خاندان
بيت اصيل، ريشهدار و كهن صاحب عبقات، از معروفترين و اثرگذارترين بيوت علمي شيعه در هندوستان به شمار ميرود، كه مانند آن كمتر ديده شده است. شيخ آقا بزرگ تهراني درباره آنان مينويسد:
... اين خاندان بزرگ، از كسانياند كه خداي متعال، آنان را مشمول رحمت خويش ساخته، مواهبش را بر بزرگان آنان ارزاني داشته، به ايشان شايستگي و قابليت بخشيده، پوششي از الهام به آنان داده و سايه توفيق را بر سر آنان گسترده است. آنان هم نعمتهاي خدا را تباه نكردند و به پاس آن نعمتها، همه ايام زندگيشان را در حمايت از حريم دين سپري كردند و براي استواري پايههاي مذهب جعفري، بيامان كوشيدند. خدمت آنان به دين و فداكاريشان در بر افراشتن بيرق حق، از حد و شمار فزون است. از اينرو، حقي واجب بر ذمه شيعيان دارند.[1]
برخي از بزرگان اين خاندان شريف، عبارتند از:
- آيتالله سيد محمدقلي موسوي لكهنوي(م 1260ق)، صاحب تشييد المطاعن. (جدّ بزرگوار سيد ناصرحسين)
- آيتالله مير حامد حسين موسوي(م 1306ق)، صاحب عبقات الانوار في اثباة امامة الائمة الاطهار. (پدر سيد ناصر حسين)
- آيتالله سيد ناصر حسين موسوي(م 1361ق)، صاحب نفحات الازهار في فضائل الائمة الاطهار.
- علامه سيد سراج حسين موسوي كنتوري(م 1282ق)، فيلسوف، رياضيدان، حكيم و طبيب معروف. (عموي سيد ناصر حسين)
- علامه سيد اعجاز حسين موسوي كنتوري(م 1286ق) صاحب كشف الاستار عن وجه الكتب والاسفار. (عموي سيد ناصر حسين)
- علامه سيد ذاكر حسين موسوي لكهنوي(م ح 1358ق)، صاحب فتح الغالب في رد شرح المطالب.
اينك در اين گفتار، به شرح زندگي آيتالله سيد ناصر حسين موسوي لكهنوي، يكي از بزرگان نامآور اين خاندان ميپردازيم كه نام نيكش زينتبخش كتابهاي تاريخ و تراجم است و مشهور به «شمس العلما» و «ناصرالملة» است؛ تا اندكي از خدماتش را به علم، دانش و مذهب شيعه باز نمايانيم.
ولادت
آيتالله سيد ناصر حسين، در روز پنجشنبه، 19 جماديالثاني سال 1284ق ـ كه بنا بر قولي سالروز ولادت حضرت اسحاق (علیه السلام) است ـ در بيت اصيل و عريق صاحب عبقات، و در خانه فقيه، متكلم و محدث بزرگ شيعه، شمشير آخته و پرچم بر افراشته حق، آيتالله مير حامد حسين موسوي هندي، چشم به جهان گشود. پدرش بر او نام نجمالدين ابوالفضل سيد ناصر حسين و عمويش، اعجاز حسين، بر او نام اسحاق نهاد.[2] نياي او سيد محمدقلي، پدرش مير حامد حسين، برادرش سيد ذاكر حسين، و عموهايش سيد سراج حسين و سيد اعجاز حسين بودهاند.[3]
تحصيلات
سيد ناصر حسين تحصيل خود را در خانه آغاز كرد و پس از خواندن قرآن مجيد و كتابهاي مقدماتي، براي ادامه تحصيل نزد مولانا لطف حسين صاحب رفت. پس از مدتي، وي شايستگي آن را يافت كه پدر بزرگوارش، مير حامد حسين، به او درس دهد. سپس، در حلقه درسي مفتي مير محمد عباس شوشتري (1224 - 1306ق) شركت كرد و از محضر پر فيض او و پدرش در فقه، اصول، حديث و كلام، بهرههاي فراوان برگرفت. او در آن زمان، در تحصيل دانش بسيار ميكوشيد؛ به طوري كه از خواب و خوراك به اندكي بسنده ميكرد و از ساعات و دقايق عمرش به خوبي بهره ميبرد. نوجواني بيش نبود كه نامش در رديف فضلاي لكهنوي مطرح شد؛ به گونهاي كه وقتي همدرسش، مير محمدمهدي لكهنوي (1282 - 1330ق)، تكملة نجوم السماء را نگاشت، كتاب را به سيد ناصر حسين داد و وي آن را از آغاز تا پايان بازبيني كرد و غلطهايش را يادآور شد.[4]
سيد ناصر حسين، بسيار مورد علاقه استادش مير محمد عباس بود و مفتي از كودكي و آغاز تحصيل وي، بدو عنايت فراوان داشت؛ چنانكه در نامهاي كه در دوازده سالگي ناصر حسين برايش نوشته، آمده است:
اي نور چشم من! اي عين الكمال! خدا تو را حفظ كند و از چشمه كمالات، سيرابت گرداند. تو در مسير طلب دين به علما و مجتهدان و در زندگي دنيوي و ناراحتيهاي دنيا به زيردستانت از فقيران و مساكين بنگر؛ پس به اين نوع نگريستن، دشواريها كاهش و شوق و علاقهات افزايش مييابد و به اين نگاه، بر گرسنگي صبر ميكني و بر روزي اندك، شكر ميكني.[5]
ناصر حسين با پشتكار بسيار و هوش سرشار خويش، توانست در شانزده سالگي اجازه اجتهاد دريافت كند. در سال 1300ق، نخستين رسالهاش را درباره «وجوب سوره در ركعت اول و دوم» نگاشت و مفتي مير محمد عباس و مير حامد حسين بر اساس آن، بدو اجازه اجتهاد دادند.[6]
همچنين از پدر بزرگوارش و آيات عظام: مفتي مير محمد عباس شوشتري، حاج ميرزا حسين نوري صاحب مستدرك و سيد مرتضي كشميري، اجازه روايت حديث داشت. خود او نيز به شيخ آقا بزرگ تهراني، سيد محمدصادق بحرالعلوم و سيد شهابالدين نجفي مرعشي، اجازه روايت داده بود.[7]
تدريس
سيد ناصر حسين، تمام علوم رايج زمان خود را به خوبي فرا گرفت و در آنها شهره شد؛ به طوريكه بسياري از دانش پژوهان به سوي او شتافتند و از محضر شريفش بهره بردند. وي از شانزده سالگي به تدريس پرداخت. در آغاز، حدود پانزده درس را تدريس ميكرد و شيعه و سني در اين جلسات شركت ميكردند.
با گذشت زمان، بيشتر به تدريس فقه، حديث و ادبيات همت ميگماشت و در ضمن، به مطالعات گستردهاش ادامه ميداد.[8]
شاگردان
بيشتر علماي لكهنو از شاگردان سيد ناصر حسين بودند كه برخي از آنان عبارتند از:[9]
- مولانا ابوالكلام آزاد، كه دو سال نزد وي نهج البلاغهخواند و به تشيع متمايل شد؛
- سبط حسن؛
- مفيد حسين زيدپوري؛
- عالم حسين (1285 - 1353ق)، صاحب ترجمه اسداء الرغائب؛
- مختار احمد سهار پوري(1295 - 1370ق)؛
- محمد هارون زنگي پوري(1292 - 1339ق)، مترجم صحيفه سجاديه، احقاق الحق، الهيئة والاسلام؛
- شيخ فدا حسين (1278 - 1353ق)، صاحب سبيكة اللجين في مناقب مولانا ناصر حسين و الحق المبعثر؛
- سيد شبير حسين زيدي جونپوري(1308 - 1366ق)، صاحب ديوان اشعار؛
- عباس حسين؛
- محمد حامد زيدپوري؛
- محمد داود زنگي پوري؛
- سيد محمد نصير موسوي(1312 - 1386ق)، صاحب ديوان اشعار؛
- سيد محمد سعيد موسوي(1333 - 1387ق)، صاحب كتاب الامام الثاني عشر؛
- سيد ساجد حسين موسوي(1320 - 1399ق)، صاحب ديوان اشعار.
صدرالمحققين
سيد ناصر حسين كه در مكتب پدر بزرگوارش، ميرحامد حسين، پرورش يافته و با مباني علمي و فقهي او به خوبي آشنا بود، پاسخ به استفتائات و نامهها را بر عهده گرفت. ميرحامد حسين، كار عبقات الانوار را نيز بدو سپرد. سيد ناصر حسين شايستگي خويش را با نگارش 200 صفحه از عبقات نشان داد و مطالب عالي كتاب سبائك الذهبان را عرضه كرد. از اين رو پدرش به او لقب «صدرالمحققين» داد.
بر فراز منبر
سيد ناصر حسين در زمان پدرش، بر اريكه منبر تكيه زد. وي از سال 1303ق، در مسجد كوفه در محله كاظمين لكهنو، بعد از هر نماز جمعه بر منبر ميرفت و به وعظ و ارشاد مردم ميپرداخت. خطبههاي وي به قدري عالمانه و سرشار از تحقيق و نكتههاي علمي بود، كه عالمان، اديبان و مردم عامي براي شنيدن آن حاضر ميشدند. او پس از خطبه، درباره آيه شريفه: «و ما خلقت الجن و الانس الّا ليعبدون» صحبت ميكرد. سخنرانيهاي وي در ماه مبارك رمضان، هر روز تكرار ميشد و در تمام عمر، همين آيه موضوع كلامش بود و در لابهلاي آن، موضوعاتي مانند امر به معروف، عبادت و ثواب آن، بيم دادن بر ترك اعمال و واجبات را ميگنجانيد. مرتضي حسين در اينباره مينويسد: «من در ماه رمضان، سعادت گوش دادن به موعظهها را داشتم».[10]
شگفت آنكه وي در اين مدت طولاني، دچار تكرار موضوع، درازگويي خستهكننده و پيچيدگي در كلام نميشد؛ برعكس، همواره با كلام بكر و سخنان جديد به منبر ميرفت و با فصاحت و بلاغت خود، همگان را به تعجب واميداشت.[11]
مرجعيت
ميرحامد حسين در ماه صفر سال 1306ق درگذشت. در پي وفاتش، مسئوليتهاي فرزندش، سيد ناصر حسين، افزون شد. وي با اينكه 22 ساله بود، به دليل قابليت ذاتي و شايستگي علمياش، بهخوبي از عهده مناصب پدرش برآمد و با كوششهاي بسيار، نظم و دقت در زندگي، بردباري و اخلاق پسنديده، مردم را به سوي خويش جلب كرد. پس از مدتي، وي به مقام مرجعيت شيعه رسيد و مسلمانان شبه قاره هند، از مقلدان وي شدند.[12]
او به علت قابليتهاي ذاتي و علوم اكتسابياش، در نزد مردم هند، پاكستان، ايران، عراق، آفريقا، برمه، كشمير و تمام دنياي شيعه، شخصيتي عظيم و بيمانند بود و علماي شيعه بدو به ديده احترام مينگريستند.[13]
ويژگيها
- نظم در زندگي
سيد مرتضي حسين لاهوري مينويسد:
اين سيد بزرگوار، زاده آن شير بيشه علم و تحقيق بود و نشانهاي از نشانههاي خدا، كه خداوند به او راه را روشن كرد و حجت را تمام نمود. وي فقيهي محدث، رجالي متتبع، اديب آگاه و خطيبي فصيح با همتي عالي، جايگاهي والا، دستي بخشنده، اخلاقي شايسته، مهربان و با مدارا، و داراي انديشه ژرف و رأي استوار بود. مرجع امور ديني و سياسي مردم، و داراي نفوذ در دلهاي خلق به شمار ميرفت. هيچگاه از بحث و تحقيق خسته نميشد و هماره مشغول تأليف و تصنيف بود؛ حتي در بدترين احوال و در حال بيماري و گرفتاري. از بام تا شام در كتابخانهاش مينشست، مينوشت، مطالعه ميكرد و پاسخگوي مردم بود.[14]
ناصر حسين، وارث شايسته كمالات خاندان والاي خود بود. او در عين حال كه مرجع تقليد و پيشواي مذهبي مسلمانان به شمار ميرفت و بيشتر وقتش به تأليف، تدريس و رسيدگي به مشكلات ديني مردم سپري ميشد، با دوستانش نيز رفت و آمد داشت و به عيادت بيماران و تشييع جنازه مردگان ميرفت. وي براي همه كارها، وقت خود را تنظيم كرده بود و از برنامههايي كه معيّن كرده بود، تخطي نميكرد.
از حجم بسيار تأليفات وي، پيداست كه در زمان معيّن نوشتن كتابهايش، به كار ديگري نميپرداخت. گويند: يكي از راجههاي حيدرآباد، عثمان عليخان، پس از مدتها اصرار و پافشاري، توانست از او اجازه ديدار بگيرد. زمانيكه از مقر حكومتياش به در خانه سيد آمد و ناصر حسين از آمدنش خبردار شد، از پنجره كتابخانهاش سر بيرون آورد و سلام كرد و فرمود: شما كه مشتاق ديدار من بودي، از همانجا مرا بنگر. پس از لحظاتي چند، وي پنجره را بست و به كار خويش مشغول شد. راجه هم كه از اين ديدار خوشحال بود و به خود ميباليد، از همان جا برگشت. وقتي فرزندان ناصر حسين از او پرسيدند كه چرا عثمان عليخان را به داخل راهنمايي نكرديد و با او سخني نگفتيد، فرمود: من كار دارم، وقت فارغي براي اين كارها ندارم و در برابر هر لحظه از عمر خود مسئولم.
آري! اوقات مطالعه، نوشتن، تدريس، وعظ و نماز جماعت، عبادت، استراحت، ملاقاتهاي عمومي، شركت در مراسم گوناگون، عيادت مريضان و كارهاي ديگر ناصر حسين، همه معيّن بود و از هيچ يك سرپيچي نميكرد.[15]
وي با اينكه اهل تأليف و تصنيف بود، با دوستانش نيز رفت و آمد داشت و پيوسته در عبادت و رياضت شرعي، خدمت به دين و مردم، و انجام دادن كارهاي علمي بود. پس از نماز صبح، يك ساعت به تعقيبات و اوراد و اذكار ميپرداخت. سپس دو ساعت با مردم ديدار ميكرد و به پرسش و پاسخ و كمك به ارباب حاجت ميپرداخت. آنگاه به اندرون خانه ميرفت و تا ساعت سه بعدازظهر را به تصنيف، تأليف و تدريس ميگذراند. پس از اقامه نماز مغرب و عشا ـ به جماعت ـ دوباره به مباحثه ميپرداخت.
سيد ناصر حسين در ماه محرم و صفر، در مجالس شركت ميكرد و در ماه رمضان علاوه بر اينها، ظهرها و شبها نماز جماعت هم ميخواند.[16]
او تمام زندگياش را در راه اصلاح جامعه، از بين بردن رسوم باطل، ترويج علوم ديني، ساختن مساجد و مدارس و كتابخانهها، برگزاري مجالس و تربيت شاگردان سپري و به خوبي از عهده برآمد.
- تواضع
سيد ناصر حسين، با اينكه مرجع تقليد مردم و رئيس مذهبي آنان بود، بسيار فروتن و متواضع بود. هماره، با روي گشاده، اخلاق خوش و زبان نرم با يكايك مردم برخورد ميكرد و به هركس به اندازه جايگاه خودش، احترام ميگذاشت. از اميران و ثروتمندان دوري ميگزيد، با فقيران و قشر متوسط نشست و برخاست داشت، و از شاهان فرار ميكرد.[17]
- سيماي ظاهري
آيتالله ناصر حسين، فردي بسيار لاغر و ضعيف و نحيف بود. چهرهاي نوراني داشت و آهسته و متين سخن ميگفت. لباس وي، پيراهني سفيد و معمولي و كلاه كج، شالگردن، عبا و كفشش مخملي بود. هنگام خروج از خانه، به اميران شباهت داشت. مردم در برابر او ميايستادند و سلام ميكردند و هنگام جلوس نيز با كمال ادب مينشستند. چون فردي انساندوست و مهربان بود، مورد احترام ديگران قرار ميگرفت و حتي اميران و پادشاهان هم مانند خدمتگزاران، و عالمان در برابر او بسان شاگردان رفتار ميكردند.[18]
او در قلوب مردم با وقار و هيبت بود، بر رأي خود پافشاري ميكرد و بر عبادات مواظبت داشت.[19]
فعاليت سياسي و فرهنگي
در زمان ناصر حسين، عالمان بزرگي مانند آقا حسين قدوة العلما، نجمالحسن، نجمالملة و ناصرالملة (ناصر حسين)، با ياري ديگر عالمان و بزرگان شيعه، گروهي به نام «جماعت صدرالصدور» تشكيل دادند. اين گروه، به اتحاد ملي، ارتقاي فرهنگي و نظم امور ميپرداخت. از اين جمعيت، غير علما احساس خطر ميكردند و از علما تقاضاهايي داشتند كه از ديدگاه شرع، درست نبود. سرانجام، علما جدا شدند و گروهي جديد به نام «كنفرانس شيعه» تأسيس كردند. در بنياد اين سازمان، وجود ناصرالملة مفيد بود؛ زيرا بر تمام امور تسلط داشت و كارها بنابر رأي نهايي او انجام ميشد. مولانا ابوالكلام آزاد در سوگنامهاش نوشته است: «امروز عالم اسلام، از شخصيتي محروم شد، كه در علم، بينظير و در سياست، بيمثال بود».[20]
سيد ناصر حسين و سيد نجم الحسن، نخستين بار به فكر تأسيس دانشكده «شيعه كالج» در لكهنو افتادند تا جوانان شيعه، دانش جديد را همراه با روح و علوم اسلامي بياموزند.[21]
از ديگر كارهاي مهم و ارزنده ناصر حسين، تجديد بناي مرقد شريف قاضي نورالله شوشتري در اكبرآباد آگره هند است. پدرش، ميرحامد حسين، به تعمير و آباداني آن همت گماشت و پس از وفات در آنجا دفن شد. سيد ناصر حسين هم اين اقدام پدر را پيگرفت و سالها در آبادي آن كوشيد، تا اينكه آنجا را به يكي از مهمترين مشاهد شيعه در هند تبديل كرد. خود نيز وصيت كرد كه در آنجا مدفون شود و در كنار پدرش، به خاك سپرده شد.
سيد ناصر حسين به قاضي نورالله بسيار علاقه داشت و هماره در بزرگداشت مقام وي ميكوشيد. به اشاره او چندين كتاب در شرح حال قاضي، نوشته شد تا مردم متوجه بزرگي مقام شهيد ثالث شوند؛ از جمله: شهيد ثالث نوشته ميرزا هادي كشميري و صحيفه نور نوشته سيد صغير حسن دهلوي.[22]
سيد ناصر حسين به قدري ابهت و عظمت داشت كه حتي غيرمسلمانان هم بدو احترام ميگذاشتند. وقتي نائبالسلطنه هند به او لقب شمسالعلما را داد، استاندار لكهنو، سرجمس مستن، در نامه تبريك به او چنين نوشت:
اعزاز دنيوي براي حضرات علما بسيار بيارزش است؛ اما اعزاز دنيوي هم چيزي است كه پادشاه دنيوي ميتواند بدهد. از اينكه جناب نائبالسلطنه به شما خطاب «شمسالعلماء» داده است، من با نهايت خلوص تبريك ميگويم. با بهترين شادباش و دعاي خير به مناسبت سال نو، اول ژانويه 1916م، سرجمس مستن.[23]
محفل قصيدهخواني
علامه سيد ناصر حسين علاوه بر تدريس و تربيت شاگردان، به آموزش و پرورش خطيبان و شاعران نيز ميپرداخت. محفل قصيدهخواني ناصرالملة (سيد ناصر حسين)، يك آموزشگاه بود. در اين جلسات، استادان شعر از داخل و خارج شهر شركت ميكردند، قصيده ميخواندند و مورد تشويق وي قرار ميگرفتند. او خود به رفع اشكالات ميپرداخت و شعراي ممتاز را با القاب نيكو، سرافراز ميفرمود. در اين جلسات، دفتري بزرگ از اشعار فارسي، عربي و اردو گردآوري شد.[24]
انشاي خطبهها و اشعار عربي، تفريح سيد ناصر حسين بود و بدون شك، او يكي از ادباي بزرگ زبان عربي به شمار ميرود. شمار زيادي از اشعارش، در نزهة الخواطر گرد آمده است. علامه سيد محسن امين دراينباره مينويسد: او به ادب فارسي و عربي مشهور بود و از استادان بزرگ آن شمرده ميشود كه در مشكلات شعر بدو مراجعه ميشد. خطبههايش مشتمل بر عبارات فصيحه و كلمات طرفه بود و او را شعر نيكوست.[25]
تأليفات
آن فقيه بزرگ، صاحب تأليفات فراوان در فقه، حديث، كلام، رجال، تاريخ، شعر و ديگر علوم بود. به قول علامه سيد محسن امين: «او پيشواي رجال و حديث، با تتبعي گسترده، دانستنيهاي بسيار و حافظهاي شگرف بود. هيچ كس از او پرسشي نميكرد، مگر اينكه او را به جاي آن مطلب در كتابها، با ذكر شماره صفحه حواله ميداد».[26]
مهمترين تأليف وي، كامل كردن عبقاتالانوار پدرش مير حامد حسين است. مير حامد حسين، خود، مجلدات حديث غدير، حديث منزلت، حديث ولايت، حديث تشبيه و حديث نور را نگاشت، اما عمر پربارش به سر رسيد و كار عبقات به اتمام نرسيد. از اينرو، سيد ناصر حسين، به تكميل آن همت گماشت و مجلدات حديثالطير، حديثالباب، حديثالثقلين، حديثالسفينة و حديث «انا مدينة العلم» را نوشت. اين كتابها به زبان فارسي بود و در هند به چاپ رسيد. نيز حديث ثقلين، در شش جلد به اهتمام آيتالله سيد محمدعلي روضاتي در اصفهان چاپ شد.
همچنين متن همه آنها با تعريب و تلخيص استاد محقق، سيد علي حسيني ميلاني به چاپ رسيد. اين كتاب، همان كتاب نفحات الازهار في خلاصة عبقات الانوار است كه تلخيص، تحقيق و تعريب تمام مجلدات عبقات ـ نوشته ميرحامد حسين، سيد ناصر حسين و سيد محمد سعيد ـ در 20 جلد چاپ شد.
از ديگر كتابهاي علامه سيد ناصر حسين، ميتوان به كتابهاي ذيل اشاره كرد:
- اثبات رد الشمس لأميرالمؤمنين؛[27]
- ما ظهر من الفضائل لاميرالمؤمنين يوم خيبر(فارسي)؛[28]
- نفحات الازهار في فضائل الائمة الاطهار(16 جلد)؛[29]
- مسند فاطمة بنت الحسين(علیه السلام) ؛ [30]
- حاشيه اصول كافي؛[31]
- حاشيه كتاب من لا يحضره الفقيه؛[32]
- افحام الاعداء والخصوم في نفي تزويج عمر بام كلثوم: اين كتاب، به اهتمام مرحوم حجتالاسلام محمدهادي اميني، در تهرانبه چاپ رسيد؛[33]
- اسباغ النائل في تحقيق المسائل: مجموعه فتاوا و پاسخ به استفتائات ايشان است كه در نه جلد چاپ شد؛[34]
- المفرد في مسئلة وجوب السورة في الركعتين: اين كتاب، نخستين تأليف وي است؛[35]
- مفتاح الهداية(اصول دين و فروع دين): سيد شبير حسين هنديآن را به اردو ترجمه كرد و در 1323ق به چاپ رسيد.[36]
- الاثمار الشهية في المنشآت العربية؛[37]
- انشاء و مكاتيب فارسي؛[38]
- ديوان اشعار (فارسي، عربي، اردو)؛[39]
- كتاب المواعظ(چند جلد)؛
- سبائك الذهبان في الرجال و الاعيان(48 جزء)؛[40]
- خطبههاي جمعه و عيدين: اين كتاب، چاپ شده است؛
- فهرست انساب سمعاني: علامه شبلي نعمانيدرباره اين كتاب، به او نوشته است:
«خدمتي را كه شما براي اسلام انجام دادهايد، آنقدر بزرگ است كه به هيچ وجه قابل ارزيابي نيست؛ و براي من، شما واقعاً خضر راه بوديد؛ چون من مدت سه روز بود كه درباره يك موضوع - در انساب سمعاني - سرگردان بودم، ولي شما با يك چشم به هم زدن، مرا به منزل مقصود رسانديد»؛[41]
- نفحات الانس؛[42]
- النجعة؛[43]
- علم الرجال.[44]
فرزندان
از آن فقيه بزرگ، به جز تأليفات متعدد و شاگردان و خدمات فراوانش، فرزنداني شايسته و نامآور باقي ماند، كه عبارتند از:
- مولانا سيد محمد نصير موسوي، معروف به نصيرالملة: وي در 9 رجب سال 1313ق به دنيا آمد و مورد توجه ويژه پدر بزرگوارش قرار گرفت. در محيطي علمي، استعداد و شايستگي خود را نشان داد و پس از تحصيل قرآن، علومي همچون تفسير، حديث، فقه و ديگر علوم را در لكهنو آموخت. سپس به عراقرفت و نزد علماي نجفبه تحصيل اشتغال داشت و فعاليت سياسي نيز داشت. پس از اينكه از علماي بزرگ نجف اجازه اجتهاد دريافت كرد، به زادگاهش بازگشت و به عنوان بازوي تواناي پدر بزرگوارش، به گشايش امور سياسي و مردمي پرداخت.
نصيرالملة با هدف حفظ حقوق شيعيان، در سياست كشوري و بينالمللي شركت ميجست. همه راهپيماييها و فعاليتهاي شيعه در لكهنو، به راهنمايي وي صورت ميگرفت. به همين دليل سه ماه به زندان افتاد و پس از آزادي، سني و شيعه بدو متمايل شدند و مدت چهارده سال وكيل مردم در مجلس ايالتي بود.
وي در مجالس ادبي و علمي و در ميدان سياست و مذهب، بسيار فعال بود و در كنار فعاليت سياسي، مقام علمي خود را نيز حفظ ميكرد.
در آخرين سالهاي زندگياش در رأس تمام علما قرار داشت، ولي همه آنها را برتر از خويش ميدانست، چنانكه برادر جوانترش سيد محمد سعيد را بر مسند پدرش نشاند و از عزت و احترامش فروگذار نكرد.
وي در 19 محرم الحرام سال 1386ق درگذشت و پيكرش پس از تشييع با شكوه در لكهنو و با شركت دهها هزار نفر، به عتبات عاليات برده، و پس از طواف در حرم مطهر امامان (علیهم السلام) و استقبال عظيم علماي عراق، در حرم امام حسين (علیه السلام) نزديك مضجع آيتالله ميرزا محمدتقي شيرازي به خاك سپرده شد.[45]
تأليفات وي عبارتند از: ديوان شعر، مجمع الآداب، التطهير، ترجمه وجوب السورة في الصلاة ـ تأليف پدرش ـ به اردو.[46]
- آيتالله سيد محمد سعيد موسوي، معروف به سعيدالملة: وي در 8 محرم الحرام سال 1333ق به دنيا آمد. نزد برادرش، علامه نصيرالملة و خواهرانش، علوم مقدماتي را آموخت و سطوح عالي را نيز نزد حضرات امجد حسين، حامد حسين، ظهور حسين، مظفر عليخانو از همه بيشتر نزد پدر بزرگوارش تكميل كرد. وي همزمان با تحصيلات حوزوي، در امتحان «فاضل ادب» - بالاترين امتحان عربي ـ در دانشگاه لكهنو شركت كرد و مدرك آن را گرفت.
در سال 1351ق، به نجف اشرف رفت و در درسهاي فقه و اصول آيات عظام: آقا ضياء عراقي، سيد ابوالحسن اصفهاني، ميرزا حسن بجنوردي، سيدجواد تبريزي و شيخ عبدالحسين رشتي شركت كرد و از آنان درجه اجتهاد دريافت كرد.
در سال 1356ق به زادگاهش بازگشت و به تأليف، تدريس ـ از جمله شاگردانش، سيد مرتضي حسين، نويسنده مطلعانوار است ـ تبليغ، اقامه جماعت، اداره مجالس و محافل ادبي و ديني و ادامه كارهاي مختلف پدر بزرگوارش پرداخت. آماده كردن وعظ در هر جمعه و بعضي از سخنرانيها در مسجد كوفه لكهنو، بر عهدهاش بود و او مطابق رسم قديم، خطبهها و سخنرانيها را مينوشت و بر منبر ميخواند.
يكي از كارهاي مهم وي، تلاش براي بازسازي قبرستان بقيع بود. براي اين كار، با سران حكومتهاي ايران، پاكستان، هندوستان و عربستان تماس گرفت و مذاكرات مدبرانهاي را آغاز كرد. او به هدف خويش نزديك شده بود كه اجلش فرا رسيد و در 12 جماديالثاني سال 1378ق، بدرود زندگي گفت. مردم لكهنو، پيكر پاكش را پس از تشييع باشكوه به آگره حمل كردند و در جوار پدر بزرگوارش، در صحن حرم قاضي نورالله شوشتري به خاك سپردند.
عمران مساجد، توسعه و تكميل قبر قاضي نورالله، آبادكردن بازار نوري، و اداره كتابخانه ناصريه و كالج شيعه از ديگر فعاليتهاي وي بود. همچنين امتحانات سالانه جامعه سلطانيه را برگزار ميكرد و عضو هيئت علمي دانشگاه لكهنو نيز بود.
برخي از تأليفات ارزنده وي عبارتند از:
- الامام الثاني عشر: وي در اين كتاب، به ايرادها و اشكالات سبائك الذهب في معرفة انساب العرب پاسخ گفت، كه در نجفو تهران، با تحقيق و تعليق استاد محقق سيد علي ميلاني، به چاپ رسيد. همچنين سيد مرتضي حسين، آن را به اردو ترجمه كرد و در لكهنو و لاهور چاپ شد.[47] اين كتاب از كتابهاى درسى دانشگاه عليگره است؛
- الايمان الصحيح؛[48]
- حديث مدينة العلم: اين كتاب ردي بر ابن عاشور، شيخالاسلام تونس است،[49] كه با مقدمه علامه سيد هبةالدين شهرستانيچاپ شد؛
- آية التطهير؛[50]
- 5. آية الولاية؛[51]
- شرح خطبه حضرت زهرا(عربي و خطي)؛[52]
- خطبهها و مقالات عربي و اردو؛[53]
- مسانيد العصمة: مجموعهاي عظيم از احاديث و روايات منقول از هر امام و خطبههاي آنان است كه در 54 جلد آماده شده است. اين كتاب از نظر روايت، درايت و جمع و تدوين حديث، كارنامهاي حيرتانگيز است؛[54]
- معراج البلاغة: اين كتاب، گردآوري خطبههاي پيامبر اكرم(صلی الله علیه و آله و سلم) است.
- تكميل عبقات الانوار: معظمله احاديث رايت «لاعطين الراية غداً رجلاً يحب الله و رسوله» را از نظر سند، و احاديث مناصبة «من ناصب علياً الخلافة فقد كفر» را از نظر سند و دلالت، به شيوه جد بزرگوارش، مير حامد حسين، به زبان فارسي نگاشت، كه هنوز به چاپ نرسيده است.
ناگفته نماند كه همه اين كتابها ـ كه نامش در اين مقاله آمد ـ در كتابخانه عظيم ناصريه موجود است.
اينك، فرزند بزرگش حجتالاسلام سيد علي ناصر عبقاتي، وارث شايسته مسند پدر و آباي بزرگوارش شده و مسئوليتهاي بزرگي بر عهده گرفته است. او متولد 1366ق (1946م) است و هم اكنون (1431ق) 55 سال دارد.[55]
- فرزند ديگرش، همسر علامه سيد ابومحمد جروليبود كه در تجويد، قرائت، فقه، حديث و تاريخ تبحر داشت. وي دانشمندي بزرگ، خطيب، عابد و زاهد بود.[56]
- دختر ديگرش، مادر مولانا سيد ضياءالحسن موسويبود. سيد ضياء، نوه پسري علامه غلامحسين كنتوري، و نوه دختري ناصرالملةاست. وي در لكهنو نزد حضرات: سعادت حسين، غلام عباس زيد پوري، حكيم ساجد حسين و دايياش مولانا محمد نصير، فقه و كلام را فراگرفت و از دانشگاه لكهنو مدرك فاضل ادب را اخذ كرد. او در مطالعه بيهمتا بود و شاگرداني چون سيدمرتضي حسين صدرالافاضل، صاحب مطلع الانوار داشت. همچنين كتابهايي به عربي، فارسي و اردو دارد كه برخي از آنها عبارتند از: حيات امام زين العابدين، سبب واقعه كربلا، فقه جعفري، مجموعه نوحه و سلام، مجموعه افسانه و مجموعه مضامين (اك نام هي قلم كاضياء الحسن كانام).
وي در 1338ق به دنيا آمد، و در 60 سالگي در سال 1398ق درگذشت.[57]
كتابخانهي ناصريه
يكي ديگر از آثار ماندگار خاندان مير حامد حسين ـ كه سيد ناصر حسين آن را به اوج عظمت و شكوه رساند ـ كتابخانه بزرگ «ناصريه» است. اينك، اين كتابخانه در ميان كتابخانههاي جهان تشيع، بسان ماه ميدرخشد. در آغاز، اين كتابخانه با كتابهاي علامه سيد محمد قلي موسوي شكل گرفت. سپس، با كوشش پيگير آيتالله مير حامد حسين، بر تعداد كتابهاي آن افزوده شد. وي براي تأليف عبقات، نيازمند مداركي بود كه در هند، آسان به دست نميآمد. بنابراين، به همراه برادرش، علامه اعجاز حسين، براي به دست آوردن كتابهاي مورد نيازش به ديگر كشورهاي اسلامي همچون عراق و عربستان سفر كرد و با خريد هزاران كتاب بر غناي كتابخانه افزود. همچنين به سفارش او، صدها كتاب نسخهبرداري يا به همت ديگران ـ و از همه بيشتر مرحوم محدث نوري ـ خريداري و برايش فرستاده شد. بدين ترتيب، هزاران مجلد كتابهاي چاپي و خطي نفيس و بيشتر كتب اهل سنت در اين كتابخانه گرد آمده است.
علامه شيخ آقا بزرگ تهراني مينويسد:
اين كتابخانه، يكي از مفاخر جهان تشيع است كه در آن، 30 هزار كتاب خطي و چاپي، از نفايس كتب ـ به ويژه آثار متقدمان و متأخران اهل سنت ـ وجود دارد. استادم علامه ميرزا حسين نوري برايم گفت: مير حامد حسين از لكهنو برايم نوشت كه فلان كتاب را برايم تهيه كنيد و بفرستيد. من برايش نوشتم: شگفتا كه اين كتاب در كتابخانه بزرگ و عظيم شما وجود ندارد. مير حامد حسين در پاسخم نوشت: من يقين دارم كه چند نسخه از اين كتاب در كتابخانهام موجود است، اما جستوجوي اين كتاب و پيدا كردنش وقت بسياري ميگيرد و كتابي كه شما برايم بفرستيد زودتر به دستم ميرسد و كمتر وقت ميگيرد. يكي از فضلاي هند، فهرست كتابهاي تفسيري آن را به من نماياند و من از كثرت آن در شگفت آمدم. خلاصه، اين كتابخانه، از مهمترين كتابخانههاي شرق است.[58]
علامه سيد محسن امين نيز مينويسد:
«كتابخانه وي در لكهنو، نخستين كتابخانه از نظر اصناف كتاب ـ بهويژه كتابهاي غيرشيعه ـ است، و شمار كتابهايش به 30 هزار جلد (چاپي و خطي) ميرسد. وي اموال بسيار بر استنساخ و صحافي اين كتابها صرف كرد و از همه آنها در تأليف عبقات استفاده نمود. اين كتابخانه، هزاران جلد از نفايس مخطوطات و كتابهاي قديم دارد كه در جاي ديگر يافت نميشود».[59]
پس از مير حامد حسين، توليت كتابخانه به فرزندش سيد ناصر حسين رسيد. او با همتي والا به توسعه و تكميل كتابخانه پرداخت و عدد كتابهايش را به بيش از 65 هزار مجلد رسانيد. از اينرو كتابخانه به نام وي، «مكتبه ناصريه» ناميده شد. در زمان او، كتابخانه رونقي بسزا يافت و در محل آن، تغييرات اساسي رخ داد. يكي از مؤمنان آن ديار، ساختمان بزرگي براي آن وقف كرد. هماينك، كتابخانه ناصريه رديف بودجه در استانداري دارد و به خوبي از آن نگهداري ميشود. فهرست كتابهاي خطي اين كتابخانه، در كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي در قم موجود است.
درگذشت
سرانجام، آن فقيه پرآوازه و مرجع بلندپايه شيعه، در روز پنجشنبه، اول ماه رجب سال 1361ق بر اثر بيماري درگذشت. او وصيت كرده بود كه رحلتش را اعلام نكنند، در تشييع جنازه تأخير نشود و جايي كه مؤمنان فقير را غسل ميدهند، همانجا غسلش دهند. پيكر پاكش پس از تشييع در لكهنو، به آگره منتقل شد. از لكهنو تا آگره، مردم در هر ايستگاه ايستاده و به شدت متأثر بودند. پس از رسيدن به مقصد، جنازه آن فقيه سعيد در جوار پدر بزرگوارش در حسينيه «غفران مآب» و در حرم قاضي نورالله شوشتري به خاك سپرده شد. مراسم بزرگداشت مقام علمياش در هند، عراق، ايران، كشمير و آفريقا برگزار گرديد.[60]
ماده تاريخ وفاتش: «قضي نحبه ناصر آل طه»، «معقول و منقول از حسرت نالهكنان»، «ناصرالحفاظ» است.[61]
منابع:
- آقا بزرگ تهراني، محمدمحسن، الذريعة الي تصانيف الشيعة.
- همو، محمدمحسن، كرام البررة في القرن الثالث بعد العشرة.
- همو، محمدمحسن، مصفي المقال في مصنفي علم الرجال.
- همو، محمدمحسن، نقباء البشر في القرن الرابع عشر.
- امين عاملي، سيد محسن، اعيان الشيعة، چاپ بيروت.
- انصاري قمي، ناصرالدين، اختران فقاهت، چاپ قم، انتشارات دليل ما، 1385.
- مدرس خياباني، محمدعلي، ريحانة الادب في تراجم المعروفين بالكنية و اللقب، چاپ 6 جلدي.
- مرتضي حسين، مطلع انوار، ترجمه: محمد هاشم، چاپ مشهد، انتشارات بنياد پژوهشهاي اسلامي آستان قدس رضوي علمي.
- مرعشي، سيد محمود، المسلسلات في الاجازات، چاپ كتابخانه مرعشي.
10. ميلاني، سيد علي، نفحات الازهار في تلخيص عبقات الانوار، چاپ قم.
[1]. محمدمحسن آقا بزرگ تهراني، كرام البررة، ج 1، صص 148 – 149.
[2]. صدرالافاضل، مطلع انوار، ص 666؛ سيد محمود مرعشي، المسلسلات، ج 2، ص 108.
[3]. ناصرالدين انصاري قمي، مجله مسجد، ش 54.
[4]. مطلع انوار، ص 627.
[5]. المسلسلات، ج 2، ص 109.
[6]. مطلع انوار، ص 667.
[7]. المسلسلات، ج 2، ص 112.
[8]. مطلع انوار، ص 667.
[9]. همان، ص 670.
[10]. مطلع انوار، ص 667.
[11]. المسلسلات، ج 2، ص 109.
[12]. مطلع انوار، ص 667.
[13]. همان، ص 670.
[14]. المسلسلات، ج 2، ص 109.
[15]. مطلع انوار، ص 669.
[16]. همان.
[17]. المسلسلات، ج 2، ص 109.
[18]. مطلع انوار، ص 669.
[19]. اعيان الشيعة، ج 10، ص 201.
[20]. مطلع انوار، ص 668.
[21]. اعيان الشيعة، ج 10، ص 201.
[22]. مصفي المقال، ص 286.
[23]. مطلع انوار، ص 668.
[24]. همان.
[25]. اعيان الشيعة، ج 10، ص 201 (با دخل و تصرف).
[26]. همان.
[27]. الذريعة، ج 1، ص 95.
[28]. مطلع انوار، ص 671.
[29]. همان.
[30]. همان.
[31]. المسلسلات، ج 2، ص 113.
[32]. همان.
[33]. همان.
[34]. الذريعة، ج 2، ص 3.
[35]. مطلع انوار، ص 671.
[36]. المسلسلات، ج 2، ص 113.
[37]. همان؛ مطلع انوار، ص 671.
[38]. الذريعة، ج 2، ص 395.
[39]. همان، ج 9، ص 1154.
[40]. المسلسلات، ج 2، ص 113؛ مطلع انوار، ص 671.
[41]. مطلع انوار، ص 669.
[42]. المسلسلات، ج 2، ص 113.
[43]. همان.
[44]. مطلع انوار، ص 671.
[45]. همان، صص 625 – 626.
[46]. ميلاني، نفحات الازهار، ج 1، ص 150.
[47]. الذريعة، ج 2، ص 319؛ مطلع انوار، ص 566.
[48]. الذريعة، ج 2، ص 514.
[49]. همان، ج 20، ص 251.
[50]. نفحات الازهار، ج 1، ص 156.
[51]. همان.
[52]. مطلع انوار، ص 566.
[53]. همان.
[54]. همان.
[55]. مطلع انوار، صص 564 - 567؛ نفحات الازهار، ج 1، صص 147 – 149.
[56]. مطلع انوار، ص 670.
[57]. همان، ص 321.
[58]. نقباء البشر، ج 1، ص 348.
[59]. اعيان الشيعة، ج 4، ص 381.
[60]. مطلع انوار، ص 670.
[61]. المسلسلات، ج 2، ص 113؛ مدرس خياباني، ريحانة الادب، ج 3، ص 145.