عنوان مقاله: صاحب ارشاد القلوب
حسن بن محمد دیلمى
متوفاى اواخر قرن 8
نویسنده: نعمت الله فروغى
مقدّمه
یکى از بهترین روش هاى تربیت و پرورش افراد بشر، که به پیمودن راه سعادت آن ها کمک مى کند، آشنایى و شناخت چهره هاى نورانى و بهره بردن از چشمه فضیلت آنان است مردان بزرگى که تمام همّ و غم خود را صرف کردند تا قلب و ذهن خود و دیگران را با آیات شریفه قرآن و دستورات پیشوایان دین مقدس اسلام ـ که تمسّک به آن ها تنها راه نجات درستکارى است ـ آشنا کنند.
در شمار این مردان با فضیلت و تقوا «حسن بن محمّد دیلمى»، مشهور به واعظ شیعى است، که با وعظ و ارشاد و راهنمایى هاى خردمندانه خود ـ که حکایت از پاکى و روشنى باطن این مرد بزرگ دارد ـ خدمت شایانى به فرهنگ و تمدّن اسلامى کرده است.
تولد
در سرزمین «دیلم» و در خانواده اى متدیّن، چشم به جهان گشود. پدر بزرگوار و دانشمندش نام وى را «حسن» برگزید و از همان اوان کودکى به تعلیم و تربیت او همّت ورزید تا خلف صالحى از خود بجاى گذارد.
سال تولّد و وفات وى دقیقاً معلوم نیست. از آن چه در شرح حال وى گفته اند و از آثارش استنباط کرده اند، به دست مى آید که بیشتر عمر پر برکت خود را در قرن هشتم هجرى گذرانده است و به احتمال زیاد، در دو دهه آخر قرن هفتم پا به عرصه وجود گذاشته است.
دوران زندگى
علّامه فقیه، محدّث بزرگ، عارف کامل، زاهد ناسک و واعظ متّعظ «الشیخ ابو محمد الحسن بن ابى حسن محمد الفقیه بن عبدالله بن الحسن دیلمى» از فرهیختگان قرن هشتم هجرى مى باشد.
دوران زندگى اش، از نظر سیاسى ـ اجتماعى، از بحرانى ترین دوره هاى تاریخ ایران و اسلام است. سالها است از حمله وحشیانه مغولان خونخوار مى گذرد ولى همچنان آثار سوء (سیاسى ـ اجتماعى ـ فرهنگى) آن ادامه دارد.
روح و روان ایرانیان غیرتمند و متدیّن، از ستم، کشتار و غارتگرى هاى مغولان خسته و دردمند است. و بى کفایتى و اختلاف حاکمان ایرانى نمکى است که بر این زخم ها پاشیده مى شود و درد و سوزش آن را دو چندان مى کند.
در مورد زمانه حسن دیلمى اختلاف زیادى در کتب تراجم وجود دارد صاحب «ریاض العلما» او را از متقدّمین و یا معاصرین شیخ مفید مى داند و دیگران او را از دانشمندان قرن هشتم و معاصران فرزند علّامه حلّى «فخر المحقّقین» و نیز محمّد مکّى معروف به «شهید اوّل» مى دانند.این اختلاف، از آن جا ناشى شده است که دانشمند دیگرى به همین نام در قرن چهارم هجرى مى زیسته که از مفسّران بزرگ بوده است و صاحب تفسیرى به نام «التفسیر الکبیر» مى باشد.([1])
از آن جا که بسیارى از مآخذ و منابع، فخر المحقّقین (متوفى 758 هـ .) و شهید اوّل (متوفى 786 هـ .) را از استادان دیلمى و نیز شیخ زاهد عارف «ابوالعباس احمد بن فهد حلّى (متوفى 801 هـ .) را از شاگردان وى دانسته انددیلمى را مى توان از علماى قرن هشتم هجرى به حساب آورد.([2])
موقعیت جغرافیایى و اوضاع سیاسى ـ اجتماعى
در قدیم، سراسر گیلان را «دیلمستان» گفته انددیلمان سرزمینى بود که از مشرق، به ناحیه خراسان و از جنوب، به شهرهاى جبال و از مغرب، به آذربایجان و از شمال، به دریاى خزر محدود مى شد. بعضى دیلم را نام کوه یا قریه اى بین قزوین و جیلان «گیلان» و بعضى دیگر آن را نام قومى مى دانند که در این سرزمین زندگى مى کرده اند.([3])
موقعیت جغرافیایى این سرزمین به دلیل کوهستانى بودن سبب شده که در آن، مردمانى سلحشور و دلیر پرورش یابند که در طول تاریخ، کمتر تسلّط حکومت هاى مهاجم را پذیرفته اند. «آل بویه» از همین سرزمین به پا خاسته و بر خلفاى عبّاسى شوریدند و یک حکومت شیعى نسبتاً مقتدر را در قرن چهارم هجرى تاسیس کرده و خدمات شایانى در رشد و شکوفایى فرهنگ و ادب شیعى داشته اند. در زمان هاى بعد، به دلیل تمایلات بعضى از سران قوم، ناحیه دیلمان مورد توجّه اسماعیلیّه قرار گرفت و در سال 483 هـ .ق حسن صبّاح بعد از فرستادن مبلّغینى، قلعه الموت را تصرّف کرد و آن جا را پایتخت خود قرار داد و به این ترتیب، دیلمان حدود یک سال پایگاهى شد علیه «سلجوقیان» و «خوارزمشاهیان».
در عصر حسن بن محمّد دیلمى، این ناحیه تحت تسلّط، آل کیائیان گیلان درآمد که بعد از علویان و اسماعیلیه سومین نظامى بود که بر پایه مسائل اعتقادى در منطقه گیلان و دیلمان بر سر کار آمده بود. نفوذ آل کیا در بین مردم، به خاطر دفاع آنان از مردم در مقابل تجاوزات خان ها و نیز خراج سنگین و ظالمانه مغول و تیمور بود.
شایان توجّه است که در این دوران، منطقه دیلمان به علت اختلافات داخلى فرمانروایان آل کیا و جنگ آن ها بر سر قدرت، بسیار آشفته است و روستاییان با طرف دارى از آن ها، به بهانه هاى واهى، خونشان پایمال مى شود به طورى که نوشته اند:
بین فرزندان سیّد على کیا بر سر تصاحب حدود فرمانروایى پدرشان اختلاف شدید در گرفت و سید رضى کیا در ناحیه «لیل» چنان تاخت و تاز و قتل و غارتى راه انداخت که مدّت هفت سال اجازه ى آبادانى ویرانى ها را نداده و مردم آن جا را به اطراف متوارى ساختند.
و مورّخ آن زمان «ظهیر الدّین مرعشى مى نویسد: «در این ایّام بانگ خروسى از لیل به گوش هیچکس نمى رسد.»([4]) بعد از گذشت آن زمان، بین دو امیر محلى، سید رضى کیا و امیر سید محمد اتحادى پیش مى آید و با پشتیبانى همدیگر علیه مردم بیچاره «خرگام و دیلمان» لشکر کشى مى کنند و با فریب، ابتدا آن ها را براى مصالحه دعوت مى کنند و در ساحل سپید رود دو سپاه گیل و دیلم در کنار هم صف آرایى مى کنند به طورى که پهلوى هر دیلمى یک نفر از مردم گیل ایستاده است و دیلمیان که از ماجرا خبر نداشتند، به اشاره سید رضى ناگهان مورد حمله مردم گیل قرار گرفته و قتل عام مى شوند و تنها چند نفر توانستند از صحنه بگریزند([5]) و میر ظهیر الدّین درباره این واقعه مى نویسد:
«آن روز دو سه هزار دیلم را به دار البوار رسانیدند چنان که آب سفید رود از خون کشتگان رنگین گشت و مجموع را در آب انداختند و طعمه ماهیان دریا ساختند.»([6])
این بود گوشه اى از اوضاع سیاسى، اجتماعى عصر فقیه زاهد «حسن بن محمّد دیلمى» وى در کتاب غررالاخبار و دررالاثار از این اختلافات شدید، شکوه سرداده و از این که مى بیند مردمان مظلوم بعد از گذشت صد سال، هنوز بر اثر کشمکش هاى حاکمان محلى بر سر قدرت این طور مورد قتل و غارت قرار مى گیرند، افسوس مى خورد.
تحصیل
دانشمندان قدیم را رسم بر آن بوده که اندوخته هاى علمى خود را محفوظ و مصون بدارند و براى این منظور و نیز مقاصد عالى دیگر، تمام تلاش خود را در راه تحصیل و فراگیرى علوم اهل بیت(رحمه الله) نسبت به فرزندان خود داشته اند از جمله گفته اند که : علامه حلّى نسبت به فرزند خود «فخر المحققین» همین شیوه را داشته است، به طورى که علاّمه و فرزندش در سفر و حضر همراه هم بوده اند و بیشتر کتب فرزندش در شرح و حاشیه آثار پدر مى باشد.([7])
همزمان با این دو فقیه بزرگ، حسن دیلمى نیز نزد پدر به تحصیل علم و دانش پرداخت و چنان که خود در ضمن اجازه حدیثى که به نام «شیخ محمد گیلانى» ـ که از شاگردان آن سالک دوران بوده است ـ در پشت کتاب «فقیه من لا یحضره الفقیه» نوشته، مى گوید:
«نزد پدرم، ابوالحسن محمد بن على ابن عبدالله بن الحسن دیلمى به تحصیل پرداختم و غالب کمالات علمى را از او فرا گرفتم.»([8])
هوش سرشار و عشق به اهل بیت(علیهم السلام) و علوم آن ها، دیلمى را واداشت تا از محضر عالمان بزرگ و فقهاى مشهور دورانش، کسب فیض کند و نزد محمد بن مکى معروف به «شهید اوّل» و جمال الدین حسن بن یوسف حلّى، ملّقب به «فخر المحققین» به خوشه چینى علوم الهى و معارف اسلامى بپردازد.
دیلمى از دو استاد بزرگش شهید اوّل و فخر المحققین اجازه ى روایت داشته است. وى از محدثین بزرگ مى باشد، به طورى که حلقه درس داشته و دانشورانى چون فقیه بزرگوار شیخ صدوق نزد او تلمذ مى کردند.
او عالم عاملى است که در بین مردم زیسته است و وظیفه خطیر ارشاد آن ها را به عهده داشته است امّا چنان که اشاره شد، یک چیز روح آن عارف بزرگ را مى آزرده است و آن، اختلاف و ضعف شدید ملوک اسلامى و به خطر افتادن مال و جان مردم بوده است. دیلمى در کتاب «غرر الاخبار و درر الاثار» مى گوید:
«بعد از انقراض دولت بنى عباس، ضعف و اختلاف شدیدى در میان ملوک و پادشاهان اسلامى ]دولت اسلامى[ پدید آمد و اینک که نزدیک به صد سال از آن دوران مى گذرد، هنوز هم کفّار در شرق و غرب ممالک اسلامى بر مسلمانان مسلّط اند خون مسلمین را مى ریزند و اموال آنان را به غارت مى برند!»([9])
موضوع فوق سبب شده تا دیلمى با توجّه به شرایط زمان، به موضوعات علمى دیگرى نیز بپردازد و چنان که بسیارى از بزرگان علم تراجم گفته اند:
وى علاوه بر فقه و حدیث، به تاریخ و سیره نگارى روى آورد و در این علوم نیز دستى توانا پیدا کرد.
استادان
سید شهاب الدین حسینى مرعشى نجفى در رساله کوچکى که در شرح حال دیلمى نوشته و «مفرّج الکروب فى الصاحب لارشاد القلوب» نامیده است، مشایخ روایى و اساتید و شاگردان دیلمى را به تفصیل بیان کرده است و برخى از اساتید و ى عبارتند از:
1 ـ والد ماجدشان، ابوالحسن محمد بن على عبدالله بن الحسن دیلمى که غالب استفتائات علمى مؤلف ارشاد از محضر پدر بزرگوارش بوده است و از او اجازه ى روایى داشته است. دیلمى خود در ضمن اجازه روایى که به نام «شیخ محمد گیلانى» در پشت کتاب من لا یحضره الفقیه نوشته است، به این اشاره مى کند که نزد پدرش به تحصیل کمالات علمى پرداخته است.
2 ـ علامه بزرگوار و شیخ سعید شهید «ابو محمد بن مکّى معروف به «شهید اوّل»دیلمى از این دانشمند و فقیه بزرگ شیعه نیز اجازه روایى داشته است.
3 ـ علامه محقق، محمد بن حسین بن یوسف حلّى معروف به «فخر المحققین»([10]) وى یکى از دانشمندان بزرگ شیعه است که همیشه به همراه پدرش، علّامه حلّى، مسافرت مى کرد و از کمالات اخلاقى و علمى پدر بهره وافر مى برد.
شاگردان
از شاگردان و پرورش یافتگان دیلمى مى توان به نام دو نفر اشاره کرد:
الف ـ علامه بزرگ، شیخ محمد جیلانى وى از شاگردان مبرز ایشان بوده است، که احتمالاً نزد دیلمى کتاب، من لایحضره الفقیه را قرائت کرده است.
ب ـ علامه زاهد و عارف بزرگ، شیخ ابوالعباس بن فهد حلّى صاحب کتاب شریف عدة الداعى ابن عارف جلیل القدر در محضر دیلمى به پالایش روح و کسب معارف قدسى مشغول بوده است. بى تردید وجود این شاگرد عالى قدر، نشانه آشکارى است بر عظمت شأن و مقام مرحوم دیلمى!
شخصیّت دیلمى
از آن جا که شخصیت و شرح حال این دانشمند شیعى کمتر مورد بحث قرار گرفته است، جا دارد که به هر یک از جنبه هاى شخصیّتى این عالم شیعى پرداخته شود:
1. در عرصه وعظ و ارشاد
نام این ستاره درخشان عالم تشیع همه جا با عنوان «واعظ شیعى» شناخته شده است به طورى که کتاب گران سنگش «ارشاد القلوب» در موضوع «وعظ» شاهکارى است جاویدان که گذشت زمان به هیچ وجه نتوانسته گرد کهنگى بر آن بنشاند و از جهت احادیث ناب و غریب اش، زبانزد همه محدّثین بعد از او مى باشد.
«وعظ» و «اندرز» نزد دیلمى از موضوعیت و اهمیّت ویژه اى برخوردار است. در کتاب ارشاد القلوب آن چه همه جا به چشم مى خورد، وعظ است. وى در مقدمه، مواعظ قرآنى را مى آورد و بلافاصله در باب اوّل، ثواب موعظه را مطرح کرده و در آخر باب مى فرماید:
«اى برادر! طول بده سکوت را، و خاموشى را شعار خود نما و فکر تو بسیار باشد براى آخرت و پیوسته به مواعظ عمل کُن و خنده را کم گردان پشیمان باش بر گناهانت تا نزد خداوند آبرومند و پسندیده باشى.»([11])
دیلمى در باب پانزدهم مى فرماید: «که قلبى نورانى دارد و بر اثر همین قلب نورانى است که خدا به او توفیق داده که خود قبل از هر کسى به مواعظ خدا و اولیاء الهى عمل کند.» از این رو اغراق نیست که او را واعظى متعّظ و زاهدى ناسک بدانیم.
و اگر بخواهیم حقّ مطلب را در مورد این سالکِ عارف ادا کرده باشیم، در یک کلام باید بگویم: او شیعه على ابن ابى طالب(علیه السلام) است و درس زهد و تقوا را در مکتب آن حضرت آموخته است. و از این جهت اسلوب کتابش بى شباهت با نهج البلاغه نیست چنانچه یاد خدا، قیامت و مرگ و آمادگى براى آن و دورى از دنیاگرایى، در سطر سطر نهج البلاغه موج مى زند در ارشاد القلوب دیلمى نیز این معنا همه جا به چشم مى خورد.
در بیان شخصیت مردان بزرگى چون دیلمى، مولا على(علیه السلام) مى فرماید:
براى خدا در پاره اى از زمان بعد از پاره اى دیگر و در کارهایى که آثار شرایع در آن گم گشته، بندگانى است که در اندیشه هاشان با آنان راز مى گویند و در حقیقت، عقل هاشان با آنها سخن مى گوید و همیشه به یاد خدا بوده و از راه عقل و بینایى با او در گفتگو هستند. و یاد خدا، چون چراغ دیده ها و گوش ها و دل هاشان را روشن گردانیده و غیر اوامر و نواهى اش سخنى نشنیده و به غیر آنچه او خواسته دل نمى بندند. روزهاى خدا را به یاد مردم مى آورند و سرگذشت پیشینیان را که بر اثر معصیت تباه شده اند، براى ایشان بیان مى کنند و آنان را از عظمت او مى ترسانند.([12])
آرى، حسن بن محمد دیلمى(رحمه الله) در آن شرایط حساس تاریخى هر چه گفت، از اوامر و نواهى الهى بودجز به خواسته هاى الهى دل نبست و وظیفه خطیر خود را یادآورى روزهاى خدا و بیان سرگذشت پیشینیانى مى دانست که بر اثر معصیت هلاک شدند.
دیلمى را باید از عالمانى به شمار آورد که شخصیت علمى خود را قربانى خدمت به مردم و ارشاد آنها کرده اند وى با بیان مواعظ شیواى معصومین(علیهم السلام)، در واقع مرهمى بود بر زخم هاى درونى آنها در آن شرایط سخت.
ویژگى هاى مواعظ دیلمى
الف) ایجاز و اختصار
آشنایان با فنّ موعظه و خطابه، مى دانند که موعظه هر چه کوتاه تر باشد در روح شنونده مؤثرتر خواهد بود دانشمندان علوم ادبى نیز اختصار را از ویژگى هاى لازم براى هر موعظه اى مى دانند. رعایت این ویژگى در مواعظ دیلمى، بیانگر تبحّر و آشنایى او با علوم ادبى است. سید شهاب الدین مرعشى نجفى نیز در مفرّج الکروب فى ترجمة صاحب ارشاد القلوب به این موضوع اشاره دارد که:
«کتاب ارشاد القلوب علامه محدث بارع زاهد ناسک شیخ ابى محمد الحسن دیلمى ـ با این که خیلى مختصر و حجمش کم است ـ جامع کثیرى از احادیث قُدسیه و روایات مأثوره پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و عترت طاهرین و کلمات دُرربار دانشمندان طالح از گذشتگان است.»([13])
ب) تواضع و فروتنى واعظ
حسن بن محمد دیلمى، واعظى است که روح تواضع و فروتنى در سرتاسر مواعظش نمایان است و همین عامل سبب تأثیر مضاعف این نصایح گردیده است. دیلمى به جهت رعایت تواضع، در کل کتاب به ندرت از خود چیزى آورده است. و اکثر مطالب کتابش را مواعظ قرآن و پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و عترت طاهرین اش و حکایات و سخنان بزرگان تشکیل مى دهد در مواضعى هم که او احیاناً از خود توصیه اى دارد غالباً با این تعابیر مطرح مى کند:
«چنین مى گوید بنده فقیر و محتاج حسن دیلمى چنین گوید دیلمى»
این فروتنى سبب گردیده است تا خواننده خود را با دوستى صمیمى و خیرخواه مواجه ببیند.
ج) جامعیت نظرى و عملى
مواعظ دیلمى، خواب راحت را از مخاطب مى گیرد و بیش از هر چیز، او را به عمل و تلاش وامى دارد.
قصد و هدف دیلمى نوشتن کتاب اخلاق و مباحث نطرى آن نیست، که غالباً در روح مخاطب حالت انکار ایجاد مى کند، وعظ او بیان واقعیات زندگى انسان و بیان اسباب هلاک و یا عوامل نجات دهنده که در راه تکامل انسان وجود دارد. لذا سطر سطر مواعظ او مخاطب را از خواب غفلت بیدار مى گرداند.
صراحت و قاطعیت او هر خواننده اى را وامى دارد که به تأمّل و تفکّر بپردازد و عمل صالح را پیشه خود کند.
د) آمیختگى با حکمت
آراسته و مزیّن بودن مواعظ دیلمى با حکمت ها و معارف قدسى معصومین(علیه السلام) از دیگر ویژگى هاى آن به شمار مى آید. این عامل سبب جاودانگى ارشاد القلوب شده است، به مصداق آیه شریفه (اُدْعُ اِلى سَبیلِ رَبِّکَ بِالْحِکْمَةِ و المَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ)([14])
2 ـ در عرصه حدیث
دیلمى را باید از بزرگان محدثین شیعه دانست چرا که وى احادیث زیادى را در کتب خود جمع آورى کرده است. و اگر در اواخر عمر شریفش دچار غربت و کمبود کتب نمى شد شاید از او تألیفات گران بهاى دیگرى باقى مى ماند. دیلمى خود در اوّل کتاب اعلام الدین فى صفات المؤمنین به این تنهایى و غربت اشاره مى کند([15]) با این وجود، همین آثارى که از دیلمى به جاى مانده است، تبحّر و مهارت او را در علم حدیث مى رساند.
او محدّث جلیل القدرى است که مورد اعتماد اکثر محدثان بعد از خود مى باشد و کتاب هایش نیز از اسناد جوامع روایى است همچون: وسائل الشیعه و بحارالانوار. علاوه بر اینها علاّمه جزایرى در الانوار، صاحب وافى در کتبش، علاّمه سید عبدالله شبّر و علاّمه نورى از کتب دیلمى نقل روایت کرده اند. صاحب اعیان الشیعه در مورد تبحّر علمى دیلمى در حدیث مى نویسد:
«هو عالم عارف محدث کامل وجیه من کبار اصحابنا الفضلاء فى الفقه والحدیث والعرفان والمغازى او دانشمندى است عارف و محدثى است کامل و از اصحاب فاضل و دانشمند ما است که در فقه و حدیث و عرفان و تاریخ سیره نگارى، دستى توانا دارد.»
آنگاه سیّد محسن امین از قول صاحب ریاض العلماء نقل مى کند که:
مجلسى و صاحب وسایل از کتاب ارشاد القلوب بسیار نقل حدیث کرده اند و بر آن اعتماد کرده اند «و قال المجلسى فى البحار الشیخ العارف ابى محمد الحسن بن محمد دیلمى له کتاب ارشاد القلوب و هو کتاب نظیف مشتمل على اخبار متینه غریبة...»([16]) علامه مجلسى در بحار گفته است: «که دیلمى صاحب کتاب ارشاد القلوب است که کتابى است پاک و منقّح و داراى اخبار شگفت و نیز کتاب اعلام الدین و غرر الاخبار که ما از این دو کمتر نقل کرده ایم...و از همه این کتاب و نقل بزرگان از آنها، عظمت و شأن مؤلف آن معلوم مى گردد.»
3 ـ معرفت قدسى و مشرب عرفانى
حسن بن محمد دیلمى از عارفان بزرگ زمان خود مى باشدعرفان او بیشتر یک عرفان عملى بوده که در سایه ریاضت و محاسبه نفس، وجودش سرشار از انوار و نفحات قُدسى شده است. گر چه وى در زمانى زندگى مى کرد که گروهى از متصوفه به انحرافاتى مبتلا شده بودند، اما روح بلند دیلمى هیچ گاه گرفتار آن امور نشد. صاحب اعیان الشیعه در مورد عرفاى شیعه مى نویسد:
تصوّفى که بزرگان امثال ابن فهد حلى، ابن طاووس، خواجه نصیرالدین طوسى، شهید ثانى، شیخ بهایى و غیر هم را به آن منسوب مى دانند، چیزى جز انقطاع از خلق و توجه به خالق و زهد در دنیا و امثال اینها نیست. و این، نهایت مدح و ستایش آنها است نه این که مانند بعضى از صوفیه عقیده به حلول و وحدت وجود و عقاید فاسده و اعمال نامشروع داشته باشند.([17])
درباره مقام عرفانى این عارف شیعى همین بس که ابن فهد حلّى آن عارف کامل و صاحب کرامت، از شاگردان و دست پروردگان وى مى باشد. علامه عارف میرزا على آقا قاضى، استاد عرفان علاّمه طباطبائى، در عظمت ابن فهد حلّى مى گوید:
«سه نفر در طول تاریخ عارفان به مقام «تمکّن در توحید» رسیده اند: سید بن طاووس، احمد بن فهد حلى و سید مهدى بحرالعلوم ـ رضوان الله علیهم.»([18])
در عرصه شعر و ادب
اشعار حِکَمى و عرفانى که مضامین عبرت انگیز و سازنده دارد، در نزد دیلمى از منزلتى خاصّ برخوردار است. او از جمله عالمان دینى است که «شعر» را ابزارى براى بیان معارف قرآن و حدیث مى دانند.
او هر جا مواعظ قرآن یا ائمه اطهار(علیهم السلام)را مطرح مى کند، از اشعار منسوب به خود ائمه و سروده هاى شاعران مکتبى مدد مى گیرد تا سخن از یک نواختى خارج گردد و تأثیرى دو چندان بر مخاطب بگذارد. برخى از اشعار دیلمى در ارشاد القلوب و اعلام الدین ثبت شده است.([19])
آثار
از دیلمى فقط چند اثر باقى مانده است که موضوع آنها، حدیث اهل بیت(علیهم السلام)مى باشد.
1 ـ ارشاد القلوب الى الصواب المنجى من عمل به من الیم العقاباین اثر را مى توان شاهکار و گل سر سبد آثار آن سالک بیدار دل دانست.
ارشاد القلوب، کتاب گران سنگى است که در واقع از سوى این عالم شیعى در قالب وعظ به عالم تشیع هدیه شده است. زیرا در دیدگاه او ـ که منبعث از کلام گهربار رسول خدا(صلى الله علیه وآله) است ـ بهترین هدیه و سوغاتى که یک مسلمان مى تواند به برادر مسلمان خود بدهد. پند و اندرزى است که هدایت او را زیاد کند و او را از هلاکت نگه دارد.
این کتاب سودمند، مورد استناد محدثان بزرگى چون مجلسى و شیخ حر عاملى است و از این جهت، بر دیگر آثار این مؤلف برترى دارد.
علامه بزرگ مجلسى در بحارالانوار مى گوید: «یکى از کسانى که از او روایت نقل کرده ام، شیخ عارف حسن بن محمد است. و کتاب ارشاد القلوب او کتابى منقّح و پاکیزه و مشتمل بر اخبار متین و استوار و شگفتى است.»([20])
این کتاب در دو مجلّد تألیف شده که جلد اوّل آن در موضوع اخلاق و در بردارنده مواعظ و نصایح از قرآن و حدیث و بزرگان گذشته است و جلد دوم در فضایل و مناقب على(علیه السلام) و شرح غزوات و مکارم اخلاق آن امام همام و مناظرات علمى اوست.
البته عالمان بزرگى چون: علامه سید محسن امین، صاحب ریاض العلماء و سید شهاب الدین مرعشى انتساب جلد دوم را به دیلمى صحیح نمى دانند. آیت الله مرعشى نجفى در این باره مى نویسد: «تقریباً براى ما ثابت است که جلد دوم از ایشان نیست و هر کسى ملاحظه و تدبّر کند، این معنى برایش واضح و هویدا خواهد شد.»([21])
در ویژگى این کتاب بسیار گفته شده است و بعضى از بزرگان در تقریظى که بر این کتاب نوشته اند ابیاتى سروده اند. مرحوم سید على صدرالدین، معروف به «سید على خان شیرازى» دو رباعى سروده است که ترجمه آن چنین است:
«این کتابى است که در معانى و مضامینش بسیار نیکو است و از ابى محمد الحسن الدیلمى است.
براى مریض زمین گیر از شفا یافتن شیرین تر است و براى چشم از خواب سنگین، لذیذتر است.»
آخرین سخن در وصف این کتاب، این که مرحوم مرعشى نجفى مى نویسد:
«مخفى نیست همان طور که بدن انسان دچار امراض مى شود، دل انسان نیز در معرض مرض و کسالت است چنانچه روایاتى بر آن دلالت دارد و از جمله معالجاتى که در مورد امراض دل بسیار سودمند است، وعظ و ارشاد و یادآورى منجیات و مهلکات است و راهنمایى هاى افراد پاک و روشن ضمیر است که بسیارى را از مفاسد دور نگه مى دارد. و خداوند دانشمندان بزرگى را که در این راه تلاش کرده و با تألیفات خود چراغ هدایت را برافروخته اند، بهره مند سازد. و از بهترین این کتاب ها «ارشاد القلوب» علامه محدث ثقه بارع زاهد ناسک شیخ ابى محمد الحسن الدیلمى است با این که خیلى مختصر و حجمش کوچک است ولى جامع کثیرى از احادیث قدسیه و روایات مأثوره از پیغمبر اکرم(صلى الله علیه وآله) و عترت طاهرین و کلمات درر بار دانشمندان صالح از گذشتگان است.»([22])
این کتاب به قلم شیخ شرف الدین بحرانى تلخیص شده و از آن، چند ترجمه شده است که معروف ترین آنها ترجمه سید هدایت الله مسترحمى جرقویه اى و دیگرى ترجمه حاج سید عبدالحسین رضائى و تصحیح این اثر توسط محمدباقر بهبودى مى باشد.
2 ـ غرر الاخبار و درر الاثار فى مناقب الاطهاراین کتاب در شرح مناقب ائمه اطهار(علیهم السلام) نوشته شده است. مؤلف الذریعه مى نویسد:
«نسخه اى از این کتاب در نزد سید تسترى دیدم که در بعضى جاهاى آن، مؤلف از کتاب «العیون» و «المحاسن» شیخ مفید نقل حدیث کرده و در آن به حادثه انقراض بنى امیه و بنى عباس و اختلاف ملوک مسلمین و ضعف اسلام و تقویت کفار و ادامه آن بعد از گذشت صد سال اشاره شده است... محمدحسین الکرهرودى معاصر (متوفاى 1314 ق.) در تألیفاتى زیاد از غرر نقل حدیث کرده است.»([23])
3 ـ اعلام الدین فى صفات المؤمنینآقا بزرگ تهرانى در الذریعه درباره آن مى نویسد:
«این کتاب از حسن دیلمى است و از کتاب «غرر الاخبار» ظاهر مى شود که مؤلف آن را در اواسط قرن هشتم تألیف نموده است و از مآخذ بحار الانوار مى باشد و نیز «امیر محمد اشرف» در کتاب «فضائل السادات» از آن روایت نقل کرده است.»([24])
مؤسسه آل البیت این کتاب را به چاپ رسانده و در مقدمه آن آورده است که: اساس کار ما، نسخه اى بوده است که در کتابخانه آستان قدس رضوى به شماره 381 موجود است. دیلمى در ابتداى این کتاب به غربت و تنهایى اش در اواخر عمر اشاره نموده و به قلّت کتب و کمبود انیس و مذاکر، از قدرناشناسى مردم ملول و دلتنگ است و هدف از نوشتن کتاب را همان تذکّر و عبرت آموزى ذکر مى کند.
4 ـ اربعون حدیثاًاین کتاب را دیلمى در اواسط قرن هشتم نوشته است و الذریعه مى نویسد:
شیخ على اکبر بجنوردى گفته است که از این کتاب نسخه اى نزد من بوده است ولى تلف شده و حدیث اوّل آن، حدیث «جنود العقل و الجهل» و حدیث سوم آن، حدیث الغدیر است.([25])
در نگاه دیگران
اکثر تراجم نویسان به عظمت شأن «حسن بن محمد دیلمى» اشاره کرده و کتاب گران سنگ او (ارشاد القلوب) را مورد توجه قرار داده اند به طورى که مؤلف با این کتابش شهرت یافته و همه او را صاحب ارشاد القلوب معرفى کرده اند.
صاحب روضات الجنات درباره او نوشته است:
«العالم العارف الوجیه ابو محمد الحسن بن ابى الحسن محمد دیلمى، الواعظ المعروف، الذى هو بکل جمیل موصوف...و بالجمله فهذا الشیخ من کبراء اصحابنا المحدثین»([26]) عالم شریف، حسن بن محمد دیلمى واعظ معروفى است که به هر زیبایى و کمالى متّصف و موصوف است... و خلاصه او از بزرگان اصحاب محدثین شیعه است.
سید محمّد امین مى نویسد:
«هو عالم عارف عامل محدّث کامل وجیه من کبار الفضلاء فى الفقه و الحدثِ والعرفان المغازى و السیر»([27]) دیلمى عالم عارف عامل و محدّث کامل و شریفى است که از بزرگان اصحاب ما و در فقه و حدیث و عرفان و تاریخ نگارى و سیره نگارى داراى فضل و دانش بسیارى مى باشد.
آیت الله مرعشى نجفى مى فرماید:
«همه مترجمین والامقام که متعرض شرح حال حسن بن محمد دیلمى» شده اند زیاده از حد در تبجیل و ثنایش داد سخن سر داده و در علم و زهد و ثقه بودنش کاملاً حق مطلب را ادا نموده اند.»([28])
و چنان که گفتیم، علامه بزرگوار مجلسى و شیخ حرّ عاملى مقام او را در وثاقت مورد ستایش قرار داده اند.
غروب ستاره دیلم
از سخنان این عارف دل سوخته در ابتداى کتاب اعلام الدین معلوم مى گردد که بعد از سال ها تحصیل و تلاش در راه حفظ علوم اهل بیت(علیهم السلام) در اواخر عمر شریفش تنها و غریب به زندگى خود ادامه مى دهد.
سبب این غربت و تنهایى، قدرناشناسى حاکمان زمانه و قدرت طلبى آنها است، که روح بلند عالمان شیعه همیشه از این گونه ستم ها خسته و مجروح بوده است ولى با این وجود، دیلمى هیچ گاه صحنه را خالى نمى کند و از تلاش هاى علمى خود دست بر نمى دارد و مى گوید:
«وقتى مبتلا به غربت و فقدان انیس صالح شدم، قدرناشناسى مردم و حکّام مرا وادار کرد به تنهایى رو آوردم ترسیدم آنچه از آداب دینى و علوم علوى در ذهن دارم از ذهنم برود، لذا به نوشتن این کتاب (اعلام الدین فى صفات المؤمنین) پرداختم.»([29])
تاریخ دقیق وفات دیلمى معلوم نیست اما بر اساس شهادت استادش، شهید اول (786 ق) و وفات شاگردش، ابن فهد (801 ق)، مى توان گفت وفات آن رادمرد بزرگ در دو دهه آخر قرن هشتم هجرى بوده است.
[1]. علّامه آغا بزرگ تهرانى، طبقات اعلام الشیعه، مؤسسه مطبوعاتى اسماعیلیان، القرن السابع و الثانى، ص 38.
[2]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 250 الکنى و الالقاب، ج 2، ص 230 طبقات اعلام الشیعه، قرن ثامن، ص 38 و فوائد الرّضویه، ج 1، ص 94 و 95.
[3]. به نقل از لغت نامه دهخدا، ج 7، ص 10037.
[4]. تاریخ گیلان و دیلمستان، میر ظهیر الدّین مرعشى، تصحیح منوچر ستوده، ص 116.
[5]. ر. ک: گیلان از آغاز تا انقلاب مشروطیت، محمد نقى ابوالقاسمى، ص 45.
[6]. تاریخ گیلان و دیلمستان، ص 129.
[7]. اعیان الشیعه، ج 9، ص 158، / امل الآمل، ج 2، ص 260 / روضات الجنّات، ج 6، ص 33.
[8]. به نقل از شرح حالى که در مقدمه ارشاد القلوب به ترجمه حاج سید عبدالحسین رضایى و تصحیح آقاى محمدباقر بهبودى، کتابفروشى اسلامیه، تهران خیابان بوذر جمهرى، آمده است.
[9]. همان.
[10]. ر. ک: گلشن ابرار، ج 1، ص 148 ـ ص 158.
[11]. ارشاد القلوب، باب اول، فى ثواب المواعظ، چاپ کتابخانه محمدى، قم، 1385، ص 21.
[12]. همان، باب سیزدهم «فى المبادرة فى العمل»، ص89.
[13]. ارشاد القلوب، ترجمه سید هدایت الله مسترحمى،کتابفروشى مصطفوى بوذر جمهرى، مقدمه.
[14]. سوره نحل / 125.
[15]. اعلام الدین فى صفات المؤمنین، چاپ مؤسسه آل البیت.
[16]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 250.
[17]. همان، ج 2، ص 147.
[18]. به نقل از گلشن ابرار، ج 1، ذیل شرح حال ابن فهد حلّى.
[19]. ر. ک: ارشاد القلوب، ص 113 و 127 و اعلام الدین فى صفات المؤمنین، ص 332.
[20]. بحارالانوار، ج 1، ص 33.
[21]. رساله مفرّج الکروب فى معرفة صاحب ارشاد القلوب، سید شهاب الدین مرعشى نجفى.
[22]. همان.
[23]. الذریعه، ج 16، ص 36، چاپ دارالاضواء در بیروت.
[24]. همان، ج 2، ص 229.
[25]. همان، ج 1، ص 414.
[26]. روضات الجنات، ج 2، ص 291.
[27]. اعیان الشیعه، ج 5، ص 250.
[28]. رساله مفرّج الکروب فى ترجمة صاحب ارشاد القلوب، ص 5.
[29]. اعلام الدین، چاپ مؤسسه آل البیت، ص 1.