ملاصالح مازندرانى
(متوفا 1081 هـ .ق.)
عنوان مقاله: صالح فرهیخته
نویسنده: على برارى فندرى
ملا محمّد صالح، معروف به ملاّ صالح مازندرانى، فرزند ملاّ احمد بن شمس الدین طبرسى، سروى، مازندرانى است. وى دانشمندى پارسا، زاهد، محقّق، جامع معقول و منقول و داراى اخلاق فاضله و صفات حمیده بود. لقبش حسام الدین بود. وى شوهر خواهر علاّمه محمّد باقر مجلسى و داماد ملاّ محمّد تقى مجلسى بود.([1]) نویسنده معارف و معاریف مى گوید:
یکى از فقهاى شیعه، دانشمند بزرگ و زاهد مجاهد، ملاّ صالح بن ملاّ احمد سروى طبرسى شخصیتى جامع معقول و منقول که در دقت نظر شهرت داشته و شرح اصول و روضه کافى او بهترین گواه این مدعى است. آن چنان محتاط بود که گویند: وى خود مى گفته مى خواستم فروع کافى را نیز شرح کنم، ولى چون خود را در مرتبه اجتهاد ندیده و این کار به چنان ملکه اى نیاز داشت، از آن صرف نظر نمودم در صورتى که از شرح اصول و روضه اش معلوم است که وى در این فن نیز اطلاعات وسیع داشته است. از پسوند «سروى» بر مى آید که احتمالاً اهل سارى مازندران مى باشد.([2])
اصل آن بزرگوار از مازندران و نام والدش ملاّ احمد است و فقر و پریشانى احوال او (ملا احمد) به درجه کمال رسیده بود و لهذا از نهایت اضطرار روزى به آخوند مرحوم (ملا صالح مازندرانى) فرمود که به جهت تحصیل معاش، به مضمون «ارض الله واسعه([3])»، باید تلاش نمود و از من تحمّل معاش شما میسّر نیست. از جانب من معذورید به هر وجه که خواهید تنقیح امور خود بنمایید. ملاّ صالح از مازندران به دارالسلطنه اصفهان تشریف آورد و در آن اوان کما هو الآن، از جانب سلاطین واعیان به جهت طلاب علوم دینیه مدارس وظایف معین بود و به قدر رتبه به هر کس چیزى مى دادند. آخوند چون اول تحصیلش بود، در مدرسه، مکان گرفت که روزى دو «غاز بکى» که دو «فلوس» هندتقریباً مى باشد، به هر شخصى مى دادند و آن کفاف اکل ]خوردن[ را به خوبى نمى کرد تا چه رسد به دیگر ضروریات معیشت آن بزرگوار و تا مدّتى میسر نبودش که روشنایى به جهت خود مهیا کند، هنگام مطالعه در پاى روشنى هایى که به جهت عابرین مى گذاشتند، ایستاده تا صبح مطالعه مى کرد، تا آنکه از فضل قادر متعال، به اندک زمانى قابلیت مجلس شریف آخوند ملاّ محمّد تقى مجلسى(رحمه الله) را بهم رسانید و در مجلس آن بزرگوار با علماى نامدار هم سبق شد و در اندک زمانى بر اغلب آنها فایق گردید.([4])
موقعیت اصفهان
اصفهان یکى از شهرهاى مهم و بزرگ جهان به شمار مى رود. شهر اصفهان از زمان هاى دور، داراى اهمیت و موقعیت خوبى در میان شهرهاى ایران است.
اصفهان به دلیل موقعیت جغرافیاى آن، که نقطه تلاقى راه هاى شهرهاى مختلف است، اهمیت خاصّى دارد و انتخاب اصفهان به عنوان پایتخت صفویه، بر عظمت این شهر افزود.
پس از آن که شاه عباس پایتخت خود را از قزوین به اصفهان انتقال داد، دست به توسعه و آبادانى بیش تر اصفهان زد.
پس از احداث بناهاى جدید، اصفهان شهرى زیبا و با شکوه شده بود که آب و هواى مطبوعِ چهار فصل آن بر زیبایى و جاذبه هایش مى افزود.([5])
حوزه علمیّه اصفهان
اصفهان در زمان تحصیل ملاّ صالح مازندرانى، یکى از معتبرترین و پر رونق ترین حوزه هاى علمیّه جهان اسلام را دارا بود. وجود استادانى که در علوم متداول زمان، متبّحر و برجسته بودند و طلاّبى که با شوق بسیار و کم ترین هزینه و حداقل امکان معیشتى، به تحصیل دانش مى پرداختند، حوزه علمیّه اصفهان را فعّال، پرشور و با اعتبار ساخته بود. در آن روزگار، تحصیل با تنگدستى و فشار مالى همراه بود، لیکن این مسأله در اراده و شوق جویندگان علم تأثیرى نداشت. حوزه اصفهان یکى از پربارترین و غنى ترین حوزه هاى دینى از نظر آموزش علوم عقلى و علوم نقلى بود. این فضاى آموزشى با استادان متبحّرى که در عصر خویش منحصر به فرد و از شاخص ترین دانشوران بودند، به وجود آمده بود. حکمت و فلسفه در سطحى عالى در این حوزه تدریس مى شد به طورى که در اوایل قرن یازده هجرى، از سراسر جهان اسلام براى آموختن فلسفه به اصفهان مى آمدند.
از سوى دیگر، فقه و حدیث و تفسیر و عرفان توسط بزرگانى چون شیخ بهایى و ملاّ عبدالله شوشترى ـ استادان ملاّ صالح مازندرانى ـ در سطحى عالى تدریس مى شد. یکى از امتیازات هاى حوزه علمیّه اصفهان که آن را به عنوان بزرگترین مرکز علمى آن عصر مطرح کرده و از حوزه نجف اشرف شاخص تر ساخته بود، تدریس تمامى علوم (فلسفه، عرفان، فقه، حدیث، تفسیر، ادبیات و ریاضیات) در سطحى بالا بود به طورى که بسیارى از علماى آن حوزه در تماى علوم عقلى و نقلى تحصیل کرده و متبحّر بودند.
هر دانش پژوهى با هر سلیقه و انتخابى مى توانست بهترین هار را در حوزه اصفهان بیابد اگر خواهان علم ریاضى بود، مى توانست برترین استادان ریاضیات را که صاحب نظر و داراى تألیف بودند (مانند شیخ بهائى) بیابد و اگر طالب حکمت و فلسفه بود، با استادانى آشنا مى شد که تاریخ فلاسفه را به خوبى مى شناختند و در تبیین مشرب هاى فلسفى، تبحّرى تمام داشتند و مانند میرداماد داراى آراى جدید بودند. اگر کسى تشنه عرفان، سیر و سلوک بود و قصد داشت از آینه دل زنگار بشوید، تا علم حقیقت در آن منعکس شود، باز در حوزه عملیّه اصفهان والاترین عارفان و وارسته ترین سالکان (مانند شیخ بهایى) بودند تا انسان را واله و مجذوب خویش کنند. در فقه و حدیث و تفسیر نیز چنین بود.
اگر نگوییم حوزه اصفهان در این زمینه ها نیز عالى ترین بود، دست کم در کنار نجف اشرف و مشهد مقدس، از عالى ترین ها به شمار مى رفت. اگر در آسمان نجف، چند ستاره مى درخشید، آسمان حوزه علمیّه اصفهان ستاره باران بود و افول ستاره اى جاى خود را به ظهور و درخشش ستارگانى دیگر مى داد.([6])
تحصیلات
درخصوص تحصیلات وى چنین نگاشته اند:
«در بدو امر، به غایت، فقر و فاقه داشت، به نحوى که اگر چیزى مى خواست بنویسد، کاغذ مقدورش نبود، بلکه بر روى استخوان و چوب مى نوشت. گویند که فقر و فاقه ملاّ محمّد صالح چنان بود که از شدت کهنگى لباس، به مجلس درس از کثرت حیا حاضر نمى شد بلکه در بیرون مَدْرَسْ در گوشه اى مى نشست و صدا را مى شنید و آن چه تحقیق مى کرد، بر برگ چنار مى نوشت و مردم و طلاّب، گمان مى کردند او فقیرى است که براى تکدّى واعانت خلق به آن جا آمده است تا این که در یکى از ایّام، مسئله بر استاد که ملاّ محمّد تقى مجلسى باشد، مشکل شد. حل آن معضل را به روز دیگر انداختند. روز دیگر نیز آن مشکل بر حاضران حل نگردید، به روز سوّم انداختند. در این اثنا، یکى از اهل مجلسِ درس گذارش به مدرسه افتاد، دید که ملاّ صالح عبا را برخود پیچیده و برگ چنار بسیار مسودّه کرده و در پیش روى او ریخته، این شخص بر او وارد شد.صالح براى این که زیر جامه نداشت، براى او تواضع نکرد. پس آن شخص دو سه برگ چنار را برداشته، دید که در آن جا حل این مشکل شده است. روز سوم به مجلس درس رفتند، کسى حل این معضل ننمود آن شخص تحقیق کرد، ملاّ محمّد تقى تعجب کرد و اصرار داشت که این تحقیق از تو نیست. آخر الامر آن شخص اقرار این معنى کرد و کشف حال ملاّ محمّد صالح شد.
آخوند مجلسى نگاه کرد، دید که ملاّ محمّد صالح در بیرون نشسته است. معجّلاً فرستاد و لباسى از براى او حاضر ساخت و او را به مجلس خواست و تحقیق این اشکال را از او شفاهاً شنید. پس براى او مرسوم(شهریه) و رزق معینى قرار داد.»([7])
اراده و پشتکار
ملا صالح مازندرانى مى گوید:
«من در پیشگاه خداوند بر طلاّب حجّت هستم، زیرا احدى در فقر از من فقیرتر نبود به طورى که زمانى قدرت تهیّه چراغ براى مطالعه نداشتم. در حافظه و استعداد، کسى فراموشکارتر از من نبود و هر زمانى که از منزل خارج مى شدم، در موقع برگشتن خانه ام را گم مى کردم و اسامى فرزندانم را فراموش مى کردم و در سن 30 سالگى شروع به تعلیم حروف تهجى نمودم، ولى با پشتکار و همّت زیاد، خداوند بر من منّت نهاد و تحصیل علم نمودم.»([8])
استادان
ملا صالح مازندرانى از خرمن وجود علماى بزرگى بهره هاى فراوان گرفت، که عبارتند از:
1 ـ محمّد تقى مجلسىمحمّد تقى مجلسى در سال 1003 هـ .ق. به دنیا آمد. پدرش ملاّ على، شاعرى خوش ذوق بود و به «مجلسى» تخلّص داشت. از این رو این خانواده را مجلسى گویند، محمّد تقى تحصیلات را در خانواده اش که خانه فرهنگ و ادب بود، آغاز کرد. پدر دانشمند او در تحصیل و پرورش او سعى وافر نمود.
محمّد تقى مجلسى در فقه، حدیث، اصول فقه، کلام، تفسیر و عرفان، به مراحل عالى دست یافت و براى کسب فیض بیش تر، در 31 سالگى به نجف اشرف مهاجرت کرد و پس از تحصیل در نجف اشرف، به اصفهان بازگشت و شروع به تدریس و تألیف کرد و تا آخر عمرش، فعالیت علمى اش ادامه داشت و تألیفات بسیار خوبى از خود به یادگار گذاشت.
محمّد تقى مجلسى فرهنگ معارف اهل بیت(علیهم السلام) را در میان مردم ترویج مى داد و به هدایت و ارشاد مردم مى پرداخت و همیشه با مردم و جامعه خود در ارتباط بود.([9])
محمّد تقى مجلسى در تربیت و تعلیم فرزندانش کوشش فراوان داشت. همه فرزندان وى عالم و دانشمند و با تقوى بودند. آمنه بیگم، یکى از دختران وى نیز زنى عالمه و پرهیزگار بود به گونه اى که همسرش، ملاّ صالح مازندرانى با وجود آن که خود عالمى ممتاز بود، در حلّ بعضى از مسائل علمى با وى گفت وگو مى کرد و از او کمک مى گرفت.([10])
او در یازدهم شعبان سال 1070 هـ .ق. دار فانى را وداع گفت. در فقدان این عالم فرهیخته، اصفهان عزادار شد. پیکر این مرد بزرگ در کنار مسجد جامع اصفهان به خاک سپرده شد.([11])
2 ـ شیخ بهایى
بهاء الدین محمّد عاملى، معروف به شیخ بهائى از بزرگ ترین و ممتازترین علماى عصر خود بود. او در 13 سالگى همراه پدرش، عزالدین حسین بن عبدالصمد عاملى، از جبل عامل لبنان به ایران مهاجرت کرد. او پس از ورود به ایران، زبان فارسى را به خوبى فرا گرفته بود به طورى که بعدها اشعار زیباى بسیارى به زبان فارسى از خود به جا گذارد.
شیخ بهایى با وجود موقعیت ممتاز دینى و اجتماعى خود، ساده مى زیست و به قناعت و ریاضت مى گذراند.([12])
3 ـ ملاّ عبدالله شوشترىملا عبدالله شوشترى از تربیت یافتگان حوزه علمیّه نجف اشرف بود که پس از طى مراحل علمى، به اصفهان مهاجرت کرد. وى 14 سال در حوزه علمیّه اصفهان به تدریس فقه، حدیث، اصول فقه، کلام و تفسیر پرداخت.
وى شاگردان بسیارى تربیت کرد. ملاّ صالح مازندرانى، علاّمه محمّد تقى مجلسى و ملاّ حسنعلى شوشترى شاگردان او بودند. علاّمه محمّد تقى مجلسى درباره وى مى فرماید: «او بزرگ استاد ما و بزرگ استاد شیعه در عصر خویش بود. وى علاّمه اى محقق و دقیق و زاهدى عابد و باورع بود.»([13])
ملا عبدالله شوشترى شب ها به عبادت و نماز شب مى پرداخت و روزها روزه بود. وى پسرش، ملا حسنعلى را بسیار دوست مى داشت. وقتى پسرش به بیمارى سختى مبتلا گشت، عبدالله شوشترى براى نماز جمعه به مسجد رفت در حالى که فکرش مشغول بود. همین که نماز جمعه را شروع کرد، در نماز وقتى که سوره منافقین را تلاوت مى کرد به این آیه رسید:یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تُلْهِکُمْ أَمْوَالُکُمْ وَلاَ أَوْلاَدُکُمْ عَنْ ذِکْرِ اللهِ، این آیه را تکرار کرد. بعد از نماز، سبب تکرار را از او پرسیدند، فرمود: چون به این آیه رسیدم، به یاد پسرم افتادم، سعى کردم که از نظرم دور شود. با خود مبارزه کردم بدین گونه که فرض کردم فرزندم مرده و جنازه او را در مقابل چشم خود دیدم، آن گاه از آیه گذشتم. نوافل وى هیچ گاه ترک نمى شد و دقت زیادى در خوراک و تغذیه اش مى کرد. عمامه اى به چهارده شاهى خرید و آن را چهارده سال بر سر مى گذاشت.
شرح قواعد حلّى و شرح الفیه شهید و شرح مختصر عضدى و شرح ارشاد علاّمه و رساله اى فارسى در وجوب نماز جمعه از آثار اوست.
ملا عبدالله شوشترى در روز جمعه 24 محرم سال 1021 هـ .ق. مریض شد و در شب یکشنبه 26 محرم همان سال، نزدیک به اذان صبح روحش به ملکوت اعلا پیوست.
نزدیک به صد هزار نفر بر جنازه او نماز گذاشتند. وى را در جوار اسماعیل بن زید بن الحسن دفن کردند. بعد از یک سال، جنازه او را براى دفن به کربلا بردند. وقتى نبش قبر کردند، بدن پاک ملاّ عبدالله شوشترى هیچ تغییرى نکرده بود. براى این عالم متقى، کرامت هاى بسیارى نیز نقل کرده اند.([14])
4 ـ ملاحسنعلى شوشترىعلى دوانى درباره او مى نویسد:
«او فاضل، عالم و صالح بود و پیشواى رستگاران است. فقیه اصولى که در عصر شاه صفى و شاه عباس دوم مى زیست، از تألیفات وى کتاب التبیان در فقه، الطهارة و رساله اى در حرمت نماز جمعه مى باشد. این عالم بزرگ در سال 1075 هـ .ق. وفات یافت. ملاحسنعلى فرزندان و نوادگان شایسته اى دارد و همگى مشغول تحصیل علوم دینى مى باشند و تا زمان ما موجود و معروف اند.»([15])
شیخ حر عاملى، یکى از معاصران ملاّ حسنعلى شوشترى مى گوید:
او از پدرش و شیخ بهایى روایت مى کند: صاحب «سلافة العصر» از وى نام برده و او را مورد ستایش قرار داده است. ما به وسیله مولانا محمّد باقر مجلسى از وى روایت مى کنیم.
«ملا عبدالله شوشترى در اجازه اى که به فرزندش، ملاّ حسنعلى شوشترى داده و تاریخ آن 1020 هـ .ق. یعنى یک سال پیش از رحلت وى است، مى نویسد: «فرزندم، ابوالحسن على، مشهور به حسنعلى بعد از آن که کتب بسیارى را در فنون علم، بخصوص کتاب هاى گران قدرى را در فنون علوم دین از اصول و فروع و حدیث خواند و با سن کمى که دارد، به بالاترین مراتب رسیده، و در اوائل عمرش به عالى ترین مطالب نائل گشته است. خداوند عمرش را طولانى گرداند و از تمامى شرور باز دارد و مرا در مقابل هر پیش آمد سوئى فداى او کند! به وى اجازه دادم که از من روایت کند از فنون علم، خصوصاً علوم دین و آنچه متعلق به آن است از اصول و فروع و معقول و منقول و مشروع را به طرق مثبة در این اجازه بزرگ از علماى سابق روایت کند که او اهل آن است به شرطى که سلوک در جاده احتیاط را رعایت کند. همچنین اجازه دادم به او که خداوندعمرش را دراز گرداند، که تمامى مؤلفات مرا روایت کند و از آنها به هر کس که اهل آن بود سود رساند.»([16])
شاگردان
1 ـ علاّمه محمّد باقر مجلسىعلاّمه محمّد باقر مجلسى از بزرگ ترین شخصیت هاى خاندان مجلسى و تاریخ تشیع است. وى در سال 1038 هـ .ق. در اصفهان دیده به جهان گشود.([17])
وى تحصیلات را نزد پدرش آغاز کرد. او در زمینه علوم عقلى و نقلى، نزد استادان برجسته اى همچون علاّمه حسنعلى شوشترى، میرزا رفیعاى نائینى، ملاّ صالح مازندرانى، ملاّ محسن فیض کاشانى و میر محمّد قاسم قُهپایى به تحصیل پرداخت. وى پس از مدتى، به تدریس پرداخت. بیش از 1000 نفر در درس او شرکت مى کرده اند.
علاّمه مجلسى در حفظ و نشر حدیث و معارف اهل بیت در ایران، نقش مهمى داشت.
بحارالانوار معروف ترین کتاب اوست. بحارالانوار که عظیم ترین کتاب روایى شیعه است، به منزله دایرة المعارف بزرگ روایى شیعه، در 110 جلد به چاپ رسیده است.
علاّمه محمّد باقر مجلسى به خواسته شاه سلیمان صفوى، از سال 1098 هـ .ق. مقام شیخ الاسلامى اصفهان را به عهده گرفت. شخصیت دینى و اجتماعى او چنان مؤثر و با اهمیّت بود که برخى گفته اند تا هنگامى که وى زنده بود، حکومت شاه حسین صفوى شیرازه امور را از دست نداد، اما پس از وفات وى زمام امور سست شد و سرانجام به انقراض صفویّه انجامید. وى روز 27 رمضان سال 1110 هـ .ق. دیده از جهان فرو بست.([18])
پیکرش کنار قبر پدرش، در مسجد جامع اصفهان مدفون گردید.
2 ـ فیض کاشانى (1007 ـ 1091 هـ .ق.)
در یکى از مشهورترین خاندان علم و تقوا و عرفان و ادب، که حدود 4 قرن از سابقه درخشان آنان در کاشان مى گذشت، در چهاردهم صفر سال 1007 هـ .ق. فرزندى به دنیا آمد که نامش را محمّد گذاشتند. پدرش، رضى الدین شاه مرتضى (950 ـ 1009 هـ .ق.) فقیه، متکلم، مفسر و ادیب بود و در حوزه علمیّه کاشان تدریس مى کرد.
مادر او زهرا خاتون (متوفا: 1071 هـ .ق.) زنى دانشمند و شاعره بود.([19])
ملا محسن پدر خود را در دو سالگى از دست داد و نزد دایى و عمویش تربیت و تعلیم یافت و سپس دیگر برادرانش در تربیت او کوشیدند. فیض که از استعداد و هوش فوق العاده اى برخوردار بود، قبل از سنّ بلوغ، مقدمات علوم دینى را در کاشان، نزد عمو و دایى اش، نورالدین محمّد، مشهور به حکیم و نزد آخوند نورا (متوفا: 1047 هـ .ق.) فرا گرفت.
استادان فیض عبارتند از:
1. پدرش، شاه مرتضى (متوفا: 1091 هـ .ق.)
2. سید ماجد بحرانى (متوفا: 1028هـ .ق.)
3. ملاّ صدر الدین شیرازى (متوفا: 1050هـ .ق.)
4. میرداماد (متوفا: 1041 هـ .ق.)
5. شیخ بهایى (متوفا: 1030 هـ .ق.)
6. شیخ محمّد فرزند شیخ حسن فرزند شهید ثانى (متوفا: 1030 هـ .ق.)
7. ملاّ خلیل قزوینى (متوفا: 1089هـ .ق.)
8 . ملاّ محمّد طاهر قمى (متوفا: 1098هـ .ق.)
9. ملاّ محمّد صالح مازندرانى (متوفا: 1081هـ .ق.)([20])
شاگردان فیض عبارتند از:
1. محمّد، مشهور به علم الهدى، فرزند فیض.
2. احمد، مشهور به معین الدین، فرزند فیض.
3. محمّد، مؤمن، فرزند عبدالغفور (برادر فیض).
4. شاه مرتضى دوم و دو فرزندش، محمّد هادى و نور الدین.([21])
5. علاّمه محمّد باقر مجلسى.
6. سید نعمت الله جزایرى.
7. قاضى سعید قمى.
8. ملاّ محمّد صادق کاشانى قمصرى.
9. سید محمّد ابراهیم فرزند محمّد قلى.
فیض کاشانى پس از کسب معارف و استفاده هاى علمى و معنوى، از 18 سالگى شروع به نوشتن کتاب و رساله کرد و در مدت 65 سال، حدود 200 جلد اثر نفیس در علوم و فنون مختلف از خود بجاى گذاشت.
بعضى از آثارش عبارتند از:
الف) تفسیر در قرآن:
1. تفسیر صافى، 2. تفسیر اصفى، 3. تفسیر مصفى.
ب) حدیث و روایت:
1. وافى، 2. شافى، 3. محجة البیضاء، 4. النوادر، 5. مفاتیح الشرایع.
ج) کلام و عرفان:
1. اصول المعارف، 2. اصول العقاید، 3. علم الیقین، 4. حق الیقین، 5. عین الیقین، 6. جبر و اختیار.
د) اخلاق و ادب:
1. ضیاء القلب، 2. الفت نامه، 3. زاد السالک، 4. شرح صدر، 5. راه صواب، 6. گلزار قدس، 7. آب زلال، 8 . دهر آشوب، 9. شوق الجمال، 10. شوق المهدى، 11. شوق العشق.([22])
3 ـ میرزا عبدالله اصفهانى تبریزى افندى
از چهره هاى درخشان علمى دهه پایانى دولت صفویه است. او در اصفهان به دنیا آمد. کودکى وى به یتیمى گذشت و تحت سرپرستى برادر بزرگترش، آمیرزا محمّد جعفر و دائیش قرار گرفت.([23])
استاد على دوانى مى نویسد:
میرزا عبدالله تبریزى افندى اصفهانى به جهت اقامت زیاد در اصفهان، به اصفهانى شهرت دارد. محدث نورى درباره اش، در فیض القدسى چنین مى نویسد:
«دانشمند، متبحّر، نقّاد، پرمایه، خبیر و بصیر که در آگاهى از احوال علما و مؤلفات آن ها نظیر ندارد، میرزا عبدالله بن عبدالله بن محمّد صالح جیرانى تبریزى اصفهانى، مشهور به افندى و مؤلف کتاب ریاض العلماء است. جایگاه ریاض العلماء در فن تراجم همچون جواهر الکلام در فقه است. تولد او در سال 1066 هـ . وفاتش در سال 1135 هـ . پیش از سقوط اصفهان به دست محمود افغان است.»([24])
استادان میرزا عبدالله افندى عبارتند از:
1 ـ میرزا على نوّاب.
2 ـ جمال الدین خوانسارى.
3 ـ فاضل هندى.
4 ـ امیرخلیل الله تونى اصفهانى.
5 ـ علاّمه محمّد باقر مجلسى.
6 ـ آقا حسین خوانسارى.
7 ـ ملاّ محمّد باقر سبزوارى.
8 ـ ملاّ میرزا شیروانى.
مشایخ اجازه او عبارتند از:
1 ـ ملاّ صالح مازندرانى.
2 ـ شیخ حر عاملى.
3 ـ ملاّ کمال الدین فسائى.
4 ـ سید محمّد موسوى مشهور به میرلوحى سبزوارى اصفهانى.
5 ـ علاّمه ملاّ شمس الدین مشهور به ملاّ شمسا کشمیرى اصفهانى.
6 ـ سید میرزاى جزائرى.
7 ـ میرزا على نوّاب.([25])
آثار میرزا عبدالله افندى
آثار میرزا عبدالله افندى فراتر از 40 عنوان است بعضى از آن ها عبارتند از :
1 ـ رساله وجوب نماز جمعه.
2 ـ شرح فارسى بر شافیه ابن حاجب.
3 ـ حواشى بر من لایحضره الفقیه.
4 ـ تفسیر سوره واقعه (فارسى).
5 ـ بساتین الخطباء.
6 ـ روضة الشهداء.
7 ـ حاشیه بر کتاب وافى ملاّ محسن فیض کاشانى.
8 ـ ثمار المجالس و نثار العرائس.
9 ـ وثیقة النجات من ورطة الهلکات.
10 ـ ریاض العلما: این کتاب معروف ترین اثر اوست.([26])
تألیفات
1 ـ حاشیه بر شرح لمعه.
2 ـ حاشیه بر شرح «مختصر الاصول» عضدى.
3 ـ حاشیه بر «معالم» که در جوانى تألیف کرد. این کتاب با حاشیه «معالم» خلیفه سلطان (سلطان العلماء) به چاپ رسیده است.
4 ـ شرح بر اصول کافى که بهترین و کامل ترین و زیباترین تألیف وى به شمار مى رود و در آن از افراط و تفریط اجتناب نموده و اعتراضاتى بر «شرح آخوند ملاّ صدرا» شده است. این کتاب در 12 مجلد، با تعلیقات علاّمه میرزا ابوالحسن شعرانى طهرانى به چاپ رسیده است.
5 ـ شرح بر روضه کافى: در سال 1311 هـ .ق. در حاشیه روضه کافى به چاپ رسیده است.
6 ـ شرح بر «زبدة الاصول» شیخ بهائى، به عربى. نسخه اى خطّى از آن به شماره 4292 در کتابخانه مجلس شوراى اسلامى ایرانموجود است.([27])
7 ـ شرح بر فروع کافى: محدث نورى در «مستدرک الوسایل» مى نویسد:
امیر حامد حسین لکنهوى به من نوشته اند که من به مجلدى از شرح ملاّ صالح بر فروع کافى مطلع شدم و ملاحظه نمودم، بنابراین، باید مجلدات شرح فروع کافى ملاّ صالح مفقود الاثر شده باشد.»([28])
8 ـ شرح قصیده بُرده. نسخه اى خطّى از آن به شماره 887 در کتابخانه آیت الله مرعشى، در قم موجود است. در آخر شرح نام مؤلف تصریح شده است.([29])
قصیده بُرده از قصایدى است که در مدح رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) گفته شده است. ناظم قصیده شرف الدّین ابو عبدالله محمّد بن سعید سنهاجى دلاصى بوصیرى و نام قصیده «الکواکب الدرّیّه فى مدح خیر البریّه» است در 608 هـ . متولد و در سال 496 هـ . وفات یافته است و در اسکندریه مصر مدفون گردید.
9 ـ شرح «قصیده دُرَیّه» ابى بکرمحمّدبن حسین بن دُریّه ازدى بصرى (متوفا: 321 هـ .ق.)
10 ـ شرح «من لایحضره الفقیه».([30])
ازدواج
ملا صالح از شاگردان ملاّ محمّد تقى مجلسى بود و در فضل و کمال شایستگى فراوان داشت. پیوسته در درس شرکت داشته و به پیشرفت زیادى در علم و تقوى دست یافت، تا این که میل به ازدواج پیدا کرد. استادش، از او پرسید که آیا مایل است برایش همسرى شایسته پیدا کند؟ و ملاّ صالح قبول کرد.
ملا محمّد تقى وارد منزل شده و دخترش آمنه بیگم ـ را که در علم و فضیلت و تقوى به حد کمال رسیده بود ـ خواست و فرمود: اى دختر، براى تو شوهرى فقیر، ولى با کفایت و فضل و صلاح در نظر دارم، نظر شما چیست؟ دختر در جواب پدر گفت: فقر عیب مرد نیست. مرحوم مجلسى مراسمى گرفت و دختر خود را به عقد ملاّ صالح در آورد. ناگفته نماند که آمنه بیگم، زن ملاصالح در فضل و دانش و دیانت شهرت داشت، در مراتب علمى به حدّ کمال رسیده بود حتّى ملاّ صالح در شب اول زفاف، به جهت شکر الهى، در زوایه، اطاق بعد از حمد و شکر خداوندى، مشغول مطالعه بود. اتفاقاً به مسئله مشکلى برخورده و از حل آن عاجز شد. آمنه بیگم واقع مطلب را به فراست دریافت، تا صبح آن شب، ملاّ محمّد صالح به قرار معهودى به درس رفت. آمنه بیگم همان مطلب را حل کرده و مشروحاً نوشت و در همانجا گذاشت. چون شب برآمد و ملاّ صالح کتاب را براى مطالعه باز کرد، آن نوشته را دید، از غایت خوشحالى به سجده شکر افتاد. باز تا صبح مشغول عبادت و مطالعه بود و بدین منوال تا سه شب، شرط زفاف وقوع نیافت. چون ملاّ محمّد تقى مجلسى مطلع شد که ملاّ صالح زفاف نکرده فرمود: که اگر این دختر مَرْضى ]مورد رضایت[ و مطبوع تو نیست، دختر دیگر تزویج تو بنمایم. عرض کرد: چنین نیست، بلکه مقصود من اداء شکر الهى بود و من هر چه در عبادت کوشش کنم، شکر اقل قلیل این عنایت و نعمت را ادا نخواهم کرد. الاقرار بالعجز غایة شکر العباد، فرمود: اقرار به عجز، نهایت شکر بندگان است.([31])
آمنه بیگم زنى پرهیز کار و مجتهده بوده است. او کتابى در فقه و احکام دینى تألیف کرد. وى در جمع آورى اخبار بعضى از مجلدات بحارالانوار، به برادرش، علاّمه محمّد باقر مجلسى کمک کرد. بعدها نیز شوهرش با همه علم و فضلى که داشت، در حل بعضى از مسائل علمى با وى مباحثه و مذاکره مى نمود.([32])
وى کتابى در شرح الفیه ابن مالک و شرح شواهد سیوطى دارد.([33])
فرزندان
ملاّ محمّد صالح مازندرانى از آمنه بیگم، دختر مجلسى اول چندین فرزند پسر و دختر داشت. یکى از دخترانش والده ماجده آقا محمّد باقر بهبهانى مى باشد.
بهبهانى در کلمات خود از مجلسى دوم به خال (دایى) و از مجلسى اوّل به (جدّ) تعبیر کرده است.([34])
پسران ملاّ صالح
1 ـ آقا محمد هادى، معروف به مترجم.
2 ـ آقا نورالدین.
3 ـ آقا محمّد سعید اشرف.
4 ـ آقا حسنعلى.
5 ـ آقا عبدالباقى.
6 ـ آقا محمّد حسین.
دختران ملاصالح
یکى از دختران ملاّ صالح همسر سید بزرگوار و فاضل عالى مقدار، علامه نحریر، میرابوالمعالى بزرگ(قدس سره) بوده است و از آن جناب چهار پسر و دو دختر باقى مانده است که اولاد ذکور، یکى فاضل مقدس علاّمه میر ابوطالب و دومى میرسید على و سیّمى میرسیّد محمّدو چهارمى میرابوالمعالى کوچک است.
فرزند ارجمند میرابوطالب (میرسید حسن و یک صبیه) است که همسر عالم بزرگ وحید الزمان آقا سید محمّد بروجردى طباطبائىبود و از او آقا سید مرتضى، و یک صبیّه و از آقا سید مرتضى سید المجتهدین مرحوم سید محمّد مهدى طباطبایى نجفى (بحرالعلوم) بدنیا آمد و سادات طباطبائى کازرون که تا عصر ما باقى هستند، از نوادگان دخترى علاّمه مجلسى اول و ملاّ محمّد صالح مازندرانى مى باشند.([35])
دوّمى به نام زکى بنت مولى محمّد صالح مازندرانى است که در کتابخانه مدرسه فیضه قمنسخه اى از شرح کافى ملاّ صالح به خط نسخ مشارالیها بدون تاریخ به شماره (614) موجود است که در آخر آن نوشته است.([36])
کتبه الامة الفقیر الحقیرة المحتاج (کذا) الى الله الغنى، زکى بنت ملاّ محمّد صالح مازندرانى غفرالله له.([37])
آقا محمّد هادى مازندرانىآقا محمّد هادى، فرزند ملاّ صالح دانشمندى ادیب، فاضل و فقیه بود. به جهت ترجمه قرآن مجید، به مترجم معروف شد. از تألیفات اوست:
1 ـ ترجمه فارسى قرآن مجید که با شأن نزول و خوب و بد (استخاره هاى آیات قرآن) همراه است.
2 ـ حاشیه بر تفسیر بیضاوى، فارسى.
3 ـ حاشیه بر مواریث «قواعد» علاّمه.
4 ـ الحدود و الدیات، فارسى.
5 ـ شرح شافیه ابن حاجب فارسى.
6 ـ شرح شمسیه، فارسى.
7 ـ شرح صحیفه سجادیه، فارسى.
8 ـ شرح کافیه ابن حاجب، فارسى.
9 ـ شرح معالم، فارسى.
10 ـ انوار البلاغه در معانى و بیان.
آقا محمّد هادى در سال 1120 هـ .ق. در اصفهان فوت کرد و نزد پدرش مدفون گردید.([38])
پسران او عبارتند از:
1 ـ آقا محمّد على.
2 ـ محمّد مهدى.
3 ـ على اصغر.
4 ـ محمّد تقى.
رؤیاى آقا محمّد هادى
در بعض مجامع از ترجمه او بر قرآن مجید نقل کرده که در ذیل آیه (انّما ولیکم الله و رسوله) نوشته است: مترجم گوید که هر که مرا مى شناسد، شناسد و هر که مرا نمى شناسد، بگویم تا بشناسد. منم هادى فرزند محمّد صالح مازندرانى که هر دو چشمم کور باد و هر دو گوشم کر باد که اگر دروغ گویم: شبى از شبهاى گذشته ایّام جوانى درخواب دیدم که به عمارت رفیعى که در آن قبر و صندوقى بود و مرد پیرى نشسته بودو برادر اعزّ و ارجمندم ،مولانا عبدالباقى کتاب بزرگى در دست داشت و با فصاحت و بلاغت قرآن مى خواند، اما قرآن نبود. پس گفتم: این چه کتابى است. آن مرد پیر گفت که این «مصحف على بن ابى طالب(علیه السلام)» است. من مصحف را گشودم، اتفاقاً در صحفه دست راست، آیه کریمه (انما ولیکم الله و رسوله) بود و سطرهاى طولانى داشت. دو سطر از آن در وصف خانواده رسالت بود. بیدار شدم، از آن کلمات هیچ به خاطرم نماند. باز همان لحظه خوابم برد، همان مکان شریف و همان مصحف را دیدم. با خود گفتم: مکرّر بخوانم، این آیه را شاید بخاطرم بماند. پس از تکرار، باز بیدار شدم. همه ازخاطرم محو شده بود بجز کلمه «زوج البتول» در وصف حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)و غریب تر اینکه بعد از چندى به آن برادرم اظهار نمودم که «مصحف امیرالمؤمنین(علیه السلام)» را در خواب دیدم، پیش از ذکر تفصیلى خواب، گفت که پیش ازین من این مصحف را در خواب دیدم. در آن اسم مبار حسنین(علیهما السلام) را مشاهده کردم.([39])
آقا نورالدین محمّدآقا نور الدین محمّد پسر ملاّ محمّد صالح مازندرانى و آمنه بیگم است. وى دانشمندى فقیه و کم نظیر بود داراى یک پسر و دو دختر بوده است. پسر او به نام آقا رحیم است که از او دخترى است که همسر شهید آقا مهدى بن آقا محمّد هادى مازندرانى است.
یکى از دختران آقا نور الدین محمّد زوجه عالم فرزانه آقا محمّد اکمل(قدس سره) است که والد جناب عالم فرزانه آقا محمّد باقر اصفهانى مشهور به بهبهانى(قدس سره) و اخوان ایشان آقا حسن رضا و آقا محمّد حسین و دو همشیره آنان است.
و صبیه دیگر جناب آقا نورالدین محمّد زوجه میرزا محمّد تقى نجف آبادى بود.
بنابراین نسب استاد کل وحید بهبهانى به ملاّ محمّد صالح مازندرانى و علاّمه مجلسىاول و دوم از همین دختر آقا نور الدین محمّد نشأت گرفته است.([40])
آقا محمّد سعید اشرف«عالم ادیب مرحوم آقا سعید متخلّص به اشرف اشعار به غایت نیکو و سنجیده و سواد مداد فارسیه اش، نیل انفعال بر چهره بلغاى عجم کشیده، زیبایى خطش دست خوشنویسان عالم را به تخته بسته، و رعنائى شکسته اش صفاى بنفشه بناگوش دلبران را در هم شکسته، عُلّو فطرت و سخاوت را از اجداد کرام میراث داشت، و در عهد عالم گیراو رنگ زیب به شاه جهان آباد هند تشریف برده بود، آن پادشاه انجم سپاه، مقدمش را سعادت خود دانست و در نوازش و احترامش کوشید و اولادش یکى فاضل علاّمه ملاّمحمّد امین بود که شرح مبسوطى بر قسم کلام تهذیب ملاّ سعدالدین (تفتازانى) نوشته است، و اولاد او در زمان سلطنت ابراهیم شاه برادر نادر شاهمنقرض شدند و دیگرى میرزا محمّد على متخلّص به دانا است که در هند آمده بود و مدتى را در مرشد آباد بنگاله به عزت گذرانید.»([41])
شعر زیر از ملاّ محمّد سعید، متخلّص به اشرف است:
قربان آن غارتگرم کو دل نه تنها مى برد *** تا راج جان هم مى کند دین هم به یغما مى برد
آرى طبیب عشق او دارد دواى بوالعجب *** آسوده را غم مى دهد صبر از شکیبا مى برد
نبود به کیش عاشقان اخوان یوسف را گنه *** آسایش یعقوب را شوق زلیخا مى برد
دین و دل و هر چیز را آن ترک غارتگر برد *** مانده است ما را نیم جان آن نیز گویا مى برد
صدق محبت مى کند در چشم مجنون توتیا *** هر خاک کان باد صبا از کوى لیلى مى برد
با آنکه تیغ جور آن در جسم من زد چاکها *** آلوده گشته خنجرش ما را بدعوى مى برد
شوق جمال دلکشت حاجى ره گم کرده را *** گاهى به یثرب مى کشد گاهى به بطحا مى برد
اى شیخ این آلوده را در سلک پاکان جامده *** کاین رندى من عاقبت ناموس تقوى مى برد
زحمت کشیدن خوش بود لیک از براى یار خود *** بى عاقبت باشد که رنج از بهر دنیا مى برد
فارغ دلان را آورد عشرت پرستى سوى شهر *** دیوانه عشق تو را غم سوى صحرا مى برد
نپذیر عذرم چون کنم بى طاقتیها در غمت *** گر کوه باشد جان من این حسنش از جا مى برد
اى هوشمندان بررخش آهسته مى باید نظر *** کاین عشوه هاى جانستان دل بى محابا مى برد
فرهاد بعد از بیستون زد تیشه بر سر صبربین *** اشرف هنوز از بهر آن شرمندگى ها مى برد([42])
آقا حسنعلى مازندرانىآقا حسنعلى، فاضل لبیب و عالم ادیب بوده است، و در جوانى به هندوستان تشریف برده، امراء و حکام در اعزاز و احترامش بسیار کوشیدند و در آن ملک مشهور به حسنعلى خان شد، و اولاد او یکى میرزا على اشرف بود و از اولاد او جمعى در خانه هاى اجدادى خود در اصفهان مى باشند و دخترى از آنها همسر آقا حسنعلى بن آقا محمّد هادى ثانى است، و سایر اولاد آن مرحوم در هند مى باشند.([43])
آقا عبدالباقى مازندرانىآقا عبدالباقى عالم، عامل وفقیه کامل بوده است خداوند به ایشان یک پسر داد که مشهور به آقا بزرگ بوده است و در اوایل جوانى به هندرفته بود. اکابر و اعیان مقدم شریفش را غنیمت دانسته در خدمت گزارى و احترام به او نهایت طاقت خود را مصروف داشتند. ایشان را فرزندى بود داراى کمالاتِ مرضیه، به زیور زهد و تقوى و فضیلت آراسته، به نام آقا علاءالدین محمّد(قدس سره) و دو دختر که یکى زوجه میرزا امین تاجر بود، که سه پسر داشت. بنام هاى، آقایى و آقا على نقى وآقا عبدالکریم، و آقا عبدالکریم را اولاد نبود، و اولاد آقائى فوت شدند، و از آقا على نقى دو پسر بود حاجى عبدالباقى و حاجى ابوالحسن، و از حاجى ابوالحسن ولدى هست موسوم به آقا عبدالحسین، و او را چند اولاد است، و دیگرى زوجه حاج محسن نامى بود از اهل مارچى که از قراى ماربین اصفهان است و از ایشان فرزندى به نام محمّد على باقى است که در «جهرم» فارس مى باشند.
و آقا علاء الدین محمّد سه پسر داشت بنام هاى حاجى محمّد على، و حاجى محمّد اسماعیل، و حاجى محمّد جعفر.([44])
شهید آقا محمّد مهدى مازندرانىمحمّد مهدى، پسر آقا محمّد هادى، پسر ملاّ صالح، پسر احمد مازندرانى، گوهر میانه گردنبند خاندان خویش بود و بیت الغزل قصیده آن، مرد فضیلت سرمشق دانش و عمل، و از برجسته ترین حدیث دانان بود. داماد عمویش، آقا نورالدین پسر ملا صالح بود. دانشمند بزرگ شیخ محمّد پسر محمّد زمان کاشانى از وى حدیث روایت مى کند و در اجازه نامه اى که براى آقا محمّد باقر هزار جریبىنوشته، از وى تمجید کرده است و مى گوید: نزد استاد دقیق و تیز بین مان محمّد مهدى پسر محمّد هادى مازندرانى که بر همه استادان معاصر و قدیم فائق آمد، خوانده ام.
مؤلف نجوم السماء نیز او را مى ستاید. کتاب «وسیلة السعادة» که ترجمه «منهج الدعوات» ابن طاووس است، از آثار او است که در سال 1123 هـ .ق. به آن بپرداخته، و حاشیه اى بر «شرح مختصر الاصول» عضدى نگاشته است. وى در سال 1140 هـ .ق. پس از تسلط افغانیان براصفهان، به دست آنها شهید شد.
خاندانش آشیانه دانش است و مردانش همه پرچمدار خرد و فرزانگى و حاملان حدیث و سنت و ناشران فضیلت. وى شاخه اى از آن درخت تنومند و بارور فرخنده است و پرتوى از کانون تابش و فروزش آن، بدنیسان که پدرش مولى محمّد هادى دانشمندى بسیار داناو حدیث دانى بزرگ و توانا و صاحب تألیفات بود. او نواده دخترى محدث بزرگ، علاّمه محمّد تقى مجلسى است.([45])
تولّد و وفات
در هیچ یک از کتب تراجم و رجال، به سال تولد ایشان اشاره نشده است و وفوتش را نیز، با تردید در شوّال سال هاى 1080، 1081 و 1086 هـ .ق. نوشته اند. دو تاریخ اول، بى گمان اشتباه و تاریخ فوت همان سال 1086 هـ .ق. است. منشأ اشتباه ناقص بودن مادّه تاریخ است. آخوند ملاّ محمّد صالح مازندرانى در بقعه پدر زن خود (ملا محمّد تقى مجلسى) پایین پا، در ایوانچه، دفن کردند و قبرى کوتاه بسته دارد. اشعار زیر بر لوح قبر او نقش بسته است:
آه وافسوس و فغان و فریاد *** افضل و اعلم و امجد شده فوت
یعنى آخوند محمّد صالح *** کز همه بود سر آمد شده فوت
او مَلَک بود عجب نیست اگر *** گویمش روح مجرد شده فوت
جست تاریخ وفاتش «زاهد» *** که کى آن ذات مؤید شده فوت
هاتفى گفت بتاریخ که «آه» *** صالح دین محمّد شده فوت»([46])
یحانة الادب، محمّد على مدرس تبریزى، ج 5، ص146.[1]
[2] - معارف و معاریف، سید مصطفى حسینى دشتى، ج 6، ص 639.
[3] - زمر، 10.
[4] - مرآت الاحوال جهان نما، آقا احمد بن محمّد على بهبهانى، مقدمه و تصحیح و حواشى به اهتمام على دوانى، ص 127 ـ 128.
[5] - محمّد تقى مجلسى ـ سید حمید میرخندان ـ ص 29.
[6] - محمّد تقى مجلسى، ص 33 - 34.
[7] - قصص العلماء، میرزا محمّد تنکابنى، ص 228.
[8] - فوائد الرضویه، شیخ عباس قمى، ص 544.
[9] - روضات الجنات، ج 2، ص 123.
[10] - بحارالانوار، ج 102، ص 124.
[11] - محمّد تقى مجلسى، ص 110.
[12] - همان، ص 35 و 36.
[13] - روضة المتقین، محمّد تقى مجلسى، ج 14، ص 382.
[14] - فوائد الرضویه، شیخ عباس قمى، ص 245 ـ 247.
[15] - علاّمه مجلسى، على دوانى، ص 80 ـ 83.
[16] - علاّمه مجلسى، على دوانى، ص 81.
[17] - وقایع السنین و الاعوام، امیرعبدالحسین خاتون آبادى، ص 508.
[18] - محمّد تقى مجلسى، ص 83 ـ 85.
[19] - معادن الحکمة، محمّد علم الهدى، ج 1، ص 9 ـ 12.
[20] - وافى، مقدمه، ج 1، ص 32.
[21] - معادن الحکمة، ج 1، ص 9، 16، 26 و 30.
[22] - مقالات و بررسىها، دفتر 45 و 46، دانشکده الهیات و معارف اسلامى تهران، ص 58 و وافى، مقدمه، ج 1.
[23] - ریاض العلماء، ج 4، ص 306 و 307.
[24] - علاّمه مجلسى، ص 382، 384.
[25] - مقدمه ترجمه ریاض العلماء، ص 7.
[26] - همان، ص 8 ـ 9 و ص 11 ـ 17.
[27] - فهرست کتابخانه مجلس، ج 11، ص 302.
[28] - فهرست کتابخانه مدرسه عالى شهید مطهرى (سپهسالار سابق)، ج 1، ص 259.
[29] - فهرست کتابخانه مرعشى، ج 3، ص 83.
[30] - زندگینامه علاّمه مجلسى، سید مصلح الدین مهدوى، ج2، ص 323 و 324 فوائد الرضویه، شیخ عباس قمى، ص543 و ریحانة الادب محمّد على مدرس تبریزى، ج5، ص 147.
[31] - فوائد الرضویه، ص 543 و 544.
[32] - علاّمه مجلسى، ص 47 ـ 49.
[33] - مشاهیر زنان ایران و پارسى گوى از آغاز تا مشروطه، محمّد حسن رجبى، ص 8.
[34] - ریحانة الادب، ج 5، ص 147 و 148.
[35] - همان، ص 140.
[36] - زندگینامه علاّمه مجلسى، ج 1، ص 328.
[37] - فهرست رضا استادى، ص 156 و فهرست حاج آقا مجتبى عراقى، ص 427.
[38] - مرآت الاحوال جهان نما، ص 130.
[39] - فوائد الرضویه، ص 703.
[40] - علاّمه مجلسى، ص 552.
[41] - مرات الاحوال جهان نما، ص 131.
[42] - شهیدان راه فضیلت، شیخ عبدالحسین امینى نجفى، ص379.
[43] - مرآت الاحوال جهان نما، ص 133.
[44] - همان.
[45] - شهیدان راه فضیلت، امینى نجفى، ص 378 و 379.
[46] - زندگینامه علاّمه مجلسى، ج 2 ص 324.