تولّد
در يكي از روزهاي سال 1291ق در شهر المبرّز احساء كه بنا به گفته ياقوت حموي يكي از شهرهاي زيبا و با طراوت و معروف و مشهور كشور بحرين ميباشد،[1] نوزادي از سلالهي پاك پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله و سلم) پا به عرصه گيتي نهاد و همهي اعضاي خانوادهي فقيه بزرگ، سيد هاشم احسائي را غرق در شادي و سرور نمود. بعد از گذشت اندك زماني، نوبت اسم گذاري روي نوزاد فرا رسيد و سيد هاشم، نام فرزند دلبندش را به اين اميد كه ناصر دين و ملّت باشد، سيّد ناصر نام نهاد.
تحصيلات
سيد ناصر، كودكي باهوش و زيرك بود و نشانههاي هوش و ذكاوت از همان ابتداي كودكي در او به طور آشكارا نمايان بود و از همان ايام، اقدام به فراگيري علم و دانش نمود. وي تحصيلات خود را در زمينه نحو، صرف، منطق، معاني، بيان و ديگر مقدمات شروع كرد و همه اينها حتي مقداري از سطح را نزد پدرش به دقت فرا گرفت.[2] ايشان پس از رحلت پدر بزرگوارش، در حدود سال 1316ق در عنفوان جواني به نجف اشرف شهر علم و معرفت مهاجرت كرده[3] و نه سال تمام در محضر علماي بزرگوار آن ديار زانوي شاگردي زد و از خرمن علم و معرفت آنها كسب فيض نمود.[4]
ايشان پس از اين مدت نه ساله، به خاطر كارهاي شخصياش[5] به احساء بازگشت و به مدت يك سال در اين شهر رحل اقامت افكند، ولي با توجه به علاقه و حرصي كه در كسب دانش و معرفت داشت از اين مدت كوتاه هم استفاده بهينه كرده و به فراگيري علم و دانش ادامه داد و فلسفه و حكمت الهي را نزد شيخ محمد بن شيخ عبدالله آل عيثان احسائي فرا گرفت.[6]
بازگشت به نجف اشرف
مرحوم سيد ناصر احسائي مجتهدي تلاشگر بود كه در طول عمر پر بارش هرگز از ياد دادن و ياد گرفتن علم، خسته نشد و به همين خاطر دوباره بار خود را بست و جهت ادامه و تكميل تحصيلاتش راهي حوزه علميه نجف اشرف شد و از محضر آيات عظام و اساتيد بزرگ آن زمان در جهت بهرهگيري از علوم نجات بخش اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) ، بهرهمند شد. وي در اين مدت به علوم شريف فقه، اصول و درايه و رجال مشغول شده و در جايگاه رفيعي از علم و معرفت قرار گرفت.[7]
اساتيد
مرحوم سيد ناصر از محضر علما و دانشمندان بزرگي كسب فيض نموده است كه در شكلگيري شخصيت علمي و معنوي ايشان تأثير بسزايي داشتهاند كه در ذيل به تعدادي از اين بزرگان اشاره ميشود:
- سيد هاشم احسائي (م 1309ق)[8]
وي پدر سيد ناصر احسائي ميباشد و در بخش «پدر و فرزندان» به معرفي تفصيلي ايشان خواهيم پرداخت.
- شيخ محمد طهنجف(1241 – 1323ق)
اين استاد بزرگ در نجف اشرف به دنيا آمده و اصالتاً از اهالي تبريز ميباشد. ايشان داراي فكري عميق و دقت نظر بالايي بود و در زهد و تقوي نمونه بارزي بودند. وي بعد از وفات زعماء حوزه، مرجع تقليد مردم، خصوصاً اهالي عراق شد.[9]
- شيخ محمود ذهب(م1324ق)
وي در نجف اشرف به دنيا آمده است و از فقهاء و اصوليون بنام به شمار ميرود و در علوم عربيه و منطق متخصص به تمام معنا بوده است. او در محضر اساتيد بزرگي همچون آخوند خراساني (م 1329ق)، شيخ محمد حسين كاظمي (م 1308ق)، شيخ عبدالحسين طريحي (م 1292 ق) و شيخ هادي بن محمد امين طهراني (م1321ق) تلمذ نموده كه بيشترين استفادهاش نيز از وي بوده است.
شيخ محمود امام جماعت صحن غروي حرم مطهر بودند و داراي تأليفاتي مفيد مثل رسالهاي در تقليد، رسالهاي در علم اجمالي و «رسالة في أنّ المتنجّس لا ينجّس» بود. در احوالات اين بزرگوار آمده است كه ايشان داراي فصاحت قول و حضور ذهن قوي بوده و در محافل علمي نامي بلند آوازه داشت و جمعيتي در مسائل شرعي از وي تقليد ميكردهاند.[10]
- شيخ هادي طهراني(1253 – 1321ق)
ايشان از درس علماء اصفهان، كربلاي معلا و نجف اشرف استفاده برده و در نجف اشرف از شيخ مرتضي انصاري (م 1281ق) به مدت كوتاهي استفاده و سپس در درس سيد محمد حسن شيرازي حاضر شده است.[11]
- شيخ محمد كاظم خراسانيملقب به آخوند خراساني (1255 – 1329ق)
بيشترين استفاده درسي آخوند از سيد محمد حسن شيرازي بوده است كه حدوداً به ده سال رسيد. بيشترين تخصص آخوند خراساني به اصول فقه برميگردد كه كتاب معروفي در اين زمينه به نام كفاية الاصول تأليف كرده است كه ساليان سال است كه در حوزههاي علميه تدريس ميشود و جزء تأليفات دقيق و موجز علم اصول محسوب مي گردد.
سرانجام آخوند خراساني به طور ناگهاني در بيستم ذيحجه سال 1329ق به طرز مشكوكي دار فاني را وداع گفت.[12]
- شيخ فتحالله شيخ الشريعه اصفهاني(1266 – 1339ق)
وي اصالتاً اهل شيراز بوده و به خاطر كثرت مداومت جدش «محمد علي نمازي» به نماز و نوافل، به خانواده نمازيه مشهور شدهاند و به ايشان فتحالله بن محمد جواد نمازي ميگويند. مرحوم شيخ الشريعه علاوه بر رهبري مجاهدان عراقي و مرجعيت، صاحب تأليفات عديدهاي هستند كه به برخي از آنها اشاره ميشود: ابانة المختار في إرث الزوجة من ثمن العقار، رسالة في الغُسالة، رسالة في الكعب، المناظرات مع ابن آلوسي في إثبات وجود الحجة و امامته و...[13]
- سيد ابوتراب موسوي خوانساري(1271 – 1346ق)
اين فقيه بزرگ در مدت تحصيل خود در خوانسار و اصفهان و نجف از علماء اعلامي همچون سيدحسين كوهكمري تبريزي، شيخ محمد حسين كاظمي، شيخ لطفالله مازندراني، ميرزا حبيبالله رشتي، سيد محمد باقر خوانساري صاحب روضات الجنات اجازه اجتهاد اخذ كرده است. وي صاحب تأليفات متعددي ميباشد كه به تعدادي از آنها اشاره ميشود: سبيل الرشاد في شرح نجاة العباد در فقه متعلق به شیخ محمد حسن صاحب جواهر است در ده جلد كه فقط بابهاي صوم و ارث آن به چاپ رسيده است، البيان في تفسير القرآن، لبّ اللباب في تفسير احكام الكتاب، مصباح الصالحين في اصول الدين، الدر الفريد في شرح التجريد، النجوم الزاهرات في إثبات امامة الائمة الهداة و...[14]
- شيخ علي خاقاني(حدود 1255 – 1334ق)
مرحوم آقا بزرگ تهراني از مجالس وي استفادهها برده و در ضمن از وي تعريف و تمجيد فراواني كرده است و در حق ايشان آورده است كه: وي در اقوال و افعالش صريح بود و هميشه حرف حق ميزد و لو عليه خودش ميبود، از لحاظ زخارف دنيوي زاهد بوده و به طور كلي از دنيا اعراض كرده بود.[15]
لازم به يادآوري است كه مرحوم سيد ناصر احسائي، از محضر مرحوم خاقاني درايه و رجال را استفاده كرده است.[16]
- ميرزا حسين خليلي(1230 – 1326ق)
وي اصالتاً تهراني بوده و از شاگردان شيخ انصاري، شيخ محمد حسن نجفي "صاحب جواهر" و مشكور خاقاني محسوب ميشود. از سجاياي اخلاقي وي ميتوان به زهد، سخاوت، كثرت تهجد و پياده به زيارت كربلاي معلا رفتن اشاره كرد.
كتابهاي الغصب، الاجارة، ذريعة الوداد في اختصار «نجاة العباد» و كراريس في البيع والخيارات جزء تأليفات ايشان مي باشد. اين بزرگ مرد در سال 1326ق در مسجد سهله جان به جان آفرين تسليم كرد.[17]
- سيد محمد كاظم يزدي(1247 – 1337 ق)
- كتاب عروة الوثقيكه از تأليفات ايشان ميباشد از مهمترين كتب فتوائي شيعه محسوب شده و حاوي 3260 مسأله بوده كه اكثر مراجع بزرگ سابق و معاصر به آن حاشيه و تعليقه زدهاند و تا مدتها جزء كتابهاي درسي حوزههاي علميه بوده است.[18]
- سيد عدنان الغريفي المحمري(1280 – 1341ق)
از خصوصيات بارز اين عالم ميتوان به هوش و حافظه قوي وي اشاره كرد به طوري كه اگر قصيدهاي ولو طولاني يك بار برايش خوانده ميشد، آن را حفظ ميكرد و ايشان به قوت حافظه و ذكاوت بيش از حد مشهور بود. از بداهت شعري برخوردار بود و در ادب و كمالات بسيار كار كرده بود.
مرحوم سيد عدنان از سيد ميرزا شيرازي، شيخ محمد طه نجف، سيد علي غريفي و ميرزا حبيب الله رشتي اجازه روايي اخذ كرده است.[19]
- شيخ آقا رضا همداني(1250 – 1322 ق)
وي داراي فكري قوي و نظري دقيق بود به طوريكه هر كس جهت امتحان و آزمايش در مجلس درس وي حاضر ميشد او را بيشتر از آنچه وصفش را شنيده بود، مييافت.
از اساتيد وي ميتوان به شيخ مرتضي انصاري در نجف و سيد محمد حسن شيرازي در نجف و سامرا اشاره كرد. همچنين لازم به ذكر است كه فن كتابت و تصنيف وي بهتر از تدريسش بود به همين لحاظ كتابهاي وي با استقبال علماء عظام روبرو شد كه به چند نمونه از آنها اشاره ميكنيم: مصباح الفقيه در شرح شرائع كه مهمترين كتاب وي ميباشد، حاشيه بر رسائل و مكاسب شيخ مرتضي انصاري، رسالة في اللباس المشكوك، حاشية علي الرياض، كتاب البيع، رساله عمليه و...
مرحوم همداني در اواخر عمر بخاطر مشکلات تنفسی به سامرا مهاجرت كرد تا از هواي پاك و سالم آنجا استفاده كند و سرانجام در همانجا در يكشنبه 28 صفر سال 1322ق دار فاني را وداع گفته و در حرمين شريفين عسكريين، مقابل قبر حليمه خاتون به خاك سپرده شد.[20]
- شيخ محمد آل عيثان احسائي( م 1331 ق)
ايشان در خانوادهاي اهل علم و فضل بدنيا آمد و بيشتر از سي سال در نجف اشرف به تحصيل و تدريس علم مشغول شده و از بيشتر علماء بزرگ نجف، اجازه اجتهاد گرفت. وي بعد از درگذشت پدرش به احساء برگشت و مشغول وظائف دينياش شد. از تأليفات وي ميتوان به رسالة في معاني الحروف، شرح رضاعية سيد مهدي قزويني، رساله عمليه و اجوبة المسائل اشاره كرد.[21]
شاگردان
از محضر درس مرحوم سيد ناصر احسائي علماء و فضلاي بسيار تلمّذ و كسب فيض نمودهاند كه در اين بخش به بعضي از آنها اشاره ميشود:
- حبيب بن صالح القريني الاحسائي(1275 – 1363ق)
ايشان در روستاي كردلان از توابع بصره متولد شد و جهت استفاده از محضر علماي نجف راهي آنجا شد و از محضر شيخ فتح الله شيخ الشريعه اصفهاني و محمد بن عبدالله آل عيثان و مرحوم سيد ناصر احسائي استفاده كرد. شيخ حبيب بعد از اكمال دروس حوزوي به زادگاهش برگشت و در آنجا مرجعيت ديني مردم را عهدهدار شد و بعد از رحلت سيد ناصر احسائي، اكثر مردم احساء از ايشان تقليد كردند. از تأليفات ايشان ميتوان به رساله عمليه به نام «نعم الزاد ليوم المعاد»، حواشي متفرقه بر بعضي از كتب و اجوبة المسائل اشاره كرد.[22] لازم به ياد آوري است كه مرحوم سيد ناصر احسائي در زمان حياتش، مسائل احتياطي مقلدين خود را به مرحوم شيخ حبيب بن قرين ارجاع ميداد.[23]
- شيخ عبدالكريم الممتن(1304 – 1375ق)
غير از فضيلت علمي شيخ عبدالكريم، وي شاعري زبردست هم بود و از لحاظ جدل و مناظره هم جزء ممتازين بود خصوصاً در علم نحو، منطق و فلك.[24]
- شيخ كاظم بن شيخ علي الصحّاف(1313 – 1399 ق)
وي ملازم برادرش شيخ حسين بود و تحت سرپرستي او بزرگ شده است. بعد از مدتي برادرش او را به نجف اشرف برد و مقداري از مقدمات را هم به وي تعليم داد و بعد از وفات برادرش به مجلس درس علماء و بزرگان راه يافت. وي از خطباء و سخنوران مكتب حسيني بود كه تا آخر عمر منبر و خطابه را رها نكرد.[25]
لازم به يادآوري است كه خانواده آل صحاف يكي از خانوادههاي اهل علم و ادب احساء است كه شعراء و علماء بسياري از آن برخاسته است. نسبت اين خاندان به «ربيعه» كه يكي از قبايل معروف و مشهور عرب است، برميگردد.[26]
- حسين بن شيخ علي الصحّاف
وي يكي از سه برادر شيخ كاظم صحّاف بوده كه نام دو تن ديگر آنها احمد و ناصر ميباشد.[27]
- شيخ محمد علي بن حاج حسن خنيزي
او قوانين، رسائل و بخش طهارت كتاب شريف «الرياض» را نزد مرحوم سيد ناصر احسائي فرا گرفته است.
- شيخ محمد علي الجمشي(الجشي)
- شيخ عبدالكريم فرج العوامي.[28]
تأليفات
مرحوم سيد ناصر احسائي از جمله علماء و دانشمنداني است كه در كنار درس و بحث و تربيت شاگردان بسيار، تأليفاتي هم داشته است كه در اين بخش به آنها اشاره ميشود:
- رسالة في الامامة: اين كتاب در مورد امامت و بحثهاي مربوط به آن نگاشته شده است[29].
- صلاة الجمعة: اين كتاب در مورد احكام و مسائل نماز جمعه نوشته شده است.[30]
- منظومة في الرّد علي الدّهرية: اين كتاب شامل دويست بيست شعر ميباشد كه در رد ماترياليستها نوشته شده است.[31]
- الرحلة المكية: اين كتاب حاوي سفرنامه طولاني است كه مرحوم سيد ناصردرباره سفرهاي خود، از هجرت به مكه، ايران، عراقو شهر مقدس مشهد نوشته است. همچنين ايشان در اين سفرنامه آنچه را كه در طول پس از جنگ جهاني اول ديده است، به رشته تحرير در آورده است.[32]
- ديوان شعر: ايشان از ذوق و قريحه شعري والايي برخوردار بوده است و به همين خاطر اشعار زيادي در مدح، منقبت، مصائب ائمه معصومين، اولاد ائمه معصومين و مسائل اخلاقي سروده و به رشته نظم درآورده بود كه متأسفانه بسياري از آنها از بين رفته يا مفقود شده است.
- منظومة في الكلام: اين كتاب شامل صد بيت ميباشد.[33]
در اين قسمت لازم به ياد آوري است كه مرحوم سيد ناصر احسائي كتابهاي زيادي را در زمينههاي مختلف تأليف كرده بود ولي به علت جولان فكري و تبدل رأيي كه در ذهن داشت و به خاطر حرص و ولعي كه در تحقيق و دقت علمي نشأت گرفته از هوش و ذكاوت سرشارش داشت، فقط دو كتاب رسالة في الامامة و صلاة الجمعة را پاكنويس كرده و از ساير كتابهايش صرف نظر كرد.[34] امّا در مورد شعر و شاعري مرحوم سيد ناصر مطلبي را از مرحوم شيخ علي خاقاني نقل ميكنيم و بعداز آن، نمونههايي از اشعار زيبايش را نقل مي كنيم. مرحوم خاقاني فرموده است: ايشان شعر و ادب را عنصر و وسيلهاي ظريف و نيرومند براي تبليغ دين و مبارزه با كفر والحاد ميدانست. وي در اوقات فراغت خود شعر ميسرود و تا زنده بود اين كار را رها نكرد، تنها مسألهاي كه در بين بود اين بود كه مرحوم سيد ناصر سرودههايش را جمع و جور نميكرد و متأسفانه در گذر زمان بسياري از آن سرودهها از بين رفته است.[35]
ذكر نمونههايي از اشعار
الف: قصيدهي بسيار زيبايي در مورد اميرالمؤمنين علي (علیه السلام) دارد كه با اين ابيات آغاز ميشود:
لا تلمني فَالنفَّس طال عَناها
مِن غموم يذكي المَلام لَظاها
مرا ملامت نكن جانم دردش طولاني شده
از غمهاييكه ملامت كننده، آتشش را تأييد ميكند
ضاع فِكري وَلَيت لا ضاعَ فِكري
في صُروفِ الزّمان ما ادهاها
فكرم از بين رفته و كاش از بين نرفته بود
گذشت زمان چه سختيهايي داشته است
كَمْ اَساءت حُرّا كريما و سرت
مِن جَفاها و غدّا فما اجفاها
چقدر توهين شده به آزاد مردان كريم و به همين نحو شب رفته از ظلمش و روز هم چنين گذشت، اما چگونه ظلم و جفا ميكند.
لَستُ اَدري وَلَنْ اَرْاني ادري
اَيُّ ذَنْبِ لِسيّد الرُّسُل طاها
نميدانم و كسي بمن بفهماند كه تا حالا ندانستهام، چه گناهي كرده است آقاي پيامبران حضرت طه.
ب: مطلع قصيدهاي در مورد امام حسين (علیه السلام) :
هذي مضاجع فهر اَم مغانيها
اَم السّماء تجلت في معانيها
اينجا محل به زمين افتادن شخص بزرگي است يا محل استراحت اوست يا اينكه آسمان به تمام معنايش در آنجا تجلي كرده است.
فحط رحل السري فيها وحي بما
يجري من العين دانيها و قاصيها
فرود آمد كاروان در آنجا كه با يك اشاره هر انسان پست و بلند مرتبهاي را به گريه
وا ميدارد.
ج: مطلع قصيدهاي در سوگ زيد بن علي:
عج بالكناس و عج بربع لم تزل
فيه تحط رحالها الوفاد
هميشه در محل شهادت زيد و در هر منزلي آماده باش چرا كه در آنجا فرود آمده كاروان كوچ كرده زيد
واقم رويداً موقداً نار الاسي
فهنا يحق لناره الايقاد
آهسته بلند شو كه آتشكده غم و اندوه است و اينجا واجب است كه به خاطرش شعله ور شوي
واندب وقل بعد السّلام لمن به
يا زيد زدت علا بخير شهادة
بيت المعالي والحفاظ يشاد
هدت لوقع تصلبها الاطواد[36]
و صدايش كن و بعد از سلام بگو(براي كسي كه براي اوست بيت بلند مرتبه و جايگاه رفيع) اي زيد با بهترين نوع شهادت خود را به جايگاه بلندي رساندي، به سوي واقعه بزرگي رفتي كه نزديك است كوههاي بزرگ را از جا بكند.
ايشان داراي قصائد و شعرهاي ديگري هم ميباشد كه جهت اختصار از ذكر آنها خودداري ميشود.
سفرها
پس از پايان يافتن جنگ جهاني اول، مرحوم سيد ناصر در حدود سال 1335ق دوباره به احساء بازگشت[37] و از آنجا جهت انجام مناسك حج، به مكه مكرمه سفر كرد. وي پس از انجام مناسك حج، عازم مدينه منوره شد و روضه منور رسول اكرم، پيامبر رحمت (صلی الله علیه و آله و سلم) را زيارت كرد و از آنجا به سوي خراسان و زيارت حضرت امام رضا (علیه السلام) حركت كرد.
بعد از زيارت بارگاه ملكوتي امام رضا (علیه السلام) در حدود سال 1357ق به نجف اشرف عزيمت كرده و مدت كوتاهي در آنجا توقف كرد. در اين مدت كوتاهي كه در نجف اشرف اقامت كرده بود و ميشود گفت كه آخرين اقامت وي در آن ديار علم و فقاهت بود، وي مبتلا به يك بيماري ميشود كه به خاطر شفا گرفتن و خلاصي از آن، دوباره عازم مشهد مقدس شده و متوسل به ساحت مقدس امام رضا (علیه السلام) ميشود.
بعد از سفر دوم وي به مشهد مقدس، مردم احساء مصرانه از وي درخواست نمودند كه جهت هدايت و رهبري مردم و توضيح دادن مسائل شرعي و حل و فصل مشكلات آنها به احساء باز گردد و او نيز بنابر مبناي وظيفه شرعي، به منطقه برگشت و مردم او را به عنوان مرجع تقليد برگزيدند كه در نتيجه، بسياري از اهالي شهرهاي نجف، بصره، سوق الشيوخ و كويت از وي تقليد كردند و به ميمنت ورود وي به احساء، شعراي منطقه قصيدههايي را در ستايش او سرودند.
مرحوم سيد ناصر، در اين مدت كوتاه كه حدوداً نه ماه به طول انجاميد، به حلّ و فصل خصومتهاي مردم و برآورده كردن مشكلات و حوائج آنها مشغول بود. ايشان در اين مدت، اهتمام ويژهاي به ارشاد و راهنمايي مردم و توجه دادن همه آنها به خير و صلاحشان داشت.[38]
در نگاه ديگران
- مرحوم شيخ علي خاقانيدر ياد نامهاي كه بعد از رحلت مرحوم سيد ناصر چاپ شد، در مورد ايشان چنين فرموده است:
من او را از نزديك مشاهده كردم و با ايشان همنشيني و مجالست داشتم، او داراي اخلاق و صفات فاضله و حسنهاي بود كه كمتر كسي به آن صفات و اخلاق متصف بود. او فريفته و دلبسته به دنيا و زرق و برقش نبود و خودش را از اسارت دنياي پست آزاد كرده بود. وي داراي استعداد و كمالات فراواني بود كه همه آنها را در يك جا جمع كرده بود از جمله: حاضر جواب بودن، حافظه قوي، احاطه بر لغت، خوش طبع بودن، گستردگي عقل و هوش، سبكي نمكين، معدني از علم، قلبي نرم و لطيف و ساير صفات و اخلاق حميده.
ايشان نسبت به همنشينان و همراهان خود احترام و اكرام زيادي بجا ميآورد و اين كارش از روي كبر و ريا نبود بلكه از درون پاك و بيآلايش او صادر ميشد. به گونهاي بود كه اگر شخصي مضطرب و ناراحت به وي مراجعت ميكرد، حالت اضطراب و ناراحتياش از بين ميرفت و سكون و آرامش جايگزين حالت قبلياش ميشد.
مرحوم سيد ناصر را به گونهاي يافتم كه راه و روش زندگياش مثل راه و روش صالحين و اولياي الهي بود. او مثل اولياي الهي معنايي براي شرّ، در نظام هستي قائل نبود چون همه چيز را از خدا ميديد و به همين خاطر همه چيز را به صورت خير ميديد. او خير را دوست ميداشت و خير هم او را دوست ميداشت. او در احترام گذاشتن بين مردم فرقي نميگذاشت و همه را بنده خدا ميدانست. بين قوي و ضعيف هيچ فرق و امتيازي قائل نبود.
- مرحوم شيخ جعفر نقديدر صفحه 39 ياد نامه فوق الذكر فرموده است:
ايشان از فقهاي بزرگ شيعه بود و از جمله افرادي بود كه از لحاظ علم و ادب جزء استوانههاي شريعت محسوب ميشد. وي اسوه كاملي براي اخلاق خوب و فاضل بوده و پيشرو لايقي براي تقوي، ورع، زهد، مكارم و خوبيهاي اخلاق، دوستدار علم و اهل آن بود. در گفتار و كردار خويش داراي صراحت بود و چون اين صراحت قول و فعل به خاطر خدا و در راه خدا بود به همين خاطر از بابت اين كارش از كسي ترس و واهمهاي نداشت و از ملامت و سرزنش كسي نميهراسيد.[39]
داراي صفات كريمانه و بزرگي بود و از دنيا و اهلش و زرق و برق آن كنارهگيري كرده و دامن شريف و پاكش را به پستيها و آلودگيهاي دنياي مادي آلوده نكرده بود. هيچ كس نتوانست او را از وظيفه شرعي امر به معروف و نهي از منكر باز دارد و به همين خاطر در اين راه صدماتي را هم متحمل شد ولي خداوند به خاطر سرشت پاك و سيره نيكويش او را از دست افراد مغرض و مريض نجات داد. شناخت بنده نسبت به ايشان به سي سال پيش برميگردد كه در نجف اشرف با ايشان آشنا شدم و در درسهاي پر بار ايشان شركت ميكردم و از اخلاق كريمانه و نفس قدسي ايشان استفاده ميبردم. ايشان در هيچ ساعتي از ساعات بيكار نبود و پيوسته مشغول درس و بحث و روايت و ساير كارهايي كه علماي ارجمند و محققين بزرگ انجام ميدهند، بود. مرحوم سيد ناصر نشان بزرگي در فهم، ذكاوت، تحقيق، دقت و تيزهوشي بود.[40]
بنده به حضور نوراني وي مشرف شدم و احاديث گوهربارش را شنيدم و از نصايح و معارفش توشهها گرفتم، جمال نوراني و نور پاك سرشت وي شهادت ميداد كه ايشان از ذريه و نوادگان پيامبر اكرم و از حاملان علوم و معارف آن بزرگوار ميباشد. ايشان نمونه بارزي براي تقوي، زهد، ورع، عبادت و پارسايي بود. به زيبايي هر چه تمام فضايل و معارف اهل بيت را بيان ميكرد به طوري كه تا عمق جانها اثر ميكرد. مرحوم سيد ناصر، كوچك و بزرگ را مورد تعظيم و تكريم خود قرار ميداد و از هيچ كس ترس و واهمهاي در دل نداشت.
به ياد دارم كه روزي از منبر خطابه فارغ شده و نزد وي نشستم و حديثي كه خوانده بودم از سيره امام صادق (علیه السلام) بود كه جناب ايشان فرمود: از فرمايشات مولي امام صادق (علیه السلام) اين است كه فرد عاقل هيچ كس را مورد اهانت قرار نميدهد و سزاوارترين اشخاص كه نبايد مورد اهانت قرار بگيرند سه دستهاند: عالم، سلطان، برادران. پس هر كس بر عالمي اهانت كند دينش را فاسد و تباه كرده است و هر كس كه به سلطان اهانت كند دنيايش را فاسد و تباه كرده است و هر كس كه به برادرانش توهين و اهانت كند، مروت و مردانگياش را فاسد و تباه كرده است.[41]
مرحوم سيد ناصر عالمي بود كه مورد احترام و تعظيم همه افراد جامعه بود به طوري كه در هنگام رحلت اين بزرگ مرد، حزن و اندوه تمام منطقه را فرا گرفته بود. و اينجانب به همين خاطر قصيدهاي را سرودهام كه در يادنامه مرحوم سيد ناصر چاپ شد و مطلع قصيدهام با اين بيت است:
نعي البرق رمز التقي والهدي
فقلنا لقد طاح ركن الهدي[42]
خبر دهشت آور مرگ نمونه تقوي و هدايت رسيد پس ما هم گفتيم: به تحقيق ركن هدايت از بين رفته است.
پدر و فرزندان مرحوم سيد ناصر
پدر مرحوم سيد ناصر كه هاشم بن احمد موسوي احسائي نام داشت، فقيه بزرگ و صاحب نامي بوده است كه جزء افراد سرشناس و تاثيرگذار آن منطقه محسوب ميشده است.[43] اين عالم وارسته نقش زيادي در تربيت علمي و معنوي فرزندش سيد ناصر ايفا و تا زنده بود يگانه استاد و راهنماي وي بوده است. مرحوم سيد ناصر چنان شيفته اخلاق و سجاياي پدرش بود كه تاب و توان هجران و دوري پدرش را نداشت. اما در يكي از روزهاي سال 1309ق بين او و پدرش طوري فاصله افتاد كه گريزي از آن نداشت و آن اين بود كه پدرش به رحمت الهي رفت. رحلت پدر ضربه روحي شديدي در جواني به سيد ناصر وارد كرد كه بنا به نقل مرحوم شيخ علي خاقاني نزديك بود در اين واقعه هوش و شعورش را از دست بدهد.[44] اين مسأله مهم مدتي سيد ناصر را به خود مشغول كرد؛ اما او توانست با اتكا به ذات پاك و بيبديل خداوند متعال از اين مشكل رها شود.
در اين بخش مناسب است جهت آشنايي هر چه بيشتر با شخصيت علمي و معنوي مرحوم سيد هاشم احسائي، به نقل نوشتار موجود از مرحوم شيخ علي البلادي اكتفاء كنيم كه در حق ايشان چنين آورده است:
ايشان از علماء رباني، فضلاي نامدار، صاحب كرامت و جود و بخشش بود. او داراي اخلاقي نيكو، طينت و سرشتي پاك و راه و روش پسنديدهاي بود. داراي فضائل و كمالات بيشماري بود. وي از ذريه و نوادگان پاك پيامبر اكرم بود و به حق، شايستگي ذريه بودن براي پيامبر را داشت، فردي بود كه بين علم و عمل و كرم و تقوي را به طوري جمع كرده بود كه هيچ خللي و سستياي در آن ديده نميشد.
بنده در نجف اشرف كتاب با ارزشي از ايشان را در دست بعضي از شاگردانش ديدم كه در مورد اصول فقه و فروعات فقهي مثل طهارت، صلاة، صيام، زكاة، خمس، حج و جهاد نوشته بود كه كتابي بسيار عالي و مفيدي بود با عبارتهاي خوب و اشارههايي جالب. هم چنين ايشان دو رساله كبري و صغري دارد كه هر دو را در مورد طهارة و صلاة نوشته است. و رسالهاي هم در مورد توحيد دارد كه حاوي سؤال و جوابهايي در مورد توحيد ميباشد.[45] سرانجام اين فقيه و عالم وارسته، در تاريخ 1309ق دار فاني را وداع كرد.[46]
اما در مورد فرزندان مرحوم سيد ناصر، دو فرزند پسر براي وي ثبت كردهاند كه پسر بزرگتر سيد محمد نام داشت و ديگري سيد علي. سيد محمد فردي بود كامل و باتقوا و سيد علي مردي اديب بود كه در يادگيري علوم ديني و مذهبي كوشا بود.[47]
متأسفانه اطلاعات بيشتري از پسران و سائر اعضاي خانواده مرحوم سيد ناصر، در دسترس نميباشد.
وفات
سال 1358ق بار ديگر خاندان موسوي احسائي شاهد رحلت مجتهد بزرگ ديگري از اين دودمان ميباشد. اما اين بار قضيه فرق ميكند و فرقش هم اين است كه اين بار مرحوم سيد ناصر با غروب غمبار خود، بساط مرجعيت را هم از احساء بر چيده و با خود همراه ميبرد و به عبارت ديگر با رفتن وي، مرجعيت در احساء به انتهاء رسيد.[48]
مرحوم سيد ناصر پس از 67 سال جهاد، اجتهاد، فراگيري علوم و معارف اهل بيت عصمت و طهارت (علیهم السلام) ، تربيت شاگردان بسيار و به يادگار گذاردن آثار گرانبهايي، سرانجام در سال 1358ق در احساء به علت عود بيمارياش، در شب چهارشنبه، سوم شوال، دعوت حق را لبيك گفته و دار فاني را وداع كرد و در همان جا به خاك سپرده شد. بعد از رحلت اين فقيه عالي مقام، تمام مردم منطقه احساء به سوگ نشسته و در حق وي به سوگواري پرداختند. شعراء و نويسندگان در رثاء وي اشعاري سروده و مقالههايي را به رشته تحرير در آوردند. در نجف اشرف هم براي شادي روح او، مراسم ختم برگزار گرديد.
شيخ محمد السماوي، شيخ جعفر نقدي و سيد محمد حسن الشخص ياد نامهاي را براي تعظيم و اكرام شخصيت مرحوم سيد ناصر احسائي در نجف اشرف چاپ كرده و در آن از ادباء، شعراء و نويسندگان، مقالات و اشعاري را به چاپ رساندند كه به برخي از اين شعراء و نويسندگان اشاره ميشود:
سيد جواد شبّر
علاّمه شيخ فرج العمران
علاّمه سيد محمد باقر الشخص
شيخ علي المرهون
شيخ محمد تقي صادق النجفي
شيخ عبدالكريم شيخ حسين الممتن
شيخ محمد جواد آل شيخ احمد الجزايري
شيخ محمد رضا آل كاشف الغطاء[49]
زندگي ايشان در يادنامهاي در 107 صفحه در سال 1359ق در چاپخانه علميه نجف اشرف به زيور طبع آراسته شده است.[50]
قصيده شانزده بيتي مرحوم سيد محمد باقر الشخص با اين ابيات شروع ميشود:
لرزء لنا اتاح الخطوبا
و لنكباء تستحيل ضراما
ومصاب فيه الهدي قد اصيبا
لورآها الصخر الاصم اذيبا[51]
مصيبت و بلاي بزرگي به ما رسيد كه هدايت را نشانه گرفته بود. از هر طرف باد مصيبت ما را شعلهور كرد كه اگر سنگهاي سخت هم او را ميديدند، جزع و فزع ميكردند
خود شيخ محمد السماوي و شيخ جعفر نقدي هم اشعاري در رثاي وي سرودهاند كه در آخر ابيات به تاريخ وفات مرحوم سيد ناصر اشاره كردهاند؛ شعر شيخ محمد السماوي با اين بيت؛
قضي ناصر الدين الوحيد بعصره
فناح عليه بالشجاء معاصره
ياور دين و يگانه دوران از بين رفت و با صوت حزين هم عصرانش بر او گريه و زاري كردند
فان يبكه الدين الحنيف فانه علي ذمة التاريخ (غيب ناصره)[52]
اگر دين هم عزادار او باشد به جاست چون بر گردن تاريخ حق دارد و ياور دين از ميان رفته است.
و مرحوم شيخ جعفر نقدي با اين بيت:
اضحت محاريب الهدي
دين النبي الطهر مذ
تبكي الهدي و مناره
ارخت (غيب ناصره)[53]
اركان هدايت روز كرد در حاليكه گريه ميكرد منارههاي آن؛ دين پيامبر پاك، از زماني كه ياورش از ميان رفت.
كه در هر دو شعر جمله «غيب ناصره» به حساب حروف ابجد كبير اشاره دارد به تاريخ وفات مرحوم سيد ناصر احسائي كه سال 1358ق باشد.
[1]. شهاب الدين ياقوت حموي، معجم البلدان، ج 1، ص 112.
[2]. سيد حسن امين، مستدركات أعيان الشيعة، ج 3، ص 264.
[3]. محمد حرزالدين، معارف الرجال، ج 3، ص 182.
[4]. مجله بقيع، ص 32، سال 5، شماره 55، آذر 1369ش.
[5]. علي خاقاني، شعراء الغري، ج 12، ص 306.
[6]. همان، ص 307؛ جعفر سبحاني، موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ص 874 و انوار البدرين، ص 415.
[7]. معارف الرجال، ج 3، ص 182؛ شعراء الغري، ج 12، ص 307.
[8]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، ص 874.
[9]. همان، صص745-746 ر.ك: گلشن ابرار، ج 8، ص 206.
[10]. همان، صص 822-823 ر.ك: گلشن ابرار، ج 8، ص 192.
[11]. همان، صص 885-887.
[12]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، صص 788-790 ر.ك: گلشن ابرار، ج 1، ص 431.
[13]. همان، صص 483-485 ر.ك: گلشن ابرار، ج 1، ص 471.
[14]. همان، صص 352-354 ر.ك: گلشن ابرار، ج 4، ص 302.
[15]. همان، صص 418-419.
[16]. همان، ص 874.
[17]. همان، ص 208 – 206- ر.ك: گلشن ابرار، ج5، ص 252، چاپ اول.
[18]. همان، صص 4 – 793- ر.ك: گلشن ابرار، ج1، ص 445، چاپ اول.
[19]. معارف الرجال، ج2، ص82.
[20]. همان، ج 1، ص 4 – 323- ر.ك: گلشن ابرار، ج3، ص 206، چاپ اول، 1382 ش.
[21]. أنوار البدرين، بلادي، علي، ص 415، ش 14، كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي، چاپ 1407.
[22]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج 14، صص 169 – 168، چاپ اول.
[23]. مستدركات أعيان الشيعة، ج 2، صص 79-78، چاپ اول، بيروت.
[24]. همان، صص 161 – 160.
[25]. همان، ج 3، ص 174.
[26]. همان، ج2، ص 201.
ذ. همان.
[28]. مجله بقيع، ص 33، سال 5، شماره 55، آذر 1369 ش.
[29]. الذريعة الي تصانيف الشيعة، تهراني، محمد محسن، ج11، ص 111، شماره 690، دار الأضواء، چاپ سوم، بيروت و پاورقي معارف الرجال، ج3، ص 183.
[30]. همان، ج15، ص 82، شماره 533.
[31]. همان، ج23، ص 109، شماره 8239.
[32].همان، ج10، ص 171، شماره 338.
[33].همان، ج 23، ص 132، شماره 8353.
[34]. شعراء الغري، ج 12، ص 309 .
[35]. همان.
[36]. پاورقي معارف الرجال، ج3، ص 182 و شعراء الغري، ج12، ص 311.
[37]. معارف الرجال، ج3، ص 182.
[38]. شعرا ء الغري، ج12، ص 309، چاپ 1376، حيدريه نجف.
[39]. اشاره به آيه 54 سوره مائده «ولا يخافون لومة لائم».
[40]. شعراء الغري، ج12، صص 9- 308 .
[41]. فقال السيد مانصه: ومن أقوال الامام الصادق: العاقل لايستخف بأحد و أحق من لا يستخف به ثلاثة العالم والسلطان والاخوان. فمن استخف بالعالم افسد دينه ومن استخف بالسلطان افسد دنياه ومن استخف بالاخوان افسد مروأته.
[42]. ادب الطف، شبّر، جواد ، ج9، صص 9- 188، چاپ اول بيروت.
[43]. همان، ص 188.
[44]. شعراء الغري، ج12، صص 9- 308.
[45]. انوار البدرين، ص 414، چاپ 1407.
[46]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج14، ص 874، چاپ اول.
[47]. پاورقي معارف الرجال، ج3، ص 186، نشر كتابخانه آيتالله مرعشي نجفي.
[48]. مستدركات اعيان الشيعة، ج3، ص 264، چاپ بيروت.
[49]. مجله بقيع، ص 32، سال پنجم، شماره 55، آذر 1369 ش.
[50]. الذريعة في تصانيف الشيعة، ج10، ص 41، شماره 230.
[51]. پاورقي معارف الرجال، ج3، ص 185.
[52]. همان، ص 186.
[53]. شعراء الغري، ج 12، صص 308-309.