سیدنورالدین حسینى شیرازى
(1274ش - 1335ش)
عنوان مقاله: آیت تدبیر
نویسنده: مسیب کیانى نهاوندى
میلاد
سید نورالدین حسینى در رجب 1312هـ ق در شهر شیراز و در خانواده اى روحانى پا به عرصه وجود نهاد. پدرش آیت الله سید ابوطالب حسینى شیرازى مؤلف کتاب اسرارالعقائد است و سید هاشم بحرانى صاحب تفسیرالبرهان از نیاکان وى است و آرامگاهش در بحرین زیارتگاه و مورد عنایت مردم مى باشد. همچنین نسب شریف وى به سید مرتضى علم الهدى برادر سید رضى مى رسد. این سلسله از طریق ابراهیم بن موسى الکاظم(علیه السلام) به ائمه معصوم(علیه السلام) وصل مى شود.[1] سید نورالدین دو پسر و یک دختر داشت.
1. سید منیرالدین حسینى شیرازى: وى در سال 1324هـ ش چشم به جهان گشود. بعد از تحصیلات ابتدایى و دبیرستان به تحصیل دروس حوزه علمیه در شیراز و قم پرداخت و از محضر اساتید برجسته اى استفاده کرد، از جمله آیات: حسین نورى، دوزدوزانى، مرتضى بنى فضل، اسماعیل صالحى مازندرانى، سید محمود علوى، مرتضى حائرى، سید عباس خاتم یزدى، راستى کاشانى، سید جعفر کریمى و شهید سید اسدالله مدنى.
در نهضت امام خمینى(ره) همگام با روحانیت به مبارزه با رژیم پرداخت. او نقش ویژه اى در منطقه شیراز داشتند و در این راه دستگیر و به گنبد تبعید شد. بعد از انقلاب هم از طرف مردم استان فارس همراه با شهید دستغیب به نمایندگى مجلس خبرگان قانون اساسى انتخاب شد. وى فعالیتهاى علمى فراوانى هم داشت که تأسیس فرهنگستان علوم اسلامى در قم یک نمونه از آن است. این مرکز هم اکنون مشغول فعالیت است. وى سرانجام در اسفند 1379ش به دیار حق شتافت و در حرم مطهر حضرت معصومه(علیها السلام) به خاک سپرده شد و پیام هاى زیادى از سوى مسئولین نظام ازجمله مقام معظم رهبرى به عنوان تسلیت رحلت ایشان ارسال گردید.[2]
2. سید معزالدین حسینى شیرازى.
3. دختر ایشان که همسر آیت الله حائرى شیرازى امام جمعه شیراز است.
تحصیلات
سید نورالدین دروس مقدماتى را در حوزه علمیه شیراز به اتمام رساند و براى تکمیل تحصیل به عتبات عراق مهاجرت کرد و مشغول تحصیل نزد اساتید بزرگ شد. وى از شانزده نفر اجازه اجتهاد گرفت. سید نورالدین درباره اجتهاد خود مى گوید:
«اَوّلُ مَنْ بَلَغَ الاجتهادَ وَلَمْ یبلغ الحُلُمُ أنَا و فخرالمحققین,» اولین کسانى که قبل از بلوغ به اجتهاد نائل شدند، من و فخرالمحققین بودیم.[3]
نام برخى از علمایى که وى از آنها اجازه اجتهاد گرفت، چنین است:
1. على ابیوردى2. سید على کازرونى3. آقا ضیاءالدین عراقى4. میرزا ابراهیم محلاتى5. شیخ محمدرضا ثامنى اساتید
سید نورالدین نزد استادان برجسته حوزه هاى علمیه تحصیل کرد، ازجمله:
1. سید على کازرونى(مجتهد)
او فرزند سید عباس، فرزند سید حسین بود. در سال 1277هـ ق در شیراز چشم به جهان گشود. مقدمات علوم را در شیراز سپرى کرد و بعد به نجف اشرف مهاجرت کرد. سپس به ایرانبازگشت. وى در سال 1314ق به کازرونمراجعت نمود و بعد از آن به شیراز هجرت کرد و امام جماعت و تدریس را در آنجا برقرار نمود. مجتهد در سال 1343هـ ق در شیراز چشم از جهان فروبست و در قبرستان حافظیه به خاک سپرده شد.[4]
2. آقا ضیاء عراقى
3. شیخ محمد کاظم شیرازىوى در سال 1290ق در شیراز متولد شد. در ده سالگى همراه پدر و خاندان ساکن کربلا گردید و چهارده سال سرگرم مطالعه و مباحثه فقهى، اصولى و ادبیات شد.
وى ابتدا از شاگردان سید کازرونى بود. از سال 1310هـ ق به بعد در جرگه شاگردان میرزاى شیرازى، درآمد و به اجتهاد رسید. شیخ کاظم در سال 1367هـ ق به رحمت ایزدى پیوست و در نجف اشرف، جنب علماى مدفون در آنجا به خاک سپرده شد.[5]
4. میرزاى على آقاى شیرازى
5. میرزا ابراهیم محلاتى
6. ملا حسینقلى بهارى
7. سید محمد کاظم یزدى
8. میرزا محمد تقى شیرازى
9. شیخ الشریعه اصفهانى
10. آیت الله محمد حسین نائینى[6]
آیت الله شیرازى شاگردان زیادى را پرورش داد که به چهار نفر از آنان اشاره مى شود.
1. دکتر احمد بهشتى: فرزند شیخ عبدالمجید بهشتى است. تحصیلات حوزوى را نزد پدر آغاز کرد و در شیراز ادامه داد. آنگاه در قم به دروس آیات سید محمد باقر سلطانى طباطبایى، سید حسین بروجردى و امام خمینى(ره) حاضر شد. وى در سال 1339ش به دانشگاه گام نهاد و تا مقطع دکترى ادامه تحصیل داد و هم اکنون ریاست گروه فلسفه دانشگاه تهران و عضویت در مجلس خبرگان رهبرى را عهده دار است. دکتر بهشتى از اساتید برجسته حوزه و دانشگاه مى باشد و تاکنون چهل و یک کتاب[7] در زمینه فلسفه و کلام، علوم اسلامى، معارف سیاسى و اجتماعى اسلام، علوم انسانى تربیتى و شخصیتها نوشته است.
2. آیت الله عبدالرحیم ربانى شیرازى.[8]
3. سید عبدالعلى آیت اللهى.[9]
4. آیت الله سید محمد هادى میلانى.[10]
تألیفات و آثار سید نورالدین شانزده عنوان تألیف دارد که فهرست تعدادى از آنها چنین است:
1. اسلام و جهان امروز: مجموعه مقالات اوست که در روزنامه ها چاپ شده است.
2. ترکیب الاجسام: درباره علم شیمى است و به اثبات صانع پرداخته است. این کتاب به انگلیسى هم ترجمه شده است.
3. دیوان اشعار: به گفته فرزندش دیوان اشعارش را دفن کرد، ولى تعدادى از اشعار آن به خط ایشان به یادگار مانده است که نمونه آن چنین است:
مشنو از نى! نى نواى بینواست *** بشنو از دل! دل حریم کبریااست
نى بسوزد خاک و خاکستر شود *** دل بسوزد خانه ى داور شود
سید اشعارى هم در نقد احمد کسروى سرود که در اختیار فرزندش است.
4. شکست کسروى
مجموعه مناظرات سید نورالدین با احمد کسروى است.
5. حقوق سیاسى اسلام
6. تحفة الاحیاء فى لیلة الغراء
7. اساس الاصول
8. بنیان الاصول
9. اصول الفقه
10. احکام الانام فى شرح شرایع الاسلام
11. رقائق الحقایق
12. کتاب الحساب.[11]
سیره عملى، علمى و اخلاقى
1. روش تفسیرى
سید نورالدین درس تفسیر قرآن را در حوزه علمیه شیراز برگزار مى کرد و در تفسیر قرآن مهارت داشت. وى حافظ قرآن نیز بود. تسلط به ملل و نحل موجب شده بود بهتر بتواند قرآن را تفسیر کند. وى در تفسیر قرآن گرایش فلسفى داشت و درعین حال از تفسیر به رأى پرهیز مى کرد و به درک عمیق قرآن اهمیت مى داد. سبک او در تفسیر ادبى، فلسفى و تاریخى بود.
2. خطبه و خطابه ها
وى خطیبى برجسته بود و خطبه هایش انبوه مخاطبان را تحت تأثیر قرار مى داد. او براى برگزارى نماز عید پیشاپیش جمعیت و با پاى برهنه از خانه تا وادى السلام راهپیمایى مى کرد.
3. طلبه پرورى
به طلبه پرورى و کشف استعدادها اهمیت فراوان مى داد و با برنامه ریزى اقتصادى و علمى و تشویقهاى لازم، روحیه طلبگى و استوارى و قناعت را به شاگردان یاد مى داد. به پوشیدن لباس مقدس روحانیت توسط طلبه ها اهتمام خاصى داشت و معتقد بود طلاب باید از علوم روز هم آگاه باشند.
4. نبوغ و تلاش
به گفته خودش قبل از بلوغ به اجتهاد رسیده بود و این نشانه هوش و نبوغ اوست، البته استعداد و نبوغ شرط لازم است نه شرط کافى و اگر کسى اهل تلاش مستمر نباشد و با آثار علمى بزرگان مرتبط نباشد نمى تواند بر کرسى اجتهاد تکیه بزند.
سید هم از فضیلت ذاتى و اکتسابى برخوردار بود و هم از محضر اساتید تا رسیدن به مرتبه عالى استفاده کرد.[12]
عبادت و ارادت به سیدالشهداء(علیه السلام)
سید نورالدین در ماه رمضان بسیارى از دعاهاى مفاتیح را مى خواند. او برخى از آنها -مثل دعاى ابوحمزه ثمالى- را حفظ بود و نیمه شبها در نماز وتر این دعا را در قنوت از حفظ مى خواند.
در ایام تاسوعا و عاشورا، قبل از اذان صبح مشغول زیارت عاشورا مى شد و پیوسته اشک مى ریخت. وقتى به لعن قاتلان امام حسین(علیه السلام)و سلام به یاران ایشان مى رسید، بسیار با آرامش مى خواند و مى گریست، گویى ضاربان و قاتلان حضرت را با چشم خود مى دید.
در روز تاسوعا و عاشورا از صبح به حال گریه مى ایستاد تا دسته هاى عزادارى عبور کنند. آنگاه به سخنرانى مى پرداخت. او در حرم حضرت احمد بن موسى(علیه السلام) شاهچراغ در مصائب جدش سیدالشهداء درد دل مى کرد و دو رکعت نماز و زیارت عاشورا را مى خواند و بعد در مسجد وکیل شیراز به اقامه نماز جماعت ظهر و عصر روز عاشورا مى پرداخت.[13]
اجراى حدود شرعى
رضاشاه در اجراى سیاست انگلستان، تصمیم داشت دست روحانیت را از مناصب اجتماعى کوتاه و قوانین غربى را به جاى احکام اسلامى حاکم کند. سید نورالدین در اوج قدرت رضاخان و براى درهم شکستن سیاست هاى ضد دینى وى و گوشمالى دادن به دولت بریتانیا، براى انجام تکلیف شرعى خود، وقتى دبیر ایرانى کنسولگرى انگلیس مشروبات الکلى مصرف کرد و در نزدیکى مکانهاى مقدس شیراز به خصوص حرم مطهر حضرت احمد بن موسى شاهچراغ عربده کشى نمود. او تصمیم به اجراى حد شرعى گرفت. عوامل حکومت تلاش فراوانى براى ممانعت از اجراى حد کردند، ولى آیت الله شیرازى بر تصمیم خود پافشارى و شخصاً آن را اجرا کرد.[14]
نمونه اى دیگر از اجراى حد شرعى که درگاهى رئیس کل تشکیلات نظمیه در 30 فروردین 1306 به ریاست وزراء گزارش کرد، چنین است:
«در شب 19 ماه مذکور آقا سید نورالدین که از علماى درجه دوم شیراز است، موقع مراجعت از میهمانى نزدیک منزل خود به یک نفر کفاش که مست بود برخورده و به گماشتگان خود امر مى کند مشارالیه را دستگیر و در منزل خود توقیف نمایند.»[15]
طبق این گزارش آقا سید نورالدین اول آفتاب کفاش را درب منزل خود حد شرعى زده و رها نموده است.[16]
دولت رضاخان دستور دستگیرى و تبعید ایشان به بندر بوشهر را مى دهد تا در زمان مساعد از ایران اخراج نماید، اما شیراز یک پارچه شورش مى شود و مردم معترض در شاهچراغ اجتماع مى نمایند و چند نفر در اثر تیراندازى به شهادت مى رسند و رژیم ناچار به بازگرداندن ایشان مى شود.
در واقعه کشف حجاب
در سال 1314ش که واقعه کشف حجاب به وجود آمد، مجلسى در شیراز برگزار شد که بعضى از زنان بدون حجاب در آن شرکت داشتند. وقتى دعوت نامه به دست سید نورالدین رسید، آن را در آتش سوزاند و به حامل دعوت نامه گفت: به محمود آیروم -استاندار وقت فارس- بگو: من در مقابل این مطلب خواهم ایستاد!
سید نورالدین بى درنگ در مسجد وکیل شیراز سخنرانى قاطعى ایراد کرد که عکسى از آن موجود است و سید را نشان مى دهد که بر فراز منبر ایستاده و در دستى شمشیر و در دست دیگر آیه حجاب دارد و به رضاشاه مى گوید:
«روزى مى آید که تو را غلطان غلطان به جهنم مى برند. ما بنا به وظیفه شرعى خود اقدام خواهیم کرد و این (به آیه قرآن که در دست دارد، اشاره مى کند) دستور خداست که در دست دارم.»[17]
بعد از تمام شدن سخنرانى سید دستگیر و به تهران فرستاده شد. با پخش خبر در شهر شیراز در اعتصاب فرو رفت و بازار چهار ماه و نیم تعطیل شد، لذا دولت مجبور گردید او را آزاد کند و به شیراز برگرداند.[18]
حزب برادران
مهم ترین حرکت سیاسى سید نورالدین در شیراز تأسیس حزب برادران بود. این حرکت اقدامى مذهبى - سیاسى با هدف ایجاد خط دفاعى دینى در برابر توده ایها و ملّیون بود. طرح اولیه این حزب در سال 1313ش ریخته شد و کار توسعه آن به صورت محرمانه در زمان رضاشاه انجام گرفت و بیشتر جلساتش هم محرمانه برگزار مى شد. افرادى که وارد حزب برادران مى شدند، با سوگند «والله من در حفظ استقلال ایران در ظل لواى مذهب جعفرى با شما همراهم» شروع به فعالیت مى کردند. حزب برادران پس از سال 1320ش فعالیت خود را به طور جدى شروع و در سال 1324ش کار رسمى اش را آغاز کرد.
مرامنامه حزب
اصل اول اصول مرامنامه حزب: حفظ وحدت ملى ایران و توسعه مذهب جعفرى.
اصل دوم: اجراى قانون اساسى بالاخص با نظارت علماى طراز اول.
اصل سوم: تحول فکرى در شئون اجتماعى و مبارزه با خرافات.
اصل چهارم: الغاى امتیازات جاهلانه و اثبات امتیازات موافق با عقل.
اصل پنجم: تشیید مبانى روحانیت و ضابطه مند نمودن آن.
اصل ششم: تعلیم عمومى نظام و تقویت نیروى دفاع و مبارزه با هرج و مرج.
اصل هفتم: به کار انداختن منابع ثروت کشور.
اصل هشتم: تعمیم فرهنگ به وسیله تعلیمات عمومى آموزش و پرورش.
اصل نهم: حفظ مرکزیت ایران با رعایت برخوردارى همه قطعات مملکت.
اصل دهم: ایجاد بهداشت عمومى، تأمین مسکن و تسهیل امر ازدواج.
اصل یازدهم: تحکیم روابط حسنه بین ملل و دول اسلامى.
اصل دوازدهم: مبارزه با استبداد در جمیع شئون.[19]
مبارزه با بهائیان
در پى کودتاى 28 مرداد 1332 سازمان سیاسى بهائیت که تحت نفوذ آمریکا قرار داشت، با زمینه سازى آمریکایى ها برنامه علنى شدن خود را در ایران آغاز کرد و این حرکت تا آغاز سال 1334 بى وقفه ادامه یافت.
آیت الله بروجردى که به اهداف این جریان شوم آگاهى یافته بود، اقدامات جدى براى برخورد با تثبیت سلطه دولتى بهائیت بر مملکت را در اردیبهشت این سال، مقارن با ماه رمضان ـ شروع کرد. نتیجه اقدامات ایشان و سخنرانیهاى مرحوم محمدتقى فلسفى و ایجاد شور مذهبى در مردم، این شد که فرماندار نظامى تهران دستور تخریب و تصرف «حظیرة القدس تهران» را صادر کند. سپس دولت وقت با صدور بخشنامه اى نمایشى و فرمایشى به استانداران سراسر کشور، آنان را مأمور جلوگیرى از تشکیل جمعیت هایى که به نام بهائیت موجب اخلال در نظم و امنیت کشور مى شدند، نمود.[20]
دولت در پى این عقب نشینى تحت فشار آمریکاییان قرار گرفت تا به بهائیت رسمیت ببخشد. به این ترتیب حکومت براى هویت بخشیدن به بهائیت، اماکن به اصطلاح تاریخى منسوب به «باب و بها» را تجدید بنا کرد و نقشه رسمیت بخشیدن به آنان را در یک روند دراز مدت پیگیرى نمود. در این میان شهر شیراز که پس از «عکّا» در فلسطین اشغالى، دومین مکان مذهبى مورد توجه بهائیان و نخستین و اصلى ترین مکان مورد احترام بابیان است، در کانون توجه حکومت قرار گرفت و سرلشکر همت -استاندار نظامى و بهائى- که از قبل به شیرازفرستاده شده بود، مأمور اجراى این نقشه خائنانه شد. سید نورالدین که مقابله با این توطئه را وظیفه دینى خود مى دانست، همان روزى که شاه به شیراز سفر مى کند (چهارم خرداد 1334) به پیروان فداکار خود دستور تخریب اصلى ترین مرکز بهائیت را داد و خود بر انجام آن نظارت کرد. در پى این رویداد شاه سفر خود را ناتمام گذاشت و به تهران برگشت و به استاندار نظامى فارس دستور تجدید بناى اماکن بهائیان را داد و این توطئه با سرپرستى وى آغاز شد.
آیت الله شیرازى دوبار به استاندار هشدار داد و بار سوم استاندار در جواب گفت: «فرمان است که بازسازى شود! و من مأمورم!»
سید هم دستور داد شهر شیراز را تعطیل کنند و مردم براى ویران کردن مجدد اماکن بهائیان به پاخیزند. خودش هم مستقیماً در مراسم تخریب حضور یافت و براى تقویت روحیه مردم و جلوگیرى از تعرض نیروهاى نظامى و انتظامى به مردم در وسط خیابان مقابل مراکز فرقه بهائیت روى صندلى نشست و به این اقدام مقدس نظارت کرد. آن روز در شهر شیراز غوغا به پا شد و اکثر قریب به اتفاق مردم به خصوص فعالان هیئتهاى مذهبى و اعضاى حزب برادران در حوادث این روز فداکارانه شرکت کردند. در نتیجه درگیرى ها چند نفر از مردم زخمى شدند و در شیراز حکومت نظامى اعلام شد. بعد از این اقدام بزرگ که به پیروزى مردم و محو آثار بهائیت در شیراز انجامید، سید نورالدین به تهران رفت و پى گیر امور شد. او با محمد رضاشاه ملاقات و وى را تحقیر کرد و خواستار تعویض استاندار و فرماندار شیراز شد و کار را تا آنجا پیش برد که دولت مجبور به عزل آنان شد و سید پیروزمندانه به شیراز برگشت.[21]
محورهاى اصلى در کار فرهنگى
آیت الله شیرازى محور اصلى کار فرهنگى در هیئت هاى مذهبى را سه موضوع قرار داده بود:
1. آشنایى و انس با قرآن مجید(کلام الهى) که اصلى ترین تکیه گاه حیات مذهبى است.
2. افزایش آگاهى از احکام اسلامى که در حقیقت اساس و پیکره حیات دینى و چهارچوب اصلى زندگى بر اساس آن استوار است.
3. ارتقاى شناخت و اعتلاى عشق به اولیاء مُکرّم معصومین(علیه السلام) که واسطه فیض و عهده داران رشدند و معرفت و محبت آنان گرانقدرترین سرمایه نجات انسانها است.
جلسات هیئت مذهبى برادران در زمان سید نورالدین تقریباً در تمام ایام سال سطح شهر و حومه را به گونه اى اعجاب انگیز پوشش داده بود و فرهنگ دینى مردم را بر اساس محورهاى یاد شده، توسعه مى داد.
آموزش قرآن از درست خوانى و قرائت صحیح شروع مى شد و در تمام جلسات مذهبى شیراز، بدون استثناء و بر اساس برنامه هاى او، یک نفر روحانى مسئول قرائت قرآن، تجوید، ترتیل، ترجمه و تفسیر قرآن بود. مسائل شرعى هم در این هیئتها تدریس مى شد. و در توسل و تولى نیز افزایش آگاهى و پرهیز از انحرافات رایج رفتارى و عقیدتى در دستور کار قرار داشت.[22]
با شهید نواب صفوى
سید نورالدین در برابر ترورهایى که گروه فدائیان اسلام و پیروان شهید نواب صفوى انجام مى دادند، واکنش منفى نداشت و ایرادى بر آنها نمى گرفت. در ماجراى ترور حسین علا که گلوله یاران شهید نواب به وى اصابت نکرد، سراج، از یاران نواب، به شیراز رفت و سید نورالدین از وى استقبال کرد. دولت هم در آن جا متعرض وى نشد. شهید نواب نیز در حالى که تحت تعقیب بود، به شیراز و دفتر کار سید نورالدین رفت و تا زمانى که در شیراز بود، دولت جرأت نکرد به وى تعرض کند. سید نورالدین احترام خاصى براى شهید نواب قائل بود و وى را در کنار خود مى نشاند، با اینکه کمتر کسى را در کنار خود مى نشاند. او به شهید گفته بود هر وقت که دوست داشته باشد مى تواند در شیراز و در منزل ایشان بماند و کسى حق تعرض به او را ندارد و بعد از اینکه نواب از شیراز رفت، در تهران دستگیر و به اعدام محکوم شد.
واکنش به اعدام شهید نواب
سید نورالدین از شنیدن خبر اعدام شهید نواب چنان متأثر و عصبانى شد که اعضاى حزب برادران را فراخواند و در مجلس ختمى که براى نواب گرفت، به سخنرانى پرداخت و در آن به دولت حمله شدید اللحنى کرد و خطاب به آزموده -دادستان ارتش- گفت:
«آقاى آزموده نیامرزیده! آیا کارت به جایى رسیده که اولاد پیغمبر را به بهانه واهى به قتل مى رسانى؟»
بعد از مجلس ختم باشکوه در مسجد وکیل، دو سناتور از طرف شاه به منزل وى آمدند و به صورت محترمانه تهدیدش کردند و گفتند: «چرا در ماجراى نواب، دولت را زیر سؤال برده اید؟ فداییان اسلام، در مسایل داخلى و خارجى، دخالت غیر قانونى مى کردند، درحالى که شما در مرامنامه خود مخالف هرج و مرج هستید!» آن دو نفر اصرار داشتند در همان جلسه پاسخ خود را بگیرند، ولى سید نورالدین جواب را به مسجد محول کرد و در مسجد خطاب به شاه فریاد زد:
«آهاى مردک! من از شیر نترسیدم از اردشیر بترسم! من همان کسى هستم که در دو سالگى لولو را شکستم. آیا مرا از مرگ مى ترسانى؟ در نظر نورالدین هیچ چیز بهتر از مرگ نیست. من آرزوى مرگ در راه دین جدم را دارم. ...در دفاع از یک سید گفته مى شود که نظم را رعایت نمى کند. نظمى که از نظر دین ارزشى نداشته باشد، براى ما محترم نیست. قیام! قیام! قیام! من قیام را بر شما واجب مى دانم.»[23]
نظام اسلامى از نظر سید
سید نورالدین از مدتها پیش اندیشه تشکیل جمهورى اسلامى را در ذهن خود مى پروراند و معتقد بود که اگر جامعه به درصدى از رشد و بلوغ برسد که جمهورى اسلامى را بپذیرد، این روش بهتر از مشروطه است. او مى گفت دیگر شیوه هاى حکومت دارى چون جمهورى دموکراتیک تا زمانى که نورالدین زنده است، در این سامان پا نخواهد گرفت و مى گفت: «باید مرا بالاى دار ببینند و بعد این کار را انجام دهند.» و مى افزود: «خون مرحوم حاج شیخ فضل الله نورى براى متمم قانون اساسى ریخته شده است و من حافظ این خون هستم.»[24] وى در برنامه هاى درسى اش حکومت را به پنج دسته تقسیم مى کردند:
1. حکومت خداوند
2. حکومت پیغمبر(قدس سره)
3. حکومت ائمه(علیه السلام)
4. حکومت ولى فقیه
5. حکومت عدول مؤمنین (اگر مرحله چهارم امکان نداشت)
ستیز با کسروى[25]
احمد کسروى مى گفت: ادعاى حکومت خواهى علما، با واگذارى حاکمیت به دیگران (دولت)، ناسازگار است. علماى شیعه، حکومتهاى وقت را غاصب و حقوق بگیران آن را حرامخوار مى دانند و همکاران با این دولت را اعوان ظلمه دستگاه جور مى شناسند. بر این اساس، حکومت مشروطه با عقاید سیاسى شیعه ناسازگار است.
اگر حکومت حق علماست، اساساً آیا آنان توانایى اداره جامعه را دارند؟ آیا با مالیاتى مانند زکات و خمس مى توانند حکومت را اداره کنند و حکومت را باید به کدام یک از آنان سپرد در حالى که عدد آنان زیاد است؟
آیت الله شیرازى چنین پاسخ مى دهد:
«حکومت مشروطه با حقى که علما براى حکومت خویش قائلند، منافات ندارد؟ زیرا این دو حق در طول یکدیگرند نه در عرض هم. به همین دلیل است که علما، خود مشروطه را پدید آوردند و به این ترتیب مسئولیت آن را تضمین کردند: «علما در مذهب شیعه، حق حکومت داشته و دارند و خودشان موجد حکومت مشروطه ایران هستند و حافظ آن و طرفدار دولت مرکزى ایران تا حد جان نثارى مى باشند.»
او تأکید مى کرد:
«این طرز از حکومت، مولود حکومت فقهاى شیعه و موجود به ایجاد آنهاست و به هیچ وجه به رغم مدعیانى که بخواهند فتنه (میان دولت و ملت) کنند از هم جدایى نخواهند داشت.»
سید نورالدین اشاره مى کند که عقاید سیاسى شیعه به گونه اى است که قابل تبدل و تطور است و با شرایط مختلف مى تواند سازگار باشد، به طورى که «طرز حکومت امام و فقیه و عدول مؤمنین در هر زمان طبق قواعد، قابل تبدل و تطور است و از همین جهت با هر دوره طورى مى تواند ادامه حیات سیاسى و اجتماعى خود را بدهد و کهنه شدنى نیست.» در واقع تشیع در طول تاریخ خود با شکل هاى مختلفى از حکومت کنار آمده که مشروطه نیز یکى از آنهاست.
نکته اى که کسروى بر آن تأکید مى کند، بحث ولایت فقیه است و اینکه فقها مى خواهند قدرت سیاسى جامعه را در اختیار بگیرند. در مقابل سید نورالدین مجتهد از نسلى است که هنوز اندیشه به قدرت رسیدن فقها را در سر ندارد و تنها از دیدگاه نظارت و دخالت در احکام و قوانین سخن مى گوید.
آیت الله شیرازى اساس تشکیل یک ملت را وحدت ملى آنان مى داند و این وحدت را درباره ایران بدون توجه به وحدت دینى ناممکن و از هم گسیخته مى شمارد.
او در پاسخ کسروى درباره زکات و خمس (اگر حکومت ادعایى فقها، تنها از روى فقاهت است چرا پس خمس و زکات مى گیرند.) ضمن شرح زکات و آیات مربوط به آن مى گوید زکات حکمى قطعى است و جاى تردید در آن نیست.
تفاوت دیدگاه کسروى با سید نورالدین در این است که کسروى تلاش مى کند زکات را نوعى مالیات رسمى حکومت تصویر کند و گرفتن آن را توسط علما نوعى مداخله در امر حکومت بداند، اما آیت الله معتقد است که حقیقت زکات با مفهوم رسمى مالیات فاصله دارد و مربوط به آن نیست بلکه نوعى رسیدگى دینى به فقر است و عالم و جاهل اگر فقیر باشند، استحقاق گرفتن آن دارند. بنابراین «زکات به اصل شرعِ اسلام مالیات نیست.» و اگر علما آن را مى گیرند، براى این است که آن را به دست فقرا برسانند.
آیت الله شیرازى درباره مشروطه معتقد است: مشروعیت دولت مشروطه که در اختیار غیر فقهاست، از سوى فقها تأمین شده است:
«حکومت از سوى خدا سپرده به امام بوده و اکنون سپرده به ماست و ما گفته ایم که حکومت که از سوى خدا به ما سپرده شده، به شکل مشروطه براى افراد جامعه خواسته ایم که منتخبین خود را بفرستند و در تحت نظر ما بر خودشان حکومت کنند. فهمیدید حکومت مشروطه با حکومت ما منافات ندارد و تناقض هم نیست.»[26]
اسلام و دموکراسى
کسروى که مشروطه را یک نظام غربى و غیر دینى مى دانست تأکید مى کرد که این نظام سیاسى با اسلام به هیچ روى سازگارى ندارد. در واقع وى دموکراسى (به عنوان یک پدیده غربى) را با اسلام در ارتباط نمى دید. آیت الله شیرازى در آغاز از نقش اسلام در تمدن جهانى سخن مى گوید و اینکه پس از طلوع خورشید اسلام خواسته یا ناخواسته، تاریکى از جهان رخت بربست و اسلام، نقش مهمى در میان مؤمنان و هم غیر مؤمنان ایفا کرد. «هر روشنایى که در هر کجا دیده شود، از اسلام است و هر تاریکى که در هر کجا موجود است، از کوتاهى در پیروى از آن است.» در اصل، اروپا هم در پرتو نور اسلام درخشش خود را آغاز کرده است. آنگاه یادآور مى شود: در سنجش وضع اسلام و دموکراسى، ملاک قوانین و شریعت است نه رفتار مسلمانان. نکته مهم تر اینکه بحث ما در اینجا منهاى حکومت معصومان، اعم از پیغمبر و امام است. بحث ما در سازش دیانت اسلام و مذهب جعفرى با حکومت دموکراسى پس از پیغمبر(علیه السلام) و زمانى که معصوم مقتدر حاضر نباشد، است.
آیت الله شیرازى درباره ماهیت و ویژگیهاى حکومت استبدادى به تفصیل سخن مى گوید و این ویژگیها را بیان مى کند و بر آن است که قرآن مجید چنین حکومتى را با این ویژگیها حکومت جبابره خوانده است که همه انبیاء با آن به مبارزه برخاسته اند. ازجمله علائم حکومت استبدادى، نبودن رشد ملى و تقواى سیاسى، عدم ظهور شرافت اجتماعى و نبود مساوات و برابرى است. وى معتقد است «حکومت مشروطه که محدود است و فعلا تشکیلات ایران بر اوست و فقهاء آن را براى ایران پذیرفته اند، این ویژگیها را دارد.» به باور وى اگر به قانون اساسى درست عمل شود، ویژگیهاى دولت استبدادى در وى نیست. آیت الله شیرازى هر چند حکومت جمهورى را بر مشروطه ترجیح مى داد قائل به این بود که هنوز مردم ایران آمادگى پذیرش آن را ندارند. وى در آن مقطع مشروطه را بر جمهورى ترجیح مى دهد و معتقد است:
«دین اسلام و مذهب شیعه مناسب با حکومت دموکراسى حقیقى است.» و تأکید مى کند:
«شیعه نمى گوید: باید حتماً فقیه تکفل سلطنت و نخست وزیرى کند، مى گوید: «شاهى» و «نخست وزیرى» و حکومت باید طبق دین باشد و حکمش از فقیه اخذ شود و به عهده همه مسلمانان است به نحو واجب کفائى.»
وى براى این امر به عموم آیاتى که درباره امر به معروف و نهى از منکر و نظایر آن است، استناد مى کند. همچنین ده ویژگى دین اسلام را بیان مى کند. به نظر وى دین اسلام قابلیتها و ویژگیهاى دیگرى هم دارد، مثلا دین اسلام «قابل تطور است» یعنى ممکن است چیزى به عنوان «اَوّلى» و «طبعى» حرام باشد، ولى به عنوان «ثانوى» جایز یا واجب شود، ازجمله، عناوین ثانویه مى توان به عسر و حرج و ضرورت و اضطرار و الجاء و اختلال نظام اشاره کرد. وجود آزادیهاى شخصى، آزادى غیر مخل به دیگران، آزادى تجارت، آزادى تصرف در اموال، آزادى تابعین ادیان الهى و آزادى مطبوعات، رعایت حقوق زنان، رعایت حقوق مالکیت و مسائل فرعى آن و بسیارى دیگر از ویژگیهاى حکومت در اسلام هست و دین اسلام شاخص اعتدال حقیقى است.[27]
وى نکات مورد نظر خود را در پایان چنین بیان مى کند:
1. دین اسلام و مذهب شیعه با دموکراسى حقیقى سازش دارد.
2. دموکراسى اروپا پس از فراموشى دموکراسى یونان و روم، از دین اسلام اخذ شده است.
3. غیر از سنخ تشکیلات، سایر ترقیات مدنى، حتى ترقیات در صنایع که امروز دنیا بر محور آن مى چرخد، از اسلام و به خصوص از جعفربن محمد(علیه السلام) اخذ شده است.
4. تمام انواع تشکیلات بر اساس معنویات است، از این جهت با بودن معنویات ممکن است جامعه اى پس از انحطاط، زندگى را از سر گیرد. پس یأس به هیچ وجه مورد ندارد و با کمال امید باید مشغول عمل بود.
5. مضرترین اجزاء جامعه آنها هستند که به منفى بافى پرداخته، حیثیات و ارکان جامعه را متزلزل مى خواهند.[28]
از منظر بزرگان
1. حضرت امام خمینى(ره) در مجلس ختم سید نورالدین شرکت کرد و گریست و موقع خروج از مجلس به بازماندگان و سید منیرالدینبه این مضمون مى فرماید:
«آن مرحوم استوانه اى بود که شکست!»[29]
2. حضرت آیت الله العظمى بروجردى فرموده بودند:
«آقا نورالدین سدّى بود در برابر کفار.»[30]
3. حضرت آیت الله مشکینى درباره سید نورالدین از تعبیر «انسان ساز و حیات بخش» استفاده مى کند.[31]
4. شهید بهشتى به فرزند ایشان مرحوم سید منیرالدین شیرازى مى گوید:
«بنده شیوه مدیریتیم را از مرحوم پدرتان اخذ و اقتباس کردم. ایشان داراى صراحت لهجه بود, و نسبت به قدرتمندان با لحن تلخى برخورد مى کرد و بنایش بر این بود که صاحبان قدرت را به نحوى خرد کند.»[32]
5. آیت الله سید محسن حکیم خطاب به فرزند سید نورالدین مى گوید:
«پدر شما از بنده جلوتر بود, منتهاى مراتب ایشان به سمت شیراز حرکت کرد و بنده ماندم. اگر ایشان هم به اقامت خود در این جا ادامه مى دادند، تقدمشان نسبت به ما محفوظ مى ماند.»[33]
6. آیت الله سید محمد هادى میلانى:
«من مدت پنج سال، شاگرد پدر شما در حکمت بودم, ولى ایشان قبل از تکمیل دروس به شیراز نقل مکان نموده و درس را رها نمود.»[34]
7. شیخ محمد کاظم شیرازى:
«درس آقا ضیاء عراقى را کسى جز سید نورالدین درک نمى کند.»[35]
8. آیت الله خامنه اى در دیدار با فرزند سید نورالدین:
«من در سن دوازده سالگى در مقام استقبال از دو تن قرآن خواندم: یکى آیت الله کاشانى و دیگرى پدر شما!»[36]
رحلت یا شهادت
در سال 1335ش سید نورالدین به طور مرموزى رحلت کرد و در آرامگاه نور در خیابان احمدى شیراز به خاک سپرده شد. شواهدى هست که وى توسط عمال حکومت مسموم شد. نقل شده است که یک روز سید نورالدین سیگارى آتش زد و نیمى از آن را استفاده نکرده بود که حالت سکته به ایشان دست داد و دکتر بعد از معاینه تشخیص داد که به وسیله سم سیانور مسموم شده است.
دلایل مسمومیت ایشان را مى توان در چند مورد زیر تصور کرد:
1. در شب حادثه خط تلفن منزل سید نورالدین قطع و باعث شد دکترهاى مورد اطمینان دیر متوجه شوند و رساندن ایشان تا بیمارستان هم زمان زیادى برد.
2. حسین طیران سرپرست امور داخلى دفتر سیدنورالدین که شخص مورد وثوق ایشان بود، شش ماه قبل به همان وضع مسموم شده بود.
3. روز و شب قبل از درگذشت، چند چهره مشکوک از سوى حکومت با تمهید مقدمات و گرفتن وقت قبلى و به حالت نیمه رسمى با آن بزرگوار ملاقات کرده بودند. مى گویند که یکى از آنها که ارتشى بود، بعدها به سبب عذاب وجدان دیوانه و راهى تیمارستان شد.
4. پزشکان اعلام کردند که براى دادن گزارش دقیق از علت مرگ، باید کالبد شکافى شود، ولى با تشریح موافقت نشد و جنازه را به خاک سپردند. حتى پزشکان مى گفتند روى ناخنهاى سید سیاه شده است که نشانه مسمویت ایشان بود.[37]
[1]. سه سال در محضر استاد، احمد بهشتى، قم: عصر اندیشه، 1383، ص 17حکومت اسلامى، ش 34، ص 132.
[2]. یادى از استاد،فرهنگستان علوم اسلامى، قم: فجر ولایت، 1380 خاطرات حجت الاسلام سید منیرالدین حسینى شیرازى ستارگان حرم، ج 21.
[3]. سه سال در محضر استاد، ص 137.
[4]. سیماى ممسنى، محمد زارعى، قم: انتشارات نهاوندى، 1378، ص 124 به نقل از طبقات اعلام الشیعه فى القرن الرابع عشر، ج 4، ص 1460.
[5]. علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، مـجرفادقانى ، قم: معارف اسلامى، 1364، ص 388.
[6]. خاطرات، ص 38سه سال در محضر استاد، حکومت اسلامى، ش 34 گنجینه دانشمندان، ج 1، محمد شریف رازى، تهران، کتابفروشى اسلامیه، 1352، ص 273.
[7]. سه سال در محضر استاد، ص 94.
[8]. گلشن ابرار، ج 2، ص 900.
[9]. سه سال در محضر استاد، ص 94.
[10]. خاطرات، ص 126.
[11]. مجله حکومت اسلامى، ش 34، ص 133خاطرات مرحوم سید منیرالدین حسینى شیرازى، ص 47
[12]. سه سال در محضر استاد، ص 119.
[13]. خاطرات حجت الاسلام و المسلمین مرحوم سید منیرالدین حسینى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1383 ص 43.
[14]. همان، ص 50, سه سال در محضر استاد، ص 21.
[15]. علما و رژیم رضاشاه، حمید بصیرت منش،تهران: مؤسسه چاپ و نشر عروج، 1378 ص 215.
[16]. همان.
[17]. خاطرات، ص 51.
[18]. همان، ص 53.
[19]. مجله حکومت اسلامى، ش 34، ص 134.
[20]. سه سال در محضر استاد، ص 75.
[21]. همان، ص 75-78.
[22]. همان، ص 37.
[23]. خاطرات مرحوم سید منیرالدین، ص 112-115.
[24]. همان، ص 65-66.
[25]. در سال 1269 در حکم آباد تبریز به دنیا آمد. تحصیلات حوزوى را در زادگاه خود فراگرفت و ملبس به لباس روحانیت شد. پس از آن وارد مدرسه آمریکایى در تبریز شد و بعد از آن در همان مدرسه به تدریس پرداخت... . بعد از مدتى لباس روحانیت را کنار گذاشت و در عدلیه مشغول به کار شد. آنگاه به وکالت پرداخت. کسروى در جهت نیل به مدینه فاضله خود در مراسم اول دى به سوزاندن آثار و ادبیات کلاسیک ایران دست زد و بعضى از کتابهاى دعا از جمله مفاتیح الجنان را سوزاند. همچنین با استفاده از شبهاتى که نویسندگان اهل سنت مطرح کرده بودند، به انتقاد از مذهب شیعه پرداخت و طریقت جدیدى به نام پاک دینى بنیاد گذاشت وى سرانجام به وسیله شهید نواب صفوى و یارانش به هلاکت رسید. (خاطرات شهید سید محمد واحدى، مهناز میزبانى، تهران: مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1381 ص 12.)
[26]. حکومت اسلامى، س 34، تلخیص مقاله نگاهى به نسبت اسلام با دموکراسى، ص 143.
[27]. حکومت اسلامى، ش 34، ص 149، با تلخیص، براى متن کامل مناظره ر.ک.به: رسائل سیاسى - اسلامى، رسول جعفریان، ج 1، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى 1384 ص 57.
[28]. حکومت اسلامى، ش 34، ص 158.
[29]. خاطرات سید منیرالدین، ص 123.
[30]. همان، ص 124.
[31]. همان، ص 125.
[32]. همان، ص 42.
[33]. همان، ص 125.
[34]. همان، ص 126.
[35]. همان.
[36]. همان، ص 127.
[37]. همان، ص 118 سه سال در محضر استاد، ص 81.