نجاشی
متوفاى 450 ق.
عنوان مقاله: راوى شناس بزرگ
نویسنده: محمد حسن امانى
اشـاره:
مطالعه زندگى سراسر نور عالمان دین و ابرار، درسها و نکته هاى بسیارى به انسان مى آموزد چرا که آنان در مسیر حیات بشر نشانه هاى هدایت و پرچمداران علم و تقوى و مشعلهاى روشنى بخش اند.
نوشته اى که فرا روى شماست نگاهى است گذرا به زندگى سراسر افتخار راوى شناس بزرگ نجاشى، مرزبان سخت کوشى که در عصر خویش به مبارزه با مخالفان برخاست و پوچى گفتار دشمنانى را که سابقه درخشان شیعه را امرى واهى دانسته، تشیع را به نداشتن آثار و نوشته هاى ماندگار و پیشینه هاى فرهنگى سرزنش مى کردند، بر همگان آشکار کرد پژوهشگرى که با قلم تواناى خود به معرفى فرزندان علمى امام باقر و امام صادق(علیهما السلام)پرداخت و در بازشناسى محدثان و دانشمندان شیعى و آثار گرانبهاى آنان بى وقفه شب و روز تلاش کرد و سرانجام ثمره این کوشش مدام و خستگى ناپذیر، درخت استوار و پربارى به نام «رجال نجاشى» شد که در طول قرنها یکى از منابع اصلى فقها و دانشوران و راهنماى محققان در رشته شناخت راویان حدیث بوده است.
او گر چه با عـزت نفس، از خود چـیزى نگـفت و ننوشت ولى نام مبارکش در کنار میراث ماندگارش، در ردیف نام دیگر راویان نور که خود احیاگر آنان بود، هنوز هم مى درخـشد.
ابوالحسین احمد بن على نجاشى از اساتید و بنیان گذاران «علم رجال» است که در اواخر قرن چهارم و نیمه اول قرن پنجم مى زیست. متأسفانه از جزئیات زندگى اش همچون زادگاه، سفرها و ... اطلاع دقیقى که نگاشته خود وى یا معاصرانش باشد در دست نیست. از این رو با استفاده از شواهد و قراین و با توجه به آثارى که از او به یادگار مانده است، سعى گردیده از میان اقوال و نظرات مختلف، نظر و قولى که به حقیقت نزدیک تر است برگزیده و به پیشگاه دوستداران علم و عالمان راستین تقدیم گردد.
ستاره اى در افق بغداد
از سالى که ستارگان فرو ریختند([1]) و جهان خاکى بى فروغ گشت آخرین حجت حق امام زمان (عج) در پس پرده غیبت طولانى پنهان شد 43 سال مى گذشت. در طول این مدت علویان رنج و محنت فراوان از عباسیان کشیدند ولى با ایمان و عشق به خاندان عصمت و طهارت(علیهم السلام) و امید به آینده روشن، زندانها، دورى از وطن و شکنجه هاى طاقت فرسا را تحمل کردند و سرانجام با جنبشهاى مستقلى که با اندیشه و فکر مذهب شیعى در گوشه و کنار به وقوع پیوست آرام آرام زمینه رشد و بالندگى شیعیان فراهم گشت. بغداد پایتخت عباسیان، مى رفت که بندهاى تزویر و ستم حاکم بر آن یکى پس از دیگرى پاره گردد و از خلفاى عباسى نامى نفرت انگیز بیش نماند. در این سال فقها و دانشوران شیعى به تربیت شاگردان و محکم کردن استوانه هاى فقه مشغول شدند و در محله کرخ بغداد - منطقه اى شیعه نشین - حوزه اى تشکیل دادند که آوازه آن در عرصه گاه فرهنگى و علمى سراسر جهان پیچید.
در گوشه اى از شهر بغداد منزل شیخ على نجاشى قرار داشت که یکى از دانشمندان آن زمان بود او که از فرصت به دست آمده براى دوستداران علم و خاندان رسول الله(صلى الله علیه وآله)بسیار مسرور بود در سال 372 ق شادمانى اش فزون گشت، چرا که در این سال خداوند به او فرزندى بخشید که امید مى رفت تا روز رستاخیز نامش جاودان ماند.
تولد نوزاد نورسیده، سرور و مهربانى فراوانى را به کانون گرم خانواده شیخ على به ارمغان آورد و شیخ به سبب علاقه زیادى که به پیامبر بزرگوار اسلام(صلى الله علیه وآله) داشت نام «احمد» را - که نام آسمانى پیامبر است و نیز براى زنده نگه داشتن نام و یاد پدرش - بر فرزند خویش نهاد.
احمد در دامن مادر بزرگوار و تحت سرپرستى و نظارت پدر ارجمندش دوران کودکى را سپرى و کم کم خود را براى تحصیل دانش و کسب معارف آماده مى کرد.
نجـاشى
چـون یکى از نـیاکان احـمد به نام «عبـدالله» بـر اهواز حکومت مى کرد و به نجاشى شهرت داشت بـدین سـبب او نیز به لقب «نجـاشى» مشـهور گشت.
احمد نجاشى به دو کنیه «ابوالحسین» و «ابوالعباس» نیز معروف شد. شاید فرزندانى به نامهاى حسین و عباس داشته و در کوچکى از دنیا رفته باشند.([2])
پدر و خاندان وى همه اهل کوفه بوده اند ولى از آنجا که پدرش پس از ورود شیخ صدوق در سال 355 ق به بغداد از محضر او استفاده کرده و جدش هم در بغداد منزل داشته و خود نیز دوران کودکى و کسب معارف و علوم را در آنجا گذرانده است صحیح تر آن است که بگوییم او در همان شهر بغداد به دنیا آمده است. چنانکه علامه محقق شوشترى مى نویسد : نجاشى بغدادى است نظیر شیخ مفید، سید مرتضى و سید رضى و شیخ طوسى در کتاب رجـالش فرموده است : منزل جد نجاشى در کنار نـهـر اسـت و نـهر هم از شـهر بـغـداد به شـمار مى آیـد([3]).
از تبار اسماعیل
از افتخارات نجاشى یکى آن است که او از تبار حضرت اسماعیل(علیه السلام) بود. فرزندان حضرت اسماعیل(علیه السلام)همچون شاخه هاى شجره طیبه اسلام در حجاز و دیگر شهرهاى اسلامى شاخ و برگ زده و پراکنده بودند پیامبرى و سیادت از آنان بود و هر که با آنها دشمنى مى کرد زبون مى شد و زندگى اش را ننگ دورى از حق فرا مى گرفت. قبایل و خاندان بزرگ به آنها پیوند مى خوردند و نجاشى نیز چون شمارى دیگر از دانشمندان و نویسندگان و راویان حدیث که در امتداد تاریخ حرکت کردند از نسل پاک آنها بوده و از تبار اویند. در حقیقت نسب وى به نیاکان پاکنهاد پیامبر بزرگوار اسلام(صلى الله علیه وآله) مى رسد که همه از نسل اسماعیل فرزند حضرت ابراهیم اند. آن طور که نجاشى نام نیاکانش را یادآور مى شود، از خزیمه تا عدنان([4])، در هفت نفر پیامبرى نسب است([5]).
نیاکان شریف نجاشى هر یک در عصر خویش امور مربوط به خانه خدا را در دست داشتند و در اطراف کعبه جاى گرفتند و پیوسته از آنان به عظمت و بزرگى یاد شده است.([6])
نیاکان
ابوالسمال سمعان جد دهم نجاشى است که فرزندان و نسل او به خاندان ابوالسمال معروف اند. آنان خاندان بزرگى در کوفه بودند که از روزگاران کهن مذهب تشیع داشتند و از میان آنان دانشمندان و نویسندگان و راویان بزرگى برخاستند([7]) ابو یزید داوود بن فرقد، یکى از خدمتگذاران این خاندان است که خود از محدثان بزرگ شهر کوفه و مورد اطمینان است.
ابراهیم بن محمد و برادرش اسماعیل نیز در شمار محدثان این خاندان اند. آن دو از اصحاب و راویان امام موسى کاظم(علیه السلام)بودند.
جد هفتم ابوالحسین نجاشى، عبدالله نجاشى است. وى از نظر عقیده ابتدا زیدى([8]) بود ولى در پرتو راهنمایى امام صادق(علیه السلام) از این عقیده دست برداشت و از آن پس از یاران امام و راویان حدیث گشت و هرگز کارى را بدون اجازه و دستور امام انجام نمى داد تا جایى که افتخار صدور رساله معروف به «رساله اهوازیه» از سوى صادق آل محمد(علیه السلام)براى وى نصیب گشت.
عبدالله نجاشى از طرف منصور (خلیفه عباسى) استاندار اهواز بود ولى تا زنده بود به دستور امام عمل مى کرد.
اولین جد نجاشى احمد بن عباس نجاشى نیز از علما و محدثان شیعى بود و در شمار اساتید اجازه حدیث قرار دارد که گروهى از دانشوران از جمله پدر نجاشى و هارون بن موسى تلعکبرى، از او روایت نقل مى کنند([9]).
آشنایى با زبان وحى
وى با راهنمایى پدر دلسوز و اندیشمندش فراگیرى دانش و معارف دین را در مسجد محله آغاز کرد او در مدتى کوتاه با حضور پیوسته در مسجد «نفطویه نحوى»([10]) (معروف به مسجد لؤلؤى) نزد امام جماعت مسجد روخوانى قرآن را فرا گرفت([11]).
در محیط فرهنگى بغداد مدارس زیادى وجـود داشت خانه هر دانشمند و فقیهى کلاس درس و آموزشـگاهى بود که شیفتگان علم و ادب را به خود جذب مى کـرد. اما بیـش از هـر مدرسه اى مدرسه اهل بیت (علیهم السلام)در محله شـیعه نشین کرخ بغداد آوازه جهانى داشت. وجود دانشمندان بزرگ و چهره هاى سرشناس در این پایگاه فرهنگى شیعى موجب گشته بود تا عمیق ترین و دقیق ترین مباحث علمى و دینى در آن مـورد بحـث و نظر قـرار گیرد. آنان با نبوغ فکرى و ابتکارات خود شیوه هاى نوى را در تدریس و استدلال علمى گشوده بودند که همین ویژگیهاى برجسته باعث جذب طلاب به مدرسه اهل بیت (علیهم السلام)شد. محققان و دانش پژوهان دوستداران اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) پروانه وار به گرد آن جمع شدند واز جویبار زلال اخبار و سخنان خاندان رسالت سیراب مى شدند([12]).
نجاشى از کودکى به این محیط فرهنگى و مدرسه غنى و پرآوازه وارد شد و به دنبال گمشده خویش، فضایل و کرامتهاى انسانى و علم حدیث مى گشت. او براى رسیدن به این هدف با مردان و فرزانگان آشنا شد که خویشتن را به علم، تقوا و شب زنده دارى آراسته بودند و از ابرار و محدثان بزرگ به شمار مى آمدند.
وى در خردسالى با فرزندان علماى بنام دوست مى شد و همراه آنان به محضر بزرگان مى رفت و از نزدیک مطالب زیادى مى شنید و گفتار آنها در ذهن پاک او نقش مى بست. او در پى ارتباط با خانواده هارون بن موسى تلعکبرى که از بنى شیعیان و از شخصیتهاى درخشان شیعى و محدثان بود، با فرزندان این استاد بزرگ رفاقت پیدا کرد([13]).
هنوز سیزده بهار از طلوع زندگى اش نگذشته بود که هارون بن موسى در سال 385 ق از دنیا رفت و غبار این حادثه غم انگیز را در ذهن نجاشى تا آخر عمر باقى گذارد.
با اساتید و راویان
از آنجا که شناخت راویان و به دست آوردن تخصص لازم در این رشته مبتنى بر شنیدنیهاى زیاد و مراجعه به اساتید بزرگ این فن است نجاشى براى کسب مهارت در این رشته، از دریاى دانش اساتید بسیارى بهره برد و از دست مبارک آنان به دریافت اجازه نقل روایت مفتخر گشت و در دانش رجال تخصص افزون یافت. حال به اختصار از آن بزرگان نام مى بریم :
1 - على بن احمد بن عباس نجاشى (پدر نجاشى) : نجاشى بعضى از کتابهاى شیخ صدوق را نزد پدرش خواند و از دست او اجازه نقل روایت کتابهاى شیخ صدوق نایل آمد([14]).
2 - احمد بن محمد بن عمران معروف به «ابن جُندى» (305 - 396)([15]).
3 - احمد بن محمد بن موسى معروف به «ابن صلت اهوازى» (324 - 409)ق.
4 - احمد بن عبدالواحد بن احمد بزاز معروف به «ابن عبدون» یا «ابن حاشر» (330 - 423)ق.
5 - احمد بن على بن عباس سیرافى معروف به ابن نوح سیرافى([16]).
6 - ابواسحاق ابراهیم بن مخلد (325 - 410).
7 - ابوالحسن اسد بن ابراهیم بن کلیب (متوفى 400)ق .
8 -القاضى ابو عبدالله جعفى.
9 - ابوالحسین بن محمد بن ابى سعید.
10 - حسن بن احمد بن ابراهیم (339 - 426)ق.
11 - حسن بن احمد بن محمد معروف به «ابن هیثم عجلى».
12 - حسن بن محمد بن یحیى فحام (متوفى 408)ق.
13 - ابو عبدالله حسین بن عبیدالله غضائرى (متوفى 411)ق. نجاشى از این استادش که شنیدنیهاى زیاد داشت و آگاه به زندگى راویان حدیث بود، به دریافت اجازه نقل حدیث نایل آمد([17]).
14 - حسین بن احمد بن موسى.
15 - حسین بن جعفر بن محمد مخزومى معروف به «ابن خمرى».
16 - سلامة بن ذکاء ابوالخیر موصلى17 - عباس بن عمر بن عباس معروف به «ابن ابى مروان»([18])
18 - عبدالواحد بن مهرى (318 - 410)ق. نجاشى کتاب «مسند عمار بن یاسر» را نزد این استاد خوانده است([19]).
19 - عبدالسلام بن حسین ادیب (329 - 405)ق. کتاب «مهدى (عج)» را نزد این استادش خوانده است([20]).
20 - عبدالله به محمد بن عبدالله معروف به «ابومحمد حذاء دعلجى»([21])
21 - عثمان بن حاتم منتاب تغلبى22 - عثمان بن احمد واسطى
23 - على بن احمد بن محمد قمى معروف به «ابن ابى جید» (متوفى 408)ق
24 - ابوالقاسم على بن شبل بن اسد([22])
25 - ابوالحسن محمد بن احمد قمى
26 - محمد بن جعفر ادیب معروف به «ابوالحسن تمیمى»(303 - 402)ق
27 - محمد بن عثمان بن حسن معروف به «نصیبى معدل». نجاشى کتاب «مارووا من الحدیث» ابو شجاع ارجانى و نوشته اى از عبدالله بن على که تمام آن نوشته را از امام رضا7 روایت کرده است، نزد این استاد خوانده است([23]).
28 - محمد بن على بن شاذان قزوینى
29 - محمد بن على بن یعقوب معروف به «ابوالفرح قنائى کاتب»([24])
در محضر مفید(رحمه الله) و سید مرتضى(رحمه الله)
محمد بن محمد بن نعمان معروف به «شیخ مفید» یا «ابن معلم» پیشوا و استاد علماى شیعه است که زمانى زعامت شیعیان به او منتهى گردید. تمام کسانى که بعد از او آمدند از محضرش و از آثار ماندگارش بهره ها بردند. حدود دویست کتاب و اثر ماندنى در موضوعات مختلف اسلامى، از این فقیه و محقق ژرف نگر به جاى مانده است که به منزله دائرة المعارف بزرگ اسلامى و شیعى محسوب مى شود.
نجاشى در محضر چنین اندیشمند و عالمى سالیان متمادى زانو زد و از اندوخته هاى علمى اش خوشه ها برچید. بیشتر کتابهاى جعفر بن محمد قولویه - استاد شیخ مفید - و شمارى دیگر را نزد او خوانده است([25]).
وى سرانجام در شب جمعه آخر ماه مبارک رمضان سال 413 ق. استادش را از دست داد و ارتحال استاد بزرگى چون شیخ مفید براى او بسیار سنگین بود.
پس از در گذشت شیخ مفید(رحمه الله) زعامت و پیشوایى شیعیان به سید مرتضى(رحمه الله)منتقل شد شخصیتى که در دانشهاى مختلف یگانه عصر خود و در فضل و کرم زبانزد بود.
نجاشى سالیان دراز در درس سید مرتضى حاضر شد و از دانشها و روح بلند این استاد بزرگ که تجسم تقوا و پاک دامنى بود، بهره ها برد، او گرچه از سید مرتضى در کتاب ارزشمندش روایتى نقل نمى کند، ولى به فرموده محقق خوانسارى، در نزد سید مرتضى بیشترین درس را خوانده است([26]).
سید مرتضى پس از عمرى پربار و خدمات ارزنده علمى و اجتماعى در ربیع الاول سال 436 ق در شهر بغداد ستاره عمرش افول کرد و به جوار حق شتافت. مصیبت فراق و از دست دادن استاد وارسته و مجتهد سخت کوش چون سید مرتضى نیز براى نجاشى که زمان طولانى با او مأنوس بود بسیار سنگین آمد ولى او چاره اى جز صبر و بردبارى نداشت. وى بدن مطهر استادش را با کمک ابوالعلى محمد بن حسن جعفرى و سلار بن عبدالعزیز، غسل داد و پس از اینکه فرزند سید مرتضى بر بدن پدرش نماز گزارد او را دفن کردند([27]).
تشیع در عصر نجاشى
عصر نجاشى را باید دوره گسترش و نیرومندى شیعه قلمداد کرد. چرا که از قرن چهارم هجرى عواملى به وجود آمد که به رشد و بالندگى شیعیان کمک بسزایى کرد، در این دوره فاطمیان که شیعه اسماعیلى بودند بر مصر دست یافتند و سلطنت دامنه دارى از سال 296 تا 557ق تشکیل دادند. آنها از باطنى گرى به شدت تبلیغ مى کردند و این عقیده در خراسان و ماوراءالنهر و در بعضى از شهرهاى عراق حاکم شد و فرمانروایان بعضى از مناطق، تحت تأثیر قدرت آنان به دفاع از شیوه و عقاید آنها بر مى خاستند رفته رفته قدرت آنها به اندازه اى گسترش یافت که در سال 450 ق پس از در گذشت نجاشى، به مدت یک سال در بغداد به نام آنان خطبه خوانده شد و خلیفه از شهر فرار کرد. در مناطق دیگر نیز همین وضع وجود داشت و امراى بسیارى تحت تأثیر قدرت فاطمیان فرمانبردار آنها بودند([28]).
از سوى دیگر ظهور پادشاهان آل بویه که شیعه بودند نهایت نفوذ را در بغداد (مرکز خلافت عباسیان) و نیز در خود خلیفه بر جاى نهاده بود و این قدرت به شیعیان اجازه مى داد تا در برابر مدعیان مذهبى خود که پیوسته با تکیه به قدرت خلافت آنان را تحقیر مى کردند قد علم کرده آزادانه به تبلیغ مذهب بپردازند([29]).
طلوع ابوالعباس نجاشى احیاگر راویان نور چهره هاى درخشان شیعى در بغداد، مصادف با اوج قدرت حاکمان آل بویه در این شهر و غروب این محدث بزرگ نیز مقارن با افول آل بویه در بغداد و سراسر مناطق زیر نفوذ آنها در آن روزگار گردید.
برجسته ترین و درخشان ترین دوره تمدن اسلامى همانا سده هاى چهار و پنج هجرى است که در میان انبوه پژوهشهاى تاریخى جایگاه ویژه اى را به خود اختصاص داده است.
حضور چشمگیر دانشمندانى همچون صاحب بن عباد، بوعلى سینا،ابوالفضل بن عمید ملقب به «جاحظ دوم» و . . . در دستگاه حوزه فرمانروایى آل بویه نقش عظیمى در نهضت فرهنگى و ترویج دانش و نشر آثار در علوم مختلف اسلامى، در این برهه داشت.
وجود چهره هاى دانشور و فقهاى بزرگ شیعى و نگهبانان دین مانند شیخ صدوق، شیخ مفید، سید مرتضى، شیخ طوسى، و ابوالعباس نجاشى، مهمترین عامل در ترقى و رشد فرهنگ اسلامى بویژه بالندگى تشیع در این دوره بود. این وضعیت تا نیمه اول قرن پنجم هجرى ادامه داشت ولى با به وجود آمدن جنگها و آشوبهاى داخلى در بغداد علیه شیعیان از یک سو و انتقال قدرت از آل بویه به سلجوقیان سنى مذهب از سوى دیگر سبب شد که حوزه علمیه بغداد از هم فرو پاشد و فقها و عالمان دین ناگزیر دست به هجرت زنند.
در این میان شیخ طوسى که زعامت شیعیان را عهده دار بود در سال 448 ق به نجف اشرف هجرت کرد و خانه وى در بغداد غارت گردید. در ماه صفر سال بعد کتابها و منبرى که شیخ بر فراز آن علم کلام تدریس مى کرد به محله کرخ برده شد و همراه سه پرچم سفیدى که زائران و شیعیان کرخ در راه زیارت نجف و کوفه با خود حمل مى کردند، آتش زده شد!([30]).
ابوالحسین نجاشى نیز در این سالهاى آشفته و نابسامان بغداد را ترک کرد اما اینکه به کجا کوچ کرد، روشن نیست شاید این چند سال آخر عمرش را در نجف، کوفه و یا سامرّا گذرانده باشد.
معاصران
در عصر نجاشى که عصر شکوفایى علم یاد مى شود فقها و دانشمندان ژرف اندیش و محققان زیادى در پایتخت علمى جهان اسلام و مرکز خلافت آن روز - بغداد - حضور داشتند و نیز در گوشه و کنار و شهرهاى دور و نزدیک عالمان و چهره هاى ادبى و شعراى بنام به چشم مى خورند که در زمان نجاشى مى زیستند و همه از ستارگان یک آسمان به شمار مى آمدند.
شیخ طوسى (385 - 460 ق) از جمله معاصران نجاشى است. وى در 23 سالگى (408 ق) به شهر بغداد هجرت کرد. آن مفسر، محدث، فقیه، و رجالى بنام شیعى پس از سید مرتضى(رحمه الله)عهده دار مسئولیت رهبرى و زعامت شیعیان گردید و به همراه نجاشى از اساتید بزرگ آن زمان مانند: ابن عبدون، ابن صلت اهوازى، حسین بن عبدالله غضائرى، ابن ابى جیّه، شیخ مفید و سید مرتضى، بهره برده است. آن دو در کنار یکدیگر در محضر این چهره هاى سرشناس زانو زده و از مقام علمى آنان دانش اندوخته اند. گرچه در کتابهاى رجالى شیخ طوسى، شرح حال نجاشى نیامده است لیکن نجاشى در کتاب ارزشمند رجالش از هم دوره اش چنین یاد مى کند :
محمد بن حسن شیخ طوسى، در بین اصحاب و دانشمندان شیعى بسیار بلند مرتبه است. از چهره هاى برجسته و بزرگان مورد اطمینان است و یکى از شاگردان استاد ما شیخ مفید به شمار مى آید.
. . . آنگاه آثار ماندنى او را نام مى برد و دو کتاب «الرجال» و «فهرست شیخ طوسى» را در شمار کتابهایش ذکر مى کند([31]).
ابوالحسین احمد بن حسین معروف به «ابن غضائرى» فرزند حسین بن عبیدالله غضائرى، از محدثان بزرگ شیعه و معاصر با نجاشى است. نجاشى همراه با على بن محمد بن شیران (متوفى 410 ق) که او نیز یکى از دوستان و معاصرانش بوده است، با احمد بن حسین گفتگو و مباحثات علمى داشته و از نظرات و دیدگاههاى هم استفاده مى کردند. علاوه بر این ارتباط دوستانه و بهره برى از تجربیات یکدیگر، نجاشى با ابن غضائرى همدرس بوده و نزد ابن عبدون و حسین بن عبیدالله (پدر احمد بن حسین) شاگردى کرده اند و کتاب «النوادر» احمد بن حسین بن عمر صیقل را نزد حسین بن عبیدالله خوانده اند. و نیز بعضى از کتابهاى ابوالحسن على فضال را که ابن غضائرى در نزد ابن عبدون خوانده است نجاشى در طول این مدت تمام مطالب آنها را شنیده است.
ابن غضائرى که از اساتید بزرگ علم رجال بوده کتابهایى در این رشته نوشته است ولى متأسفانه نوشته هاى این اندیشمند و محقق رجالى از بین رفته و در دسترس نیست. تنها کتاب «الضعفا» از وى موجود است که مولا عنایت الله قُهپایى در اثر ارزشمند خویش (مجمع الرجال) آن را همراه با چند کتاب رجالى دیگر جمع آورى نموده و اکنون در دسترس است([32]).
ابویعلى محمد بن حسن جعفرى و سلار بن عبدالعزیز که دو فقیه و از برازندگان علم و ادب و از شاگردان شیخ مفید و سید مرتضى بودند در شمار معاصران نجاشى جاى دارند. آن دو با نجاشى در غسل دادن سید مرتضى همکارى داشتندکه سرانجام روح این دو چهره دانش و تقوا در سال 463 ق، با هم به ملکوت اعلى پرواز کرد.
ابوالحسن کاتب (متوفى 413 ق) و ابوالحسن جرجرایى از معاصران و دوستان صمیمى نجاشى بودند نوشته اند نجاشى بعضى از کتابهاى ابوالحسن کاتب را خریدارى کرده است.
ابن سینا (متوفى 428 ق) که از فیلسوفان بزرگ عالم اسلام و مناصب مهمى در دولت آل بویه داشت از معاصران نجاشى است. تحول در علوم مختلف بویژه منطق و فلسفه، علوم پزشکى و طب در این دوره مرهون خدمات و همت والاى اوست.
ادباى بزرگ و نابغه هاى درخشان شیعه چون سید رضى (متوفى 406 ق) و فردوسى (متوفى 411 ق) که آثار ادبى و شعرى ارزشمندى از آن دو به یادگار مانده است در زمان نجاشى در آسمان بغداد و ایران درخشیدند.
آثار ماندگار
ابوالعباس نجاشى در شناخت راویان حدیث گوى سبقت را از دیگر دانشمندان این فن ربود و بر آنان برترى کامل یافت. گرچه پیش از عصر نجاشى و شیخ طوسى محققان و علماى زیادى در رشته رجال قلم بر صفحه کاغذ گذارده، آثار ارزشمندى به یادگار گذاشتند ولى دانش شناسایى حدیث در زمان این دو ابرمرد که شایسته عنوان «پدر علم حدیث»اند، تحول چشمگیرى یافت([33]) و آثارى که این دو خورشید فروزان شیعه در این زمینه از خویش به یادگار گذاردند به عنوان کتابهاى اصول علم رجال معروف گشت و از آن تاریخ تا کنون عالمانى که متخصص در این رشته اند مطابق دیدگاههاى آن دو تحقیق کرده و بر محور آثار آن دو بزرگوار، کتابها نوشته اند.
«رجال نجاشى» از گرانبهاترین آثار شیعى در فن علم رجال است که در بین چهار کتاب اصلى علم رجال درخشندگى خاصى دارد نظیر درخشش کتاب «کافى» در بین چهار کتاب حدیثى.
نجاشى این گنجینه و اثر ماندگارش را در زمان حیات استادش سید مرتضى(رحمه الله) و پس از تألیف کتابهاى شیخ طوسى در این زمینه، نوشته است. گویا سید مرتضى در یکى از جلسات درس، از سخن آن دسته از مخالفان که شیعه را به نداشتن آثار و سابقه علمى سرزنش مى کردند و مورد استفاده قرار مى دادند، اظهار ناراحتى مى کند و همین مسأله سبب مى شود که نجاشى با تصمیم و اراده جدى دست به تحقیق زند و دانشوران شیعى و آثار ارزشمند آنان را معرفى کند.
بنابراین کتاب وى حاوى نام 1270 فرزانه از محدثان و علماى شیعى است که در بیشتر موارد، سلسله سند از نجاشى تا راوى و شخصیتى که به معرفى و آثار او پرداخته، ذکر شده است. آن طور که از سخن خود نجاشى بر مى آید نام این کتاب «فهرس اسماء مصنفى الشیعه» است که در آن به شناساندن آثار ،کنیه، القاب، نیاکان و محل سکونت و زندگى علماى بزرگ پرداخته است. از این رو نام این مجموعه گران سنگ «فهرست» معروف به «رجال النجاشى» است که بر روى جلدهاى چاپ شده آن مزین است
نجاشى این کتاب را در دو جزء تهیه و تنظیم کرده و به همان ترتیبى که خود صورت داده است بارها منتشر شده است([34]).
نجاشى غیر از اثر مشهورش کتابهاى دیگرى به رشته تحریر درآورد ولى متأسفانه نشر نگردیده و در دسترس نیست حتى به نسخه هاى خطى آنها نیز تا به حال آگاهى نیافته اند. نجاشى آنجا که شرح حالش را یادآور شده آثار زیر را از نوشته هاى خویش شمرده است :
1 - «الجمعه»: این کتاب درباره وظایف و اعمال عبادى در روز جمعه است
2 - «الکوفه»: در معرفى آثار و اماکن تاریخى شهر کوفه و نیز فضیلت آنها است.
3 - «انساب بنى نضر بن قُعین»: در این کتاب خاندان بنى نضر بن قعین را معرفى مى کند.
4 - «مختصر الانوار و مواضع النجوم»([35])
روایتگران
گرچه نجاشى شاگردان زیادى را تربیت نکرد، چند نفر از دانشمندان، از روح بلند، تعهد، تقوا و اخلاص نجاشى بهره ها برده و به مقام نقل روایت از کتابهاى او نایل آمدند و از جمله:
1 - ابو صمصام ذوالفقار بن معبد حسینى. وى از سادات بزرگوارى است که از سید مرتضى، نجاشى و شیخ طوسى روایت مى کند. نیز فقها و دانشمندانى چون قطب راوندى (متوفى 573 ق) و ابن شهر آشوب (متوفى 588 ق) از ابو صمصام حدیث نقل مى کنند([36]).
2 - ابوالحسن سلیمان بن حسن صهرشتى. وى از فقها و شخصیتهاى برجسته شیعى و از شاگردان ممتاز سید مرتضى و شیخ طوسى است. او از این دو بزرگوار و نیز از شیخ مفید و نجاشى و دیگر فرزانگان روایت نقل مى کند. از جمله کتابهاى او «قبس المصباح» در زمینه دعاست.
3 - ابوالحسن على بن احمد نجاشى. وى فرزند نجاشى است که در شمار اساتید بزرگ و دانشمندان جاى دارد([37]).
جلوه هایى از زندگى
عشق به اهل بیت و خاندان عصمت و طهارت -(علیهم السلام) - چنان در روح و روان نجاشى در آمیخته بود که آرامش را از وى گرفته و پیوسته در خروش و جوشش بود. گاهى غدیر او را به ساحل امن ولایت و حرم مولا على(علیه السلام)مى کشاند و زمانى نیز عاشورا او را به مکتب سرخ ولایت و مسلخ عاشقان به کربلا مى برد.
هر سال عید غدیر که از راه مى رسید شادمانى در چهره نجاشى ظاهر مى گشت و شوق زیارت مولایش وى را از بغداد به نجف مى کشاند و شتابان به وادى نور حرکت مى کرد. به سرزمین ولایت که مى رسید گویا در جوار بارگاه ملکوتى امیرالمؤمنین(علیه السلام)رحل اقامت مى افکند و با بهره جویى معنوى از روح بلند آن حضرت، از فرصت به دست آمده سود جسته، از اساتید بزرگ استفاده مى کرد و از دریاى دانش آنان سیراب مى گشت و از دست مبارک آنان به دریافت اجازه نقل روایت نایل مى آمد به طورى که با کوله بارى از معنویات و معارف، از نجف اشرف به دیار خود مراجعت مى کرد([38]).
از جلوه هاى حیات نجاشى روح توحید و عبودیتى بود که در جانش رسوخ کرده بود و رد پاى این سبز قامت الهى را همچون نیاکان پاکنهادش باید در مساجد و مکانهاى زیارتى دنبال کرد.
او هرگاه به قصد کوفه - شهر اجدادش - حرکت مى کرد با زاد و توشه تقوا و با روحى سرشار از اخلاص بار سفر مى بست و در جاى جاى شهر با قلبى آکنده از عشق به اهل بیت (علیهم السلام)و زبانى گویا به ذکر خدا قدم مى گذاشت و به زیارت مکان هاى مقدس این شهر مى رفت. وى به عظمت و فضیلت مساجد شهر کوفه آگاه بود و در همانجا که پیامبران و جانشینان آنها و دیگر زاهدان و با تقوایان نماز مى گذاردند، نماز مى خواند([39]).
عشق و محبت به ستارگان آسمان فقاهت و دیدار با محدثان و راویان، در سراسر وجود نجاشى موج مى زد و احترام فرزانگان شیعى را نیک نگه مى داشت و چه در شهر بغداد یا در مسافرتهایش به نجف و کوفه به دیدار صاحبان فضیلت و ابرار مى رفت و از دریاى دانش و اخلاص آنان بهره کافى مى برد.
حدیث فراق
دست تقدیر این گونه رقم خورد که حوزه علمیه بغداد که تا سال 448 ق از رونق و شهرت جهانى برخوردار بود و عالمان و پژوهشگران را از گوشه و کنار مجذوب خود ساخته بود دیگر آن حرارت و جنب و جوش فرهنگى را نداشته باشد.
جنگ و گریزهایى که در بغداد به وجود آمد و آشوب هاى داخلى و خارجى براى انتقال قدرت، محیط دانش و آرامش حوزه هاى درس را آشفته ساخت و در نهایت اوضاع نابسامان به جایى رسید که حکومت از آل بویه به سلجوقیان منتقل شد و شیخ طوسى، پیشواى شیعیان، به ناچار از بغداد به نجف هجرت کرد.
از آن پس فقها، محدثان و علماى بزرگ یکى پس از دیگرى بغداد را رها کرده، بعضى به نجف و عده اى به نقاط دیگر هجرت کردند.
نجاشى، محدث و چهره سرشناس نیز با دگرگونى اوضاع سیاسى و اجتماعى شهر بغداد و از بین رفتن حوزه فرهنگ شیعى در سال 448 ق به ناچار آنجا را رها کرد و احتمال دارد بر اثر کهولت و گرماى زیاد و نیز علاقه قلبى که نسبت به خاندان رسالت داشت به منطقه اى در شمال بغداد نزدیک سامرّاء هجرت کرده باشد.
او در حالى که اواخر عمر را مى گذراند هر چند گاه به سامرّا مى رفت و به زیارت امام هادى و امام حسن عسکرى(علیهم السلام) مى شتافت و در حالى که اشکهایش براى مظلومیت ائمه معصومین(علیهم السلام)جارى بود زیر لب براى تعجیل ظهور امام زمان (عج) دعا مى کرد.
. . . او که عمرى را در خدمت معارف اهل بیت(علیه السلام)سپرى کرد و در معرفى ابرار و ستاره هاى همیشه جاوید تشیع و شناساندن آثار ارزشمند آنان همت بلندى داشت، همچنان در انتظار رؤیت خورشید اهل بیت باقى ماند تا آنکه دست اجل مهلتش نداد و در جمادى الاول سال 450 ق در مطیه آباد([40]) روح پاکش به ارواح مطهر ابرار و صالحان و اولیاى خاص الهى پیوند خورد و در جوار رحمت ربوبى جاى گرفت([41]).
رضوان خدا بر او باد!
[1] - سال 329 ق به «تناثر نجوم» یعنى فرو ریختن ستارگان معروف است در این سال على بن محمد سمرى. چهارمین نایب خاص حضرت مهدى(عج) چشم از جهان فروبست و با درگذشت او درِ نیابت خاص بسته و غیبت کبراى آن حضرت آغاز شد.
[2] - در کتابهاى تاریخى به این دو نام به عنوان فرزندان نجاشى دست نیافتیم.
[3] - قاموس الرجال، علامه شوشترى، جامعه مدرسین قم، ج 1، ص 523.
[4] - عدنان در عصر خویش امور کعبه را به دست گرفت و اول شخصى است که لنگهایى را در اطراف کعبه براى قربانیان حاجیان نهاد و خانه خدا را پرده پوشانید. وى آخرین جد پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله)است که خود آن حضرت نام نیاکانش را تا عدنان بیان مى کرد و دستورمى داد دیگران هم ازشمردن باقى نسب تا حضرت اسماعیل(علیه السلام) خود دارى کنند چون از نظر تعداد واسطه و نام آنها مورد اختلاف است و ابن عباس روایتى از پیامبر(صلى الله علیه وآله) نقل کرده هر موقع نسب آن حضرت به عدنان رسید نبایست از او تجاوز کرد. ر،ک،الکامل فى التاریخ، ج 1، ص 449 فروغ ابدیت، ج 1، ص 283.
[5] - نجاشى نام پدر و اجدادش را تا عدنان اینگونه ذکر کرده است :
على، احمد، عباس، محمد، عبدالله، ابراهیم، مجد، عبدالله، نجاشى، عثیم، ابوالسمال سمعان، هبیره، مساحق، بجیر، اسامه، نصر، قنین، حرث، ثعلبه، دودان، اسد، خزیمه، مدرکه،الیاس، مفر، نزار، معد، عدنان (رجال النجاشى، ج 1، رقم 29 و 251)
[6] - ر، ک، تاریخ یعقوبى، ابن واضح یعقوبى ترجمه محمد ابراهیم آیتى ، چاپ سوم، 1362 ش، ج 1، ص 275. الکامل فى التاریخ، ابن اثیر، چاپ بیروت، ج 1، ص 465.
[7] - فوائدالرجالیه، سید محمد مهدى بحرالعلوم، چاپ نجف، 1385 ق، ج 2، ص 32.
[8] - زیدیه از فرق معروف شیعه و پیرو زید بن على بن حسین(ع) (زید شهید) هستند. (ر، ک، فرهنگ فرق اسلامى، ص 214)
[9] - رجال النجاشى، ج 2، ص 81. رجال طوسى، ص 412.
[10] - وى ابوعبدالله ابراهیم فرزند مجد بن عرفه (240 - 323 ق) ملقّب به «نفطویه نحوى» است (تاریخ بغداد، خطیب بغدادى، چاپ بیروت، ج 6، ص 159)
[11] - همان مأخذ، ص 291.
[12] - مقدمه لمعه، محمد مهدى آصفى، چاپ ده جلدى، ج 1، ص 52.
[13] - رجال النجاشى، ج 2، ص 407. خلاصة الاقوال، علامه حلى، چاپ تهران، ص 87.
[14] - همان مأخذ، ج 2، ص 316، ج 1، ص 220. طبقات اعلام الشیعه، علامه آقا بزرگ تهرانى، چاپ دوم، اسماعیلیان، ج 2، ص 19
[15] - همان مأخذ، ج 1، ص 224. خلاصه، ص 11.
[16] - رجال النجاشى، ج 1، ص 226، ج 2، ص 417. رجال طوسى، ص 417، خلاصه، ص 12.
[17] - همان مأخذ، ج 1، ص 202 و 203 و 220 و 306 . ج 2، ص 306. رجال طوسى، ص 332 و 351 و 425. خلاصه، ص 26.
[18] - همان، ج 1، ص 343
[19] - همان، ج 2، ص 428.
[20] - همان، ص 151.
[21] - همان، ص 36. خلاصه، ص 55.
[22] - همان، ج 1، ص 95 و 458.
[23] - همان، ج 1، ص 98. ج 2، ص 32 و 175.
[24] - همان، ج2، ص 326. اعیان الشیعه، ج3، ص 33. مشیخه النجاشى، محمود دُریاب نجفى، چاپ اول 1413 ق، قم، ص 98.
[25] - همان، ج 1، ص 121 و 153 و 154 و 306 .
[26] - روضات الجنات، محمد باقر خوانسارى، اسماعیلیان، قم، ج 1، ص 63.
[27] - رجال النجاشى، ج 2، ص 104، خلاصه، ص 46.
[28] - شیعه در اسلام، علامه طباطبائى، بنیاد علمى و فکرى علامه طباطبائى، پائیز 62، ص 30. تاریخ تشیع در ایران، رسول جعفریان، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ اول، 1368 ش، ص 284.
[29] - دائرة المعارف بزرگ اسلامى، زیر نظر کاظم موسوى بجنوردى، چاپ دوم، 1369 ش، ج 1، ص 629
[30] -التبیان، آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 332، فهرست شیخ طوسى، ص 188. ریاض العلماء، ج1، ص 40، خلاصه، ص 72.
[31] - رجال النجاشى، ج 2، ص 332، فهرست شیخ طوسى، ص 188. ریاض العلماء، ج 1، ص 40. خلاصه، ص 72.
[32] - همان، ج 2، ص 84 و 101. قاموس الرجال، ج 1، ص 441. روضات الجنات، ج 1، ص 47.
[33] - کتابهاى اصلى علم رجال چهار کتاب اند به نامهاى ,,,,,,, : 1 - اختصارالرجال 2 -الفهرست 3 -الرجال 4 - رجال نجاشى که کتاب تحت تالیف شیخ طوسى است.
[34] - این اثر ماندگار تاکنون بارها چاپ شده که جدیدترین چاپ آن با تحقیق محمد جواد نائینى، زیر نظر استاد جعفر سبحانى، در سال 1408 ق در بیروت به زیور طبع آراسته گردیده است.
[35] - همان، ج 1، ص 254.
[36] - طبقات اعلام الشیعه، ج 2، ص 180. روضات الجنات، ج 1، ص 63.
[37] - ر. ک ,,,,,,, : «طبقات اعلام الشیعه»
[38] - رجال النجاشى، ج 1، ص 190، ج 2، ص 85 و 409.
[39] - همان، ج 1، ص 297 و 378 و 408.
[40] - همان مَطیَره است و آن منطقه سرسبزى است در اطراف سامرّا واز گردشگاههاى عمومى بغداد و سامرّا. (ر.ک ,,,,,,, : معجم البلدان، ج 5، ص 151)
[41] - خلاصه، ص 12.الکنى و الالقاب، ج 3، ص 239.