شهید هاشمى نژاد
شهادت : 7 / 7 / 1360 ش.
عنوان مقاله: فریاد فضیلت
نویسنده: مرتضى بذرافشان
شهیدان راه فضیلت، به جاذبه طعم شیرین زندگى در دنیا گرفتار نشدند و با دیدى بلند و عارفانه، آن را گذرگاهى کوتاه و فریبنده دانستند که بسى عابران، غافلگیرانه در چاه دلبستگى به آن فرورفته، هلاک شدند.
ولادت
جوانمرد فاضل، شهید والا مقام هاشمى نژاد، مظهر خوبیها، قهرمان صحنه ها و جلوه فریادها بود. و ایمان و عشق به ارزشها وجودش تجسم داشت. وى در سال1311 شمسى در خانواده اى مذهبى در یکى از روستاهاى بهشهر چشم به جهان گشود. پدر و مادر که دوست داشتند فرزندشان با تربیت صحیح بزرگ شود، با وجود کارهاى طاقت فرساى زندگى از رشد معنوى سید عبدالکریم غافل نبودند.
آنان مى خواستند از عطر گلى که در بوستان محبت آن دو، پرورش مى یابد، فضاى زندگى مسلمین معطر شود در دوران کودکى و نوجوانى در دبستان و چه پس از آن، هر کس رفتار او را مى دید آینده درخشان وى را پیش بینى مى کرد.
در مکتب حوزه
سید عبدالکریم در مسیر شناخت خویش در چهاردهمین بهار زندگى دوست داشت بداند انتهاى مسیرش کجاست؟ و در چه راهى گام بر مى دارد؟ تا اینکه سرانجام در میدان جاذبه حوزه هاى علوم اسلامى قرار گرفت و حوزه علمیه آیت الله کوهستانى در 6 کیلومترى بهشهر پذیراى این جوان با اخلاص گشت و در آنجا مشغول تحصیل و پیمودن قله هاى رفیع علم و معنویت گردید. یکى از اعضاى خانواده آیت الله کوهستانى شبى براى نماز شب در دل تاریکى از خواب سنگین سحرگاهى بیدار شد، روشنایى چراغ در داخل حجره اى توجه اش را جلب نمود. نزدیکتر شد صداى ضجه و ناله اى بسان زنبوران عسل از حجره سید عبدالکریم بلند بود. جوان عارف در آن ظلمت شب، سر بندگى و اطاعت بر آستانه جلال حق گذاشته و با نواى دلنواز و دلنشین العفو، سکوت شب را مى شکست([1]) با این معنویت، شوق هجرت به قم، چون کوثرى شیرین، جان هاشمى نژاد را مشتعل ساخت. با آمدن به شهر حضرت معصومه(علیها السلام)، بنابر توصیه استادش با شیخ على کاشانى آشنا شد کسى که همه او را معجونى از اشکالهاى خالصانه و رأفت هاى پدرانه و تهجدهاى شبانه مى شناختند. همین آشنایى و ارتباط نزدیک با آن مرد عارف و خداترس، توفیق ملاقات با امام زمان(عج) را نصیب هاشمى نژاد ساخت.([2])
جوان مهاجر بهشهرى هر روز با جدیت مضاعف درخت علمش تنومند مى گردید تا اینکه در درس مجتهد پرور بزرگانى چون امام خمینى(ره) و مرحوم آیت الله بروجردى شرکت جست. درس خارج اصول فقه حضرت امام و خارج فقه حضرت آیت الله بروجردى دو چشمه زلال بود که کامش را سیراب مى کرد. پاى این محقق جوان به درس استادى چون امام خمینى باز شده بود که فقط قواعد و فرمولهاى اصولى درس او نبود. دریاى بیکرانى بود که گوهرهاى نایاب فراوان داشت. فصل جدید زندگى ستاره بهشهرى آغاز شده بود. او امام را خورشیدى مى دانست که از تابش نورش هماره جان مى گرفت و به او عشق مى ورزید.
شروع مبارزات
زندگى هاشمى نژاد هماره توام با مبارزه علیه ظلم و ستم بوده است. در 14 سالگى شهامتش او را وادار به سخن على رژیم بیدادگر کرد. او گفت: «روزى خواهد آمد که ما این رژیم را سرنگون خواهیم کرد.»([3]) با تصویب لایحه انجمنهاى ایلاتى و ولایتى و طرح انقلاب به اصطلاح سفید شاه، مبارزه روحانیت به رهبرى امام خمینى(ره) اوج گرفت و هاشمى نژاد نیز مبارزه سیاسى اش را با سخنرانیهاى افشاگرانه تشدید نمود. تا اینکه در نیمه شب 15 خرداد 1342 امام خمینى این رهبر همیشه بیدار به همراه 40 تن از یاران از جمله هاشمى نژاد دستگیر و روانه زندان شد.([4])
مبارزه خستگى ناپذیر در مدت مبارزه اش علیه شاه چهار بار دیگر روانه زندان شد. دومین بار زمانى بود که از وى جهت سخنرانى در خیابان نواب صفوى «پایین خیابان» در مسجد فیل در یکى از مناطق محروم مشهد دعوت به عمل آمد. وى هنگام سخنرانى با سینه اى پرتب و طوفان، پتک فریاد را بر فرق رژیم تبهکار مى کوبید و فریادش گرمابخش دلهاى خسته بود. سید با اطلاع از آمدن ساواک به مسجد، با صدایى رسا، بانگ برآورد:
«اگر بناى سرکوبى و ایجاد ترس و قانون جنگل به رخ مردم کشیدن را ندارید مى توانستید در منزل یا پیش از منبر احضارم کنید.»([5])
فریاد فضیلت هاشمى نژاد وقتى در مشهد ممنوع المنبر شد، به دعوت مردم اصفهان، به مدت 10 شب در مسجد سید اصفهان به افشاگرى ماهیت رژیم شاه پرداخت. تا اینکه براى سومین بار دستگیر و به زندان عمومى منتقل شد.([6])
در سال 1353 وقتى طلاب به یاد شهداى فاجعه نیمه خرداد 42 در مدرسه فیضیه گرد آمده بودند، مورد هجوم کماندوهاى ساواک قرار گرفتند و عده اى شهید و مجروح شدند. به همین بهانه مجاهد نستوه، مبارزه اش را شدت بخشید و با جلب رضایت اساتید حوزه مشهد روز شنبه 24/3/1353 راهپیمایى باشکوهى در خیابانهاى مشهد به راه انداخت. رژیم، هاشمى نژاد را که مرکز ثقل مبارزه و محرک اصلى این راهپیمایى مى دانست براى چهارمین بار دستگیر و روانه زندان کردند. در سال 1357 که هنوز شعله انقلاب روشن نشده بود، مبارزات و خدمات بى شائبه و مجاهدتهاى مخلصانه آن بزرگمرد مورد تقدیر و تشکر حضرت امام خمینى واقع شد. آنحضرت در نامه اى خطاب به وى فرمود: «من چشمم به افرادى چون شما روشن است.»([7]) در ادامه مبارزه، مردم مشهد صبح یک روز، با بیرون آمدن از منازل،اطلاعیه اى را به امضاى صریح سه تن از علماى شهر یعنى حضرت آیت الله خامنه اى، هاشمى نژاد، و واعظ طبسى بر در و دیوار شهر دیدند که در آن به شاه حمله مستقیم شده بود رژیم در برابر این اطلاعیه چاره اى جز حبس هاشمى نژاد نداشت.([8])
بدین ترتیب مجاهد قهرمان براى پنجمین بار در اسارت رژیم قرار گرفت.
تألیفات
در زمانى که در حوزه ها آشنایان به قلم اندک بودند استاد هاشمى نژاد اهمیت اسلحه اى که قرآن بنام آن قسم یاد کرده را خوب شناخت او معتقد بود این اسلحه باید در دست دلسوختگان قرار گیرد.
1 - دکتر و پیر: در سال 1337 در بیست و شش سالگى، مبارزه اش را علیه فرهنگ منحط غربى شروع کرد و اولین اثر قلمى خود را تحت عنوان «دکتر وپیر» هنر موازنه با شیوه اى نو و جذاب براى جامعه آن روز به سبک داستانى عرضه داشت. این سبک نگارش، جاذبه خاصى براى خوانندگان کتاب پدید آورد. داستان این کتاب بین چند نفر مسافر در قطار شروع مى شود که در لابلاى بحث به میان ارزشهاى اسلامى و دفاع از قوانین جاودانه اسلام مى پردازد.
2 - مشکلات مذهبى روز: بعضى موضوعات این کتاب عبارتند از: حکومت جهانى امام زمان، طول عمر آن حضرت از نظر زیست شناسى و پزشکى، مشکل پیرى، چگونه امام زمان بر جهان غلبه مى کند، انتظار فرج یعنى چه، در حکومت امام چه کسانى محکوم به مرگ مى شوند، کتاب جدید چیست.
3 - درسى که حسین به انسانها آموخت: در این کتاب نهضت مقدس امام حسین(علیه السلام) و جوانب مختلف آن بررسى شده است.
4 - پاسخ به مشکلات جوانان: این کتاب حاوى مجموعه پاسخهایى است که در موضوعات مختلف علمى و دینى در جلسات کانون بحث و اقتصاد دینى به انبوه جوانان داده است.
5 - اصول پنجگانه اعتقادى.
6 - راه سوم بین کمونیزم و سرمایه دارى: این کتاب تحت سه عنوان کلى سرمایه دارى و انتقاد به روش آن، کمونیزم و انتقادات وارده بر آن و موضع اسلام، اختلافات طبقاتى را مورد بحث قرار داده است.
7 - ضرورت تشکیلات: که در مورد ضرورت و نقش تشکیلات در پیشبرد اهداف انقلاب و نظام جمهورى اسلامى بحث شده است.
مبارزه با جهل و مادیت، قرآن و کتابهاى دیگر آسمانى، رهبران راستین، مسائل عصر ما، ولایت فقیه، زهرا مکتب مقاومت، رسالت انقلابى امام حسین، تقریرات اصول آیت الله شیخ على کاشانى، غروب آفتاب اندلس و مشکلات جنبى و چاره آن در اسلام ده عنوان دیگر از تألیفات استاد هاشمى نژاد است که از خود به یادگار گذاشته است.
کانون بحث
مشعلدار فضیلت با طرحهاى جوان پسند، تلاش کوردلان را در خاموش کردن شعله هدایت عقیم گذاشت پایگاهى تأسیس کرد که بتواند ابهامات نسل جوان را پاسخ دهد با تجربه در موفقیت خود با توکل به خدا و همکارى دوستان «کانون بحث و انتقاد دینى را به راه انداخت.» خود در این باره مى گوید:
پس از رفتن به مشهد عمده کار من تدریس و یک سرى جلسات بحث آزادى براى قشر دانشجو و دانش آموز بود این جلسات که به کمک بعضى از دوستان به راه انداختیم ادامه داشت و بسیار موفقیت آمیز بود تا اینکه ساواک ما را از شرکت در بحث آزاد منع کرد.»!
محل فعلى کانون میدان صاحب الزمان مشهد است که قبلا بهائیان سکونت و فعالیت داشتند.
مناظره
استاد فرزانه به تناسب هر صحنه، هنر خاصى را در مبارزه حق طلبانه به خدمت مى گرفت. مناظرات هاشمى نژاد از قدرت بیان و قوت استدلال وى در برابر کج فهمان و منحرفان حکایت داشت و چون نورى شبکوران را به وحشت مى انداخت او در فاصله سالهاى 56 - 1354 در زندان مشهد برخوردهاى زیادى با گروههاى سیاسى داشت خود وى فضاى زندان را اینگونه ترسیم مى کند: زندان بهترین فرصت براى شناخت گروهها و افکار آنان بود... در آن فضاى برخورد افکار هوشیار کسانى بودند که در دام صیادان سیاسى گرفتار نیایند. گروهک پیکار و از جمله آن گروهها بود. وقتى به آنها پیشنهاد بحث و مناظره دادم چون مرا طلبه اى بى سواد مى دانستند ابتدا قبول نمى کردند وقتى موافقت کردند و یکى دو بار با آنها جلسه مناظره در مسائل اقتصادى گذاشتیم شکست خوردند و براى دفعات بعد عقب نشینى کردند به آنها پیغام دادم شما که اعتقاد به علمى بودن ایدئولوژى تان دارید و ما را مرتجع و کهنه پرست مى دانید پس چرا از مناظره وحشت دارید؟ بیایید و ساعتى را کنار هم بحث کنیم، اما قبول نکردند!
حدیث نفاق
مبارزه فکرى با منافقان، بخشى از زندگى آن جوانمرد را شامل مى شد استاد در بخشى از خاطراتش مى گوید: در زندان برخورد با گروههاى چون طوفان، مجاهدین خلق، (منافقین)، چریکهاى فدایى خلق، پیکاریها و حزب توده داشتم پیکاریها کسانى بودند که تازه از مجاهدین خلق منشعب شده بودند و با عقیده مارکسیستى فعالیت مستقلى داشتند رابطه ما با مارکسیستها رابطه گرمى نبود. فقط در حد سلام کردن در راهرو بود بطوریکه غذا خوردن، ورزش کردن مذهبیون از مارکسیستها جدا بود بنده از مجاهدین خلق شناختى نداشتم و نوشته هایشان را نخوانده بودم. آنها با برخوردهاى منافقانه سعى مى کردند چیزهایى که بچه مسلمانها به آنها حساسیت داشتند رعایت کنند این باعث شده بود برخورد حادى با آنها نداشته باشیم اما پس از انقلاب، نظر بنده در مورد آنها عوض شد و با منافقین به شدت برخورد کردم.
دو نفر از رهبران سازمان که نزد بنده این مسئله را به عنوان گله مطرح کردند به آنها گفتم: تا قبل از سال 1354 و آمدنم به زندان موضع شما مورد قبول بود، پس از اینکه گروه پیکار از سازمان جدا شد عده اى از شما با اظهار تنفر از خیانت پیکاریها آن را به حساب ایدئولوژى غلط مارکسیستى آنها گذاشتید که موضع گیرى آن موقع شما مورد تایید بنده قرار گرفت اما وضع فعلى سازمان غیر از حرفهایى است که در زندان مى زد الان در اجتماع نداى وحدت با مارکسیستها را سر مى دهید استاد هاشمى نژاد در ادامه از موضع گیرى آنان بعد از انقلاب مى گوید: آنطورى که تاریخ کشورمان نشان مى دهد پس از پیروزى انقلاب، موضع و خط آنها درست خلاف خط امام بوده است با مقایسه اى بین موضع گیرى آمریکا و منافقین نسبت به انقلاب ما هماهنگى زیادى در این زمینه بین آمریکا و این سازمان وجود داشته است. موضع گیرى آنها در استقرار جمهورى اسلامى، در رابطه با مجلس خبرگان و تضعیف آن و قانون اساسى، منفى بوده و هماهنگى کاملى بین این سازمان روزنامه هاى ضد انقلابى چون آیندگان پیغام امروز و... داشته است و این براى یک سازمان انقلابى! که خود را ضد امپریالیست! نیز مى داند، بسیار غیر منطقى است، که بر خلاف شعارش دقیقاً در خط آمریکا حرکت کند.
این اواخر که سعادتى (عضو منافقین) را به جرم جاسوسى براى شوروى محاکمه مى کردند، مجاهدین خلق مى گفتند: چطور مى شود ما از یک طرف متهم به جاسوسى براى شوروى باشیم و از طرف دیگر ما را به عنوان شرکت در کودتاى آمریکایى متهم کنند؟ و ما آیا آمریکایى هستیم و یا طرفدار شوروى؟ جوابش این است آقایان از نظر زیر بناى فکرى و خط فکرى مارکسیسم را پذیرفته اند و طرفدار شرق اند ولى عمر کرد مرحله اى آنها در خط آمریکاست.»
نوبت شهادت
با پیروزى رزمندگان و شکست حصر آبادان، در آستانه برگزارى سومین انتخابات ریاست جمهورى (10 مهر 1360) تضعیف روحیه مردم، مأموریت جدید منافقان بود. بدین منظور ترور شخصیت بزرگ هاشمى نژاد در دستور کارشان قرار گرفت. «دو روز قبل از عملیات یعنى پنجم مهرماه 1360 طى تماس تلفنى او را تهدید به مرگ کردند مجاهد عارف با این زنگ تلفن به یاد رؤیاى چند روز پیش افتاد. «با نزدیک شدن شعله هاى آتش به امام خمینى، تلاش سید براى خاموشى آتش فایده نبخشید تمام لباسهاى امام سوخت ولى امام سالم ماند. او با تعبیرى عاشقانه گفت: همه یاران امام چون لباس اویند و شهید خواهند شد. که با خواست خدا، من هم از شهدا خواهم بود. اما خورشید وجود امام عزیز همچنان مى تابد.»([9]) او که عاشق شهادت بود، وعده امام خمینى که «من با اجل طبیعى از دنیا مروم تو به فکر خودت باش» را لحظه اى بیاد آورد. و در انتظار شهادت روز شمارى مى کرد. رؤیاى یار وفادارش واعظ طبسى نیز بر شهادت وى گواه بود. وى در عالم خواب مى بیند: شهید مظلوم بهشتى وارد مشهد شد. و در صحن امام نشست و با آقاى طبسى وارد شد تا با او به عنوان مهمان صحبت کند، ناگاه شهید بهشتى جلو آمد و گفت: شما فعلا تشریف داشته باشید. با شما فعلا کارى نداریم، بلکه با آقاى هاشمى نژاد کمى کار خصوصى داریم.»([10])
هاشمى نژاد شیداى جواد الائمه(علیه السلام) بود و به آن حضرت چون دیگر امامان عشق مى ورزید. یکى از بستگان بسیار نزدیک هاشمى نژاد، پس از شهادت او در عالم خواب، خود را بالاى قبر شهید در حرم رساند. اما با قبر خالى شهید مواجه گردید، با جستجوى فراوان او را، داخل ضریح امام رضا(علیه السلام) دید که نشسته است. خطاب به شهید گفت: شما که در دنیا با همه لیاقتها، پست هاى پیشنهاد شده از سوى امام خمینى را قبول نکردید. حالا در ضریح به چه کارى اشتغال دارید؟ سرش را بالا آورد و گفت داخل قبر جایم خیلى تنگ بود. اینجا آمده ام و مسئولیت تنظیم ملاقاتهاى امام جواد(علیه السلام) را قبول کرده ام.([11]) جوانمرد فاضل و دانشمند در روز شهادت امام جواد(علیه السلام) راس ساعت 7 صبح به مکان حزب جمهورى اسلامى آمد. یکى از اعضاى منافقین به بهانه خرید کتاب و پوستر با نارنجک به سالن حزب رفت و در آنجا مخفى شد. وقتى راس ساعت 8 صبح کلاس پایان گرفت، منافق سیه روز، خود را به جوانمرد فاضل رساند. او را در بغل گرفت و نارنجک را در جلوى شکم آن عاشق شهادت منفجر کرد. انفجارى که روح بلندش را از قفس تن پرواز داد و فریاد رسوایى شب پرستان و طلوع خورشیدى دوباره را در آسمان شهر نوید داد فریاد رستگارى از مأذنه شهادت برخاست و هاشمى نژاد را به مهمانى جدش رسول خدا برد وبا اتصال به اقیانوس جاوید و بیکران روحش را از کوثر کمال سیراب ساخت. یادش گرامى باد.
در پرتو کلام آفتاب
کلام امام خمینى در غم شهید هاشمى نژاد نورى بود که بر قلبها تابیدن گرفت، آن حضرت دو ساعت پس از شهادت سید فرمود: «در روز شهادت امام جواد(علیه السلام) یکى از فرزندان و تبار آن خانواده به شهادت رسید. من از نزدیک با او و خصال و تعهدش آشنا بودم و آن را لمس کرده بودم و مراتب فضل و مجاهدات او بر اشخاص آشنا پوشیده نیست»... امروز در روز شهادت سلفِ صالح، این خلف صالح و متعهد از دست ما گرفته شد... اسلام از این شهدا و بالاترین شهید را در راه هدف تقدیم کرده است.([12])
آیت الله خامنه اى از یاران و همرزمان نزدیک آن شهید، در مقام او چنین مى فرماید: «مسئولیت سنگین خود را از سال 41 تا دیروز صبح یعنى در طول 19 سال به خوبى انجام داد و دیروز هم با کمال سربلندى و سرافرازى به لقاء الله پیوست و به شهادت رسید... احساس مى کنم برادر عزیز و گرانبهایى که قلباً و روحاً به او خیلى متکى بودم و همواره به او دلخوش و امیدوار بودم از دست داده ام... خدایش رحمت کند و به ملت در مقابل از دست دادن این گوهر گرانبها عطیه ارزنده اى عطا نماید. خداوند این خسارت را خود جبران کند.»([13])
[1] - پرواز روح، سید حسن ابطحى، ص172.
[2] - ملاقات با امام زمان، سید حسن ابطحى، ص41.
[3] - سید جواد هاشمى نژاد به نقل از یکى از اهالى بهشهر.
[4] - فراگیرى اخلاق و زندگى، ص18.
[5] - ویژه نامه جوانمرد فاضل، ص7.
[6] - فراگیرى اخلاق زندگى، ص13.
[7] - ویژه نامه جوانمرد فاضل، ص9.
[8] - فراگیرى اخلاق و زندگى، ص7.
[9] - در گفتگو با سید جواد هاشمى نژاد.
[10] - ویژه نامه جوانمرد فاضل، ص11.
[11] - سید احمد هاشمى نژاد به نقل از ناقل.
[12] - روزنامه جمهورى اسلامى، 8/7/1360.
[13] - مقام شهید، ص21.