سیدنادر بحرالعلوم افغانى
(متولد: 1316ش )
عنوان مقاله: فقیه سخنور
نویسنده: سلمان احمدى
تولد و کودکى
سید نادر بحرالعلوم فرزند حجت الاسلام سید براتعلى واعظ در سال 1316ش در شهر سرپل کنار آرامگاه امامزاده شهید یحیى بن زید، کوچه چرم گسرى، چشم به جهان گشود.[1]
خواندن و نوشتن را در کودکى از پدر آموخت. با گذشت شش بهار از عمر بحر العلوم پدرش به دعوت مردم شهر مزار شریف جهت انجام کارهاى دینى راهى آنجا شد.[2]
آغاز تحصیل
بحر العلوم جامع المقدمات و سیوطى را از پدر و شرح جامى و مغنى را نزد مولوى از برادران اهل سنت فرا گرفت که در ادبیات عرب فوق العاده تسلط داشت.
مولوى وقتى دقت و ذکاوت بحر العلوم را دریافت از پدرش خواست وى را به مدرسه علمیه بفرستد و چون شهر مزار شریف مدرسه علوم دینى نداشت، عازم مدرسه چهار محله چهار کنت در حدود سى کیلومترى مزار شریف شد.[3] در آنجا از محضر آقایان شهید آیت الله سید میر حسین مدرسى و شهید آیت الله شیخ سلطان، حدود پنج سال کسب فیض کرد. با سعى وتلاش بى وقفه سطوح عالیه را به پایان رساند.[4]
حوزه علمیه نجف اشرف
بحر العلوم به قصد زیارت و تکمیل تحصیلات در بهار 1335ش وارد حوزه علمیه نجف اشرف شد و از محضر اساتید بزرگ آن زمان بهره برد.[5]
فلسفه و عرفان
شرح تجرید، منظومه، و شوارق را نزد آیت الله شیخ صدرا بادکوبه اى و منظومه را با اسفار در خدمت آیت الله شیخ مجتبى لنکرانى فراگرفت.[6] حل مسائل مبهم اشارات را از زبان آیت الله شیخ عباس قوچانى شنید. به جلسات عمومى قناعت نکرد و چندین جلسه خصوصى با اساتید خویش گذاشت. آراى صاحبان رأى را هم با دقت بحث و بررسى مى نمود تا بر آنها کاملاً مسلط شود.[7]
دروس خارج
بحر العلوم طى چهار سال از محضر آیت الله العظمى سید محسن حکیم (ره) خارج فقه و اصول و در پنج سال خارج اصول و فقه[8] و نیز عرفان عملى را از آیت الله میرزا باقر زنجانى آموخت.[9]
حدود بیست سال مرتب پاى درس خارج فقه و اصول آیت الله خوئى نشست و مورد عنایت خاص وى قرار گرفت و در خارج فقه مکاسب حضرت امام خمینى (ره) هم شرکت کرد. او مى گفت:
«بحث مکاسب امام جامع منقول و معقول است با دقت و التفات بر آن دهها مسئله دیگر حل مى شود.»[10]
او با تلاش و تحقیق فرمایشات اساتید را تقریر کرد و با طلاب فاضل و کوشا به مباحثه پرداخت و بر اثر همان زحمات به توان استنباط و اجتهاد دست یافت.[11]
تدریس
سید بحرالعلوم در کنار درس و بحث و تحقیقات، بارها سطوح عالیه را به صورت عمومى و خصوصى تدریس کرد.[12] از وقت استفاده مى کرد و بعد از نماز مغرب و عشاء در مسجد حاج صالح جوهرچى دو جلسه تدریس داشت.[13]
هدایت جوانان
بحر العلوم حدود دوازده سال مرتب در ایام محرم و صفر به دعوت مردم کرمانشاه در آن شهر مجالس سخنرانى داشت. بارها با سران حزب توده به بحث و تبادل افکار پرداخت و بر اثر بحثهاى منطقى او تعدادى از جوانان که سالها عضو حزب بودند، تغییر عقیده دادند. او مى گفت:
«بحث با سران حزب توده سبب شد با دقت بیشتر روى فلسفه و علل گرایش جوانان مسلمان به ایدئولوژى پوچ و بى محتواى مارکسیستى تحقیق و بررسى نمایم.»[14]
از سال 1352ش به بعد ساواک نگذاشت ایشان در ایام تبلیغى وارد ایران بشود، لذا در دو سال آخر در شهر نجف اشرف مجالس با شکوه داشت.
اداى دین به زادگاه
او پس از کسب مدارک عالى علوم اسلامى و تسلط بر استنباط احکام الهى تصمیم گرفت به وطن بازگردد. وى حضور در جامعه محروم افغانستان را از هر کشور اسلامى دیگر ضرورى تر مى دانست. او با اینکه مى توانست در هر کشور اسلامى که خواست سکونت گزیند و به تدریس و ارشاد بپردازد و همسرش هم عراقى بود و براى سکونت در عراق هیچ مشکلى نداشت، تحمل مشکلات وطن را بر آسایش حضور در کشورهاى دیگر مقدم داشت.
وى خدمت به مردم افغانستان را دینى بر گردن خویش مى دانست که باید ادا مى شد.[15]
او از فقر فرهنگى و معنوى حاکم بر کشورهاى اسلامى و اختلافات مذهبى نژادى به شدت رنج مى برد و چهار راه نجات را آشنایى با علوم و تمدن اسلامى مى دانست. این حرکت حساب شده وى سرمشق خوبى براى اندیشمندان مسلمان به خصوص افغانستان که باید وظیفه خود را در برابر وطن و مردم، تحت هر شرایط سختى انجام دهند، بود.
در بهار 1354ش با اخذ وکالت نامه هاى تام الاختیار از آیات خوئى و امام خمینى عازم افغانستان شد و در شهرهاى مختلف از جمله هرات، کابل و مزار شریف مورد استقبال علماء و مردم قرار گرفت.
ایشان در ضمن جلسات دید و بازدید و ملاقاتها با مردم، عوامل مؤثر در عقب ماندگى جامعه افغانستان را چنین برمى شمرد:
1 - جهل و بى سوادى توده مردم
2 - اختلاف علما و روشنفکران
3 - عدم هماهنگى علماى شیعه و سنى در مسائل مورد توافق همه مسلمانان و...
4 - نبود برنامه دقیق براى جهت گیریهاى تبلیغاتى بین علماى شیعه و سنى.[16]
بحر العلوم معتقد بود با تربیت افراد باسواد و آشنا به مسائل اسلامى و فنون علمى روز، مى توان گامهایى مؤثر براى شکوفایى و استقلال فرهنگى و سیاسى کشور برداشت.[17]
بیان آرام و روان
بحر العلوم استعدادى خدادادى براى بیان رسا و تفهیم استدلالى و ساده مطالب پیچیده علمى داشت و در اکثر علوم اسلامى صاحب نظر بود، هنگامى که برکرسى تدریس قرار گرفت، همانند اقیانوس موج بوجود مى آورد و شیفتگان علم و فضیلت را سیراب مى کرد.
شهرت درسى
آیت الله بحر العلوم تدریس را در حسینیه و تکیه اى که پدرش ساخته بود شروع نمود. در آغاز تعداد شاگردانش اندک بود، ولى با گذشت ایامى چند، خبر شیوه تدریس ابتکارى ایشان در استانها «ولایات» وشهرستانها «ولسواپها» پیچید و طلاب، فضلاء و علاقه مندان به آموختن علوم اسلامى را از گوشه و کنار افغانستان به سوى ایشان کشاند.[18]
در سال 1355ش تدریس ایشان چنان رونق گرفته بود که بسیارى از مدارس دینى تعطیل شد و طلاب کوشا را از هر طرف به شهر مزار شریف کشاند.[19]
علاقه به تدریس
بحر العلوم هر کتابى را که صلاح مى دید یا طلاب پیشنهاد مى کردند، درس مى گفت در حالى که کفایه، رسائل و مکاسب تدریس مى کرد. شرح جامى و مطول نیز مى گفت، هدفش تربیت شاگردان باسواد و آشنابه مسائل روز بود.[20]
تیز بینى
وى با تیز بینى عمق فاجعه را درک مى کرد و به پیامدهاى آن آگاهى داشت و در پى یافتن راه حل عملى بود. قسمتى از وقت خویش را به سئوال و جواب مسائل اعتقادى و علمى روشنفکران جامعه اختصاص داده بود. در آغاز چند نفر از اساتید و دانشجویان «محصلین» با ایشان نشستهاى خصوصى داشتند. مدتى بعد با پیشنهاد جمعى از اساتید دانشکده تَخْنِکُم مزار شریف، اسدیه، لیسه باختر و دار المعلمین و جمع زیادى از محصلان جلسات مذکور به دروس اعتقادى و کلامى تبدیل شد. دانشکده تخنکم مزار شریف در سمت شمال افغانستان مرکز پرورش فکرى مارکسیستى بود و بحرالعلوم اعتقاد داشت که معقول نیست با کسانى که اندیشه مارکسیستى و غیر اسلامى دارند، از راه تعبدیات شرع مقدس اسلام و آیات و روایات گفت و گو شود بلکه با آنان باید با مسلّمات مورد قبول دو طرف صحبت کرد.
ایشان تدریس اصول فلسفه و معقولات را شروع کرد و فرضیه هاى فلسفى چنان با بینش عمیق و بیان رسا مطرح کرد که حقانیت مکتب اسلام و بطلان مکاتب مادى براى مخاطبان با برهان قاطع ثابت شد.[21]
بدین جهت جمع کثیرى از روشنفکران جامعه تحت تأثیر روشهاى علمى و اخلاقى وى به ایشان گرایش خاصى پیدا کردند و روز به روز بر تعداد شاگردانش افزوده شد. تعدادى از اعضاى حزب خلق و پرچم مرتب در جلسات ایشان حضور داشتند. در حالى که بناى بحث ایشان ردّ تفکر مارکسیسم بود.
به این ترتیب تعالیم اخلاقى اسلام در بین افراد ترویج شد و شور و شوق و احترام به همدیگر در بین جوانان علاقه مند به حاکمیت اسلام اعم از شیعه و سنى گسترش یافت.[22]
بر اثر تلاشهاى وى جوانان زیادى تربیت شدند که برخى از آنها عبارتند از:
1 - شهید سید على اکبر مصباح مزارى: از رهبران حزب وحدت افغانستان.
2 - حجت الاسلام و المسلمین عالمى بلخى: منشى شوراى علماء شیعه، عضو شوراى علماء شیعه و سنى، نماینده پارلمان «مجلس» و صاحب امتیاز روزنامه راه نجات در کابل.
3 - حجت الاسلام محقق بلخى: رهبر یک جناح حزب وحدت، نماینده پارلمان و یکى از رهبران مؤثر در روند سیاسى کشور.
4 - انجیز «مهندس» نسیم مهدى: امیر حزب اسلامى در سالهاى جهاد و معاون جنبش ملّى شمال افغانستان.
5 - شهید عبد القادر ذبیح الله خان: استاد دانشکده تخنکم مزار شریف و امیر عمومى صفحات شمال افغانستان جمعیت اسلامى.
6 - معلم بسم الله خان: مسئول سیاسى و فرهنگى حزب اسلامى در ولایت بلخ.
7 - علم خان آزادى: امیر صفحات شمال جمعیت اسلامى افغانستان والى «استاندار» فعلى مزار شریف.[23]
دهها تن دیگر از افراد مؤثر در روند تحولات سیاسى و فکرى کشور از محضر بحر العلوم کسب فیض نمودند.
اختلاف زدایى
وى دریافته بود که تنها راه رسیدن به حکومت اسلامى و استقلال کشور وحدت پیروان مذاهب اسلامى است. وى جلسات وحدت طلبانه با علماء اهل سنت گذاشت تا در قالب دید و بازدید و مطرح کردن مسائل مشترک و ضروریات مکتب اسلام تبادل افکار شود. ایشان معتقد بود یکى از راههاى اساسى حل اختلافات بحث و تبادل آراء است و صحبتهاى دوستانه علمى بسیارى از مشکلات را حل خواهد کرد.
وقتى از مولوى محمد اسلم[24] راجع به ارتباطش با آیت الله بحر العلوم پرسیدیم، گفت:
«همراه تعداد از مولوى صاحبان و جمعى از شاگردانم حدود دو سال عمومى و خصوصى از محضر ایشان «بحر العلوم» استفاده ها نمودیم و فعلاً از مولوى صاحبان تنها قارى یوسف باقى مانده است و بقیه را در رژیم کمونیستى سیاسى بردند و معلوم نیست که شهید کرده اند یا زنده اند.»
وى که هنگام صحبت کردن درباره بحر العلوم مروارید اشک از چشمان فرو مى غلطید، در آخر گفت: خدا لعنت کند کسانى را که سرمایه بزرگ علمى و معنوى و ملّى این ملت را گرفتند.[25]
ضرورت همکارى بین علما
او یکى از راههاى مهم حل بسیارى از مشکلات جامعه را وحدت و همکارى بین علما مى دانست. در تابستان 1356ش به کابل رفت و جمعى از علما و فضلاء را دعوت کرد و طى چند جلسه مفصل علمى به بررسى و تبادل نظر پیرامون مسائل فرهنگى از جمله مسئله مرجعیت پرداخت.
ساخت مدرسه
این عالم پر تلاش در سال اول با مشکل تهیه مسکن مناسب براى طلاب رو به رو شد. شخصى بنام حاجى رسول داد بک ساختمان نسبتاً مناسبى را که مقابل تکیه خانه «حسینیه عمومى مزار شریف» قرار داشت، در اختیار وى قرار داد و طلاب که از شهرهاى دیگر مى آمدند در این ساختمان، اتاقهاى حیاط «حسینیه» و مدرسه سلطانیه جاى گرفتند. محل تدریس وى نیز تکیه خانه «حسینیه» عمومى مزار شریف و تکیه خانه پدرش سید برات بود.
در اواخر سال 1356ش در منطقه یکه توت، مقابل باغ زراعت که کمان سرسبز و برخوردار از فضاى خوبى است، زمینى در حدود چهار هزار متر خرید تا یک مدرسه مناسب و کتابخانه عمومى ایجاد کند، البته در ایام حضور ایشان تنها اطراف آن را دیوار گرفتند.
مردم منطقه «حسینیه» تکیه خانه اى به نام شهید بحر العلوم بنا نمودند که حجت الاسلام سید لطیف حسینى پسر عموى وى سرپرستى آن را به عهده دارد.
امید است با رهنماى علما و فرزند ایشان حجت الاسلام سید محمد بحر «حسینى» و مردم خیّر طرح بناء مدرسه و کتابخانه محقق گردد.[26]
آثار قلمى
نبود آزادى بیان و اندیشه براى نشر مبانى اعتقادى، ندادن اجازه چاپ و نشر کتب از طرف حاکمان وقت، فراهم نبودن مواد لازم براى چاپ و نشر کتاب، ممانعت از ورود کتابهاى چاپى به داخل کشور و... دست به دست هم داد و مانع انتشار وسیع کارهاى قلمى و فرهنگى اندیشمندان افغانستان شد. با این حال آیت الله بحر العلوم آثارى مفید از خود به یادگار گذاشت. او 20 جلد کتاب را تنظیم و آماده چاپ کرده بود.
بحرالعلوم تقریرات دروس خارج آیت الله خوئى (ره) را در 9 جلد تدوین کرد که چهار جلد خارج اصول را منهاج اصول و پنج جلد تقریرات خارج فقه را مبانى الفقهیه نام نهاد.[27]
بعد از آن نیز تألیفات در معارف اسلامى و شرح یا حاشیه بر کتب درسى را ادامه داد.[28]
علاوه بر تألیف 24 جلد کتاب خطى باقى مانده از وى، در سال آخر در پى تدوین رساله عملیه بود و قبل از دستگیرى قسمتى از آن را آماده کرده بود.
امید است آثار ارزشمند آن عالم ربانى با همکارى علما و افراد خیّر و اجازه فرزندش حجت الاسلام سید محمد بحر چاپ شود و در اختیار محققین قرار گیرد.[29]
امین ملت
مردم به آیت الله بحر العلوم اعتماد کامل داشتند و در گرفتاریها به ایشان مراجعه و قضاوت وى را قبول مى کردند. در موارد زیادى یکى از طرف دعوى شیعه و دیگرى سنّى بودند، ولى به دستور ایشان کاملاً راضى بودند.[30]
وحشت و سکوت
بعد از کودتاى هفت ثور 1357ش در افغانستان، همه مى دانستند که وظیفه علما و روشنفکران مسلمان افشاى ماهیت و اهداف رژیم کمونیستى است، ولى اکثر آنان جرئت نمى کردند بر خلاف میل خلقیها حرفى بر زبان بیاورند. علامه بحر العلوم با شناخت کاملى که از ماهیت مکتب مارکسیسم و اهداف شوم و ضد اسلامى و انسانى آن داشت، در چنین شرایطى با شجاعت و بدون ملاحظه باطل بودن مکتب مارکسیسم را با تحلیل و تفسیر بیان داشت تا جوانان مسلمان فریب شعارهاى پوچ و بى محتواى آنان را نخورند.
در ایام محرم 1399ق (1357ش) الحاد و ستم بر شهرهاى کشور سایه افکنده بود و همه جا را وحشت فرا گرفته بود. سکوت بر کشور حکومت مى کرد و معدود افرادى بودند که در مقابل اجراى فرمانهاى شماره 6 ـ 7[31] رژیم کمونیستى اعتراض مى کردند.
مساجد و حسینیه ها دیگر آن حال و هواى گذشته را نداشت، گویا بر لبها مهر سکوت زده شده بود و دین و مذهب بیش از هر سرمایه دیگرى مورد تهاجم قرار داشت و کمونیستهاى تازه به قدرت رسیده دین و مذهب را افیون جامعه و علت عقب ماندگى مردم معرفى مى کردند.[32]
آیت الله بحر العلوم با اینکه مى دانست جانش در خطر جدّى قرار دارد، آگاه ساختن جامعه را مهم تر دانست و او در همان سال که سراسر کشور افغانستان را وحشت فرا گرفته بود. در هفت حسینیه و مسجد سخنرانى داشت.
در تکیه خانه عمومى «حسینیه» شهر مزار شریف صحبت ایشان پیرامون ضرورت دین و فطرى بودن آن بود. با تحلیل و ادله نقلى و عقلى بیان مى داشت که تنها راه رسیدن به آرامش بشریت در تعالیم دین اسلام است و با براهین استوار به اثبات رسانید که آزادى و عدالت اجتماعى ممکن نیست جامه عمل بپوشند، مگر تحت لواى اسلام و قرآن.
مجالس ایشان در آن ایام از این قرار بود:[33]
1 - تکیه خانه عمومى «حسینیه» 2 - تکیه سید برات پدرش 3 - تکیه خانه اکبر کلانتر 4 - تکیه بابه رجب 5 - تکیه خانه موریا 6 - تکیه کوچه على چوپان 7 - تکیه قزل آباد.
در بیشتر جلسات مستمعان قشر تحصیل کرده و جوان بودند.
اولین زندانى روحانى رژیم
آیت الله بحرالعلوم اولین زندانى سیاسى از علما و روحانیون در زمان رژیم کمونیستى است. حکومت کودتایى تحمل چنین روشنگرى را نداشت، زیرا با صحبتهاى مستدل و منطقى وى تعدادى در عقیده خویش تجدید نظر کرده بودند و این براى رژیم تحمل کردنى نبود.
روزهاى تاسوعا و عاشوراى حسینى صحبتهاى ایشان را از حسینیه عمومى مزار شریف ریاست مرکز خاد «سازمان اطلاعات» در کاخ ریاست جمهورى مستقیماً شنود مى کردند.
سرانجام دستور دستگیرى ایشان از کابل صادر شد و ساعت 2 شب 14 محرم 1399ق بعد از ختم مجلس سخنرانى حسینیه قزل آباد و برگشت به منزل، مأموران خاد اطلاعات اطراف بیت ایشان را محاصره و او را دستگیر کردند. وى مدتى در زندان مزار شریف دیده شد، ولى مکان و زمان شهادتش همچنان مخفى است.
در سال 1364ش غلام سخى هراتى که در زمان اقتدار خلقیها مدیریت حبس «زندان» سیاسى شهر مزار شریف را به عهده داشت و در ایام قدرت حزب پرچم به جرم قتل اعضاى حزب پرچم زندانى شده بود، راجع به شهادت آیت الله بحرالعلوم گفت:
«مأموران خاد ایشان را همراه دو نفر از مهندسین کارخانه کود و برق مزار شریف نیمه شب از زندان منتقل کردند و نمى دانیم به کابل بردند یا شوروى.»[34]
روحش شاد و یادش گرامى باد.
[1]. حجت الاسلام سید لطیف حسینى، پسر عموى شهید بحر العلوم، 15 / 10 / 85.
[2]. همان.
[3]. هفته نامه وحدت، ش 139، س چهارم، قم، 23 / 4 / 73.
[4]. آیتالله قاسم زعیم مدرس مدرسه سلطانیه مزار شریف قبل از انقلاب، 15 / 10 / 85.
[5]. همان، مشهد، 15 / 10 / 85.
[6]. آیتالله سجادى مزارى، قم، 15 / 12 / 1385.
[7]. حجت الاسلام و المسلمین عابدى، امام جمعه رشت، مصاحبه دوم، 27 / 3 / 73.
[8]. حجت الاسلام والمسلمین سید ناصر حسینى بحر، مشهد، 25 / 12 / 85.
[9]. آیتالله سجادى مزارى، قم، 15 / 12 / 85.
[10]. حجت الاسلام سید ناصر حسینى بحر، مشهد، 25 / 12 / 85.
[11]. علماى مجاهد، محمد حسن رجبى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1383، ص 538 زندانیان روحانیت، حسین شفائى، قم، 1360، ص 63.
[12]. آیت قاسم زعیم مدرس، مدرسه سلطانیه مزار شریف، قم، 1360، 20 / 3 / 1373،
[13]. حجت الاسلام محقق بلخى، قم، 20 / 12 / 85.
[14]. حجت الاسلام و المسلمین سید ناصر حسینى بحر، مشهد، 25 / 12 / 1385.
[15]. هفته نامه وحدت، قم، ش 139،
[16]. حجت الاسلام عالمى بلخى، صاحب امتیاز روزنامه راه نجات کابل، 20 / 10 / 85.
[17]. هفته نامه وحدت، «با اختران علم و دانش، قم، ش 139.
[18]. هفتهنامه وحدت، ش 139.
[19]. خاطرات یک سنگرنشین، محقق بلخى، تهران، 12 / 1363ش، ص 14.
[20]. حجت الاسلام و المسلمین عالمى بلخى، صاحب امتیاز روزنامه راه نجات، کابل، عضو شوراى علماى شیعه و سنى، و نماینده پارلمان افغانستان، مصاحبه در: 20 / 10 / 85.
[21]. هفتهنامه وحدت، ش 139.
[22]. شهید حجت الاسلام و المسلمین مصباح مزارى، خاطرات جهاد. (غیر مطبوع)
[23]. شهید مصباح مزارى خاطرات جهاد.
[24]. تحصیل کرده «الازهر» مصر و استاد اسدیه و دارالمعلمین مزار شریف بود. فارغ التحصیلان این دو دانشکده به عنوان قاضى رسمى استخدام مىشدند.
[25]. سلمان احمدى، نگارنده، زندان سیاسى مزار شریف، 1364 ش.
[26]. هفته نامه وحدت، ش 41.
[27]. المؤلفون الافغانیون المعاصرون، محقق خراسانى، چ 1360، قم، ص 99 هفتهنامه وحدت «با اختران علم و دانش» ش 141.
[28]. علماى مجاهد، ص 538 مشاهیر تشیع در افغانستان، عبد المجید ناصرى، مؤسسه پژوهشى امام خمینى 1379، قم زندانیان روحانیت تشیع در افغانستان، حسین شفایى، قم، 1363، ص 64.
[29]. کوثر النبى تاریخ سادات افغانستان، عادلى، قم، 1383 هفتهنامه وحدت «با اختران علم و دانش»، ش 141.
[30]. همان.
[31]. فرمان شماره 6: تمام قرضهاى افراد طرف رژیم مورد عفو قرار گرفت و هیچ کسى حق نداشت قرض خود را مطالبه کند.
فرمان شماره 7: این فرمان دو بخش داشت:
(1) تقسیم اراضى: تمام زمینها باید تقسیم شود، ولو باغ و یا زراعت باشد و هر کسى از هر جا خواست مىتواند زمین بگیرد، البته حق تقدم با دهقانان «کشاورزان» بود.
(2) شیر بهاى هر دختر مبلغ 300 افغان: دخترانى که به پانزده سالگى رسیده بودند، باید همسر انتخاب مىکردند وگرنه رژیم حق داشت آنها را به عقد ازدواج افرادى که صلاح مىدانست، درآورد.
[32]. خاطرات بک سنگرنشین، چ 1363، تهران، ص 14.
[33]. هفته نامه وحدت، ش 141.
[34]. هفتهنامه وحدت، همان.