محمّد صالح برغانى
(1200 ـ 1271 ق.)
عنوان مقاله: فقیه قرآنى
نویسنده: مهدى سلطانى رنانى
ولادت
در بیت ملاّ محمد ملائکه و در روستاى برغان[1] نوزادى به دنیا آمد که نامش را «محمد صالح» نهادند.[2]
ملاّ محمد صالح فرزند دوم ملاّ محمد ملائکه است. او دو برادر دیگر به نامهاى ملاّ محمدتقى و حاجى ملاّ على برغانى داشت که هر یک از ائمه فتوى و مراجع عظام تقلید زمان خود به شمار مى آمدند و در عرصه هاى علمى و سیاسى از نوابغ روزگار خود بودند.[
تحصیلات
شیخ محمد به تشویق پدر تحصیلات علوم دینى را در برغان آغاز کرد. علوم عربى و فنون ادب را نزد پدر فرا گرفت و در کودکى قرآن مجید و نهج البلاغه را حفظ کرد.[4] سپس به قزوین رفت و سطوح عالى فقه و اصول را نزد جمعى از علماى قزوین فرا گرفت و بعد راهى اصفهان شد و علوم نقلى را نزد آخوند ملاّ محمد بیدآبادى(م: 1197 ق.) آموخت. سپس به عتبات مقدّسه عراق رهسپار شد و در کربلا به حوزه درس آیت الله وحید بهبهانى راه یافت. بعد از مدتى بر اثر شیوع وبا در کربلا، به ایران بازگشت و براى زمانى اندک از محضر پدر استفاده کرد. سپس به قم مقدسه رفت و از حوزه درس فقهى میرزا ابو القاسم قمى (م: 1231 ق.) بهره برد و راهى اصفهان شد و علوم عقلى را به پایان رسانید. آنگاه بعد براى زیارت حضرت على بن موسى الرضا «علیه آلاف التحیة و الثناء» به خراسان رفت و در آن سامان از حوزه درس شهید سید میرزا مهدى خراسانى استفاده برد سپس براى بار دوم به عراق بازگشت و در نجف اشرف به حوزه درسى سید مهدى بحر العلوم (م: 1212 ق.) و شیخ جعفر کبیر (م: 1228 ق.) پیوست. وى درسهاى فقهى و اصولى خود را در کربلاتکمیل کرد و به درجه اجتهاد رسید و از نوابغ علمى قرن سیزدهم هجرى گشت.[5]
اساتید
1 - ملاّ محمد ملائکه (م: 1200 ق.)
2 - شیخ ملاّ محمدعلى جنگلى مازندرانى.
3 - ملاّ محمد بید آبادى (م: 1197 ق.)
4 - آقا وحید بهبهانى (م: 1205 ق.)
5 - میرزا ابوالقاسم گیلانى قمى (م: 1231 هـ .ق.)[6]
6 - ملاّ على نورى (م: 1246ق.)
7 - سید میرزا مهدى خراسانى (شهید: 1217 ق.)
8 - سید مهدى بحر العلوم (م: 1212 ق.)
9 - علامه شیخ جعفر کبیر، معروف به کاشف الغطاء (م: 1228 ق.)
10 - سید میرزا مهدى شهرستانى (م: 1216 ق.)
11 - سید على طباطبایى اصفهانى حایرى، معروف به صاحب ریاض (م: 1231 ق.)[7]
مقام اجتهاد
شیخ محمد صالح برغانى قزوینى حایرى در کربلا و در زمانى که در درس آیت الله سید على طباطبایى حایرى شرکت داشت، به مقام اجتهاد رسید. در آن دوران آن فقیه مفسّر، در درس فقه و اصول سید میرزا مهدى شهرستانىنیز شرکت داشت.[8]
مشایخ اجازه
محمد طاهر تنکابنى مشایخ اجازه شیخ محمد صالح برغانى را چنین بر مى شمرد:
1 - شیخ جعفر کاشف الغطاء.
2 - سید على طباطبایى حایرى.[9]
فتواى تاریخى
شیخ محمد صالح در حدود سال 1220 ق، بعد از دریافت درجه اجتهاد در عراق، به ایران بازگشت و در تهران سکنى گزید و کرسى تدریس و فتوا و رهبرى را به عهده گرفت و طلاّب علوم دینى در حوزه او گرد آمدند.
در این ایام بر اثر بى کفایتى فتحعلى شاه قاجار، ولایات شمال ایران به اشغال روسها در آمد و رقابت انگلستان و فرانسه در ایران و دخالت مستقیم انگلستان در امور داخلى کشور بالا گرفت. تمامى این حوادث خشم شیخ را برانگیخت و باعث شد طى فتوایى هر گونه جنگ یا ترک مخاصمه و قراردادهاى صلح و مذاکرات با دولتهاى خارجى را مشروط به اذن فقها بداند و این نخستین برخورد روحانیت و شاه ایران بود.[10]
همچنین ولایت فقیه را براى اوّلین بار به گونه علنى و رسمى در جامعه ایران مطرح کرد.[11]
شاه که احساس خطر کرده بود، علماى طراز اوّل تهران را براى جلسه به کاخ گلستان دعوت کرد. وقتى جلسه در حضور شاه قاجار تشکیل گردید، شیخ مسئله رهبرى فقها در عصر غیبت کبرى را عنوان کرد و محدود بودن اختیارات شاه در مقابل فقها را بر اساس قرآن و سنّت بیان کرد. این مسئله از تأیید برخى فقهاى حاضر نیز برخوردار شد، ولى شیخ ملاّ محمدعلى جدلى مازندرانى (جنگلى) که از مقرّبان شاه بود، در دفاع از مقام شاه و نقش رهبرى او برآمد و نظر آنان را به کلّى رد کرد. در این هنگام برادر کوچک شیخ ملاّ على برغانى ـ نویسنده تفسیر غنائم العارفین ـ مباحثه با وى را آغاز کرد. جنگلى پس از عناد ورزى فراوان، وقتى دید امکان اقامه دلیل ندارد، به توهین پرداخت. ملاّ على برغانى هم سیلى محکمى به گوش جنگلى نواخت و جلسه به پایان رسید و فتحعلى شاه قاجار از همین جا کینه برغانیها را به دل گرفت.
تبعید به عراق
در پى این ماجرا شاه دستور تبعید ملاّ محمد صالح و دو برادرش شهید ثالث و ملاّ على برغانى به عراق را صادر کرد. شیخ محمد صالح برغانى از عراق راهى حجاز شد و در مکه مکرمه مقیم گشت و مذهب خود را پوشیده داشت و عهده دار تدرس فقه جعفرى و معارف اهل بیت(علیهم السلام) به نحوى که هماهنگ با یکى از مذاهب اربعه بود، گردید. وى در مکه و مدینه آثار خیرى از خود باقى گذاشت.[12] بعد از مدتى به عراق بازگشت و در کربلا و نجف کرسى تدریس فقه و رهبرى را به دست گرفت. در این هنگام شیخ جعفر کبیر بر اثر کسالت عازم ایران شد و با توجّه به روابط صمیمانه اى که با بیت برغانیها داشت، مقرّر شد تابستان را در قریه برغان بگذراند. از طرفى چون از اختلافات برغانیها با فتحعلى شاه خبر داشت، آنها را با خود به ایران آورد و نزد فتحعلى شاه قاجار شفاعت کرد. شاه وساطت شیخ جعفر کبیر را به این شرط که آنان در دار الخلافه تهران اقامت نگزینند، پذیرفت.[13]
شاگردان
نبرد فکرى حوزه علمیه قزوین با فرقه هاى انحرافى شیخیه و بابیّه و مبارزات پى در پى با اقدامات طاغوتى درباریان توسط شیخ محمد صالح برغانى و خاندان وى سبب تجمّع زبده ترین و مشهورترین علماى علوم عقلى و هجرت بسیارى از مصلحان و بیداردلان مذهبى به آن دیار شد و عده اى از ایشان از محضر علامه محمد صالح برغانى کسب فیض کردند، که از آن جمله اند:[14]
1 - میرزا محمد حسن مجدد شیرازى(1230 ـ 1312 ق.)
2 ـ اشرف الدین قزوینى، معروف به نسیم شمال (1288 ـ 1352 ق.)
3 ـ میرزا کوچک خان جنگلى (1239 ـ 1298ق.)
4 ـ سید جمال الدین اسد آبادى (1254 ـ 1314ق.)
افراد فوق در مدرسه صالحیه قزوین تحصیل کردند و در فقه از شاگردان علامه برغانى بودند.[15]
فعالیتهاى اجتماعى ـ فرهنگى
علامه محمد صالح برغانى در قزوین ساکن شد و کرسى تدریس و فتوا و رهبرى و ریاست عامه را عهده دار شد. طلاب علوم دینى هم از دور و نزدیک به حوزه درس او پیوستند. وى در آغاز سکونت در قزوین مدرسه بزرگى را در شمال منزل[16] خویش بنا نهاد. سپس آن را توسعه داد و دو مدرسه دیگر (متوسط و بزرگ) در سه طبقه و مسجد بزرگى در کنار آنها بنا کرد. این مجتمع علمى و آموزشى که متّصل به یکدیگر است، مدرسه صالحیه نامیده شد و تا عصر حاضر در قزوین معروف است. آخرین قسمت بناى آن در سال 1248ق پایان یافت.
این مرکز به شیوه دانشکده هاى جدید، تخصّصى و داراى رشته هاى مختلف فلسفه، عرفان، فقه، اصول، حدیث، تفسیر، طب، داروسازى، ادبیات و... بود و ماهرترین اساتید جهت تدریس در آنجا گرد هم آمدند. دو بخش مهم و جدید در این مرکز تازگى داشت:
اول: براى نخستین بار زنان در این مجتمع علمى به حوزه شیعه راه یافتند. هنگام تدریس سطوح عالى و درس خارج، قسمتى از تالار محل درس با نصب پرده به زنان اختصاص مى یافت.
دوم: آموزش فنون نظامى براى روحانیان در این مرکز رسمى شد تا آنجا که همه آنان در جنگ سال 1242 ق بین ایران و روسیه به فتواى سید محمد مجاهد شرکت جستند.[17]
از اقدامات فرهنگى ـ اجتماعى وى مى توان به موارد ذیل اشاره کرد:
- اهتمام جدى به گسترش علوم عقلى با تجمّع زبده ترین علماى علوم عقلیه و فلاسفه بزرگ قرن سیزدهم در مدرسه صالحیه، مانند:
1 - آخوند ملاّ حکمى قزوینى (م: 1285 ق.) که مهارت عجیبى در تدریس فلسفه و عرفان و علوم عقلى داشت و میرزا حسن اعتماد السلطنهاو را صدر الدین عصر خود مى داند و مى نویسد:
«طالبین علوم عقلیه از اقصى بلاد ایران به آستان وى مى رسیدند و آن آستان را مى بوسیدند.»[18]
2 - آخوند ملاّ یوسف حکمى قزوینى3 - آخوند سید قوام قزوینى4 - آخوند ملاّ صفر على قزوینى5 - شیخ صدراى تنکابنى قزوینى6 - آقا رضا قلى قزوینى.
این امر سبب شد طلاّب علاقمند به فراگیرى علوم عقلى به این مرکز روى آورند و این مرکز را شهره علم و فلسفه گردانند. مخصوصاً آخوند ملاّ على نورى (م: 1246 ق) در سالهاى آخر عمر خویش بر اثر کثرت سن و ضعف مفرط و ناتوانى جسمى شاگردان فلسفه حوزه اصفهان را به مدرسه فلسفى صالحیه، به ویژه حوزه درس آخوند ملاّ حکمى قزوینى هدایت مى کرد. از این روى پس از وفات وى، حوزه فلسفى قزوین در مراکز شیعى مانند نداشت و وحید عصر خودش بود و رهبرى فلسفه الهى را برعهده گرفت.[19]
کنت دوگوبینو که هنگام شکوفایى مدرسه فلسفى قزوین بین سالهاى 1271 ـ 1274 ق سفیر فرانسه در تهران بود، به جمعى از مدرسان فلسفه مدرسه قزوین و شاگردان آن در کتاب خویش اشاره کرده است.[20]
ـ علامه برغانى در مدرسه قزوین، آراى فکرى در حوزه فلسفه و علوم عقلى را گسترش داد و طلاب بسیارى از این حوزه علمى بهره هاى فراوان بردند. این اقدام در حوزه هاى علمیه نجف ـ کربلا و بسیارى از محافل علمى، اسلامى ـ به ویژه حوزه هاى شیعى ـ تأثیرات بسزایى گذاشت.
- سهم چشمگیر و فعالیت عظیم وى در تدوین «دایرة المعارف فقهى شیعى» در قرن سیزدهم هجرى در حوزه علمیه قزوین. خود نیز کتابى به نام موسوعه برغانى دارد.[21]
- وى را مروّج ارزشهاى ایمانى و فرهنگى قزوین در قرن سیزدهم هجرى لقب داده اند.[22]
- تجدید بناى عمارت ابو منصور خمار تاشبن عبد الله قزوینى در مدینه که وقف اقامت حجاج قزوین بود.[23]
- از دیگر فعالیتهاى فرهنگى وى مى توان به تعمیراتى که در بقیع و بقعه حمزه سید الشهدا انجام داد، اشاره کرد.[24]
فعالیت هاى سیاسى
1 - رهبرى جنبش اصلاح طلبى
علامه برغانى از مجتهدان به نام شیعه است که جنبش اصلاح طلبى اسلامى را از نیمه اوّل قرن سیزدهم هجرى رهبرى کرد و از تجددخواهى دینى براى اصلاح پاره اى از امور زندگى اجتماعى مردم ایران و عراق بهره جست و از مصلحان نامى عصر خویش بود.[25] او زعامت عامه و مرجعیت را به عهده گرفت و رساله عملیه فارسى خود را در دو مجلد به نام مسلک النجاة انتشار داد[26] و از ائمه تقلید و فتوا و مراجع امامیه بود و در آن روزگار آوازه بلندى یافت.
2 - مبارزه با فرقه هاى انحرافى
از حوادث مهم و برجسته دوران زندگى علامه شیخ محمد صالح برغانى که نقطه عطفى در تاریخ شیعه و ایران محسوب مى گردد، برخورد تند و قاطع خاندان آل برغانى با جریان شیخیه و بابیه و دربار ایران است. قرن سیزدهم هجرى، قرن انقلاب هاى دینى، انحرافات مذهبى و برخوردهاى تند طایفه اى و ظهور مذاهب و فرق گوناگون بود و علامه برغانى نقش سرنوشت سازى در این ماجرا ایفا کرد.[27]
در جزیرة العرب دو جریان تند (افراطى و تفریطى) بر اساس یک تفکّر غلط که از طرف اجماع مسلمانان مردود شناخته شد، پدیدار گشت جریان هایى که فتنه هاى گوناگون و خونریزى هاى فراوانى را در پى داشت و هنوز هم آثار آن دو جریان منحوس در جهان باقى است.
نخستین حرکت در جزیرة العرب تفکّر وهابیان بود. وهابیت بر اساس افکار یک عالم متعصب حنبلى به نام محمد بن عبد الوهاب نجدى (1115 ـ 1206ق) شکل گرفت. آنان با کمک امیر نجد محمد بن سعود و فرزندش عبد العزیز و بعد سعود بن عبد العزیز به قتل و کشتار پرداختند، حجاز و مکه و مدینه را فتح کردند و قبور بقیع و سایر عتبات مقدسه را تخریب کردند. این مذهب تا عصر حاضر بر جزیرة العرب حاکم است.
دومین جنبش جزیرة العرب جریان شیخیه است. این جریان بر اساس افکار غلط شیخ احمد بن زین الدین احسایى (1166 ـ 1241 ق) از علماى غلات شیعه پى ریزى شد. وى که ایران را مکان مناسبى براى نشر افکار خود یافته بود، در ابتدا پیشرفت زیادى داشت تا آنجا که به دربار راه یافت و روابط صمیمانه اى با فتحعلى شاهقاجار برقرار کرد و به تبع شاه، دیگر شاهزادگان و امرا و اعیان به او ارادت ورزیدند و در احترام و اکرام وى به وضعى بى سابقه کوشیدند و هدایا و تحفه هاى گرانبهایى به او پیشکش کردند. فتحعلى شاه یک عباى مروارید دوزى شده و مبلغ هنگفتى پول نقد که مقدار آن را به اختلاف نفل کرده اند، تقدیم وى کرد. شاگردش میرزا شفیعا مى نویسد:
«مبلغ یک هزار تومان و بر حسب قول معروف پنجاه هزار تومان و بعضى از مورخین آن را صد هزار تومان ذکر مى کنند.[28]
و این مبالغ غیر از حقوق مستمرى ماهیانه بود که دربار ایران براى وى تعیین کرد و شیخ العلماء دربار و وعاظ السلاطین عصر خویش گشت. شهرتى در تمام شهرها و حوزه علمیه شیعه در ایران و عراق یافت و نیز اکثر شهرهاى شیعه نشین دو کشور اسلامى، به دو قسمت شیخى و متشرعه تقسیم گردید و فتنه بزرگى در تکوین بود. در این هنگام شیخ احمد احسایى پس از مرگ دولت شاه در 1237ق کرمانشاه را به سوى قزوینترک گفت و به مدرسه فلسفى قزوین که در آن روزگار از عظیم ترین مدارس فلسفى شیعه بود، ملحق گردید و در این مدرسه مشغول تدریس آرا و فلسفه خویش گشت.»[29]
برغانى و شیخیه
شیخیه افزون بر اختلاف در اصول دین مانند امامت و معاد، داراى مشرب تند اخبارى بودند. علماى اصولى خطرى را که از جانب این گروه متوجّه کیان تعقّل[30] در حوزه هاى شیعى بود احساس مى کردند.
احسایى اساس مذهب خود را بر ممزوج ساختن اصطلاحات فلسفى قدیم، به ویژه آراى سهروردى، با اخبار خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) مى کرد و شیخیه اصول دین را منحصر در چهار اصل مى دانستند: توحید، نبوت، امامت و رکن رابع که واسطه بین شیعیان و امام غایب است.[31]
در آن روزگار قزوین مانند دیگر مراکز شیعه به دو قسمت شیخیه و متشرّعه تقسیم شده بود و اختلافات چنان شدید بود که صدها نامه از مراکز علمى شیعه و از شهرهاى اسلامى به بیت علامه برغانى و برادرش شهید ثالث مى رسید و حاکى از سؤال و دادخواهى بود. علماى ایران و عراق به خاطر روابط صمیمانه حکومت ایران و پشتیبانى سلاطین آل عثمان در عراق از وى، در برخورد با او تقیه مى کردند. خاندان آل برغانى با احساس خطر، وارد صحنه شدند و با تعیین وقت براى مناظره با احسایى از علماى دو گروه براى شرکت در جلسه دعوت کردند. حاصل مناظره طولانى، محکومیت احسایى بود. حتى به خاطر اصرار بر رأى به ضد و ضرر دین، شهید ثالث، برادر بزرگ علامه برغانى، حکم به کفر وى داد که این فتوا نقطه عطفى در تاریخ شیعه به شمار مى آید.[32] فقهاى امامیه، شهید ثالث را به عنوان رئیس العلماى شیعه تصدیق مى کنند و شیعه امامیه در ایران و عراق و سایر مراکز شیعه، حتى در زادگاه شیخ احمد احسایى تا عصر حاضر، از این فتوا پیروى مى کنند. شیخیه، به بابیه و سپس ازلیه منشعب مى شود و به بهائیه پایان مى پذیرد.[33]
تألیفات
حدود سیصد کتاب و رساله و حاشیه از رشحات قلم علاّمه محمد صالح برغانى باقى مانده است. بعضى از آنها در چند مجلّد بزرگ است و مشهورترین آثارش پنجاه و چهار عنوان است که در مقدمه موسوعة البرغانى فى فقه الشیعه یاد شده است. وى در اکثر علوم از خود آثار و مصنفاتى باقى گذاشت، بویژه در تفسیر قرآن، فقه، تاریخ، مقتل، کلام، اصول و... .[34]
موارد ذیل از آن جمله است.
الف - تألیفات فقهى
1 - غنیمة المعاد فى شرح الارشاد: شرح مزجى بر ارشاد علامه حلّى و در چهارده مجلد بزرگ است که با مقدمه و تحقیق و تنظیم جدید به سى جلد وزیرى مى رسد.
هشت جلد از آن با نام موسوعة البرغانى فى فقه الشیعه توسط انتشارات نمایشگاه دائمى کتاب و مؤسسة الوفاء در تهران چاپ شده است و باقى مجلدات زیر چاپ است.
این کتاب تمامى دوره فقه را در بر دارد و به شیوه استدلالى حاوى مبانى مستحکم و دلایل عقلى دقیق در تمامى مباحث است. مؤلف از روایات بهره بسیار برده، اقوال فقهاى متقدم و متأخر شیعه و گاه اهل سنت را نقد و بررسى کرده و در بسیارى از موارد، نوآورى و فتواهاى نو عرضه داشته است. این اثر از آغاز تألیف در حوزه هاى علمى شیعه و سنى شهرت بسیارى یافت و از منابع شیخ محمد حسن نجفى(متوفّى 1266 ق) در نگارش کتاب عمیق جواهر الکلام شد.[35]
2 - مسلک السداد و مسلک الراشدین: مجموعه اى فقهى در سه جلد بزرگ است.
3 - فن الفقاهة: در یک جلد.
4 - مسلک النجاة: رساله عملیه وى به زبان فارسى در دو جلد است.
ب - تاریخ زندگانى ائمه(علیهم السلام)
1 - کنز الواعظین فى احوال ائمة الطاهرین: در چهار جلد بزرگ و به زبان عربى نوشته شده است و شامل تاریخ و شرح احوال چهارده معصوم(علیهم السلام) مى باشد.
2 - کنز المواعظ.
3 - کنز الباکین فى مصیبة ساداتنا الاکرمین.
4 - کنز المصائب.
5 - کنز البکاء.
6 - معدن البکاء.
ج - تألیفات تفسیرى
علامه محمد صالح برغانى به فرهنگ و علوم قرآن کریم و تفسیر بسیار اهمّیّت مى داد. او در کودکى قرآن مجید را حفظ کرد و به فرا گرفتن تفسیر و تأویل آن پرداخت. او در فن تفسیر و علوم قرآن نبوغ عظیمى کسب کرد و شیخ مفسّران شیعه در عصر خویش گشت.
آقا بزرگ تهرانى وقتى نام مشهورترین مفسّران شیعه ـ کسانى که بیش از 3 تفسیر تألیف کرده اند ـ را مى برد، از علامه محمّد صالح برغانى نیز یاد مى کند.[36]
آثار تفسیرى وى عبارتند از:
1 - کنز العرفان فى تفسیر القرآن در بیست و هفت جلد بزرگ.
2 - بحر العرفان و معدن الایمان در هفده جلد بزرگ، مشهور به تفسیر البرغانى الکبیر.
3 - مفتاح الجنان فى حل رموز القرآن در هشت جلد بزرگ و معروف به تفسیر البرغانى الوسیط.
4 - مصباح الجنان لایضاح اسرار القرآن در دو جلد بزرگ و مشهور به تفسیر البرغانى الصغیر.
5 - معدن الانوار و مشکاة الاسرار در یک جلد بزرگ.
6 - تفسیر آیات ولایت و فضایل امیر المؤمنین على(علیه السلام) و خاندان عصمت و نبوت(صلى الله علیه وآله).
7 - رساله اى در ناسخ و منسوخ.[37]
چنان که از تاریخ تألیف و مقدمه هر یک از این هفت عنوان تفسیر استفاده مى شود، وى نخست به تفسیر بحر العرفان و معدن الایمان مشهور به تفسیر البرغانى الکبیر پرداخت. تألیف این تفسیر حدود یازده سال به طول انجامید زیرا فراغت از تألیف جلد اوّل آن سال 1255 ق و پایان تألیف جلد هفدهم آن سال 1266 ق است و حجم آن اندکى از بحار الانوار علامه مجلسى کوچک تر است، سپس این تفسیر را در هشت جلد بزرگ با نام مفتاح الجنان فى حلّ رموز القرآن (تفسیر البرغانى الوسیط) تلخیص کرد. بعد مقدمه اى براى مفتاح الجنان فى حل رموز القرآن نگاشت که حجم آن قطور گشت، لذا آن را تفسیر جداگانه اى به نام معدن الانوار و مشکاة الاسرار در یک جلد بزرگ قرار داد. در سالهاى آخر عمر در کربلاى معلّى تفسیر مفتاح الجنان را تلخیص کرد و به نام تفسیر مصباح الجنان لایضاح اسرار القرآن (تفسیر البرغانى الصغیر) در دو جلد بزرگ آماده ساخت. سال فراغت از جلد دوم آن سال 1270 ق است.[38]
از منظر بزرگان
محمد باقر خوانسارى وى را از مشهورترین فقها و مفسّران به نام شیعه مى داند و مؤلفات او را از مهم ترین و معروف ترین کتب و مصنفات شیعه در بلاد اسلامى ذکر مى کند.[39]
اعتماد السلطنه هنگام شرح احوال علامه محمد صالح برغانى و برادرانش، آنها را از مجتهدان بزرگ عصر قاجارى ذکر مى کند و مى نویسد:
«... و حاج ملاّ محمد صالح بالخصوص از جمله اجلّه مجتهدین بود و تصانیف او در فقه و اخبار نهایت اشتهار را داشت...»[40]
علامه تنکابنى:
«حاجى ملاّ محمد صالح برغانى، برادر شهید ثالث و نهایت عابد و زاهد و متتبّع در اخبار بلکه سلمان عصر بود. و در اصول و فقه همان اول درجه اجتهاد را داشته و دایماً مشغول کار و مطالعه و تألیف و تصنیف و تدریس بوده و از بناهاى او مدرسه عالى و مسجد متعالى است و در امر به معروف و نهى از منکر متصلّب و راسخ بوده است و از امر به معروف او و برادرش شهید ثالث مردمان آن شهر[41]، متدین تر از مردمان شهرهاى دیگر بودند.»[42]
میرزا محمدعلى کشمیرى نیز با همان عبارات فوق از او یاد کرده است.[43]
فرزندان
شرح حال نگاران به تعداد فرزندان شیخ و شرح تفصیلى زندگانى آنان اشاره ننموده اند و تنها به نام یکى از پسران وى (شیخ محمدعلى برغانى)[44] و دو دخترش خدیجه سلطان خانم (م: 1321 ق.) و ربابه خانم (م: 1335 ق.) اشاره کرده اند، که همه شاگردان مدرسه صالحیه قزوین و در زمره فقها و محدثان بودند.[45]
غروب خورشید
پس از فوت سید ابراهیم قزوینى (نویسنده ضوابط) در سال 1263 ق، از طرف مراجع عظام تقلید و مدرّسان مشهور کربلا از علامه محمد صالح برغانى با اصرار دعوت شد به عتبات مقدسه عراق باز گردد. وى با قبول دعوت، در سال 1263 ق پس از شهادت برادرش شهید ثالث و آتش فتنه درباریان ایران و منحرفان از دین و حوادث آن روزگار همراه جمعى از یاران خویش به کربلاى معلّى هجرت کرد و مشغول تدریس، تألیف و تحقیق گشت و سرانجام در غروب روز جمعه 27 جمادى الثانى سال 1271ق هنگامى که کنار ضریح بالاى سر سید الشهدا(علیه السلام) مشغول دعا و تضرّع بود، به سوى معبود خود شتافت و نداى حق را لبیک گفت.[46]
پس از انتشار خبر وفات علامه برغانى، تمامى حوزه هاى علمى شیعه در عتبات مقدسه عراق و سایر مراکز شیعى تا چهل روز تعطیل گشت. او حسب الوصیه در رواق بالاى سر، متّصل به دیوار حرم مطهّر، کنار پنجره بالا سر حضرت سید الشهدا حسین بن على(علیهما السلام) به خاک سپرده شد و بقعه او از زیارتگاههاى عام و خاص شیعیان در رواق حسینى است. اکثر مورّخان که تاریخ آستانه حسینى را نگاشته اند، به این بقعه هم اشاره نموده اند.[47] ادیب الممالک در شرح سفرنامه خویش به عتبات مقدسه عراق، هنگام ذکر بقعه هاى متبرّکه در رواق مطهّر امام حسین(علیه السلام) از این بقعه نیز یاد کرده و گفته که ان را زیارت نموده است.[48]
[1]. نام دهستانى در 38 کیلومترى شمال غربى کرجاست. آب و هواى کوهستانى و سرد دارد. (لغت نامه دهخدا، ج 8، ص 903 ـ 904).
[2]. مشهور در سال تولّد وى 1200ق است.
[3]. ر. ک: مجموعه گلشن ابرار، ج 3، ص 134 ـ 139، قصص العلماء، میرزا طاهر تنکابنى، 20 ـ 30 ریحانة الادب، میرزا محمدعلى مدرس، ج 1، ص 240 ـ 250.
[4]. ر. ک: معارف الرجال، شیخ محمد حرز الدین، ج 2، ص 203 ـ 207.
[5]. ر. ک: مجله بینات، س دوم، ش 8، ص 22 ـ 23.
[6]. مجله حوزه، ش 66، ص 179 الکرام البررة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 1، ص 226 ـ 228.
[7]. مجله بینات، ش 8، ص 23.
[8]. همان، ص 24.
[9]. قصص العلماء، ص 23.
[10]. دائرة المعارف تشیع، تهران، بنیاد دائرة المعارف اسلامى، 1371ش، ج 3، ص 180 ـ 182.
[11]. مجله حوزه، ش 56 و 57، ص 388 ـ 389.
[12]. همان، ص 390.
[13]. مجله بینات، ش 8، ص 24.
[14]. شرح حال نگاران فهرست وسیع و صریحى از تمامى شاگردان شیخ محمد صالح برغانى منتشر نکرده ,,,,,اند.
[15]. مستدرکات اعیان الشیعة، ج 3، ص 43 و ج 4، ص 104.
[16]. مقصود قسمت شمالى حیاط خانه است. ابتدا اتاقى را که در آنجا بود، مکان تحصیل طلاب قزوین قرار داد و عده بسیارى از فراگیران علوم دینى را در آنجا گرد آورد.
[17]. مجله حوزه، ش 61، ص 204.
[18]. المآثر و الاثار، محمد حسن خان اعتماد السلطنه، تهران، چ سنگى، ص 183.
[19]. مجله حوزه، ش 61، ص 204.
[20]. مذاهب و فلسفه در آسیاى وسطى، کنت دوگوبینو، ص 82 ـ 94.
[21]. مقدمه موسوعة البرغانى فى الفقه الشیعة، ج 1، ص 29.
[22]. ضیافة الاخوان، آقا رضى قزوینى، قم، 1397 ق، چ اول، ص 233.
[23]. همان.
[24]. همان، ص 234.
[25]. الذریعة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 21، ص 23 و 24.
[26]. همان، ص 24 فهرست مشکوة، تهران انتشارات دانشگاه تهران، 1335ش، ج 5، ص 2043.
[27]. مجله بینات، ش 8، ص 27.
[28]. روضة البهیة، میرزا شفیعا، چ سنگى، 1280 ق، ص 56.
[29]. شیخیگرى و بابیگرى، مرتضى مدرسى چهاردهى، تهران، انتشارات فروغى، 1351ش، ص 132 ـ 133.
[30]. مقصود عقاید غلطى است که توسّط شیخیه در عرصه علوم عقلى وارد شده و افکار مربوط به این حوزه را تحت تأثیر قرار داده است.
[31]. دایرة المعارف فارسى، مصاحب، ج 2، ص 1524، ماده «شیخیه».
[32]. دایرة المعارف تشیع، ج 1، ص 500 ـ 501.
[33]. دایرة المعارف الاسلامیة الشیعیة، سید حسن امین، ماده «قزوین»، بیروت، 1410 ق، ج 5، ص 271 ـ 272.
[34]. مقدمه موسوعة البرغانى فى فقه الشیعة، تهران، انتشارات نمایشگاه دایمى کتاب، ج 1، ص 29 ـ 36.
[35]. همان، ص 36 و 37.
[36]. الذریعة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 232 ـ 234.
[37]. مقدمه موسوعة البرغانى فى فقه الشیعة، ج 1، ص 35 ـ 36.
[38]. مجله بینات، ش 8، ص 30 ـ 32.
[39]. روضات الجنات، قم، انتشارات اسماعیلیان، ج 4، ص 403.
[40]. المآثر و الآثار، میرزا محمدحسن خان اعتمادالسلطنه، ص 144.
[41]. مقصود شهر قزوین است.
[42]. قصص العلماء، میرزا طاهر تنکابنى، ص 63.
[43]. نجوم السماء، میرزا محمدعلى کشمیرى، ص 416.
[44]. وى از دوستان و هم شاگردى ,,,,,هاى سید جمال الدین اسد آبادى در مدرسه صالحیه قزوین بود. (ر. ک. به: مجله حوزه، ش 59 و 60، ص 126 ـ 129.
[45]. مستدرکات اعیان الشیعة، سید حسن امین، بیروت، مؤسسة اعلمى للمطبوعات، 1409 ق، ج 2، ص 7.
[46]. اعیان الشیعه، سید محسن امین، بیروت، 1403 ق، 1983 م، ج 9، ص 370.
[47]. دایرة المعارف تشیع، ماده «بقعه برغانى»، ج 3، ص 326.
[48]. دلیل الزایرین، سفرنامه ادیب الممالک به عتبات، تهران، نشر دادجو، 1364ش، ص 163.