شهید سیّد عبّاس موسوى لبنانى
متوفّاى: 1370 ش.
عنوان مقاله: قلّه مقاومت
نویسنده: غلامرضا گلى زواره
روایت رویش
شهر «نبى شیث» به دلیل اینکه به پیامبر خدا شیث نبى و فرزند حضرت آدم منسوب است، این نام برایش برگزیده شده است. گروهى از سادات هاشمى و موسوى در این شهر سکونت داشته و دارند. در سال (1371 هـ .ق.) مطابق با (1331 هـ .ش) ـ از پدرى موسوى و مادرى هاشمى ـ فرزندى دیده به جهان گشود که نام «عبّاس» برایش برگزیده شد به امید اینکه همچون حضرت عبّاس(علیه السلام) در مسیر ایثار و شجاعت گام نهد و توان خویش را براى اعتلاى حقّ به کار گیرد.
این خانواده مدّتى در شهر نبى شیث از توابع بعلبک([1]) ساکن بودند.تا آنکه به ناحیه شیاح در حومه جنوبى بیروت مسکن گزیدند. وى از بدو کودکى با رشد و رویش زودرسش منحصر به فرد گردید و در این رویش امور ویژه اى نقش تعیین کننده داشتند: رایحه نبوى، مسجد امام حسین(علیه السلام) در شیاح ـ که در همسایگى خانه آنها بود ـ و مجالس عزادارى حسینى که در عاشوراى هر سال برگزار مى شد. سیّدعبّاس از همان سنین کودکى مشتاق علم و معرفت بود و با رفتارهایش شجاعت و تیزهوشى منحصر به فردى از خود بروز مى داد که در کمتر کسى به سن و سال او این حالات مشاهده مى گردید. از عنفوان زندگى با پرورشهاى ویژه والدینش با فضایلى چون دلاورى، فداکارى، شهامت، رسیدگى به امور مستمندان و احساس درد محرومان آشنا گردید و در چنین مسیرى تربیت شد. از بدو کودکى نگران مسلمانان بود و دلش براى آنان مى تپید. وجودش به تدریج از حرکت و تلاش براى مستضعفان لبریز مى گردید تا چون چشمه اى دشتهاى تشنه انسانیّت را از فضیلت و معرفت سیراب سازد. احساس دلسوزى و تعهّد در مقابل مسلمانان همراه با آگاهى دینى و پویایى سیاسى در او شکوفا شد و موجب گردید تا خیلى سریع با معضلات و مشکلات مسلمانان در لبنان و دیگر سرزمینهاى اسلامى با دیدى روشن آشنا گردد.
سال (1386 هـ .ق.) مطابق با (1346 هـ .ش.) سیّدعبّاس به پانزدهمین بهار زندگى قدم نهاده بودامّا پاییزى برگ ریزان و فضاحت بار او را به شدّت متأثّر ساخت. در جنگ ژوئن (1967 م) (نبرد حزیران) اعراب از رژیم صیهونیستى شکست سختى خوردند. سیّدعبّاس، گرچه از این ماجرا ناراحت شدآنچه او را از دیگران متمایز مى کردظرفیتش در تحمّل و هضم شدائد بود. او به جاى اینکه زانوى غم بغل گیرد و در موجى از حزن و نگرانى فرو رود به صف فداییان مجاهد جهت مشارکت در دفاع از فلسطین و نخستین قبله گاه مسلمانان (بیت المقدس) پیوست. وى در یکى از تمرینات نظامى براى عملیات چریکى در داخل فلسطین مصدوم شد. پدرش مى گوید: پس از آنکه پاى فرزندمان دچار شکستگى شد من و مادرش در پایگاه آموزشى محلّ اقامت او به دیدارش رفتیم و او را در حالى یافتیم که بر تختى فلزى کهنه و فرسوده به پشت خوابیده بود. پس از سلام و احوال پرسى و اطمینان خاطر از حال عمومى او پرسیدم: چگونه قادر است این گونه سختیها را آن هم در چنین سنّى تحمّل کند و او در پاسخ به پرسش من گفت: همانا این راه تحمّل شدائد بسیارى را از ما مى طلبد و آن به درستى طریق ایثار و شهادت است. آزادسازى فلسطین از همان دوران کودکى و نوجوانى هدفى براى سیّدشهید به وجود آورد که جهت تحقق بخشیدن به آن تا زمان شهادتش از فعّالیت باز نایستاد.([2])
از صور تا نجف
سیّدعبّاس یک سال بعد از آنکه خود را در زمینه هاى رزمى توانمند ساخت، تصمیم گرفت علوم اسلامى را فراگیرد و در عرصه دانش و اندیشه گام نهد. او در زمینه انگیزه خویش در کسب معارف دینى مى گوید: نقطه عطف در گرایش من به کسب علوم دینى در سال (1387 هـ .ق.)، در پى ملاقاتى که با امام موسى صدر در منطقه اوزاعى داشتم صورت گرفت. من از ایشان درباره حوزه علمیّه در شهر صور جنوبى (مرکز مطالعات اسلامى) سؤال نمودم و در مورد تحصیل در این مرکز با او به مشورت پرداختم. او مرا راهنمایى کرد و شوق و رغبت خاصّى در نهادم پدید آوردبه نحوى که بى درنگ به آن مرکز آموزشى پیوستم و مطالعات علمى و مذهبى را در آنجا نزد مربّیان و استادان فاضل و فرزانه دنبال نمودم.
او مى افزاید: به تحصیلاتم در حوزه شهر صورـ تا پس از انتقال آن از شهر به حوزه صورـ ادامه دادم. من جزء اوّلین افرادى بودم که به این مرکز نو بنیاد راه یافتند. تحصیلات سیّدعبّاس در چنین کانون علمى و دینى، یک سال و اندى طول کشیدتا اینکه در سال (1388 هـ .ق.) براى ادامه تحصیل عازم حوزه نجف گردید. کسانى که با وى در نجف انس داشته اند هرچه از حالات و تلاشها وى نقل کرده اند، همه بیانگر شیفتگى فوق العاده سیّدعبّاس به فراگیرى معارف اسلامى و مطالعات علمى در این عرصه است. هوش سرشار و استفاده از محضر استادانى توانا و دانشور، همراه ارزش نهادن به وقت و استفاده از آن به نحو احسن، موجب گردید که این جوان مشتاق دوره هاى مقدّمات و سطح متداوّل در حوزه را در مدّت پنج سال سپرى نماید، در حالى که به طور متعارف گذراندن این دوران تحصیلى در نجف براى طلبه هاى عادى حدود پانزده سال طول مى کشید. یکى از دوستانش مى گوید:
موهبت بزرگى که سیّد شهید به طور همه جانبه از آن برخوردار بود و با رسیدن به شهادت به نقطه اوج آن رسیدزائیده برهه اى خاص نبود بلکه گذشته اى اصیل و تاریخ پربارى را در خود داشت که سیّدشهید از صور تا نجف حامل آن بود. در نجف اشرف سیّدعبّاس تمام وقتش را به تحصیل علم و تهذیب و تزکیه درون روى آورد. وى به دانش و معنویت دل بست و عاشقانه محضر دانشوران را مغتنم شمرد. روزها را از همان طلوع فجر با تلاوت قرآن، دعاى صباح امیرمؤمنان(علیه السلام) و نیز دعاى عهد که همواره تا هنگام شهادت بر آن سنّت باقى بود، آغاز مى کرد. سپس به فجریات روى آورد که عبارت بود از درسهاى تفسیر قرآن کریم که با برخى از برادران خویش به مطالعه آن مى پرداخت.
اشتیاق او در فراگیرى علوم قرآنى بدان بود که جهت حضور در درس مرحوم شهید عبدالمجید حکیم هر روز هنگام طلوع آفتاب مسافت چهار کیلومتر را پیاده طى مى کرد. یکى از برادرانش که همراه او در این کلاسها حضور مى یافت، مى گوید: او حتّى در سرماى شدید زمستان از فراگیرى معارف دینى دست بر نمى داشت و در این راستا آسودگى نمى شناخت به طورى که هرگز بدنش مزه آسایش و خواب راحت را نچشید و در حالى که کتاب برسینه اش بود به خواب مى رفت. به رغم آنکه روزهاى پنجشنبه و جمعه تعطیل بود ولى در فعالیّتهاى تحصیلى وى تأثیرى نمى گذاشت. روزهاى تعطیلى، ایّام مرخصى و اعیاد وقفه اى در مجاهدتهاى فکرى و علمى او به وجود نمى آورد و تمام روزهاى زندگى اش مشحون از سعى و اهتمام در تحصیلات علوم دینى بود. به دلیل همین کوششهاى ارزشمند شخصیّت او به عنوان انسانى پرمایه و اهل فضل پرورش یافت. او در کنار دروس حوزوى به فراگیرى زبانهاى خارجى روى آورد و در کلاسهاى زبان انگلیسى و فرانسوى حاضر گردید. یکى از هم دوره اى هاى او نقل مى کند که: شهید سیّد محمّدباقر صدر هزینه آموزش زبانهاى خارجى این سیّد شهید را پرداخت مى نمود. سیّدعبّاس در دوره تحصیلى اش در نجف اشرف ازدریافت هرگونه مستمرى اجتناب ورزید و شعارى را که سرلوحه رفتار خود قرار داد این بود: «زهد و فروتنى بدون هیچ گونه تظاهر و تکلّف».
در مدّت اقامتش در نجف اشرف به زیارت مستمر جدّش امیرمؤمنان(علیه السلام) وفادار ماند و هرگز از رفتن به کربلا و زیارت حضرت امام حسین(علیه السلام) و سایر شهیدان کربلا باز نماند و مسیر طولانى بین نجف تا کربلا را اغلب اوقات به شوق زیارت مرقد مطهّر سیّدالشهدا(علیه السلام)پیاده طى مى نمود.([3])
در محضر فرزانه اى بلند پایه
شهید سیّد عبّاس موسوى پس از طىّ مراحل مقدّماتى و سطح حوزه، محضر پرفیض و تأثیرگذار شهید آیت الله سیّد محمّدباقر صدر را مغتنم شمرد و ضمن کسب فیض از پرتو اندیشه هاى والاى آن فقیه شهید، با وى روابط نزدیک فکرى و علمى برقرار کرد.([4])
یکى از هم دوره اى هاى سیّد عبّاس که خود از شاگردان شهید صدر بود مى گوید: برگزیدن متفکّر بزرگى چون سیّدمحمّدباقر صدر از سوى سیّدشهید به عنوان معلّم و مرّبى از آن جهت بود که در وجودش حقایقى را که مدّتها در جستجویش بود متبلور یافت و او را تجسّم بخش اندیشه عمیق و دیدگاه اصولى و صحیح تشیّع یافت.([5])
سیّد عبّاس طى سخنانى گفته است: شهید صدر پرده، از اسلامى عظیم و اندیشه اى آرمانى بر افکند و اسلام را به عنوان فکرى جهان شمول که مسایل زندگى را با تمام ابعادش در بر مى گیرد، مطرح کرد. به اعتقاد آن مردِ حماسه و ایثار، شهید صدر به طور موضوعى و کاربردى با اندیشه هاى مخالف و متعارض با اسلام بر خورد کرد و نظرات مغایر با معارف دینى را از طریق استدلال و برهان باطل اعلام نمود. همچنین ویژگى هاى علمى اسلام را از خلال جهاد خویش آشکار ساخت و خود را در راه اسلام قربانى کرد.([6])
آن روزها که در نتیجه عناد، سرکشى و جنایات حزب بعث کافر شرایط سختى بر عراق حکم فرما بود سیّد عبّاس و عدّه اى از هم دوره اى هاى او، در پیش روى خود روزهاى تلخى را احساس مى کردند و شبهاى تیره و تار ستم را با تمام وجود مى یافتند. گاهى سیّد عبّاس و برخى دوستانش در خانه استاد که در بازار عماره نزدیک مدرسه صغیر آیت الله بروجردى واقع بود به حضور آن اسوه دانش و تقوا شرف یاب مى شدند و به سخنان گهربار ایشان گوش فرا مى دادند. در این لحظه ها آنان همه اندوه ها را فراموش مى کردند و غرق در لذت و خوشى از گفتار نغز این مرجع بیدار مى شدندآن چنان که گویى در بهشت برین به سر مى بردند. استاد نیز این نخبگان را زیر چتر تفقد و راهنماییهاى خود قرار مى دادآن گونه که حتّى پدران و مادران چنین مهر و محبّتى را در حقّ فرزندانشان بروز نمى دهند.([7])
سیّد عبّاس موسوى از همان روزهاى اقامت در نجف اشرف تحت تأثیر برنامه هاى شهید صدر قرار گرفت و مصمّم گشت با الهام از اندیشه ها و ابتکارات آن دانشمند به خون خفته مسؤلیت تبلیغ اسلامى و احیاى آن در درون لبنان را عهده دار گردد. در نجف نیز فعّالیتهاى سیّدشهید، نظر شهید صدر را به سوى خود جلب نمود و از این رو مسؤولیّتهاى تبلیغى و بسیجى، به مناسبت ایّام ماه مبارک رمضان و محرّم را بر دوش وى و برادرانش مى گذاشت. آنان جهت تعظیم شعائر مذهبى در میان مردم و دمیدن روحى تازه در مفاهیم عاشورا ـ که به تدریج شکل سنّتى کم خاصیّت و تقلیدى به خود گرفته بود ـ به لبنان مى آمدند. سال (1398 هـ .ق.) آخرین بارى بود که سیّدشهید براى گرامى داشت خاطره عاشورا به لبنان مى آمد و درهمان حال بود که نیروهاى سازمان امنیت عراق براى چندمین بار مبادرت به محاصره و بازرسى منزل سیّدعبّاس (در نجف اشرف) نموده و قصد داشتند ایشان را دستگیر کنند. این وضع موجب گردید که از همسر فاضله اش امّ یاسر خواسته شود که طى پیغامى همراه با برخى از آشنایان وى که به زیارت عتبات مقدّسه در اربعین حسینى مشرّف مى شدند، سیّدعبّاس را مطّلع گرداند که به عراق باز نگردد که ابتدا آن بزرگوار از تن دادن به این تقاضاى توأم با زور امتناع ورزید ولى در برابر اصرار همسر و خانواده و بنا بر سفارش و تأکید شهید آیت الله سیّدمحمّدباقر صدر و به دنبال اوج گرفتن دستگیریها و بازداشتهاى مکرّر عالمان و طلاّب حوزه علمیه نجف اشرف، سیّدعبّاس در لبنان ماند و دیرى نپایید که همسرش به وى ملحق گردید.([8])
شخصیّت دیگرى که سیّدعبّاس در دوره درس خارج و مراحل عالى علوم حوزوى از مراتب فضل و فضیلت وى بهره گرفت آیت الله سیّدابوالقاسم خویى است.([9])
براى سیّدعبّاس موسوى فضایل اخلاقى و ویژگیهاى رفتارى آیت الله خویى آموزنده بود. وى کوشید تا در مسیر زندگى، استاد خود را در خودسازى و ایجاد ارتباط با اجتماع اسوه خویش قرار دهد.
تأسیس پایگاهى علمى و فرهنگى
سیّدعبّاس موسوى به مدّت نُه سال در نجف اشرف اقامت نمود و پس از آن در اثر فشار رژیم بعثى حاکم بر عراق، ناگزیر به لبنان بازگشت و رهسپار بعلبک گردید. او تصمیم گرفت در این شهر، مرکزى براى فراگیرى علوم دینى تأسیس کندتا براى کسانى که امکان رفتن به نجف را ندارند، مکان مناسبى براى تحصیل باشد و بتواند تا حدودى اهداف حوزه نجف را تأمین نماید.([10])
از این جهت حوزه امام منتظر(عجّ) را در بعلبک تأسیس نمود. این کانون علمى و اعتقادى در منطقه عین بورضاى بعلبک واقع است که در سال (1398 هـ .ق.) مطابق (1357 هـ .ش.) و پس از پیروزى انقلاب اسلامى در یک منزل استیجارى فعّالیت خود را آغاز کرد و پس از چندى در سال (1399 هـ .ق.) به دلیل نیاز مبرم به مکانى مناسب تر به ساختمانى در کنار مسجد امام على(علیه السلام) انتقال یافت. باگسترش فعّالیت این مرکز و استقبال شایان توجّهى که از آن صورت گرفت سیّدعبّاس موسوى احساس نمود حوزه امام منتظر باید به ساختمانى مجهزتر انتقال یابداز این جهت در منطقه عین بورضاى بعلبک زمینى به مساحت 13000 متر تهیه شد و کار بناى ساختمان آن با زیربنایى به مساحت 4000 متر در سال (1407 هـ .ق.) آغاز گشت و پس از چند سال پیگیرى و تلاش مداوم آماده بهره بردارى گردید. این مرکز در روز عید غدیر سال (1412 هـ .ق.) طى مراسم باشکوهى با حضور چندین تن از شخصیّتهاى علمى و فرهنگى به طور رسمى افتتاح گشت و حوزه مذکور به ساختمان جدید انتقال یافت.([11])
سیّد شهید در خصوص پایه گذارى این مرکز مى گوید: با همکارى عالمان بزرگ لبنان، به تأسیس حوزه علمیّه در بعلبک اقدام نمودم که امام موسى صدر و دیگر بزرگان از جمله علاّمه سیّد محمّدحسین فضل الله در تأسیس آن نقش داشتند و با حمایت برخى از مراجع دینى به ویژه آیت الله شهید سیّد محمّدباقر صدر که بهترین پشتیبانى را به عمل آورد، این حوزه از جمله مراکز نمونه به شمار مى رفت و نقش بسیار مؤثر تبلیغى در منطقه بقاع و سایر مناطق همچون بیروت و جنوب لبنان را بر عهده داشت. ناگفته نماند که سیّدشهید با کمترین امکانات مادّى و تنگناهاى شدید مالى در این راه گام برداشت و در آغاز، ساختمانى را که به عنوان محلّ نگهدارى کودکان بى سرپرست از آن استفاده مى شد اجاره کرد و در نخستین قدم، طلاّبى را که از نجف اشرف تبعید شده بودند، گرد آورد و سپس پذیراى دانشجویان جدید گردید و بعد از آن مکانى را در منطقه رأس العین بعلبک اجاره نمود. سپس توانست مدرسه اى را که تحت سیطره یکى از احزاب محلّى بود و توسط مرحوم شیخ حبیب آل ابراهیم ساخته شده بود، با درایت و پایدارى، زیر حمایت خویش در آورد، همان مکانى که پس از حمله صهیونیستها در تابستان (1982 م) به پایگاه مهمّى براى فعالیّتهاى اسلامى حزب الله تبدیل گردید. بعد از آن، مدرسه به ساختمان جدیدى که بدان اشاره کردیم انتقال داده شد.([12]) یکى از عالمانى که در برپایى این حوزه با سیّدشهید همکارى داشته است مى گوید:
حرکت و پویایى سیّد در مسیر امام مهدى(عجّ) از مدرسه مذکور جان گرفت گویى میان او و امام زمان پیوندى ناگسستنى وجود داشت. سیّدشهید با تمام وجودش براى امام مهدى زندگى مى کرد.([13])
این مسئله با وجود سیّد شهید ممزوج گشت چرا که هر صبحدم با امام منتظر تجدید عهد مى نمود. پنج روز قبل از شهادتش در آخرین دیدارش با عالمان کلیه گروههاى مسلمان در خصوص ضرورت ارتباط معنوى مردم با حضرت مهدى (عجّ) سخنانى ایراد کرد و تأکید نمود: امّت مسلمان سالروز ولادت امام زمان (عج) را مراسمى سالانه تلقى نکنندبلکه این مناسبت را محور اساسى زندگى روزانه خود قرار داده و از نماز فجر تا پایان روز به یاد آن امام، برنامه خویش را تنظیم کنند.([14])
هدفهاى سیّد شهید از تأسیس این حوزه عبارت بود از:
1. تربیت مبلّغانى پرتوان، دلسوز و کوشا، براى دفاع از حریم اسلام ناب محمّدى در برابر یورشهاى فکرى، عقیدتى و فرهنگى معاندان.
2. ارشاد و هدایت نسل نوجوان و جوان به سوى تعالیم اصیل، سازنده و رشد دهنده اسلامى و ایجاد مصونیت در آنان در برابر گمراهى و انحرافهاى عقیدتى و اخلاقى.
3. زنده کردن ارزشهاى دینى، سنّتهاى اسلامى و شعائر مکتب اهل بیت(علیهم السلام) در میان شیعیان لبنانبه خصوص منطقه بقاع و بعلبک.
4. ایجاد تحرک و نشاط اجتماعى سیاسى در میان مسلمانانبه خصوص شیعیان در برابر تهدید دشمنان و حفظ هویت دینى و ارزشى آنان.
از قلّه علم و ایمان تا دشت انسانها
سیّد شهید از حوزه امام منتظر(عجّ) سر برآورد و فعالیتهاى خود را از درّه بقاع آغاز نمودبه نحوى که در مدّتى کوتاه حرکت تبلیغى گسترده اى را از این پایگاه سامان داد که امواج آن تمامى روستاها و آبادیهاى منطقه بعلبک ـ هرمل را شامل گردید. حتّى روستاهاى دور افتاده در شوره زارهاى هرمل و دیگر مناطق در عکّار، در شمال لبنان که هیچ مبلّغى بدانجا گام ننهاده بود و مردمانش پیش از آن با عالم دینى رو به رو نشده بودند، مشمول این برنامه تبلیغى شدند و سیّد شهید به همراه طلاّب مدرسه امام منتظر (عج) در ایّام ماه رمضان و محرّم، نخستین کسانى بودند که به این نقاط محروم و دور افتاده قدم مى نهادند. تعداد قابل توجّهى از روحانیان و مجاهدانى که در مناطق مرکزى، جنوبى و غربى لبنان به تبلیغ رفتند فارغ التحصیل حوزه مذکور بودند و سیّد شهید مهم ترین نقش را در تربیت آنان ایفا نمود. سیّد همواره از روستایى به روستایى در حال حرکت بود. در یک آبادى اقامه جماعت مى کرد و در روستایى مناسبتى را گرامى مى داشت. با مردم صمیمانه دیدار و گفت و گو داشت. وى به مشکلات، دردها و تقاضاهاى آنان به وقت گوش مى داد و آنان را براى رفع گرفتاریها، راهنمایى مى نمود. او اسوه حرکتى آرامش ناپذیر و اراده اى نستوه و استوار بود و هرگز با خستگى آشنایى نداشت. او از این پایگاه اعتقادى فرهنگى و در کنار فعّالیتهاى مردمى، در جهت غنا بخشیدن به زیربناى فکرى و سیاسى نسل جوان و مؤمن، خالصانه گام بر مى داشت و کلاسهاى درسى بسیارى، علاوه بر شهر بعلبک، در روستاها و دهکده ها برگزار مى نمود و مشارکتى فعّال و تأثیر گذار در مدارس و دوره هاى آموزشى و تربیتى داشت. او نه تنها تمامى وقت، نیرویش را در اختیار جوانان مؤمن قرار مى دادبلکه تمام توجّه خود را متوجّه آنان گردانید. وى با آنها دیدار مى کرد و در گردهمایى هاى آنان با اشتیاق و نشاط فوق العاده شرکت مى نمود. به رغم اندک تفاوت سنّى میان آنها، محبتى پدرانه و عطوفتى مشفقانه نسبت به آنان ابراز مى داشت. جوانان را در شرایطى کاملاً صمیمى و فضایى خودمانى و دوستانه از معارف و تعالیم اسلامى بهره مند مى ساخت و آنان را با سیره و روش زندگى فرستادگان الاهى و امامان شیعه آشنا مى نمود. با جوانان مى زیست و این طبقه از جامعه را بسیار دوست مى داشت و آنان نیز به وى علاقه داشتند. نهایت جهد و اهتمام خویش را به کار گرفت تا از آنان انسانهایى مؤمن، با صلابت، شجاع و مقاوم بسازد که هسته اصلى سازنده و فعّال اسلامى را تشکیل دهند. بهترین یارانش که خداوند به وى عطا کرد همانا به بار نشستن نهالى بود که در دل جوانهاى مؤمن و مجاهد پرورش دادبه طورى که برخى از آنان به فیض شهادت نائل آمدند و بعضى دیگر در انتظار شهادت هر کدام در مسیر خویش مشغول جهاد هستند. در میان این پرورش یافتگان مکتب سیّد شهید مى توان روحانى فاضل، پزشک، مهندس، استاد و نیروى مسلّح مشاهده کرد. سیّدعبّاس در عملِ بسیجى خود، به طور هم زمان در دو مسیر موازى گام بر مى داشت: خط سازندگى فکرى سیاسى و خط تهذیب، تزکیه نفس و خودسازى روحى و معنوى. او با وارستگى و تقوایى که داشت بر شاگردان خود تأثیر شگرفى مى گذاشت و آثار و انعکاس رفتارهاى خویش را در زیر ساخت شخصیّت ایمانى و جهادى آنان برجاى مى نهاد.
اخلاص، وارستگى و ایثار
مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى در پیام تسلیتى که به مناسبت شهادت این سیّد بزرگوار صادر نمودنداز وى به عنوان علاّمه مجاهدى که هرگز خستگى و ملامت را نمى شناخت سخن گفتند. در فراز دیگرى از پیام ایشان سیّدعبّاس موسوى به عنوان عالمى ربّانى و مخلص معرفى شده است. به اعتقاد مقام معظم رهبرى آن پیشواى عالى مقام، علم و عمل را درهم آمیخت و تمسّک به صدق، فداکارى و ایثار را سرلوحه کارخویش قرار دادهمان بنیادهایى که در مسیر دست یابى به اهداف مقدّس عالى، جهت دفاع از اسلام و رویارویى با ستم و سرکوبى آن آموزش مى داد. علاّمه سیّد محمّدحسین فضل الله نیز در وصف او نوشته است: خداوند در دلش زیست، پس انسان ایمان گردید، رسالت در وجودش ریشه دوانید و انسان اسلام گردید. آگاهانه تمام زندگى اش را با مسؤولیّت در آمیخت پس انسان جنبش و حرکت گردید. امّت در کلّ کیانش زندگى کردپس انسان انقلاب گردید و آنگاه که به ملکوت اعلى پیوست، ملّت مفهوم این سخن را دریافت که چگونه انسانى در حالى که براى آنها زندگى مى کند، در مسیر حقّ و توحید بوده است.([15])
حجت الاسلام والمسلمین سیّدحسن نصرالله دبیر کل کنونى جنبش حزب الله لبنان در معرفى او متذکّر گردید: براى کربلا متولّد شده بود و در قلبش حسین(علیه السلام) مى تپید و در رگهایش خون خشم و انقلاب مى جوشید. در دیدگانش اشک براى یتیمان و مسکینان حلقه مى زد. وارث دودمان و آرمان و سلسله نسب، بلندمرتبه رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) بود. عالمى زاهد، عاملى عابد، انقلابى مجاهد و از تبار محرومان به شمار مى رفت. هیچ خانه و ثروتى از خود بر جاى ننهادمگر ساده ترین امکانات زندگى که گذر زمان آنها را دچار استهلاک نموده و حتّى کفایت قرضهاى او را نمى کرد. فروتنى بى تکلّف، دوستدار فقیران، مأنوس با محرومان و شیفته مجاهدان و عاشق شهیدان بود. با چشمانش یتیمان را مورد تفقّد قرار مى داد و در حدّ توان بر زخمهاى آنان مرهم مى نهاد. پیوسته در فکر اسیران و محبوسین روزگار مى گذرانید. رهبرى بود که پیشاپیش جمع حرکت مى کرد و به گفته ها و اظهارات خویش در عرصه هاى سیاسى و اجتماعى اکتفا نمى کرد و همواره در فشارهاى زندگى و مصائب روزگار یار و حامى مجاهدان و سلحشوران بود.([16])
شیخ خلیل الصّیفى([17]) مى گوید: او با خوى مهربان و صمیمى و اخلاق خویش که از حریر لطیف تر بودتو را به سوى خویش جذب مى کردبه نحوى که در اوّلین دیدار احساس مى کردى که از مدّتها قبل با وى آشنایى. در باره سیّدشهید سخن بسیار است، از کدامین خصالش سخن بگویم؟ از تواضعش، از علّو اخلاق، از جهاد، از ایمانش یا اخلاصش، از کدامیک؟ وصیّت من این است که راه و روش او براى کسانى که در وادى اسلام گام مى نهند اسوه گردد.([18])
«مُطران»، رهبر مسیحیان مارونى بعلبک که با سیّدعبّاس موسوى آشنایى داشت، درباره اش گفته است: قلبش سرشار از ایمان بود و محبّت اراده اش را راسخ و استوار گردانید. امید، راهش را تثبیت کرد، پس بر ماست که او را به عنوان اسوه و پیشوایى در استمرار مسیر انبیا و شهدا برگزینیم. در وجودش سخن قاطع، ایمانى عمیق و موضعگیرى صریح و قاطع را لمس مى کردم. در سیمایش نشانه اى از صدق و صفا، در آرایَش، متانت و ثبات ایمان و عزم راسخ را در موضع گیرى هاى او متبلور یافتم و این کمترین چیز قابل بیان در مورد سیّد شهید است همو که خونش را در پیشگاه خدا و در خط انبیا و وارثین برحقّ آنان فدیه داد.([19])
همسر شیخ شهیدان لبنان، راغب حرب مى گوید: به درستى که آشنایى ما با سیّد عبّاس، به روزهاى اقامت او در نجف اشرف باز مى گردد، در آنجا بود که او را شناختیم و در او فروتنى و پرهیزگارى و محبت به محرومان، یتیمان و بینوایان را مشاهده کردیم.([20])
آنچه موجب پیوند دوستى دوران نجف و استحکام روز افزون آن گردید توافق نظر و وحدت فکرى میان شیخ شهدا و سیّد شهیدان مقاومت اسلامى بود. وجه تمایز شیخ راغب حرب و سیّد عبّاس از دیگر روحانیان و عالمان همانا تنها به خاطر فقه یا معرفتشان و آگاهى آنان به اشغال صهیونیسم و پذیرفتن رژیم اشغالگر قدس به عنوان دشمن نیست بلکه از آن روست که این دو عالم مجاهد، دانش و اندیشه خود را به مدرسه سیّارى تبدیل کردند که در میان امّت مسلمان به حرکت در مى آمد و احکام اسلام را در باره اشغالگران و متجاوزان و اتّحاد مسلمانان در مقابل دشمنان به آنان آموزش مى داد و نیز به دلیل موضع گیرى هاى دلیرانه و صراحت در سخنان و پایدارى در اعتقادات و بسیج جوانان در راه ارزشها، از دیگران متمایز گردیدند.([21])
پس از شهادت شیخ راغب حرب که شعارش: موضع گیرى، سلاح است و دست دادن اعتراف، سیّد عبّاس از شهر نبى شیث در شرق بقاع، به سوى جبشیت در قلب جبل عامل حرکت کرد و در آنجا مستقر گردید، عبایش را بر زمین گستردانید، لباس رزم برتن کرد و پیشانى بند جهاد بر جبین خویش بست و دور از همسر و کودک و خانواده اش به پیش رفت. در حرکت میان شهرهاى جبل عامل و روستاهایش او پایدارى و استقامت را در اعماق قلوب مردمان این نواحى مى کاشت تا سربلند و قوى گردند و به پیش روند و هرگز عقب ننشینند، به مبارزه برخیزند و سستى نورزند، حمله کنند و نگریزند، ببخشند و بخل نورزند. دستهاى مبارزان را صمیمانه مى فشرد و بر پیشانى آنان بوسه مى زد و اراده آن سلحشوران علوى را مستحکم مى نمود. حالات معنوى مجاهدان را تقویت مى کرد. بر مصایب حماسه سازان عاشورا مى گریست و رزمندگان را مى گریانید. بر آنان آیات دعوت به جهاد و دفاع در مقابل دشمنان را تلاوت مى نمود و از خداوند مى خواست: یکى از دو سعادت یعنى پیروزى یا شهادت را نصیبشان گرداند. اصرار داشت که آنها را تک تک وداع گوید. در عملیات بدر کبرا جایگاه سیّدعبّاس را مورد هدف قرار دادندولى بمب عمل نکرد و او به شهادت نرسید. وى به انتقام گرفتن از خون شهیدان، سخت پاى بند بود. وقتى احمد شعیب در عملیات «علمان شومریة» به شهادت رسید، سیّدعبّاس در شهر شرقیه در جبل عامل و در اربعین آن شهید، در حسینیه شهر، نزد پدر آن به خون خفته رفت و در حالى که از عملیات بدر کبرا باز گشته بود آن مرد را در آغوش کشید و به سینه فشرد و به وى گفت: هم اکنون جوانان ما انتقام فرزند شهیدت را از قاتلانش گرفتند. بعد از آن فریاد شادى تکبیر که با گریه توأم بود، فضاى حسینیه را پوشانید و آنگاه که جوانان خواستند بر دست سیّد بوسه زنند، با کمال شرم و فروتنى دستش را عقب کشید. بعد از آن، دشمن به انتقام از عملیات بدر کبرا، این حسینیه را مورد تهاجم و بمباران قرار داد و سیّد چون پیش بینى چنین یورشى را کرده بود از مردم خواست آنجا را ترک گویند.([22]) در سال (1406 هـ .ق.) مطابق (1364 هـ .ش.) سیّدشهید جنوب لبنان را به عنوان محلّ اقامت خویش برگزید و در شهر صور در محله «رمل» حوالى ساحل، سکونت اختیار کرد و از آنجا به تمامى مناطق جنوب مى رفت. وحید سوید از خبرنگاران لبنانى مى گوید:
مقاومت در اوج خود قرار داشت و ستاره سیّد در حال درخشندگى بود. خانه اش در صور ساده و بى پیرایه، همچون خانه تمامى محرومان جنوب مى نمود. این مکان همچون کندوى زنبور عسل، از سویى محلّ استقبال از مجاهدان بود که حامل رسالت تبلیغى بوده و از جبهه ها مى آمدند و از طرف دیگر آنهایى را که مأموریتشان به پایان رسیده بود وداع مى گفت. گاهى همنشین مرد سالخورده اى مى گردید که از روستاى خود آمده و مشکلات آبادى خویش را برایش بیان مى کند و آن دیگرى را تا درب منزل همراهى مى کرددر حالى که دستى بر شانه اش داشت، تا آنکه با گروهى دیگر از جنوبیها باز گردد.([23])
اندوه رزمندگان غم روزانه اش به شمار مى آمد، همچون پدرى مهربان وقتش را با آنان سپرى مى کرد و مانند فرزندان خودش با مجاهدان رفتار مى نمود. گویى با مقاومت اسلامى از نزدیک زندگى مى کرد و حماسه آفرینى سلحشوران جنبش جنوب لبنان در زندگى او جارى بود.([24])
سیّد شهید، مردم جبل عامل را دوست مى داشت و آنها نیز به وى علاقه داشتند، در شادمانیها و غمها با آنان زیست و مهذّب، خوش طبع و سخنورى پارسا بود.([25])
سیّد عبّاس در باره آن مرحله از زندگى خویش مى گوید: علاوه بر فعالیتهایم در مناطق دیگر، به فضل خدا در منطقه جنوب، با شوقى برخاسته از ایمان کار مى کنم و به پاکى و خوش قلبى این مردم با سخاوت که در همسایگى بد طینتى چون صهیونیستها زندگى مى کنند ـ در حالى که از مبارزه و دفاع باز نمى ایستند و مدافع شرافت، کرامت و سرزمینشان هستند ـ دل خوشم. از خداوند مى خواهم که به مردم این سامان توفیق دهد عزّت و ارزشهاى دینى را بازگردانند. همچنین از پروردگار متعال خواستارم که ما را در مسیر آزادى قدس و بر افراشتن پرچم توحید یارى کند.([26])
خبرنگارى که در مراحل بسیار، سیّد شهید را همراهى مى نمود در باره اقامت سیّد عبّاس در شهر صور، آن هم برکرانه ساحل، سؤال نمود و از او پرسید:
آیا اقامت شما در نزدیکى ساحل خطرناک نیست؟ اشغالگران قدس مى توانند همچون ماهى شما را شکار کنند! لبخند ملیحى بر لبان او آشکار گردید و گفت: این ما هستیم که آنها را شکار مى کنیم. صید از خشکى به دریاست نه بر عکس آن! این روزنامه نگار مى افزاید:
آن روز بود که با تمام وجودم و از نزدیک دریافتم واقعاً سیّد عبّاس کیست و چه آرامشى بر روح و روانش حکمفرماست و چه نقش و چگونه سرنوشتى در انتظار اوست. با تمام وجود لمس کردم که او همچون جدّش امام حسین(علیه السلام)براى شهادت آمده است و قصد دارد در مردم جنوب لبنان اصلاحاتى به عمل آورد و زمینه هاى رشد و سازندگى آنان را فراهم نماید و براى دست یابى به این اهداف مقدّس، آن چنان مى کوشد که پروانه اى براى رسیدن به شعله افروخته شمع، سوختن را به جان مى خرد و تا زمان سوختن دست از تلاش بر نمى دارد.([27])
اقامت سیّد شهید در سرزمین جنوب، ادامه یافت تا آنکه تندباد حوادث و فتنه به سرزمین او و همراهانش وزیدن گرفت و جنگى به اکراه در آوریل (1988م.) به نیروى مقاومت اسلامى تحمیل گردید.
در پرتو آفتاب
شهید سیّد عبّاس موسوى هم زمان با پیروزى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى در ایران به امام و قیام او که بارقه اى الاهى بود نزدیک تر گردید و از نخستین حامیان و پیروان آن روح قدسى گشت. او در لبنان از انقلاب اسلامى ایران و پیروانش سخت دفاع کرد و خود را در وجود امام خمینى در آمیخت و حرکتش را در نهضت اسلامى ایران ذوب کرد و در این راه دعوت استاد شهید خویش سیّد محمّد باقر صدر را متابعت کرد که مردم را با این سخن فرا خواند:
در امام خمینى ذوب شوید همانگونه که او در اسلام ذوب گردیده بود.».
شهید صدر در سیره و اندیشه و رفتار آن رهبر فرزانه، راه و روش رسول اکرم(صلى الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت(علیهم السلام)او را مشاهده مى کرد.([28])
سیّد عبّاس در بیان خلاصه اى از نگرش خود درباره امام خمینى مى افزاید:
امام خمینى تمام هستى را سرشار از شکوفایى، زندگى و تحوّل نمود و از روح و نیروى خویش در همه چیز دمید آن گونه که احساس مى شود حتّى موجودات به ظاهر ساکن و خاموش جزیى از انقلاب و لبریز از حرکت و جوشش گشته اند، از اینجاست که امام معنى زندگى و وجودمان شده. او یاور و مونس ما در همه سفرها و غربت هایمان بود، خیمه اى به شمار مى رفت که در زیر سایه اش پناه مى جستیم و احساس آرامش و امنیت مى کردیم.([29])
او تصمیم گرفت تا بذر محبّت به امام خمینى و ولایت او را در دل جوانان بکارد و روح امام خمینى و قیامش را در وجودشان بدمد و به آنان رسم وفادارى به امام و خط مشى مبارکش را بیاموزد. وى امید و آرزویش را در امام خمینى متبلور مى دید و به دنیا و همه چیز از روزنه زلال وى مى نگریست.
شیخ خلیل الصّفى گفته است:
به راستى من شخصیّت امام خمینى را نمى شناختم ولى وى را از خلال شخصیّت سیّدعبّاس موسوى باز شناختم و گویا وى تصویرى از آن بزرگ مرد است.([30])
علاّمه سیّد محمّدحسین فضل الله مى گوید:
علاّمه مجاهد، سیّدعبّاس موسوى در راه اصیل جهادگرانه اى که امام خمینى آن را گشوده بود به شهادت رسید و از پایدارترین مردانى بود که از این خط مشى با به کارگیرى تمام توش و توان خویش به دفاع برخاست.([31])
پس از ارتحال امام خمینى، سیّدعبّاس همچنان متمسّک به راه وى و مطیع جانشین بر حقّش حضرت آیت الله خامنه اى باقى ماند. عروج امام خمینى به سوى عرشیان، زخمى در دل و روح سیّد شهید برجاى نهاد که تا هنگام شهادتش التیام نیافت و این چیزى نبود مگر نمایى از وفادارى سیّد شهید به پدر مهربانى که دوستش مى داشت و او نیز به وى عشق مى ورزید.
او خاطرنشان ساخت:
خبر ارتحال جانگداز امام از اعماق وجود، تکانمان داد و احساس کردیم گویا تحوّلى در سطح هستى به وقوع پیوسته است. پس آن لحظه هاى آغازین همچون حالات دهشت زا و لحظات حزن و اندوه بود. لحظه هاى خشوع در برابر روح بزرگى که به سوى ملکوت پیوست، با این همه چیزى براى گفتن نداریم جز زمزمه کردن عبارات پایانى وى که در وداع زندگى برلب راند:
(انّا لله و انّا الیه راجعون)([32])
سیّد شهید در شهر بعلبک با قلبى مملو از حسرت و دیدگانى مشحون از اشک براى امام سوگوارى نمودبه رغم مصیبت عظیم و بزرگى که موجب انفعال و تأثر وجدانها گردید.
سیّدعبّاس با شکیبایى بسیار شگرفى با این رویداد حزن انگیز مواجه گشت و آن را بزرگ ترین آزمایش الاهى قلمداد نمود و با این سخن شیعیان لبنان را مورد خطاب قرار داد:
اى مسلمانان! شما هم اکنون در برابر بزرگ ترین امتحان قرار گرفته اید، همواره به یاد آورید که چگونه امام سجاد(علیه السلام) با شهادت پدر خویش روبه رو گردید و زینب کبرا چگونه آن شرایط فرساینده را تحمّل کرد و به جاى آنکه در اراده اش خللى وارد آید، قدرت یزید و اعوان و انصارش را درهم کوبید. مصیبت، بزرگ است ولى ما امّتى هستیم که با دستان مبارک امام خمینى به رشد و پویایى رسیده ایم و مؤمنان سراسر گیتى، شجاعت، کرامت و غیرت خویش را وامدار او هستند.([33])
او در بیانى دیگر فریاد زد:
امام خمینى در میان ما زنده است و در هر موضع قهرمانانه اى که مردم مسلمان در جهت تقویت جمهورى اسلامى اتخاذ کنند، مشاهده خواهد شد. او در هرگلوله اى که مقاومت اسلامى علیه اسراییل شلیک مى کند و در هر سنگى که قیام خود جوش انتفاضه فلسطین پرتاب مى نماید، مجسّم خواهد گشت. مبارزه با استکبار خط جاودانه اى است که امام خمینى براى ما ترسیم کرد.([34])
سیّدعبّاس موسوى متذکر گردید: طرح وحدت میان مسلمانان جهان و اهتمام به مسائل مسلمانان که از سوى امام خمینى و جمهورى اسلامى ایران عنوان گردیده مهم ترین عنصر قدرت براى جهان اسلام بوده و ایران اسلامى تنها جایگزین حقیقى نظامهاى پوسیده شرق و غرب به حساب مى آید.([35])
سیّدعبّاس موسوى در اواسط بهار سال (1368 هـ .ش.) به ایران آمد و با مسئولان نظام جمهورى اسلامى در خصوص مسایل و مشکلات لبنان و ضرورت حمایت از قیام فلسطین مذاکراتى انجام داد. خبرنگار روزنامه جمهورى اسلامى از وى پرسید: مسایل مورد بحث در ملاقات با مقامات ایران چه بود؟ وى جواب داد:
زمانى که با مسایل سرنوشت سازى مواجه مى شویم به ایران مى آییم. اینجا خانه ماست تا با مسؤلان جمهورى اسلامى مذاکره نماییم. اوضاع در لبنان به نقطه انفجارآمیزى رسیده و ضرورى بود بامسؤولان ایران تبادل نظر نماییم تا بتوانیم بهتر و قوى تر در مقابل توطئه ها مقاومت کنیم.([36])
البتّه قبل از آن، سیّد عبّاس در ایران با امام خمینى دیدار داشته است. یکى از دوستانش مى گوید:
هنگامى که اوّلین دیدارش را با امام خمینى به عمل آورد و در آنجا در باره اوضاع لبنان صحبت نمود و از اوضاع این کشور گزارشى شفاهى تقدیم آن رهبر گران مایه نمود امام در پاسخ به او وهمراهانش فرمود: بر شماست که از صفر شروع کنید و شرایطتان از اوضاع ما دشوارتر نیست. و این بیعت با امام در محلّ اقامت آن راست قامت جاودانه تاریخ بود که در پایان براى سیّد شهید و همراهان آرزوى موفقیت نمود و سیّد عبّاس با توشه دعاى خیر امام، راهى لبنان گشت و در سال (1402 هـ .ق.) مطابق (1361 هـ .ش) هسته اصلى مقاومت لبنان را بنیان نهاد.
سیّدعبّاس در این باره گفته است:
پس از آن ]ملاقات با امام خمینى[ با حمایت برادران پاسدارمان در سپاه دست به کار عملى سیاسى جهادى شدیم و فعّالیت خویش را در تمامى زمینه ها آغاز کردیم. سیر حرکت در لبنان دچار تحوّل شد تا انقلابى کم نظیر حدّاقل در سطح منطقه را شکل ببخشد و آن همانا قیام اسلامى در لبنان بود که در پرتو لطف پروردگار و به همّت سپاه پاسداران انقلاب اسلامى توانست دستاوردهاى بزرگ و درخشانى را در عمل تجلّى بخشد. به خصوص از خلال مقاومت اسلامى که پس از ایثارگریها و دلیریهاى فراوان شکست ناپذیرى در برابر دشمن اسراییل را به ثبوت رسانید و به راستى این پابرهنه هاى درمانده در زیر یوغ ستمگران و آن محرومان صالح قادرند که سخت ترین و کارى ترین ضربه ها را به دشمن وارد سازند.([37])
از اینجا بود که آن عالم خونین بال، دست به کار آماده سازى نیروها جهت رویارویى با دشمن صهیونیستى گردید و طلایه دار اوّلین گروهى شد که به صفوف سپاه پاسداران انقلاب اسلامى ـ که در پادگان هاى جنتا، حوالى نبى شیث استقرار یافته بود ـ ملحق شده بودند. سیّد شهید طلاّب حوزه علمیّه و حتّى استادان را با خود همراه کرد تا اوّلین نطفه را در حرکت انقلاب اسلامى لبنان شکل بخشند. آن بزرگوار مدرسه علمیه امام منتظر (عج) را به پایگاهى جهت استقرار فرستادگان امام خمینى مبدّل ساخت. همانها که به دستور امام، جهت مبارزه با دشمن صهیونیستى و آموزش شیعیان لبنان براى آماده سازى آنان و دمیدن روح مبارزه جویى در مردم آمده بودند. سیّدعبّاس مى گوید:
به حمدالله وجود این حوزه نعمت بزرگى براى انقلاب گردید و پس از آمدن نیروهاى پاسدار، به یکى از مهمترین سنگرهاى حرکت اوّلیه این جنبش تبدیل شد.
آن بزرگوار از پیشگامان پیوستن به اوّلین دوره آموزشى بود تا الگویى براى دیگران گردد چنانچه خود به این موضوع اشاره دارد و مى افزاید:
با صراحت به عنوان کسى که از یکى از مهم ترین مراکز حوزه علمیّه نجف اشرف فارغ التحصیل شده ام، مى گویم آنگاه که به صفوف پاسداران ملحق شده و به نخستین دوره آنان پیوستم احساس کردم که همانا وارد جوّى از اسلام حقیقى گشته و از آن بهره هاى بسیار بردم و این تلقى من بود به عنوان پیشتاز جنبش، پس حال جوانانى که به صفوف پاسداران پیوسته اند چگونه است.([38])
بذرهاى عزّت و عظمت
در سال (1402 هـ .ق.) که متجاوزان صهیونیست سرزمین لبنان را مورد تاخت و تاز قرار دادند و نیروها از بیان سخن حقّ و موضع گیرى اصولى بازماندند، سخنان حماسى سیّد عبّاس از منابر مساجد و حسینیه ها در فضاى لبنان طنین افکند و خطر یهودى کردن منطقه را گوشزد نمود و به برانگیختن روح ایمانى در دل جوانان مبارز و پیوستن آنان به صفوف مقاومت در برابر دشمن صهیونیستى مبادرت ورزید و نوک پیکان جهادش را بر ضدّ اشغالگران اسرائیلى نشانه رفت. در آن هنگامه اى که اکثر گروهها و نیروها شکست خوردند یا بدان اقرار کردند و تمامى صداها به خاموشى گرایید. تنها، صداى سیّد عبّاس و برخى برادرانش بود که در آسمان لبنان چون آذرخشى درخشید و بارقه هاى امید را بر دلهاى مردم دمید. و آن هنگام که دانه هاى برنج بر سر اشغالگران صهیونیست افشانده مى شد و در کاخ ریاست در «بعبدا» از آنان استقبال مى شد فریادهاى سیّد شهید بود که گلوله شد و سینه دشمن را شکافت. او با بصیرت ژرف و بینش عمیق سیاسى خویش دریافت که تنها راه حلّ جهت بازیابى نیروى مجدّد مردم، از بین بردن رعب و وحشتى است که بر اثر آن شکست گریبانگیر آنان شده بود. او در این باره مى گوید:
از آن رو که مردم دچار رعب بودند و غاصبان قدس با آسودگى خاطر در بازارها و سواحل جولان مى دادند، گویى که در وطن خودشان به سیاحت مى پردازند، سربازان اسرائیلى نیز همچون دیگر شهروندان لبنانى در ترددّ بودند.
او مى افزاید:
پس چاره اى جز این ندیدیم جز اینکه مبادرت ورزیم به عملى که هم موجب بازیابى اعتماد به نفس مردم و رشد معنویاتشان شود و هم ما به تکلیف الاهى خود عمل کرده باشیم. آن چیزى که جز مقاومت در برابر دشمنان خدا و بندگانش نبود.([39])
سیّد شهید متذکر مى گردد:
آنگاه که دشمن ما را مورد یورش قرار داد، انتظار مقاومت از جانب ما را نداشت که دلیل آن بازتاب عملکردهاى اشتباهى بود که از طرف برخى از گروهها و احزاب لبنانى و فلسطینى روى داده بودهمانهاکه بر اوضاع مناطق جنوب تسلّط داشتند. بى شک از ملّتى که در درون کشور خویش مورد ظلم و فشار قرار گیرد هرگز انتظار مقاومت بر ضدّ دشمن خارجى را نمى توان داشت. تا آنکه عملیات نظامى در شکلهاى ساده و ابتدایى خود آغاز گردید و مردم به تدریج دریافتند که این دشمن چیزى نیست و جوانان ما قادرند به سهولت آنها را نابود سازند. پیروزیهاى جدید فضاى امیدبخشى پدید آورد و موجب رشد روحیه مردم گردید. از آن پس جوان مسلمان به خیابان مى آمد و دشمن متجاوز را به مبارزه مى طلبید. پس از آن که عملیات ویژه نظامى آغاز گردید، مردم لبنان خصوصاً شیعیان جنوب وارد مرحله جدیدى شدند و در این مرحله دشمن را مورد استهزاء قرار دادند. حتّى کودکان موجب تشنّج اعصاب دشمنان گردیدندهمان دشمنى که ارتش تمام کشورهاى عربى را به بازى گرفته بود. سپس نوبت مرحله عملیات شهادت طلبانه شد که خود پیروزى جدیدى را نه تنها در سطح شکست دشمن بلکه در مسیر رشد معنویتهاى مردم سبب شد. از همین زمان بود که عملیات شهادت طلبانه انتحارى شهید احمد فقیر و عملیات ابوزینب و جریان انفجار قرارگاه مارینز و عملیاتهاى شبیه آن موجب غنا بخشیدن مردم جنوب لبنان گردید. آنگاه که عدّه اى به استحکامات پیشترفته دشمن چشم دوخته و مى گفتند که ما تجهیزاتى نداریم که با آنها بجنگیم، مردم با چشمان خود مشاهده کردند که چگونه جوانان به تیزى هواپیما بر علیه دشمن وارد عمل مى شوند و اعتماد به نفس خود را باز مى یابند.([40])
سپس این گونه عملیات از حالت فردى به گروهى تبدیل گردید و چنین فداکارى جمعى انگیزه پالایى به مردم اعطا کرد. نخستین عملیات شهادت طلبانه علمان الشومریة و سپس عملیات بدرکبرا بود که به لحاظ کمیّت و کیفیّت امتیاز ویژه اى به دست آوردزیرا تعداد گروه تهاجمى آن چهار صد نفر بود و مساحت وسیعى را در بر مى گرفت و نمایانگر پیشرفت قابل ملاحظه اى در روش تهاجم به شمار مى رفت. سیّد شهید درباره تأثیر عملیات بدر کبرا مى گوید:
پس از عملیات مذکور مردان و زنان و کودکان، گروه گروه به استقبال مجاهدین مى آمدند وبر سر آنان برنج مى افشاندند و این انعکاس وجدان حقیقى این مردم است که باید با ارج نهادن به گوهر دلهایشان و ذاتشان در این واقعیت جدید آغاز کنیم و به راستى مقاومت اسلامى نه تنهایى توانست مردم را در برابر دشمن متجاوز بر روى پاهایشان استوار نگه دارد.([41])
سیّدعبّاس و جهاد، دو هم زاد بودند. هرگاه نام مبارزان به میان مى آمداو در زمزه پیشتازان بود که بدون هیچ گونه درنگى با دشمنان صهیونیست به مبارزه بر مى خاست. هرگاه مدافعین دلاور در طلب شهادت از یکدیگر سبقت مى گرفتند. او در صفوفشان مى درخشید، عزم و همّتشان را جزم مى کرد و معنویاتشان را ارتقا مى داد. در عملیات با آنان شرکت مى کرد. وى همواره در تمامى مسائل زندگى، جویاى حالشان بود و در غم و شادى آنان شریک مى شد و در صورت شهادت بر مزارشان حاضر مى گردید و با بازماندگان شهیدان همدردى مى نمود. هرگاه به شهرهاى مجاهدان در جنوب لبنان و دره بقاع مى رفت، پس از حضور بر مزار شهیدان که در دروازه ورودى شهر قرار داشت به دیدار اهل بیتشان مى رفت و جویاى حال کودکان، خانواده و والدّین آنان مى گردید. در جمع مبارزان به عنوان فردى بسیار رئوف و اهل عطوفت شناخته شده بود و از شدّت علاقه به سلحشوران، به تمامى مسائل زندگیشان توجّه داشت و مشکلات آنان را با خود تقسیم مى کرد. هرگز وجه تمایزى بین خود و دیگران قائل نبود و به خود اجازه نمى داد لحظه اى بالاتر از برادرانش قرار گیرد، وى همواره یکى از آنان بود و بسیار عادى زندگى مى کرد.([42])
پیشواى جنبش مقاومت (حزب الله)
به دنبال اشغال لبنان توسط صهیونیستها در سال (1402 هـ .ق.) و عملیات شهادت طلبانه شیعیان علیه اشغالگران اسرائیلى، سازمانى به نام بسیج عمومى مستضعفین شکل گرفت که بعدها به عنوان مقاومت اسلامى مشهور گردید. اوّلین ظهور علنى حزب الله در سال (1404 هـ .ق.) صورت گرفت که با انتشار و توزیع اعلامیه اى خطاب به محرومین جهان به مناسبت کشتار صبرا و شتیلا و نیز یک سال بعد به مناسبت شهادت شیخ راغب حرب، ضمن اعلام موجودیّت، اهداف و طرحهاى خود را براى اصلاح امور لبنان اعلام کرد و خواستار تغییر نظام سیاسى لبنان ـ که بر اساس نقشه هاى استعمارى تنظیم شده بود ـ گردید. علاّمه شهید سیّد عبّاس موسوى که در صف مقدّم جهاد علیه رژیم صهیونیستى قرار داشت، با هم فکرى جمعى از عالمان و تعدادى از شاگردان خود، جنبش انقلابى حزب الله لبنان را تأسیس کرد و به عنوان دبیر کلّ این حرکت شیعى با فکرى روشن، دیدگاه هاى انقلابى، روحیه سرشار از صفا و اخلاص و برخوردهاى واقع بینانه و دور از رفتار تصنّعى، اقشار گوناگون شیعیانبه خصوص نسل جوان را شیفته خود ساخت. حضور حزب الله در صحنه هاى سیاسى لبنان همراه با عملیات شهادت طلبانه بر علیه متجاوزان صهیونیستى و پیروزیهاى حماسه آفرین آنان موجب گردید که شیعیان جنوب و دیگر نقاط لبنان به سوى این تشکیلات گرایش یابند. هم اکنون این تشکلّ از قوى ترین نیروهاى سیاسى و نظامى در لبنان است و نقش تعیین کننده و تأثیر گذارى بر مسایل کلان لبنان دارد.([43])
ظهور تشکلّى به نام حزب الله در لبنان، پرتو افشانى انقلاب اسلامى ایران را در این سرزمین به خوبى تأیید مى کند. یکى از اعضاى مهم حزب الله در مصاحبه با یک روزنامه آمریکایى گفته بود:
ما مظهر انقلاب اسلامى (ایران) در لبنان هستیم. حزب الله درباره اسلام واقعى با مردم صحبت مى کند. انقلاب اسلامى در ایران الهام بخش ماست.([44])
کارنامه درخشان پیروزیهاى عزّت بخش، التزام به ارزشهاى والا، ایثار و فداکارى اعضاى حزب الله و اخلاص و صفاى باطن مؤسّس آن یعنى شهید سیّد عبّاس موسوى پایگاه اجتماعى این حزب را به نحوى ارتقا داد که از یک سو توانست به عنوان تشکیلاتى مقتدر و صاحب نفوذ برتصمیم گیریهاى لبنان اثر بگذارد و از سوى دیگر توجّه محافل سیاسى جهان را به طرف خویش جلب نماید.
حتّى خبرگزارى رویتر اعتراف نمود:
خستگى ناپذیرترین گروه مخالف موجودیت رژیم صهیونیستى، حزب الله است.([45])
مدافع قدس و حامى فلسطین
سیّدعبّاس موسوى از همان سنین نوجوانى و جوانى با مسئله قدس زیست و چشمانش را با شکست «حزیران» سال (1386 هـ .ق.) گشود و این واقعه او را از اعماق وجود متأثر ساخت. از آن زمان داستانش باقضایاى فلسطین آغاز گشت. او در مسیر جهاد و دعوت به رهایى قدس حرکت کرد تا سرانجام بر دروازه هاى آن در نزدیکى میعادگاهش به دست دشمنان فلسطین به شهادت رسید. تمامى گروههاى انقلابى و اسلامى فلسطینى او را ستوده اند و از وى به عنوان شهید قدس یاد نموده اند.
فضیلة شیخ سیّد برکه (دبیرکلّ حزب الله فلسطین) در هفته یادبود شهید متذکر گشت:
سیّد عبّاس، رهبرى فلسطینى، به معناى جامع آن بود، فلسطین در قلبش بود و او نیز در قلب فلسطین جاى داشت.
شهید دکتر فتحى شقاقى دبیرکل حرکت جهاد اسلامى در فلسطین نیز گفت: او همانا یک قهرمان نادر در دوره اى استثنایى است. او اندوه فلسطین و حزن قیام، کودکان و فقرا و غم وحدت، جهاد و تلاش را همواره بر دوش داشت. او را بیش از خویش فلسطینى یافتم.([46])
زمانى که مرتجعین منطقه دسته دسته براى سازش با رژیم اشغالگر قدس صف مى بستند و حاضر به تقدیم قدس به غاصبان صهیونیستى مى شدندسیّد عبّاس در راه دفاع از آن، با دشمنان پیکار مى نمود.([47])
سیّد شهید خیلى زود متوجّه قضیه فلسطین گردید و برترى وى نسبت به دیگران، داشتن چشم اندازى روشن از اصل قضیه بود:
«اسرائیل از خلال تسلّطش بر فلسطین در نقطه محورى منطقه عربى قرار گرفت. درست منطقه اى که آسیا و آفریقا را بهم متّصل مى کند و بدین دلیل در این ناحیه ریشه دواند تا جهان اسلام را از یکدیگر جدا سازد.».
از همین روست که سیّدعبّاس از هیچ فرصتى جهت معرفى و افشاى ماهیت آنچه به اصطلاح کنفرانس صلح نامیده مى شود، فروگذار نمى کند، همان کنفرانسى که آمریکا از طریق آن مى خواست اسرائیل را به عنوان دولت عادى میان سایر کشورهاى اسلامى وانمود کند و حقوقى همچون حقّ سایر کشورها را برایش در نظر گیرد و آنگاه که اسرائیل در روز روشن و با سکوت رژیمهاى مرتجع عربى و حمایت بین المللى اقدام به جذب مهاجران یهود از روسیه و اروپاى شرقى نمود، سیّد شهید بر سر هر منبر و به هر مناسبتى فریاد بر آورد و اخطار کرد و هشدار داد و مردم را جهت رویارویى با این توطئه فراخواند. آنچه بر دل این عالم شهید سنگینى مى کرد، مشاهده رژیمهاى سازش کار در مواضعى توطئه گرایانه و واخورده نسبت به طرح صهیونیستها بود.([48])
سیّد در جهادش بر علیه دولت صهیونیستى بدون اعتنا به آنچه هماهنگى یا تعادل استراتژى یا برترى نظامى غاصبان نامیده مى شود، حرکت کرد تا به جهانیان ثابت کند که همانا چشم بیدار در برابر هر متجاوزى مقاومت مى کند و بر آن غلبه مى یابد. او از همان ابتدا مى دانست که اگرچه مقاومت اسلامى به تنهایى قادر نیست اسرائیل را نابود کند ولى این امر مانع نمى شود که خنجرى در پهلوى دشمن تلقى نگردد.
سیّد شهید ضمن تصریح به این موضوع افزود:
«امّتى که در ارتباط با وسایل مادّى نیرویى ندارد که او را در مقابله با دشمن قدرت بخشد چاره اى جز به کار گرفتن تمام نیروهاى بالقوه و بالفعل خویش ندارد، آیا نیرویى قوى تر از نیروى امتى است که شهادت را بر ذلّت ترجیح داده، وجود دارد.».
با تکیه بر چنین تفکّرى سیّدعبّاس موسوى و جوانان پیرو او، ضمن به شکست کشانیدن آشکار دشمن در برابر قواى مردمى، به اثبات رسانیدند که مى توان به مراحل عزّت بخش پیروزى گام نهاد و از مرحله گریز و فرار و هراس به موضع تهاجمى در برابر دشمن ارتقایافت.([49])
پس از آن، قیام در فلسطین موقعیت پیشرفته اى به دست آورد و در قلب دولت اسرائیل رخنه نمود و قیامى عمومى در فلسطین پاگرفت. پس خوشا به سعادت آن عالم وارسته که با ایثار و جهاد و شهادت خویش در برابر هر گونه منفذ سیطره و فشار دشمن، همچون ستاره اى فروزان و سدى استوار مقاومت ورزید.([50])
همدردى با مسلمانان جهان
سیّدعبّاس از چنان سعه صدرى بر خوردار بود که امّت اسلامى را در قلب خود جاى مى داد و داراى چنان قلبى بود که گنجایش همه مسائل و مشکلات جهان اسلام را داشت. در زمانى که در نجف تحصیل مى کرد براى چاره اندیشى قضایاى جهان اسلام به پا خاست. انجمن هفتگى تشکیل داد که در آن با برخى از برادرانش اجتماع مى کرد و اوضاع و مسایل امّت مسلمان، از جنوب آفریقا تا دورترین نواحى شرقى آسیا را مطالعه مى نمود. در زندگى پربارش با تمامى مسلمانان در چهارسوى جهان ارتباط داشت و از آنان در منزلش استقبال مى نمود و با آغوش باز آنها را مى پذیرفت. گاه نیز در سنگرها و موقعیتهاى مبارزاتى به دیدار آنان مى شتافت و در رفع کاستى ها و مشکلاتشان اهتمام مىورزید. اصرار داشت که در قلب مسایل مسلمانان قرار گیرد و در این راه از تمامى امکانات فکرى، قلبى، تأیید زبانى حمایت مالى، اقدامات عملى و پیشگامى در جهاد دریغ نمى کرد.
شرکت در عملیات والفجر
این مجاهد خستگى ناپذیر در پاییز سال (1362 هـ .ش.) در دفاع از جمهورى اسلامى ایران، در جنگ تحمیلى عراق، در عملیات والفجر شرکت جست، تا سرانجام به درخواست امام خمینى و بنابر اتّفاق نظر مسؤولان امر، به لبنان اعزام گردید، چرا که صحنه لبنان بیش از جبهه هاى جنگ ایران نیازمند به او بود.
ارتباط با جهان اسلام
سیّد عبّاس در کنفرانس هاى سیاسى، فکرى و فرهنگى در تهران، اسلام آباد، دمشق و آلمان حضور بهم رسانید و نیز در تمامى اجتماعات و گردهماییهایى که در خصوص مسئله فلسطین، کشمیر یا همبستگى با مسلمانان مبارز در الجزایر، تونس، مصر و عراق یا دیگر نقاط منعقد مى گردید حضورى مداوم و فعّال داشت. از طریق فعالیتهاى اسلامى خود به شبکه ارتباطات مهم و بزرگى پیوست و با برجسته ترین رهبران کشورهاى اسلامى و جنبش هاى مسلمانان در جهان اسلام و یا کسانى که براى او احترام بسیارى قائل بودند مراوده و ارتباط بر قرار نمود.
در سال (1367 هـ .ش.) از جناب شهید علاّمه سیّدعارف حسینى (رهبر شیعیان پاکستان) استقبال نمود و او را در بازدیدى که از برخى روستاهاى در حال نبرد در بقاع غربى و بسیارى از محورهاى مقابله با دشمن صهیونیستى بودندهمراهى کرد. یک هفته قبل از شهادتش در مرکز دبیرکلّى حزب الله یکى از سرشناس ترین عالمان آفریقا را به حضور پذیرفت و مذاکرات مفصل و جامعى در مورد مشکلات و آلام قاره سیاه بین آن دو ردّ و بدل گردید و سیّد عبّاس وى را به برانگیختن عوامل خفته در امّت اسلامى و شکوفا نمودن آنان در جهت صحیح فراخواند و شیخ آفریقایى را با این گفته و داع گفت: به درستى که راه اسلام با محرومیت و کم بضاعتى مالى توأم و کسى نباید توقع داشته باشد که در این مسیر راحت و آسوده زندگى کند. امام خمینى نیز با همکارى پابرهنگان و مستضعفان صالح موفّق گردید استکبار جهانى را از پاى در آورد.([51])
در سال (1370 هـ .ش.) سیّد شهید در رأس هیأتى از حزب الله جهت شرکت در اوّلین کنفرانس بین المللى کشمیر ـ که بنا به دعوتى که نهضت اجراى فقه جعفرى پاکستان از وى به عمل آورده بود ـ رهسپار اسلام آباد گردید. در آنجا اداره کنندگان کنفرانس، استقبال و پذیرایى مفصلى از وى و همراهان وى به عمل آوردند و شخصیّتهاى سیاسى و رسمى حاضر در این جلسه، سیّد عبّاس را مورد تکریم و احترام وافرى قرار دادند. در آن کنفرانس سخنان این عالم مبارز تأثیر قابل توجّهى برجاى نهاد و به آن اعتبار بخشید. سیّدعبّاس در این محفل به ریشه معضلات و مسائل مسلمانان اشاره کرده و افزود:
مشکلات اساسى که تمامى مسلمانان جهان از آن رنج مى برند، عدم حقّ تعیین سرنوشت و قدرت تصمیم گیرى است که باید در دست آنان باشد.([52])
و افزود:
برماست که مسؤولیت در برابر خداوند را متعهّدانه بر دوش گیریم. به درستى که درگیرى با استکبار و اتباع او راهى دراز و تلخ است امّا هیچ خونى با ارزش تر از خون امام حسین(علیه السلام)و اهل بیت وى نیست. پس باید از چیزى در راه حقّ فروگذار نباشیم و جهت یارى رسانیدن دین از هر آنچه داریم دریغ نورزیم.([53])
سپس آن سیّد شهید بنابر دعوتى که رئیس کشمیر آزاد، سردار عبدالحىّ قیوم از وى به عمل آورد به دیدار مسلمانان کشمیر مبادرت ورزید و از اردوگاه هاى مهاجران کشمیرى در منطقه مظفرآباد، دیدارى به عمل آورد و از اوضاعشان مطّلع گردید و نیروهایشان را تقویت کرده و بر استمرار جهاد تا مرز پیروزى تشویقشان نمود.([54])
پس از آن، مجاهدان کشمیرى سفره دلهایشان را به سوى سیّد گشودند و دردها و اندوهاى خود را با او در میان گذاشتند. رهبر جنبش حزب الله را در آغوش گرفتند و او نیز برشانه هاى آنان دست گذاشت و گفت: ما همراه شما هستیم، به خدا توکّل کنید. به اردوگاههایشان سرکشى نمود و بر تک تک مبارزان کشمیرى سلام کرد. شادى تمام وجودش را در برگرفته بود. گویا سعى صفا و مروه انجام مى داد.([55])
از طریق رادیو کشمیر آزاد در منطقه، پیامى براى مردم کشمیر اشغالى ارسال کرد:
«آرزومندم که در مواضعتان آزاده و با عزّت باشید.» و سخن خود را چنین به پایان رسانید:
«به راستى که دشمن مى خو.اهد عزّت و اراده شما را نابود کند امّا شما با خدا باشید تا بر علیه خصم، قوى و استوار به مبارزه ادامه دهید. بر خدا توکّل کنید و هر آینه جز پیروزى حتمى چیزى در انتظارتان نیست.»([56]).
این پیام تأثیر بسزایى در روحیه مردم کشمیر برجاى نهاد و آنان را در ستیز با متجاوزان مصمّم ساخت.
سیّد در پاکستان پس از ملاقات با رهبران و رؤساى گروههاى افغانى مجاهد درحالى که در معیت و همراهى آنان به سوى افغانستان در حرکت بودآنان را به اتحاد جهت دست یابى به هدف بزرگ که از همه اهداف مقطعى اساسى تر است فراخواند و خاطرنشان ساخت: به راستى که دیدارم از پاکستان را ناقص مى یافتم اگر موفّق به دیدار برادران مجاهد و هم پیمانم در کوههاى افغانستان که بر ضد استکبار در ستیزند نمى گردیدم. او پس از پشت سرنهادن کوهها و ارتفاعات سر به فلک کشیده به سرزمین افغانستان پاى گذارد و همانند یکى از رزمندگان افغانى همپاى آنها مى رفت. در پایان آن سفر سیّد شهید از «برینجیار» دیدار به عمل آورد، همان جایى که پیکر پاک و خونین علاّمه شهید سیّد عارف حسینى در آن مدفون است و پس از زیارت قبرش به خانواده و دوستانش مراتب تسلیت خویش را ابراز داشت و در پایان گفت:
به راستى شهادت، تاجى بود زینت بخش زندگى این بزرگ مردان.
آنگاه پس از بدرقه اى گرم، این سرزمین را ترک گفت و به لبنان بازگشت.
پرواز به سوى ملکوت
شیخ راغب حرب (امام جمعه شهرک جبشیت) از روحانیان مبارز و فعّال منطقه نبطیّه بود که به دلیل موضع جهادگرانه در دعوت مردم جنوب لبنان به قیام در برابر صهیونیستها توسط ارتش رژیم اشغالگر قدس دستگیر گردید. وى به دنبال اعتصاب گسترده و تحصّن مردم لبنان آزاد گشت. او تبلیغ و جهاد و مبارزه علیه اسرائیل را پس از آزادى شدّت بخشید به همین دلیل اشغالگران قدس در تاریخ 28 بهمن (1362 هـ .ش.) او را به شهادت رسانیدند. در اعتراض به این جنایت فجیع مردم لبنان دست به یک راهپیمایى وسیع زدند که با سلاحهاى آتشین نیروهاى صهیونیستى مواجه شدند و چندین نفر از آنان زخمى گردیدند.([57])
چگونگى شهادت
در سالروز شهادت شیخ راغب حرب و در روز 27 بهمن 1370 سیّد در حالى که همسر و کودکش را با خود همراه داشت با گروهى و به وسیله ماشینى ساده به قصد گرامى داشت یاد بود هشتمین سالگرد شهادت شیخ راغب حرب به سمت جبشیت حرکت کرد و در آنجا در میان جمعى که از چگونگى حضورش در این شرایط و زمان و مکان استثنایى و حساس در شگفت شده بودند، سخنرانى کرد. او در خاتمه این بیانات که به وصیّت نامه و خطبه وداع شباهت داشت تأکید کرد:
با امام زمان(عج) پیمان مى بندیم همان گونه که با شیخ الشّهدا و همان گونه که با اسرایمان در فلسطین و همان گونه که با روح امام عزیزمان امام خمینى و همان گونه که با تو اى رهبر ما آیت الله سیّد على خامنه اى پیمان مى بندیم و با همه اولیاء الله پیمان مى بندیم که در راه مقاومت با اشغال اسرائیل و مبارزه با آنان ثابت قدم بمانیم تا «کلمة الله هى العلیا» گردد و کلمة السّفلى للذّین کفروا...([58]).
در هنگام بازگشت از این سفر، قواى صهیونیستى با موشکهاى هدایت شونده الکترونیکى در کمین او نشستند و در یورشى وحشیانه، اتومبیل حامل رهبر حزب الله را در دوراهى تفاحتا ـ جبل عامل هدف قرار دادند و او و چندتن از همراهان و نیز همسر و فرزند شش ساله اش را به شهادت رسانیدند. این حمله پس از به هلاکت رسیدن سه سرباز اسرائیلى توسط یک واحد کماندویى فلسطینى در گاله در شمال تل آویو صورت گرفت.([59])
هدف دشمنان از به شهادت رسانیدن وى متلاشى کردن مقاومت اسلامى و تمامى پاک نهالان و آزاد مردان مبارزى بود که در راه حقّ، عزّت نفس و کرامت انسانى مى جنگیدنداین حرکت نه تنها موجب درهم کوبیدن مقاومت جنوب لبنان نگردید بلکه روند مبارزه را تشدید کرد که شکست سنگین ارتش متجاوز صهیونیستى در برابر مقاومت دلیرانه حزب الله در روز شنبه سوم اسفند (1370 هـ .ش.) (یک هفته پس از این حادثه) شاهد مهمّى بر این ادّعا هست.([60])
روزنامه السّفیر در مقاله اى نوشت با شهادت سمبل مقاومت یعنى سیّدعبّاس موسوى ماهیّت و چهره اصلى و همچنین حجم حقیقى حزب الله بر مردم آشکار گردید و همگان به میزان همبستگى و پاى بندى این تشکّل به سرزمین و مردم لبنان و فلسطین پى بردند و این شناخت خود را در محکومیت اسرائیل و اعلام حمایت همه جانبه از مقاومت به نمایش گذاشتند.
السّفیر افزود:
شهادت علاّمه موسوى در واقع موجب تولّد دوباره حزب الله گردید.([61])
به دنبال شهادت رهبر حزب الله، لبنان یکپارچه اعتراض شد و در ماتم فرو رفت. در روز شهادت وى دهها هزار نفر از مسلمانان از دورترین نقاط دنیا و حتّى مهاجران مسلمان در اروپا و آمریکا براى تشییع پیکرش به پا خاستند.
از سوى مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى هیأتى عالى رتبه به سرپرستى آیت الله جنّتى براى شرکت در مراسم تشییع جنازه سیّد عبّاس موسوى عازم بیروت گردیدند.([62])
حضرت آیت الله جنّتى در این مراسم طى سخنانى گفت: مصیبت ما در مورد سیّدمان عبّاس، فرزند رسول الله(صلى الله علیه وآله وسلم) مصیبت و فاجعه مردم لبنان یا حزب الله نیست بلکه آن فاجعه اسلام و مسلمانان، مصیبت انقلابیون و محرومین است.
روزنامه «الدیار» اشاره بر این واقعیت نمود که تشییع کنندگان بر طبق برآورد منبعى از حزب الله 000/950 نفر بودند در حالى که خبرنگاران تعداد آنها را 000/750 نفر ذکر کرده اند.
خبرگزارى فرانس پرس تأکید کرد:
دهها هزار نفر در دو طرف مسیرى به امتداد 25 کیلومتر تجمع نمودند که آن راه بین بعلبک و نبى شیث است تا پیکر پاک سیّد شهید را از بعلبک به سوى قرارگاه ابدى اش در شهر نبى شیث تشییع کنند.
روزنامه الحیاة اشاره نمود که احساسات و هیجان مردم در طول مسیر کمتر از صحنه شهادت سیّد در جنوب نبود.
در میان عزاداران، زنان شیون مى کردند و شعارهاى توأم با انتقام و اعتراض سر مى دادند. بیش از یک چهارم مردم لبنان براى تشییع سیّد شهید در حالتى خودجوش، که همانند آن را لبنان به خود ندیده بود، شرکت نمودند و گویا از خلال تشییع پیکرش عمق سپاسگزارى و تجلیل از ارزش معنوى بالایى که آن شهید سعید از آن برخوردار بود نمایان گردید.
مقام معظم رهبرى به مناسبت شهادت سیّد عبّاس موسوى پیامى صادر فرمودند که در فرازى از آن آمده بود:
رحمت خدا نثار این عالم ربّانى و مخلص و آگاه و نفرین خدا و بندگانش بر جمیع صهیونیستهاى خیانت کار باد که از ارتکاب فجیع ترین جنایتها جهت دست یابى به اهداف پست و اشاعه فساد و استمرار تجاوزگرى ها و اشغالگرى هایشان ابا نمى کنند و لعنت خدا بر حامیان تبهکارشان و مستکبرینى که از این گونه جنایات در حقّ بى گناهان چشم پوشى مى کنند... خون پاک این مرد بزرگوار و خانواده اش که مظلومانه و بى هیچ گناهى بر زمین ریخته شد، همانا موجب جدّیت بیشتر و پایدارى هرچه افزون تر مقاومت بر حقّ ملّت لبنان و فلسطین بر ضد رژیم اشغالگر صهیونیستى خواهد گردید.
سیّدحسن نصرالله دبیرکل کنونى حزب الله لبنان در فرازى از تسلیت نامه خود نوشت:
سرور ما و همسر و فرزندش را کشتند، خانواده اى را کشتند و امتى به پا خاست، براى رهایى از وى او را به شهادت رسانیدندامّا شهادتش همچون زندگى اش اگر نگوییم عظیم تر، بسیار عظیم بود. شهادت سیّد ما و خانواده اش قدرت بیدارى داشت که چندین عملیات جهادى مقاومت ناتوان آن است. من از نزدیک شاهد جسد بدون سر، بدون دست و بدون پا و اجساد مثله شده و سوخته سیّد و همسر و پسر کوچکش بودم. این نحو از شهادت و با این روشهاى شنیع از جمله آن مفاهیمى است که نشان بر عظمت این شهیدان نزد خداوند سبحان دارد و بر علوّ مقام روحانى و معنوى آنان مهر تأیید مى زند.
این نوشتار را با دعایى از شهید سیّد عبّاس موسوى به پایان مى بریم:
جان هایمان را ارزانى خواهیم کرد. فرزندانمان و همه چیزمان را نثار خواهیم کرد. دنیا را با تمام زیباییها و زیور و آذینش رها خواهیم کرد و سرهایمان را نزد بارى تعالى به عاریه خواهیم سپرد. باشد که این روند حرکت پیوسته برقرار و مستدام گردد و از این روست که مهم ترین دعاى ما در پیشگاه خداوند منّان همانا: اللّهم اجلعنا من المکرمین بالشّهادة و اکرمنا بهذا الموقع العظیم است.
[1]. شهرى تاریخى در شرق لبنان و در 80 کیلومترى شرق بیروت است.
[2]. شهادت رهبر میلاد امّت، نشریه حزب الله لبنان، (دفتر تهران) ص 16 و 18.
[3]. همان، ص 21ـ20. / نشریه العهد، شماره 403، 13/3/1992 میلادى.
[4]. مشاهیر سیاسى قرن بیستم، احمد ساجدى، ص 425ـ426.
[5]. نشریه العهد، شماره 403.
[6]. از سخنان شهید سیّدعبّاس موسوى در بزرگداشت شهید سیّدمحمّدباقر صدر که در مشغره (بقاع غربى) در تاریخ 18/3/1990 م بیان شده است.
[7]. زندگى و افکار شهید صدر، ص 87 و 88.
[8]. شهادت رهبر میلاد امّت، ص 23 و 24.
[9]. مجله شاهد، شماره 309، بهمن 1379.
[10]. از سخنان آیت الله سیّدمحمّد حسین فضل الله، در مراسم تشییع جنازه سیّدعبّاس موسوى، در شهر نبىشیث در تاریخ 18/2/1992 م.
[11]. آفاق اسلام، دومین اجلاس سراسرى مدیران سازمان حوزهها و مدارس علمیه خارج از کشور، ج 41، ص 52 و 53.
[12]. شهادت رهبر میلاد امّت، ص 25 و 26. / مجله شاهد، شماره 309، بهمن 1379.
[13]. از سخنان شیخ محمّد یزبک در مراسم سوگوارى سیّدشهید که در شهر نبىشیث ایراد نمود. (20/2/1992م).
[14]. از سخنان سیّدشهید، که به مناسبت فرا رسیدن سالروز ولادت حضرت صاحب الزّمان (عج) در شهر نبى شیث ایراد گردید.
[15]. از تسلیت نامه علاّمه سیّد محمّدحسین فضل الله در بزرگداشت سیّدشهید.
[16]. شهادت رهبر میلاد امّت، ص 13.
[17]. امام جماعت مسجد حنابله مذهب در بعلبک.
[18]. شهادت رهبر میلاد امّت، ص 31.
[19]. از سخنان مُطران سلیم بسترس، در مراسم عزادارى براى سیّد شهید در شهر نبى شیث در تاریخ 22/3/1992 م.
[20]. نشریه العهد، شماره 402، 6/3/1992 م.
[21]. همان، شماره 398، 21/2/1992 م.
[22]. شهادت رهبر میلاد امّت، ص 52 و 53.
[23]. گزارش وحید سوید از محلّ اقامت سیّدعبّاس موسوى در صور، نشریه العهد، شماره 398، 21/2/1992 م.
[24]. مصاحبه با سیّد شهید، الوحدة الاسلامیة، شماره 67، 4/12/1987 م.
[25]. العهد، شماره 398، 21/2/1992 م.
[26]. گفت و گو با نشریه العهد، شماره 173، 24 صفر (1408 هـ.ق.).
[27]. العهد، شماره 398.
[28]. از سخنان شهید سیّد عبّاس موسوى در یادبود هفته امام خمینى که در بیروت برگزار گردید.(11/6/1989 م).
[29]. نشریه العهد، شماره 261، 23/6/1989 م.
[30]. شهادت رهبر میلاد امّت، ص 31.
[31]. همان، ص 11.
[32]. نشریه العهد، شماره 261.
[33]. همان، 259، 9/6/1986م.).
[34]. خورشید بى غروب، محمّد سپهرى، ص 115.
[35]. امام و انقلاب در آیینه اندیشه جهان، ج 2، ص 100.
[36]. گفت و گوى اختصاصى با سیّدعبّاس موسوى در تاریخ نهم اردیبهشت 1368، روزنامه جمهورى اسلامى، دوشنبه 11 اردیبهشت 1368، ص 7.
[37]. از سخنان سیّد شهید به مناسبت ولادت امام حسین و روز پاسدار در تاریخ 28/2/1990 م / نشریه العهد، شماره 403.
[38]. مصاحبه سیّد شهید با روزنامه العهد، شماره 173، 24/2/1408 هـ.ق.
[39]. مصاحبه شهید سیّد عبّاس موسوى با مجله الوحدة الاسلامیة، شماره 67.
[40]. همان.
[41]. همان.
[42]. سیّد شهیدان مقاومت اسلامى از زبان یارانش، روزنامه العهد، شماره 403.
[43]. روزنامه کیهان، شماره 14156.
[44]. مجله پیام انقلاب، شماره 183، ص 36.
[45]. هفته نامه بعثت، سال سیزدهم، شماره 6347، ص 6.
[46]. نشریه المجاهد، شماره 129، 21/2/1992 م.
[47]. همان.
[48]. روزنامه العهد، شماره 306 و 308.
[49]. برگرفته از سخنان سیّد شهید سیّد عبّاس موسوى، العهد، شماره 209، 10 ذیقعده 1408.
[50]. المجاهد، شماره 129 (21/2/1992 م.).
[51]. شهادت رهبر میلاد امّت، ص 66 ـ 67.
[52]. روزنامه العهد، شماره 302.
[53]. همان.
[54]. همان، شماره 304.
[55]. همان، شماره 303.
[56]. همان، شماره 308.
[57]. مجله شاهد، شماره 261، بهمن 1375.
[58]. مشروح این سخنان حماسى در روزنامه جمهورى اسلامى 25 اسفند 1370، شماره 3705 آمده است.
[59]. مجله شاهد، شماره 261، بهمن 1375، ص 6.
[60]. فصلنامه یاد، شماره 26 و 27. / بهار و تابستان 1371، ص 261.
[61]. هفته نامه بعثت، سال سیزدهم، شماره 634، دوشنبه، دهم فروردین 1371، ص 6.
[62]. فصلنامه یاد، شماره 26 ـ 27، ص 261 و 263.