تولد وخاندان
شيخ محمد حسن بارفروش،[1] معروف به شيخ كبير، از مراجع و علماي مازندران، حدود سال 1240ق در قزوين به دنيا آمد.
پدرش ملا صفرعلي لاهيجي از عالمان قزوين بود كه در فلسفه و عرفان مهارت زيادي داشت و در حوزه علميه قزوين كتابهاي اين دو رشته را تدريس ميكرد. او در فلسفه از شاگردان ملا علي نوري و در اصول و فقه از شاگردان سيد محمد مجاهد بود. ملا صفرعلي كه در سال 1242ق به همراه استادش سيد محمد مجاهد، در جهاد ضد روسها شركت كرد و بعد از بازگشت، در قزوين اقامت گزيد. او در درس فلسفه ملا آقا قزويني حضور يافت و بعد از آن، در مدرسه صالحيه قزوين به تدريس مشغول شد. شرح معالم، كتابي در علم اصول، رساله در درايه، كتابي در فقه، رساله در عرفان و حواشي بر اسفار، از آثار اوست.[2] ايشان از سيد محمدباقر رشتي اجازه داشت و ميرزا محمد تنكابني، صاحب كتاب قصص العلماء، از شاگردان اوست كه در كتاب خود از استادش ياد ميكند.[3] گفتني است ملا صفرعلي از اهالي بابلكنار بوده كه در قزوين ساكن شده و عدهاي از آگاهان در بابل، معتقدند منزل وي در اين شهر بوده است.[4]
از ملا صفرعلي چهار پسر به نامهاي عباس (پدر غلامعلي بارفروشي)،[5] احمد، حسين و محمدحسن به يادگار مانده است كه راه پدر را ادامه دادند.
تحصيلات
شيخ محمدحسن از همان دوران طفوليت، با جديتي كه پدر بزرگوارش در تربيت او داشت، در محيط معرفت و دانش پرورش يافت و از همان دوران كودكي در راه تحصيل علوم اسلامي گام برداشت. مقدمات را در حضور استادان قزوين فراگرفت، آنگاه در دروس فقه و اصول شيخ محمدتقي برغاني (1263ق)[6] و محمدصالح برغاني(1271ق)[7] حاضر شد و در كنار آن فلسفه و عرفان را از پدرش ملا صفرعلي آموخت.[8]
گفتني است حوزه علميه قزوين در آن زمان از رونق خوبي برخوردار بود. برادران برغاني، علاوه بر تدريس فقه و اصول در اين شهر، با تأسيس حوزه علميه صالحيه، زمينه تدريس استادان ديگر در فنون مختلف را فراهم آوردند. همچنين فعاليتهاي سياسي ـ فرهنگي برادران برغاني و حضور فعال آنان در زمينههاي مختلف، شهرت اين حوزه را دوچندان كرده بود. اين حوزه در مبارزه با شيخيه و بهائيه نقش مؤثري داشته است.
استادان
بارفروشي بعد از تحصيل در قزوين، براي تكميل تحصيلات به عراق رفت و از استادان حوزه علميه كربلا و نجف بهره فراوان برد. استادان ايشان عبارتند از:
- شيخ محمدتقي هروي: شيخ محمدحسناز اين استاد خود بسيار تجليل ميكند و درباره او مينويسد: استاذنا الاجل و سِنادُنا الاكمل العالم الورع التقي الملا محمد تقي الهروي. در ادامه او را اينگونه وصف ميكند: او فاضل، محقق دقيق، باورع، فقيه و متبحر بود كه اطلاعات او در علم رياضي زياد و در بيشتر علوم دست داشت. ايشان مدرسي مسلط بود و كتاب زيادي نوشته است. حواشي بر خلاصة الحساب موسوم به توضيح الحساب، الحديقة النجفية در تعليقه بر شرح لمعه، حواشي بر رياض المسائل، تلخيص تحفة الابرار، طريق النجاة، رساله در ميراث، لوامع الفصل در شرح مبادي الاصول، نتائج الافكار، المقاصد العلية في تنقيح جملة من الادلة الشرعية، المشارع، تعليقات بر حواشي شيرواني بر معالم، تفسير خلاصة البيان في حل مشكلات القرآن، الاربعين و كتابي در رجال (نهاية الآمال في معرفة الرجال) از آثار اوست.[9]
شيخ محمدحسن در كتاب رجال خود از كتاب رجال استاد خود، شيخ محمدتقي هروي، فراوان نقل ميكند و مراد او از استاد در كتاب رجالش،[10] همين شيخ است.
شيخ محمدتقي هروي از شاگردان سيد محمدباقر رشتي است، در كتابهاي خود از وي با نام استاد ياد ميكند. با توجه به اينكه كتاب شيخ محمدحسن، خلاصهاي از كتاب استادش، شيخ محمدتقي هروي است و در كتاب شيخ محمدتقي هروي، از سيد محمدباقر رشتي با نام استاد ياد شده است، نبايد گمان كرد كه سيد محمدباقر رشتي، استاد شيخ محمدحسن هم بوده است.[11]
- شيخ حسن بن محمد صالح برغاني: او فرزند شيخ محمدصالح برغانيبود كه در كربلاتدريس داشت.
- شيخ زينالعابدين مازندراني[12]
- شيخ محمدحسين فاضل اردكاني
- شيخ مرتضي انصاري: شيخ محمد حسن در كتاب سراج الامةبارها از اين استاد خود با عنوان «شيخنا الانصاري»[13] و «يا بعض المشايخ»[14] ياد ميكند.
- شيخ محمدحسنصاحب جواهر: بنا به نقل سيد محسن امين، شيخ بارفروش از شاگردان شيخ محمدحسن صاحب جواهر (1266ق) بوده و از او اجازه داشته است.[15] شيخ محمدحسن بارفروشي در كتاب سراج الامةاز صاحب جواهر بهگونهاي نقل ميكند كه گويا نزد او شاگردي نكرده است،[16] اما در كتاب نتيجة المقال فی علم الرجال از وي با عنوان «شيخنا النجفي» ياد ميكند[17] كه اگر اين عبارات از استادش شيخ محمدتقي هروي نباشد،[18] بايد صاحب جواهر را در شمار استادان او ذكر كرد.
با توجه به اينكه صاحب جواهر، از استادان بارفروشي بوده است و شيخ بارفروش در 26 سالگي بوده كه صاحب جواهر از دنيا رفته است، به احتمال زياد او بعد از استفاده از دروس شيخ محمدحسن صاحب جواهر و شيخ انصاري در نجف، به كربلا رفته[19] و از استادان آن سامان بهره برده است.
بازگشت به وطن
شيخ محمدحسن بعد از كسب فيض از استادان بزرگ عراق و رسيدن به درجه اجتهاد و تخصص در علوم مختلف، جهت اقامه وظايف ديني و خدمت به مؤمنان، به قزوين بازگشت و به انجام وظايف ديني مشغول شد.
وي بعد از مدتي اقامت در قزوين، به زادگاهش بابل بازگشت مورد استقبال شايان مردم شريف آن سامان قرار گرفت.[20]
لقب شيخ كبير
هنگاميكه شيخ محمدحسن به بابل هجرت كرد، عالمي ديگر در بابل زندگي ميكرد كه او نيز شيخ محمدحسن بارفروشي نام داشت و به كفاش و شيخ كبير ملقب بود. از اينرو، وقتي وي در سال 1292ق از دار دنيا رفت، شيخ محمدحسن ما نيز شيخ كبير خوانده شد.[21] گفتني است در كتابهاي تراجم، براي فرقگذاري ميان اين دو عالم، اولي را شيخ كبير اول و شيخ محمدحسن، شخصيت مورد بحث اين نوشته را شيخ كبير دوم ميخوانند.[22]
امامت جماعت و تبليغ
شيخ محمدحسن بعد از فوت فقيه بزرگ، ملا محمدمقدس اشرفي، به احترام آن مرحوم تا مدتي از اقامه جماعت در مسجد جامع بابل خودداري، و آن را به ملا محمدعلي، فرزند آن مرحوم واگذار كرد. بعد از رحلت ملا محمدعلي، شيخ محمدحسن امامت جماعت آن مسجد را بر عهده گرفت. اين عالم رباني كه عارفي واصل و خودساخته بود، ضمن اقامه جماعت، مشتاقان معارف را از سخنان خود سيراب ميكرد. نفس گرم و كلام بليغ و شيوا و دلنشين آن رادمرد علم و تقوا در مسجد جامع، هر شنوندهاي را مجذوب ميساخت و مؤمنان را از هر سوي به آنجا ميكشاند؛ به طوري كه بسياري از اوقات حياط و خيابانهاي اطراف مسجد، مملو از جمعيت ميشد.[23]
آثار
شيخ محمدحسن در كنار انجام وظايف ديني، از نوشتن كتاب غافل نبود و آثار گرانبهايي در علوم مختلف از خود به يادگار گذاشت. آثار او بدين قرار است:
- سراج الامة في شرح الروضة البهية:[24] با توجه به اينكه كتاب شرح لمعهاز كتابهاي درسي حوزه و از منابع محوري در تحقيقات فقهي است، شيخ محمدحسن به شرح اين كتاب پرداخت. او اين كتاب را به گونهاي شرح كرد كه هم براي مبتديان كارساز باشد و هم براي كساني كه عمري را در فقه گذراندهاند. از اينرو، اين كتاب علاوه بر شرح لمعه، براي تحقيقات فقهي نيز بسيار مفيد است و بزرگان اين كتاب را يكي از منابع مهم در فقه معرفي كردهاند.[25] در اين كتاب، وي با اشاره به سخنان علما، مستند گفته آنان را نيز نقل ميكند و به تحليل و درستي يا نادرستي دليل ميپردازد. در آخر نيز ضمن جمعبندي، به شبهات مخالفان نيز پاسخ ميدهد. از ديگر ويژگيهاي اين كتاب، آن است كه مؤلف در بعضي موارد، نظريات استادان خود همچون شيخ انصاريو صاحب جواهر را نقل ميكند. جلد اول اين كتاب در ذيحجه سال 1299 ق نوشته شده و جلد دوم آن، كه به عنوان جلد چهارم اين كتاب به چاپ رسيده است، در ذيالقعده سال 1321ق پايان پذيرفته است.[26]
- حاشيه بر رسائل:[27] اين حاشيه به عنوان يكي از حواشي خوب و معروف رسائل و مورد استفاده طلاب است. با توجه به اينكه بارفروشياز شاگردان شيخ انصاري است، اين كتاب جايگاه ويژهاي دارد.
- صراط النجاة: رساله فتواي ايشان است و سال 1321ق چاپ شده است.[28]
- حديقة الشيعة در اخلاق و مواعظ:[29] به فارسي است و چاپ شده است.
- نتيجة المقال في علم الرجال يا رجال شيخ محمد حسن:[30] او اين كتاب را در 22 شوال سال 1284ق به پايان برد. كتاب در يك مقدمه و شش باب تنظيم شده است. به گفته سيد محسن امين، اين كتاب خلاصه كتاب رجال استادش، هروي است.[31] دقت در اين كتاب نيز نشان ميدهد كه تقريرات درس استادش هروي است و هروي بر اساس كتاب رجالخودش يا رجال سيد محمدباقر رشتيتدريس ميكرده است. از اينرو، ضمن نقل عبارات كتاب هروي، سخناني كه استاد در درس نيز فرموده، در كتاب آمده است.[32] اين كتاب، يكي از منابع علم رجال به شمار ميرود و نظريات خاص ايشان در اين كتاب، بيانگر تبحرش در اين علم است. تعريفِ كتاب، اصل و مصنَّف و فرق هر كدام،[33] بيان معناي اصطلاحِ رجالي «مخلّط»،[34] تعريف علم رجال،[35] سبب نياز به علم رجال،[36] فايده علم رجال و پاسخ به شبهات اخباريين در نقد اين علم،[37] از مباحث مهم كتاب است. كتاب ياد شده سال 1284ق در تهران به چاپ سنگي رسيد.
- شرح شرح تصريف تفتازاني[38]
- حاشيه بر شرح تصريف تفتازاني[39]
اين دو اثر تنها آثاري است كه از شيخ محمدحسن به چاپ نرسيده است.
- حديقة العارفين:[40] نگارش اين كتاب که در موضوعات اخلاق، معارف و مناقب است، در 13 ربيعالثاني 1302ق پايان يافته است.[41] اصل كتاب عربي است و براي استفاده بيشتر به فارسي ترجمه شده است.[42]
- نظم تتميم الدرة في صلاة الجمعة.[43]
مرجعيت
شيخ محمدحسن بارفروشي كه آيتي از زهد و تقوا بود و آوازه علمياش اطراف و اكناف را پر كرده بود، كمكم شهرت فراوان يافت و از مراجع تقليد شد. به دليل كثرت مقلدان، رساله تقليد او به نام صراط النجاة به زيور طبع آراسته شد و در دسترس آنان قرار گرفت. وي از يك سو، زعامت و مرجعيت خطه مازندران را بر عهده گرفت و از سوي ديگر، حلال مشكلات ديني و اجتماعي مردم بود و پشتوانه علمي حوزههاي علميه نيز به شمار ميرفت.
شاگردان
اين دانشور بزرگ در كنار زعامت و مرجعيت، بر كرسي تدريس تكيه زد و با تدريس علوم ديني، شاگردان زيادي را از چشمه فياض علم خود سيراب كرد. متأسفانه اسامي شاگردان وي گزارش نشده است؛ فقط احمد بن جعفر امين حسيني لالابادي (معروف به ميرزا احمد امين) در پايان نسخهاي از كتاب نتيجة المقال فی علم الرجال كه براي خود استنساخ كرده است، اين نكته را يادداشت ميكند كه مؤلف از اساتيد اين جانب است.[44]
آيتالله العظمي مرعشي نيز از كساني است كه از شيخ محمدحسن اجازه روايت داشته است.[45]
ويژگيها
ايشان عارفي واصل و مجسمهاي از تقوا و اخلاص و از شيفتگان و دلدادگان خاندان عصمت و طهارت بود. او به خاطر حسن معاشرت و سيره عالي و فضايل و ملكات اخلاقي و مقامات معنوي، مورد ارادت و محبت عامه مردم مازندران حتي اقليتهاي مذهبي قرار داشت. بيت ايشان همواره محل رفت و آمد مردم و پناهگاه افرادي بود كه از مشكلات مختلف رنج ميبردند و براي رفع آن از وجود مباركش استمداد ميكردند.
به سبب همين ويژگيها، ناصرالدين شاه
در سفر به بابل، به محضر آن بزرگوار شرفياب شد و در پيشگاه آن عالم بزرگ عرض ادب كرد.[46]
از زبان ديگران
شيخ آقا بزرگ تهراني در توصيفش مينويسد: «شيخ محمدحسن بارفروشي فرزند مولي صفرعلي، معروف به شيخ كبير، عالمي جليلالقدر، مجتهدي فاضل و فقيهي بزرگ است».[47]
سيد محسن امين درباره ايشان آورده است: «شيخ محمدحسن بارفروشي مازندراني، معروف به شيخ كبير طبرسي، از سالخوردگان علماي عصر ما كه عمر طولاني كرده و از شاگردان صاحب جواهر است كه از او اجازه دارد. او عالمي فاضل، فقيهي اصولي، محدثي رجالي و اديب است».[48]
مدرس خياباني نيز ميگويد: «شيخ محمد حسن بن صفرعلي بارفروشي مازندراني، معروف به شيخ كبير، از اكابر علماي اماميه عصر ما كه عالم عامل، فاضل كامل، متبحر محقق مدقق و جامع معقول و منقول، و حاوي فروع و اصول بوده و در فقه و اصول و رجال و كلام و اخلاق و غير آنها تأليفات نافعه بسياري دارد كه محل استفاده افاضل ميباشد».[49]
آية الله مرعشي نجفي در احوالات ايشان مينويسد:
«علامه فقيه، متكلم حكيم، پيرمرد سالخورده و پرميمنت و مبارك، آية الله شيخ محمد حسن مشهور به شيخ كبير مازندراني فرزند مولي صفرعلي بارفروشي بابلي كه از علماي اماميه و از سالخوردگان بوده است».[50]
محمدامين امامي خويي در احوالات او مينويسد: «او از بزرگان علماي عصر حاضر و صاحب رياست روحاني و مرجعيت عامه است... او از باورعترين علماي عصر، والامقامترين آنان و سالخوردهترين ايشان است.».[51]
در مستدركات اعيان الشيعه آمده است:
«از اكابر علما و ائمهي تقليد و فتوا در زمان خودش و مؤلفي محقق از زعماي مشهور دين بود».[52]
حكايتي از وي
آن فقيه فرزانه در اواخر عمر مباركش بينايي خود را از دست داد. نقل است شيخ زماني كه بينايي خود را از دست داد، مجلس بزرگي تشكيل داد و همه علماي شهر را به صرف ناهار دعوت كرد. پس از صرف ناهار خطاب به علما فرمود: حال مدتي است كه بينايي خود را از دست دادهام، از همه حضار و علماي محترم ميخواهم مهر من را كه به حضورتان تقديم ميكنم في المجلس آن را بشكنيد تا پس از من با آن سوء استفادهاي نشود. بر حسب تقاضا و فرمودهي ايشان يكي از علماي حاضر مهر معظم له را در حضور سايرين شكست.[53]
وفات
سرانجام اين عالم فرزانه در شوال سال 1345 ق از دار دنيا رفت[54]. پيكر مطهر وي را بعد از تشييع با شكوه و با حضور علماي اعلام و اقليتهاي مذهبي منطقه در مسجد محدثين بابل در مقبره بارفروش (در كنار مقبره مولي محمد نصير معروف به ملا نصيرا) به خاك سپردند.[55]