میرزا مسیح مجتهد
متوفاى 1245 ق.
عنوان مقاله: فتواى شرف
نویسنده: غلامرضا گلى زواره
دوران کودکى و تحصیلات
در سال 1193 ق. قاضى سعید استرآبادى فرزند ملاّ آقابابا صاحب فرزندى شد که وى را «مسیح» نام نهاد. مسیح نوباوه در خانه اى دیده به جهان گشود که نهر جوشان دانش و تقوا در آن جارى و سایه همت و تلاشى خستگى ناپذیر در پى گسترش اندیشه هاى اسلامى بر آن حاکم بود. وى تحت عنایت ویژه پدرى فاضل و تربیت مادرى مؤمن و پاک سرشت، نشو و نما یافت و از اوان کودکى با نغمه توحید آشنا شد.
از هفت سالگى تمرینهاى دینى و آموزش حکمت براى این فرزند صالح در نظر گرفته و در همین دوران به خواندن نماز فرا خوانده شد تا این فریضه دینى بنیانهاى عقیدتى را در روان وى سامان دهد. برنامه هاى تربیتى که به هنگام پرورش وى دنبال مى شد موجب گردید که مسیح نوجوان اندیشه خویش را در چشمه ارزشها شستشو دهد و از نور معنویت بهره مند شود. وى که از همان دوران کودکى بر اثر این شیوه تربیتى به مکارم و فضایل علاقه مند شده بود پس از آنکه از محضر پدر فاضل و وارسته خویش خوشه هایى از خرمن دانش برچید با ارشاد پدر به مدرسه علوم دینى زادگاهش استرآباد پا نهاد و مقدمات دروس حوزوى را با شوق زیاد و استعداد شگفت آموخت. پس از آن بار سفر بست و براى تکمیل آموخته هایش خانواده را به قصد قم ترک نمود و در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(سلام الله علیها) رحل اقامت افکند.
حوزه درسى فقیه نامدار و دانشور پرآوازه جهان تشیع، میرزاى قمى بسان چشمه اى جوشان این تشنه معرفت را به سوى خویش جذب کرد و میرزا مسیح در طول سالهاى اقامت خویش در قم از این استوانه فقاهت در رشته هاى فقه، اصول، حدیث، درایه و رجال بهره برد و در اندک مدتى جزو شاگردان برجسته میرزاى قمى قلمداد گردید. میرزا مسیح به استفاضه از دانش استادش اشاره کرده، در آثار خود از او به عنوان «استادما» و القابى نظیر آن یاد مى کند.([1]) یاد شده پس از پى گرفتن تحصیل در فقه تا مرز اجتهاد، تهران را به عنوان محل سکونت خویش برگزید و به «مجتهد تهرانى» اشتهار یافت. (توضیح آنکه از سایر اساتید میرزا مسیح اطلاعى در دست نیست.)
شاگردان
میرزا مسیح در تهران علاوه بر آنکه در مقام مرجع تقلید و مجتهدى پرآوازه به امور شرعى و اجتماعى مردم مشغول بود از پرورش شاگردان غافل نبود و حوزه درسش پررونق بوده است. با اینهمه از زندگى شاگردانى که در تهران محضر این فقیه وارسته را درک کرده اند اطلاعى نداریم و متأسفانه شرح حال نگاران در این مورد نوشته اى که بتوان به آن استناد نمود، نیاورده اند. لیکن در حوزه درسى که با تلاش او در جوار بارگاه هشتمین فروغ امامت حضرت على بن موسى الرضا(ع) تشکیل شد افرادى حضور داشتند که به زندگى برخى از آنها اشاره مى شود.
1 - حاج میرزا نصرالله مشهدى (تربتى) (متوفى 1298 ق.) وى مراتب فقه و حکمت را در خدمت حاج سید محمد حائرى، حاج میرزا مسیح و ملا هادى سبزوارى تکمیل کرد.([2])نامبرده در علوم نقلى و عقلى و نیز ادبیات عرب نامور بوده و مردم خراسان او را به عنوان مرجعیت فتاوا و احکام فقهى پذیرفته بودند. از آثارش کتاب طهارت، کتاب بیع و حواشى متفرقه بر کتاب قوانین و کتاب فصول و جواب سئوالات فقهى را مى توان بر شمرد.([3])
2 - حاج میرزا احمد ساوجى (متوفى 1305 ق.): نامبرده از مشاهیر علما و مشایخ فقهاى عصر خویش بود و در خدمت استاد اخلاق حاج ملا احمد نراقى مؤلف کتاب شریف معراج السعاده پاره اى از علوم دینى را آموخت و نزدمیرزا مسیح کسب فقه و اصول را پى گرفت.([4])
3 - مولانا عبدالرحمن شیخ الاسلام (متوفى 1290 ق.): یاد شده شیخ الاسلام مشهد و مدرس آستان مقدس رضوى بوده است که علوم عقلى و ریاضى را نزد پدرش عبدالوهاب شیخ الاسلام فراگرفت و موقعى که حاج میرزا مسیح به مشهد مقدس آمد محضرش را درک کرد و فقه و اصول را نزد وى تکمیل و تحصیل نمود و از آن پس خود به افاضه علوم عقلى و نقلى و نشر احکام شرعى، اوقات مى گذرانید.([5])
از افتخارات بزرگى که نصیب میرزا مسیح مجتهد شد، این بود که به رغم اختلافات و فشار ناشى از سلطنت سلسله قاجار و دخالت بیگانگان در امـور کشور و نیز اوضاع پریشان و آشفته آن روز، با شخصیتها و دانشوران نامدارى معاصر بود که هر یک پرتو افشان محافل علمى بوده اند. سید محمد باقر شفتى بید آبادى عالم فقیه و جـامع عـلوم نقلى و عقلى، عالم ربانى شیخ ابراهیم کرباسى و سید صدرالدین عاملى از جـمله معـاصران میـرزا مسیـح اند. سید صدرالدین عاملى یاد شده در سالى که میرزا مسیح رحلت کرد (سال 1263) دارفـانى را وداع گفت و در هـمان حـجره اى دفن گـردید که میرزا مسیح در آنجا به خاک سپرده شده است.([6])
چشمه اندیشه
میرزا مسیح که انسانى وارسته، زهد پیشه و ساده زیست بود در نخستین روزهاى ورود به تهران تنها به اقامه نماز جماعت در مسجد جامع شهر اکتفا کرد و در ضمن آن به نشر احکام دین و پاسخگویى به مشکلات فقهى مردم پرداخت. وى اوضاع محرومان را مورد بررسى قرار مى داد، در حل گرفتاریهاى شیعیان از هیچ کوششى دریغ نداشت و در حد توان جامعه مسلمین را مراقبت و نظارت مى کرد و اگر در جایى خلاف یا رفتار ناروایى مى دید و یا متوجه مى شد که احکام اسلامى نادیده انگاشته مى شود چون تندر مى غرید و با حرکتى مدبرانه به مقابله و اصلاح آن مى پرداخت واز این طریق فرهنگ جامعه را تصحیح مى نمود.
وى علاوه بر تسلط کامل بر اصول و قواعد کلى فقه و منابع دینى، وضع موجود و حدود موضوعات و زمینه ها را مى شناخت و مقتضیات زمان و مکان از نظرش دور نبود. چنین ویژگى افزون بر خوشخویى، صیانت نفس و تواضع وى موجب گردید تا مؤمنان چون پروانه برگردش جمع شده، از محضرش استفاده کنند رفته رفته در پى اصرار گروهى از طالبان و شیفتگان علوم دینى حوزه درسى تشکیل داد و در اثر تقاضاهاى فراوان مردم رساله عملیه خود را انتشار داد و بسیارى از مردم تهران و حتى ساکنان نقاط شمالى و غرب کشور ایشان را به عنوان مرجع تقلید خویش شناختند. پس از مدتى اعتبار علمى و اجتماعى، نفوذ اخلاق و رفتارش در قلوب مردم چنان بود که به عنوان بارزترین و ارجمندترین مجتهد تهران شناخته شد و ایشان رساله اى براى استفاده عموم مقلدان به رشته تحریر درآورد که از لحاظ استحکام مضامین، کاوشهاى علمى و استناد به منابع روایى و کتب فقها و محدثان گذشته در خور توجه صاحبان فضل است.البته گویا میرزا مسیح نخست رساله اى درباره احکام فقهى نوشته و سپس آن را تغییر داده و با مسائل جدیدتر تنظیم کرده است.([7]) علاوه بر رساله یاد شده میرزا مسیح در طول مدت هفتاد سال عمر بابرکت خود آثار متعددى در فقه و اصول تألیف نمود که عبارتند از:
1-قواعد الاصولیه
2 - کشف النقاب فى شرح لمعة الدمشقیه. (تصویرى از نسخه خطى آن در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران مضبوط است.)
3 - شرح کتاب المعاطاة، که متضمّن کتاب الصلح و الاجاره والوکاله است.
4 - شرح قواعد الاحکام فى معرفة الحلال والحرام. این شرح در بردارنده بخش طهارت و برخى از مباحث و موضوعات فقهى است. نسخه اى از این کتاب در نزد نواده او میرزا عبدالله مجتهد تهرانى بوده است.([8])
5 - شرح مختصرالنافع: نسخه خطى این کتاب در 110 صفحه به صورت عکسى در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران نگهدارى مى شود. مطالب آن از کتاب تجارت آغاز مى گردد.
6 - رسالة فى احکام النیابة و جواب الأسئلة الفقهیه: این کتاب رساله استدلالى گران سنگى است که در خصوص احکام فقهى بحث کرده و در جواب سئوالهایى نوشته شده که سئوال کنندگان آن مشخص نیستند.
در بخشى از این کتاب میرزا مسیح به ایام سخت تبعید خود در عتبات عالیات اشاره کرده است و تاریخ بیستم شوال 1248 ق. در پاسخ یکى از مسائل فقهى دیده مى شود.([9])
7 - رساله عملیه «المصباح لطریق الفلاح»: نسخه اى از این رساله با چاپ سنگى در کتابخانه چهل ستون مسجد جامع تهران نگهدارى مى شود.
8 -المصباح : کتابى است به زبان عربى در خصوص مسائل فقهى که در سال 1262 هـ .ق در تهران چاپ سنگى شده است.([10])
قیام مردم تهران به رهبرى میرزا مسیح
در روزگارى که میرزا مسیح مشغول آگاهى بخشیدن به مردم در امور شرعى و اجتماعى بود به موجب بى کفایتى و سستى دربار و اختلاف شاهزادگان و عیّاشى فتحعلى شاه قاجار و نیز به سبب ویژگیهاى جغرافیایى و اقتصادى، ایران به پهنه ریاست بازى جهانى کشیده شد و آلت دست توسعه طلبى، غارت، تجاوز و تهاجم بیگانگان گردید. میرزا مسیح که به نیرنگها و دسیسه هاى قواى سلطه طلب واقف بود، با بیانات افشاگرانه خویش مردم را نسبت به سیاستهاى حیله گرانه متجاوزان آگاه مى ساخت و از اینکه سیاستمداران قاجار در غفلت و بى خبرى و عیاشى به سر مى بردند بسیار نگران بود. روسها از ضعف و نابسامانى و اختلاف شاهزادگان ایران سوء استفاده کرده، در تجاوزات پى در پى خود بخشهایى از ایران را به قلمرو خود افزودند و معاهده هاى ننگینى را به کشور ایران تحمیل کردند. از جمله آنها معاهده ننگین ترکمنچاى است که در پنجم شعبان 1243 بین ایران و روس بسته شد و چون زنجیر گرانى براى مدت تقریباً یک قرن سیاست و اقتصاد ایران را خدشه دار کرد و آثار نکبت بار فرهنگى و نظامى فراوانى به بار آورد.([11]) در تحمیل غرامت سنگین ناشى از جنگ با ایران،الکساندر گریبایدوف نقش موثرى داشت.([12]) او با رفتار سراسر نخوت و پرتکبرى که داشت مأموریت یافت که به عنوان وزیر مختار به ایران آمده، ماده سیزدهم عهدنامه ترکمنچاى را که با اصرار خود در آن گنجانیده بود، عملى سازد. یادآور مى شود که برطبق این برنامه باید همه کسانى که از دو سو در جنگ اسیر شده اند - خواه از نبرد اخیر و جنگهاى سابق - به فاصله چهار ماه باز پس گردانده شوند.([13])گریبایدوف که در تاریخ یکشنبه 5 رجب 1244 ق. براى استرداد اسراء و دریافت غرامت به ایران آمد مى خواست به ضرب و زور و از سر غرور و جاه طلبى هرچه سریع تر کار خود را انجام دهد. به همین بهانه به تحقیر و توهین مردم پرداخت و نسبت به شیعیان و علماى دینى رفتار بدى از خود بروز داد. او بدون اینکه لحظه اى در فرجام کار خویش اندیشه کند با گستاخى تمام به بهانه جستجوى گرجیان و روسهاى پناهنده، به حریم خانه هاى مسلمین تجاوز کرد و در پى تعقیب زنان گرجى برآمد، غافل از آنکه بسیارى از این زنان در زمان آغا محمد خان قاجار به ایران آورده شده و در پى حقانیت اسلام و تشیع و موقعیت مذهبى جامعه ایران مسلمان شده و ازدواج کرده و صاحب چندین فرزند شده بودند.([14]) حاج میرزا حسن حسینى فسایى مى نویسد... : «(گریبایدوف) اسراى گرجستان و ارمنستان را که از زمان قدیم در حرمسراى دولت و ارباب شوکت صاحب اولاد بودند از فرط غرور مطالبه مى نمود.»([15])
جهانگیر میرزا هم در تاریخ خود آورده است که گریبایدوف زنان اهل اسلام را به زور و با حالتى توأم با ضرب و جرح به خانه خود برده، شبها نگهدارى مى کرد که این اعمال او در نظر اهل اسلام ناپسند آمد.([16])
از این بدتر آنکه زنان را در داخل سفارت وادار کردند تا از مذهب خود دست برداشته، اسلام را ترک کنند ولى آنان که از روى انگیزه هاى دینى و علاقه درونى، مذهب تشیع را براى خود برگزیده بودند با این تقاضا بشدّت مخالفت ورزیدند و به وسیله ذکر و دعا و خواندن قرآن آن هم با صداى بلند و به صورت جمعى تنفر خویش را از سفیر و همراهان اعلام داشته، کوشیدند فریاد استغاثه خود را به گوش علماى شهر برسانند.([17])
حوادث اسفناکى که از سوى گریبایدوف و همکاران وى روى داد و ضمن آن اهالى مؤمن تهرانى تحت فشارهاى سخت قرار گرفتند از نظر علماى ایران خصوصاً مجتهد ژرف اندیش و فقیه وارسته، میرزا مسیح تهرانى دور نبود و سکوت کارگزاران دربار قاجار نسبت به این وقایع اسف انگیز او را بشدت عصبانى نمود و به موجب بیانات افشاگرانه او و دیگر علماى مقیم تهران، شهر یکپارچه جوش و خروش گردید و حمیّت مذهبى و تعصب دینى زمینه هاى اقتدار شایان تحسینى را به وجود آورد. مردم و روحانیان با همبستگى بى نظیر، براى سوزانیدن ریشه این تجاوز آماده شدند و علما وظیفه خود دیدند که از شرف دینى در مقابل آن شقاوت پیشگان دفاع کنند. طبیعى بود که مردم به سراغ مجتهدى مى روند که پیشتر با سخنان خردمندانه خود مخالفت خویش را با تجاوز و سلطه اعلام کرده بود و او کسى غیر ازمیرزا مسیح نبود. وى که نمونه کاملى از مراجع عامل، عالیقدر و زاهد بود موفق شد شکوه مذهب تشیع را به استکبار نشان دهد و غبار شرم و درماندگى از رخسار مردم شکست خورده ایران بزداید.
حامدالگار مى نویسد:
مقابله اى که بین مردم به رهبرى میرزا مسیح و سفارت روس به وقوع پیوست حالتى از جنگ و ستیز با دربار قاجار را به همراه داشت زیرا حکومت بیش از پیش در معرض اتهام، خیانت و همکارى باقدرتهاى بیگانه بود.([18])
سرانجام روز حادثه فرا رسید و مردم مسلمان تهران با هدایت علماى شیعه و فتواى میرزا مسیح مجتهد در روز ششم شعبان 1244 ق. در مسجد جامع شهر اجتماع کردند و از این کانون توحید و تقوا به سوى لانه فسادگریبایدوف روانه شدند تا حکم اسلام و فتواى میرزا مسیح را مبنى بر آزاد نمودن زنان مؤمن از دست سفیر شقى و بدرفتار، به اجرا درآورند. هدف میرزا مسیح در این ماجراى شکوهمند تنها موضوع چند زن گرجى و مشابه آن نبود بلکه مسأله اصلى بقاى اسلام بود و نفى هر گونه سلطه و تجاوز. هنگامى که گروهى از شیعیان در منزل خویش آسایش ندارند و کارگزاران قاجار هم ذلیلانه به چنین آشفتگى تن داده اند براى روحانى برجسته اى چون میرزا مسیح تکلیفى بالاتر از این قیام وجود ندارد.
جمعیتى که به فرمان میرزا مسیح از مسجد جامع به سوى سفارت روس حرکت کرد در آغاز بیش از هزار نفر نبود ولى وقتى به در سفارت رسیدند رقم آنان به صد هزار نفر بالغ گردید. آنان با خشم و هیجان، خواسته بر حق و منطقى خود را مبنى بر آزادسازى زنان مطرح کردند امّا گریبایدوف به جاى بردبارى در مقابل مسلمانان خروشان دستور داد تا به وسیله تیراندازى جواب آنها را بدهند. براثر این تیراندازى نوجوان 14 ساله اى که بین جمعیت بود به شهادت رسید! مردم خشمگین جسد او را به مسجدى در آن حوالى برده، بر سر نعشش به سوگوارى پرداختند و براى گرفتن انتقام به سوى سفارت یورش بردند و با هجوم دسته جمعى در سفارت را باز کردند و با افراد سفارت درگیر شدند. بر اثر این نبرد خونین که در یک طرف گروهى مهاجم و مسلح و در سوى دیگر عده اى مسلمان معتقد بودند 80 نفر از مردم در راه دفاع از حق و ایستادگى در مقابل تجاوز و اجراى حکم اسلامى و عملى ساختن فتواى مجتهدى مبارز به شهادت رسیدند و 38 نفر از ساکنان سفارت کشته شدند که در بین آنان جنازه گریبایدوف دیده مى شد.([19])
دولت روسیه در همین ایام بر سر مسأله اداره سرزمینهاى تصرف شده عثمانى در بالکان و حقوق مسیحیان یونان با قواى عثمانى در حال نبرد بود و در چند مورد هم از عثمانیها شکست خورده بود و چون در قیام مردم علیه سفارت روس تنها «مالتسف» دبیر اول سفارت از گزند حادثه جان سالم بدر برده و رفتار تحریک آمیز گریبایدوف را در دربار روس روشن کرده بود، از این نظر مصلحت ندید در این خصوص پافشارى نموده، درگیرى تازه ایجاد نماید. از همین رو بر آن شدند که روش ملایم ترى در پیش بگیرند.البته از سوى تزار روس درخواست شده بود که رهبر قیام (میرزا مسیح) دستگیر و تبعید شود که متأسفانه دربار ذلیل ایران بر طبق درخواست روسها تصمیم به تبعید میرزا مسیح گرفت. وقتى خبر تبعیدمیرزا مسیح درتهران پیچید بار دیگر توفانى از خشم مردم برانگیخته شد.
تظاهرات وسیعى صورت گرفت و موج انسانها از معابر و خیابانها به راه افتادند و مخالفت خود را با این برنامه اعلام کردند. مزدوران قاجار به جاى عملى ساختن خواسته مردم، به حملات وحشیانه اى علیه آنان پرداخته، به ضرب و جرح مسلمانان اقدام کردند. سرانجام در هشتم صفر 1245 ق. میرزا مسیح را به مسجد شاه (مسجد امام خمینى کنونى) در تهران آوردند و وى را مجبور ساختند تا در انظار عمومى با مریدان و خانواده خود وداع کند، امّا به دلیل خشم و اعتراض اهالى تهران در آن روز موفق نشدند میرزا مسیح را به تبعید بفرستند و این ماجرا چند روزى به تعویق افتاد و در روز بیستم صفر 1245 این مجتهد خیراندیش شهر تهران را به مقصد عتبات عالیات ترک کرد. وى در یکى از آثار خود به ماجراهاى سخت و سراسر رنج دوران تبعید اشاره دارد.
به سوى خدا
بارقه معنوى بارگاه مقدس حضرت امام حسین(علیه السلام) و انوار ملکوتى مرقد مطهر حضرت على(علیه السلام) در نجف چنان آرامش و اطمینان خاطرى را براى میرزا مسیح فراهم ساخت که در پرتو آن توانست تحقیقات علمى خود را گسترش داده، آثارى نیک را به انجام رساند. ولى ضعف بینایى و روى آوردن امراض و تشنجات و ناامنى حاکم بر عراق سبب شد که وى مدتى پس از این در بستر بیمارى افتد و سرانجام در سال 1263 هجرى دار فانى را وداع گوید و به سوى سراى باقى بشتابد.
آرى! میرزا مسیح مظلومانه دور از یاران سالهاى گذشته اش، اما در کنار دیگر یاورانى آسمانى جان سپرد و فقیه بلند آوازه شیخ محمد حسن نجفى مؤلف کتاب جواهرالکلام و تنى چند از علماى مشهور نجف بر پیکرش نماز گزاردند و آن مرحوم را با شکوه خاصى در یکى از حجره هاى طرف بالا سر صحن حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)دفن کردند.([20])
[1] - ر.ک : مکارم الآثار، محمد على معلم حبیب آبادى، ج5، ص170, تاریخ علماى خراسان، میرزا عبدالرحمن، ص 208.
[2] - چهل سال تاریخ ایران، تعلیقات حسین محبوبى اردکانى بر کتاب المآثر و الآثار، ج1، ص210.
[3] - تاریخ علماى خراسان.
[4] - چهل سال تاریخ ایران، ج1، ص220.
[5] - تاریخ علماى خراسان، ص85، 86 و 114.
[6] - روضات الجنات، خوانسارى، ج4، ص128 و 129, فوائدالرضویه، حاج شیخ عباس قمى، ص214 و 215, بیان المفاخر، سید مصلح الدین مهدوى، ج1 ص241.
[7] - استرآباد نامه، به کوشش مسیح ذبیحى، ص175.
[8] -الذریعه , الى تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج14، ص 22 و 23.
[9] - مجله یاد، شماره 29 و 30، مقاله سیره صالحان، ص 209 و 210.
[10] - مؤلفین کتب فارسى و عربى، خان بابا مشار، ج6 ص191.
[11] - تاریخ اجتماعى و سیاسى ایران، سعید نفیسى، ج2، 179 - 189, عصر بى خبرى یا تاریخ امتیازات در ایران، ابراهیم تیمورى، ص239.
[12] - همان مأخذ، ج2 ص177.
[13] - تاریخ سیاسى و دیپلماسى ایران، على اکبر بینا، ص250.
[14] - ایران و جهان از قاجاریه تا پایان عهد ناصرى، عبدالحسین نوایى، ج2، ص272.
[15] - فارسنامه ناصرى، حاج میرزا حسن حسینى فسایى، تصحیح و تحشیه منصور رستگار فسایى، ج2، ص737.
[16] - تاریخ نو، جهانگیر میرزا، ص121.
[17] - ناسخ ,التواریخ، جزء دوم، سلاطین قاجاریه، ص27.
[18] - نقش روحانیت پیشرو در جنبش مشروطیت، حامدالگار، ترجمه ابوالقاسم سرى، ص143.
[19] - تاریخ ایران از ابتداى قرن نوزدهم تا سال 1858 میلادى، آگرانتوسکى و... «ترجمه کیخسرو کشاورز»، ص237.
[20] - تاریخ علماى خراسان، ص208 و 209.