سید محمد مهدی حسینی اصفهانی خراسانی
(1152- 1218قمری)
عنوان مقاله: حکیم شهید
نویسنده: غلامرضا گلی زواره
اختر درخشان
یکی از چهره های درخشان در کاروان علم و اخلاق، حکیم شهید علّامه سید محمدمهدی اصفهانی خراسانی است. [1]او، دانش ور والامقامی بود که طی سال های متمادی با اهتمام به نیروی ایمان، پارسایی، صلابت فکر، و پژوهش های پرمایه، ارزشمندترین گوهرهای حکمت و معرفت را در برابر دیدگاه همگان برنشانید.
عمر با برکت این حکیم از زمان قدرت تشخیص و احساس تعهد و مسئولیت تا هنگام شهادت، به یاد گرفتن و تربیت شاگردانی شایسته و پرمایه و مباحثه و تفکر و کاوش در افکار علما و حکمای سلف سپری گردید. به موازات این جهاد علمی و آموزشی، با ذکر و عبادت و نیایش و تزکیه ی درون، انس ویژه و مداومت داشت و همواره با کوله باری از وارستگی و قناعت و صداقت و پاکی روزگار می گذرانید. البته هیچ گاه به بهانه ی پرداختن به نشر فرهنگ ومعارف دینی و تهذیب نفس، از حوادث وسایل سیاسی واجتماعی غافل نبود و با مقاومت در برابر اشرار و غاصبان و زورگویان، حماسه ای شکوه مند را ترتیب داد و شهد شیرین شهادت را نصیب خود ساخت.
نسب و نیاکان
پاره ای از منابع و کتب رجالی، این آیت حکمت و معرفت را در زمره ی سادات موسوی معرّفی کرده اند، امّا مدارک و مستندات متعدّدی چنین ادّعایی را ارائه نداده اند. در گنجینه ی گران بهای آستان قدس رضوی، شجره نامه ی خاندان ایشان به دست آمده و حضرت آیت الله مرعشی نجفی آن را تصحیح و تصدیق کرده است. بر اساس این سند استوار که از زمان حیات آن سید بزرگوار در آن مکان مبارک به ثبت رسیده است، وی از سادات حسینی و نسبش به اسماعیل فرزند امام صادق، علیه السلام، می رسد.
امام صادق، علیه السلام، ده فرزند داشت که مادر سه نفرشان یعنی اسماعیل و عبدالله و امّ فروه، دختر حسین بن علی بن حسین بن علی بن ابی طالب، علیهم السلام، است. اسماعیل از تمام برادران بزرگ تر بود و حضرت صادق، علیه السلام، وی را بسیار دوست می داشت. به همین دلیل عده ای تصور کردند او، جانشین فروغ ششم در امر امامت است، ولی این فرزند گران مایه در زمان پدرش به سال 133 قمری در آبادی عریض، از توابع مدینه درگذشت و اهالی پیکرش را بر سر دوش تا مدینة النبی آوردند و در قبرستان بقیع دفن کردند.[2]
با توجه به این که مادر اسماعیل، فاطمه دختر حسین اثرم، فرزند امام دوم شیعیان است، سید محمّدمهدی از طریق مذکور، سید حسنی هم هست. فاطمیان که در شمال آفریقا خصوصاً مصر 274 سال فرمان روایی کردند، در این سلسله قرار می گیرند.[3]
برخی از افراد این خاندان تا اواخر قرن هفتم در شهر حلب از توابع سوریه کنونی می زیسته اند و معمولاً همگی از علما و عرفا و زهّاد عصر خویش محسوب می شده اند و رفته رفته به کرمان و اصفهان مهاجرت کرده اند.[4]
روزنه ای در تاریکی
در اواخر دوازدهم هجری، اصفهان یکی از تلخ ترین حوادث را پشت سر می نهاد؛ زیرا سلسله ی مقتدر صفویّه در سال 1135 سقوط کرده و روی کار آمدن افاغنه، بزرگ ترین خسارت و آسیب را به جامعه ی علمی و فکری و روحانیّت شیعه این شهر وارد ساخت؛ زیرا، فتنه ی این طایفه ی شیرازه ی مجامع علمی و آموزشی را و از هم گسست و برخی علمای اصفهان به تیغ جفای مهاجمان به شهادت رسیدند یا آن که اصفهان را ترک کردند و به سوی روستاها و نقاطی کوچ کردند که افغان ها به آن نواحی دست رسی نداشتند و بعضی هم عازم عتبات عراق گردیدند.
از آن همه حکیم و عارف و مجتهد و محدث و ادیب که در اصفهان مشغول تلاش های علمی و فکری و ذوقی بودند، اندکی باقی ماندند که این افراد هم در گوشه های انزوا و غربت زندگی می کردند.
اگر می خواستند محافل معرفت و حکمت را گرما و روشنی ببخشند، از امنیّت کافی برخوردار نبودند. اگر چه نادرشاه افشار، در رفع این تیرگی گام هایی برداشت، امّا در همین ایام ایران صحنه ی درگیری های داخلی و جنگ های خارجی بود و حرکات ناهنجار اواخر عمر این فرمانروا، لکه های سیاهی بر جای گذاشت.[5]
سیّد هدایت حسینی فرزند سیّد طاهر که خود از معاریف و پارسایان اصفهان به شمار می رفت و از گزند این آشفتگی ها رنج ها دیده بود، برای رهایی از این ظلمت ویران گر فرهنگ و معرفت، به درگاه حق تعالی تضرع می کرد و به اجداد طاهرینش توسل می جست و در انتظار صبح صادقی پس از این تاریکی خوف انگیز، لحظه شماری می کرد. تا این که اتفاق دیگری شادمانی را برایش به ارمغان آورد؛ زیرا، در سال 1152 هجری صاحب فرزندی گردید که او را محمّدمهدی نام نهاد. او از همان سنین کودکی نبوغ و استعداد فوق العاده خود را آشکار ساخت و خانواده اش آینده ای درخشان و افقی منوّر را در سیمایش به تماشا نشستند.
محمّدمهدی در پرتو هدایت ها و پرورش های پدری متّقی و مجتهد وارسته، ایّام کودکی را پشت سر نهاد و در مقدّمات و برخی دانش های متداول ادبی و فکری و اعتقادی محضرش را غنیمت شمرد و خود را برای شرکت در محضر استادانی برجسته و پارسا مهیا ساخت.[6]
در محضر استادان حوزه ی اصفهان
دوران نوجوانی و جوانی محمّدمهدی مقارن با روی کار آمدن کریم خان زند (1164 ـ 1193 قمری) بود. اگر چه وی توجّه آن چنانی نسبت به علما و طلّاب نداشت، ولی چون با تلاش هایش آرامش نسبی و امنیتی در اصفهان به وجود آمد، باقی مانده ی دانشمندان قادر بودند به کارهای علمی و تدریس و تربیت شاگردان بپردازند.[7]
معروف ترین حکیم این زمان ملّا اسماعیل خواجویی (متوفای: 11 شعبان 1173 قمری) است که مولف حدود یکصد و پنجاه اثر است. وی موفق گردید حوزه ی حکمت اصفهان را احیا کند و فلسفه ی ملّاصدرا را جزء متون درسی قرار دهد. او علاوه بر تبحّر در حکمت و عرفان، در فقه، رجال، حدیث، تفسیر، ادبیات توانایی های فوق العاده ای داشت، اما آن چه برای محمّدمهدی جاذبه داشت و در تحوّلات روحی و رفتاری او تاثیرگذارد، وارستگی وی و آراسته بودنش به فضایل اخلاقی بود. به همین دلیل در اولین وهله محضرش را غنیمت شمرد.[8] محمّدمهدی حکمت متعالیه و برخی منابع فلسفه ی اسلامی را نزدش آموخت و در این محفل پربار به توان مندی های حکیم عارف آقا محمد بیدآبادی در عرصه ی علوم عقلی عرفان و معرفت ذوقی پی برد و بعدها که او در تدریس این معارف جانشین استادش گردید، تصمیم گرفت از درس این مدرس زاهد و وارسته استفاده کند. آقا محمّد بیدآبادی (متوفّای جمعه ی نهم محرّم الحرام 1197 قمری) در علوم عقلی و نقلی سرامد معاصران بود و از جهت تهذیب نفس و خصال نیکو به درجاتی والا نایل گردیده بود. او با جامعیت در فضل و فضیلت توانست در حوزه ی علمی اصفهان نقش محوری و مرکزی را به دست آورد و افکار و انظار طالبان کمالات و مکارم نقاط گوناگون ایران را متوجّه خود کند.
آقا محمّد هنگام افاضه، با آن بیانات شیوا و شیرین که به قوه ی عرفان و حالات معنوی از مشکلات علمی و فلسفی گره گشایی می کرد، به شاگردان مشتاقی چون میرزا مهدی حسینی آرامش می داد و انگیزه های این فراگیران را برای پیمودن قلّه های فکری و معرفتی افزایش می داد و تقویت می کرد. محمّدمهدی از ذکاوت و دقّت نظر و فراست ویژه ی آقا محمّد بیدآبادی و مهارتش در تبیین عمیق ترین و پیچیده ترین مباحث فلسفی و عرفانی به وجد آمده بود.
او این افتخار را به دست آورد که محضر شخصیّتی را درک کند که با پدرش شاگردانی شایسته و دانش ور پایه گذار افکار و دیدگاه هایی بدیع و ناب در عرصه ی معارف اسلامی گردید و کسانی که با هدایت وی به راه رشد و حکمت گام نهادند، در حراست از ارزش های شیعه و فرهنگ قرآن و عترت، حماسه های شکوه مندی خلق کردند. در مکتب آقا محمّد بیدآبادی، آقا محمّدمهدی موفّق گردید حکمت اشراقی را به خوبی بیاموزد. در فقه اصول و حدیث نیز دانسته های خود را تقویت کند. او در حلقه ی درس بیدآبادی که در مدرسه ی حکیم اصفهان دایر می گردید، علاوه بر فراگیری دروس رسمی معقول و منقول آموخت که چگونه علم را با عمل بیامیزد و به خصالی چون تقوا و فروتنی و قناعت و ساده زیستی یاری به مردم و انصاف و خوش رویی و خوش خویی متّصف گردد.
آن چنان آراستگی بیدآبادی به حکمت نظری و عملی درخشندگی داشت که وقتی آقا محمّدمهدی می خواست از مقام و منزلت علمی و تقوایی دیگر دانشمندان و استادانش سخن گوید، علم و عمل مرحوم بیدآبادی، برایش محک و میزانی استوار به شمار می رفت.[9]
در جوار بارگاه رضوی
در حالی محمّدمهدی در فلسفه و کلام و عرفان و منطق و مباحث تفسیری، به توانایی های ارزشمندی دست یافته بود، مصمّم گردید اصفهان را به قصد اقامت در سرزمین خراسان ترک گوید.
زمان این هجرت در کتبی که به شرح حال وی و شاگردانش پرداخته اند، به طور دقیق مشخّص نیست، ولی برخی قرائن، تاریخی تقریبی آن را مشخّص می کند. از آن جا که وی نیمه ی قرن دوازدهم در اصفهان دیده به جهان گشوده و تولد فرزند بزرگ ترش هم در سال 1178 قمری در مشهد مقدّس صورت گرفته و او در این دیار مقدّس تشکیل خانواده داده است، بنابراین می توان گفت در حدود سال 1175 قمری که بهار زندگیش بوده به این هجرت با برکت دست زده است.
از آن جا که این دانش ور در جوار بارگاه حضرت امام رضا، علیه السلام، اقامت گزیده، به «محمّدمهدی حسینی رضوی» و نیز «میرزا مهدی حسینی خراسانی» و «میرزا مهدی مشهدی» معروف گردید.
سیّد جوان پس از استراحتی مختصر به زیارت بارگاه قدس رضوی رفت و پس از انجام دادن اعمال متداول عبادی و مرسوم و ذکر و زیارت، از پیش گاه آن پیشوای پاکان و نیکان خواست تا او را در پیمودن مسیر پارسایی و پایداری در راه اعتلای ارزش های معنوی موفق بدارد.
آن گاه درباره ی حوزه های درسی مشهد مقدّس به تفحّص و بررسی های لازم پرداخت تا استادی برجسته و نامور را که بتواند نزد وی مدارج و مراتب علمی و فکری را تکمیل کند، شناسایی کند.[10]
محفل انس
در آن زمان شیخ مولّا محمّدحسین فرزند ابومحمّد مشهدی معروف به مولّا حسین و شیخ حسین مشهدی خراسانی که برخی منابع او را علّامه شیخ حسین عاملی مشهدی معرّفی کرده اند، به لحاظ جامعیّت در علوم، شهرت فوق العاده ای به دست آورده بود. همان رادمردی که منابع رجالی او را به عنوان مجتهد، حکیم، متکلّم، مهندس، ستاره شناس، ریاضی دان، محقّقی برجسته معرّفی کرده اند. این حکیم ریاضی دان سالیان متمادی امام جمعه و جماعت مشهد بود و ریاست خدّام حرم رضوی را بر عهده داشت. نیز چندین سال متوالی منصب شیخ الاسلامی مشهد را پذیرفته بود.
او از احفاد عارف کامل شیخ حافظ ابراهی است که در قرن هشتم هجری درگذشت. او در مسجد گوهرشاد حوزه ی درسی برقرار کرد.
رساله ارشاد المسترشدین در اصول و فروع دین از تالیفات او به شمار می رود.[11]
میرزا عبدالرحمان (1268 ـ 1338 قمری) مدّرس آستان قدس رضوی در معرّفی وی می نویسد:
کوکب علمش بر آسمان جلالت، لامع، و شمس فضلش از افق بزرگ تری، طالع. از خانواده های قدیم خراسان و امام جمعه و جماعت ارض فیض قرین در آن زمان بوده. از هر علمی خطّی وافر داشته. در غالب فنون تدریس می فرموده. کسانی از حوزه ی درس آن عالم فاضل به درجه ی کمال نائل شده اند که هر یک را در این دفتر ترجمان اختری جداگانه است. بالجمله در فقه و اصول مفتی شهر و خداوند نهی و امر و در علوم ریاضیّه، تحصیل و تکمیل نموده و در مسجد جامع تدریس می فرموده. کرامت های بسیار به آن بزرگوار نسبت می دهند.[12]
محمّدمهدی وقتی در کاوش های چند روزه خود، شیخ حسین مشهدی را مجهّز به دانش و تقوا دید و برایش مسلّم گردید اگر به محفل این عالم ربانی برود می تواند، دانسته های قبلی را تقویت کند و نیز این استادش می تواند جای خالی اساتید اصفهان را ترمیم کند. چند مدتی در فقه و اصول و علوم ریاضی از آن علّامه ی ذوفنون بهره برد. استاد هم وقتی استعداد خارق العاده و اهتمام وافر این شاگردش را کشف کرد و فهمید با وجود چنین عزیزانی در محضرش، نیروی فکری و ذهنی خود را به هدر نداده، بلکه برای مقصدی مفید و اثرگذار به کار گرفته است، رفته رفته روابط استاد و شاگرد از مناسبات آموزشی و علمی فراتر رفت و دل های آن دو به هم نزدیک تر گردید. سرانجام این ارتباط گرم و آمیخته به ارادت و محبت، توسط پیوندی پاک استوار گشت. محمّدمهدی دختر آن دانش ور را از وی خواستگاری کرد. او که قدر این گوهر گران بها را به خوبی شناخته بود، به خواسته اش پاسخ مثبت داد و بدین گونه شاگردی پرشور را به دامادی خود پذیرفت.[13]
علّامه شیخ حسین مشهدی در 1200 قمری درگذشت و پیکرش در جوار حرم رضوی دفن گردید.[14]
برادر همسر محمّدمهدی نیز در زمره ی علما و اهل فضل محسوب می گردید و در دانش ریاضی، هندسه، نجوم، فقه، اصول مهارتی بسزا داشت. در غالب اوقات مواظب طاعات و مشغول ریاضت های شرعی بود و به دلیل همین سلوک معنوی گاهی از امور غیبی خبر می آورد که برخی حمل بر کرامات و خوارق عادات کرده اند. او به سال 1240 قمری به رحمت ایزدی پیوست و در حرم مطهّر حضرت امام رضا، علیه السلام، در مسجد پشت سر انور مدفون گشت در حالی که هفتاد سال از عمرش گذشته بود.[15]
عزیمت به سوی عتبات عراق
سیّد محمّدمهدی در اصفهان و مشهد بیش تر در فراگیری در علوم عقلی کوشیده بود و با وجود این که در این عرصه به عنوان شخصیتی پرآوازه در میان بسیاری از مردم خراسان، خصوص طلّاب، شهرت یافته بود، این نیاز را در وجود خویش احساس کرد که باید در مباحث نقلی و بویژه فقه و اصول اهتمام افزون تر ی بکند.
با چنین تصوری، مشهد را با همه ی خوبی ها و رایحه معنوی بوستان معطرش، ترک کرد و راهی عراق عرب گردید.
در طول مسیر و در برخی شهرها، توقفی کوتاه داشت. در رساله ای که آقا میرزا باقر چهارسوقی در احوال خاندان خود نگاشته است، و یادآور می گردد، موقعی که سیّد محمّدمهدی به سفر عتبات عالیات می رفت، همراه فرزندان و اهل خانواده وارد شهرستان خوانسار گردید و در این دیار با آقا سیّد جعفر ثانی و فرزندش حاج میرزا زین العابدین خوانساری ملاقاتی داشت و در همان سفر، برای مرحوم آقا جعفر خوانساری اجازه ای در نقل حدیث صادر کرد.[16]
سرانجام سیّد محمّدمهدی خود را به شهر مقدّس کربلا رسانید تا در جوار بارگاه مطهّر سالار شهیدان حضرت امام حسین، علیه السلام، دانش اندوزی را پی گیرد.
استادان نجف و کربلا
آقا محمّد باقر بهبهانی معروف به وحید بهبهانی (متولد 1118 قمری)
این فقیه اصولی وقتی مشاهده کرد اساس اجتهاد در کربلا و نجف دچار تزلزل گردیده است، برای مقابله با این سطحی نگری و تحجّر فرسانیده، به عراق رفت و در شهر کربلای معلّی به مقابله با مروجان اخباری گری پرداخت و در همان جا حوزه ی درسی خود را بر پا ساخت.[17]
تحولی که او در فقه و اصول پدید آورد، توسط شاگردان ممتازش پی گرفته شد. در میان آنان، پنج نفر گوی سبقت را از دیگران ربودند. این بزرگان هم نام هستند؛ چرا که نام مهدی، زیور وجودشان است: سیّد محمّدمهدی بحرالعلوم طباطبایی؛ ملّا محمّد نراقی؛ میرزا محمّدمهدی شهرستانی؛ ملّا محمّدمهدی تبریزی؛ میرزا محمّدمهدی اصفهانی خراسانی.[18]
محمّدمهدی فتونی لبنانی
محدّثی ماهر و عالمی جامع و کامل بود. در شهر نجف مجلس درس و بحث تشکیل داد. محمدمهدی به همراه دوستان فاضل خویش، یعنی مرحوم بحرالعلوم و میرزای قمی و ملّا محمّدمهدی نراقی، محضر این بزرگ مرد علم و تقوا را درک کردند. این شاگردان که از پرورش یافتگان برجسته و ممتاز مکتب مرحوم فتونی هستند، در اجازاتی که برای دیگران صادر کرده اند، او را به عنوان فقیه فاضل و استاد اهل تتبّع و نخبه ی محدثین و فقها و فاضل وارسته و شیخ بلندمرتبه و عالم متقی ستوده اند.[19]
شیخ یوسف بحرانی
ایشان صاحب کتاب گران سنگ الحدائق الناضره فی احکام العترة الطاهرة است. در کربلا به تدریس و تربیت شاگردان اقدام کرد. میرزا محمّدمهدی ضمن بهره بردن از توانایی های مرحوم بحرانی در دانش های نقلی، شیفته ی اخلاق و تقوا و ساده زیستی او گردید.[20]
اجازات
میرزای شهید از استادش وحید بهبهانی، سیّد محمّدحسین فرزند سید محمّد صالح شیخ الاسلام اصفهان و دخترزاده ی علّامه مجلسی در نقل حدیث اجازه گرفت.[21]
سلسله مشایخ وی به قلم آخوند ملاّ حمزه قاینی که به تقاضای آقا احمد بهبهانی نگاشته شده به شرح ذیل است: شیخ محمّد حسین عاملی مشهدی، بهاء الدین محمّد، میرزا بدر الدّین محمّد، شیخ حرّ عاملی که طریقه وی طبق آن چه در کتاب وسایل الشیعه مسطور است به ائمه ی معصوم، علیهم السلام، متصل می گردد. این سلسله روایی از استاد دیگرش شیخ محمّدمهدی فتونی نجفی چنین است: سید محمّدمهدی از شیخ مهدی فتونی از شیخ ملّا ابوالحسن از علّامه مجلسی که طبق احادیث بحارالانوار به حضرات معصومان، علیهم السلام، منتهی می گردد.[22]
در برخی .منابع ادّعا گردیده است این دانشمند از محضر شیخ حسین نجف تبریزی (1159 ـ 1251 قمری) استفاده کرد، در صورتی که این فقیه بزرگوار، بعد از فراگیری مقدّمات و سطوح نزد علمای زادگاهش به محضر سیّد بحرالعلوم شتافت و جزء شاگردان اختصاصی او گردید و سیّد بحرالعلوم خود از شاگردان وحید بهبهانی است که در مشهد از حوزه ی درسی سیّد محمّدمهدی مذکور استفاده کرد. بنابراین چنین موضوعی نمی تواند واقعیّت داشته باشد.[23]
همین مصادر ذیل شرح احوال آقا سیّد جواد عاملی (صاحب مفتاح الکرامه) نوشته اند: وی از محضر علمایی مانند بحرالعلوم، شیخ جعفر کبیر، شیخ حسین نجف بهره برد. از میرزای قمی به اخذ اجازه نایل گشت. سید جواد جزء مشاهیر طبقه بعد از علّامه سیّد محمّدمهدی حسینی است و استادان او در زمره ی معاصران و هم مباحثه های این شخصیّت در درس وحید بهبهانی هستند، است.
جالب آن است که بعد از این خطای آشکار، اشتباه دیگری ادّعای فوق را کاملاً مخدوش ساخته است؛ زیرا، گفته اند، شیخ حسین نجف از مشاهیر علوم ریاضی بوده و افزوده اند میرزا محمّدمهدی ریاضیّات را از وی آموخت. گویا آنان این فقیه را با شیخ حسین مشهدی استاد ریاضی و پدر همسر میرزا محمّدمهدی یکی گرفته اند.[24]
تدریس و شاگردان
میرزا محمّدمهدی با کوله باری از دانش و حکمت و معرفت و پارسایی، از عتبات عراق به مشهد مقدّس بازگشت و در آن جا حوزه ی درسی تشکیل داد. با توجه به این که در معارف اسلامی تبحّر داشت، کثیری از تشنگان معرفت و حکمت به محضرش رسیدند تا از خرمن خِرَد او خوشه ها برچینند.
به گواهی پرورش یافتگان مکتبش وشرح حال نویسان، او قادر بود فقه، اصول، رجال، حدیث، فلسفه، عرفان، کلام، منطق، ریاضی، ستاره شناسی را در عالی ترین سطح و به بیانی شیوا برای فراگیران تدریس کند. به برکت وجودش، علوم عقلی و نقلی در قلمرو خراسان و حتی در برخی نقاط دیگر ایران رونقی بسزا گرفت.[25]
برخی از شاگردان که از محضر او بهره برده اند، عبارت اند از:
ملّا حمزه قاینی.
عالم گمنامی که در فقه و اصول محضر میرزا را درک کرد و از او اجازه ی روایت دریافت کرده است.[26]
سیّد دلدار علی رضوی هندی
در سال 1194 قمری به قصد زیارت بارگاه حضرت امام رضا، علیه السلام، به مشهد مقدّس رفت و به حوزه درسی میرزا محمّدمهدی راه یافت و در فقه و حدیث و کلام از او بهره مند گردید. استاد در اجازه ی روایی که برای این شاگرد خود صادر کرده، وی را عالم عامل، فاضل کامل، سیّد بزرگوار عالی نسب معرّفی کرده است.[27]
سیّد محمّدمهدی طباطبایی، او به سال 1186 قمری به مشهد آمد. حدود شش یا هفت سال در جوار بارگاه قدس رضوی اقامت داشت. ضمن ملاقات با اقشار گوناگون و فعالیت های تحقیقاتی و آموزشی، به محضر هم مباحثه خود در درس وحید بهبهانی، یعنی میرزا محمّدمهدی رفت و در حکمت عرفان و مباحث اعتقادی از توانایی های او استفاده کرد.
در همین دوران میرزا محمّدمهدی که از استعداد فوق العاده وی شگفت زده شده بود و سوابقی از خلّاقیّت های فکریش را می دانست خطاب به او گفت: «انما انت بحرالعلوم». از آن زمان سیّد محمّدمهدی طباطبایی به بحرالعلوم شهرت یافت.[28]
حاج میرزا زین العابدین خوانساری فرزند سیّد ابوالقاسم جعفر[29]
ملّا محمّدصالح برغانی[30]
محمّدتقی برغانی (معروف به شهید ثالث)[31]
ملّا احمد نراقی فرزند ملّا محمّدمهدی نراقی
میرزا محمّد حسن فانی زنوزی الاصل صاحب ریاض الجنه در سال 1203 قمری به مشهد رفت و مدّت دوسال در علوم نقلی و عقلی از میرزا محمّدمهدی محظوظ گردید.
سیّد عبدالکریم جزایری فرزند جواد فرزند عبدالله فرزند سیّد نورالدّین فرزند سیّد نعمت الله جزایری.
حاج میرزا یوسف مجتهد طباطبایی تبریزی.
اسدالله دزفولی کاظمی.
سیّد کاظم جزایری از نوادگان سیّد نعمت الله جزایری.
ملّا عبدالوهّاب شیخ الاسلام مشهدی که در علوم ریاضی و فلسفه مهارت داشت.
سیّد جعفر ثانی خوانساری که از استاد اجازه ی روایت هم دریافت کرد.
آقا احمد بهبهانی فرزند آقا محمّد علی و نواده ی وحید بهبهانی صاحب مراة الاحوال جهان نما و مناهج الفقه.
محمّدحسین خبوشانی (قوچانی)
برای ادامه ی تحصیل به مشهد آمد و به جمع شاگردان میرزا محمّدمهدی پیوست. به توصیه ی او به قوچان رفت و زعامت دینی آن دیار را عهده دار شد. او در ربیع الاول 1262 رحلت کرد.
شیخ آقا ابو محمّد فرزند شیخ حسین مشهدی (برادر همسر آقا میرزا محمّدمهدی).[32]
در ضمن فرزندان ایشان در زمره ی شاگردانش بوده اند که در ادامه ی مقاله به شرح حال شان خواهیم پرداخت.
در وصف دانشوران و مورّخان
میرزا محمّد حسن فانی زنوزی که شرح تجرید قوشچی را نزد میرزا محمّدمهدی خوانده است، او را این گونه معرّفی می کند:
فاضل کامل عادل مورد اعتماد، محقّّق دقیق، حکیم متکلّم، فقیه دارای منزلت والا و شأن بزرگ، استاد عارف صاحب افتخارات و معارف، اقیانوسی از علوم عقلی و نقلی، خورشید حکمت علمی و عملی، علّامه روزگار و یگانه عصر که فضیلتش در اقصی نقاط انتشار یافته است...در مشهد رضوی نزدش درس خواندم و چنان از انوارش بهره بردم که در کلام و بیان و نوشتار قابل وصف نیست.[33]
فاضل بسطامی او را چنین می ستاید:
فاضل هادی، عالم کامل که هادی انسان ها است، شهید سعید یگانه، مولانا میرزا مهدی از مشاهیر دانش وران خراسان، بلکه از معاریف فاضلان ایران که مهارتش تمام در معقول و منقول، بویژه فقه و اصول در اعلی درجه علم و عمل دارد. او که در اغلب فنون ماهر است، مدام مشغول فیض رسانی به مشتاقان در دانش و ادب و تربیت محصّلان و تشویق آنان است.[34]
محمّدحسن خان اعتمادالسّلطنة می گوید:
از بزرگان مجتهدان خراسان و رجال برجسته ی ایران که در دارالعلم اصفهان در بیت علم و سیادت و تقوا زاده شد. حکمت، منطق و کلام را نزد آقا محمّد بیدآبادی آموخت و در این عرصه ی سرامد اقران گردید و در عتبات عالیات نزد دو فقیه والا...به فراگیری فقه، اصول و حدیث پرداخت و گوی سبقت را از همگنان آموخت.[35]
عبدالرّزاق بیک دنبلی این گونه وی را ترسیم می کند:
دانشمند ذوفنون که افعالش بر اقوالش با دلیل و برهان بوده و بدر درخشانش بشریّت را به فیض می رساند. فاضلی نیک اخلاق و پاکیزه ی روزگار، نیکو طوبی و با حلم و با وقار بود.[36]
محمّد رضی تبریزی مستوفی می نویسد:
مصر فضایل را جامع و علم و فقه و حکمت را رافع، سفینه ی شرع را لنگر، سپهر دانش معقولات را محور، حاوی فروع و اصول و محیی رسوم معقول، در فن ریاضی کمال تبحّر داشت. اصلش از سادات عظام اصفهان است و در مشهد مقدّس رضوی نشو و نما یافته. در آن ارض قدس، خواصّ را مرجع و مآب بود و وضیع و شریف و قوی و ضعیف را ملجأ و معاذ.[37]
سیّد علی دلدار علی رضوی هندی می گوید:
وقتی به مشهد مقدّس رفتم، توفیق زیارت شخصیّتی به من دست داد که علّامه ی روزگار، جامع معقول و منقول حاوی فروع و اصول متکلّم بدون بدیل و بی نظیر بود، مجتهدی که نمی توان برایش عدیلی یافت، مولانا و سیّدنا محمّدمهدی فرزند هدایت الله اصفهانی.[38]
میرزا عبدالرّحمان (مدرّس آستان قدس رضوی) می نویسد:
سیّد فاضل، عالم کامل معهّتدی، شهید سعید یگانۀ روزگار مولانا میرزا مهدی از مشاهیر علمای خراسان، حتّی از معاریف فضلای کشور ایران، به طور مستمرّ مشغول افاضه انواع علوم، رسوم و آداب و تشویق و پرورش فراگیران بوده، کراماتی چند به وی نسبت می دهند.[39]
میرزا احمد بهبهانی در بیان کیفیّت اتّصال سند اجازه ی روایی خود به میرزا محمّدمهدی مشهدی در وصف کمالاتش نوشته است:
جناب مستطاب فاضل کامل پاک طینت و اهل تزکیه، عالم پرهیزگار و اهل عمل جامع معقولات و منقولات فاضل ربّانی و دانش ور صمدانی میرزا محمّدمهدی اصفهانی.[40]
ملّا حمزه قاینی فرزند سلطان محمّد قاینی خراسانی می گوید:
احادیث واخبار روایت شده از نبیّ اکرم و ائمه ی اطهار، علیهم السلام، و نیز روایت های مندرج در کتب اربعه، بلکه تمام کتب اصحاب ابزار شامل علوم عقلی و نقلی را من از شیخ مورد اعتمادم قطب فلک سیادت، مرکز دائره ی سعادت، افضل حکما و متکلّمان، اعمّ علما و متشرّعان مویّد به تاییدهای سبحانی مرحوم مغفور میرزا محمّدمهدی حسینی خراسانی ....مجاز گردیدم که نقل کنیم.[41]
علّامه عبدالحسین امینی می نویسد:
علّامه میرزا محمّدمهدی اصفهانی فرزند میرزا هدایت الله در مشهد مقدّس اقامت داشت و یکی از چهار مهدی است که شاگرد امام مجدّد وحید بهبهانی بودند. به لحاظ دانش و فقه و پرهیزگاری سرامد اقران بود. از علمایی است که در رشته های گوناگون علوم عقلی و روایی ماهرند. برخی علمای مشهور او را شهید چهارم خوانده اند. بازماندگان پاکی دارد که ازمیان شان دانشمندان و ادیبان و فقیهان شهیری امور دین و دنیای مردم را رهبری کرده اند.[42]
مقام معظّم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای یادآور گردیده اند:
تعداد علمای قرن سیزدهم مشهد بیش از علمای قرن دوازدهم بوده اند که اکثرشان تحصیلات عالی را در نجف و اصفهان گذرانیده اند و پس از مراجعت به مشهد هم از این عدّه علمای معروف، جمعی بر اثر وسعت روز افزون شهر و ازدیاد جمعیت آن به امور شرعی و انجام دادن وظایف اجتماعی مشغول گردیده و صرفًا شمار محدودی به کار تدریس و اداره ی حوزه اشتغال یافته اند.
معظّم له افزوده اند:
معروف ترین عالم روحانی مشهد در اوایل این قرن میرزا مهدی شهید است که در خراسان به شهید ثالث معروف است. وی علاوه بر ریاست روحانی و نفوذ اقتدار عمومی در مشهد، شهرت علمی فراوانی در همه ی شهرهای ایران داشته و از علمای بزرگ شیعه به شمار می آمده است. وی در محضر اکابر علمای نجف مراتب عالی علمی را پیموده و پس از مراجعت به مشهد، به وظایف روحانی و اداره ی حوزه ی علمیه و اقامه ی نماز جماعت اشتغال یافته و عاقبت در سال 1218 قمری به دست نادر میرزای افشاری شهید گشته است.[43]
آثار
شهید میرزا مهدی حسینی به موازات تدریس و فعالیّت های ارشادی و ترویجی، از تالیف و تصنیف غافل نبود، اما متأسّفانه آثار اندکی از وی شناسایی گردیده است. ذیلاً نوشته های وی که مطبوع و یا به صورت مخطوط در دست رس اهل فن و مشتاقان میراث علمی شیعه است، معرفی می گردد.
نبراس الهدایة فی شرح الکفایه
موقعی که وی نزد وحید بهبهانی مشغول دانش اندوزی بود، به شاگردان خویش توصیه کرد بر کتاب کفایة الاحکام محقّّق سبزواری که یک دوره کامل فقه استدلالی، شرحی مبسوط بنویسد. میرزا محمّدمهدی، تقاضای استادش را عملی ساخت و در ابوابی از این اثر شرحی ارزشمند، عمیق و مفصّل نوشت و آن را نبراس الهدایه نامید.
در برخی منابع این اثر، با عنوان شرح کفایه مولّا محمّدباقر خراسانی معرّفی گردیده است نسخه هایی خطی از کتاب مورد اشاره در کتابخانه ی مرکزی آستان قدس رضوی نگهداری می شود.[44]
شرح کتاب الدّروس الشّرعیّه
کتاب الدروس الشّرعیه فی فقه الامامیه از آثار گران سنگ شیخ سعید شمس الدّین ابی عبدالله محمّد بن مکّی جزینی عاملی معروف به شهید اول، مقتول به سال 786 قمری است. بر این کتاب در قرون بعد، فقها شروحی نگاشته اند. یکی از آن ها شرح آقا میرزا محمّدمهدی حسینی است که شیخ آقا بزرگ تهرانی در کتاب الذریعه[45] آن را معرّفی کرده است و معلّم حبیب آبادی[46] جزء آثارش فهرست کرده است.
کشمیری در نجوم السّماء[47] آن را جزء شروح مشهور و متداول دانسته است.[48]
کتابی در احکام و آداب حج
آن مرحوم در مسیر سفر بیت الله الحرام و در منازل و توقف گاه های گوناگون، به نوشتن آن اهتمام ورزیده است. این تلاش از اراده ای استوار و میزان احاطه و تسلط وی بر منابع و مباحث فقهی حکایت دارد.
رسالة فی تحقیق النیروز
مؤلف در این نوشتار، کتاب نوروزیّه استادش ملا اسماعیل خواجویی را مورد نقد و تامل قرار داده است. نسخه ای از رساله ی حاضر در کتابخانه ی مجلس شورای اسلامی موجود است.[49]
رسالة فی ردّ الرسالة المحاباتیة
رساله ای است در نقد و بررسی و ذکر ایرادهای رسالة فی القرض بشرط المعاملة المحاباتیه از استادش وحید بهبهانی.[50]
رسالة فی صلاة اللیل
میرزا حسین نوری در کتاب مستدرک الوسائل آن را معرفی کرده است.[51]
فضیلت های اخلاقی
میرزا مهدی ضمن این که در انواع علوم به درجات والایی دست یافت و جرعه های معرفت و حکمت را به کام تشنگان کمالات ریخت، اما هرگز نخواست فضایل خود را آشکار کند و از این رهگذر شهرتی به دست آورد. او موفق گردید از حجاب های دنیایی و تیرگی های بازدارنده عبور کند و بر امیال و خواسته های نفسانی قدم بگذارد. او زهد و وارستگی پیشه کرد و از قله های دانش وری در هموارترین دشت ها و جلگه های فروتنی دامن کشید.
با وجود آن که تمامی اهتمامش در جهت بندگی خداوند، تلاش برای تزکیه ی درونی و آراستن باطن به خصال ملکوتی و حتی نایل گردیدن به مکاشفات و بروز پاره ای کرامت ها، برای خود هاله ای از تقدّس به وجود نیاورد و خود را از وسوسه های شیطانی و تحریکات نفسانی، مصون و مأمون نمی دید.
در حالی که مدّرسی پُر آوازه بود و از نقاط گوناگون برای استفاده از محضرش علاقه نشان می دادند و حتی شخصیت های بلند پایه ای مایل بودند از چشمه ی فکر و خرد او، جویبارهایی به دست آورند و نیز به برکت وجودش، بسیاری از گره های فکری و اجتماعی و اقتصادی گشوده می شد و مرجعیت شرعی مردم را برعهده داشت در دام های فریبنده ی جاه طلبی و شهرت های آفت زا و کاذب خود را گرفتار ندید و برای خویشتن در برخورد با اقشار گوناگون و شاگردان متعدد، تعین و امتیاز ویژه ای قائل نمی گردید. ظاهرگرایی و برخی تشریفات مرسوم را رواج نمی داد. این ها، همه، از اخلاص و وارستگی او نشان داشت.
لطافت روحی که در پرتو غلبه بر سپاه جهالت و ظلمت و خودخواهی کسب کرده بود، نوعی صفای معنوی برایش به ارمغان آورد که تاثیر مهمی در برقراری ارتباط و پیوند قلبی با دیگران بر جای گذارد و درک بسیاری از معانی و حقایق عالی ومعنوی را برایش امکان پذیر ساخت.
روح احساس مسئولیت در برابر دیگران، وی را از گوشه انزوا و عزلت و خلوت بیرون آورد. در واقع با شکستن حصار زندگی انفرادی، بین سعادت خود با سرنوشت دیگران، پیوندی عمیق برقرار ساخت. رنج های محرومان و بینوایان او را آزار می داد.
در این باره، دو برنامه را در پیش گرفت: یکی این که شخصاً و در خفا و عاری از هرگونه تظاهری برای یتیمان و مستمندان و مستضعفان، ارزاقی می برد. دیگر این که کوشید موانعی که برای اقشار مذکور گرفتاری به وجود می آورد، از بین ببرد.
البته این گونه نبود که به بهانه ی احسان و ایثار دور از چشم مردم، صرفاً خصال مذکور را در خود شکوفا سازد، بلکه از طریق مواعظی نیکو و رفتاری شایسته به فرزندان و شاگردان و آشنایان توصیه می کرد پیگیر چنین مسیری باشند و پس از بندگی خداوند، خدمت به بندگان خدا را از یاد نبرند.
آن چه بر زبان می آورد، از دلش برمی خاست و قبلاً خود به آن عمل کرده بود. به همین دلیل شرح حال نویسان از او به عنوان عالم عامل و دانشمند پرهیزگار و مجتهد اهل تزکیه و خورشید حکمت نظری و عملی سخن گفته اند.
حالت دیگری که از روح مسئولیت پذیرش منشأ می گرفت، این بود که می کوشید موانع موجود بر سر راه ارزش های الهی را در حد توان، برطرف سازد، امر به معروف کند، به امور مسلمانان اهتمام ورزد، ستم دیدگان را یاری کند و با خوراک های فکری و معنوی، به احیای نفوس و ارشاد مردم بپردازد و چراغ ایمان، خرد، منطق و آزادگی معنوی را روشن سازد.[52]
معرفت های شهودی
آن حکیم نامدار، یافته ها، کاوش ها، دانسته ها، آموخته های خود را در علوم اسلامی و طبیعی با بینایی قلبی همراه ساخت و در واقع، شناخت علمی و عقلانی را با آگاهی های ذوقی و شهودی توام کرد که ارمغانش معرفتی کرامت گونه بود. چنین شناختی در پرتو علمی به دست آمد که با عمل و ذکر و اخلاص توام گردیده بود.
آن بزرگوار بر اثر پیروی از موازین شرع مقدّس و رعایت محرّمات الهی و مخالفت با هوای نفس، به درجه ای رسید که او را از الهامات ربّانی برخوردار ساخت و به برکت این هدیه ی عرشی و قدسی برخی معضلات علمی و فلسفی را می گشود و به سهولت از دالان های تردید و تحیر عبور می کرد و روزنه هایی از معارف ناب بر رویش گشوده گردید.
در واقع انس با ذکر و عبادت و تهجّد و نیایش و مستحبات، او را به مراتبی از قرب الهی ارتقا داد و توفیق دریافت حقایق بالاتر و عالی تر از نصیبش ساخت. این ویژگی، پاداش اهتمام خالصانه ای در تزکیه و تقوا و تسلیم در برابر اوامر و نواهی الهی بود.
آن بصیرت درونی نه تنها میرزا محمد مهدی را از هر گونه تزلزل و سرگردانی رهانید، بلکه با چنین نیرویی، برخی وقایع را پیش بینی می کرد یا آن که به دریافت های شهودی نایل می گردید، رویاهایی راستین و صادقانه داشت که به اوقات بیداری متصّل بود، هاتف غیبی با او سخن می گفت و قفل های بسته به رویش باز می شد.
فاضل بسطامی نوشته است:
چون در شب ها و سحرگاهان به زیارت آستان قدس رضوی مشرّف می گردید، دَرِ روضه ی حضرت امام رضا، علیه السلام، به دست غیب برایش گشوده می گردید.[53]
این موضوع را برخی دیگر از شرح حال نگاران مورد تاکید قرار داده اند.[54]
ایشان به خط خویش در پشت کتابی، شرح یکی از رویاهای راستینی را که برایش روی داده چنین نوشته است:
«شبی در عالم خواب مشاهده کردم، امیر مرادخان از سرداران لشکر قاجار بر گروهی از طوایف ترکمن غلبه یافت و حدود یکصد و شصت نفر را به قتل رسانید و عدّه ای را به اسارت درآورد. خداوند این رویا را از خواب های صادق برایم قرارداد و بعد از کاوش مشخص گردید، تعداد مقتولان توسط وی در شهر مرو، به همان میزانی است که من در خواب دیده بودم.
بعد از چند روز در حالتی بین خواب و بیداری هاتفی ندا داد: بیرامعلی خان کشته شده است. بعد از چند ساعت خبر رسید که بیک جان ملعون، بیرام را به قتل رسانید.[55]
از قضایایی که مویّد حالات کشف و شهود وی است، این است که بعد از آن که مشهد مقدس رضوی به تصرف آغامحمدخان قاجار در آمد و شاهرخ میرزا تسلیم گردید و جواهرات بسیاری از خزاین و دفائن نادری را این فرد به شاه قاجار تسلیم کرد، به فرمان خان، شاهرخ همراه برخی اولاد و احفادش به اجبار ملازم رکاب وی گردید و همگی به تهران کوچ داده شدند، در بین راه به فرمان آغامحمدخان قاجار، شاهرخ را تحت شکنجه های سخت قرار دادند تا از محل اختفای بقیه ی جواهرات پرده بردارد. سرانجام او گفت شش جعبه جواهر را نزد حکیم آیت الله میرزا محمدمهدی به رسم امانت، به ودیعت نهاده ام و هم اکنون نزد او نگاهداری می شود.
آغامحمدخان که از هیبت معنوی ونفوذ اجتماعی و سیاسی آن فقیه حکیم هراس داشت و این ویژگی ها اجازه نمی داد با او از راه عتاب و تهدید برخورد کند، از این روی نامه ای ملایم برای میرزای شهید نوشت و طی آن، از وی خواست مشهد را ترک گوید و تهران را محل اقامت خویش قرار دهد، تا هم رفتارهای آن حکیم دانش ور را تحت نظر قرار دهد و از صلابت و ابهت معنوی او بکاهد و در ضمن آن جواهراتی را که به او سپرده بودند با نیرنگ بازستاند.
یکی از پیش خدمت ها به همراه چندین مامور مسلح از تهران روانه ی خراسان گردید تا ضمن تحویل نامه ی شاه به او، ایشان را به تهران بیاورند. سیّد با آگاهی از برنامه ی پادشاه قاجار، عازم این مسافرت اجباری گردید و چون مشاهده کرد اطرافیان و شاگردان و خویشاوندانش از این وضع ناراحت هستند، به آنان نوید داد: «صبر و بردباری پیشه کنید. تشویش و حزن به دل راه مدهید. اطمینان داشته باشید که تقدیر الهی بر آن تعلّق گرفته که بین من و آن شاه ستمگر و غاصب هیچ گونه ملاقات و مذاکره ای صورت نگیرد و به زودی از نیمه ی راه، من به مشهد رضوی باز می گردم و در کنارتان مشغول انجام دادن وظایف آموزشی و ارشادی خواهم بود.
سرانجام ایشان مشهد را ترک کرد و چون مسافتی از شهر دور گردید، خبر رسید خدمت گزاران شاه قاجار، شبانه بر بالینش رفته و در شب 27 رجب المرجب سال 1211 قمری هنگام سحر او را به هلاکت رسانیده و تاج و صندوقچه ی جواهرات را که همواره با خود همراه داشت، نزد سردارش صادق خان برده اند. بدین گونه مامورانی که موظف بودند سید بزرگوار را به تهران ببرند، از این برنامه صرف نظر کردند و ایشان هم به مشهد مقدّس بازگشت.[56]
برنتابیدن افکار انحرافی
میرزا مهدی سلوک عرفانی را از طریق بندگی خداوند و پیروی از دستورهای الهی گذرانیده بود و بین عرفان نظری و تعالیم قرآن و سنت نبوی و سیره ائمه ی هدا، علیهم السلام، هیچ گونه تضادی نمی دید و درعمل این اصل را به اثبات رسانید که وقتی انسان خالصانه رو به سوی خدا کند، نوری به صفحه ی وجودش می تابد که هم خانه ی دلش را تاب ناک می کند و هم صفحه ی عقل و ذهنش را روشن می کند.
یکی از تلاش های او، این بود که عرفان اصیل و ناب را که قرآن و پیامبر و ائمه، علیهم السلام، اصول و قواعدش را ترسیم کر ده اند، از راه توام با انحراف و بدعت صوفیان تفکیک کند و از خرقه بازی و سالوسی و ریاکاری و دکان داری فرقه ای و فریب دادن مردم با القای اوهام و تخیّلات و وردهای دروغین و کرامات کاذب، به شدّت بیزار بود.
ناله های شیطانی و نفس های سرد عاری از صدق و اخلاص و خلسه های آمیخته به لذت های حیوانی و شهوانی را افشا کرد و در مقابل مروجان این گونه انحرافات و کژروی ها به مبارزه برخاست. آن عارف روشن بین که از خطر صوفیان و مفاسد این فرقه ها آگاهی داشت، برای خنثی کردن افکار و تلاش های تبلیغی و فرهنگی آنان از هیچ گونه اقدامی مضایقه نداشت.
هنگامی که نورعلی شاه (از مریدهای معصوم علی شاه دکنی) را به فرمان علی مرادخان زند از اصفهان بیرون کردند و در مورچه خورت واقع در چهل کیلومتری غرب این شهر گوش های مرید و مراد را بریدند و معصوم علی شاه را به دستور آقا محمدعلی بهبهانی (فرزند وحید بهبهانی) به قتل رسانیدند، نورعلی شاه به مشهد گریخت. او از رفتارهای قبلی و نشر خرافات و ترویج بدعت های انحرافی دست برنداشت و اشعاری را با آوازی خاص در کوچه و خیابان می خواند و با جاذبه های اغوا کننده مردم را گرد خود جمع می کرد و معرکه گیری کرد به نحوی که گاهی معابر و محل رفت و آمد مردم مسدود می گردید.
نورعلی شاه با رخساری روشن و گیسوانی دراز و آهنگ های فریبنده به روش خود ادامه داد. برخی مبلغان و روحانیان و نیز ائمه ی جماعات از این وضع احساس نگرانی کردند و به کمک عدّه ای از مومنان و افراد متدیّن او را دستگیر کردند و به محضر آقا میرزا محمدمهدی بردند و همگی گواهی دادند او از سنت های مسلمانان و آداب شرعی بیرون آمده و با سر و صدا و جلوه های مردم فریب، قصد دارد مردم را نسبت به ارزش های الهی و اصالت های قرآنی دچار تردید سازد و گمراه شان کند و در فساد عقاید و افکار انسان های پاک نهاد می کوشد.
آن شهید پس از بررسی های لازم، وقتی برایش مسلم گردید رفتار او، خشم مردم و روحانیان را برانگیخته و احتمال دارد با اغوایش انحرافات و بدعت های در جامعه چون علف های هرز قارچ های سمّی بروید، فرمان داد گیسوانش را بریدند و سرش را تراشیدند و او را همراه صوفیان و درویشان پشمینه پوش که هوادارش بودند با ذلت تمام از مشهد بیرون کردند، بدین گونه گلستان رضوی از لوث وجود آنان پاک شد و نورعلی شاه هم به هرات رفت.[57]
در عرصه های سیاسی و اجتماعی
این حکیم وارسته که نسبت به امور دنیایی و مناصب و شهرت های کاذب بی اعتناست، اولاً به دلیل بی رغبتی به جلوه های فانی و فریبنده از عزّت و اقتدار معنوی و صلابتی ویژه برخوردار بود و ثانیاً، به دلیل آرامش قلبی ناشی از ذکر و عبادت، به یک پایگاه عظیم معنوی متصل گردید و از این روی با شجاعت و شهامت در برابر طوفان های تهدیدکننده هراسی به دل راه نمی داد و در برابر زورگویان و جباران و افراد شریر مقاومت می کرد و در مواقعی، موقعیّت سیاسی و اجتماعی آنان را به تهدید وا می داشت.
از سوی دیگر بر اساس مسئولیتی که بر عهده داشت و شئون ایجاب می کرد، نمی توانست در برابر فشارهایی که به مومنان و شیعیان وارد می گردید، ساکت و خاموش بماند. آن عالم عابد ریاست امور شرعی و حقوقی و قضایی و اجتماعی خراسان را بر دوش گرفت و کوشید از موضع فقیهی فرزانه و حکیمی بلند پایه، برای اصلاح امور دینی و رفاه و امنیت و آسایش مردم گام های موثری بردارد.[58]
او هیچ گونه منصب حکومتی را نپذیرفت، اما وقتی مشاهده کرد که در برابر جامعه ی شیعه ایران، دشمنان و مهاجمان زیادی صف بندی کرده اند و می خواهند در اتحاد و انسجام آنان خلل وارد سازند و میراث فکری و معنوی و مادی آنان را به غارت ببرند، کوشید با کارگزاران وقت همکاری هایی در حدّ دفاع از دیانت و مردم متدیّن، داشته باشد. چنان چه وقتی مشاهده کرد یاغیان و اشرار می خواهند اوضاع آشفته ای را به خراسان تحمیل کنند، سیّد و وظیفه ی خویش دانست که در برابر هرگونه تجاوز و زورگویی مقاومت کند. همین امر هم زمینه های شهادت او را فراهم ساخت.[59]
نصرالله میرزا و نادرقلی میرزا از نوادگان نادر فرزندان شاهرخ میرزا فرزند رضا قلی میرزا (که توسط پدرش نادر از نعمت بینایی محروم گردیده بود) بر مشهد و توابع وضع ناسمان و مرات آوری را حاکم کرده بودند. این دو برادر سبک مغز، همواره بر سر قدرت رسیدن با هم در حال نزاع بودند. برخلاف رضایت پدر، به بهانه ی جیره ی ماهانه ی سپاهیان، به طلاها و نفایس خزانه ی آستان قدس رضوی دست دراز کردند و سر طوق مکلّل (آراسته شده) و جواهرنشان را که بر مزار گنبد مبارک حضرت امام رضا، علیه السلام، نصب گردیده بود، پایین کشیدند و قالی سیم تاب زَرْدوز را که سوره ی مبارک یاسین در اطرافش منقوش بود، آتش زدند تا سیم و زر گداخته ی آن را به دست آورند. صفحات مرصّع (جواهرنشان) رواق را از جای برکندند و کارهای ناروای دیگری مرتکب شدند. آنان در صدد بودند این غارت گری را ادامه دهند و می خواستند چند دانه خشت طلایی را که روی مرقد منور حضرت ثامن الحجج نصب بود، به سرقت ببرند. وقتی آیت الله میرزا محمدمهدی حسینی به قصد سوء آنان پی برد، دست ممانعت پیش آورد و آنان را از این کار نادرست باز داشت. از طرف دیگر طلاهای روضه ی رضویه را که به عنوان جیره و مواجب بین سپاهیان نادر میرزا توزیع گردیده بود با توصیه های آن مرجع عالی قدر و نیز بر اثر جاذبه ی معنوی ایشان، از سربازان و کارگزاران بازگردانیده شد و او پس از فراهم آوردن این ذخائر، موفق گردید با چنین سرمایه ای، ضریحی برای مرقد شریف بسازد.[60]
زمانی که آشوب گران و اشرار به مشهد یورش آوردند و آستان قدس رضوی را مورد هجوم و چپاول قرار دادند، او با صلابت و شجاعت به دفاع از موقوفات و نذورات و میراث فرهنگی و هنری این بارگاه منوّر پرداخت و اجازه نداد یغماگران اموال حرم رضوی را صرف طمع های سیری ناپذیر خود کنند.[61]
چگونگی شهادت
چنان که اشاره کردیم شاهرخ میرزا فرزند نادرقلی (فرزند نادر شاه) تا سال 1210 قمری بر خراسان حکومت کرد تا این که توسط محمد شاه قاجار به قتل رسید. بعد از مرگ وی فرزندش نادر قلی میرزا دعوی سلطنت کرد و منطقه ی خراسان را تحت سیطره ی خود درآورد. او در 1218 قمری در برابر حکومت مرکزی علم طغیان افراشت.
فتح علی شاه قاجار، جهت سرکوبی او، یکی از فرماندهانش را که حسین خان نام داشت، با سپاهی کافی مامور کرد، اما نادر قلی دروازه های شهر مشهد را مسدود ساخت و داخل حصار این دیار مقدس سنگر گرفت. سپاهیان حسین خان هم این منطقه را تحت محاصره ای شدید قرار دادند؛ چون، این وضع ادامه یافت، مردم ساکن مشهد دچار آشفتگی و قحطی و گرسنگی گردیدند. از این روی عده ای از برگزیدگان اهالی به محضر آیت الله میرزا مهدی که در حرم مطهر مشغول ذکر و عبادت بود، رفتند و از آن حکیم گرانمایه و فقیه فرزانه ـ که نفوذ سیاسی اجتماعی فوق العاده ای داشت ـ تقاضا کردند مسلمانان را از این وضع ناسامان نجات دهد. آنان از رفتار نادر قلی میرزا و قحطی زدگی و سایر تنگنا هایی که بر اثر این وضع پیش آمده بود سخت نالیدند.
وقتی نادر قلی میرزا متوجه گردید، اهالی به کار او معترض هستند، به ذهنش خطور کرد رهبری این اعتراضات و سر و صداها به دست با کفایت میرزا محمدمهدی است و با این تصوّر به جستجوی وی پرداخت تا سرچشمه جنبش را از تکاپو باز دارد.
در همین اثنا به سیّد خبر دادند نادر قلی میرزا در پی شما است. او پس از بررسی جوانب امر، خاطر نشان ساخت اگر نادر قلی میرزا به داخل حرم بیاید و در آن مکان مقدّس زد و خوردی صورت گیرد، حرمت آستان قدس دچار خدشه می شود و نیز خون عده ای از مردم که گناهی ندارند بر زمین ریخته می شود. لذا از حرم مطهر بیرون آمد و رو به خیابان شتافت تا به نادر قلی میرزا بفهماند ستیزه گری بیهوده است. اعیان خراسان با حسین خان قاجار همراه اند و مردم هم تاب و تحمل این وضع را ندارند. اگر حاضر به تسلیم گردی، شفاعت می نمایم که به تو آسیبی نرسد و حداکثر در گوشه ای از کشور تبعید گردی.
سرانجام که این گفت وگوها که در مقابل دارالضیافه صورت گرفت، برای نادرقلی ثمری نداشت و او به مواعظ سیّد توجهی نکرد و با اشاره ی او، اطرافیانش به آن حکیم عارف یورش بردند و ضربه ای بر سرش وارد کردند. خود نیز سیّد را مضروب ساخت و دو روز بعد یعنی در سیزدهم رمضان المبارک 1218 قمری بر اثر این حادثه سیّد محمدمهدی حسینی به شهادت رسید و پیکرش در حرم انور رضوی و در مسجد پشت سر مبارک اطهر دفن گردید.
برخی او را شهید ثالث و عده ای شهید رابع لقب داده اند.[62]
بازماندگان
میرزا محمدمهدی سر سلسله ی خاندانی گشت که به سبب شهادتش به «آل شهیدی» شهرت یافته اند و از اصیل ترین خاندان های معروف سادات دانش ور و ادیب در خراسان به شمار می روند. علّامه عبدالحسین امینی می نویسد:
وی بازماندگانی پاک دارد که از میان آنان دانشمندان، ادیبان و فقیهان پرآوازه ای برخاسته اند، بزرگوارانی که امور دین و دنیای مردم را اداره و رهبری کرده اند و غالباً در مشهد مقدس می زیسته اند.[63]
فرزندان آن شهید
1 ـ میرزا هدایت الله (1178 ـ 1248)
فرزند ارشد سید محمدمهدی و از علما و فقهای نامدار خراسان است. وی در سنین جوانی از محضر پدر در فقه و حکمت و کلام و علوم ریاضی بهره برد. پس از تکمیل کردن تحصیلات نزد استادان دیگر، به مقام والایی از حکمت و معرفت دست یافت. با شهادت پدر ریاست شرعی و دینی استان خراسان را بر عهده گرفت و تا زمان رحلت به تدریس و تربیت شاگردان و فعالیت های ارشادی و رفع مشکلات اجتماعی و منازعات افراد مشغول بود.
وی از هر فرصت و امکاناتی که به دست می آورد، برای ایجاد آرامش و امنیت و دفاع از حقوق محرومان و رشد معنوی اقشار گوناگون بهره می برد.
ماجرای بازداشت محمدولی میرزا در حدود سال 1230 قمری از سوی اسحاق خان قرایی که با دخالت رضاقلی خان زعفرانلو و فئودال های محلّی نزدیک بود به یک غائله ی بزرگ سیاسی اجتماعی تبدیل گردد، با وساطت ایشان کنترل و برطرف گردید:
زمانی که شجاع السلطنه حاکم خراسان از حکومت عزل گردید و به تهران رفت. سید محمدخان کلاتی به دست یاری ترکمانان، بنای تجاوز و تعدی به حقوق مردم را پایه ریزی کرد و بدین گونه شهر مشهد ناامن گردید. میرزا هدایت الله، سیّد جلیل نیشابوری را که از شاگردانش بود به کلات فرستاد و او را با نصایح مشفقانه، از شورش و طغیان گری بازداشت و آرامش را به خطه ی خراسان بازگردانید.
تفسیر محقّقانه ای بر ده جزء نخستین و ده جزء پایانی قرآن مجید و کتاب هدایة العوام در فقه از آثار میرزا هدایت الله است.
سرانجام این عالم بزرگ در هفتم رمضان المبارک 1248 قمری دار فانی را وداع گفت و پیکرش در حرم مطهر رضوی دفن گردید. از وی چهار فرزند پسر به نام های حاج میرزا هاشم، حاج میرزا عسکری، حاج میرزا ذبیح الله و حاج میرزا حسن (مشیر آستان قدس رضوی) و یک دختر که همسر میرزا محسن رضوی شد، باقی ماند.[64]
میرزا هاشم
خود از دانشوران این خاندان به شمار می آید، دارای فرزندانی فاضل و ادیب می شد که سومین آن ها، از همه مشهورترند. او، ادیب فرزانه میرزا حبیب الله خراسانی است.[65]
2 ـ میرزا عبدالجواد
دومین فرزند علّامه میرزا محمدمهدی که در سال 1188 قمری به دنیا آمد. او در خدمت پدر فاضل، علوم معقول و منقول را تحصیل کرد و در معارف و مکارم اخلاقی سرامد معاصران خود گشت. آوازه اش در اندک مدتی در حوزه ی علمیه ی مشهد طنین افکند. او بازوی توانای پدر در مراجعات مردمی و پاسخ به استفتائات بود و عمر با برکت خویش را به ترویج تعالیم تشیع و تربیت شاگردانی شایسته اختصاص داد. شرح حال نویسان مقام زهد و تقوا و فقاهتش را ستوده اند.
در قسمت بالا سر حرم مطهر رضوی مدرسه ی علمیه ای بنا نهاد. نماز جماعتش در ایوان جنوبی مسجد گوهرشاد، شکوه بی بدیلی داشت.
میرزا عبدالجواد در علوم ریاضی و دانش های فنی و ستاره شناسی و جغرافیا تبحر به دست آورد. جیمز فریزی که به ملاقاتش رفته، زهدش را ستوده و می گوید: فرش اتاقش از حصیر بوده و افزوده در تشریح مسایل علمی و فنی آگاهی های خوبی داشت. میرزا عبدالجواد ادواتی ساخته بود که به این سیاح انگلیسی نشان داد.
آن بزرگوار در سال 1246 قمری دار فانی را وداع گفت و در حرم رضوی و در جوار مرقد پدرش در توحیدخانه دفن گردید.
میرزا عبدالکریم، از مشاهیر شاگردان حاج میرزا حبیب الله رشتی و سیّد علی شوشتری است که پس از بازگشت از نجف اشرف، ریاست امور شرعی و تبلیغی مشهد را عهده دار گردید. فرزند او آیت الله سیّد محمدحسین نجفی متولد 1281 قمری از مخالفان سرسخت استبداد قاجار به شمار می رفت و در دفاع از مشروطه ی مشروعه با شیخ فضل الله نوری هماهنگ بود. فرزند مرحوم نجفی آیت الله حاج سیّد علی علم الهدی متولد 1312 قمری است.[66]
3 ـ میرزا داود شهیدی
وی سومین فرزند میرزا محمدمهدی و متولد سال 1190 قمری است. او نزد پدر و دیگری علمای عصر درس خواند و در فقه و حکمت و ریاضی مهارت یافت. بعد از شهادت پدر همراه برادرانش میرزا هدایت الله و میرزا عبدالجواد به سفر حج مشرف گردید و پس از بازگشت به تدریس روی آورد و در آستان قدس صاحب عناوین چون بهاء التّولیه و وزیر وظایف بود. آوازه اش تا بدان جا رسید که از شهرهای گوناگون برای درک محضرش به مشهد می آمدند. وقتی شیخ محمد تقی نجفی اصفهانی صاحب حاشیه بر معالم به مشهد آمد، به مدت چهارده ماه میهمان او بود و قرض هایش توسط میرزا داوود ادا گردید. در این مدت، فقه و اصول را نزدش تکمیل کرد. میرزا داوود در جمع کتاب، اهتمام و علاقه ای وافر داشت و نسخ خطی ممتازی در کتابخانه ی خویش فراهم آورد.
ترجمه ی مسایل قصرانی در علم ستاره شناسی از آثار مهم او است. نسخه ای از آن، در کتابخانه ی مجلس شورای اسلامی در مجموعه ی شماره 6280 نگهداری می شود. او قصد داشت در مشهد رصدخانه ای بسازد. او اهل ادب بود و شعر هم می سرود و «بی نوا» تخلّص می کرد.
سرانجام این عالم وارسته و ادیب نامدار، به سال 1240 قمری درگذشت و در توحید خانه حرم رضوی دفن شد.[67]
[1]. ایشان را نباید با میرزا مهدی اصفهانی، مؤسّس مکتب تفکیک اشتباه کرد.
[2]. الارشاد فی معرفه حجج اللهعلی العباد، شیخ مفید، طبع مؤسّسه آل البیت قم، ج 2، ص 208.
[3]. عمده الطالب، ابن عنبه، ص 215؛ سر السلسله العلویه، ابی نصر بخاری، ص 35. 34.
[4]. جامع مفیدی، محمّد مفید مستوفی بافقی، به کوشش ایرج افشار، ج 3، بخش ص6؛ ریاض العارفین، رضا قلی خان هدایت، ص 241. 241؛ طرائق الحقایق، معصوم علی شاه، ج 3، ص 201.
[5]. تاریخ ایران زمین، محمّدجواد مشکور، ص 309؛ حکیم متاله بیدآبادی، علی کرباسی زاده، ص 82. 81.
[6]. مطلع الشمس، اعتماد السلطنه، ج 2، ص 394؛ مکارم الآثار، ج 3، ص 646؛ مجله الکمال، سال دوم، ش 4، ص 16.
[7]. بیان المفاخر، سید مصلح الدین مهدوی، ج اول، ص 240؛ تاریخ ایران زمین، ص 316.
[8]. همان، سید مصلح الدین مهدوی، ج اول، ص 240؛ تاریخ ایران زمین، ص 316.
[9]. آشنای حق، علی صدرایی خویی، ص 71. 70؛ حکیم متاله بیدآبادی، ص 54، 98، 100و 151.
[10]. تذکرة القبور، سیّد مصلح الدین مهدوی، ص 320؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ص 459.
[11]. منتخب التواریخ، ص 694؛ مطلع الشمس، ج 2، ص 703؛ اعیان الشیعه، ج 6، ص 173؛ فردوس التواریخ، نوروز علی بسطامی، ص 112. 13؛ الذریعه، ج 3، ص 300؛ ج 11، ص 58.
[12]. تاریخ علمای خراسان، میرزا عبدالرحمن، ص 50. 49.
[13]. همان، ص 50؛ شجره طیبه، محمد باقر رضوی، به اهتمام سید محمد تقی مدرس رضوی، ص 412، اعیان الشیعه، ج 1، ص 75.
[14]. مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ص 43.
[15]. مطلع الشمس، ج 2، ص 703؛ الکرام البرره، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 1، ص 69.
[16]. مکارم الآثار، ج 3، ص 36.
[17]. شرح مفصّل او در کتاب وحید بهبهانی به قلم علی دوانی و نیز جلد اول گلشن ابرار آمده است.
[18]. شهیدان راه فضیلت، عبدالحسین امینی، ترجمه جلال الدین فارسی، ص 423. 422.
[19]. وحید بهبهانی، علی دوانی، ص 159؛ مرات الاحوال جهان نما، میرزا احمد بهبهانی، ج 1، ص 650.
[20]. درباره وی نک: گلشن ابرار، ج اول، و نیز دیدار با ابرار، ج 41.
[21]. حکیم متاله بیدآبادی، ص 151.
[22]. مرات الاحوال جهان نما، چ اول، ص 563. 562.
[23]. الکرام البرره فی القرن الثالث بعد العشره، ج اول، ص 433. 432.
[24]. وحید بهبهانی، علی دوانی، ص 211 و 216.
[25]. اعیان الشیعه، چ 10، ص 75؛ آشنای عرشیان، از نگارنده، ص 36.
[26]. مرات الاحوال، ج اول، ص 651.
[27]. اعیان الشیعه، همان، ص 76.
[28]. همان، ص 159؛ روضات الجنات، ج 7، ص 204.
[29]. فرزانگان خوانسار، احمدرضا کشوری، ص 83؛ مکارم الآثار، ج 3، ص 646.
[30]. در مورد وی بنگرید به گلشن ابرار، ج 3، ص 134.
[31]. نک: همان، جلد هشتم.
[32]. دانشمندان آذربایجان، محمّدعلی تربیت، ص 404؛ حکیم متاله، ص 152. 151؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ص 63، 67 و 207؛ تاریخ علمای خراسان، ص 88. 87، اعیان الشیعه، ج 9، ص 260.
[33]. ریاض الجنة، روضه رابعه، ج اول، ص 109. 108.
[34]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 75، به نقل از فردوس التواریخ.
[35]. مطلع الشمس، چ اول، ص 683. 682.
[36]. تجربة الاحرار، چ اول، ص 175. 174.
[37]. زینة التواریخ، ص 267.
[38]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 76.
[39]. تاریخ علمای خراسان، ص 55.
[40]. مرات الاحوال جهان نما، جلد اول، ص 651.
[41]. همان، ص 653. 652.
[42]. مرات الاحوال، جهان نما، جلد اول، ص 652.
[43]. گزارشی از سابقه تاریخی و اوضاع کنونی حوزه علمیه مشهد، سید علی خامنه ای، ص 19. 18.
[44]. الذریعه، شیخ آقا بزرگ تهرانی، ج 18، ص 99. 98؛ مکارم الآثار، ج 3، ص 647؛ فهرست کتابخانه ی آستان قدس رضوی، چ 5، ص 524. 523.
[45]. چ 13، ص 242.
[46]. مکارم الآثار، ج سوم، ص 647.
[47]. نجوم السّماء، کشمیری، ص 331. 330.
[48]. در مقاله ای (دو ماهنامه مسجد، سال 6، ش 32، خرداد و تیر 1376، ص 83) تصوّر گردیده شرح دروس الشرعیه همان شرح کفایه الاحکام محقق سبزواری است که خطای آشکار می باشد.
[49]. نگاه کنید: فهرست کتابخانهی مجلس شورای ملی، چ 9، ص 326. 322.
[50]. الذریعه، ج 17، ص 76.
[51]. مستدرک الوسایل، ج 3، ص 456.
[52]. با استفاده از منابع و مدارکی که به وصف آبة الله میرزا محمدمهدی اصفهانی خراسانی پرداخته اند از جمله: شجره طیّبه، ص 412. 403؛ تاریخ علمای خراسان، ص 55. 54؛ گنجینه ی دانشمندان، ج 7، ص 136؛ آشنای عرشیان، ص 36.
[53]. شجره طیبه، ص 408. 407.
[54]. تاریخ علمای خراسان، ص 55؛ الفوائد الرضویه، محدث قمی، ص 67؛ مطلع الشمس، ج اول، ص 682؛ مدینة الادب، ج 3، ص 234.
[55]. شجره طیبه، ص 408.
[56]. همان، ص 409. 408؛ تاریخ ایران زمین، ص 426.
[57]. مقدمه ی دیوان میرزا حبیب الله خراسانی، ص 94. 92.
[58]. یادواره دویستمین سال شهادت آیت الله میرزا محمد مهدی اصفهانی خراسانی، ص 13.
[59]. مصاحبه با آیت الله سید عبدالجواد علم الهدی، ماخذ قبل، ص 88. 86.
[60]. مقدمه ی دیوان میرزا حبیب خراسانی، ص 103. 102؛ وحید بهبهانی، ص 213 و 216.
[61]. گفتگو با آیت الله سید عبدالجواد علم الهدی، مندرج در ویژه نامه دویستمین سال شهادت شهید رابع، ص 76. 75.
[62]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 75؛ شهیدان راه فضلیت، ص 422. 421؛ الفوائد الرضویه، ص 672. 671؛ تاریخ علمای خراسان، ص 57. 55؛ مقدّمه دیوان میرزا حبیب خراسانی، مرات الاحوال جام جهان نما، ج اول، ص 169؛ فرهنگ رجال معاصر ایران، شکوری، ج اول، ص 96.
[63]. شهیدان راه فضیلت، ص 427.
[64]. الفوائد الرضویة، ص 672؛ مکارم الاثار، ج 4، ص 1326؛ شجرة طیبه، ص 425 و 427؛ تاریخ علمی خراسان، ص 67؛ فردوس التواریخ، ص 122. 121؛ اعیان الشیعه، ج 10، ص 263.
[65]. الماثر والاثار، اعتماد السلطنه، ج اول، ص 238، مقدمه دیوان میرزا حبیب خراسانی.
[66]. گنجینه ی دانشمندان، ج 7، ص 138؛ شجره طیبه، ص 443. 442؛ فردوس التواریخ، ص 124. 123؛ تاریخ آستان قدس رضوی، ص 336؛ مشاهیر مدفون در حرم رضوی، ص 318.
[67]. تاریخ خلفای خراسان، ص67؛ مطلع الشمس، ج2، ص282؛ دایرة المعارف تشیع، ج6، ص589.