سید على اصغر موسوى لارى
(1317ـ1374ق.)
عنوان مقاله: واحه وارستگى
نویسنده: حسن ابراهیم زاده
اشاره
در دل سرزمین تشنه وحدت و مهربانى، واحه اى به چشم مى خورد که هنوز تشنگان حیات واقعى، در سایه سار نخل ها و سایبان هاى آن، از کوثر جان بخش آن سیراب مى شوند واحه اى که بوى غدیر مى دهد بوى مردى که بوى نان در انبانش، پایان شب گرسنگى را به آنان خبر مى دهد و اشک شب هایش، غبار غربت و اشک بى کسى را از چهره فقرا و مستمندان مى زداید واحه اى به نام سیّد على اصغر موسوى لارى.
ولادت
آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى، در شوال المکرم سال 1317ق. در شهر لار دیده به جهان گشود. وى در دامان مادرى مهربان و متعبّد و پدرى مرجع و مجاهد و در خانه اى، شخصیت علمى و معنویش شکل گرفت که بوى عطر عدالت علوى و جهاد و اجتهاد، از سفرهاى ساده و قفسه کتاب ها در کنار تفنگ و قطار فشنگ آویزان شده پدرش به مشام مى رسید و این عطر عبا و عمامه، جان و روح هر شیفته جانان را نوازش مى داد.
آیت الله لارى از همان آغاز، بوى اسپند و گلاب هیئت هاى عزادارى امام حسین(علیه السلام)، بوى عطر نمازگذاران محراب مساجد و تکایا و بوى باروت تفنگ مجاهدان در رکاب پدرش، شم معنوى سیاسى او را چنان به کمال رساند که هرگز سلوک سیاسى و اجتماعى وى را نمى توان از مشى عرفانى و معنوى اش تفکیک کرد.
اوّلین استاد و مکتب علمى، معنوى و سیاسى آیت الله لارى، پدر بزرگورارش، حضرت آیت الله العظمى سیّد عبدالحسین لارى،[1] رهبر قیام تنگستان به شمار مى رود. کسى که آوازه علم، اجتهاد، عرفان و سیاستش، وى را در زمره شخصیت هاى بزرگ علمى، معنوى و سیاسى تاریخ تشیّع در سده کنونى و از تأثیر گذاران تاریخ ایران زمین در عصر حاضر قرار داده است. دومین استاد این عالم فرزانه، برادر بزرگوارش، آیت الله سید عبدالمحمد موسوى لارى است که پایه هاى علمى خود را با زانو زدن در محضر وى استوار کرد و درس هاى ابتدایى و سطح حوزوى را نزد وى تحصیل کرد. این استاد بزرگ که «آیتى از هوش و ذکاوت و حافظه به شمار مى رفت و در علمیت قوى و مورد تصدیق پدر گرانقدرش بود»،[2]خود از عالمان و مجاهدان خطه جنوب به شمار مى رفت، آیت الله سیّد على اصغر لارى، پس از هجرت اجبارى پدر و خانواده گرامى اش توسط حکّام جور، در سال 1332ق. به فیروز آباد و جهرم، براى ادامه تحصیل به نجف اشرف هجرت کرد و از محضر استادان بزرگ حوزه نجف بهره جست.
در مکتب نجف
آیت الله لارى به مدت هفت سال در نجف اشرف علاوه بر بهره معنوى حرم مولاى متقیان از استادانى کسب فیض کرد که هر یک سرآمد عصر خود و حتى اعصار قبل و بعد از خود به شمار مى رفتند. گویى تقدیر چنین بود که آیت الله لارى در برابر استادانى زانوى ادب بر زمین زند که از نظر جامعیت علمى و اخلاقى، نادره روزگار به شمار مى رفتند.
آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى[3]، مرجع بزرگ شیعیان از استادان معروف حوزه نجف بود که آیت الله لارى ضمن کسب فیض از مکتب علمى و فقهى اش، مفتخر به کسب اجازه اجتهاد از وى شد.[4]
آیت الله شیخ محمّدحسین غروى اصفهانى[5]، مشهور به کمپانى، مرجع بزرگى که جامعیت علمى او چنان بود که از وى 23 اثر عرفانى، فقهى، اصولى، فلسفى بر جاى مانده است. وى، یکى دیگر از استادانى بود که آیت الله لارى توانست از محضر او به کسب درجه اجتهاد مفتخر شود[6].
عارف بزرگ و آیت حق، آیت الله سیّد على قاضى طباطبایى[7] از دیگر استادان و تأثیر گذاران علمى و اخلاقى آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى است.
آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى تحت تعلیم و مراقبت چنین استادى به مرحله اى از مقام عرفانى نایل شد که به گفته یکى از چهره هاى بزرگ علمى کشور، او فردى «لطیف و در حد مجردات» بود.[8]
حلقه خوبان
آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى که در درس بزرگان زمان خود براى کسب علم، ادب و عرفان، زانوى ادب بر زمین زده بود، هم صحبت و همراه شخصیت هایى بود که هر یک تشنه معارف الهى و کشف غوامض علمى در عصر خود به شمار مى رفتند. دوستى نزدیک با فیلسوف بزرگ و متألّه، علاّمه طباطبایى و مرجع مبارز، آیت الله میلانى و در این اواخر با حضرت آیت الله بهجت[9] که بى شک بى ارتباط با طى مسیر سیر و سلوک در محضر استادانى چون مرحوم قاضى(قدس سره) و مرحوم اصفهانى(قدس سره) نبود، فضاى ذهنى و معنوى این عالم فرزانه را بیش از پیش نمایان مى سازد.
شاگردان
گرچه آیت الله لارى به خاطر اداى تکلیف و مبارزه فرهنگى، علمى و سیاسى با معاندان فرهنگ ناب اسلامى و شیعى، به سرزمین خود بازگشت و با محوریت قرار دادن مبارزه با فقر اقتصادى و فقر فرهنگى، لحظه اى از مردم جدا نشد، اما این ارتباط تنگاتنگ با مردم و حل مشکلات آنان، موجب نشد که وى با عالم تحقیق و تدریس خداحافظى کند.
از محضر حضرت آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى، عده اى از طلاّب کسب فیض کردند و برخى طلاب نیز با شرکت در درس خارج فقه وى، به مراتب بالاى علمى دست یازیدند.
مردى براى مردم
آیت الله سیّد على اصغر لارى که نسبش به عارف بزرگ، رکن الدّین دزفولى و بدان واسطه به حضرت حمزه[10]، فرزند امام موسى کاظم(علیه السلام)مى رسد[11]، از تبار خاندانى بود که شام شب خود را با فقیر و مسکین و یتیم و اسیر تقسیم مى کردند.
آیت الله لارى که خود چون اقشار فرو دست جامعه لباس مى پوشید و چون آنان غذا مى خورد، همواره دوست داشت که سطح زندگى فقرا و تهیدستان جامعه به سطح زندگى اقشار متوسط و حتى بالاتر از آن ارتقا یابد و آنان نیز از نعمت هاى الهى که نصیب ثروتمندان شده است، بهره جویند. فرزند محترم آیت الله سیّد على اصغر لارى در این باره گفتند:
«یکى از بزرگانى که در نزد پدرم خدمتگزار مردم و به نوعى مباشر مرحوم پدرم در این امر بودند، برایم نقل مى کردند که روزى یکى از فقرا براى تأمین هزینه زندگى خود و خانواده اش به نزد مرحوم پدرتان آمده بودند و معظم له هم ایشان را نزد من فرستادند با شناخت قبلى که از این فرد در چگونگى خرج کردن پول براى غذا داشتم، از دادن پول به این سائل امتناع کردم. پدر بزرگوارتان مرا خواست و علت عدم پرداخت پول به او را جویا شدند و من هم علت آن را مصرف پول براى خوردن کباب از سوى این فقیر اعلام کردم تا معظم له این پاسخ را از من شنیدند، به شدّت عصبانى شدند و با این لحن که کباب را باید فقط پول دارها و گردن کلفت ها بخورند و فقرا باید از آن محروم باشند... ، چنان برخورد تندى کردند که موجب ناراحتى و قهر من شدند... .
در خانه بودم، صبح بین الطلوعین درب خانه ما به صدا درآمد پدر بزرگوارتان را دیدم که پشت درب ایستاده است مرا در بغل گرفت و از برخورد تند و عصبانیت روز گذشته اش عذر خواهى کرد و مرا مورد لطف قرار داد».[12]
از اقدامات فداکارنه و خیرخواهانه این عالم بزرگ در راستاى فقرزدایى، مى توان به کارهاى زیر اشاره کرد:
1. تأسیس پرورشگاه کودکان بى سرپرست (یتیم خانه).
2. احداث محلى براى نگهدارى افراد مستمند (بى نواخانه).
وى همچنین براى برطرف کردن نیاز مالى افرادى که به دلیل فقر در خطر انحراف قرار داشتند، اقداماتى انجام داد[13].
این حرکت آیت الله لارى، موجب زدودن چهره فقر از سطح شهر لار گردید و از چشم اندازهایى که در مناطق دیگر براى هر رهگذر و میهمان شهرى پدیدار مى گشت، جلوگیرى مى کرد و مایه عزّت و سربلندى مردم لار در بین شهرهاى دیگر مى شد و زمینه در پیش گرفتن زندگى با عزت، از سوى کسانى شد که به هر دلیلى قادر به تأمین هزینه هاى زندگى خود نبودند. عشق و علاقه آیت الله لارى به یتیمان و فقیران این مراکز، به گونه اى بود که امکانات و غذاى پخته شده در این محل ها، بهتر از منزل مسکونى خودش بود.
فرزند محترم آیت الله لارى درباره برخورد مهربانانه و ایثارگرایانه پدر بزرگوارش، مى گویند:
«در آن زمان، به خاطر محدودیت رفت و آمدها بین شهرها و مسافرت اندک بین شهرى، اغلب هر شهرى از شیرینى محل خود استفاده مى کرد.
به ندرت پیش مى آمد که کسى از شهرى به شهر دیگرى شیرینى را به ارمغان بیاورد مگر زیارتى و یا دیدارى پیش مى آمد.
در ان ایّام، فردى از یزد یک بسته شیرینى براى پدرم به سوغات آورده بود درست به یاد ندارم که پدرم مرا فرستاد یا کسى دیگر را که بچه هاى دارالایتام که نزدیک منزل ما هم بودند، خبر کند.
به گمانم خودم رفتم بچه ها نزد پدرم حاضر شدند. پدرم بسته شیرینى را باز کرد و بچه ها یک یک مى رفتند و از دست پدرم مقدارى شیرینى را مى گرفتند. من در جایى در وسط کودکان یتیم قرار داشتم با اشاره دست پدرم، از آن جا به آخرین مکان و پشت سر همه یتیمان منتقل شدم. آخرین مقدار شیرینى که در بسته قرار داشت، نصیب من شد اما با این تفاوت که هر کدام از بچه هاى یتیم که شیرینى از دست پدرم مى گرفتند، دست نوازش پدرم را بر روى سر خود احساس مى کردند اما من از نوازش دست پدر در جلو دیدگان بچه هاى یتیم محروم شدم.
آن روز، هیچ شیرینى در بسته باقى نماند که پدرم دهانش را با آن شیرین کند».
بى شک، آن روز، یکى از شیرین ترین روزهاى زندگى آیت الله سیّد على اصغر لارى بود.
فرزند محترم آیت الله لارى به نقل از مادرش درباره ایّام قحطى منطقه مى گوید:
«النگویى از جنس شیشه داشتم. پدرت به من گفت: این النگو به چه دردت مى خورد؟ بفروش تا پول آن را به فقرا بدهیم. گفتم: این النگوى شیشه اى، ارزشى ندارد تا آن را بفروشم. فرمود: با پول این النگو، مى توان نیم کیلو جو خرید و آن غذاى نصف روز یک فقیر است. بالاخره مرا راضى کرد و النگو را از دستم در آورد فروخت و پول آن را به فقرا داد[14].
نیز مادرم نقل مى کرد در ایام قحطى، پس از جنگ جهانى دوم، خداوند به ما دخترى عنایت فرمود. من براى او لباسى از جنس ناشور و پارچه اى شبیه به کرباس تهیه کردم. به خاطر زبرى پارچه، بدن بچه زخم شد. هر چه به آقا اصرار کردم که یک متر پارچه نرم ترى بخریم و زیر آن لباس به بچه بپوشانیم، قبول نکرد و اظهار داشت: فرزند من، عزیزتر از فرزند فقرا نیست. او زیر بار خرید یک متر پارچه نرم نرفت در حالى که امکان تهیه آن براى ما بسیار آسان بود.[15]
آیت الله سیّد مجتبى موسوى لارى در ادامه بیان خاطراتش، از زندگى در دامان پر مهر و محبت خانواده اش به خاطره اى اشاره مى کند که در آن، هرگز مهر و محبت پدرى، مانع از اجراى عدالت، مساوات، ایثار و از خودگذشتگى پدر نمى شد.
«در ایّام کودکى، پیرزنى که در کارهاى خانه به ما کمک مى کرد، حلوا برایم درست کرد. آن روزها، حلوا از غذاهایى بود که کمتر در دسترس بود. به دلیل فقر زیاد در جامعه، پدرم به ما اجازه نمى داد از این گونه غذاها مصرف کنیم. از این رو، آن خانم مرا به حمام خانه برد و در آن جا برایم حلوا پخت تا آقا متوجه نشود. وقتى حلوا آماده شد، آقا سرزده به حمام آمد و با عصبانیت آن پیر زن را مؤاخذه کرد و گفت: مردم گرسنه اند و شما براى فرزند من حلوا درست مى کنى!
آن گاه، ظرف حلوا را بدون آن که از آن مصرف کرده باشم، از جلوى من برداشت و به یتیم خانه اى که در کنار منزل دایر کرده بود، برد و یکى دو قاشق از آن، به دهان هر یک از بچه ها گذاشت»[16].
آیت الله موسوى لارى، تنها پدرى مهربان براى یتیمان و محرومان جامعه نبود، بلکه او یار و یاورى براى همه مردم مظلوم به شمار مى رفت. وى، گاهى در عین بازگرداندن اموال مال باختگان و رسیدگى به امور مظلومان، در نقش مربى و ملجأ کسانى ظاهر مى شد که به واسطه عملکرد نادرست خود، از جامعه طرد شده بودند.
آیت الله لارى در زندگى پر بار خود، بسیارى از این افراد را به شاهراه هدایت و متن جامعه بازگرداند.
آقاى سیّد مصطفى مصطفوى از روحانیون لارستان و از مریدان آیت الله لارى مى گوید:
«شخصى به نام «پیر على» نزد آقا آمد و از سارقى که در راه داراب، سیزده شتر و بار آنها را از او به سرقت برده بود، شکایت کرد.
آقا پس از شناسایى مکان آن شخص، کسى را مأمور نمودند تا به او سفارش کنند به لار نزد ایشان بیاید. سارق مذکور، به نزد آقا آمد. آقا از او پرسید: چرا دزدى مى کنى؟ سارق جواب داد: من عیالوارم شغلم کشاورزى است اما با درآمد آن، نمى توانم شکم خانواده ام را سیر کنم. آقا فرمود: چه کارى بلدى که با آن کسب آبرومندانه اى را آغاز کنى؟
سارق جواب داد: من فقط بلدم کالا از لامرد به داراب ببرم و بفروشم.
آقا فرمودند: چقدر پول براى این کار لازم دارى؟
آن شخص گفت: پانصد تومان براى کسب معاش مى خواهم ضمناً مشکل دیگرى هم دارم و آن، مزاحمت هاى افراد ناصرخان قشقایى است که اجازه عبور به سوى داراب را به من نمى دهند.
آقا پانصد تومان به او دادند ناگفته نماند که پانصد تومان آن روز، مى توانست سرمایه یک کاسب باشد و قول دادند که به ناصر خان ابلاغ کنند که مزاحمت هاى بى مورد براى او پیش نیاورند.
آن شخص رفت و کارش رونق گرفت. پس از چند ماه، اموال مسروقه را بر بار سیزده شتر کرد و به لار آورد. همه اموال مسروقه، در حسینیه آقا گردآورى شد و من (آقاى مصطفوى) و شیخ غلامرضا امانت از سوى آقا، مأمور شناسایى صاحبان اجناس شدیم. جالب این که بسیارى از مال باختگان، هنگامى که متوجه توبه آن سارق شدند، اموال را به او بخشیدند. بعدها در سال 1339، پس از درگذشت مرحوم آیت الله سیّد على اصغر... من به داراب رفته بودم در کاروان سراى داراب، شخصى به نزد من آمد و احوال پرسى گرمى کرد. او گفت: من شما را مى شناسم و در خانه آقا سیّد على اصغر شما را دیده ام. گفتم: شما چه کسى هستید؟
گفت: من همان سارق هستم و آقا سیّد على اصغر مرا از آن وضعیّت نجات داد. من پس از توبه و تلاش براى کسب و کار حلال، وضعیّت مالى خوبى پیدا کردم و چند سال پیش به حج رفتم و اکنون یکى از تجار داراب هستم.[17]»
آیت الله لارى تا آن جایى که توان هدایت فرد ظالم و خارج شده از شاهراه هدایت را داشت، از هیچ کوششى دریغ نمى کرد اما آن جا که تنها توان دفاع از مظلوم و بازگرداندن حق آنان را داشت، باز به میدان عمل گام مى نهاد و از هیچ کوششى در مسیر احقاق حق مردم، دریغ نمىورزید.
فعالیت هاى اجتماعى
رفع ظلم صاحب منصبان زورگو، بر طرف کردن نیاز مالى مردم و تشویق مردم به اهتمام در کار کشاورزى[18] و اشتغال زایى در جامعه، از فعالیت هاى اجتماعى این مرد بزرگ بود که ریاضت شرعى و سلوک معنوى را در عینیت جامعه و در متن جامعه جست و جو مى کرد.
از دیگر فعالیت هاى اجتماعى و اقتصادى وى، مى توان به موارد ذیل اشاره کرد.
1. احداث سدّ کوچک و منطقه اى لار در سال 1325ش. به منظور آبیارى زمین هاى زراعى.
2. تأسیس کارخانه برق.
3. تأسیس کارخانه پارچه بافى دستى.
4. تأسیس کارخانه چادر شب بافى در روستاى کورده.
وى این دو کارخانه را براى ایجاد اشتغال و دفاع و حمایت از منسوجات داخلى در برابر واردات و براى رفع معضل بیکارى و جلوگیرى از هجرت مردم به شهرهاى بزرگ راه اندازى کرد.
5. تأسیس و افتتاح درمانگاه لار.
6. تأسیس و افتتاح درمانگاه گراش.
7. احداث و تعمیر آب انبار[19].
آیت الله لارى که در سال 1322 با وارد کردن دارو، بیمارى حصبه را در منطقه لار ریشه کن[20]کرده بود، با وارد کردن داروى کنین از خارج از کشور، به مبارزه با بیمارى مارلاریا پرداخت[21].
تلاش آیت الله سیّد على اصغر لارى در مقاطع حساس و پیشامدهاى ناگوار و حوادث غیر مترقبه، در کمک رسانى به آسیب دیدگان در آن مقطع زمانى که هیچ مرکزى از سوى دولت، مأمور کمک رسانى به مردم، آن هم قشر آسیب پذیر جامعه نبود، از خدمات گرانسنگ این عالم بزرگ است که به حق مى توان وى را یکى از بنیانگذاران امداد و کمک رسانى به قشر محروم در ایران به شمار آورد. وارد کردن دارو از هندوستان، هنگام شیوع حصبه در یکى از سال ها، در منطقه لار و حضور فعال وى در بین پزشکان و تزریق آمپول و پخش دارو از سوى او، بیانگر روح لطیف و انسان دوستانه این عالم و عارف گمنام است.[22]
آیت الله لارى که محور وحدت شیعه و سنى در منطقه به شمار مى رفت، مایه رحمت و آرامش و امنیت مردم نیز بود. حضور این مرد، در مقاطع حساس و درگیرى هاى منطقه، از ریزش خون افراد بى گناه جلوگیرى مى کرد. مردم این منطقه، هنوز به میدان آمدن این مرد در نزاع قومى گراش و اوز، در مورد زمین هاى موسوم به «بن عماد» را که موجب جلوگیرى از هدر رفتن خون مردم این منطقه شد، به خاطر دارند.[23]
ویژگى هاى اخلاقى
بى هیچ اغراقى، یگانه دوران بود. مهربان، دلسوز، فداکار، خوش خلق و...[24] . در برخورد با مردم و مراجعین، از واژه عزیزم و فرزندم استفاده مى کرد[25]. با احترام خاص با اهل علم و طلاّب برخورد مى کرد. با این که با همگنان، دوستان و روحانیون بزرگ شهر، در عین احترام، بسیار عادى رفتار مى کرد و بر این باور بود که «بین الاحباب، تسقط الآداب» امّا هنگامى که طلبه جوانى به حضورش مى رسید، با احترام جلو پایش بر مى خاست و در برابر بزرگان، به تکریم و احترامش مى پرداخت.[26]
در مجالس و محافل، به همه سلام مى کرد و اگر جواب سلام به جمعیّت در مجلس و محفلى بزرگ از توانش خارج بود، یک روحانى خوشنام را در کنار خود، مسئول پاسخ دادن به سلام و عرض ارادت مردم مى کرد.[27]
از لحظه لحظه وقتش، به نیکى بهره مى گرفت یا در حال عبادت بود یا مطالعه یا تفکّر و یا در حال رفع مشکلات مردم[28].
در بر پا نمودن روضه اباعبدالله الحسین (علیه السلام)، اهتمام خاص داشت. عرض ارادت به امام عصر(عج)، وى را بر آن داشته بود که حداقل در یکى از قنوت هاى شب در نماز جماعت مسجد، دعاى فرج را بخواند.[29]
ظلم ستیز بود و شجاع. مشى خدامحورانه و سلوک مخلصانه اش در عرصه اجتماع، موجب شده بود که خداوند به او گستره نفوذ کلامى عطا کند که موجب دلگرمى ابرار و رعب و وحشت اغیار گردد.
به فراخور معلومات و توانایى ها و قابلیت هاى ذاتى هر کس سخن مى گفت و هرگز نسخه اى را که براى یک فرد جاهل تجویز مى کرد، براى یک فرد آگاه و عالم کارساز و کارآمد، تجویز نمى کرد.
چنین رویکرد روانشناسانه با مخاطب خود با هر قشر و صنفى، چنان بود که برخى را در وهله نخست به اشتباه وا مى داشت.
یکى از ائمه جماعت تهران مى گوید: روزى به مسجدى در تهران وارد شدم شخصى نظامى را دیدم که با پوتین ارتشى مشغول نماز خواندن است. پس از پایان یافتن نمازش، نزد او رفتم و به او گفتم: نماز خواندن با پوتین اشکال شرعى دارد و شما باید براى اداى نماز، پوتین را از پایت درآورى اما او در جواب گفت: اجازه این کار را آیت الله سیّد على اصغر لارى به من داده است.
نامه اى به لار فرستادم و در آن از آیت الله سیّد على اصغر لارى پرسیدم: آیا شما اجازه نماز خواندن با پوتین را به این شخص داده اید.
آیت الله سیّد على اصغر لارى در پاسخ من نوشتند: این شخص پیش از آمدن به لار، اهل نماز خواندن نبود در چند مرحله که براى رساندن پیام هایى به منزل این جانب آمد، متوجه این مسئله شدم[30] و علت نماز نخواندنش را از او پرسیدم. او در جواب توضیح داد که من نظامى هستم و دائم در حال انجام خدمت بیرون آوردن مکرر پوتین، برایم امکان ندارد. (لازم به توضیح است که پوشیدن و بیرون آوردن پوتین ها آن زمان بسیار مشکل بود) به او گفتم: شما نماز بخوان حتى اگر با پوتین باشد. در هر حال، من او را نماز خوان کردم حال شما زحمت بیرون آوردن پوتینش را بکشید.[31]
او، بخشنده بود و سخاوتمند. هیچ فقیر و مسکینى را از در خانه خود دست خالى بر نمى گرداند حتى اگر لحاف و روکش فرزندش را نصف کند، یا النگوى شیشه اى همسرش را بفروشد و یا حلوا را از دهان فرزندش بگیرد و... .
دوست داشت فقرا هم مانند متمولین طعم غذاهاى لذیذ را بچشند. او چنان در این مسیر بخشنده بود که مباشر خود را مورد عتاب قرار مى دهد که چرا بخاطر کباب خوردن یک فقیر دیگر به او پول نمى دهى در خصوص بى احتیاطى در خرج وجوهات شرعى و اموال دیگران، کمال احتیاط را مى کرد و گاه مباشران خود را به خاطر عدم دقّت در صرف این اموال، مورد عتاب قرار مى داد.
«یکى از طلاب و اهل علم که مسئولیت پرداخت پول براى نماز و روزه استیجارى را برعهده داشت، ظاهراً پولى را براى خواندن نماز و روزه قضا به کسى پرداخت کرده بود که این فرد، از نگاه مرحوم آیت الله سید على اصغر، صلاحیت چنین امرى را نداشت. آقا از این امر به شدّت ناراحت شدند و با آن طلبه برخورد کردند و فرموده بودند که به چه حقى این وجه را به این فرد داده اید. آن روحانى مى گوید: من به منزل رفتم بین الطلوعین بود که کسى درب منزلمان را زد. درب را باز کردم، دیدم مرحوم آیت الله لارى است. مرا در بغل گرفت و از من عذرخواهى کرد و فرمود: دیروز عصبانى شدم دیدم دلشکسته شده اید، آمده ام از تو عذرخواهى کنم[32]».
مردى مهربان که به مرزى از شجاعت در سیر و سلوک اخلاقى و عرفانى رسیده بود که به خاطر عصبانیتى هر چند در مسیر حق، به درب خانه طلبه خود مى شتافت و متواضعانه از او حلالیت مى طلبید، در برابر آنانى که از قلم و قدمشان و یا سخنان صریح و تلویحشان، بوى اهانت به ساحت مقدّس معصومین(علیهم السلام) به مشام مى رسید، هرگز عقب نشینى نمى کردند.
آیت الله سیّد مجتبى موسوى لارى در خصوص ویژگى هاى فردى و اجتماعى پدر بزرگوارش مى گوید:
«آیت الله سیّد على اصغر لارى، در منطقه کوچکى زیست و عمرش را در آن جا به پایان رساند.
پدرم ویژگى هاى ممتازى داشتند در برابر ظلم و حق کشى، عکس العمل نشان مى دادند. لباس ساده تر و خشن تر از خدمتکاران مى پوشید. نسبت به ایتام، بسیار حساسیت به خرج مى داد. منزلى مجاور منزل خودمان را براى ایتام اختصاص داده بود و گروهى از یتیمان در آن جا نگهدارى مى شدند. اگر مى دید موى سر آنها بلند شده، آن را با ماشین اصلاح مى کرد و صورتشان را تمیز مى نمود. بیماران مستمند و فقیر را عیادت مى کرد و با دست خود به آنان غذا و دوا مى داد. مبارزات او بر ضد عوامل ظلم و فساد، بحث دیگرى است که در این مقال نمى گنجد. بالاخره در مجموع، داستان زندگى او و حتى نفوذ کلامش در مردم، حیرت انگیز بود.
یکى از چهره هاى بزرگ علمى کشور در جمله اى کوتاه ایشان را این گونه توصیف کرده است: او شخصیتى بود، ملاّ، شجاع و لطیف در حد مجردات».
مادرم درباره او نقل مى کند که ایشان مى گفت: من شبى که پول در خانه داشته باشم، آن شب خواب ندارم و قبل از خواب، بایستى حتماً آن را به اهلش برسانم. تمام پول هایى که به دست او مى رسید، سریعاً به مصرف اهلش مى رساند و تقسیم مى کرد و چیزى در خانه نمى گذاشت به طورى که گاهى به خاطر رفع نیاز از خدمتکاران منزل قرض مى گرفت و این در حالى بود که گاهى مادرم بقچه اسکناس را به زحمت گره مى زد ولى پدرم حتى از ساختن راه پله اى گلى براى پشت بام منزل خود امتناع مى ورزید نردبان چوبى داشتیم که همان را مى گذاشت پدرم بالا مى رفت. من هم که بچه بودم، براى خوابیدن از نردبان بالا مى رفتم سایر اعضاى خانواده از منزل دیگر به پشت بام مى رفتند.
خاطره اى که از ایشان به یاد دارم، هر روز صبح در محضرش تجوید قرآن فرا مى گرفتم در اتاق پذیرایى که مى نشست و به من تعلیم مى داد، فرش هایى بود یک روز وقتى که رفتم، دیدم به جاى آن فرش ها، حصیر پهن شده است. من از ایشان پرسیدم. ولى در پاسخ به من گفت: سئوال بیجا نکن از مادرم دلیل جویا شدم. گفتند: طلبه اى عروسى کرده است و چیزى نداشته، پدرم به او گفته که بیا و قالى هاى منزل ما را ببر و او هم آمده و تمام قالى ها را برده است. مى خواهم عرض کنم او این گونه بود در پشت پا زدن به دنیا[33]».
کرامات
آیت الله لارى از روحیّات لطیف و به تعبیر برخى «مجرد» برخوردار بود. او در اوایل دهه بیست و به دنبال قحطى به مردم دستور داد که پس از روزه گرفتن، پاى برهنه به سوى دشت حرکت کنند و او پیشاپیش مردم، در برکه حاج على اکبرى به نماز ایستاد و همان شب، باران رحمت الهى، آب انبارها و مزارع را سیراب کرد. کرامات دیگرى از زبان مردم و مریدان وى نقل شده است مانند: دست کشیدن بر دیگ نصف شده برنج و کمى خورشت براى اطعام نیمى از جمعیّت مسجدى پر که پس از اطعام همه، باز برنج و خورشت در دیگ ها باقى بود و نیز هدیه دادن انگشترى به یکى از سرشناسان اهل سنت، به خاطر برگزارى مجلس عزاى حسینى و تأکید وى بر به کار آمدن این انگشتر در روزهاى خاص.
این سرشناس اهل سنت مى گوید: سال ها گذشت و در تجارت بندر لنگه ورشکست شدم به یاد سخن و انگشتر هدیه داده شده آیت الله لارى افتادم. آن روز، آن انگشتر را به هشتاد هزار تومان (که با آن، حدود پنجاه خانه دویست مترى قابل خریدن بود) فروختم و نه تنها دیون خود را با آن پرداختم بلکه ورشکستگى من جبران شد حتى با آن خانه اى نیز در شیرازخریدم و...[34]».
مبارزه فرهنگى
سال هاى آخر عمر پر برکت آیت الله سیّد على اصغر لارى، دوران گذار استعمار گران از سلطه اقتصادى به سلطه فرهنگى بود،: از این رو وى همزمان با آغاز حرکت هاى ضد اسلامى رژیم پهلوى، نسبت به پاسدارى از خاکریزهاى فرهنگى و سنگرهاى ارزش هاى دینى و ملّى، هشدار داد. آیت الله لارى همزمان با آغاز حرکت فرهنگى غرب به دست رضاخان و همراهى بازماندگان مشروطه طلب مشروعه ستیز و لژهاى فراماسونرى در احیاى زرتشتى گرى، کسروى گرایى، باستان گرایى، حجاب ستیزى و...، حوزه هاى علمیه و فرهیختگان مسلمان را نسبت به تغییر موضوع استعمار و پاسدارى از ارزش هاى دینى در عرصه فرهنگ فرا خواند و به صراحت چنین اعلام کرد:
«سرچشمه این فتنه و فسادها و وقاحت و بى شرفى ها، اساساً جهالت و بى فرهنگى ملّت است. دارویى براى رفع این مرض و نیرویى براى دفع این دشمن، بهتر و مؤثرتر از داروى علم و سلاح معرفت نیست. وظیفه حتمى نگهبانان این کشور و دیانت است که سعى بلیغ و کوشش سریع در توسعه علوم دینى و تهیه وسایل پیشرفت علم و عمل نمایند و این مقصد انجام نگیرد مگر به اصلاح و تهذیب فرهنگ مملکت و نشر کتب دینى و اخلاقى بین جامعه ملّت[35]».
از این رو، آیت الله سیّد على اصغر لارى همزمان با ترغیب طلاّب و دلسوزان دین و ملّت، به مجهز شدن به سلاح روز، براى یک رویارویى جدّى با عوامل فساد و انحطاط خود نیز به میدان کارزار گام مى نهاد و قلم به دست گرفت.[36] او که حرکت هاى خود را در راستاى مبارزه با فقر اقتصادى جهت بخشیده بود، با چنین حرکتى، عملا ورود استعمار را با چهره جدیدى فراروى همه به تصویر کشید.
دفاع فرهنگى آیت الله لارى در این مقطع، بخشى از زندگى رادمردى است که نه تنها بیانگر نگاه عالمانه او به زمان و پدیده هاى آن است. بلکه بیانگر قدرت فکرى و اراده پولادین و روحیه تحوّل خواه او در همسو شدن با عنصر زمان و مکان به شمار مى رود زیرا چه بسیار بزرگانى که قابلیت هاى فکرى و علمى و منش سیاسى و فرهنگى و اجتماعى آنان، محدود به یک زمان و محصور در برخورد با یک پدیده بوده است و قدرت تطبیق خود با شرایط جدید را نداشته اند اما قلم و بیان آیت الله موسوى لارى به همه ثابت کرد که او مرد همه عرصه ها و مرد همه زمان هاست و تنها مدار تکلیف است که موجب بروز و نمود یک جلوه از گستره قابلیت هاى وى شده است. ارتباط این عالم فرزانه با مسائل فرهنگى، اطلاع از آخرین اخبار در خصوص چاپ و نشر کتاب و دست یازیدن به آن، آن هم در منطقه اى چون لار، در آن مقطع از زمان و با محدودیت هاى دوران پهلوى و امکانات ناچیز ارتباطات در آن عصر، شگفتى بسیارى را برانگیخته است. این مسئله، حساسیت و اهتمام وى را نسبت به آن چه در عرصه فرهنگ و هنر رنج مى داده است، به اثبات مى رساند و کلاس درسى براى همه طلاّب، دلسوزان و مدافعان حریم تشیّع در عصر ارتباطات است.
نوشتارهاى به جا مانده از آیت الله موسوى لارى در این مقطع از تاریخ، نه از سر تفنن است و نه به خاطر نام و نان، بلکه درد و دغدغه و اداى تکلیف از سوى مردى است که از پنجره خانه گلى اش جهان را نظاره مى کرد. مردى که بر روى زیلویى ساده، پیچیدگى هاى فرهنگى زمان خود را به خوبى درک مى کرد و با مرکب و دواتش، نسخه دواى بشریت را مى پیچید.
او که بر سفره ساده اش، نانش را با فقرا تقسیم مى کرد، نه نانى از قِبل نوشتارهایش خورد و نه نامى به هم زد و همواره مقاله ها و نقدهایش را به نام محققى از لار به چاپ مى رساند[37] و بى شک، انتخاب این نام هم از سوى او، تنها و تنها به خاطر زنده نگه داشتن هویّت دینى مردم لار و اعلام این موضع به فرهنگ ستیزان و فرهنگ سوزان بود که هنوز قلب تشیّع، قلب غیرت و دین دارى در سینه مردم این سرزمین مى تپد.
با نگاهى کوتاه به نثر و محتواى نوشتارهاى آیت الله لارى به این واقعیت پى مى بریم که اگر وى نگارش را در اولویت نخست برنامه هاى خود قرار مى داد، امروز او در زمره یکى از نویسندگان بزرگ حوزوى به شمار مى آمد هر چند که در همین نوشتارهاى تکلیف مدارانه او، گذشته از نثر زیبا و امروزى او، به نکات بدیع و تازه اى دست مى یابیم که نشان مى دهد او گوى را از نویسندگان و عالمان عصر خود و حتى نویسندگان امروزى ربوده است.[38]
گذشته از لطف خداوندى به این خاندان، در نکته سنجى و نثر زیبا، بى شک قلم و بیان استاد بزرگوارش آیت الله شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى که داراى ذوقى سلیم و نگاهى نو و مضامینى بلند در نثر و نظم بود، در نگارش وى، بى تأثیر نبوده است. استناد به اشعار بزرگانى چون باباطاهر، سعدى، حافظ و به ویژه مولانا در نوشتارهاى آیت الله لارى، مأنوس بودن او با اشعار مناجات گونه شاعران بزرگ ادب پارسى را به اثبات مى رساند. استفاده از استعاره ها و تمثیلات[39]، مبین این واقعیت است که او اُنسى وصف ناپذیر با قلم و کتاب داشته است. غیرت دینى در نوشتارهاى آیت الله لارى، به قدرى قابل توجه است که گاهى مخاطب به نوعى با او همزاد پندارى مى کند و گاهى بر غربت دین در آن عصر، مى گرید و گاهى از استدلال هاى نغز و مستحکم وى ـ به خاطر وجود چنین عالمانى ـ به خود مى بالد. آیت الله لارى را مى توان یک منتقد، منصف و متعبد به شمار آورد.
او در دفاع از حریم تشیّع در برابر هجوم بى امان فرهنگ ستیزان، چند اصل را به خوبى رعایت مى کرد که عبارتند از:
اصل احترام قائل شدن براى منتقدین ناآگاه، منطق محورى در مناظره و گفت و گو و دعوت از منتقدین آگاه و ناآگاه به ادامه بحث در صورت تمایل.
برخورد آیت الله لارى با منتقدین ناآگاه و بى اطلاع از مبانى تفکّر شیعى، به قدرى اخلاقى است که گاهى مخاطب احساس مى کند که دغدغه اصلى وى هدایت فرد و بازگرداندن وى به شاهراه سعادت است و نه پاسخ گویى به شبهات. این روش، پیروى از پیامبران، ائمه و اولیاى الهى، در انجام رسالت الهى است.
تألیفات
1. نقطه اتکاء شیعه
این کتاب، در حقیقت، پاسخى است به شرح مصاحبه مدیر مجله رسالة الاسلام مصر با آقاى محمّد تقى قمى که در شماره 43، سال 25 روزنامه آئین اسلام به چاپ رسید. وى در این کتاب، با بیان اعتقادات شیعه، به نقد دیدگاه هاى مدیر مجله ى رسالة الاسلام و دفاع از مکتب تشیّع مى پردازد.
2. حجاب و پرده دارى
این کتاب هر چند که پاسخى به کتاب «زن از نظر حقوق اسلامى»، به قلم آقاى حاذقى، نماینده مجلس شوراى ملّى وقت است، اما در حقیقت، بیان دیدگاه هاى وى درباره حجاب در عصر پرده درى ها و بى عفتى هاى متولیان ضد فرهنگ پهلوى است.
3. احتیاج بشر به پیغمبر و امام
این کتاب که اثبات نظریه احتیاج بشر به پیغمبر(صلى الله علیه وآله) و امام(علیه السلام) است، پاسخى به حریم شکنى ها و قداست زدایى هاى کسروى و پیروان اوست.
وى در مقدمه این کتاب مى نویسد:
«مدتى بود در فکر بودم براى بریدن زبان و شکستن دندان آنان که منکر لزوم معجزه در انبیا و ائمه هستند، مختصرى در میزان و مناط پیغمبرى و امامت، به طورى که محققین از متکلمین و بزرگان فلاسفه اسلام از روى ادله و براهین منطقى و آیات کتاب خدا و اخبار ائمه هدى(علیهم السلام)اثبات کرده و به دست ما داده اند، جمع و تألیف کنم لذا به نگارش این مختصر با خامه شکسته و بیان نارسا در وجه احتیاج بشر به پیغمبر و امام و میزان پیغمبرى و امامت اشتغال ورزیدم تا برادران دینى و خوانندگان گرامى، یک درجه به اصول مذهب شیعه پى ببرند و بدانند آنهایى را که آن دسته جات منافق مى خواهند به پیغمبرى و امامت معرفى کنند، چقدر تقلب به کار مى برند و شرم و حیا نمى کنند[40]».
4. ردّ و انتقاد
این کتاب پاسخى به ادعاها و شبهه افکنى هاى نویسنده کتاب «کلید قرآن» است که در آن، گستره علوم پیامبر(صلى الله علیه وآله) و ائمه اطهار را منحصر به علوم الهى و اصول و فروع دین مى دانست. آیت الله لارى با استناد به آیات قرآن و روایات ائمه، ضمن اثبات علم فراگیر و کامل معصومین(علیهم السلام) نسبت به همه علوم، به نقد دیدگاه هاى این نویسنده پرداخته است.
در صحنه سیاست
هجرت آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى از نجف به لار، از چشم دولت و دشمن، یک حرکت کاملا آگاهانه و در راستاى پر کردن خلأ رهبرى دینى و سیاسى این منطقه به شمار مى رفت. از این رو، این حضور به همان اندازه که موجب دلگرمى و سازمان دهى نیروهاى مؤمن و مرزداران غیور عرصه فرهنگ و مدافعان خاک این سرزمین به شمار مى رفت، موجب نگرانى عوامل استبداد داخلى و استعمار خارجى شد و آنان را از همان آغاز، به برنامه ریزى و اجراى تمهیداتى براى مقابله با حضور وى آماده ساخت.
قرار گرفتن آیت الله على اصغر لارى در منطقه اى به نام لارستان که گلوگاه اقتصادى و مرکز تجارت و مبارزات جنوب کشور بود و نزدیکى به مهم ترین بندر کشور در آن زمان[41]، نه تنها مانع از هر گونه قدرت نمایى و مانور از سوى عمال استعمار خارجى و استبداد داخلى در عرصه هاى گوناگون شد، بلکه آیت الله لارى را بر آن داشت تا با درایت و برخورد هوشمندانه و عالمانه خود با اقشار مختلف مردم، آنان را از هر گونه تشتت و تفرقه اى، به ویژه بین شیعه و سنّى ـ که توسط وابستگان استعمار و استبداد ایجاد مى شد ـ باز دارد.
نگاه پدرانه آیت الله لارى به مجموعه مردم از هر قوم، نژاد و مذهبى و نیز ارتباط صمیمانه با مسئولین رده میانى و فرو دست ادارات، در کنار برخورد مقتدرانه و با صلابت با مسئولان فرا دست لارستان، جامعه لارستان را به جامعه اى زنده، همدل و همگون مبدّل کرده بود و با این کار، عملاً راه را بر یکه تازى هاى عوامل وابسته به استبداد و استعمار مسدود کرده بود. بى شک، ایجاد چنین فضایى در این منطقه حساس و مرزى، آن هم با حضور رقیبان خارجى در آب هاى گرم و تبلیغات مسموم کشورهاى همسایه بر ضدّ تشیّع و تمامیت ارضى ایران زمین، نیازمند تجزیه و تحلیل کارشناسان امور اجتماعى و روابط بین الملل است. این حراست، نقطه عطفى در زندگى بزرگ مردى است که آرامش روحى وى، موجب ایجاد آرامش و امنیت در این نقطه از سرزمین پهناور ایران زمین است آن هم در آن مقطع زمانى که تاریخ ایران زمین، یکى از پر تلاطم ترین ایّام خود را سپرى مى کرد.
نفوذ معنوى و سیاسى آیت الله لارى در این منطقه، تا آن جا بود که سخن و فتواى او فصل الخطاب همه موضع گیرى هاى سیاسى و اجتماعى به شمار مى رفت.
این گستره نفوذ، به گونه اى بود که خیزش قهرآمیز سران ایل هاى جنوب، به ویژه ایل قشقایى، بر ضد حکومت مرکزى که با غارت پادگان بوشهر آغاز و با پیشروى نیروهاى تحت فرمان ناصرخان تا خنج لارستان رسیده بود، آیت الله لارى را بر آن داشت تا با استفاده از نفوذ معنوى خود، لارستان را از دامى که در انتظار آن بود، برهاند. آیت الله لارى به خوبى مى دانست که رضاخان و عوامل آن در دستگاه حکومتى، کینه عمیقى از مردم لارستان دارند[42] و ورود نیروهاى ناصرخان به شهر لار، مستمسکى براى قواى دولتى، جهت قتل، غارت و هتک حرمت مردم مؤمن خواهد بود. از این رو، با فرستادن پیامى به ناصرخان، خواستار عدم ورود وى و نیروهایش به شهر شد و ناصرخان هم پیام آیت الله لارى را به دیده منت پذیرفت. بى شک، این حرکت آیت الله لارى منطقه ى لار را از فاجعه اى ملّى رهایى بخشید و نقشه هاى[43]عوامل استبداد داخلى و استعمار خارجى را نقش بر آب کرد.
آیت الله لارى که از دیرباز به تبحر انگلیسى ها در پاشیدن بذر تفرقه و دوگانگى در بین مسلمین کاملا آگاهى داشت و به این نکته نیز واقف بود که تنها راه تسلّط سیاسى و اقتصادى رژیم وابسته به انگلیس در این منطقه، ایجاد تفرقه بین شیعیان و اهل تسنن است، از همان آغاز ورود، به استحکام روابط بین برادران شیعه و سنى پرداخت و در این مسیر، چنان گام برداشت که آقاى فرزین اوزى از سرشناسان اهل سنت لارستان، مجلس عزادارى سیّد الشهداء (علیه السلام) را برپا مى کرد. این فرد سنى به فرزند محترم آیت الله لارى مى گوید:
«روزى پدر بزرگوارتان جهت وحدت بیشتر میان اهل سنت و شیعه در منطقه لارستان، به بنده پیشنهاد کرد که در دهه اوّل محرم، مراسم روضه خوانى برپا کنم و خود نیز قول داد که یک روز در آن مجلس شرکت کند. اگر چه آن روزها این احتمال بود که این مسئله براى برخى از اهل تسنن خوش آیند نباشد، اما پیشنهاد ایشان را عملى کردم و ایشان یک روز در مجلس روضه شرکت فرمود.[44]».
آیت الله سیّد على اصغر لارى ضمن حفظ اصول و دفاع مقتدرانه از مبانى تشیّع، در حرکتى اصولى و هوشمندانه، حساب برادران اهل سنت را از گروه هاى افراطى و هدایت شده از سوى عناصر بیگانه، جدا مى دانست و در نقد نظرات و دیدگاه هاى آنان به گونه اى قلم مى زد که حتى تحسین بزرگان اهل سنت را نیز بر مى انگیخت[45].
حرکت هاى بنیادى و زیر بنایى آیت الله لارى در حوزه فرهنگ و در راستاى ایجاد همدلى بین اهل تسنن و تشیّع منطقه لارستان، به قدرى عالمانه و آگاهانه بود که وقتى افرادى چون فرامرزى بر آن شدند تا با مه آلود کردن فضاى انتخاباتى در حوزه سیاسى، بین اهل تسنن و تشیّع شکاف ایجاد کنند و جنگ شیعه و سنى را به عرصه سیاست سوق دهند، به اهداف شوم خود نایل نشدند.
هشدار آیت الله لارى به نیروهاى اشغالگر و بیگانه که در سال 1318 از طریق بندر لنگه و بوشهر به کشور وارد شدند و برخى از آنان در منطقه لار اردو زده بودند، از حرکت هاى شجاعانه این عالم مسلح به تسبیح، در مقابل نیروهاى تا بن دندان مسلح بود.
«ایشان قاطعانه به سرکردگان این نیروها ابلاغ کرده بودند که مواظب اعمال و رفتار خود باشند و به هیچ عنوان، به جان و مال و ناموس مردم تعرض نکنند چرا که خطه لارستان، با سرزمین هاى دیگر متفاوت است و با عکس العمل شدید مردم رو به رو خواهند شد»[46].
آیت الله سیّد على اصغر لارى در برابر عوامل استبداد داخلى هم، موضع گیرى مقتدرانه اى نمود که یادآور موضع گیرى هاى پدر بزرگوارش، آیت الله العظمى سیّد عبدالحسین موسوى لارى است. او که چون پدر بزرگوارش ملجأ و مأواى محرومان و پابرهنگان و ستم دیدگان به شمار مى رفت، در برابر رفتارهاى فرعون منشانه عمّال استبداد و استکبار، هرگز سکوت نمى کرد.
در سال 1331ق. پس از ورود یکى از افراد ستاد ارتش از تهران به منطقه لارستان، موجى از بیم در میان مردم افتاد. این فرد که در برخورد خشونت آمیز با مردم به بهانه خلع سلاح مردم، شهره عام و خاص بود، در حرکتى غیر انسانى، با حفر چاله اى پر از آتش، مردم را به عبور از آن و گرفتن اعتراف در داشتن یا نداشتن سلاح وادار مى کرد. این حرکت خشونت آمیز، آیت الله لارى را به واکنشى منطقى، اما مقتدرانه واداشت. آیت الله لارى که به خوبى مى دانست دستور تأدیب و برخورد فیزیکى با این عامل سرسپرده، نیروهاى دولتى را به گرفتن موضعى سخت تر و حساس تر کردن آنان به وجود اسلحه هاى بى شمار در منطقه وا خواهد داشت.
با مخابره تلگرافى به تهران، نقش خود، امنیت منطقه و پرهیز از هر گونه زیاده خواهى را به سران ارتش اعلان داشت.
«ستاد بزرگ ارتشتاران، مأمور اسلحه گیرى لارستان را گویید که از لارستان دست برداردامنیت لارستان به عهده این جانب است»[47].
ستاد ارتشتاران از دو خط تلگرام آیت الله لارى، بوى موضع گیرى شدید استشمام کرددر حالى که روز پنجشنبه تلگراف مخابره شد، روز شنبه، مأمور اسلحه گیرى احضار و سریع از منطقه لارستان به تهران بازگردانده شد[48].
آیت الله موسوى لارى که در حیات نورانى خود، همواره حرکت هاى لشکریان سیاهى را زیر نظر داشت، با سیاستى الهى و نورانى، بر این بود تا در مقطع زمانى خاص، بر ضدّ عوامل دست نشانده، موضع صریح خود را اعلام نماید، آیت الله لارى به خوبى مرز بین حرکت جسورانه را با حرکت شجاعانه دریافته بود. از این رو، همواره با آنانى که با اهداف سیاسى و برنامه ریزى شده، به منطقه لارستان وارد مى شدند، به گونه اى برخورد مى کرد که خود آنان گرفتار تارهاى تنیده خودخواهى ها و افزون خواهى هاى خویش مى شدند. رژیم در یکى از مقاطع تاریخى حیات آیت الله لارى، با نصب فردى بهایى و ضد مکتب اسلام و تشیّع به فرماندهى نظامى منطقه، بر آن شد تا با دهن کجى به اعتقادات مردم مؤمن لارستان، اراده و ایمان مردم را در هم بشکند و بر فشار روانى و فیزیکى خود بر این منطقه بیفزاید. آیت الله لارى که این حرکت دستگاه حکومتى را حرکتى کاملا سیاسى و در راستاى اهداف از پیش تعیین شده در حوزه سیاست و فرهنگ قلمداد مى کرد، نه تنها در مقابل سیاست هاى این فرد یک قدم عقب ننشست، بلکه در فرصتى مناسب، پرده از ماهیت درونى او و رژیم برداشت و با حرکتى معترضانه، پس از افشاى امیال درونى او، این مهره کار کشته رژیم را در بن بستى قرار داد که رژیم، راهى جز حذف او از منطقه لارستان نداشت.
این فرد در نشستى در حضور آیت الله لارى و در ضمن بحثى اعتقادى، مطلب توهین آمیزى نسبت به مقدسات اسلام بر زبان آورد که آقا نیز به تندى به او نهیب زدند و فرمودند:
«خاموش باش ]اى[ از خدا بى خبر و در همان حال، باد بزنى را که در دست داشتند، به سمت فرمانده نظامى منطقه پرتاب کردند. آن صاحب منصب ارتش، پریشان حال و خجالت زده، از منزل آقا خارج شد و چند روز بعد بنا به درخواست حضرت آقا، آن شخص از فرماندهى نیروى انتظامى لارستان عزل شد»[49].
برخورد قاطعانه آیت الله لارى با یکى از فرمانداران لار که با برپایى مجالس لهو و لهب، موجب نارضایتى و ناراحتى مردم مؤمن شده بود، دغدغه این بزرگمرد دین مدار و عدم واهمه او را از عمّال رژیم، در اجراى امر به معروف و نهى از منکر به اثبات مى رساند.
«... در یکى از همان شب ها، آقا شخصى را مى فرستند تا پیام آقا را ابلاغ کنند مبنى بر این که موجبات نارضایتى مردم را فراهم نکنید و دست از کارهاى خلاف شرع و عرف بردارید». فرماندار جواب مى دهد که من فرماندارم و آزاد هستم». حضرت آقا سیّد على اصغر، با شنیدن این جواب، مکدر مى شود و مى گویند که اکنون شب است ان شاء الله صبح آزادش مى کنم. صبح روز بعد، طى تلگرافى به تهران، خواستار تعویض هر چه سریع تر فرماندار لارستان مى شوند و در عرض چند روز، فرماندار جدید به لار فرستاده مى شود.[50]».
اجراى حدود الهى، آن هم در زمانى که مبانى تفکّر اسلامى از سوى هر فرد و فکر وابسته به رژیم، مورد هجوم قرار مى گرفت و اجراى حدود، پوشش اسلامى و... ، واپس گرایى و عقب ماندگى تلقى مى شد، از سوى بزرگ مردى چون آیت الله لارى و آن هم در حضور رئیس شهربانى، بیانگر این واقعیت بود که لارستان به یُمن مردى از تبار سبز قامتان سبزینه پوش، اندیشه سبز تشیّع را دنبال مى کند. آیت الله لارى فردى سارق را که توسط عوامل شهربانى دستگیر شده بود، پس از اجراى حکم تعزیر به دستور وى، آزاد کرد و وجهى براى سرمایه و در پیش گرفتن زندگى آبرومندانه به او داد. آن مرد به دنبال کسب و کار حلال رفت[51] و از راه درآمد حلال، زندگى او رونق گرفت و تا آخر عمر، با صداقت زندگى کرد.
آیت الله لارى و نهضت ملّى شدن نفت
نقش و عملکرد آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى در نهضت ملّى شدن نفت، به عنوان یکى از رهبران مذهبى و سیاسى خطه جنوب، داراى نقشى است که متأسفانه تحلیل گران تاریخ این مقطع، آن را نادیده گرفته اند. به جرأت مى توان گفت که این شخصیت کم نظیر، از معدود عالمان و بزرگان این مقطع تاریخى است که با تسلّط بر تاریخ نهضت روحانیت در دوران مشروطیت و هوشمندى و زکاوت خدادادى، از همان آغاز، تجربه تلخ تکرار مشروطیت را به وضوح مشاهده مى کرد. بى شک، اگر رهنمودهاى آیت الله على اصغر موسوى لارى که از طریق مکاتبه با برخى از سران دو گروه، براى رفع اختلاف و ایجاد وحدت مورد توجه دلسوزان نهضت ملى شدن نفت قرار مى گرفت، شاید ملّت ما امروز تاریخى به نام کودتاى 28 مرداد در تقویم سیاسى خود نداشت. تلاش آیت الله موسوى لارى براى ایجاد همبستگى و همدلى بین هواداران آیت الله کاشانى و دکتر مصدق و هجرت وى از لارستان به تهران، به منظور حل مشکل زندانیان در حادثه انتخابات دوره شانزدهم مجلس شوراى ملى در لارستان و ملاقات هاى او با دو رهبر مذهبى و ملّى، بیانگر افکار روشن و دوراندیشى این عالم بزرگ است.
دغدغه ها و رهنمودهاى آیت الله سیّد على اصغر لارى را در این مقطع حساس تاریخى، براى عدم تکرار تاریخ مشروطیت، مى توان در چند محور ذیل تجزیه و تحلیل کرد:
الف) دغدغه نخست وى، ایجاد همبستگى و همدلى بین نظام روحانیت و طلاّب و فضلاى همراه و همگام با آیت الله کاشانى، در هر نقطه اى از کشور و پرهیز از هر گونه تفرقه بود. پیشنهاد وى به مجمع علما و روحانیت تهران، براى تشکیل جلسات هفتگى و حذف واسطه ها در نقل و انتقال پیام ها و تحلیل ها که بعدها به شکل گیرى «جامعه روحانیت مبارز» منجر شد، از ابتکارات این بزرگ مرد گمنام و در راستاى جلوگیرى از ایجاد شکاف و گسست در جبهه خودى بوده است که اگر چنین امرى عینیّت مى یافت، نهضت روحانیت در آن مقطع، دچار تشتّت و ریزش از درون نمى گشت.[52]
ب) آیت الله موسوى لارى، با قرائتى که براى نهاد مرجعیّت و شخص آیت الله بروجردى قائل بود، مخالف هر گونه حریم شکنى بود. او به فداییان اسلام، به عنوان حرکتى زنده، پویا و برخواسته از روح شجاعت و شهامت شیعى مى نگریست حرکتى که مى توانست غبار خمودگى و انزواطلبى را از رخسار حوزویان و مردم بزداید و او بسترى براى ایجاد حکومت اسلامى فراهم سازد. از این رو، از هیچ کمک مالى و فکرى نسبت به رهبران آن مضایقه نمى کرد. رابطه فکرى و عاطفى بین آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى و رهبران فداییان اسلام تا آن جا بود که هنگام ملاقات سیّد مجتبى موسوى لارى (فرزند آیت الله لارى) با سیّد مجتبى نواب صفوى رهبر فداییان اسلام، شهید نواب صفوى گفت:
«هنگام ورود پدر بزرگوارتان به تهران، قبلا ما را خبر کنید تا به استقبال وى بشتابیم.»
از منظر آیت الله موسوى لارى، فداییان اسلام و آرمان هاى اسلام خواهانه آنان که در منشورى به نام حکومت اسلامى به چاپ رسیده بود، تیغ عدالت خواهى و اسلام خواهى بودند که از نیام کشیده شده بودند و مى توانستند کار رژیم را تمام کنند که متأسفانه با دسیسه هاى دشمنان داخلى و خارجى و ایجاد محدودیت ها و در پى آن نامهربانى هایى نسبت به آنان، این گروه دستگیر شدند و در روزى که نهضت ملّى مردم به آنان احتیاج داشت، در قفس تنگ مصلحت جویانه برخى، غریبانه و مظلومانه شربت شهادت نوشیدند.
از حرکت هاى کاملا عالمانه و آگاهانه آیت الله سید على اصغر لارى، حمایت وى از مردم بى گناهى بود که پس از آگاهى مردم بر تحمیل کاندیداى مورد حمایت رژیم ـ عبدالرحمن فرامرزى - مدیر روزنامه کیهان صورت گرفت. در دوره پانزدهم انتخابات مجلس شوراى ملّى، در منطقه لارستان، این فرد وابسته به دستگاه پهلوى، که در منطقه لارستان فتنه گرى کرد و نهایتاً منجر به بروز اختلاف بین جامعه تشیع و تسنن لارستان گردید و در تقلبى آشکار، آراى مردم را به نفع خود مصادره کرد. این عمل، با خشم و حمله مردم به فرماندارى، ساختمان دارایى و محل شمارش آرا رو به رو شد. که در این حادثه، چهار نفر از اعضاى نظارت و مجریان کشته و تعداد دیگرى مجروح شدند.
دستگاه ستم شاهى، ضمن پیروز اعلام کردن فرامرزى به عنوان نمایندگى مجلس و دستگیرى بسیارى از مردم بى گناه، با تشکیل دادگاه نظامى، فرمایشى برخى از افراد مؤمن را به اعدام محکوم کرد.
این بود که آیت الله لارى با مسافرت به تهران و گرفتن وکلاى نامى و حمایت عالمان بزرگ تهران و گروههاى مذهبى، موفق گردید تا احکام دادگاه نظامى را لغو کند و پرونده به دادگسترى ارجاع گردد. در سى و ششمین جلسه دادگاه، دادگسترى تهران ختم رسیدگى اعلام و محکومین به اعدام و زندان هاى طویل المدة به یک تا سه سال زندان محکوم شدند.
آیت الله لارى در این مقطع از زمان، در زیر فشار سخت عوامل رژیم و هتاکى روزنامه هاى وابسته مقاومت کرد و تا باز گرداندن تمام فرزندان مؤمن و ستمدیده لارستان، به لار بازنگشت.
آیت الله لارى وجود مهره اى وابسته به رژیم و عوامل خارجى چون فرامرزى را موجب تحریک جامعه جنوب، به ویژه لارستان مى دانست.
فرزندان
از آیت الله سید على اصغر موسوى لارى دو فرزند پسر به نام هاى آیت الله سید مجتبى موسوى لارى و حجت الاسلام و المسلمین سید صالح موسوى لارى و 5 دختر به یادگار مانده است.
عزا در عید
آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى، در اوّل ماه مبارک رمضان 1374ق. در بیمارستان نمازى شیراز بسترى شد. تقدیر چنین بود که مردى که سال ها با قرآن و شب زنده دارى عمر خویش را سپرى کرده بود، در ماه مبارک رمضان و در خلوت عاشقانه اش با خالق هستى به سر برد. سرانجام، این سلاله زهرا، در بعدازظهر روز پنجشنبه بیست و هشتم اردیبهشت و در شب جمعه بیست و هفتم ماه مبارک رمضان، به میهمانى مادرش زهرا(س) شتافت.
خبر رحلت آیت الله لارى براى مردمى که در انتظار رؤیت هلال ماه شوال لحظه شمارى مى کردند، مردم را متوجه آسمان گلستان زهرا(س) کرد.
رؤیت هلال شوال مردم، به رؤیت هلال محرم و عید فطر مردم، به روز عاشورا مبدل شد.
جمعیّت روزه دار، از لار و جهرم سینه زنان، در هواى گرم و طاقت فرساى تابستان، به استقبال پیکر این مرد تا کیلومترها جلوتر از دروازه شهر جهرم رفتند و پیکر او را تا کنار مرقد مطهّر پدر بزرگوارش بدرقه کردند و در آن جا، به خدا سپردند.
[1]. ر. ک: گلشن ابرار، ج 2، ص 529ـ541.
[2]. مهاجر الى الله، آیت الله کریمى جهرمى، ص 307.
[3]. ر.ک گلشن ابرار ج2، 585ـ590.
[4]. مصاحبه نگارنده با فرزند محترم آیت الله لارى، 16/3/84.
[5]. ر.ک گلشن ابرار ج 2، ص 576ـ584.
[6]. مصاحبه نگارنده با فرزند محترم آیت الله لارى، 16/3/84.
[7]. ر.ک، گلشن ابرار ج3.
[8]. مصاحبه نگارنده با آیت الله سیّد مُحسن موسوى لارى، ماهنامه کوثر، شماره؟ ص 77.
[9]. مصاحبه نگارنده با فرزند محترم آیت الله لارى، 30/5/84.
[10]. بقعه و بارگاه نورانى شاه حمزه(علیه السلام) در کنار بقعه و بارگاه حضرت عبدالعظیم حسنى(علیه السلام) زیارتگاه شیعیان و دلباختگان اهل بیت عصمت و طهارت است.
[11]. چهره درخشان تاریخ لارستان، کاظم رحیمى نژاد، ص 7.
[12]. مصاحبه نگارنده با فرزند محترم آیت الله لارى، 30/4/84.
[13]. ر.ک: چهره تابناک، ص 17.
[14]. چهره درخشان تاریخ لارستان، ص 45.
[15]. همان.
[16]. چهره درخشان تاریخ لارستان، کاظم رحیمى نژاد، ص147.
[17]. همان، ص 48ـ50.
[18]. ر.ک: چهره درخشان، ص 17.
[19]. همان، ص 17.
[20]. همان.
[21]. همان.
[22]. همان.
[23]. همان.
[24]. همان.
[25]. همان، ص 61.
[26]. همان، ص 60.
[27]. همان، ص 62.
[28]. مصاحبه نگارنده با فرزند محترم ایشان، 30/5/84.
[29]. مصاحبه نگارنده با فرزند محترم ایشان، 16/3/84.
[30]. این نکته براى مبلغان بسیار حائز اهمیت است که چگونه فردى چون آیت الله سیّد على اصغر لارى، در چند جلسه در حد رفت و آمد، به این نکته رسید و با او ارتباط برقرار کرد و او را نمازخوان کرد به گونهاى که این فرد، بدون ترس از دستگاههاى امنیتى، با لباس نظامى به مسجدى در پایتخت رفت و نماز خواند.
[31]. چهره درخشان تاریخ لارستان، ص 54 و 55.
[32]. نقل شده از مرحوم حاج شیخ غلامرضا امانت که مکرر براى مردم بازگو مى کرد و از شدت هیجان اشک مى ریخت.
[33]. ماهنامه فرهنگ کوثر، همان ص 77.
[34]. ر.ک به چهره درخشان ص 62ـ67.
[35]. احتیاج بشر به پیغمبر و امام، آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى، ص 9ـ10.
[36]. مصاحبه نگارنده با فرزند محترم ایشان، 16/3/84.
[37]. مصاحبه نگارنده با آیت الله سیّد مجتبى موسوى لارى16/3/84.
[38]. وى در مسئله حجاب، به چندین نکته بدیع و امروزى اشاره کرده که راهگشاى متولیان فرهنگى امروز است.
[39]. ر. ک: رد و انتقاد، ص 78.
[40]. احتیاج بشر به پیغمبر و امام، ص 9.
[41]. در آن مقطع، بندر بوشهر، مهمترین بندر کشور ایران به شمار مىرفت. از این رو، هر کس بر این بندر مسلط مى شد، گویى بر تمام بنادر جنوب کشور مسلط شده است. حمله انگلیسىها به این منطقه هم به خاطر جایگاه مهم این بندر بوده است.
[42]. آیت الله لارى به خوبى از کینه عوامل دستگاه از لارستان با خبر بود. روزى رضاخان از آزادى، نماینده دوره دهم تا چهاردهم مجلس، مىخواهد که او نیازهاى منطقه انتخابى خود را بازگو کند. آزادى مى گوید: مردم منطقه لارستان، آب مىخواهند. رضاشاه که از سابقه مردم لارستان به رهبرى آیت الله سیّد عبدالحسین لارى و شورش زاداخان مبارزات آیت الله سیّد عبدالمحمد با خبر بوده، در جواب مى گوید: «لار، بگذار مردمش از تشنگى بمیرند (آیت الله سیّد على اصغر موسوى لارى، چهره درخشان تاریخ لارستان، ص 89).
[43]. مصاحبه نگارنده با فرزند محترم آیت الله لارى، 16/3/84.
[44]. آیت الله سیّد على اصغر لارى، چهره درخشان تاریخ لارستان، ص 66.
[45]. ر. ک: نقطه اتکاء شیعه، آیت الله سید على اصغر موسوى لارى.
[46]. همان، ص 69.
[47]. همان، ص 70 و 71.
[48]. همان.
[49]. همان، ص 71.
[50]. همان، ص 71 و 72.
[51]. مصاحبه نگارنده با فرزند مرحوم حضرت آیت الله لارى، 16/3/84
[52]. همان.