شيخ محمود ياسري، خود را وقف هدايت مردم كرده بود و اوقات خود را در جهت ترويج دين مبين اسلام صرف ميكرد. به دستور آقاي بروجردي، در مسجد ارك تهران كه يكي از مساجد اصلي تهران است، اقامه نماز جماعت نيز ميكرد. همچنين سالها رهبري هيئت محترم پير عطا (تأسيس: 1335)، از هيئتهاي قديمي تهران را برعهده داشت.
جوانان تهراني، از هر طبقه و با هر سليقهاي، گرد اين پير الهي جمع ميشدند و از انفاس قدسي وي بهره ميبردند. جوانان آن روز، امروز خادمان پير سيدالشهدا هستند و عالمان رشتههاي مختلف و اصحاب فنون گوناگون را نيز ميتوان در ميان آنان ديد. در اينجا گوشهاي از خاطرات دلرباييهاي آن مرحوم و تأثير آن پير الهي بر ايشان را مينگاريم تا جلوههايي از تأثير عالمي رباني را در ميان مردم، به تصوير كشيم.
در آيينه خاطرات
جناب آقاي اسماعيل تهراني براي نگارنده نقل ميكرد:
من آن هنگام جوان بودم. گاهي ميرفتم آن مرحوم را از منزلشان براي هيئت ميآوردم. آن مرحوم ايام محرم، ماه رمضان و صبحهاي جمعه، بالغ بر پنجاه سال براي هيئت ما صحبت ميكرد. سرِ آوردن حاج آقا بين جوانها رقابت بود. به ما نصيحت ميكرد كه خيلي از اين هيئت به آن هيئت نرويد. يكجا زانو بزنيد و بهرهمند شويد. جاذبه عجيبي داشت. سوز و اخلاص فراواني داشت. تا ميگفت السلام عليك يا اباعبدالله، مجلس پر از اشك ميشد. يك بار در اين سالها نديدم كسي پشت سر حاج آقا قضاوت منفي كند.
يكبار مداح هيئت كه حاج حسين بهاري بود، در منزل حاج محمدتقي مهديزاده، به مزاح به حاج آقا گفت: شنيدم جاهايي ميرويد، روضه ميخوانيد. پا در كفش ما ميكنيد؟ حاج آقا فرمودند: من جز روضهخواني براي امام حسين چيزي ندارم.
قائل بوده كه بساط روضه مقدمات هم نميخواهد؛ حضور ميخواهد؛ دل كه به طرف امام حسين رفت، مجلس برپا ميشود.
يادم هست دوستان رفته بودند منزل ايشان، ديدند هوا خيلي سرد است. رفتند بخاري براي ايشان تهيه كردند، اما ايشان قبول نميكرد. در آخر با اصرار زياد، گفته بود: [وقتي] من مُردم، شما بياييد اين بخاري را از اينجا ببريد. در صورتي كه وجوهات زيادي براي ايشان ميآمد، اما استفاده نميكردند. هيئت هم تنها براي رضاي خدا تشريف ميآوردند.
با مرحوم داييام پولي نزد آقاي بروجردي برديم. آقا بروجردي فرمودند: شما تهرانيها به آقاي ياسري وجوهاتتان را بدهيد. ياسري دست راست من است.
شب شهادت حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) مراسم هيئت پير عطا در منزل ايشان بود. آخر عمر ايشان بود. ديگر نميتوانست صحبت كند. شب 25 رجب، شب شهادت حضرت موسي بن جعفر (علیه السلام) تابستان بود. مجلس روضه ايشان در حيات منزل برپا شده بود. آن مرحوم در انتهاي مجلس، به زحمت خود را به كنار پنجره كشاند و سه بار به اعضاي هيئت گفت: مرا حلال كنيد. مردم گفتند: حاج آقا اين چه حرفي است؟ گفت: من خيلي براي شما صحبت كردم، وقت شما را گرفتم. اگر چيزي گيرتان نيامد، مرا ببخشيد.
حاج آقا مفيدي، رئيس هيئت پير عطا، درباره احوال آن مرحوم چنين ميگويد:
من هر پانزده روز، مبالغ بالايي از وجوهات را از طرف آقاي ياسري براي آقاي بروجردي ميبردم. مرحوم بروجردي يك بار همه، حتي احمد آقا و كاتبش را از اتاق بيرون كرد و از من در مورد ياسري و ميرزا عبدالعلي تهراني سؤال كرد. من گفتم: آقاي عبدالعلي تهراني مثل امام حسن مجتبي است. سفرهاش براي همه گسترده است، اما مرحوم آقاي ياسري مثل اميرالمؤمنين زاهدانه زندگي ميكند.
آقاي بروجردي به من گفت: خيلي خوب توضيح دادي.
آنچه از مرحوم ياسري ظهور داشت، زهد آن مرحوم بود. با مقداري نان در روز سر ميكرد. يكبار مريض شده بود. مرغي خريدم و به خانهاش بردم. مرغ غذاي يك هفته او و خانوادهاش بود.
از وجوهات، ذرهاي استفاده شخصي نميكرد. نوشتههاي زيادي داشت، افسوس كه دزد به منزلشان زد و همه را برد. شعرهايي هم داشت كه از ميان رفت. يادم هست شعري گفته بود با اين مطلع:
لب پياله ببوس و شراب ناب بنوش
بگير ساقي مهطلعتان، تو در آغوش
مرحوم حائري سالها براي ما صحبت ميكرد. پس از مرحوم شيخ عباس حائري، پدر مهدي حائري، ايشان منبر ما را به عهده گرفت. بعد از وفات ايشان هم مدتي سيد كمال مرتضوي برايمان صحبت ميكرد.
امير مفيدي، پسر حاج آقا مفيدي درباره مرحوم ياسري ميگويد:
جوان بودم. هر ماه حاج آقا را با ماشين به حضرت عبدالعظيم (علیه السلام) ميبردم و دو ريال به من صله ميداد. سالها بر همين منوال گذشت. يك بار به مزاح به حاج آقا گفتم: دشت ماهانه ما را بالا نميبريد؟ حاج آقا چيزي نگفت. روزي از كيسه دور گردنش، دو تومان به من داد و گفت: بلا گرفته، ديگه چونه نزن! وقتي به منزل آمدم، به پدرم گفتم: امروز حاج آقا را تيغ زدم. ماجرا را تعريف كردم. پدرم گفت: اين چه كاري بود كه كردي! آن پول خرج زندگياش است. ده تومان كل پول ماهانه اوست كه از غير وجوهات تهيه ميشود. او از مال خودش داده است. ديگر اين كار را نكن.
حاج مقدس به آقاي ياسري گفته بود: هيئت شما، پير عطاء، پر از ريشتراشهاست، ولي ما همه مستمعينمان متشرعند. آقاي ياسري گفته بود: ما آنها را متشرع ميكنيم، براي شما ميفرستيم.
آن مرحوم خيلي كم سيگار ميكشيد. سن آن مرحوم بالا رفته بود. دكتر مظفر حسن تاش كه از مريدان ايشان بود، به وي ميگويد: ما يك عمر حرف شما را گوش كرديم، شما هم حالا حرف ما را گوش كنيد. سيگار، ولو كم، براي شما سم است. ايشان گفته بود: يعني بر من حرام است؟ دكتر گفته بود: از نظر من آري، حرام است. آن مرحوم سيگار را به كل كنار گذاشت.