى بعد از کربلا، وارد حوزه بزرگ نجف اشرف شد و تا پایان عمر در این شهر به تحصیل، تدریس و سایر خدمات دینى پرداخت. نام مهم ترین اساتید وى در نجف اشرف چنین است:
1 ـ شیخ مهدى آل کاشف الغطاء2 ـ ملامحمد ایروانى(فاضل ایروانى)3 ـ میرزا حبیب الله رشتىوى بیشترین استفاده علمى را از محضر حاج میرزا حبیب الله رشتى برد. میرزا حبیب الله رشتى وارث علم فراوان استادش شیخ انصارى بود. میرزا که از ارکان پایدار اعلمیت در نجف به شمار مى رفت، در خط مرجعیت نبود، وجوهات شرعى را نمى پذیرفت و مردم را براى تقلید به میرزاى شیرازى حواله مى داد.
مرحوم مازندرانى از شاگردان خاص میرزا به شمار مى رفت به گونه اى که طبق وصیت میرزا، وى بر جنازه اش نماز خواند و بر جایگاه تدریس وى تکیه زد و در جایگاه نماز استاد، به اقامه جماعت پرداخت و جایگاه علمى و معنوى میرزا در عمل به وى سپرده شد.[9]
شاگردان
مرحوم مازندرانى از زمان تحصیل به تدریس اشتغال داشت اما آوازه تدریس وى بعد از وفات میرزاى رشتى بود. اغلب دانش آموختگان مکتب علمى او از بزرگان و مراجع و مدرسان عالى مقام بودند. و ما به اسامى تعدادى از آنان که جملگى از مجتهدان بودند، اشاره مى کنیم:
1 ـ شیخ محمدرضا تنکابنى (1282 ,,, ـ 1385ق): از عالمان نامدار تهران، پدر خطیب مشهور شیخ محمدتقى فلسفى و از شاگردان آیات عظام میرزا حبیب الله رشتى، ملاعبدالله مازندرانى، آخوند خراسانى، میرزا حسین خلیلى تهرانى و ملاعلى نهاوندى بود. وى تقریرات درسى اساتیدش خصوصاً ملاعبدالله مازندرانى را نوشته بود.[10]
2 ـ شیخ محمد حسین تنکابنى(1280-1367ق): وکیل تام الاختیار بسیارى از مراجع تقلید در تهران، عمو و ابوالزوجه آقاى محمدتقى فلسفى و از شاگردان آیات میرزا حبیب الله رشتى، ملاعبدالله مازندرانى بود.[11]
3 ـ سید محمد تقى رودبارى(1286-1359ق): در شهرستان رودبار گیلان متولد شد. تحصیلاتش را در قزوین شروع کرد. سپس عازم عتبات عالیات شد. بیشتر تحصیلات خود را نزد آیات بزرگوار ملاعبدالله مازندرانى و سید اسدالله اشکورى به اتمام رساند و از این دو و سایر اعلام اجازه اجتهاد گرفت. آنگاه به رشت مهاجرت کرد و به تدریس و خدمات دینى و اجتماعى مشغول شد. وى تقریرات درس اصول مرحوم مازندرانى را در چند جلد بزرگ و با خطى بسیار خوش نوشت.[12]
4 ـ شیخ شعبان گیلانى (م 1349ق): در میان معاصران به سلمان عصر شهرت داشت و از محضر آیات میرزاى رشتى، ملاعبدالله مازندرانى و سایر اعلام بهره برد. بعد از رحلت مرحوم مازندرانى، عده اى از مردم شمال کشور از وى تقلید مى کردند.[13]
5 ـ شیخ مهدى امیرى مازندرانى(1302-1378ق): بعداز تکمیل معلومات در نجف اشرف، در زمان آیت الله حائرى به قم آمد. از مدرسان بزرگ حوزه قم به شمار مى رفت و شاگردان فراوانى تربیت کرد. وى علاقه شدیدى به شهید شیخ فضل الله نورى داشت و در هر محفل و مجلسى از فضایل وى سخن مى گفت و خود نیز اشک مى ریخت.[14]
6 ـ سید حسین اشکورى گیلانى (م 1349ق): وى اغلب علوم متداول اسلامى را نزد آیات مازندرانى، خراسانى، مامقانى، سید کاظم یزدى و برادر ارجمندش سید اسدلله اشکورى آموخت. وى پس از برادرش سید اسدالله که در بالا سر مرحوم مطهر امیرمؤمنان(علیه السلام) امام جماعت بود، به امامت جماعت مشغول گردید. در حوزه درس وى تعدادى از افاضل طلاب حاضر مى شدند.[15]
7 ـ محمد رضى گیلانى (م 1318ق):تقریرات اصول استادش ملاعبدالله مازندرانى را نوشته بود.[16]
8 ـ شیخ عبدالحسین کوشالى لاهیجى(1290-1361ق): مراتب علمى و اخلاقى را نزد بزرگانى چون آخوند خراسانى و ملاعبدالله مازندرانى طى کرد و تقریرات آن دو را تقریر کرد. برخى از علماء مانند آیت الله شیخ ابوالحسن آیتى دیوشلى داماد و برادرزاده شیخ عبدالله مازندرانى در مقبره این عالم ربانى واقع در قبرستان آقا سید محمد یمنى لاهیجان مدفون شده اند.[17]
9 ـ شیخ حسین وحید آستانه(1265-1332ق): از شاگردان آیت الله سید موسى زرآبادى قزوینى در قزوین بود. بعدازمدتى به نجف اشرف مهاجرت کرد و از محضر آیات ملاعبدالله مازندرانى، مدرسى چهاردهى، سید حسین اشکورى، سید کاظم یزدى و شیخ شعبان گیلانى استفاده برد و موفق به اخذ اجازه از آنان شد. آنگاه به زادگاهش آستانه اشرفیه برگشت و منشأ خدمات فراوانى شد.[18]
10 ـ شیخ یوسف نجفى جیلانى(م 1327شمسى): از شاگردان برجسته آخوند خراسانى و ملاعبدالله مازندرانى بوده و در اواخر عمر در برابر رضاخان ایستادگى کرد و با خطابه هاى آتشین و تألیف کتاب «طومار عفت» در مقابل رضاخان قیام کرد. وى توسط ژنرال زاهدى دستگیر، شکنجه و تبعید شد.[19]
11 ـ سید محسن نبوى اشرفى (م 1373ق): از عالمان بزرگ مازندران و استاد بسیارى از مشاهیر معاصر این سامان همانند آیت الله کوهستانى بود.[20]
12 ـ شیخ حسین لیچائى گیلانى (م 1329ق): از مشاهیر معروف گیلان و از شاگردان آیات مازندرانى، خراسانى و... بود. به سبب قدرت علمى و استعداد درخشان کفایة الاصول را منظوم کرد.[21]
13 ـ سید اسماعیل نورى نجفى (م 1321ق)[22]
14 ـ سید حسین حسینى قزوینى[23]
15 ـ میرزا على ایروانى (م 1354ق)[24]
16 ـ شیخ عبدالحسین رشتى (1292ق- 1373ق): از شاگردان آخوند خراسانى، ملاعبدالله مازندرانى، سید کاظم یزدى و... بود. در تدریس فقه و اصول و فلسفه در حوزه نجف اشرف ید طولایى داشت و فرزانگان فراوانى از دانش وى بهره مند شدند.[25]
17 ـ شیخ مهدى لاکانى (م 1330ق): از علماى مهم رشت و شاگرد آیات عظام آخوند خراسانى، مازندرانى و سید یزدى بود. از وى شرحى بر مکاسب برجاى مانده است.[26]
18 ـ سید محمد تقى فخرداعى گیلانى(1299-1384ق): از محضر آیات آخوند خراسانى و شیخ عبدالله مازندرانى بهره برد. تألیفات فراوانى داشت. شعرالعجم یا تاریخ ایران منظوم در 5 جلد از شاهکارهاى علمى اوست. سعید نفیسى در مقدمه کتاب نوشته است:
«ترجمه این گونه کتاب ها، کار همه کس نیست و مردى مى خواهد که خود در این فن دست داشته باشد و به همان اندازه مؤلف در موضوع محیط باشد. جز آقاى فخرداعى گیلانى من کسى را نمى شناسم که بدین پایه و مایه از احاطه رسیده باشد.»[27]
19 ـ سید محمدتقى سادات گوشه دزفولى(1308-1394ق): شاگردان ملاعبدالله مازندرانى، شیخ حسین خلیلى تهرانى و...بود.[28]
20 ـ میرزا عبدالظاهر اردبیلى(1261-1336ق): از عالمان بزرگ اردبیل و شاگرد آیات عظام میرزاى رشتى و ملاعبدالله مازندرانى بود که در اردبیل و نواحى آن به «حاجى آخوند» شهرت داشت.[29] دهها عالم، مجتهد، مفسر، حکیم نامدار بلاد اسلامى از مرحوم مازندرانى اجازه اجتهاد و روایت دریافت داشته اند. مؤلف «اعیان الشیعه» است. وى مى نویسد:
«من شخصاً او را (آیت الله ملاعبدالله مازندرانى) در نجف دیده ام و از او اجازه اى دارم که در تاریخ 1328قمرى صادر شده است.»[30]
21 ـ مولا محمد على بن مولا مهدى آرانى (م 1325 ق) ,,,
22 ـ آقا میرزا احمد عاملى آرانى (م 1369 ق)[31]
مرجعیت
ملاعبدالله مازندرانى بعداز وفات میرزا حبیب الله رشتى (م 1312ق) و میرزاى شیرازى، از شهرت خوبى برخوردار شد، خصوصاً اینکه عالمى آگاه، متقى و معتقد به پیوند دین و سیاست بود و عملا رهبرى جریانات سیاسى را همراه با یاران باوفایش به عهده داشت. در نجف اشرف هم از مدرسان عالى مقام بود و با تدریس و تربیت شاگردان فراوان زمینه رهبرى و زعامت دینى اش مهیا و آوازه علمى اش به نقاط مختلف ایران رسید و شمارى از مردم نیز از او تقلید مى کردند. نویسنده اعیان الشیعه مى نویسد:
«شیخ عبدالله مازندرانى بعداز وفات میرزا حبیب الله رشتى، در جایگاه تدریس و قضاوت وى قرار گرفت و در جاى او اقامه جماعت کرد و مردم گیلان و نواحى آن و آذربایجان و نواحى اش در مسایل شرعیه از او تقلید مى کردند.[32]
تألیفات
از مرحوم ملاعبدالله آثارى به یادگار باقى مانده است که اغلب آنان خطى است.
1 ـ اُهبّه العباد فى یوم المعاد: این کتاب رساله عملیه ملاعبدالله بود که مکرراً به چاپ رسیده است.
2 ـ شرح بر کتاب رهن شرایع
3 ـ شرح بر کتاب تجارت
4 ـ کتاب الطلاق
5 ـ حاشیه بر مکاسب
6 ـ رساله اى در وقف
7 ـ آداب حج و عمره (مناسک حج)[33]
8 ـ اصول الفقه
حضرت آیت الله بهجت در این باره فرمودند:
«مرحوم ملاعبدالله، عالمى بود جلیل القدر و ربانى، که در مقامات علمى و معنوى درجات و مراتب بسیار والایى داشت. او کتاب شرحى بر رسایل شیخ اعظم انصارى تألیف فرمود که برخى از اساتید و اعاظم بزرگ ما آن را از لحاظ محتوى و قوت علمى مهم تر از کتاب کفایه آخوند مى دانستند. من شرح اصول وى را با دست خط مبارک خودش نزد آیت الله شیخ عبدالحسین فقیهى رشتى دیده بودم. این اثر نفیس شایسته چاپ است و تمایل داشتیم آن را به چاپ برسانیم ولى بعدها فهمیدیم مرحوم فقیهى آن را همراه سایر کتب به کتابخانه آقاى نجفى فرستاده اند. افرادى براى به دست آوردن آن به کتابخانه مراجعه کرده اند که تاکنون به کتاب دسترسى پیدا نکرده اند!! اگر کتاب چاپ شود، براى حوزه هاى علمیه سودمند خواهند بود.»[34]
نقش مازندران در نهضت مشروطه
سیاست و تشریک مساعى در امور جامعه مسلمین و مصالح کلى آنان از بزرگ ترین وظایف فقهاى اسلام است و خداوند دخالت در این امور را بر عهده آنان گذاشته و آنان را متعهد ساخته است هرگز در برابر فزون خواهى ظالمان و ناله هاى ستمدیدگان سکوت ننمایند. در جریان مشروطیت وقتى فریاد مظلومیت مسلمانان به گوش مراجع نجف اشرف رسید، مرحوم مازندرانى همراه با آخوند خراسانى و میرزا خلیل تهرانى به نداى این مظلومان پاسخ مثبت دادند و فتاواى صریحى در مورد خلع محمدعلى شاه قاجار از سلطنت دادند و مشروطیت را که گامى به جلو براى استوارى عدالت بود، به وجود آوردند.
امام خمینى(قدس سره) فرمود:
«علماى اسلام در صدر مشروطیت در مقابل استبداد (قاجاریه) سیاه ایستادند و براى ملت آزادى گرفتند. قوانین جعل کردند قوانین که به نفع ملت است به نفع استقلال کشور است به نفع اسلام است. قوانین اسلام است این آزادى را با خون هاى خودشان، با زجرهایى که دیدند و کشیدند... گرفتند در جنبش مشروطیت همین علما در رأس بود و اصل مشروطیت اساسش از نجف به دست علما و در ایران به دست علماء شروع شد و پیش رفت و...[35]
انقلاب مشروطه ایران در سال 1324قمرى به پیروزى رسید. نخستین مجلس شوراى ملى تأسیس و اختیارات شاه و دربار کاسته شد. مجلس شوراى ملى قوانین براى حل مشکلات سیاسى، اقتصادى، فرهنگى و آموزشى کشور تدوین کرد. رهبران سه گانه نجف اشرف (آخوند خراسانى، میرزا حسین تهرانى و ملاعبدالله مازندرانى) به حمایت از علماى تهران از ابتداى مشروطه به پشتیبانى آن برآمدند. در سالهاى 1324-1329هـ .ق. حاج شیخ عبدالله مازندرانى و مرحوم آخوند خراسانى مسائل مهم ایران و هند وعراق را مشترکاً حل و فصل مى کردند و غالب فتاوى را هر دو امضاء مى نمودند. وى یکى از سه تن مرجع تقلید (1- شیخ عبدالله مازندرانى. 2- آخوند خراسانى. 3- حاج میرزا حسین خلیلى تهرانى.) است که حکم مشروطیت ایران را تنفیذ کرد.[36]
اوضاع ایران
پادشاهان قاجاریه در دورانى بر کشور حکومت مى کردند که به علت ضعف و بى لیاقتى آنان، فقر مردم و ظلم کارگزاران حکومت، سراسر کشور را فراگرفته بود، امتیازات فراوانى به دولت هاى بیگانه انگلیس و روس واگذار شده بود و حکومت بسیارى از شهرهاى ایران توسط عوامل بیگانگان اداره مى شد. برخى از مناطق جنوب و شمال هم گاه و بیگاه مورد تجاوز و اشغال متجاوزان و اجانب واقع مى شد. مردم مسلمان منتظر جرقه اى بودند تا علیه حکومت قیام کنند. برخى از علماى بزرگ تهران مانند آیت الله سید عبدالله بهبهانى نیز با تشکیل انجمن هایى،زمینه قیام مردمى را به صورت پنهانى آماده مى ساختند و با علماء و مراجع نجف در ارتباط بودند. آیات ثلاث (خراسانى، مازندرانى و تهرانى) در هشتم ربیع الاول 1323هـ .ق. طى نامه اى به آیت الله بهبهانى خواستار اخراج یکى از فعالان علیه استقلال فرهنگى و اقتصادى ایران (مسیونوژ) از مملکت شدند. عالمان برجسته تهران خلاف هاى عوامل حکومتى و رهنمودهاى مراجع را به اطلاع مردم مى رساندند و آنان را از جریانات روز آگاه ساختند. علماء و بازاریان مورد تهاجم حکومت مرکزى واقع و بسیارى از آنان ترور، شهید یا تبعید شدند، یا به بهانه هاى مختلفى مورد آزار و اذیت قرار گرفتند. سرانجام روحانیون عدالت خواه به نشانه اعتراض به اقدامات وحشیانه دولت دست به تحصن دست جمعى زدند و بسیارى از علماى مبارز و سرشناس شهرها خصوصاً آیت الله شیخ فضل الله نورى «از پیشگامان نهضت» در قم گرد آمدند و دست به تحصن زدند. این اقدام، مظفرالدین شاه را وادار ساخت ضمن برکنارى عین الدوله در 6/5/1284هـ .ش.، دستور مشروطیت را صادر کند. در پى آن انتخابات مجلس شوراى ملى، براى اولین بار در 14/7/1285شمسى برگزار شد و قانون اساسى کشور که با الهام از قوانین کشورهاى غربى نوشته شده بود، به امضاى شاه رسیدولى بعد از مرگ مظفرالدین شاه، محمد على شاه به قدرت و سلطنت رسید و به مخالفت با متمم قانون اساسى که در آن نظارت مجتهدان بر قوانین مصوب مجلس گنجانده شده بود، پرداخت. در پى خوددارى شاه از امضاى متمم قانون اساسى، مردم شهرهاى مختلف قیام کردند و شاه مجبور شد در مقابل اراده مردم در 29 شعبان 1325قمرى متمم قانون اساسى را امضاء کند. ملاعبدالله مازندرانى به همراهى دو یار وفادارش رهنمودهاى لازم را به مجلس شوراى ملى فرستادند. در حقیقت مراجع تقلید از نجف اشرف کار هدایت انقلاب مشروطه را در دست داشتند و مردم نیز اهمیت زیادى به فرامین آنان مى دادند.
استبداد صغیر
محمد على شاه در صدد کودتا برآمد و به بهانه هاى مختلف به اذیت و آزار سران مشروطه پرداخت و با اعلام حکومت نظامى در تهران در تاریخ 2/4/1287، مجلس را به توپ بست و بسیارى از رهبران انقلاب شهید، تبعید یا زندانى شدند. ملاعبدالله مازندرانى و سایر مراجع تقلید در حوادث استبداد صغیر پیامهاى فراوانى براى مردم و رهبران مشروطه فرستادند.[37] آنان در بسیج مردمى براى انقلاب مشروطیت و ساقط کردن بساط استبداد نقش اول را داشتند و براى دفاع از اهداف انقلاب گاهى اعلامیه و نامه هایى خطاب به مجامع جهانى صادر مى کردند. ملاعبدالله مازندرانى و آخوند خراسانى طى اعلامیه هایى از نیروهاى مسلح دولتى خواستند از حمایت رژیم محمد على شاه قاجار دست بردارند و به سوى ملت انقلابى شلیک نکنند. یکى از اعلامیه ها به شرح زیر است:
«عموم برادران لشکرى و صاحب منصبان، قزّاقان و افواج سواره و پیاده و امراء توپ خانه و سایر اعوان ظلم و استبداد را اعلام مى داریم:
چه بعد از آن احکامى که سابقاً به همه نوشته و اعلام نمودیم که اطاعت حکم به قتل و شلیک بر ملت و مشروطه خواهان به منزله اطاعت از یزیدبن معاویه و با مسلمانى منافى است و معهذا تأثیر نکرد و با سرداران روس و اشباههم همراهى و چقدر دماءطیبه مسلمانان را ریخته، اموالشان را نهب و خواهران و برادران و اولاد فى الحقیقه بیوه و یتیم و بى صاحب گردید و این بدنامى و لعن ابدى را بر خود روا داشتید، و دیگر جاى سخنى باقى نماند لیکن همین قدر به شماها مى گوییم تا زود است البته از گذشته خود توبه کنید و در آینده از این شنایع احتراز و با ملت و برادران ایمانى خود متفق و همدست شوید تا گذشته آمرزیده و بدنامى ها به نیک نامى مبدل شود. ان شاءالله من الاحقر الجانى محمد کاظم الخراسانى، من الاحقر عبدالله مازندرانى.»[38]
این دو بزرگوار در اعلامیه اى دیگر با صدور یک فتوا مردم را به جهاد دفاعى در برابر رژیم جابر استبدادى و تحریم پرداخت مالیات به عوامل رژیم دعوت نمودند:
«عموم ملت ایران، حکم خدا را اعلام مى داریم:
الیوم همت در دفع این سفاک جبار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهمّ واجبات و دادن مالیات به گماشتگان او را اعظم محرمات و بذل جهد و سعى بر استقرار مشروطیت به منزله جهاد در رکاب امام زمان است.
من الاحقر عبدالله مازندرانى، من الاحقر الجانى محمد کاظم الخراسانى»[39]
شیخ عبدالله مازندرانى به همراه یار دیرین خود در تمام مبارزاتى که مردم برضد محمد على شاه قاجار و دیگر مستبدان معمول مى داشتند، از آزادى خواهان حمایت و مردم را به مقاومت تشویق مى کردند. ازآن جمله است تشویق مردم به پایدارى در مقابل تشکیل نیروى جنوب به دست انگلیس، تحریم کالاهاى روسیه و فتواى جهاد علیه این دولت که به ایران اولتیماتوم داده و نیروى نظامى اش را در خاک ایران پیاده کرده بود. در ذى الحجه سال 1329ه. ق مجاهدان به عزم جهاد بیرون آمدند. رهبرى مجاهدان به عهده آخوند محمد کاظم خراسانى و ملاعبدالله مازندرانى بود. آخوند به صورت مشکوک در مسجد سهله درگذشت و مازندرانى به بیمارى سل گرفتار شد و به همین سبب حرکت مجاهدان به تأخیر افتاد ولى سرانجام مجاهدان پس از مدتى توقف در 11ذى الحجه سال 1290شمسى به رهبرى مازندرانى که بر تخت روان (درشکه) حمل مى شد، حرکت را آغاز کردند و چون روس ها چنین دیدند، از ایران عقب نشینى کردند.[40]
فرزندان:
از فرزندان مرحوم ملاعبدالله مازندرانى اطلاعى در دست نیست. فقط داماد و برادر زاده اش (شیخ ابوالحسن آیتى دیوشلى) که مزارش در لاهیجان و در مقبره آیت الله کوشالى موجود است[41]، شناسایى شده است.
غروب ستاره
پس از پیروزى انقلاب مشروطیت دستهاى مرموزى دست ملاعبدالله مازندرانى و امثال او را از امور مربوط به انقلاب کوتاه ساختند. وى آخرین فرد از چهره هاى مثلث رهبرى نجف بود که به دنبال رحلت ناگهانى دو یار وفادارش، به طور ناگهانى در سال 1330قمرى و در سن هفتاد و چهار سالگى چشم از جهان فرو بست.
پیکر این عالم مبارز در نجف اشرف تشییع و بعد از نماز به وسیله شیخ الشریعه اصفهانى در صحن مطهر حضرت على(علیه السلام) و در مقبره شیخ جعفر شوشترى به خاک سپرده شد.[42]
عاش سعیداً و مات سعیداً
[1]. مجله فصل نامه فرهنگ گیلان، س 1381، ص 64.
[2]. اعیان الشیعه، ج 8، ص 69.
[3]. پیشینه تاریخى فرهنگى لاهیجان و بزرگان آن، ص 751. حضرت آیت الله قربانى نماینده ولى فقیه در استان گیلان و امام جمعه رشت در تاریخ 6/7/1384شمسى در قم به نگارنده فرمود: ملاعبدالله دیوشلى 7 برادر داشت. برادر بزرگش به هندوستان رفت و مدتى به قضاوت پرداخت و به جهت علم و تقوا به شمس العلماء ملقب گردید. سایر برادران از لحاظ علمى در حد ملاعبدالله نبودند. محل تولد ایشان همان محل دیوشل لنگرود است، ولى صاحب اعیان الشیعه درباره محل ولادت وى دچار اشتباه شده است. ملاعبدالله و پدر ابوالزوجه اینجانب (آیت الله شیخ عبدالحسین کوشالى لاهیجى) پسرخاله بودند و بعدها آیت الله کوشالى از شاگردان وى در نجف شد و تقریرات درس را نوشت. ملاعبدالله داراى سه دختر هم بود که هر سه در لاهیجان زندگى مى کردند. دامادهاى وى از روحانیان وارسته لاهیجان بودند و امروز نوادگان آن بزرگوار همانند حجت الاسلام شیخ عبدالحسین حائرى از معمرین لاهیجان به شمار مى رود و نیز دکتر جعفر دیوشلى، دکتر حسین دیوشلىو... در لاهیجان زندگى مى کنند. من هر سه دختر ملاعبدالله را دیده بودم. آنان زنان صالحه و بافضیلت بودند و قبر دامادهاى آن مرحوم در مقبره آقا سید محمد یمنى لاهیجان هست.
[4]. گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 222.
[5]. همان، ج 5، ص 179.
[6]. پیشینه تاریخى فرهنگى لاهیجان و بزرگان آن، محمد على قربانى، ص 751.
[7]. ریحانة الادب، ج 1، ص 128 گنجینه دانشمندان، ج 3، ص 161. آیت الله اشرفى پس از بهره مندى از محضر سعیدالعلماى مازندرانى، به نجف اشرف رفت و در درس شیخ انصارى حاضر گردید و پس از کسب فیض از محضر وى و سایر استادان نجف و سامرا، در 21 سالگى به درجه اجتهاد نائل آمد. وى در اندک مدتى، از شهرت بالاى علمى و اجتماعى برخوردار گردید و به مقام مرجعیت رسید. باتلاش وى، حوزه بابل رونق ویژه اى به دست آورد به نحوى که دانش پژوهان و تشنگان معارف از نقاط گوناگون به سوى این کانون دانش و ارزش کشیده شدند.
[8]. از فقهاى بزرگ امامیه و ساکن کربلاى معلى بود در سال 1227قمرى در مازندران تولد یافت. بعداز تحصیلات مقدماتى، عازم نجف اشرف گردید و از محضر علمى فرزانگان آن دیار همانند آیات شیخ محمد حسن نجفى، شیخ على کاشف الغطاء، سید ابراهیم قزوینى، شیخ محمدحسین صاحب فصول و سعیدالعلماى مازندرانى بهره برد. قدرت بیان، شیوایى سخن و وجاهت علمى اش باعث شد تا کرسى تدریس وى با استقبال گسترده روبه رو شود. بسیارى از عالمان بزرگ مانند مرحوم ملاعبدالله مازندرانى از دست پرورده هاى مکتب علمى و معنوى این فقیه فرزانه به شمار مى روند. (ریحانة الادب، ج 2، ص 805 فوائدالرضویه، ص 196.)
[9]. ر.ک.به: گلشن ابرار، ج 1.
[10]. بزرگان رامسر، سمامى حائرى، ص 174-178 خاطرات و مبارزات فلسفى واعظ، ص 30.
[11]. همان.
[12].تراجم الرجال، سید احمد حسینى اشکورى، ج 1، ص 118.
[13]. نقباءالبشر، ج 2، ص 839 گنجینه دانشمندان، ج 5، ص 180.
[14].ستارگان حرم، دفتر دوم، ص 227 آثارالحجه، ج 2، ص 77.
[15].زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 365 نقباءالبشر، ج 1، ص 138.
[16]. همان، ص 373.
[17]. پیشینه تاریخى فرهنگى لاهیجان و بزرگان آن، ص 821-826.
[18]. همان، ص 830.
[19]. تاریخ علماء و شعراى گیلان، ص 110 مقدمه طومار عفت، به قلم حسن جیلانى، ص 5-9.
[20]. حوزه هاى علمیه شیعه در گستره جهان، سید علیرضا سید کبارى، ص 550.
[21]. دانشوران و دولتمردان گیل و دیلم، ص 652.
[22]. ر.ک.به: زندگانى و شخصیت شیخ انصارى.
[23] همان.
[24]. همان.
[25].الذریعه، ج 2، ص 218.
[26]. تاریخ علماء و شعراى گیلان، ص 116.
[27]. کتاب گیلان، ج 2، ص 712مؤلفین چاپى، ج 2، ص 231.
[28]. تربت پاکان قم، ج 3، ص 1467.
[29]. گنجینه دانشمندان، ج 2، ص 65.
[30]. اعیان الشیعه، ج 8، ص 69.
[31]. تاریخچه علم و ادب در آران و بیدگل، على تشکرى، ص 31 و 35.
[32]. همان.
[33]. ریحانة الادب، ج 5، ص 146 معارف الرجال، ج 2، ص 19.
[34]. به نقل از: آیت الله محفوظى.
[35]. صحیفه نور، ج 1، ص 68، ج 15، ص 202.
[36]. سیره صالحان، ابوالفضل شکورى، ص 147ریحانة الادب، ج 5، ص 146 لغت نامه دهخدا، ج 37، ص 52.
[37].برخى از اعلامیه هاى مشترک آیات نجف در مجلدات 1 و 3 گلشن ابرار آمده است.
[38]. تاریخ بیدارى ایرانیان، بخش دوم، ص 339 سیره صالحان، ص 152 نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج 1، ص 113.
[39]. همان.
[40]. اعیان الشیعه، ج 3، ص 1219.
[41]. پیشینه تاریخى و فرهنگى لاهیجان و بزرگان آن، ص 826.
[42]. لغت نامه دهخدا، ج 37، ص 52 اعیان الشیعه، ج 8، ص 69 معارف الرجال، ج 2، ص 19 اعلام الشیعه قرن 14، قسم سوم از جزء اول، ص 1188 ریحانة الادب، ج 5، ص 146 گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 14 پیشینه تاریخى فرهنگى لاهیجان، ص 755 نهضت روحانیون ایران، ج اول، ص 113، 124، 180 فقهاى نامدار شیعه، ص 397 و 398، 408زندگانى و شخصیت شیخ انصارى، ص 365.