حسین بن عبدالحق اردبیلى
(950ـ870ق)
عنوان مقاله: فقیه عارف
نویسنده: غلامرضا گلى زواره
ولادت و تحصیلات مقدماتى
عبدالحق اردبیلى (شرف الدین) در سال 870 ق صاحب فرزندى گردید که او را حسین نامید.[1] تا خون عاشوراییان در رگ هایش جارى گردد و با تأسّى به فرهنگ آقایش اباعبدالله(علیه السلام)در صیانت از دیانت گام بردارد. بعدها استادانش لقبهاى «کمال الدین» و «جمال الدین» را برایش برگزیدند. خود وى هم تخلّص «الهى» را در اشعار انتخاب کرد.[2]
چون در مباحث عرفانى به موفقیتهایى دست یافت و به نگارش آثار همت گماشت، به «مولا» ملقب گردید.[3]
وى ایّام کودکى و نوجوانى را تحت تربیت اخلاقى و معنوى پدر سپرى کرد و با تشویق او از دوره جوانى در زادگاهش اردبیل به آموختن مقدمات زبان و ادبیات عربى و مبانى علوم شرعى پرداخت. اوّلین استادش على آملى است. الهى پس از پشت سر نهادن مقدّمات ادبى، به محضرش شتافت. وى در اوایل حاشیه بر قواعد علاّمه حلّى یادآور مى شود:
«روش ما در دانش هاى فقهى و شرعى که آموخته ایم از دانشور وارسته و زاهد على آملى است که او از ابوالحسن محمد حلّى و او از شرف الدین مکّى و وى از شیخ فاضل مقداد و مورد اشاره شیخ شهید و ایشان از سعید و شریف و این دو از علامه صاحب این کتاب مطلب یاد گرفته اند.»[4]
مرحوم خوانسارى ضمن این که آملى را از بزرگان علما و فقها قلمداد مى نماید مى افزاید: الهى در نوشته ها و فعالیت هاى تبلیغى و آموزشى از این شخصیت روایت کرده است.[5]
استاد دیگرش شیخ حیدر (متوفى: 893ق) مى باشد.
احتمال مى رود الهى تا حدود 890 ق در اردبیل از افکار شیخ حیدر صفوى بهره برده باشد.
آموزش هاى عارفانه حیدر صفوى جنبه هاى ذوقى و معنوى را در ذهن و روح الهى اردبیلى شکوفا ساخت و به همین دلیل بین شاگرد و استاد پیوند قلبى و عاطفى برقرار شد و الهى به توصیه شیخ حیدر به منطقه خراسان بزرگ (شامل خراسان کنونى و بخشهایى از افغانستان و ماوراءالنهر) اعزام گردید و به فعالیت تبلیغى و نشر اندیشه هاى عرفانى پرداخت.[6]
به سوى هرات
هرات در دوران تیموریان (782 تا 911 ق) مرکز امپراتورى بود و خراسان به اوج رونق رسید و با مهاجرت علما، شاعران شیعى و سادات و علویان، تشیع در هرات رو به رشد نهاد. شاهرخ میرزا با علاقه اى که به سادات و اهل بیت داشت، براى ترویج تشیع حرکت مى کرد. در دوران نسبتاً طولانى و آرام حکومت سلطان حسین بایقرا ـ آخرین سلطان تیموریان ـ نیز شیعیان به پیشرفتهاى بزرگى رسیدند و گرایش درونى این فرانروا به مذهب شیعه موجب گردید حمایت همه جانبه اى از علماى بزرگ این مذهب، سادات و علویان به عمل آورد.[7]
این زمینه ها به همراه تشویقهاى شیخ حیدر، الهى اردبیلى را براى هجرت به هرات راغب نمود. سام میرزا صفوى مى نویسد:
«مولانا حسین اردبیلى در اوایل جوانى در خدمت ارشاد پناه هدایت دستگاه حیدر صفوى بوده و به اشارات شفا بشارات آن قدوه ارباب نجات جهات تحصیل کمالات روى توجه به جانب خراسان کرده بود.[8]
با این وصف الهى اردبیلى به قصد ارشاد و تبیلغ به هرات رفته بود، گویا پس از آنکه امیران معاصرش بر شیخ حیدر و اصحابش سخت گرفتند، الهى از فعالیتهاى ارشادى دست برداشته و به تحصیل علوم عقلى و نقلى روى آورد، زیرا هرات از مراکز مهم نشر دانشهاى گوناگون به شمار مى رفت و استادان متبحّرى در آن جا مى زیستند و در ایام مذکور ارتباطش با شیخ حیدر قطع گردید و دانشهایى که آموخته و آثارى که در هرات نگاشته بود، با آراء و عقاید عرفانى که صفویان آن عصر مروّج آن بودند مرتبط نبود.[9]
در آن ایّام ملاّ جلال الدین محمد دوانى(علاّمه دوانى) در هرات به تدریس و تربیت شاگردانى دانشور مشغول بود و محفلش مجمع اهل فضل و کمال و محل رفت و آمد حکیمان و اندیشمندان بود و دانش پژوهان از گوشه و کنار ایران و حتى برخى سرزمینهاى دیگر براى کسب فیض از محضرش راهى هرات مى شدند.[10]الهى هم در حوزه درسى دوانى علوم عقلى شامل منطق، الهیات و مباحث نبوت، ولایت و امامت را فراگرفت و در این زمینه به جایى رسید که رساله «اثبات واجب» استاد را شرح نمود و پیچیدگیهاى آن را نمایاند.[11] علامه دوانى به خط خویش بر پشت کتاب «شرح الهیاکل» که الهى آن را به خط خویش نوشته است، اجازه اى براى این شاگرد صادر نمود و ضمن وصف کمالات علمى و اخلاقى وى، خاطر نشان ساخت:
«این کتاب را که از آثار من است، نزدم قرائت کرد که دلالت تامّ و تمامى بر هوشیارى او دارد و از هیچ جزیى از اجزاى آن فروگذار ننمود و با تفحّص و تجسّس تمام مطالب آن را تشریح و تبیین ساخت و به دنبال آن از من خواست تا روایت آن کتاب را بر اساس روایت هایى که از جانب اساتیدم برایم صادر شده است، به وى اجازه دهم. بدین منظور از خداى متعال درخواست خیر کردم و به وى اجازه دادم تا آن کتاب و دیگر تصانیفم را در علوم شرعى و عقلى و نیز همگى کتابهایى را که در علوم متعدد مى باشد و من در نقل آنها مجاز مى باشم، روایت نماید به شرط آن که رعایت شرایط معتبر را در روایت نماید.»
این اجازه نامه در 14 جمادى الاول سال 892ق صادر شده است.[12]
سید امیر عطاءالله فرزند امیر فضل الله حسینى دشتکى شیرازى نیشابورى (جمال حسینى) و امیر جمال الدین که از بزرگان محدثین عصر خود بود و در علوم اعتقادى و کلامى دستى توانا داشت، در مدرسه سلطانیه هرات تدریس مى کرد. خانه اش نیز مجمع بزرگان علما و فضلا بود. وى مولف کتاب «روضة الاحباب فى سیرة النبى و الآل و الاصحاب» مى باشد.[13] الهى اردبیلى حوزه پربار درسى او را نیز درک کرد و علوم قرآنى و فنون حدیث نبوى را نزدش فراگرفت و مهم ترین منابع روایى را در محضر او خواند. این استاد نیز اجازه جالبى براى شاگردش صادر کرد و در آن مراتب فضل و کمال الهى اردبیلى را به نیکوترین وجه ستود و از خداوند خواست بر درجاتش بیفزاید و او را از سعادت راستین بهره مند فرماید. چنین استادى با آن مقامات علمى متذکر مى گردد:
«اوقاتى را که الهى با ما به سر برد هم ما از او بهره مند مى شدیم و هم او از ما استفاده مى نمود و در همه حال از عهده به خوبى برآمد و در خلال این مدت به سماع کتاب مشکات المصابیح از محدث فاضل علامه ولى الدین محمد بن عبدالله خطیب تبریزى ، نایل آمد و از بحثهاى تفسیرى بیضاوى در انوار التنزیل و تحقیق و تنقیح در نکات دقیق قرآنى بهره لازم را برده است و از هر جهت کمال شایستگى را در خود شکوفا نمود. به دنبال آن از من خواست تا طبق معمول اهل فن صورت اجازه اى را برایش بنگارم، من هم خواسته اش را اجابت کردم و به وى اجازه دادم تا آنچه از شنیده ها، مکاتبات و تألیفات من از نظرش صحّت دارد، طبق شرایط معتبر روایت نماید تانقلهایش خالى از خطا و خلل و عارى از تصحیف و تحریف و لغزش باشد.»[14]
بازگشت به اردبیل
الهى در ایّام اقامت در هرات با امیر على شیر نوایى (متوفى: 844ق) و غریب میرزا فرزند سلطان حسین بایقرا آشنا گردید و تحریر اقلیدس را همراه فواید زیاد و تازه براى نوایى تلخیص نمود و نیز دو رساله در خصوص اشکال التأسیس براى و به نگارش درآورد و چون امیر على شیر نوایى از یک سوى به زبان ترکى و از سوى دیگر به خاندان طهارت و مباحث کلامى علاقه داشت، الهى اردبیلى رساله اى در امامت تالیف نمود[15] و به وى اهدا کرد. اینکه برخى گفته اند[16] او این نوشتار را براى شاه اسماعیل صفوى نوشته است، درست نمى باشد چرا که نوایى با وجود توجه وافر به زبان فارسى و شاعران فارسى سرا، تعلّق خاطرى به زبان ترکى از خود نشان مى داد و نویسندگان و شاعران را تشویق مى کرد آثارى به ترکى بنویسند و خود نیز کتاب «محاکمة اللغتین» را به این زبان نگاشت. این دید نوایى دلیلى است بر اینکه الهى رساله امامت را براى آن وزیر تصنیف کرده است.[17]
بارى الهى اردبیلى بارهآوردى علمى و معنوى از هرات، به منطقه فارس هم سفر نمود و از حوزه درسى غیاث الدین شیرازى خوشه هایى برچید. از آن پس به عراق عجم رفت و پس از مدتى کوتاه اقامت در این قلمرو، عازم آذربایجان گردید و در حالى که در علوم عقلى و نقلى مهارت فوق العاده اى به دست آورده بود، در حظیره شیخ صفى الدین اردبیلى به تدریس و تعلیم شاگردانى شایسته پرداخت[18] و در ضمن از تالیف و نگارش حواشى و شروح بر آثار علمى و عرفانى غافل ماند. از تعداد و اسامى شاگردانش در این حوزه اطلاعى در دسترس نمى باشد، صرفاً نام یکى از آنها با عنوان «سید کمال الدین ابراهیم صفوى اردبیلى» در اجازه اى که الهى اردبیلى برایش صادر نموده، به دست آمده است. در این نوشته وى به برخى از تألیفات خود اشاره مى نماید و اقوال اهل جبر را مردود اعلام مى کند و راه نجات را پیروى از مذاهب تشیع مى داند.[19]
شیخ آقا بزرگ تهرانى هم ذیل معرفى حواشى بر کتاب «تحریر القواعد المنطقیه فى شرح الشمسیّه» که اصل کتاب از نجم الدین عمر کاتبى و شرح آن از قطب الدین محمد رازى است، به حاشیه اى اشاره دارد که آن را خلیل بن محمد قرمانى (قمى) رضوى نوشته است و مى افزاید: وى این مطالب را بر اساس برداشتهاى خود از مجلس درس استادش مولانا کمال الدین حسین اردبیلى، تدوین کرده است.[20]
روزنه هاى روشنى بخش
الهى از شیعیان متدین و غیرت مند بود و براى احیاى مذهب تشیع همّتى خالصانه داشت. او نخستین دانشورى است که موازین شرعى را بر اساس بنیانهاى عقیدتى شیعه و روایات اهل بیت را به فارسى تصنیف کرد و مطلبى را که تا زمان روى کار آمدن شاه اسماعیل صفوى و تسلّط جوامع سنّى پوشیده بود، آشکار ساخت. شدت اشتیاق وى در بیانات، تدریس و کوششهاى علمى و تالیفات به ساحت رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) و خاندان عترت در حدى بود که برخى از مخالفان آن را برنتابیدند و او را به غلوّ نسبت دادند، حال آن که نه شرح حال نگاران این موضوع را تایید کرده اند و نه از نوشته هایش نشان افراط گرى به دست مى آید. از سوى دیگر قبل از اینکه دولت صفویه زمام امور سیاسى و اجتماعى ایران را به دست بگیرد و نوعى وحدت و هم بستگى عمومى بر اساس مذهب تشیع به وجود آورد، دانشمندان شیعه و از جمله الهى اردبیلى با فشارهاى سیاسى و اختناق فرساینده از سوى جوامع اکثریت و نیز فرمانرویان غیر شیعه مواجه شدند و اصولاً چنین مشاهیرى در بیان اعتقادات و افکار و نظرات آزادى نداشتند و اگر عمق و حقیقت باورهاى خود را بیان مى نمودند یا انتشار مى دادند، هیچ گونه تامین مالى و جانى نداشتند. به همین دلیل امثال این علما به کتمان عقیده روى آوردند. بدین لحاظ است که وى را به تسنّن نسبت داده اند. حال آنکه خصال و کردارش از این انتساب عارى است. امکان دارد چنین تُهمتى از آن جا ناشى شده باشد که وى در آغاز تالیفاتش لفظ «واصحابه» را به کار برد یا نزد گروهى از علماى اهل تسنّن درس خوانده و کتابهایى را به نام امیر على شیر نوایى وزیر سلطان حسین بایقرا نوشته است. باید گفت هیچ یک از این قرائن مؤید این اتهام نیست، زیرا شیعه لفظ اصحاب را بر کسانى اطلاق مى نمایند که محضر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) را درک کرده و با آن خاتم رسولان هم صحبت بوده اند و به حضرت ایمان آوردند به علاوه به دلیل فضاى خفقان زا باب تقیّه نزد علماى آن عصر وسعت داشت و اکثر علماى شیعه از جمله شهید اوّل و شهید ثانى این لفظ را در آثار خود آورده اند و چون دولت شاه اسماعیل روى کار آمد، از وسعت استعمال این لفظ کاسته شد. بهره مندى از دانشوران عامّه و اجازه و استجازه از ایشان نیز دلیل بر چنین مرامى نیست و زانو زدن مشاهیر شیعه در برابر استادان سنّى مذهب در میان اعلام شیعه شهرتى بسزا داشته است. تالیف کتاب براى فرمانروایى که مذهب عامه داشت، نمى تواند مؤید این ادعا باشد، چون خواجه نصیر طوسى و ابن میثم بحرانى و... هم از باب تقیه و حفظ آثار کتاب خود را به نام دیگران نوشته اند.[21] به علاوه الهى در هرات دانشمندى به نام دوانى را برگزید که ضمن قرار گرفتن در قلّه حکمت و عرفان و دانشهاى دیگر ارادتمند خاندان پیامبر و ائمه هدى بود و یکى از آثار معروف خود را به نام نورالهدایة تحت تاثیر این علاقه تحریر نمود و در اشعارى که وصف حضرت على(علیه السلام) است، چنین سرود:
از مهر على کسى که یابد عرفان *** نامش همه دم نقش کند بر دل و جان
این نکته طرفه بین که ارباب کمال *** یابند ز بیّنات نامش ایمان[22]
استاد دیگرش سید امیر عطاءالله جمال حسینى که کتابى در سیره نبى اکرم و آل و اصحابش تالیف کرد، از مشاهیر شیعه است که براى رعایت تقیه به مطالعه کتابهاى عامه و تدرس منابع اهل سنّت در هرات اشتغال داشت[23]، امّا وقتى شاه اسماعیل (930 ـ 906ق) زمان امور را به دست گرفت و بر طایفه ازبک غالب آمد، همین شخصیت در هرات بر فراز منبر خطبه اى خواند و طى آن مردم را به متابعت از ائمه اطهار و ترک مخالفان این خاندان فراخواند و اقدام شاه اسماعیل را براى اقتدار شیعه ستود. قاضى نورالله شوشترى او را مصداق حدیق علماء امّتى کانبیاء بنى اسرائیل دانسته و مى افزاید: «حدیث العلماء ورثة الانبیاء در شأن این دانشمندان نازل شده است.» به علاوه کتابهاى دیگرش چون احوال اولاد امیرالمؤمنین و چهل حدیث نبوى در مناقب امیرالمؤمنین دالّ بر شیعه بودن اوست.
پس استادان الهى هم از باب تقیّه ظاهر را طبق میل علماى عامّه حفظ مى کرده اند و با از بین رفتن شرایط آشفته، احوال درون را ظاهر نموده اند.[24]
محمود واصفى داستان تقیه طلبه اى را در همین عصر و در هرات نقل مى کند که سالها با او در یک مدرسه درس خوانده و ذرّه اى در تسنّن او تردید نداشته است، امّا هنگام نزاع شیعیان و عامّه، تشیع خویش را اظهار نموده است.[25]
میرزا عبدالله افندى اصفهانى از دانشوران و شرح حال نگاران عصر صفویه در ردّ اتهام تسنّن به الهى اردبیلى و دفاع از تشیع او و تایید تقیه وى در عصر تیموریان و ترکمانان، تصریح مى نماید:
«بهترین دلیل تالیفات خود «الهى» است که نشان مى دهد تمایل ویژه اى به مرام اصحاب ما (تشیع) داشته است. به ویژه کتاب هاى فقهى و اصولى و اعتقادى او حاکى از این حقیقت است و من اکثر تالیفات او را در شهر اردبیل به خطّ او دیده ام و در برخى از آثارش بسیار از تشیّع دم مى زند و بدون توقّف زبان، قلم به طعن دیگران مى گشاید به خصوص در برخى اجازاتش که براى از شاگردانش نگاشته، به این موضوع تصریح کرده است. علاوه بر این، پس از روى کار آمدن شاه اسماعیل و نقشى را که وى در انقلاب خود داشته، هیچ گونه عکس العملى از خویشتن نشان نداده و تقیّه هم نکرده است زیرا علماى عامّه رعایت تقیه را روا نمى دارند و هرگاه «الهى» از آنان مى بود باید عقاید خود را کتمان نمى کرد. گذشته از این، کلام مورّخان به ویژه آن چه را تحفه سامى آورده و ما نقل کردیم صریح در تشیع اوست و خداى را سپاسگزاریم که هیچ گونه تردیدى در آن نمى باشد.»[26]
در وصف مشاهیر
شخصیت ادبى و اجتماعى معاصر «الهى اردبیلى» سام میرزا دومین فرزند شاه اسماعیل صفوى و برادر کوچک تر شاه طهماسب است. وى به سال 923ق در تبریز به دنیا آمد و در سال 984 ق به فرمان شاه اسماعیل دوم کشته شد، بنابراین او در سنین جوانى ایام کهولت الهى را درک کرده و از برخى قرائن بر مى آید که این عالم شیعى را از نزدیک مى شناخت. او مى نویسد:
«مولانا حسین اردبیلى عامل کامل و نکته دان فاضل بود. کواکب فضایل نفسانى، از مطلع آن معلّم ثانى طالع و انوار تجرّد در اکثر فنون و مقاصد علوم از مواقف تألیف تحریرش ساطع (گشت) در اکثر علوم معقول و منقول سرآمد ارباب کمال گردید. اوقات فرخنده اش به نشر علوم مى گذشت.»[27]
میرزا عبدالله افندى اصفهانى که در نیمه قرن یازدهم به دنیا آمد، از مورّخان و رجال نگارانى است که نزدیک به عصر الهى اردبیلى مى زیست و برخى نوشته هاى وى را به خط مؤلف مشاهده کرده و احیاناً پاره اى از شاگردان او را درک نموده است. وى ذیل حسین بن خواجه شرف الدین عبدالحق اربیلى مى نویسد:
«بزرگى صاحب مقام و از موالیان حضرت مولى على(علیه السلام) بود و گاهى به لقب کمال الدین خوانده مى شده است. الهى فاضلى دانشور و متبحّرى کامل و سراینده جامع و ماهر در علوم عقلى و نقلى بوده است و به طورى که از اجازات و افادات و تعلیقاتش به دست مى آید در فن طبابت نیز استاد بوده و به فراگیرى انواع علوم مى پرداخته است.»[28]
علامه دوانى ضمن اجازه اى که براى این شاگردش صادر نموده است، یادآور مى شود:
«مولاى سند و دانشور هوشمند (الهى اردبیلى) که بر دیگران برترى یافته و با فضایل پیوسته، از خویهاى پسندیده برخوردار گشته و بر اریکه کوشش در راه به ثمر رسانیدن تکمیل نفس نشسته و با جدیّتى فوق العاده و ذهنى استوار چون آهن و با خاطرى مستحکم به فراگیرى دانش پرداخته و اسب همّت به جولان آورده است، جلال ملّت (اشاره به لقب جلال الدین) و نیک بختى منبع رویّه و آیین و منشأ زیرکى و دین، حسین اردبیلى، که خداى ارجمند باران دانشش را بر سرزمین باطن او جارى فرماید و خویهاى پسندیده اش را در میان اقران و امثالش بیفزاید.»[29]
جمال الدین حسینى هروى که از دانشمندان عصر تیمورى و استاد «حسین الهى اردبیلى» است، وى را این گونه معرفى مى نماید:
«چندى از روزان و شبان و مدتى از ماهها و دوران به مصاحبت با من اقدام نموده، مولاى بزرگ و صاحب فضیلت مکرّم، پیشواى هوشمندان و رهبر فاضلان اندیشمند نکته شناس که از شدت دانایى شعلهور است و فضیلتى به کمال دارد و از ذهن صاف و پاک برخوردار گردیده و از دانشى استوار و از بردبارى مستحکم و از اندیشه هاى محکم و از خصالى پسندیده به کمال بهرهور است. دانشمندى است کامل و متبحّرى کاشف است که شبهات را با تیغ بیانش از پاى درآورده و در معقول و منقول بر دیگران از اقرانش، برترى یافته و در میدان تحقیق گوى فراست از همگنان ربوده است و فروغ و اصول را در یکدیگر درآمیخته است. مولانا کمال الدین حسین فرزند صاحب معظم و صدر مکرّم خواجه شرف الدین عبدالحق اردبیلى که خداى بر درجاتش بیفزاید.»[30]
میرزا محمدباقر خوانسارى چنین به معرفى وى مى پردازد:
«دانشمند اهل فضل، متبحّر در علوم گوناگون، شاعر جامع، مصرّ در معرفى معارف تشیع و مصادف با عصر حکمرانى مؤسّس سلسله صفویه یعنى شاه اسماعیل صفوى، کسى که براى اوّلین بار موازین شرعى را به زبان فارسى بر اساس بنیانهاى اعتقادى مذهب اهل بیت نگاشت، دانشورى که براى تحصیل فضایل و کمالات رغبت و همتى زاید الوصف از خود بروز داد و بعد از آن که نفس خود را به خوبیها آراست به وطن بازگشت تا آموخته ها را به علاقه مندان بیاموزد و معارف تشیع را با تعصّبى خاص منتشر نماید.»[31]
مدرس تبریزى در وصفش مى نویسد:
«الهى ملقّب به کمال الدین فاضل کامل و شاعرى ماهر بود که در طبّ و دانش هاى عقلى و نقلى نوعى جامعیّت داشت، نزد ملاّ جلال الدین دوانى و دیگر مشاهیر معقول شاگردى نمود و آثارى موافق مذهب شیعه تالیف نمود، به اندیشه هاى ذوقى و عرفانى رغبت تمام داشت و متونى را در این رشته شرح نمود.[32]
محدث نورى نیز مقامات علمى و درجات معنوى و اخلاقى او را ستوده[33] و سید محسن امین از تلاشهاى عالمانه و محققانه او و نیز محصولات فکرى، ادبى و ذوقى وى سخن گفته است.[34]
جنبه هاى علمى و ادبى
تشیع به عنوان مذهبى پر قدرت در اعمال دل و ذهن ایرانیان نفوذ داشت، این ریشه هاى عمیق موجب شد تا در این دوران مذهب شیعه به طور گسترده، رواج یابد. شاه اسماعیل و فرزندش براى تعلیم و نشر اصول و فروغ مذهب امامى اثنى عشرى عالمان معدودى را که در ایران بودند، برگزیدند حکمرانان صفوى ناگزیر شدند دست نیاز به جانب عالمان شیعى مذهب کشورهاى عربى دراز کنند که در نتیجه کاروانى از مشاهیر شیعه از عراق و لبنان به ایرانمهاجرت کردند.
مشکلى که وجود داشت این بود که ایرانیان فارسى زبان از منابع و آثار شیعى کمتر برخودار بودند و حتى علماى ایرانى به زبان جهان اسلام یعین عربى آثار خود را تدوین و تالیف مى کردند.
شاه طهماسب صفوى بر آن شد تا این خلاء فرهنگى را با استعانت از دانشوران شیعه برطرف کند. به تدریج بین او و بزرگان فکر و اندیشه تفاهمى عالى به عمل آمد. او کوشید نفوذ معنوى و اجتماعى علما را ارتقا دهد و آنان را به تالیف و ترجمه آثارى در کلام، اعتقادات، ادعیه، زیارات، تاریخ و حدیث راغب سازد.[35]
این سیاست موجب شد زبان مذهبى ایران عصر صفوى جهت تفهیم هر چه افزون تر عموم مردم فارسى باشد. بدین گونه نهضت فارسى نگارى، ترجمه و شرح متون سودمند در عصر صفویه شکل گرفت و در شکل یک حرکت علمى و فرهنگى به انگیزه رواج مبانى و معارف تشیع از سوى دانشوران این ایّام پى گرفته شد. طلایه داران این جنبش شخصیتهایى مثل الهى اردبیلى بودند.
او پارسى نگارى را در عرصه هاى گوناگون علوم و عقاید شیعه با جدیت دنبال کرد و با وجود آنکه نگارش این متون به زبان عربى براى او یک موفقیت و ارتقاى علمى به شمار مى رفت و شهرت وى را در میان اهل معرفت افزایش مى داد، چنین مقصدى را مورد توجه قرار داد و ضرورت آن را احساس کرد. در سایه فداکارى امثال او بود که آموزهاى شیعه دراین عصر همگانى گردید.
به علاوه او در حالى به نگارشهاى فارسى روى آورد که این زبان تحت تاثیر زبان ترکى و نفوذ واژه هاى این گویش دچار دگرگونیهایى شده بود چرا که چراغ دولت صفوى در کانون فعالى از منطقه اى ترک نشین، درخشندگى آغاز کرد، خود الهى هم در همین قلمرو یعنى شمال غرب ایران پرورش یافته بود و این رابطه نزدیک میان فارسى و ترکى از جانبى و افتادن قدرت فرمانروایى در دست ترکمانان قزلباش و نفوذ شدید آنان در دستگاه حکومت راه را براى الهى اردبیلى و دیگر افراد این کاروان علمى دشوارتر مى ساخت.
همچنین الهى در حوزه هایى دانش آموخته بود که زبان غالبشان عربى بود و مهاجرت گروهى از عالمان عرب زبان همراه خاندانهاى آنان به ایران، تاثیر زبان عربى بر زبان فارسى بروز داده بود. به همین دلیل در نوشته هاى او ترکیبات عربى به وفور دیده مى شود و نگارشهاى او اگرچه نثرى ساده دارد، امّا نه تنها واژه هاى عربى را به کار گرفته، بلکه در جمله سازى از این تاثیر بى بهره نبوده است، البته الهى آثارى به زبان ترکى و عربى هم دارد، ولى بیش از دو سوم آثارش ـ از نظر حجم و محتوا ـ به زبان فارسى است.
حسین الهى در فقه، کلام، حکمت نظرى و عملى، هیأت، نجوم، هندسه، تاریخ، حدیث، ادعیه و... مطالب و مباحثى دارد. در عرفان نگاشته مشهورش «کشف الاسرار» حاوى مطالبى است در باب وجود و برخى از مباحث عرفانى و توضیح پاره اى واژه هاى مصطلح در این رشته است. الهى اردبیلى در چنین آثارى از پرتو افکار و اندیشه هاى ابن عربى، سهروردى، جامى، سید حیدر آملى، شرح مقدمه قیصرى و عزالدین محمود کاشانى تاثیر پذیرفته است.[36]البته برنامه هاى ارشادى شیخ حیدر صفوى و اندیشه هاى ملا جلال الدین دوانى در شکوفایى جنبه هاى ذوقى او تاثیر فراوانى داشته است، با همین گرایشهاى عرفانى بود که این دانشمند بر کتاب گلشن راز شیخ محمود شبسترى شرحى جالب و زیبا نگاشت.[37]
الهى با قریحه اى سرشار به سرودن اشعار روى آورد و تخلص الهى را براى خود انتخاب کرد:
خداوندا اسیر توست «الهى» *** ندارد آب رو جز روسیاهى
از او دیوانى در دسترس است شامل غزل و رباعى که حاوى دو هزار و اندى بیت شعر است.[38]غیر از دیوان، اشعار زیادى از سروده هاى این فقیه شاعر در شرح گلشن راز او آمده است که نشان مى دهد او در سخنان منظوم، طبعى روان و قابل فهم دارد، اینک نمونه اى از آن:
به نام آن که دل در گلشن راز *** هزاران نغمه کرد از عشق او ساز
چو در گلزار حمدش دیده بگشود *** نه حامد دید کس جزوى نه محمود
صلوة بى عدد فایض ز حق باد *** به روح عاشقان حسن ارشاد
خصوصاً بر حبیب خاص یزدان *** کزو شد آشکارا گنج پنهان
ز فضلش اوّل و آخر منوّر *** ز فیضش ظاهر و باطن معطّر
هزاران نور حق بادا پس از وى *** نثار روضه آلش پیاپى
خداوندا به حق شاه «لولاک»[39] *** که از مهرش نمودار کان و افلاک
بده از عشق خود، کام «الهى» *** بدو بنما همه اشیاء کما هى[40]
رباعى زیر از اوست:
اى گشته ز ذات خود هویدا چون نور *** ذرّات جهان ز نور تو گشت ظهور
کنه تو ز دانش خردها مستور *** وجه تو ز ادراک نظرها همه دور[41]
آثار
الف) علوم قرآنى و تفسیر و حدیث
1 ـ تفسیر الهى یا تفسیر اردبیلى. بعضى این اثر را اوّلین تفسیر پارسى در عهد صفویه دانسته اند. مولف آن را در دو مجلّد به زبان فارسى نگاشته و شامل تمام قرآن است. میرزا عبدالله افندى نسخه اى از آن را به خط مؤلف دیده است. حاجى خلیفه از آن به عنوان تفسیر الاردبیلى نام مى برد[42] و شیخ آقا بزرگ آن را تفسیر الهى معرفى مى کند.[43]
2 ـ تفسیر القرآن الکریم: الهى این تفسیر را به زبان عربى نوشته و گویا شامل تمامى سوره فاتحه الکتاب و چند آیه از سوره بقره مى باشد. مؤلف ریاض العلما نسخه اى از این تفسیر را به خط پدید آورنده، در شهر اردبیل مشاهده کرده است. این تفسیر در ده هزار سطر بود.[44]
3 ـ منهاج الفصاحه در شرح نهج البلاغه: این اثر از اوّلین کتابهاى مشتمل بر معارف شیعه به زبان فارسى در عهد صفویه به شمار مى رود. میرزا عبدالله افندى مى گوید: «نسخه اى از آن را در شهر رشت و نیز نسخه اى به خط خودش در اردبیل دیده ام.» محمدعلى تربیت نمونه اى مخطوط از آن را در کتابخانه اسعد پاشا در استانبول ترکیه ملاحظه نمود. همچنین نسخه هایى از این اثر در کتابخانه هاى معروف کشور چون آستان قدس رضوى، کتابخانه مجلس شوراى اسلامى و مدرسه شهید مطهرىنگاهدارى مى شود. این کتاب به صورت سنگى به طبع رسیده و در کتابخانه امیرالمؤمنین(علیه السلام)موجود مى باشد.[45]
4 ـ ترجمه مهج الدعوات سید بن طاووس
ب: مباحث کلامى و اعتقادى
5 ـ اثبات الواجب تعالى: این اثر شرحى عربى است بر «اثبات الواجب جدید» از ملا جلال الدین دوانى که الهى اردبیلى به اصرار دوستان در سال 910ق. به رشته تحریر درآورد.[46]
6 ـ الامامة: رساله اى است به فارسى که در آن دلایلى براى اثبات مقام و فضایل ائمه هدى اقامه گردیده است. همین کتاب را مولف به زبان ترکى هم نگاشته که برخى مى گویند به امیر على شیر نوایى تقدیم نموده و عده اى خاطر نشان نموده اند براى شاه اسماعیل صفوىنوشته است.[47]
7 ـ تاج المناقب فى فضائل الائمة الاثنى عشر: کتاب است مفصل به زبان فارسى که طى آن مولف فضایل و خصال ستارگان درخشان آسمان امامت را برشمرده و با دلایل عقلى و نقلى به اثبات امامت آن فروغهاى فروزان پرداخته است. مولف آن را در دوازده جوهر براى شاه طهماسب نوشت. صاحب ریاض العلما مى گوید: نسخه اى از آن را در بارفروش (بابل) مازندران دیده ام.
8 ـ حاشیه جلالیه: تجریدالکلام یا تجرید العقاید خواجه نصیر طوسى (متوفى 672ق) در کلام شیعى است. علاءالدین على بن محمدقوشچى (م 879ق) بر آن شرحى به نام شرح جدید نوشته است، ملاّ جلال الدین دوانى(م908ق) بر این شرح حاشیه اى نوشته است و صدرالدین محمد دشتکى شیرازى (م903ق) بر ردّ حاشیه دوانى، حاشیه نگاشت و باز علاّمه دوانى در ردّش حاشیه اى نوشته که به حاشیه جدید جلالیه مرسوم است. الهى اردبیلى طى حاشیه جلالیه، آراى دشتکى را ردّ نموده و به نقد حاشیه اش پرداخت و از نظرات استادش مرحوم دوانى دفاع نمود.[48] این حاشیه تحت عنوان «الحاشیة القدیمة الدوانیة على الشرح الجدید التجرید» معروف است که الهى بر آن حاشیه اى نگاشته است.[49]
گفته اند اولین کسى که بر شرح تجرید قوشچى حاشیه نوشت، الهى مى باشد. در دیباچه کتاب مى خوانیم:
«در این کتاب افکار خود و خلاصه نظرات و یافته هاى متاخرین را به خصوص تحقیقات دوانى را گرد آورده ام و اشکالاتى را یادآور شده ام.»
این حاشیه تا مبحث علّت و معلول است.
9 ـ المحکمات بین الطبقات، الصدریه و الجلالیه: الهى حاشیه دیگرى بر شرح جدید تجرید نوشته که غیر از حاشیه قبلى و شامل بحث امور عامّه است. مجموعه نوشته هاى دوانى و دشتکى شیرازى را «الطبقات الصدریّه و الجلالیّه» و یا المحکمات بین الطبقات الصدریه و الجلالیه» مى نامند. یعنى دو حاشیه قدیم و جدید از صدرالدین و حواشى جدیدتر از دوانى است.[50] و در برخى منابع و فهرست ها از حاشیه بر شرح جدید تجرید یاد کرده اند[51]
حکمت و منطق
10 ـ تعلیقه شرح جلالى لرسالة اثبات العقل: متن کتاب اثباة العقل از خواجه نصیرالدین طوسى است که جلال الدین دوانى بر آن شرح نوشت و الهى اردبیلى بر این شرح تعلیقه اى توضیحى و انتقادى نوشت. صاحب ریاض این اثر را به خط الهى دیده است.[52]
11 ـ حاشیه بر تحریر القواعد فى شرح الشمسیه: کتاب تحریر القواعد المنطقیه فى شرح الشمسیه از نجم الدین عمر کاتبى قزوینىمتوفى به سال 675ق است و قطب الدین محمد رازى[53] (متوفى 766ق) بر آن شرحى نوشته است. الهى اردبیلى و یکى از شاگردانش بر این شرح حاشیه اى زده اند. موضوع این اثر در منطق مى باشد.[54]
12 ـ حاشیه بر «الحاشیه الشریفیه على شرح المطالع»: اصل متن تحت عنوان لوامع الاسرار فى شرح مطالع الانوار تالیف سراح الدین محمود بن ابى بکر اُرموى (متوفى 689ق) مى باشد که شرح آن از قطب ا لدین محمد رازى بویهى است و میر سید شریف جرجانى بر آن حاشیه نوشته و الهى بر این نگاشته اخیر حاشیه زده است. برخى گفته اند: الهى بر شرح رازى، حاشیه نگاشته است.[55]
13 ـ حاشیه بر شرح الهدایة الاثیریه: هدایة الحکمة از تالیفات اثیرالدین مفضل بن عمرابهرى (متوفى 660ق) است. کمال الدین میر حسین فرزند معین الدین حسینى میبدىمنطقى (کشته در سال 910ق) بر این اثر شرحى دارد که الهى اردبیلى بر آن حاشیه نوشته است.[56]
14 ـ حاشیه شرح هدایت بخارى: میرک بخارى مانند قاضى میبدى شرحى بر هدایة الحکمة ابهرى دارد. الهى بر این شرح نیز حاشیه زده است.[57]
ریاضیات، هیات و نجوم
15 ـ اساس القواعد فى اصول الفوائد: شرحى است بر فوائد بهائیه که مولف آن عمادالدین عبدالله فرزند محمد جوینى بغدادى است. البته این نظر حاجى خلیفه مى باشد، ولى شیخ آقا بزرگ عقیده دارد این کتاب از نگاشته هاى عبدالله فرزند محمد فرزند عبدالرزاق است که در سال 675ق. براى شمس الدین بهاءالدوله محمد فرزند جوینى ساخته و الهى اربیلى بر آن شرحى نوشته است.[58]
16 ـ تلخیص تحریر اقلیدس: متن از خواجه نصیرالدین طوسى است که الهى ضمن تلخیص فواید زیادى بر آن افزوده و براهین و مسایل بدیعى در خاتمه آورده و براى امیر على شیر نوایى پرداخته است.[59]
17 ـ حاشیه بر تحریر اقلیدس: الهى علاوه بر تلخیص بر تحریر اقلیدس بر اصل آن حاشیه اى نوشته که صاحب ریاض العلما و مدرس تبریزىاز آن یاد کرده اند.[60]
18 ـ حاشیه بر تذکرة النصیریّه: اصل تذکره از خواجه نصیرالدین طوسى در هیأت و نجوم که «الهى» قبل از سال 920ق بر آن حاشیه زد و به امیر على شیر نوایى اهدا نمود.[61]
19 ـ حاشیه بر شرح چغمینى: متن معروف به الملخص در هیات مربوط به محمود فرزند محمد چغمینى خوارزمى است. قاضى زاده رومى (موسى فرزند محمود) در سال 815ق شرحى عمیق بر آن زده که الهى اردبیلى بر این شرح حاشیه اى نگاشته است.[62]
20 ـ شرح اشکال التأسیس: کتاب اشکال التأسیس از آثار مهم در هندسه و دانش هیأت نگاشته محمد بن اشرف سمرقندى (متوفى 600 ق) است که الهى هم بر اصل آن شرح نوشته و هم بر شرح آن که از قاضى زاده رومى(زنده 844ق) است، حاشیه زده است.[63]
21 ـ شرح بر رساله بیست باب: اصل این رساله در اسطرلاب از خواجه نصیرالدین طوسىاست و مدرس تبریزى و خوانسارى یادآور شده اند. الهى بر آن حاشیه نوشته است.
22 ـ حاشیه بر شرح مفتاح غیب الوجود: اصل کتاب در هیأت است و الهى بر شرح آن حاشیه اى نگاشته است.[64]
فقه و اصول
23 ـ تعلیقه بر حاشیه شریف بر شرح مختصر ابن حاجب ایجى: اصل کتاب منتهى السوال و الامل فى علم الاصول و الجدل نام دارد که ابن حاجب مالکى (متوفى به سال 646ق) مولف آن است و خود به تلخیص آن روى آورد و مختصر المنتهى یا مختصر ابن حاجب نامیده شد. بر این مختصر قاضى عضدالدین عبدالرحمان بن احمد ایجى (متوفى 756ق) در سال 734 ق شرح جالبى نگاشته که بر آن شروح و حواشى متعددى نوشته اند و معروف آنها حاشیه میر سید شریف جرجانى است. الهى تعلیقه اى بر این حاشیه دارد.[65]
24 ـ شرح تهذیب طریق الى علم الاصول: کتاب تهذیب الاصول از علامه حلّى متوفّى به سال 736ق است. الهى اردبیلى بر آن شرحى دارد و صاحب ریاض آن را جزء آثار وى بر مى شمارد.[66]
25 ـ حاشیه بر شرح المواقف: متن این اثر از قاضى عضدالدین ایجى (متوفى 756ق) است که میر سید شریف جرجانى (متوفى 816ق) در شوال 807 از شرح آن خاتمه یافته است و الهى اردبیلى بر این شرح حواشى جالبى نگاشته است.[67]
26 ـ خلاصة الفقه: از مهم ترین آثار فقهى شیعه و نخستین اثر جامع در این مورد به زبان فارسى است که مولف آن را در سال 911 ق براى شاه اسماعیل صفوى پرداخته است.
27 ـ شرح ارشاد: اصل متن به نام ارشاد الاذهان الى احکام الایمان از علاّمه حلّى است که الهى بر آن شرحى نگاشت و صاحب ریاض العلما به آن اشاره دارد.[68]
28 ـ حاشیه بر قواعد: قواعد العقائد یا کشف الفوائد از علاّمه حلّى در فقه شیعى است که الهى بخشى از این کتاب حاشیه هایى نگاشته است.[69]
ادبیات و عرفان
29 ـ دیوان الهى
30 ـ شرح گلشن راز: این شرح که بر کتاب گلشن راز شبسترى است، شامل تمام ابیات و حاوى شرح 1005 بیت است و نیز داراى خطبه اى به نظم (50 بیت) و مقدمه اى مفصل در دوازه مطلع در توضیح مبانى عرفان مى باشد، تاریخ اتمام آن سال 908ق است که سال خاتمه اش با عنوان کتاب (با احتساب حروف ابجد) یکى است:
شده تاریخ اتمامش چو روشن *** زده عقلش رقم از «شرح گلشن»[70]الهى اردبیلى در این شرح مانند بسیارى از شروح دیگر گلشن راز تحت تاثیر شرح محمد لاهیجى (متوفاى 912ق) بوده است.
31 ـ کشف الاسرار: رساله اى است در عرفان که آقاى دکتر محمدرضا برزگر خالقى عقیده دارد این نوشتار در واقع همان مقدمه شرح گلش راز به قلم الهى اردبیلى است که به طور جداگانه رونویسى کرده و آن را کشف الاسرار نامیده اند، امّا نجیب مایل هروى آن را اثرى جداگانه مى داند و در مجموعه رسایل خطى فارسى آن را به طبع رسانیده است.[71] همچنین آقاى غلامحسین حجّتى نیا این رساله را پس از تصحیح و مقدمه و تعلیقات و پاورقى هاى قابل توجه در نشریه «کیهان اندیشه» چاپ کرده است.[72]
آثار دیگر
32 ـ فراست: رساله اى است به زبان فارسى که در آن احوال ظاهرى و باطنى انسان با استدلالهاى بررسى شده و ذکاوت و خلاقیّتهاى و تواناییهاى فکرى بشر ارزیابى گردیده است. دراین نوشتار مولف فراست را از دو دیدگاه عقل و شرع مورد توجه قرار داده و در یک مقدمه، دو حرف و یک خاتمه تنظیم کرده که در بررسى هاى روان شناسى اسلامى حائز اهمیت است.[73]
33 ـ رساله اى در قیافه شناسى انسانها: به نظر مى رسد در ادامه موضوع قبلى باشد.
34 ـ حواشى متفرقه: میرزا عبدالله افندى آن را در آذربایجان دیده است. این اثر حاوى حواشى متعدد بر کتابهاى گوناگون در علوم و فنون مى باشد و ظاهراً تعلیقات پراکنده اى است که الهى بر آثارى چند نگاشته و در مجموعه اى تدوین شده است.
35ـ اجازات: شامل اجازه هایى روایى است که استادان الهى براى وى صادر کرده اند.
رحلت
در زمان ارتحال الهى اردبیلى اختلاف فراوانى دیده مى شود و از سال 904ق تا 950 ق ضبط کرده اند. شیخ آقا بزرگ تهرانى در مجلدات گوناگون الذریعه سال فوتش را 930، 940 و 950ق ذکر کرده است. تذکره روز روشن وفات این عالم را سال 937ق دانسته است.[74]
امّا قول درست همان مى باشد که سید محسن امین و مدرس تبریزى آورده اند[75]، یعنى سال 950ق زیرا الهى کتاب خلاصة الفقه را در سال 942ق به اتمام رسانیده و نمى تواند قبل از این تاریخ فوت کرده باشد.[76] نکات دیگرى این تاریخ را تایید مى کند:
1 ـ سام میرزا صفوى مولف تحفه سامى سال رحلتش را 950ق ذکر کرده است و چون او با علما و شاعران عصر پدر و برادر مهترش شاه طهماسب آشنایى داشته، این ضبط قابل توجه است.
2 ـ الهى اردبیلى از اعلام ارجمند زمان حکمرانى شاه طهماسب صفوى که از سال 930 تا 984ق فرمانروایى مى نموده، به شمار مى رفته و مورد توجه این حاکم صفویه بود و بنابراین نمى تواند قبل از سال 930ق فوت کرده باشد.
بدن وى را در بقعه شیخ صفى الدین اردبیلى خاک سپردند. الهى فرزند فاضلى به نام محمد داشت که مؤلف ریاض العلما و سید محسن امین از او نام برده اند.[77]
بازماندگانش و افرادى از این خاندان در روضه صفویه اردبیل مشغول خدمات علمى، آموزشى و اجتماعى بودند.[78] الهى اردبیلى را نباید با حکیم الهى اردبیلى که یکى از سخنوران قرن سیزدهم هجرى است، و در سال 1296 ق مرحوم شد و سروده هایش به زبان ترکى است، اشتباه کرد.[79]
در تذکره هفت اقلیم ذیل بزرگان لار پس از نام کمال الدین حسین از علاءالدین ولد ارشد او نام برده شده است،[80] برخى گفته اند چون الهى مدتى در شیراز اقامت داشته، شاید این عنوان و فرزندش با الهى اردبیلى تطبیق کند و عده اى هم آن را یک تشابه اسمى دانسته اند.[81]
,,,,
[1]. تذکره شعراى آذربایجان، محمد دیهیم، ج 1، ص 18 فصلنامه میراث جاویدان، شماره نهم، بهار 1374، ص 132.
[2]. طبقات اعلام الشیعه، آقا بزرگ تهرانى، ج 4، ص 60.
[3]. الذریعه، همو، ج 2، ص 324، ج 4، ص 141.
[4]. ریاض العلما و حیاض الفضلا، میرزا عبدالله افندى اصفهانى، ترجمه محمد باقر ساعدى، ج 2، ص 106.
[5]. روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، ج 2، ص 320.
[6]. مجلّه مشکوه، ش هشتم، تابستان 1364، ص 122.
[7]. تشیع در خراسان در عهد تیموریان، عبدالمجید ناصرى داوودى، ص 176 ـ 175.
[8]. تحفه سامى، سام میرزا صفوى، تصحیح رکن ,,,,الدین همایون فرخ، ص 78 ـ 77.
[9]. مشکوة، همان، ص 123.
[10]. تاریخ و فرهنگ مردم دوان، عبدالعلى لهسائى زاده وعبدالنبى سلامى، ص 445.
[11]. الذریعه، ج 13، ص 58.
[12]. ریاض العلما، ج 2، ص 113، روضات الجنات، ج2، ص 319.
[13]. ریحانة الادب، ج 3، ص 367، الکنى و الالقاب، محدث قمى، ج 2، ص 154.
[14]. ریاض العلما، ج2، ص 116 ـ 115 و نیز بنگرید به: ریاض الجنة، میرزا عبدالله زنوزى، روضه چهارم.
[15]. تذکره روز روشن، مولى محمد مظفّر حسین صبا، تصحیح محمد حسین رکن زاده آدمیّت، ص 66 تاریخ نظم و نثر در ایران و در زبان فارسى، چ دوم، ج2، ص 691.
[16]. از جمله خوانسارى در روضات الجنات، ج 2، ص320.
[17]. تاریخ ادبى ایران، ادوارد براون، ترجمه على اصغر حکمت، ج3، ص 589.
[18]. لغت نامه، على اکبر دهخدا، ج3، ص 3287 ـ 3286، ذیل الهى اردبیلى، دانشمندان آذربایجان، محمدعلى تربیت، ص 147.
[19]. ریاض العلما، ج2، ص 109.
[20]. الذریعه، ج6، ص 35، ش 165 و نیز ر. ک. به: کشف الظنون، حاجى خلیفه، ج 2، ص 70.
[21]. ریاض العلما، ج 2، ص 108 ـ 107.
[22]. تاریخ و فرهنگ مردم دوان، ص 444.
[23]. فوائد الرضویه، محدث قمى، ص 137.
[24]. ریحانة الادب، ج3، ص 368 ـ 367.
[25]. بدایع الوقایع، محمود واصفى، تصحیح الکساندر بلدرف، تهران، بنیاد فرهنگ ایران، ج 2، ص 25 ـ 250، تشیع در خراسان عهد تیموریان، ص 179.
[26]. ریاض العلما، ج 2، ص 109 ـ 108.
[27]. تحفه سامى، ص 78 ـ 77.
[28]. ریاض العلما، ج2، ص 105.
[29]. همان، ص 112، الذریعه، ج 1، ص 231.
[30]. همان، ص 114.
[31]. روضات الجنات، ج2، ص 319.
[32]. ریحانة الادب، ج 3، ص 168.
[33]. مستدرک الوسایل، ج 3، ص 513.
[34]. اعیان الشیعه، سید محسن امین، ج 6، ص 53 ـ 51.
[35]. تاریخ ادبیات در ایران، ذبیح ,,,,الله صفا، ج 5، قسمت اوّل، ص 171، 126، 240 و 244 دین و دولت در عصر صفویه، مریم میراحمدى، ص 76.
[36]. نقد و معرفى متون (رساله کشف الاسرار حسین الهى اردبیلى)، غلامحسین حجتى نیا، کیهان اندیشه، شماره 63، آذر و دى 1374، ص 150 ـ 128.
[37]. مفاتیح الاعجاز فى شرح گلشن راز، شمى الدین محمد لاهیجى، مقدمه محمد رضا برزگر خالقى.
[38]. الذریعه، ج 9، ص 92، تاریخ نظم و نثر در ایران، ج 2، ص 169.
[39]. اشاره دارد به حدیث: لولاک لما خلقت الافلاک و لا الجنّة و النّار.
[40]. اشاره است به حدیث نبوى: اللهم ارنى الاشیاء کما هى و ارزقنا اتباعه.
[41]. تحفه سامى، ص 78، دانشمندان آذربایجان، ص 49.
[42]. کشف الظنون، حاجى خلیفه، ج1، ص 442.
[43]. الذریعه، ج4، ص 261 و طبقات اعلام الشیعه، ج6، ص 60.
[44]. ریاض العلما، ج2، ص 111.
[45]. الذریعه، ج 14، ص 125 ج 23، 195، ادبیات فارسى بر مبناى تالیف استورى، ج 2، ص 914.
[46]. الذریعه، ج1، ص 104، ج 13، ص 58.
[47]. همان، ج2، ص 324.
[48]. ریاض العلماء، ج2، ص 103 اعیان ,,,, الشیعه، ج6، ص 52، روضات الجنات، ج2، ص 302.
[49]. الذریعه، ج6، ص 68.
[50]. همان، ج 20، ص 134.
[51]. مشکوة، همان، ص 133 ـ 132.
[52]. ریاض العلما، ج2، ص 103.
[53]. شاگرد علامه حلّى.
[54]. الذریعه، ج6، ص 35، ج 13، ص 335 و کشف الظنون، ج2، ص 1064 ـ 1063.
[55]. همان، ج6، ص 76، همان، ص 131 و 132.
[56]. الذریعه، ج6، ص 139 ـ 138.
[57]. مشکوة، همان، ص 135.
[58]. الذریعه، ج2، ص7، کشف الظنون، ج2، ص 1296.
[59]. ریحانة ,,,,الادب، ج1، ص 169، مشکوة، همان، ص 142.
[60]. همان.
[61]. الذریعه، ج6، ص 119.
[62]. همان، ص 935 اعیان الشیعه، ج6، ص 52.
[63]. مشکوة، همان، ص 136.
[64]. الذریعه، ج 6، ص 135.
[65]. فصلنامه وقف میراث جاویدان، سال سوم، شماره اول، ص 135.
[66]. الذریعه، ج 13، ص 165 و 167.
[67]. ریاض العلما، ج2، ص 111.
[68]. همان، ج 6، ص 137.
[69]. ریاض العلما، ج2، ص112 الذریعه، ج14، ص 24.
[70]. مجموعه رسایل خطى فارسى، نجیب مایل هروى، ج 1، ص 151 و 167.
[71]. میراث جاویدان، همان، ص 139.
[72]. کیهان اندیشه، ش 63، ص 141 ـ 128.
[73]. الذریعه، ج 16، ص 152.
[74]. تذکره روز روشن، ص 67 ـ 66.
[75]. اعیان الشیعه، ج 6، ص 52 ریحانة الادب، ج1، ص 169.
[76]. وقف میراث جاویدان، همان، ص 133.
[77]. ریاض العلما، ج2، ص 111.
[78]. اعیان الشیعه، همان، ص 52.
[79]. دانشمندان آذربایجان، ص 49.
[80]. تذکره هفت اقلیم، امین احمد رازى، ج1، ص 257.
[81]. فصلنامه وقف میراث جاویدان، همان، ص 133.