سید على موسوى بهبهانى
(1303 ـ 1395 هـ .ق.)
عنوان مقاله: اُسوه شهامت
نویسنده: مصطفى محمّدى اهوازى
تـولّد
آیت الله حاج سید على موسوى بهبهانى که از فقیهان برجسته به شمار مى رود، در سال 1302 یا 1303 هـ .ق. در شهر بهبهان قدم به عرصه وجود نهاد.
پدرش، آقا سید محمد بن سید على، از نوادگان سید عبدالله بلادى بحرینى و از علماى بهبهان بود.
خـانـدان
نیاى بزرگ آیت الله سید على موسوى بهبهانى از کشور بحرین بود. چگونگى مهاجرت این خاندان به بهبهان را این چنین نوشته اند:
زمانى در منطقه بلاد (از روستاهاى بحرین) گوهرى از سلاله پاک رسول گرامى درخشید و فرزندى از نسل امام موسى بن جعفر(علیهما السلام) دیده به جهان گشود و سید عبدالله نام گرفت. وى از خاندان «آل غریف» به شمار مى رفت و نزد استادان عالى مقام حوزه علمیّه بحرین بهره فراوان برد.([1])
خوارج در قرن 11 هـ .ق. بر بحرین مسلّط شدند. حاکمیت مستبدّانه آنان موجب اذیت و آزار علماى آن دیار شد. از این رو، عده بسیارى از استوانه هاى عظیم حوزه علمیّه بحرین به کشورهاى ایران و عراق مهاجرت کردند.
سید عبدالله نیز همراه استادش، شیخ عبدالله بحرانى به سوى بهبهان مهاجرت کرد. او در حالى قدم به بهبهان نهاد که عالمى پرهیزگار و فقیهى گرانمایه بود. شیخ یوسف بحرانى که از شاگردان این مرد بزرگ بود، درباره اش مى نویسد: «وى دانشمندى پرهیزگار، متقى، زاهد، عابد و یگانه مردى است که در عصر خویش، همتایى در تقوا نداشت و پس از وفات استادش ـ شیخ عبدالله بحرانى ـ عهده دار امامت جمعه و جماعت شهر بهبهان گردید.»([2])
تحصیل
آیت الله سید على موسوى بهبهانى دروس مقدماتى را در بهبهان، تا 18 سالگى نزد آقا میرزا محمد حسن بهبهانى، آقا شیخ عبدالرسول بهبهانى، آیت الله آقا سید محمد ناظم الشریعه بهبهانى و علماى دیگر بهبهان فرا گرفت.
از آغاز تحصیل، آثار نبوغ و استعداد در سیماى وى آشکار بود به طورى که بارها استادانش این موضوع را یادآور شدند.
هـجـرت
وى اواخر سال 1322 هـ .ق. براى ادامه تحصیل، از بهبهان عازم نجف اشرف شد در آن هنگام مجتهدى متجزّى بود. بهبهانى 6 سال در درس آخوند خراسانى، و آیت الله سید محمد کاظم یزدى شرکت کرد و سطح عالى فقه و اصول را فرا گرفت. بیش ترین استفاده علمى او از محضر آیت الله سید محسن کوه کمرى بود.
بهبهانى در سال 1328 هـ .ق. به بهبهان برگشت و در این شهر ازدواج کرد و به تدریس علوم اسلامى پرداخت و سال بعد عازم عتبات عالیات شد. بیمارى باعث شد که بهبهانى یک سال بیش تر در عراق نماند و به شهر بهبهان برگردد.
حوزه علمیّه بهبهان
وى 7 سال در حوزه علمیّه بهبهان، به تدریس پرداخت و در سال 1338 هـ .ق. به درخواست گروهى از شاگردانِ ممتاز آیت الله سید محسن کوه کمرى، براى سومین بار عازم نجف اشرف شد. بهبهانى پس از تهیّه منزل، به ایران باز مى گردد تا خانواده خود را نیز به نجف ببرد.
بهبهانى همراه همسرش به سوى عراق حرکت مى کند، اما بیمارى همسرش در رامهرمز که در مسیر راه بهبهان ـ اهواز قرار داشت، سبب شد تا براى معالجه همسرش در رامهرمز بماند. مردم رامهرمز با اصرار از او خواستند تا در شهرشان اقامت کند و به ارشاد آن ها بپردازد. او براى رفتن به عتبات استخاره کرد که خوب نیامد لذا ماندگار شد. بهبهانى 23 سال (1339 ـ 1362 هـ .ق.) در رامهرمز، به هدایت مردم پرداخت. و بیش تر مردم رامهرمز از وى تقلید مى کردند.
تدریس در کربلا و نجف
وى در سال 1362 هـ .ق. براى چهارمین بار به قصد زیارت ائمه(علیهم السلام) به عتبات عالیات مشرف مى شود و بنا به درخواست آیت الله حسین طباطبایى قمى ـ که مرجع تقلید و رئیس حوزه علمیّه کربلا بود ـ در کربلا اقامت گزید. او 2 سال در حوزه علمیّه کربلا، به تدریس خارج فقه و اصول پرداخت و بعد از آن، به نجف رفت. در همان آغاز ورود او به نجف، جمعى از فضلا و دانشمندان از وى درخواست نمودند تا تدریس را آغاز نماید، او نیز به تدریس خارج فقه پرداخت. توانایى علمى او چنان بود که یکى از فضلاى با سابقه نجف اشرف پس از شرکت در درس او گفت: «چیز عجیبى است! مباحثى که آقاى... (یکى از فقیهان بزرگ نجف اشرف که استاد بلامنازع آن روز نجف بود) مدت ها درباره آن بحث و بررسى نموده است، آقاى بهبهانى با مختصر توضیحى و به بهترین وجهى آن را حل کرد.»
تقاضاى مردم رامهرمز
در سال 1365 هـ .ق. مردم رامهرمز با ارسال نامه و طومار به نجف، خواستار بازگشت آیت الله بهبهانى به رامهرمز شدند. بهبهانى عازم رامهرمز شد و 5 سال دیگر در آن جا ماند.
آیت الله بهبهانى در سال 1370 هـ .ق. براى معالجه به تهران سفر کرد. پزشکان به او توصیه کردند در شهرى اقامت گزیند که دسترسى به دارو و دکتر و بیمارستان براى او آسان باشد. از این رو، بهبهانى به اهواز رفت و در آن جا مشغول تدریس شد.
هجرت به اصفهان
وى در سال 1386 هـ .ق. براى تغییر آب و هوا، به اصفهان مى رود. علما و مردم متدیّن اصفهان به او پیشنهاد نمودند که در اصفهان اقامت گزیند. از آن جا که خوزستان به وى احتیاج داشت و سرماى اصفهان در پاییز و زمستان براى وضعیت جسمانى او مناسب نبود، ناگزیر بنا مى گذارد که بهار و تابستان را در اصفهان بماند و پاییز و زمستان را در خوزستان. این برنامه تا آخر عمر ایشان ادامه داشت.([3])
مکتب علمى
مبنا و مکتب علمى ایشان براساس مکتب آقا شیخ هادى تهرانى استوار بود، که آن را ـ که عبارت بود از «قاعده مقتضى و مانع»([4]) ـ از استاد علامه اش مرحوم آقا سید محسن کوه کمرى تبریزى به ارث برده بود.
او در علم صرف و نحو و معانى و بیان چنان مسلّط بود که انسان را به یاد «ابن هشام» و «تفتازانى» مى انداخت. وى در این علوم کتاب ها و مقالاتى به یادگار نهاده است.
او در حدیث، تفسیر، رجال و درایه نیز استادى توانا بود.
آیت الله بهبهانى فرمود: «مرحوم آقا شیخ هادى تهرانى عقیده داشت که اگر محصلِ سطح خوانده اى، براساس مکتب فقهى و اصولى او، 4 سال درست درس خارج بخواند، مجتهد مسلّم خواهد شد. چون مبانى او بسیار روشن و فشرده و دور از زوائد بود. هدف آن مرحوم این بود که اهل فضل هر چه زودتر به عمق مطالب برسند و از عمر گرانبهاى خود حدّاکثر استفاده را ببرند.»([5])
مردى از آسمان
او با کمال تواضع و فروتنى، اشکالات و پاسخ هاى طلاّب مبتدى را بررسى مى نمود. گاهى نکاتى از صرف و نحو را از آن ها مى پرسید و اگر قدرت بر جواب نداشتند، مى فرمود: بروید و فکر کنید و مطالعه نمایید و پاسخ آن را بیاورید. اگر طلاّب از عهده جواب بر نمى آمدند، خودش جواب آن را مى داد.
او هنگام درس و بحث، مجادله نمى کرد و هیچ گاه نظر خود را به دیگران تحمیل نمى کرد. اصرارى نداشت که نظریه او را بپذیرند، بلکه پذیرش آن را به عهده مخاطب مى گذاشت.
بردبارى و سکوت وى ضرب المثل بود. به ندرت لب به سخن مى گشود. سخنانش، عموماً پخته و حساب شده و سنجیده بود.
اطلاعات بسیارى درباره ضرب المثل ها، تاریخ، تفسیر قرآن و حدیث داشت و در سخنرانى هایش از آن ها سود مى جست.
بسیار شمرده و فشرده سخن مى گفت. با این که مرجع تقلید بود و در سطح عالى علمى قرار داشت، سخنانش در حدود اُفق فکر مخاطب بود.
لباسش بسیار ساده، اما تمیز و پاکیزه بود.
به همه مردم احترام مى کرد. در دیدارها و مجالس عمومى، براى همه از جا برمى خاست. و با تواضع و فروتنى خاصّى به سخنان و درد دل مردم، به ویژه افراد فقیر، گوش مى داد.
غذایش بسیار ساده بود. هر کس به منزل ایشان مى آمد صبح یا ظهر یا شب، هنگام صرف غذا در کنار سفره و پهلوى وى مى نشست، حتى اگر غذاى خاصى داشت، از دیگران جدا نمى شد.
مدتها بود که وقتى مى خواست به جایى برود،مدت زیادى در کنار خیابان مى ایستاد تا تاکسى اى خالى پیدا شود و حاضر نبود مبلغى، هر چند ناچیز، از سهم امام(علیه السلام) صرف خرید ماشینى کُهنه نماید.
در بحث هاى علمى، احترام و حرمت بزرگان را رعایت مى کرد و با کمال ادب، به نقد نظریه هاى آنان مى پرداخت.([6])
در موقع لزوم و ضرورت، از قاطعیت و صراحت لهجه ـ همراه با متانت ـ فرو گذار نمى نمود.
در جلسات عمومى (روزهاى جمعه و اعیاد) که مردم به دیدارش مى شتافتند، «مجموعه ورّام» یا کتاب هاى اخلاق و حدیث را برمى داشت و براى مردم مى خواند. هنگامى که افرادى وارد مجلس مى شدند، ایشان جهت احترام آنان کتاب را مى بست و از جاى برمى خاست. در این موقع، افراد قبلى دست بوسى و خداحافظى مى نمودند و جاى خود را به تازه واردان مى دادند. ایشان مجدداً مى نشست و به قرائت کتاب مى پرداخت.
هیچ گاه نسبت به هیچ کس کوچک ترین غیبت و... از زبان و حرکات و اشاره حضرتش مشاهده و مسموع نگردید. روزى یکى از شاگردانش به طور خصوصى درباره فردى از روحانیون اهواز که داعیه فقاهت و اجتهاد داشت، از ایشان مى پرسد: آیا فلانى مجتهد است؟ فقط فرمود: پیش من نه، به نظر من نه.([7])
هاتفى در خواب
حاج سید مهدى مصطفوى ـ پدر آیت الله حاج سید فرج الله مصطفوى بهبهانى ـ مخارج زندگى برادر زاده اش، آیت الله بهبهانى را در دوران تحصیلش در نجف، تأمین مى کرد.
حاج سید مهدى مصطفوى به دلیل، مشکلات مالى، حدود 6 ماه نتوانست مخارج زندگى برادر زاده اش را تأمین کند. آیت الله بهبهانى براى تأمین مخارجش، تمام کتاب هایش را گرو مى گذارد و بدهى هاى خود را مى پردازد اما حدود 10 تومان از بدهى هایش باقى مى ماند. طلبکار چند بار نزد آیت الله بهبهانى مى رود و خواهان دریافت طلبش مى شود، اما بهبهانى پولى در اختیار نداشت. حاج باقر بوشهرى که از تجار بهبهانى الاصل و مقیم کربلا بود، خوابى مى بیند و در خواب به او گفته مى شود: به مدرسه... برو و بدهى آقا سید على را بده! او صبح روز بعد، به آن مدرسه مى رود و بعد از آگاهى از مشکل مالى آیت الله بهبهانى، تمام کتاب هاى او را از گرو خارج مى نماید و بدهى او را پرداخت مى کند.([8])
نظریه فقهى بدیع
آیت الله محمد تقى جعفرى به همراه آیت الله سید على موسوى بهبهانى درباره «مواد نُه گانه زکات» تحقیقى انجام دادند و در آن تحقیق به این نتیجه رسیدند که انحصار متعلَّق زکات به «نُه» ماده، حکم به مقتضاى مصالح معیشتى آن زمان بوده است، یعنى آن «نُه» ماده با مقدارهاى معین براى تأمین معاش نیازمندان کفایت مى کرد. ولى امروز به خصوص با دگرگونى در برخوردارى از مواد و سلطه بسیار شگفت انگیز صنعت بر همه مواد زندگى، و غلبه شهر نشینى ها به روستا نشینى ها، نُه ماده مزبور نمى تواند نیازمندى هاى معیشت مردم را مرتفع بسازد. به عنوان مثال نسل شتر رو به انقراض است یا به قدرى تقلیل یافته است که آن را به عنوان معیشت مردم نمى توان به حساب آورد. همچنین خرما و مویز نیز به اضافه اینکه از ماده معیشت ضرورى به تجمل دگرگون شده است، بسیار کمتر از آن تهیه مى شود که بتواند پاسخگوى احتیاجات مادى و معیشت مردم بوده باشد. دلائل این قول به نحو اختصار عبارتند از:
1 ـ علت وضع تکلیف «زکات»، مرتفع ساختن احتیاجات معیشتى نیازمندان بوده است.
2 - در سیزده روایت در کتاب زکات، در وسائل الشیعه، پس از بیان نُه ماده زکات، عبارت زیر دیده مى شود: «وَعَفى رسولُ اللهِ سِوى ذلک»([9]) یعنى «پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) غیر از مواد نُه گانه را عفو فرموده است».
که از کلمه «عفو» مى توان چنین استنباط کرد که امکان داشت آن حضرت بیش از «نُه» ماده را براى زکات مخرج تعیین فرمایند و به عبارت دیگر: فقط به عنوان صلاحدید و اعمال رویه حکومت وقت بوده و با شرایط اقلیمى و زمانى سنجیده شده است، نه اینکه حکم ابدى خدا باشد.
3 - دلیل بسیار روشنى بر این مطلب، کارى است که خود امیرالمؤمنین على(علیه السلام) در دوران زمامدارى اش انجام داده اند: محمد بن مسلم و زُراره از هر دو امام (امام باقر(علیه السلام) و امام صادق(علیه السلام)) نقل مى کنند که امیرالمؤمنین(علیه السلام)براى اسبهایى که به چراگاه مى رفتند در هر سال، دو دینار زکات وضع کرد. در این باره روایات متعددى وارد شده است.([10])
با اندک توجهى به فقه اسلامى و قوانین آن، این مطلب روشن است که اگر مقدار مقرر، حتمى و ابدى و غیر قابل تغییر بود، مانند عدد رکعات در نمازها، افزودن ماده دیگر به مواد زکات به وسیله ایشان، بر خلاف قانون اسلامى بود.
4 - یونس بن عبدالرحمن بنا به نقل کلینى صاحب کتاب کافى، انحصار مواد زکات را در 9 ماده، مخصوص صدر اول اسلام دانسته، و مواد دیگرى را که در روایات، ضمیمه مواد مذکور شده است، به مراحل بعد از صدر اسلام حمل نموده است. یونس مى گوید: چنان که نماز هم در اول بعثت دو رکعت بود، سپس پیغمبر رکعات بعدى را اضافه کرد.([11])
5 ـ ابو بصیر با سند کاملاً معتبر مى گوید: به حضرت امام صادق(علیه السلام) عرض کردم: آیا براى برنج زکات مقرر شده است؟ فرمود: بلى. سپس فرمود: در آن زمان در مدینه برنج نبود، لذا درباره برنج چیزى گفته نشده است، ولى فعلاً در مدینه برنج کاشت مى شود، چگونه برنج زکات ندارد، در صورتى که عموم مالیات عراق از برنج است([12]).([13])
پیکار با دژخیمان پهلوى
o در نیمه دوم 1341،ش. رژیم پهلوى تصمیم گرفت انجمن ایالتى و ولایتى را در شهرها ایجاد نماید، ولى روحانیون به سبب مسائل خلاف شرعى که در این طرح گنجانیده شده بود، با این اقدام دولت به شدّت مخالفت کردند. مراجع تقلید قم، امام خمینى(قدس سره)، آیت الله بهبهانى و علماى طراز اول کشور با صدور اعلامیه و سخنرانى، به مخالفت با این طرح برخاستند.
بعد از مدت ها که مبارزات روحانیون و مردم اوج گرفت، رژیم پهلوى طرح انجمن هاى ایالتى و ولایتى را رها کرد.
o در تاریخ 2/1/1342 (مطابق با 25 شوال، سالروز شهادت امام صادق(علیه السلام)) مزدوران رژیم پهلوى به مدرسه فیضیه حمله کردند، که منجر به زخمى شدن و شهادت شمارى از طلاب گردید.
اعلامیه هاى زیادى از سوى مراجع تقلید، در محکومیت اقدام رژیم صادر گردید. آیت الله بهبهانى نیز به این عمل اعتراض کرد.
o پس از دستگیرى امام خمینى در سال 1342، شمارى از علماى شهرستان ها به عنوان اعتراض به دستگیرى امام خمینى، در تهراناجتماع کردند. آیت الله بهبهانى نیز در این اجتماع شرکت داشت.
چون وى مورد احترام خاصّ مراجع و روحانیون بود، جلسات زیادى از طرف مراجع و علما، در منزل محل سکونت ایشان تشکیل شد. آیت الله پسندیده ـ برادر امام خمینى ـ در این مورد فرمود:
«بنده کاملاً به خاطر دارم، ساواک به منزل محل سکونت ایشان مأمورینى فرستاد و ایشان را به خروج از تهران ملزم نمود که با مداخله بعضى از علما، مأمورین از منزل ایشان خارج شدند ولى بعد از چند روز، چون حضور حضرت آیت الله بهبهانى در تهران براى دستگاه گران و خطرناک بود، دستگاه مى خواست ایشان را به ترک تهران وادار نماید، ولى بازهم اقدامات ایشان و سایر مراجع و روحانیون و تأیید عمومى مردم مانع از آن کار شد، بلکه منجر به آزادى حضرت امام گردید. به محض آزادى حضرت امام، آیت الله بهبهانى به ملاقات ایشان رفتند که بسیار مورد احترام ایشان نیز قرار گرفتند.»([14])
o آیت الله بهبهانى پس از دستگیرى امام خمینى، اعلامیه بسیار شدیدى علیه دستگاه پهلوى صادر کرد. وى در این اعلامیه، مرجعیت امام خمینى را اعلام نمود و از ایشان با عنوان «آیت الله العظمى» تعبیر کرد. در تابستان 1343، آیت الله بهبهانى به قم مشرّف شد. امام خمینى ایشان و همراهانش را به منزل خود دعوت نمود و آنان 10 روز میهمان امام خمینى بودند.
وى بسیار مورد احترام امام بود، به گونه اى که امام با تعبیر «ابو الفقهاء و شیخ العلماء» از ایشان نام مى برد. آیت الله بهبهانى همواره از قیام امام خمینى علیه رژیم پهلوى پشتیبانى مى کرد.
o آیت الله بهبهانى در جنگ 6 روزه اعراب و اسرائیل، اعلامیه شدید الّحنى از اصفهان علیه اسرائیل و آمریکا و انگلیس صادر کرد و معامله با اسرائیل را تحریم نمود. این اعلامیه منجر به بازداشت وى شد. رژیم پهلوى نتوانست آیت الله سید على موسوى بهبهانى را بیش از چند ساعت زندانى کند زیرا مردم اصفهان پس از با خبر شدن از دستگیرى وى، به اعتراض علیه رژیم دست زدند، به طورى که وضعیت شهر متشنّج شد.
رژیم پهلوى پس از ناکامى در زندانى ساختن آیت الله بهبهانى، فرزند ارشدش حجت الاسلام و المسلمین سید عبدالله مجتهد زاده را در خوزستان بازداشت کرد و او را چند هفته در زندان نگه داشت.
o پس از آن که رژیم پهلوى گوشت منجمد باذبح غیر اسلامى از خارج وارد کرد، آیت الله بهبهانى حکم به تحریم آن داد که در نتیجه، امکان توزیع این گوشت براى دولت در خوزستان به وجود نیامد.
o هنگامى که رژیم پهلوى رساله امام خمینى را منع کرده بود، آیت الله بهبهانى اجازه داد رساله امام خمینى به نام «جامع المسائل آیت الله بهبهانى» چاپ شود. وى به مقلّدان خود اجازه داد که وجوهات شرعیه خود را براى امام خمینى بفرستند. او مى فرمود: «آقاى خمینى بیش از من به این وجوهات احتیاج دارند.»([15])
پیام امام خمینى
امام خمینى از آن هنگام که فشار رژیم پهلوى برحوزه هاى علمیّه و علما شدّت گرفته بود، با پیام هاى روح افزاى خود، جانى دوباره به حوزه ها و ملّت دمید.
در یکى از این پیام ها چنین آمده است:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
مسلمین آگاه باشند که اسلام در خطر کفر است. مراجع و علماى اسلام بعضى محصور و بعضى محبوس و مهتوک هستند. دولت امر داد حوزه هاى علمیّه را هتک کنند و طلاب بى پناه را کتک بزنند و بازار مسلمین را غارت کنند و درب و پنجره مغازه ها را بشکنند.
در تهران حضرت آیت الله خوانسارى و حضرت آیت الله بهبهانى را در محاصره شدید قرار دادند و عده اى از علماى محترم و وعّاظ معظّم را محبوس نمودند و ما از آن ها به هیچ وسیله نمى توانیم اطلاع پیدا کنیم. اراذل و اوباش را تحریک مى کنند که به علما و روحانیین اهانت کنند. آقایان طلاب و مبلغین را مانع مى شوند که براى تبلیغ اسلام در نواحى ایران بروند و تبلیغ احکام کنند. با ما معامله بردگان قرون وسطى مى کنند. به خداى متعال، من این زندگى را نمى خواهم.
«انّى لا ارى الموت الاّ سعادة و الحیوة مع الظّالمین الاّ برماً.» کاش مأمورین بیایند و مرا بگیرند تا تکلیف نداشته باشم. فقط جرم علماى اسلام و سایر مسلمین آن است که دفاع از قرآن و ناموس اسلام و استقلال مملکت مى نمایند و با استعمار مخالفت دارند. اینست حال ما تا آقاى عَلَم و ارسنجانى چه بگویند.
بهمن 1341
خروش دریا
اینک اعلامیه هاى آیت الله سید على موسوى بهبهانى را که بسان غرّش ابر بر سیاهى شب، زخمى التیام نیافتنى بر پیکره رژیم پهلوى، بر جاى نهاد، را با هم مى خوانیم.
وى درباره انجمن هاى ایالتى و ولایتى، تلگرافى خطاب به شاه نوشت که در بخشى از آن آمده است:
... اخیراً در جرائد که خبر تشکیل انجمن هاى ایالتى و ولایتى درج شده، اسلامیت و ذکوریت که دو شرط اساسى و قانونى بوده، در تصویبنامه مذکور حذف شده، این امر نگرانى عامه علاقمندان به دین مبین اسلام بالاخص علماى اعلام را که حامیان مذهب هستند، فراهم آورده در این موقع که سیل بى دینى در خارج، استقلال کشورهاى مسلمین را تهدید مى کند، حمایت از مقررات اسلام و رضایت عامه شرط نخستین استقلال کشور است. على هذا مستدعى است که امر به الغاى تصویبنامه مذکور صادر فرمایند.([16])
الاحقر على الموسوى البهبهانى
1341
پس از آن که رژیم پهلوى ملاقات علما با امام خمینى را ممنوع ساخت، آیت الله بهبهانى این اعلامیه را صادر کرد:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
ملت مسلمان ایران! بدیهى است برادران ایمانى از وقایع چند ماهه اخیر و تجاوز دستگاه دیکتاتورى و استبداد به حریم مقدس اسلام و روحانیت اطلاع کامل دارند و مى دانند که پس از بازداشت حضرت حجت الاسلام و المسلمین آیت الله آقاى خمینى ـ دامت برکاته ـ و آیت الله قمى و آیت الله محلاتى و سایر علما و حجج اسلام و خطبا و وعاظ محترم، مردم غیور و شرافتمند تهران و سایر شهرستانها در 12 محرم (15 خرداد) آن قیام تاریخى را نموده و در مقابل مظالم دژخیمان استبداد و اعتراض به بازداشت غیر قانونى آقایان با کمال آرامش در خیابانها به راه افتاده و آزادى آیات عظام و وعاظ و سایر بازداشت شدگان را خواستار گردیدند.
دولت به جاى اینکه به خواسته هاى قانونى مردم مسلمان توجه کند، عده اى را مأمور خرابکارى نمود تا بتوانند مجوزى براى اعلام حکومت نظامى و توقیف مردم مسلمان به دست آورد و مرتکب آن همه جنایات و کشتار بى رحمانه شود و هزاران خانواده را داغدار و تاریخ مملکت اسلامى ایران را ننگین سازد. اخیراً که حجج اسلام و روحانیون بزرگ شهرستانها براى ابراز همدردى و هماهنگى با مراجع به تهران آمده اند، اینجانب نیز به همین منظور از خوزستان به تهران آمده ام، دولت به جاى اینکه عاقلانه از این فرصت استفاده نماید، بر خلاف تمام موازین شرعى و قانونى ممالک آزاد جهان، به آقایان اخطار نموده هر چه زودتر تهران را ترک گویند و حتى بعضى از ایشان را به وسیله مأمورین به محل خود عودت داده اند، من از دستگاه دیکتاتورى سؤال مى کنم آیا مهاجرت علماى اعلام شهرستانها جز به منظور پشتیبانى از مراجع تقلید که خواست آن ها خواسته تمام ملت مسلمان ایران است، براى امر دیگرى بوده؟ آیا آیات عظام با اجتماع خود در تهران براى دستگاه دیکتاتورى خطرى ایجاد نموده است؟ آیا جز براى این بوده که به دنیا ثابت کنند قیام مراجع و ملت ایران به لحاظ دفاع از حریم مقدس اسلام تا سر حدّ امکان ادامه دارد و تا به هدف مقدس خود نرسند از پاى نخواهند نشست!
عجبا! در کشورى که فریاد آزادیخواهى گوشها را کر نموده، به چه مجوز قانونى از اجتماع علماى شهرستانها که نماینده مردم مسلمان ایران هستند جلوگیرى مى کنند.
آیا در این مملکت مرجع صلاحیتدارى نیست که در این محیط خفقان آور به این تجاوزات و قانون شکنى هاى دستگاه دیکتاتورى خاتمه دهد و این نگرانى شدید را از ملّت مسلمان ایران مرتفع سازد؟!
البته انتخاباتى که به وسیله این دولت غیر قانونى و در زیر سایه سر نیزه انجام پذیرفته، نتیجه آن معلوم است. علاوه آیات عظام بالاخص حضرت آیت الله العظمى آقاى خمینى ـ دامت برکاته ـ که از اعاظم مراجع تقلید و مورد احترام تمام مسلمانان جهان مى باشند، معظم له را در محدودیت شدید قرار داده و اجازه ملاقات به اشخاص داده نمى شود.
بدون تردید این اعمال غیر انسانى و خلاف قانون، مورد تنفر و انزجار شدید ملت مسلمان و شریف ایران است. روحانیت همواره به وظایف شرعى خود عمل نموده و تا بر آورده شدن تمام خواسته هاى قانونى ملت ایران در مقابل دستگاه فاسد استعمارى و استبدادى از پاى نخواهند نشست. «و ما ارید الاّ الاصلاح ما استطعت و ما توفیقى الاّ بالله، علیه توکّلت و الیه اُنیب.»([17])
على الموسوى البهبهانى
15 ربیع الاول 1383 ـ تهران
اعلامیه آیت الله سید على موسوى بهبهانى به مناسبت تبعید امام خمینى:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
(ان تنصروا الله ینصرکم و یثبّت اقدامکم)
ملت ایران، مردم خوزستان!
مردم غیور مسلمان، هنوز جنایات پانزدهم خرداد و حبس عده اى از علماء و دانشمندان را فراموش نکردند که خبر تأثّرانگیز تبعید حضرت آیت الله آقاى خمینى ـ دامت برکاته ـ را شنیدند. شما ملت شریف استحضار دارید که دولت ایران با یک مرجع تقلید که مصونیت قانونى دارد چه رفتارى نموده، آرى در ایران هر کس حق بگوید باید مورد مؤاخذه و تعقیب دستگاههاى انتظامى قرار گیرد. مگر آیت الله خمینى چه عملى انجام داد جز اینکه مى خواسته است از حریم مقدس دین پشتیبانى نماید دست استعمار را کوتاه کند مانع نفوذ بیگانگان در کشور شود ملت ایران را از خطرى که به سوى آن ها روى آورده، آگاه سازد. دنیا بداند که هدف ایشان هدف تمام روحانیت ایران بلکه روحانیت شیعه و اسلام است. خواسته ایشان خواسته تمام روحانیون است. دولت باید به نصایح روحانیین توجه کند و در مقام اجراى دستورات دین مبین اسلام برآید و به اعمال ننگین و بر خلاف اصول انسانیت دست نزند. براى فقر و بدبختى مردم چاره اى بیاندیشد براى بیکاران فکرکار نماید.
عجبا! وکلاى بى موکّل به روحانیت اسائه ادب نموده و با کمال بیشرمى در مجلس، بیاناتى نموده اند که علاوه بر ملت ایران، موجب خشم و تنفّر ملل مسلمان گردیده است و جراید مزدور نیز با وقاحت هر چه تمام تر به حریم مقدس دین و روحانیت تجاوز نموده. بدیهى است ملت ایران در موقع مقتضى جواب این یاوه سرایى ها را خواهد داد. دولت ایران بداند که با تبعید و حبس و حصر، جامعه روحانیت از بیان حقایق خوددارى نخواهد نمود و از اعمال خلاف قانونى جلوگیرى خواهد کرد و با پشتیبانى حضرت ولىّ عصر ـ عجّل الله تعالى فرجه الشّریف ـ به وظیفه خود عمل مى نماید.([18])
دهم رجب 1384 ـ اهواز
و اعلامیه اى دیگر:
بسم الله الرّحمن الرّحیم
(وَلاتَهِنُوا وَ لا تَحْزَنُوا وَ اَنْتُم الاَعْلونَ اِنْ کُنْتُم مُؤمنین) (سوره آل عمران، آیه 139، ترجمه: اى مسلمانان! مبادا سستى کنید. و هرگز از این تهاجمات وحشت به خود راه ندهید که شما بر دیگران برتر و پیروزید اگر مؤمن باشید).
به حکم این آیه شریفه شرط اول تفوّق و برترى مسلمین بر کفار مانند یهود، ایمان به خدا و رسول و قیامت و حقانیت دین مبین اسلام و عمل به احکام است. و لازمه مسلمانى که عمل به احکام ننماید، مغلوبیت است. تا ما عامل به دستورات دین نیستیم کفّار بر ما مسلط خواهند بود و اگر مؤمن به خدا و رسول شدیم خود را به خطاب آیه: (وَلاَ تَهِنُوا فِی ابْتِغَاءِ الْقَوْمِ إِنْ تَکُونُوا تَأْلَمُونَ فَإِنَّهُمْ یَأْلَمُونَ کَمَا تَأْلَمُونَ وَتَرْجُونَ مِنْ اللهِ مَا لاَ یَرْجُونَ وَکَانَ اللهُ عَلِیماً حَکِیماً) (سوره نساء، آیه 104، ترجمه: اى مسلمانان! پیکار با قوم کافر منش یهود را دنبال کنید و در این هرگز سستى نورزید. اگر شما در اثر حوادث روز احساس درد مى کنید دشمنان اسلام نیز در اثر فشار جنگ به ستوه آمده مانند شما احساس ناراحتى مى نمایند به علاوه اینکه شما از خداى خود امیدها دارید که آن ها ندارند و خداى متعال همیشه دانا و حکیم است.) مخاطب مى دانیم.
کسانى که مؤمن به حقانیت قرآن مجید هستند به حکم آیه شریفه (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَالنَّصَارَى أَوْلِیَاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیَاءُ بَعْض وَمَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللهَ لاَ یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمِینَ) (سوره مائده، آیه 51، ترجمه: اى مسلمین! با عناصر ناپاک یهود و نصارا طرح دوستى نیاندازید و هرگز کار خود را به آنان نسپارید، در صورتى که آنان باید بر عناصرى مانند خود ولایت داشته سرپرستى کنند و هر کس از شما یهودیان و مسیحیان را دوست خود گیرد او هم از آنان است و خداى متعال ستمگران را هدایت نخواهد کرد) باید از هر گونه ارتباط با اسرائیل و عمّال آن (یهود) خوددارى کنند.
بر قاطبه مسلمین لازم است، الفت و دوستى و معامله و معاشرت با کفّار، خاصه اسرائیلى ها که جوانان و افراد مسلمین را به خاک و خون کشیده و با اشغال متجاوزانه شهرهاى مسلمین، اعراض و نوامیس آنان را هتک مى کنند به کلّى ترک و از این راه و هم از طریق کمک واعانت به آسیب دیدگان مسلمین به هر نحو مقدور، انزجار خود را علیه اسرائیل و متجاوزین به حقوق اعلام دارند. (إِنْ تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ) (سوره محمّد، آیه 7، ترجمه: اى مسلمین! اگر خدا را یارى کنید او نیز شما را یارى خواهد کرد و قدمهایتان را در فعالیتهاى اجتماعى استوار مى سازد.)([19])
28 ربیع الاول 1387 ـ اصفهان
فـرزنـدان
آیت الله بهبهانى داراى پنج پسر و سه دختر بودند که نام پسران به این شرح است:
1. سید مهدى. 2. سید رضا. 3. مرحوم حجت الاسلام حاج سید عبدالله مجتهد زاده. 4. مرحوم حجت الاسلام سید جعفر مجتهد زاده. 5. مرحوم حجت الاسلام سید محمّد تقى مجتهد زاده.
شاگردان
ایشان بیش از نیم قرن تدریس کردند و شاگردان فراوانى در حوزه هاى علمیّه بهبهان ،رامهرمز، کربلا، نجف، اهواز و اصفهان، تربیت کردند، که به برخى از آنان اشاره مى کنیم:
1. حجت الاسلام آقا سید محمد رضا شفیعى دزفولى: نویسنده مصباح الهدایة، اتمام الحجة، تنزیه سید الانبیاء و فضایح الصوفیه.
2. علاّمه سید عباس حسینى کاشانى: نویسنده حدائق الانس، منهاج الجنان و احسن الجزاء.
3. جواد تارا: استاد دانشگاه تهران و نویسنده خداشناسى یا رشد حکمت در اسلام.
4. حجت الاسلام شیخ ناصر حمادى: نویسنده صفایا العقول فى علم الاصول و مرآت الواقع.
5. حاج شیخ محمّد حسن مظاهرى کرونى: فرزند آقا شیخ على. آیت الله بهبهانى به دعوت وى به اصفهانآمد.
6. حاج شیخ على محمد ابن العلم: نویسنده منتخبات ابن العلم.
7. حجت الاسلام حاج سید محمد کاظم آل طیب.
8 . حاج سید محمد بن سید نعمت الله جزایرى: نویسنده نابغه فقه و حدیث (شرح حال سیّد نعمت الله الجزایرى)، تذکره شوشتر و شجره نوریه.([20])
تألیفات
1 - مصباح الهدایة فی اثبات الولایة: این کتاب که نخستین و مشهورترین اثر وى مى باشد، درباره 40 آیه درباره شایستگى ائمه طاهرین(علیهم السلام) براى زمامدارى جامعه اسلامى و نقل چهل حدیث در تفسیر آن ها از طریق شیعه و سنى است. این کتاب تاکنون دوبار به فارسى ترجمه شده است. سید محمدرضا شفیعى دزفولى آن را با نام «مفتاح العنایة فى ترجمة مصباح الهدایة» و على دوانى با نام «فروغ هدایت» ترجمه کرده است.
2 - القواعد الکلیه فیما یبتنى علیه کثیر من معضلات مسائل الفقه و الاصول: جلد اول این کتاب در سال 1374 هـ .ق. و جلد دوم آن در سال 1380 هـ .ق. در تهران انتشار یافت.
3 - «الاشتقاق» یا «کشف الاستار عن وجه الاسرار المودعة فى الروایة الشریفه»: درباره حدیث معروف ابوالاسود دُئلى راجع به مبدأ علم نحو و ادبیات زبان عربى به نقل از حضرت على(علیه السلام) مى باشد که در سال 1381 هـ .ق. در تهران چاپ شد.
4 - اساس النحو: این کتاب در علم نحو و شناخت مبانى زبان عربى و به سبکى کاملاً نو، مباحث گوناگون ادبیات عرب و علم نحو را مورد بحث و بررسى قرار داده و اشتباهات دانشمندان این علم را روشن ساخته و در سال 1385 هـ .ق. در تهران منتشر شده است.
5 - حاشیه عروة الوثقى: در سال 1390 هـ .ق. در قم چاپ شد.
6 - بیست پرسش و پاسخ آن: این کتاب مشتمل بر مسائل مختلف اعتقادى است و در سال 1390 هـ .ق. در قم چاپ شد.
7 - التوحید الفائق فى معرفة الخالق: این کتاب درباره کلام وحکمت الهى است و در سال 1380 هـ .ق. تجدید چاپ شد.
8 - مقالات حول مباحث الالفاظ: درباره علم اصول است و جلد اوّل آن در سال 1335 هـ .ق. در تهران چاپ شد.([21])
اجازه روایى
عده اى که از ایشان اجازه روایى دارند، عبارتند از آیات و حجج اسلام:
1. سید محمّد على روضاتى2. سید عبّاس حسینى کاشانى3. سید على شفیعى4. على دوانى5. ابوالحسن انصارى دزفولى6. سید محمّد رضا شفیعى.([22])
آثار خیریه
1. دارالعلم (مدرسه علمیّه) آیت الله بهبهانى در اهواز.
2. احداث 40 مسجد در کهکیلویه و بویراحمد.
3. تأسیس دبستان و دبیرستان دخترانه اسلامى در اهواز.
4. تأسیس درمانگاه حجتیه در خیابان سروش اصفهان.
5. تأسیس رادیولوژى مهدیه در اصفهان.
6. کمک به بازسازى خانه هاى آسیب دیدگان سیل قریه «اَشَنْ» (از توابع مهردشت علویجه اصفهان).
7. تأسیس مؤسسه تبلیغاتى آیت الله بهبهانى.([23])
وفـات
آیت الله سید على موسوى بهبهانى در شب 18 ذى القعده سال 1395 هـ .ق. در 92 سالگى چشم از جهان فروبست. در اندک زمانى، خبر رحلت ایشان به سراسر ایران رسید و مردم از شهرهاى مختلف در مراسم تشییع جنازه او در اهواز شرکت کردند. این مراسم چنان با عظمت برگزار شد که تعداد شرکت کنندگان را حدود 000/100 نفر تخمین زده اند. جسد مطهّرش در قسمتى از دار العلمى که خود بنا نهاده بود و وصیّت نموده بود که در آن جا دفن شود. به خاک سپرده شد.([24])
اکنون مرقد وى زیارتگاه مردم است.
1 و 2 - سیماى بهبهان، سید سیف الله نحوى، ص 79، (با اندکى تصرّف).
[3] - شرح حال، آثار و افکار آیت الله بهبهانى، على دوانى، ص90.
[4] - یکى از قواعد علم اصول است که براى استنباط احکام شرعى به کار برده مىشود.
[5] - شرح حال، آثار و افکار آیت الله بهبهانى، ص 100.
[6] - همان، ص 102.
[7] - مجلّه نور علم، دوره چهارم، شماره سوم (مقاله ناصر باقرى بیدهندى)، ص 48.
[8] - همان، ص 49.
[9] - وسائل الشیعه، ج 6، کتاب زکات، ص 33 ـ 38 و یک روایت در ص 53 آمده است.
[10] - همان، ص 51 و 53.
[11] - مصباح الفقیه، زکات، محقق و فقیه همدانى، ص 19.
[12] - تهذیب الاحکام، ج 4، ص 65، ح 4.
[13] - ر.ک: تفسیر و ترجمه نهج البلاغه، محمد تقى جعفرى، ج 2، ص 102 ـ 105.
[14] - مجلّه نور علم، دوره چهارم، شماره سوم، ص 52.
[15] - همان، ص 52 و 53.
[16] - اسناد انقلاب اسلامى، ج 2، ص 28.
[17] - همان، ج 2، ص 107.
[18] - همان، ج 2، ص 126.
[19] - همان، ج 2، ص 156.
[20] - مجلّه نور علم، دوره چهارم، شماره سوم، ص 56.
[21] - همان، ص 50 و شرح حال، آثار وافکار آیت الله بهبهانى، ص125.
[22] - مجلّه نور علم، دوره چهارم، شماره سوم، ص56.
[23] - شرح حال، آثار و افکار آیت الله بهبهانى، ص130.
[24] - همان، ص120.