یحیى بن بِطْریق([1])
متوفاى 600 هـ .ق.
عنوان مقاله: احیاگر فرهنگ
نویسنده: على کرجى
ولادت
یحیى بن حسن بن حسین بن على بن محمد بن بطریق، در سال 523 هـ .ق. در شهر حله عراق پا به عرصه وجود نهاد.([2])
خاندان
خاندان ابن بطریق، در زمان هاى گذشته از خاندان هاى مشهور شیعى در شهر حله بودند که ادیبان، دانشمندان، فقیهان و صاحبان فضل و کمال بسیارى از آن برخاسته اند. در زمان معاصر از افراد منتسب به این خاندان، نام و نشانى یافت نمى شود و آن چه از کتاب هاى تاریخ نویسان و شرح حال نویسان به دست مى آید تنها شرح حال یحیى بن حسن و اجمالى از زندگانى دو فرزند او است اما در مورد پدر، اجداد، نوادگان و دیگر بستگان او خبر خاصى در دست نیست و شاید دلیل آن، پراکنده شدن افراد منتسب به این خاندان در نقاط مختلف شهرها و کشورهاى اسلامى باشد.([3])
تحصیلات
یحیى بن بطریق، تحصیلات خود را نزد استادان ماهر شهر حله، با یادگیرىِ خواندن و نوشتن آغاز کرد و به خاطر علاقه فراوان به ادبیات، نویسندگى و شعر، به فراگیرى لغت، ادبیات عرب و فنون نظم و نثر روى آورد. وى این مرحله از دانش اندوزى را با موفقیت کامل به پایان رساند.
او تحصیلات عالى خود را در رشته هاى مختلف علوم اسلامى به ویژه فقه، اصول، کلام، حدیث، تفسیر و رجال نزد دانشمندان، فقیهان و محدثان آن شهر ادامه داد. او با جدیت زیادى بعد از سال ها کوشش و پژوهش، در رشته هاى کلام و رجال به آگاهى هاى فراوان دست یافت و در شناخت اخبار و روایات نیز داراى مهارت به سزا شد. وى در رشته فقه و اصول نیز به درجه بلند اجتهاد و مقام افتا نایل آمد و از استادان، مجتهدان و فقیهان نام آور شهر حله گردید.([4])
از نگاه دانشمندان
ابن بطریق در نظر عالمان و فقیهان داراى موقعیت و جایگاه ویژه اى است. آنان با عبارات و اوصاف گوناگون از او به بزرگى یاد کرده اند. نویسندگان اعیان الشیعه و امل الامل و دیگران او را دانشمندى بزرگ، محدثى پژوهشگر، مورد اعتماد و راستگو معرفى کرده اند.([5]) نویسنده ریاض العلما او را چنین معرفى مى کند: شیخ بزرگ، آفتاب دین، یحیى فرزند حسن بن حسین بن على بن محمد بن بطریق، متکلمى فاضل، دانشمندى بزرگ و محدثى عالى قدر که در مدح او گفته اند: خورشید دین، زیبایى اسلام، مرجع مردم، فقیه، مفتى آل رسول(صلى الله علیه وآله) و... .([6])
نویسندگان الکنى والالقاب، الاعلام قاموس الرجال و نیز نویسنده لؤلؤة البحرین مهم ترین ویژگى علمى او را دقت در مطالب و پژوهش در مسائل و معارف علمى مى دانند و با اوصاف «باحث» و «محقق» او را توصیف کرده اند.([7])
استادان
حضور استادان بزرگ و نامدار در شهر عالم خیز حله، زمینه را براى رشد و بالندگى طالبان علوم و معارف اسلامى فراهم کرده بود. ابن بطریق از این بستر مناسب، کمال استفاده را نمود و در محضر بسیارى از آنان حاضر شد و به تحصیل علم و کمال پرداخت و بهره هاى فراوان برد.
شرح حال نویسان از بین استادان فراوان او تنها به چند نفر اشاره کرده اند و آنان عبارتند از:
محمود فرزند على حِمصى([8])
استاد بزرگ فقه و اصول، شیخ محمود حمصى رازى فرزند على بن حسن حمصى، ملقب به سدید الدین از فقیهان و دانشمندان بزرگ در شهر حله بود که علاوه بر پرورش شاگردان بزرگ همچون ابن بطریق، به تألیف و تصنیف کتاب اشتغال داشت. وى آثار ارزشمندى از جمله: «التعلیق الکبیر»، «المرشد الى التوحید»، «المصادر فى اصول الفقه»، «التبیین و التنقیح فى التحسین و التقبیح» و «بدایة الهدایه» را از خود به یادگار گذاشت.([9])
شیخ محمود حمصى از استادان بزرگ فقه و اصول در شهر حله بود که ابن بطریق درس هاى مراحل عالى فقه و اصول را نزد این استاد بزرگ تا حد اجتهاد فراگرفت.([10])
محمد بن شهرآشوب (متوفاى 588هـ .ق.)([11])
دانشمند بزرگ محمد فرزند على شهرآشوب مازندرانى ساروى، ملقب به رشید الدین، فقیه، اصولى، محدث، ادیب، شاعر، مفسر، آگاه به احوال راویان حدیث، حدیث شناس بزرگ و جامع تمام کمالات معنوى بود. سراسر زندگى علمى او سراسر پر از تألیفات و تصنیفات است که تعدادى از آن ها عبارتند از: «مناقب آل ابى طالب»، «مثالب النواصب»، «المخزون المکنون فى عیون الفنون»، «اعلام الطرائق فى الحدود و الحقائق»، «فایدة الفایدة»، «المثال فى الامثال»، «متشابه القرآن» و «المنهاج.»
ابن شهرآشوب نیز از استادان بزرگ علوم اسلامى در حله بود که شهرت علمى اش در آفاق پیچیده شد، از این رو طالبان علم فضیلت از شهرها و بلاد مختلف اسلامى نزد او شتافته، از خرمن وجودش، خوشه هاى علم و کمال مى چیدند. ابن بطریق هم در سال 567 هـ .ق. ضمن فراگیرى اصول حدیث از آن دانشمند بزرگ از وى نقل روایت کرده است.([12])
عمادالدین طبرى([13])
محمد طبرى فرزند ابوالقاسم، على بن محمد بن رستم، معروف به عمادالدین طبرى از دانشمندان و فقیهان مشهور و بزرگ قرن پنجم است. او از شاگردان بارز شیخ ابوعلى بن شیخ طوسى، ابن شهریار خازنى و شیخ ابى البقاء و از مشایخ قطب الدین ابوالحسین راوندى و عربى بن مسافر بود. از او آثار متعددى در زمینه هاى فقهى و دیگر علوم به جا مانده است، از جمله: «بشارة المصطفى لشیعة المرتضى»، «الفرج فى الاوقات»، «شرح مسائل الذریعه» و «الزهد و التقوى».
ابن بطریق در میان استادان خود در درس هاى غیر فقهى، از این استاد بزرگوار بیش از همه بهره برد.([14])
تدریس و تربیت شاگردان
ابن بطریق با این که سال هاى زیادى از آغاز تحصیلات خود را پشت سر نگذاشته بود به مقام علمى و شایستگى هاى لازم علمى و معنوى نایل آمد. از این رو در کنار تحصیلات عالیه در رشته هاى تفسیر، حدیث، فقه، اصول، تاریخ و امثال آن بر کرسى تدریس در شهر حله تکیه زد و به تربیت فقیهان، محدثان، مفسران و دیگر دانشمندان پرداخت. عالمان بسیارى در محضر او حاضر شدند و از دریاى دانش او گوهرهاى هدایت و کمال صید کردند. آنان علاوه برفراگیرى علوم دینى، به نقل روایت از او نیز پرداختند.
و اما شاگردان و راویان از او:([15])
سید فخّار موسوى (متوفاى 630 هـ .ق.)
سید فخار فرزند معد موسوى حائرى، یکى از شخصیت هاى علمى و از اندیشمندان قرن هفتم هجرى به شمار مى رفت. او از نظر علمى از موقعیت ویژه اى برخوردار بود و از جمله کسانى است که در حرکت علمى در حوزه علمیهکربلا نقش اساسى ایفا کرد.([16]) او از مشایخ نجیب الدین یحیى بن سعید، رضى الدین على بن موسى بن طاووس و برادر او ابوالفضائل احمد بن موسى بن طاووس، مفید الدین محمد بن جهم و سدید الدین یوسف بن على بن مطهر حلى پدر علامه حلى بود.([17])
على بن یحیى، بن بطریق (متوفاى 641 هـ .ق.)
وى فرزند یحیى بن بطریق، مکنى به ابوالحسن و ملقب به کاتب است. شرح حال این شاعر و فقیه بزرگ شیعى در آخر مقاله خواهد آمد.
على بن یحیى خیّاط متوفاى 598 هـ .ق.
على بن یحیى بن على خیّاط، فقیه و دانشمند، کنیه اش ابوالحسن و مشهور به سوراوى است. او از شاگردان عربى بن مسافر عبادى، ابن ادریس، یحیى بن بطریق، على بن حمزه طوسى و على بن نصرالله و از مشایخ نجیب الدین محمد بن جعفر و یوسف بن علوان است.([18])
سید محمد بن موسوى([19])
سید محمد فرزند معد موسوى، کنیه اش ابوجعفر و ملقب به سید صفى الدین، دانشمندى بلند مرتبه، صالح، نیکوکار و محدث است که از محمد بن محمد بن على حمدانى قزوینى، ابن ادریس حلّى و ابن بطریق حلى نقل روایت مى کرد.([20])
سید محمد بن عبدالله بن زهره (متوفاى 626هـ .ق.)([21])
سید محى الدین، محمد بن عبدالله بن على بن زهره حلى، کنیه اش ابوحامد و معروف به ابن زهره حلى برادرزاده ابوالمکارم حمزة بن زهره نویسنده «الغنیه» است. او از استادان یحیى فرزند احمد بن سعید على بن موسى بن طاووس و محقق حلى بود. شرح حال نویسان از دانش و فضل او به بزرگى یاد کرده اند از این رو او را به دانشمند بلند مقام، احیاگر دین و نجم الاسلام توصیف کرده اند.([22])
ابن زهره حتى تا سال هاى پایان عمر ابن بطریق، با او ارتباط علمى داشت و گاه در محضر او حاضر شده، بهره ها مى برد. نمونه اش قرائت کتاب مصباح المتهجد شیخ طوسى در سال 595هـ .ق. بر ابن بطریق است که حاکى از این ارتباط طولانى است.([23])
سید نجم الدین ابى هاشم العلوى([24])
محسن بن ابراهیم بن مرزوم([25])
مجدالدین ابوالمکارم احمد بن الحسین بن على ابى الغنائم.([26])
لازم به ذکر است که گاهى دو دانشمند از یکدیگر نقل روایت مى کنند از این رو هم شیخ یکدیگر محسوب مى شوند و هم راوى. بنابراین چه بسا شخصى شیخ ابن بطریق است و ابن بطریق نیز شیخ او به عنوان مثال: شیخ عمادالدین طبرى، که گر چه از استادان ابن بطریق است از او نقل روایت کرده است از این رو شیخ عمادالدین استاد ابن بطریق است([27]) و ابن بطریق، شیخ او محسوب مى شود. همین طور است ابوحامد محمد بن عبدالله بن زهره و ابوالمکارم احمد بن حسین بن على الغنائم که شیخِ ابن بطریق هستند و ابن بطریق هم، شیخ آن ها است.([28])
سفرِ پژوهشى
ابن بطریق علاوه بر سفرهاى زیارتى و عبادى به شهرهاى مذهبى، چندین سفر تحقیقى و پژوهشى نیز به شهرهاى علمى و فرهنگى آن زمان داشت که حدود سى سال بین سال هاى (570 ـ 600 هـ .ق.) طول کشید و در مقصدهایى که از قبل در نظر داشت سکونت گزید.
از نوشته ها و آثار گران بهاى او و نیز تصریح شرح حال نویسان برمى آید، که انگیزه اصلى این سفرها، رفع مهجوریت از نام، پیام و منقبت اهل بیت عصمت و طهارت(علیهم السلام)، هجمه هاى فرهنگى گسترده مخالفان اهل بیت(علیهم السلام)، محرومیت مجامع علمى و مذهبى شیعى از منابع و ادله اثبات کننده حقانیت، منقبت و فضیلت ائمه علیهم السلام خصوصاً على(علیه السلام)بوده است. همان طور که ابن شهرآشوب، شیخ و استاد بزرگ ابن بطریق و ضعیت هجمه گسترده حمله به حریم مکتب اهل بیت(علیهم السلام) را در قالب تألیف مقاله و خطبه از ناحیه عالمان و محدثان اهل سنت در قرن ششم هجرى با دسته بندى کردن آن ها در کتاب مشهور «المناقب» خود بدین مضمون بیان مى کند:
در این زمان، بیشترین اختلاف بین اهل سنت و شیعه در امامت معصومین(علیهم السلام)وجود دارد. اکثر مردم از ولایت و محبت اهل بیت(علیهم السلام)گریزان هستند و از یاد و نام و ذکر فضایل آن حضرات دورى مى کنند. منابع روایى شیعه از بسیارى از روایاتى که در موضوع مناقب و فضایل ائمه(علیهم السلام) به ویژه على(علیه السلام) وارد شده، خالى است. راویان اهل سنت نیز بیشترین کتمان و حق پوشى را در این زمینه انجام مى دهند که به طور کلى این راویان و مؤلفان را مى توان به چند دسته تقسیم کرد.
گروه اول: کسانى هستند که از نقل هر گونه روایت در مورد مناقب معصومین(علیهم السلام) سرباز مى زنند.
گروه دوم: کسانى هستند که آن روایات را نقل کرده، ولى آن ها را ساختگى دانسته و در سند و یا دلالت آن ها خدشه وارد مى کنند.
گروه سوم: آن روایات را نقل کرده و سند آن ها را قبول دارند ولى مضمون آن را بر غیر معصومین(علیهم السلام) تطبیق مى دهند.
گروه چهارم: براى خنثى سازى آن روایات، به جعل و ساختن روایات دال بر منقبت و فضلیت براى دیگر اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) دست مى زنند.
گروه پنجم: کسانى هستند که براى مخفى نگاه داشتن فضائل آن حضرات دست به تقطیع روایات مى زنند مثلاً «الحسن و الحسین سیدا شباب اهل الجنه» را نقل مى کنند ولى از نقل دنباله آن که فضیلت على(علیه السلام) را مى رساند سر باز مى زنند و دنباله آن «و ابوهما خیر منهما» است.
گروه ششم: شبهه افکنانى هستند که در فضائل آن حضرات از قبیل علم، شجاعت، ایمان و امثال آن ها القاى شبهه کرده و از حضرت على(علیه السلام)چهره اى نامطلوب، خشن، بدون جاذبه، بى تدبیر و... در ذهن مخاطبان و شنوندگان و خوانندگان خود مى سازند.([29])
و اما ابن بطریق با پى بردن به گستردگى هجمه مخالفان به حریم مکتب اهل بیت(علیهم السلام) و آگاه شدن از نحوه عملکرد آنان در سست کردن ارکان تشیع، به دفاع برخاست و شیوه دفاعى خود را بر اساس جدال احسن،([30])پاى ریزى کرد. از این رو براى دست یابى به منابع لازم و مقابله با شبهه هاى ایجاد شده به سفرى طولانى دست زد. وى به قصد ملاقات با عالمان و محدثان بزرگ اهل سنت ساکن در شهرهاى بغداد، واسط عراق و شهر حلب هجرت نمود و به این شهرها سفر کرد و در این راه متحمل رنج ها و مشقت هاى فراوانى شد.
توشه سفر
سختى راه، مواجه شدن با مخالفان اهل بیت(علیهم السلام) ـ که از هر گونه انکار، تکذیب و تحریفى روگردان نبودند ـ مواجه شدن با جدل و مشاجرات متعصبان و ده ها مشکل مادى و روحى دیگر که عبور با سلامت از آنان نیاز به تقوا، سعه صدر، حلم و تحمل فراوان داشت، ابن بطریق را بر آن داشت براى دست یابى به اهداف عالى و موفقیت در پژوهش هاى دینى خود، از همان ابتداى سفر و حتى در حین انجام سفر، به عبادت خداوند بیش از پیش روى آورد تا استمداد از کرم، رحمت، فضل و لطف الاهى بتواند با قدم هایى استوار در این راه گام بردارد.
شرح حال نویسان در این مورد تصریح کرده اند که او در این برهه از زندگى خود، به روشى زاهدانه و دور از هر گونه تجمل گرایى روى آورد و بسیار عبادت خدا به جاى آورد تا بتواند با فراغ بال و همتى بلند در راه پژوهش و تحقیق قدم هاى مثبت و کارساز بردارد.([31])
سفر به بغداد و واسط
ابن بطریق حدود سال (570هـ .ق.) سفرهاى پژوهشى خود را به شهر بغداد آغاز نمود، و مدتى در آن شهر سکونت گزید. وى نزد محدثان شیعى و سنى حاضر شد و در مورد روایات موجود در منابع آنان به بحث و گفت و گو پرداخت.
وى بعد از تحقیقات لازم، سفر خود را به شهر واسط([32]) که بسیارى از محدثان اهل سنت در آن جا حضور داشتند ادامه داد.
بعضى از عالمان و محدثانى که ابن بطریق از آنان روایاتِ فضائل و مناقب امامان معصوم(علیهم السلام)به ویژه على(علیه السلام) را شنیده عبارتند از:
ابوبکر، عبدالله بن منصور بن عمران الباقلانى (متوفاى 593 هـ .ق.)
وى از راویان مشهور و از محدثان بزرگ شهر واسط و از شاگردان ابوالعز محمد بن الحسین قلانسى و ابوالقاسم على بن على بن شیروان در واسط و ابومحمد سبط الخیاط در بغداد بود.([33])
ابن بطریق در سال 579هـ .ق. در شهر واسط با او ملاقات نمود و بسیارى از روایات و احادیث را از او شنید و از منابعى که او در اختیار داشت استفاده هاى فراوانى برد.([34])
ابوجعفر، اقبال بن مبارک بن محمد عکبرى واسطى ابوعبدالله احمد بن على بن معمربن احمد بن عبیدالله الحسینى محمد بن یحیى بن محمد بن ابى السطلین علوى واعظ بغدادىابن بطریق در سال 584 هـ .ق. با این سه عالم و محدث سنى ملاقات کرد و ماه ها با آن ها به مباحثه علمى و استفاده از منابع روایى آن ها پرداخت.([35])
از دیگر استادان حدیث شناس که ابن بطریق با آنان ارتباط برقرار کرد شخصیت هاى ذیل را مى توان نام برد:
ابوجعفر، مبارک بن زریق حداد واسطى,
ابوالفتوح، نصرالله بن على بن منصور,
ابوعبدالله، محمد بن احمد بن عبید موصلى,
ابن بطریق، در سال 585 هـ .ق. با این سه محدث نیز ملاقات طولانى داشت.([36])
على بن حسین بن على بن حسن بن عمار موصلى,
ابن بطریق با این عالم و محدث و شاید آخرین فرد مورد ملاقات او در واسط، دیدار و گفت و گو کرده که این دیدار در پایان مسافرت علمى وى یعنى سال (595 هـ .ق.) اتفاق افتاده است.([37])
از دیگر راویان و محدثان از اهل سنت که ابن بطریق از آن ها روایت شنیده است، ابوعبدالله، احمد بن طاهر ملقب به فخر الاسلام، ابوعبدالله، محمد بن عبید موصلى، ابوالبرکات، على بن الحسین بن على بن الحسن بن عمار مشهور به محدث موصلى و دیگران هستند که سال دیدار ابن بطریق با آن ها مشخص نیست.([38])
دست آوردهاى سفر
مهم ترین دست آورد سفر پژوهشى ابن بطریق به شهرهاى بغداد و واسط، تألیف چندین اثر ارزشمند فقهى، کلامى و روایى است. موضوع بیشتر این آثار مناقب، فضائل ائمه علیهم السلام به ویژه فضائل علوى و اثبات خلافت بلافصل آن حضرت است از مضمون آثارى که از این دانشمند بزرگ هم اکنون یافت مى شود بر مى آید که او احاطه کافى بر اخبار و روایات و نیز علم رجال و تراجم به ویژه در مسایل اعتقادى و کلامى داشته است.
آثار ابن بطریق
1. عمدةُ عیون صحاح الاخبار فى مناقب امام الابرار.
نام دیگر این کتاب، «العمدة فى عیون مناقب امام الابرار امیرالمؤمنین على بن ابى طالب وصى المختار و الائمة من ذریته الاطهار» است که از مهم ترین آثار به جا مانده از ابن بطریق به شمار مى آید. موضوع این کتاب مناقب على(علیه السلام)در صحاح، سنن و مسانید اهل سنت است و در آن 913 روایت از طریق عامه و خاصه، آورده شده است.
وجه تسمیه این کتاب به «العمده... یا «عمده عیون...» بدین سبب است که در بردارنده همه و یا اکثر روایاتى است که در مناقب على(علیه السلام) در منابع مهم اهل سنت ذکر شده است.
منابع اصلى العمده عبارتند از: مسند ابن حنبل که از آن 174 حدیث نقل کرده است، صحیح بخارى با 79 حدیث، صحیح مسلم با 95 حدیث، تفسیر ثعلبى با 128 حدیث، صحیحین حمیدى 56 حدیث، مناقب ابن مغازلى 259 حدیث، صحاح سته وزین بن معاویه عبدرى 79 حدیث، غریب الحدیث ابن قتیبه دینورى 6 حدیث، المصابیح فراء 7 حدیث، الفردوس ابن شیرویه دیلمى 6 حدیث، المغازى محمد بن اسحاق 2 حدیث، تاریخ طبرى 2 حدیث و علاوه بر اینها اخبارى از اهل سنت در مناقب ائمه معصومین(علیه السلام) نیز از آن منابع آورده است.
این کتاب مشتمل بر 9 فصل است که مطالبى بدین ترتیب «نسبت آن حضرت، کنیه، زمان ولادت، نسبت مادرش، وفات، تعداد فرزندان، انگشترهایش، آیه تطهیر و آیه مودّت» نگاشته شده است.([39])
کتاب العمده بارها به چاپ رسیده است از جمله در سال هاى (1309 هـ .ق.) در تبریز، (1407 هـ .ق.) در قم، (1412 هـ .ق.) در تهران که چاپخانه افست تهران با مقدمه استاد جعفر سبحانى ـ رئیس مؤسسة امام صادق(علیه السلام) قم ـ چاپ و نشر آن را به عهده گرفته است.([40])
این اثر گران بها یکى از منابع مهم روایى در قرن هاى ششم به بعد است. همان طور که علامه مجلسى تصریح مى کند در خیلى از اجازه نامه هایى که مشایخ روایت به راویان و شاگردان خود مى دهند نام این کتاب ذکر مى شود که نشان از مقام خاص مؤلف در نزد آنان دارد.([41])
2. المستدرک المختار فى مناقب وصّى المختار.
این کتاب در واقع مکمل کتاب العمده است که حدود 600 روایت دیگر از منابع اهل سنت در خصوص مناقب و فضائل على(علیه السلام) در آن جمع آورى نموده است.([42]) علامه مجلسى در بحارالانوار مى گوید: نزد ما نسخه اى قدیمى از این کتاب وجود دارد که احتمالاً به خط مؤلف آن (ابن بطریق) باشد([43]). نسخه دیگر از این کتاب در کتابخانه «السماوى» نجف دیده شده است که به کتابخانه معروف آیت الله حکیم در نجف انتقال داده شده است.([44])
3. خصائص الوحى المبین فى مناقب امیرالمؤمنین(علیه السلام).
موضوع این کتاب که بعد از دو کتاب العمده و المستدرک المختار نوشته شده است، مناقب على(علیه السلام)بر اساس روایاتى است که در تفسیر آیات قرآن کریم و از طریق اهل سنت از پیامبر، نقل شده است. و به عبارتى حاوى تمامى آیاتى است که به اقرار عالمان، محدثان و مفسران اهل سنت در مناقب آن حضرت نازل شده است.([45])
نویسنده ریاض العلما مى گوید:
من نسخه اى قدیمى از این کتاب را در تبریز با چشم خود دیده ام، همان طور که نسخه اى از آن نزد من وجود دارد.([46])
این اثر ارزشمند در سال 1311هـ .ق. در ایران با چاپ سنگى، به چاپ رسیده است.([47])
4. اتفاق صحاح الاثر فى امامة الائمّة الاثنى عشر.([48])
5. تصفح الصحیحین فى تحلیل المتعتین.([49])
منظور از متعتین در این اثر، حج و ازدواج موقت است که ابن بطریق با آیات و روایات نبوى(صلى الله علیه وآله) به اثبات رسانده است که آن دو در تمام عصر رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) جایز بوده است و بعد از آن حضرت به خاطر مصالح سیاسى، حاکمان زمان و بعضى از فرق اسلامى از آن دو نهى کرده اند.([50])
6. الرّد على اهل النظر فى تصفّح ادلّه القضاء و القدر.
7. عیون الاخبار.
8. رجال الشیعه.
9. المناقب.([51])
سفر به حلب
ابن بطریق بعد از انجام سفر به شهرهاى بغداد و واسط، در جمادى الاولى (596هـ .ق.) براى تکمیل پژوهش خود راهى حلب([52]) ـ از شهرهاى مهم سوریه (شام قدیم) ـ شد.([53]) در این سفر علاوه بر ملاقات با عالمان و محدثان شیعه و سنى، با مردم نیز دیدارهاى مکرر داشت که موجب تقویت بُنیه اعتقادى مردم آن سامان شد. مردمِ شیعه آن شهر براى رفع مشکلات عقیدتى، حل شبهات خود و آشنایى بیشتر با مبانى و اصول محکم تشیع، به محضر او مى شتافتند و از دریاى عمیق علم، معرفت و کمال آن بزرگ مرد تاریخ تشیع استفاده مى بردند.
ابن بطریق، پرسش و پاسخ هایى که بین مردم حلب و او صورت گرفته بود را در مجموعه اى به نام «نهج المعلوم الى نفى المعدوم» که به نام «سؤال اهل حلب» هم شهرت پیدا کرد، گردآورى کرد که از تألیفات ارزشمند و پربار او به حساب آمده است.([54])
مدت اقامت ابن بطریق در آن شهر مشخص نیست ولى از منابع تاریخى و کتاب هاى شرح حال نویسان بر مى آید که او بعد از مدتى اقامت در حلب، به زادگاهش شهر حله بازگشته و بقیه عمر خود را در آن جا گذرانده است.
سفر ابدى
فقیه عالى مقام و محدث بزرگ، شیخ یحیى بن بطریق بعد از سال ها تحقیق، پژوهش، تألیف، سفرها و مجاهدت هاى طاقت فرسا بالاخره خورشید عمرش در شعبان سال (600 هـ .ق.) در 77 سالگى در شهر حله غروب کرد و دارفانى را به مقصد ملکوت اعلى ترک و سر بر آستان معبود نهاد.([55])
مکان دقیق مدفن آن فقیه فقید در کتاب هاى تراجم و تاریخى ضبط نشده ولى قدر مسلم در همان شهر (حله) به خاک سپرده شده است.
بازماندگان
از بین فرزندان متعدد احتمالى ابن بطریق تنها نام دو نفر از آنان ثبت شده است و آن دو: على بن یحیى و محمد بن یحیى هستند. در کتاب هاى تاریخى و تراجم، از شرح حال محمد بن یحیى هیچ مطلبى یافت نمى شود. بنابراین در بین دو فرزند ابن بطریق تنها، اجمالى از زندگى على بن یحیى در کتاب هاى تاریخى و شرح حال نویسان آمده است.
على بن یحیى ابن بطریق اسدى حلى واسطى بغدادى، کنیه اش ابوالحسن، مردى فقیه، آگاه به مبانى اصول فقه، شاعر و ادیبى بزرگ بوده است. وى نزد پدرش ابن بطریق تحصیلات خود را تا حد اجتهاد ادامه داد و از پدر خویش و نیز از دانشمند بزرگ، ابوالعباس، احمد بن ابراهیم بن احمد بن الضعف موصلى اجازه روایت داشته است.([56])
بعد از رحلت پدر بزرگوارش، مدتى در دمشق اقامت گزید و سپس به دعوت حاکم مصر به آن سامان رفت و چند صباحى را در یکى از دیوان هاى آن جا به کتابت پرداخت. بعد از آن به خاطر تغییر مزاجش به عراق بازگشت و به تبلیغ و ترویج احکام دین و نشر معارف تشیع در بغداد پرداخت.([57])
شرح حال نویسان تخصص او را در علوم مختلف اسلامى ستوده اند و او را ادیب، شاعر، فقیه و اصولى معرفى کرده اند. نویسنده تأسیس الشیعه، على بن یحیى را یکى از مشهورترین پیشوایان علم نحو و ادیبان عرب مى داند و از او به بزرگى یاد مى کند.([58])
على بن یحیى ابن بطریق در سال 641 یا 642 هـ .ق. در شهر مقدس کاظمین([59])و بنابر نقل دیگر در شهر بغداد بدرود حیات گفت.([60])
[1]. بِطْریق بر وزن کبریت، در زبان رومیان گذشته به معناى فرمانده لشکرى است که ده هزار سرباز تحت فرمان او باشند، همانطور که فرمانده پنج هزار نفر را ترخان و دویست نفر را قومس مى نامیدند. و اما چرا جد یحیى بن حسن را ابن بطریق گفته اند، دلیلش نامشخص است. (لؤلؤة البحرین ج 1، ص 284، (پاورقى)تأسیس الشیعه، ص 130فوائد الرضویه، ص 809.
[2]. ریاض العلماء، ج 5، ص 354, هدیةالاحباب، ص 58الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 15، ص 324, ریحانة الادب، ج 7، ص 415،...
[3]. لؤلؤة البحرین، ج 1، ص 284. پاورقى تأسیس الشیعه، ص 130.
[4]. مستدرک اعیان الشیعه، ج 1، ص 254الثقات العیون، ص 337لسان المیزان، ج 6، ص 247العمده فى عیون صحاح الاخبار، ص 31.
[5]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 289, امل الامل، ج 2، ص 345.
[6]. ریاض العلماء، ج 5، ص 354.
[7]. الکنى و الالقاب، ج 1، ص 227 الاعلام قاموس الرجال، ج 8، ص 141 لؤلؤة البحرین، ج 1، ص 283 (پاورقى).
[8]. لسان المیزان، ج 6، ص 247، الثقات العیون، ص 337، مستدرکات اعیان الشیعه، ج 1، ص 254 و...
[9]. ریاض العلماء، ج 5، ص 202 روضات الجنات، ج 7، ص 158اعیان الشیعه، ج 10، ص 805مستدرکات اعیان الشیعه، ج 1، ص 254 النقات العیون، ص 337.
[10]. مستدرکات اعیان الشیعه، ج 1، ص 254 الثقات العیون، ص 337.
[11]. العمدة فى ,,,,,عیون صحاح الاخبار، ص 1، شرح زندگى او در جلد اول گلشن ابرار آمده است.
[12]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 17الثقات العیون، ص 273, بهجة الامال فى ,,,,,شرح زبدة المقال، ج 6، ص 513.
[13]. العمده فى عیون صحاح الاخبار، ص 31.
[14]. اعیان الشیعه، ج 10، ص 18ریاض العلماء، ج 5، ص 17.
[15]. ر.ک، العمده فى عیون صحاح الاخبار، ص 34فوائد الرضویه ص 709امل الامل، ج 2، ص 245ریحانة الادب، ج 7، ص 415, الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 7، ص 175الثقات العیون، ص 338، و...
[16]. تراث کربلا، ص 236.
[17]. العمدة فى عیون صحاح الاخبار، ص 34.
[18]. الانوار الساطعه، ص 129، 119، 118.
[19]. وى از فرزندان باواسطه امام موسى کاظم(علیه السلام)است. سلسله نسب او چنین است: محمد بن سعد بن على بن رافع بن ابى الفضائل سعد بن على بن حمزه بن احمد بن حمزه بن على بن احمد بن موسى بن ابراهیم بن موسى الکاظم(علیه السلام).
[20]. ریاض العلماء، ج5، ص 183 الثقات العیون، ص 338.
[21]. بحار الانوار، ج 106، ص 31.
[22]. ریاض العلماء، ج 5، ص 114انوار الساطعه، ص 160لؤلؤة البحرین، ج 1، ص 284 (پاورقى).
[23]. لؤلؤة البحرین، ج 1، ص 284، (پاورقى).
[24]. ریاض العلماء، ج 5، ص 358.
[25]. بحار الانوار، ج 105، ص 100.
[26]. ریاض العلماء، ج 5، ص 358.
[27]. بحارالانوار، ج 106، ص 32.
[28]. ریاض العلماء، ج 5، ص 356 و العمدة فى عیون صحاح الاخبار، ص 34.
[29]. مناقب آل ابى ,,,,,طالب، ج 1، ص 19 به بعد.
[30]. در این شیوه از مقابله، از منابع و ادله ,,,,,اى استفاده مى شود که مورد قبول طرف مقابل است. در مورد مناقب و فضائل ائمه علیهم السلام، مهم ,,,,,ترین دلیلى که اهل سنت آن را قبول دارند و مى پذیرند، آیات و روایات نبوى است که در این زمینه وارد شده است و در کتابهاى خود، آنها را ضبط کرده اند.
[31]. الثقات العیون، ص 337, لسان المیزان، ج 6، ص 247.
[32]. شهر واسطِ عراق یکى از شهرهاى علمى و فرهنگى در قرنهاى پنجم و ششم هجرى بود که هم اکنون از نظر موقعیت جغرافیایى در استان واسط به مرکزیت شهر«الکوت» واقع شده است. نام دیگر این شهر «الکوت الحى» است و این غیر از شهر «الکوت» است که مرکز استان واسط است.
این شهر در آن زمان داراى مدارس و مراکز فرهنگى و مذهبى و نیز عالمان، فقیهان و محدثان فراوانى از اهل سنت بود که قهراً به عنوان یک نوع مرکزیت علمى و مذهبى در کنار شهرهاى بغداد و امثال آن مطرح بوده است. ابنبطریق براى ارتباط با عالمان آن شهر، به ویژه محدثان آنان و نیز دستیابى به روایاتى که موضوع آن فضائل و مناقب اهلبیت(علیه السلام) است این شهر را براى پژوهش و تحقیق خود انتخاب کرد. از منابع تاریخى و کتابهاى تراجمبر مى ,,,,,آید که وى حدود 30 سال در چند نوبت به آن کشور سفر کرده است.
(العراق قدیماً و حدیثاً، ص 80 مناقب امام على ابن ابىطالب(ع)، ص 14 و 16 الاعلام، ج 8، ص 141 و...)
[33]. تاریخ بغداد، ج 15، ص 225.
[34]. ریاض العلماء، ج 5، ص 356.
[35]. همان.
[36]. همان، ص 357.
[37]. همان، ص 358.
[38]. العمده فى عیون صحاح الاخبار، ص 32ریاض العلماء، ج 5، ص 358.
[39]. العمده فى عیون صحاح الاخبار، ص 52، ص 53.
[40]. همان, کتابنامه و دائرة المعارف الاسلامیة الکبرى، ج 2، ص 484.
[41]. بحارالانوار، ج 1، ص 10 و ص 29.
[42]. دائرة المعارف الاسلامیة الکبرى، ج 2، ص 484.
[43]. بحارالانوار، ج 1، ص 29.
[44]. دائرة المعارف الاسلامیة الکبرى،، ج2، ص 485.
[45]. ریحانة الادب، ج 7، ص 415الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 7، ص 175.
[46]. ریاض العلماء، ج 5، ص 355.
[47]. العمده فى عیون صحاح الاخبار، ص 30.
[48]. امل الامل، ج 2، ص 345ریحانة الادب، ج 7، ص 415الثقات العیون، ص 337 و... .
[49]. همان.
[50]. العمده فى ,,,,,عیون صحاح الاخبار، ص 30.
[51]. امل الامل، ج 2، ص 345ریحانة الادب، ج 7، ص 415 الثقات العیون، ص 337 و... .
[52]. حلب، یکى از شهرهاى مهم و تاریخى کشور سوریه (شام قدیم) است. این شهر، به خاطر موقعیت جغرافیایى مرکز تجارت و راه ارتباطى کشورهاى مهم هند، چین، ایران، یونان، روم بوده و از این رو پایتخت بازرگانى شام محسوب مىشده است. علاوه بر آن از مراکز مذهبى، علمى و فرهنگى در قرنهاى پنجم و ششم نیز به حساب مىآمده است چه این که داراى مساجد و مدارس علمیه فراوان از ناحیه مذاهب مختلف شیعه و سنى بوده است مثل مدارس الزجاجیه، العصرونیه، القوامیه، الصاجیه، النوریه، شادبختیه، بلدقیه، الدقاقیه، اتابکیه و... و علاوه بر آنها مکانهایى به نام دارالحدیث داشته که حاوى منابع و مأخذ روایى فراوانى بود از این رو ابن بطریق براى دست یابى به آن منابع راهى شهر حلب شده است. (سرزمین و مردم سوریه، ص 149تاریخ مملکت حلب، ص 109 تا 123).
[53]. لؤلؤة البحرین، ج 1، ص 284، (پاورقى), الاعلام النبلاء، ج 8، ص 141.
[54]. فوائد الرضویه، ص 709, اعیان الشیعه، ج 10، ص 289 الذریعه الى تصانیف الشیعه، ج 4، ص 197, امل الامل، ج 2، ص 345, معجم رجال الحدیث، ج 20، ص 42 الثقات العیون، ص 337 و... .
[55]. چانوار الساطعه، ص 205, مستدرکات اعیان الشیعه، ج 1، ص 254, الثقات العیون، ص 337.
[56]. انوارالساطعه، ص 118، الثقات العیون، ص 337، تاریخ الحله، ج 2، ص 14.
[57]. مستدرکات اعیان الشیعه، ج 1، ص 254تأسیس الشیعه، ص 129البدایه والنهایه، ج 13، ص 191 و 192.
[58]. تأسیس الشیعه، ص 129.
[59]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 7، ص 183.
[60]. تأسیس الشیعه، ص 129.