فیض الاسلام
متوفّاى: 1364 ش.
عنوان مقاله: احیاگر نهج البلاغه
نویسنده: عبدالعلى براتى
سیّد علی نقى اصفهانى آل محمّد دیباج([1])معروف به «فیض الاسلام» از عالمان و نویسندگان پرتلاش سده اخیر است. او در سال (1283 ش.) در «سده»([2])اصفهان در خانه علم و تقوا و جهاد به دنیا آمد. طبق شجره نامه موجود، ایشان اربعینى بوده یعنى چهل پشت پدرى اش به امام على(علیه السلام) مى رسد که همه از عالمان و مجتهدان عصر خود بوده اند. وى از پنج سالگى تحصیل را آغاز کرد و در جوانى از محضر مراجع و بزرگان جهان تشیّع بهره وافر برد. وى صاحب اجازات اجتهاد و روایى ارزشمند از مراجع و محدّثان عالى مقام گردید و در راستاى تلاش و جهاد علمى خود، سه کتاب عظیم و مقدّس قرآن کریم، نهج البلاغه و صحیفه سجادیه را ترجمه و شرح نمود. این کار وى موجب آشنایى عموم مردم فارسى زبان با این سه کتاب پرارج شد، به خصوص کتاب شریف نهج البلاغه که تا آن زمان فاقد شرح و ترجمه کامل فارسى بود.
فیض الاسلام پس از بازگشت از نجف اشرف در تهران ماندگار شد و به کار نشر و تبلیغ حقایق دینى پرداخت و علاوه بر تلاش علمى و قلمى، در کنار روحانیت متعهّد و انقلابى، به بیدارگرى پرداخت و به همین جهت مدّتى گرفتار زندانِ([3]) رژیم طاغوت گردید. زندگى سراسر افتخار وى در سوم شعبان (1405 هـ.ق.) مطابق با (24 اردیبهشت 1364 هـ .ش.) به سرآمد و پیکر مطهّر او در تهران، بهشت زهرا به خاک سپرده شد.([4])
زادگاه
«خمینى شهر» شهرى است در منطقه ماربین، در 12 کیلومترى شمال غربى اصفهان که از سه ناحیه متّصل به هم به نامهاى «وَرْنُوشفادِران، فُروشان و خُوزان» تشکیل گردیده است. این شهر، قبلاً به نام «سِدِه» و سپس به نام «همایونشهر» و پس از پیروزى انقلاب اسلامى «خمینى شهر» نامیده شده است. این شهر از سابقه طولانى برخوردار است و گفته مى شود که قدمت آن به زمان ساسانیان مى رسد.([5])
مردم این شهر و روستاهاى اطراف آن از نظر دینى بسیار متعهّد و متعصّب هستند و در اعتقاد و پاى بندى به مکتب تشیّع و مذهب اهلبیت(علیهم السلام) و حفظ و اجراى شعائر دینى مکتب ولایت زبانزد خاص و عام گردیده اند. این منطقه از دیرزمان محلّ تربیت و پرورش عالمان دین و مردم باایمان بوده و دانشوران بزرگى از این منطقه برخاسته و در حوزههاى علمیه شیعه همانند حوزه اصفهان، نجف، قم و مشهد، درخشیده اند.
نخستین مدرسه علمیه این شهر در زمان مرجع بزرگ شیعه، آیت الله العظمى آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى و به وسیله مرحوم آیت الله حاج شیخ على مشکوة سِدِهى (هم حجرهاى و هم بحث آیت الله العظمى گلپایگانى در نجف اشرف) تأسیس گردید و سپس در زمان آیت الله العظمى بروجردى توسعه و تکمیل شده است. هم اکنون در این شهر چهار مدرسه علمیّه، فعّال است که عبارتند از مدرسه مشکوة، مدرسه امامیّه، مدرسه حجّت (عج)، مدرسه باقرالعلوم(علیه السلام)([6])
عالمان برجسته
خاندانهاى علمى برجستهاى در این منطقه ظهور یافته اند همانند: خاندان میر محمّداشرف، معروف به خاندان میردامادى که سرسلسله آنها مرحوم میر محمّداشرف صاحب تألیفات زیاد از جمله کتاب فضائل السادات خاندان امام سِدِهى، خاندان امام جمعه سده و خاندانهاى ابطحى سدهى، حجازى سدهى، مصطفوى، دیباجى، احمدى و... که هر کدام مهد پرورش عالمان و دانشوران و فضلاء و منشأ آثار و برکات علمى و معنوى ارزشمندى بوده اند.
برخى از عالمان برجسته این منطقه، عبارتند از: حاج سیّدابوالقاسم واعظ سدهى (متوفّاى 1339 ق.)، آقا سیّد اسماعیل سدهى (متوفّاى 1373 ق.)، حاج شیخ عبدالجواد سدهى (جبل عاملى)، حاج سیّد مصطفى مهدوى هرستانى، حاج شیخ احمد فیّاض، حاج شیخ على مشکوة سدهى، آقا میر سیّد على سدهى معروف به حاج آقا بزرگ سدهى (متوفّاى حدود 1355 ق.) (عموى فیض الاسلام) و دو فرزند ایشان حاج آقا امام امامى سدهى و حاج آقا نورالله امامى سدهى، آقا سیّد محمّدباقر فروشانى سدهى (متوفّاى 1335 ق.)، حاج سیّد محمّدمهدى امام جمعه سده (پدر بزرگ فیض الاسلام)، حاج سیّد محمّد (متوفّاى 1355 ه.ق.) پدر فیض الاسلام. البتّه اینها تنها بخشى از عالمان این شهر هستند که آثار و فیوضات آنان در بلاد مختلف و جهان تشیّع گسترده است.([7])
نیاکان
بى شک بسیارى از موفقیتهاى عالمان بزرگ و خادمان شریعت و مذهب اهلبیت(علیهم السلام)مرهون پدران و مادران و نیاکان پاکباخته و دلسوزى است که در دامان معنوى خود چنین فرزندانى را تربیت و پرورش داده اند. خصوصاً اگر خانه، محلّ پیوند علم و تقوا باشد و ایمان و آگاهى در آن توأمان وجود داشته باشد. خانواده سیّد علی نقى، این گونه بود پدر و مادر، هر دو عالم و پرهیزکار پدربزرگ و عمو و عموزاده همه اهل علم و تقوا. نَسَب ایشان از طریق «محمّد دیباج» فرزند امام جعفر صادق(علیه السلام) به معصوم و در چهلمین پشت، به امام على(علیه السلام)مى رسد. در چنین سلسله و خاندانى سیّد علی نقى پا به عرصه وجود مى گذارد و به راستى دور از انتظار نیست که چنین فرزندانى تمام عمر خود را در راه دانش و پرهیزکارى و معنویت سپرى کنند و همیشه خود را سپاس گوى والدّین خود بدانند. ایشان نیز هر جا توانسته، در آثار و نوشته هاى خود فرصت را مغتنم دانسته و به ویژه از پدر، مادر و برادر بزرگتر خود یاد نموده است که این از روح بلند و تعبّد و قدرشناسى وى ناشى مى شود. فیض الاسلام به پاس زحمات مربیان علمى و معنوى اش در مقدمه ترجمه خود بر نهج البلاغه که هم اکنون زینت بخش هزاران کتابخانه و خانه میلیونها انسان مؤمن و عاشق ولایت است، به اجمال به شرح حال پدر و مادر و برادر بزرگتر خود پرداخته است. این نگارنده بهتر دانست که بدون کاستى و فزونى، عیناً آنچه را او خود نگاشته است ذکر کند.
آقا سیّد محمّد پدر فیض الاسلام:
«مرحوم پدرم آقا سیّد محمّد در سال (1288 قمرى) در سده اصفهان متولّد گردید و روز دوشنبه نهم ماه ربیع الثّانى سال (1355) دنیا را بدرود گفت و در مقبره آل امام جمعه، نزدیک فرزندش مرحوم آقا سیّد غیاث الدّین دفن گردید.
آقا سیّد محمّد(رحمه الله) در علم و تقوا و صفات پسندیده مشهور بود و در مدّت عمر، هیچ کس از او کوچکترین رنجشى پیدا نکرد و چون در اصفهان علوم دینى را فراگرفت، دوره زندگانى خود را در سده به تبلیغ دین مقدّس اسلام و مذهب شریف جعفرى به سر برده و براى جلوگیرى از یاغى هایى که از حدود و مقررات اسلام تجاوز کرده، به مال و جان و ناموس مردم دستدرازى مى نمودند، لباس جنگ پوشیده پیشرو اهالى گشته و به طرد آنان موفّق گردید. چنان که نگارنده در زمان کودکى یاد دارم، آن بزرگوار را تفنگ به دوش در جلو جمعیت بیشمار براى دفاع از تهاجم و دستدرازى بدکاران دیده ام. خلاصه مى توان گفت که او نمونهاى بود از جدّش امیرالمؤمنین على(علیه السلام) که در هنگام عبادت و بندگى، بهترین عبادت کنندگان و در وقت سخن گفتن در راه حقّ، نیکوترین گویندگان و زمان جلوگیرى از دشمن، بى باکترین اشخاص بود. به همین جهت مؤمنین کمال اخلاص و اعتقاد را به او داشتند و اکنون هم بر سر قبرش از خداوند حاجت مى خواهند.».([8])
آقا سیّد غیاث الدّین برادر فیض الاسلام
سیّد علینقى که در دوران کودکى مقدّمات علوم دینیه را نزد برادرش آقا سیّد غیاث الدّین فراگرفته بود و با مساعدت وى از اصفهان به تهران و مشهد مقدّس و سپس به نجف اشرف براى تحصیل علم هجرت کرده بود، تلاش و موفقیت خود را مرهون برادر بزرگتر مى دانست و همیشه یادآور خیرخواهى ها و مجاهدتهاى آن مرحوم بود. وى درباره برادرش چنین مى نویسد:
«مرحوم برادرم آقا سیّد غیاث الدّین عصر پنجشنبه ماه ذى الحجة 1311 قمرى در سده اصفهان به دنیا آمد و در شب پنجشنبه دوازدهم ربیعالاوّل 1349 قمرى از دنیا رحلت نمود و در مقبره آل امام جمعه (در زاویه مسجد جامع) سده دفن شد.
آقا سیّد غیاث الدّین (غفره الله) تمام دوره زندگانى را در اصفهان و تهران و مشهد رضوى و نجف به تحصیل و تدریس علوم شرعیه و نشر احکام دین مقدّس اسلام و مذهب شریف جعفرى اشتغال داشت و براى هدایت مردم در مجالس بزرگ که در شهرهاى ایران منعقد مى شد در بالاى منبر نطق ها و خطابه هاى علمى و دینى ایراد مى نمود که همه شنوندگان از سخنرانى او محظوظ مى شدند.([9])
ایشان همچنین درباره مادر پرهیزکار و اهل علم خود چنین نگاشته است:
«مادر ما «حیات سلطان» دختر شیخ فاضل آقا ملاّ محمّدصادق ابن ملاّ آقا بابا سدهى اصفهانى در شب جمعه هفتم ماه محرّم 1295 قمرى در سده به دنیا آمد و در روز چهارشنبه سلخ ماه جمادى الاولى سال 1336 قمرى به رحمت ایزدى پیوست و در تخت فولاد اصفهان در جوار مرحوم شیخ مرتضى ریزى([10]) دفن گردیده است.
حیات سلطان داراى زهد و تقوا و از علم و دانش بهره مند بود، به طورى که مرحوم آقا سیّد غیاث الدّین مقدّمات علوم دینیه را از آن مرحومه یاد گرفته است.».([11])
میر سیّد على عموى فیض الاسلام:
مرحوم آیت الله، آقا میر سیّد على سدهى معروف به حاج آقا بزرگ و متخلّص به ضیائى که در سال (1358 هـ ق.) در 94 سالگى در سده وفات یافته است و در انتهاى شبستان مسجد جامع آنجا مدفون گردیده است علاوه بر علوم دینى، در طبّ، نجوم، ریاضیات، جَفْر و اَعداد و طِلِسمات نیز دستى توانا داشت. از ایشان تألیفات و رساله هاى فراوانى در موضوعات متنوع به یادگار مانده است. وى شخصیّتى جدّى و مصمّم در احیاى امر به معروف و مبارزه علیه منکرات، به ویژه مقابله با فرقه ضالّه بهائیّت ـ که در منطقه سده بروز کرده بود ـ داشت تا جایى که با تلاش ایشان خطر این فرقه ضالّه از آن منطقه دور شد.
مرحوم سیّد على سدهى داراى مقامات معنوى و صاحب کرامت نفس بود که با دعاها و تعلیم ختومات خویش، بیماران را شفا و معالجه مى نمود. ایشان در راه مراجعت از مشهد مقدّس به فیض زیارت و ملاقات حضرت ولى عصر(عج) رسیده است.
مرحوم سیّد على سدهى فرزندانى برومند و اهل علم داشته که آیت الله حاج آقا نورالله (متولّد 1317 ه.ق.) و حاج سیّد حسن (متولّد 1320 ه.ق.) از آن جمله اند و خدمات علمى و اجتماعى مؤثرى داشته اند.([12])
تحصیلات و استادان
سیّد علی نقى در خانوادهاى سرشار از علم و معنویت از پنج سالگى مقدّمات علوم دینى را نزد برادر بزرگتر خود، سیّد غیاث الدّین که مردى فاضل، خطیب و اندیشمند بود فراگرفت. وى سپس براى سیراب شدن از علوم آل محمّد(علیهم السلام)و با کمک برادر خود، از اصفهان به تهران، مشهد مقدّس و نجف اشرف، هجرت کرد و بهترین روزهاى عمر را با شور و عشق و اخلاص به فراگیرى معارف و احکام مقدّس اسلام و مذهب شریف اهل بیت(علیهم السلام)سپرى مى کرد.
سیّد علی نقى جوان، با تلاش و جدّیت فراوان، به ویژه در نجف اشرف دانش و معنویت را از محضر استادان بزرگى چون آیت الله آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى، آقا ضیاءالدّین عراقى، شیخ محمّدکاظم شیرازى، شیخ على اکبر نهاوندى و شیخ عبّاس قمى خوشه چینى کرد و در همانجا موفّق به نگارش کتاب «الافاضات الغرویة فى الاصول الفقهیة» در دو جلد، شد. از کارهاى بزرگ علمى و فرهنگى وى چنین برمى آید که در اغلب علوم دینى متبحّر و صاحب نظر بوده و این حقیقتِ روشن از لابلاى آثار وى مشاهده مى شود.
استادان
آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى
مرحوم آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى در سال (1284 ه.ق.) در منطقه لنجان در روستاى «مَدیسه» از توابع شهرستان ریز (زرّین شهرفعلى)، دیده به جهان گشود. شهرهاى اصفهان، نجف اشرف، سامرا و کربلا محلّ تحصیل او بود و از محضر بزرگانى چون: میرزاى شیرازى بزرگ، سیّد محمّدکاظم یزدى، آخوند خراسانى استفاده برد و خود از کم نظیرترین مراجع و استادان شیعه شد. کتاب «وسیلة النجاة» در فقه به گونهاى است که بسیارى از فقیهان و مراجع بزرگ شیعه بر آن حاشیه و شرح نوشته اند، از جمله تحریرالوسیله امام خمینى که حاشیهاى بر این کتاب ارزشمند است.
مرحوم اصفهانى پس از عمرى تلاش در راه استحکام مذهب اهل بیت(علیهم السلام) و پاسداشت شکوه مرجعیّت به سال (1365 ه.ق.) در 81 سالگى بدرود حیات گفت.([13])
حاج شیخ عبّاس قمى
حاج شیخ عبّاس قمى معروف به محدّث قمى و خاتم المحدّثین سال (1264 ه.ق.) در شهر مقدّس قم، چشم به جهان گشود. وى تحصیلات خود را در قم آغاز کرد و از محضر عالم آگاه، حاج میرزا محمّد ارباب قمى (متوفّاى 1341 ه.ق.) بهره وافر برد. او در (سال 1316 ه.ق.) به نجف اشرف هجرت نمود. عشق خالصانه او به شناخت حدیث اهل بیت(علیهم السلام) او را به شاگردى در محضر محدّث بزرگ حاج میرزا حسین نورى کشاند و با شایستگى، استنساخ کتاب باارزش «مستدرک الوسائل» را عهده دار شد.
وى در سال (1359 ه.ق.) به ملکوت اعلى پیوست و پیکر مطهّرش در صحن مطهّر حرم امیرالمؤمنین، على(علیه السلام) در جوار استادش مرحوم میرزا حسین نورى به خاک سپرده شد. آثار قلمى آن مرحوم بسیار است که «مفاتیح الجنان» و «سفینة البحار» وى شهره آفاق است.([14])
حاج شیخ على اکبر نهاوندى
محدّث بزرگ حاج شیخ على اکبر نهاوندى در سال (1278 ه.ق.) در نهاوند پا به عرصه وجود نهاد. در سال (1308 ه.ق.) در نجف اشرف از محضر بزرگانى چون سیّد محمّدکاظم یزدى، آخوند خراسانى، میرزا حبیبالله رشتى، شیخ الشریعه اصفهانى، میرزا حسین نورى بیشترین بهره را برد.
در سال (1328 ه.ق.) به مشهد مقدّس رفت و در مسجد گوهرشاد اقامه جماعت و خطابه نمود. وى آثار علمى بسیارى از خود برجاى نهاد. ایشان داراى ذوق ادبى و شعرى و بسیار مقدّس بود. و به شدّت از امور شبه ناک پرهیز مى کرد. از کرامات ایشان فراوان نقل شده است. دفتر عمر او در روز سه شنبه 19 ربیع الثانى (1369 ه.ق.) در مشهد مقدّس بسته شد.([15])
شیخ آقا ضیاءالدّین عراقى.
فرزند آخوند ملاّ محمّد کبیر سلطان آبادى، در سال (1287 ه.ق.) در حصار قدم سلطان آباد، از توابع اراک به دنیا آمد. وى مقدّمات علوم دینى را در زادگاهش فراگرفت، سپس راهى اصفهان شد و به مدّت شش سال از عالمان بزرگى چون سیّد محمّدهاشم چهارسوقى، میرزا جهانگیرخان قشقایى، میرزا ابوالمعالى کلباسى و آخوند ملاّ محمّد کاشى، فقه، اصول، کلام و فلسفه را آموخت.
وى در اواسط سال (1307 ه.ق.) به سامرا هجرت کرد امّا آوازه میرزا حبیب الله رشتى او را به پاى درس میرزا کشاند و تا آخر عمر در آنجا ماند. آقا ضیاءالدّین در نجف اشرف از حوزه درس آخوند خراسانى، سیّد محمّدکاظم طباطبایى یزدى صاحب عروةالوثقى، میرزا حسین خلیلى، ملاّ فتح الله اصفهانى، سیّد محمّد طباطبائى فشارکى و میرزا ابراهیم محلاّتى شیرازى نیز بهره هاى فراوانى برد و خود از بزرگان حوزه نجف گردید.
ایشان به طور مستمر حدود سى سال به تدریس در علم اصول اشتغال داشت و نظریات و ابداعات جدید وى در علم اصول هنوز مورد بحث و نقد علما و مراجع بزرگ است.
شاگردان او همه از عالمان طراز اوّل جهان تشیّع گردیدند از جمله: سیّد محسن حکیم، سیّد محمّدتقى خوانسارى، سیّد احمد خوانسارى، سیّد ابوالقاسم خویى، سیّد محمود شاهرودى، سیّد عبدالله شیرازى، سیّد عبدالهادى شیرازى، سیّد محمّدرضا گلپایگانى، سیّد محمّدهادى میلانى، سیّد شهاب الدّین مرعشى نجفى، شیخ محمّدتقى بهجت، میرزا هاشم آملى، میر سیّدعلى یثربى، سیّد ابوالقاسم کاشانى و.... .
از آقا ضیاءالدّین تألیفات گرانسنگى باقى مانده است که گویاى عظمت علمى وى است. وى سرانجام در 28 ذیقعده سال (1361 ه.ق.) در نجف اشرف به سوى دیار ابدى رحلت کرد و در جوار مرقد مطهّر امام على(علیه السلام) به خاک سپرده شد.([16])
شیخ محمّدکاظم شیرازى
آیت الله حاج شیخ کاظم (یا محمّدکاظم) شیرازى یکى از عالمان و فقیهان بزرگ و معاصر آیت الله العظمى آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى است. او در سال (1290 ه.ق.) در شیراز به دنیا آمد و در ده سالگى (1300 ه.ق.) با والدّین خود به کربلا هجرت کرد. والدّین او پس از دو سال به ایران بازگشتند ولى شیخ کاظم تا چهارده سال در کربلا ساکن شد و به تحصیل علوم دینى پرداخت. آنگاه وى نیز به شیراز برگشت و در آنجا در درس حاج سیّد محمّدعلى کازرونى حاضر شد. او پس از دو سال دوباره دل به سفر بست و راهى کربلا گردید.
در سال (1310 ه.ق.) در سن بیست سالگى به سامرا رفت و رسائل و مکاسب را نزد حاج شیخ حسنعلى تهرانى آموخت. و در ردیف شاگردان برجسته مرحوم آیت الله شیرازى بزرگ و آیت الله میرزا محمّدتقى شیرازى قرار گرفت. او تا زمان وفات میرزا آیت الله محمّدتقى شیرازى با وى مأنوس بود و سپس به کاظمین رفت و مدّتى به تدریس پرداخت و به تربیت طلاّب و فضلاى حوزه آنجا همّت گماشت. نجف اشرف آخرین قرارگاه علمى و معنوى او بود. و در آنجا از اصحاب و نزدیکان آیت الله سیّد ابوالحسن اصفهانى شد و خود نیز حوزه درس بانشاطى را تشکیل داد. غالب استفتاآتى که از محضر آیت الله اصفهانى صورت مى گرفت به خط زیباى آیت الله شیخ کاظم شیرازى پاسخ داده مى شد. وى در سال (1366 ه.ق.) یعنى یک سال قبل از رحلت، به قصد زیارت حضرت رضا(علیه السلام) رهسپار ایران شد و در قم به منزل آیت الله فیض وارد شد. او در روز ورود، مورد تجلیل و استقبال علما، فضلا و طلاّب حوزه علمیه قم قرار گرفت و آیات عظام بروجردى، حجّت، محمّد فیض، خوانسارى و صدر به دیدار ایشان رفتند. این عالم فرهیخته در 77 سالگى دار فانى را وداع گفت و در نجف اشرف، در یکى از حجرههاى صحن مبارک امام على(علیه السلام)به خاک سپرده شد.([17])
اجازه اجتهاد و روایت
آقا سیّد علی نقى در سال (1352 ه.ق.) در حالى که حدود سى سال داشت، آن چنان مدارج علمى و معنوى را طىّ نمود که از مراجع بزرگ عالم تشیّع آقا سیّد ابوالحسن اصفهانى، آقا ضیاءالدّین عراقى و شیخ محمّدکاظم شیرازى گواهى اجتهاد گرفت. او در سال (1355 ه.ق.) از شیخ على اکبر نهاوندى در مشهد مقدّس اجازه روایى دریافت نمود و همان اجازه را در سال بعد، در نجف اشرف به خاتم المحدّثین شیخ عبّاس قمى نشان داد. و از محضر ایشان نیز مفتخر به دریافت اجازه روایى گردید. وى متن اجازات خود را در صفحات پایانى ترجمه و شرح نهج البلاغه، به چاپ رسانده است.
شخصیّت علمى و معنوى آقا سیّد علی نقى در همان سالها شکوفا شد و مشایخ اجازه، وى را با القاب و اوصاف بسیار بلند توصیف کردند.
مرحوم سیّد ابوالحسن اصفهانى در بخشى از اجازه خود آورده است:
«العالم الفاضل، السیّد الجلیل النبیل، جامع المعقول و المنقول، حاوى الفروع و الاصول، الصفى الزکى...»
و یا مرحوم شیخ محمّدکاظم شیرازى وى را به «العالم العلاّم و الفاضل المهذّب الفهّام صفوة الاعلام و عمدة ملاذ الاسلام، التّقى الزّکى و الصفىّ...» ملقّب مى کند. آقا ضیاءالدّین عراقى نیز، وى را چنین توصیف مى کند:
«العالم العامل السیّد السّند و الرکن المعتمد التّقى و الزّکى، افتخار المجتهدین، استاد المحققین، جامع المعقول و المنقول، حاوى الفروع و الاصول غوّاص بحار العلوم على العموم و رکن الاسلام و المسلمین و زبدة الفقهاء الراشدین، العالم الجلیل و مولانا النبیل... .».
مرحوم نهاوندى در اجازه خود چنین مى نگارد:
«السیّد الجلیل و الحبر النبیل، صاحب الذّهن النّقاد و الفهم الوقّاد، المصدّق ببلوغه رتبة الاجتهاد و الاستنباط الاحکام... الملقّب بالهام الله الملک العلام باللقب اللائق بشئونه و هو فیض الاسلام و الموسوم بالسیّد على النقى السدهى الاصفهانى... .».
سفارشات و احادیث مبارکى که مشایخ اجازه ایشان در متن اجازات متذکر شده اند، در جاى خود بسیار با اهمیّت است. نویسنده محترم کتاب «دین ما علماى ما» در این باره مى نویسد:
«شارح و مترجم نهج البلاغه شخصیتى است که همه علما و دانشمندان معاصر او را به عنوان یک خدمتگزار صدیق مقام ولایت مى شناسند زیرا شرح و ترجمه نامبرده بر کتاب نهج البلاغه زینت بخش اکثر و یا تمام کتابخانه هاست».
مرحوم فیض الاسلام اجازات خود را که از مراجع بزرگ شیعه و محدّثان عالى مقام دریافت نموده بود در پایان شرح نهج البلاغه به چاپ رسانده است...
در اجازهاى که مرحوم شیخ على اکبر نهاوندى مرقوم فرموده حدیث چشمگیرى وجود دارد که شایان ذکر است...».([18])
سپس ایشان حدیث شریف نبوى(صلى الله علیه وآله) را که مرحوم نهاوندى به عنوان تیمن و تبرک خطاب به فیض الاسلام در عظمت مقام ولایت و امامت علوى(علیه السلام) نوشته است، زینت بخش کتاب خود مى کند. ما نیز به خاطر اهمیّت آن، به ویژه در عصر حاضر ترجمه آن را نقل مى کنیم:
«رسول اکرم(صلى الله علیه وآله) روزى به یکى از اصحاب خود فرمود: اى بنده خدا! دوست بدار در راه خدا و دشمن بدار در راه خدا و فرمانبر باش در راه خدا و دشمنى کن در راه خدا. براستى که هیچ کس به ولایت خدا نمى رسد مگر از همین راه و طعم و بوى ایمان را نمى یابد، اگر چه نماز و روزهاش زیاد باشد، مگر آن که این چنین باشد. ولى امروز برادرى ها بر اساس دنیاطلبى شده و بر محور دنیا، دوستى و دشمنى با یکدیگر دارید، ولى این شما را بى نیاز نمى کند.
آن مرد عرض کرد یا رسول الله من دوستى و دشمنى در راه خدا را دریافتم، امّا ولىّ خدا کیست که من او را دوست بدارم و دشمن خدا کیست که او را دشمن بدارم؟
پیامبر(صلى الله علیه وآله) اشاره کرد به حضرت على(علیه السلام) و فرمود: مگر این را نمى بینى؟ سپس فرمود: دوست على، دوست خداست، پس على را دوست بدار و دشمن على، دشمن خداست، پس دشمن بدار دشمن على را. سپس فرمود: دوست على را دوست بدار اگر چه کشنده پدرت و پسرت باشد و دشمن على را دشمن بدار، اگر چه پدرت و پسرت باشد.([19])
آثار
آثار و نوشته هاى چاپ شده فیض الاسلام عبارت است از:
1. ترجمه وخلاصة التّفسیر قرآن عظیمدر 1671 صفحه.
2. الثّقلان فى تفسیر القرآن تفسیر سوره مبارکه فاتحة الکتاب.
3. ترجمه و شرح نهج البلاغه در شش جزء که آخرین جزء آن در شب یکشنبه هشتم ذیقعده سال (1370 ه.ق.)، در تهران به اتمام رسیده است.
4. ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه در یک جلد که در پسین روز شنبه پنجم ماه مبارک رمضان سال (1376 ه.ق.) پایان یافته است.
5. بنادر البحار که شرح، ترجمه و تحقیق بیست و پنج جلد بحارالانوار علاّمه محمّدباقر مجلسى است. این اثر در شب جمعه چهاردهم جمادىالثّانى (1399 ه.ق.) آغاز و در روز چهارشنبه بیستم شوّال همان سال، جلد اوّل آن، که کتاب العقل و العلم و الجهل است به اتمام رسید.
6. اشارات الرّضویة
7. الافاضات الغرویة فى اصول الفقهیةدر دو مجلد. که در سال (1352 ه.ق.) در نجف اشرف به رشته تحریر درآمده است.
8. خاتون دو سرا سیّدتنا زینب الکبرى
نگارش این کتاب در پسین روز جمعه پانزدهم جمادى الاولى سال (1399 ه.ق.) برابر با بیست و چهارم فروردین (1358 ش.) در تهران به اتمام رسیده است.
9. چراغ راه که در اثبات معراج پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و ردّ شبهات مخالفان به نگارش درآمده است. در روز یکشنبه پنجم ربیع الاوّل در سال (1356 ه.ق.) به پایان رسیده و آبان (1320 هـ .ش.) منتشر شده است.
10. پاسخنامه اُزگُلى که در اثبات رجعت و پاسخ اجمالى به انحرافات و شبهات شریعت سنگلجى است.
وى در مقدمه کتاب «رهبر گمشدگان» مى نویسد: این کتاب قریب پنج سال قبل از رهبر گمشدگان تألیف شده است. (یعنى حدود سال 1354 ه.ق.)
11. رهبر گمشدگانکه در اثبات رجعت و پاسخ مفصّل و مستدلّ به شبهات شریعت سنگلجى است.
نگارش این کتاب در تهران و در شب بیست و هشتم محرّم سال (1359 ه.ق.) به پایان رسیده است.
12. مسئله رجعت
13. قفل دهن شیطان
13. مقدمه ها و بیانیه هاى عالمانه و متعهّدانهکه در پارهاى موضوعات به نگارش درآمده و در لابه لاى آثارش به چاپ رسیده است.
آثار وى که در یک نگاه کلّى به دو بخش تقسیم مى شود گویاى تلاش و جهاد علمى، فرهنگى و تبلیغى اوست.
فیض الاسلام در دوران حیات خود، براى دو هدف بزرگ، دست به قلم برد. این عمل او حاکى از آگاهى و تعهّد اوست که هر اندیشمند و روشنفکر مسئول باید آن را دارا باشد. نخست اقدام به نوشتن آنچه مردم را کمک مى کرد تا رشته دیندارى را در سایه مذهب اهل بیت(علیهم السلام)محکم کنند و دوم مقابله با آنچه از سوى خواص نادان و عالم نما و بعضاً تحریک شده بیگانگان براى گسستن رشته دیندارى مردم به حرکت در آمده بود.
وى در بخش اوّل همّت گماشت و سالها رنج و مرارت را بر خود هموار کرد تا توانست سه کتاب عظیم و مقدّس یعنى قرآن، اخ القرآن (نهج البلاغه) و اُخت القرآن (صحیفه سجادیه) را در خور فهم مردم فارسى زبان ترجمه و شرح کند و به خصوص مشتاقان معرفت علوم آل محمّد(صلى الله علیه وآله)را از ساحل نهج البلاغه علوى و صحیفه سجادیه سیراب نماید.
در بخش دوم نیز قدمها را استوار ساخت، تا با تقدّس زدایىِ تعدادى دانشمند و عالم نما که اصلاح مسلمانى و خرافه زدایى را در اسلام زدایى مى جستند به مقابله برخیزد. در این جا بود که «رهبر گمشدگان» را نوشت و «چراغ راه» او، تاریکى ها را زدود.
ترجمه و تفسیر قرآن عظیم
مرحوم فیض الاسلام در نظر داشت که تفسیر جامع و کاملى از قرآن مجید، شامل چکیدهاى از همه تفاسیر و احادیث که درباره هر موضوع وجود دارد تدوین نماید.
وى در دیباچه ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه مى نویسد:
از یکسال پیش به نوشتن ترجمه و تفسیر قرآن کریم مشغولم، چون آرزو دارم این کتاب جامع ترین ترجمه ها و تفسیرها و در دنیا بى نظیر باشد و تا ممکن است به طورى ساده و روان که همگان (خواص و عوام) از آن بهره مند گردند، و آن مراجعه به کتب و مطالعه بسیار لازم دارد از این رو در گوشهاى خزیده جز با کتب فقه و اخبار و تفسیر با کسى اُنس ندارم.
این تفسیر مستلزم فرصت بسیار بود. وى پس از نوشتن تفسیر سوره مبارکه حمد، عمر کوتاه آدمى را براى نگارش چنین تفسیرى کافى ندانست لذا روش خود را تغییر داده به ترجمه و خلاصه تفسیر بسنده کرد. ایشان پس از چهارده سال صرف عمر ترجمه و خلاصه تفسیر قرآن را به اتمام رساند و به تقاضاى ایشان جناب آقاى حاج میرزا طاهر خوشنویس تبریزى با خط زیبا آن را نوشت. سپس فیض الاسلام با کمک همسر و فرزندانش آن را با نسخه اصل مطابقه و غلط هایش را تصحیح کرد تا آن که کار این اثر در روز سه شنبه آخر ماه صفر سال (1388 ه.ق.) پایان یافت و با نام «قرآن عظیم» در سه جلد در سال (1389 ه.ق.) و با همکارى آقاى میرحبیب شهلافر منتشر شد.
این مفسّر گرانقدر در پیشگفتار ترجمه خلاصه التفسیر خود مى نویسد:
ترجمه و تفسیر قرآن کریم و شرح نهجالبلاغه و صحیفه سجادیه، مردم را به وظیفه دینى خود خود آشنا مى سازد از این رو نهج البلاغه را در شش جزء ترجمه و شرح کردم، سپس در صدد برآمدم قرآن کریم را در پانزده جلد تفسیر نمایم و براى نمونه سوره فاتحة الکتاب را ترجمه و تفسیر نموده و در دسترس گذاردم... اینک به خواهش برخى از دوستان تصمیم گرفته شد که ترجمه و خلاصه تفسیر را طبق روایات رسیده از ائمه طاهرین(علیهم السلام)نشر دهم پس از آن به نوشتن تفسیر کامل بپردازم....
استاد آیت الله محمّدهادى معرفت روش تفسیرى مرحوم فیض الاسلام را «تفسیرى و تحقیقى» معرفى مى کند.([20])
استاد بهاءالدّین خرمشاهى نیز مى نویسد:
ترجمه فارسى (فیض الاسلام) به قلم مرحوم علی نقى فیض الاسلام، یکى از فضلاى معاصر، مترجم معروف نهج البلاغه و صحیفه سجادیه، این ترجمه نه بیش از حدّ تحت اللفظى و نه آزاد و کما بیش دقیق، وفادار به متن و متأثر از ساختار زبان عربى است و براى تقریب به ذهن مى توان گفت سبک و سیاق این ترجمه بینابین ترجمه تحت اللفظى معزّى و ترجمه روان و خوش انشاى مرحوم قمشه اى است.([21])
ترجمه صحیفه سجادیه
فیض الاسلام درباره اهمیّت و زحمات و دقّت فراوان خود در ترجمه و شرح صحیفه سجادیه، در دیباچه آن مى نویسد:
در ضمن نوشتن ترجمه و تفسیر قرآن کریم به نوشتن ترجمه و شرح صحیفه کامله سجادیه که از چندى پیش در صدد تنظیم آن بوده ام مى پردازم و از آنان که از علم و دانش کم بهره هستند انتظار دارم که آن را با دقّت و تأمّل مطالعه نمایند... زیرا نگارنده همیشه خواهان این نکته هستم که هر مطلب علمى و دینى را طورى بنویسم که خواننده محترم آن را به خوبى دریابد. بنابراین گمان نبرید که این کتاب که با آسانى به دست شما مى رسد، مانند بیشتر کتابهایى است که در دسترستان است بلکه اگر اندیشه نمایید مى یابید که آن، عصاره کتابهاى بزرگان علماى امامیه(رحمهم الله)و دیگر دانشمندان است که رنجها برده، عمرها صرف نموده تا آنها را نوشته و در دسترس ما قرار داده اند.
روش ایشان در ترجمه، معنا کردن دقیق لغتهاست و هر کلمه و جمله و مطلبى که نیازمند توضیح و شرح باشد در میان دو هلال گذاشته شده است تا ترجمه، از شرح فرق داشته باشد و تصرّفى در اصل عبارت نشده باشد. شیوه ارزشمند دیگر ایشان در ترجمه و شرح صحیفه سجادیه این است که در ابتداى اغلب دعاها توضیح کوتاه ولى پرمحتوا، عالمانه و در خور فهم عموم را درباره موضوع اصلى دعا آورده که آگاهى خواننده را افزوده و او را با چشم باز به سوى دعاى مورد نظر ترغیب مى کند.
ایشان در خاتمه، طبق سنّت خود با بیانیهاى ترجمه و شرح صحیفه سجادیه را به پایان برده است. در بخشى از این بیانیه آمده:
خداى تعالى را سپاسگزارم که مرا توفیق عطا فرمود این کتاب مقدّس را به بهترین ترجمه، شرح، خطّ طاهر خوشنویس، کاغذ، چاپ و جلد (که خواص و عوام از آن استفاده مى نمایند) در دسترس گذاردم، و مطالب و نکاتى را که بزرگان علما مانند شیخ بهاءالدّین، میرداماد، سیّد علیخان هندى، سیّد جزائرى و دیگران (علیهم الرّحمة) در شرحهاى خود بیان فرموده اند با زیاده بر آنها از کتب تاریخ، اخبار، فقه، لغت، حکمت و کلام که در خور آن است به طور اختصار و ساده و روان در آن بگنجانم، و مى توان گفت: از زمان امام(علیه السلام) تا کنون، کسى کتاب صحیفه کامله را از هر جهت به این زیبایى منتشر نکرده... .
ترجمه نهج البلاغه
نام فیض الاسلام با نهج البلاغه آمیخته است به طورى که نهج البلاغه فارسى به نهج البلاغه فیض الاسلام مشهور شد و این سعادت براى همیشه در تاریخ به نام ایشان ثبت گردید. بسیارى از اندیشمندان و شخصیّتهاى علمى و فرهنگى بر این خدمت بزرگ ایشان آفرین گفته اند و تا کنون بیش از یک میلیون نسخه از آن به چاپ رسیده است.
وى در دیباچه جزء اوّل ترجمه خود از آشنایى اش با نهج البلاغه چنین مى نویسد:
از سالهاى دراز این کتاب مقدّس مورد مطالعه این بنده بود، روز به روز شوقم به خواندن و اندیشه در آن زیادتر مى شد، گویا چیزى نمى دیدم مگر کتاب نهج البلاغه و سخنى نمى شنیدم مگر فرمایشهاى امیرالمؤمنین على(علیه السلام) و هر گاه با فضلا و دانشمندان ملاقاتى پیش مى آمد، قبل از شروع به هر سخن، در باب عظمت و بزرگى نهج البلاغه سخن گفته به آنان یادآورى مى نمودم که سیّد شریف رضى(رحمه الله) یکى از شاهکارهاى تألیف را در این کتاب به کار برده... و گاهى در بعضى از مجالس دینى و مذهبى پارهاى از کلمات این کتاب را خوانده و معناى آن را بیان مى کردم، شنوندگان به شگفت آمده مى گفتند اگر علما و رجال دینى ترجمه فرمایشهاى امام على(علیه السلام) را در کتاب نهج البلاغه به طورى که در خور فهم هر فارسى زبان باشد، نوشته بودند همه از آن بهرهمند مى شدند... بنابراین بر نگارنده واجب شد که دست از هر کار بردارم (حتّى از ترجمه و تفسیر قرآن کریم که از مدّتى به نوشتن آن مشغول بوده براى اتمام آن سعى و کوشش بسیار داشتم) و این کتاب جلیل را به زبان فارسى سلیس و روان ترجمه نموده....
و باز در مقدمه ترجمه خود مى نویسد:
از عصر سیّد رضى، مؤلّف کتاب نهج البلاغه متوفّاى سال (406 ه.ق.) تا روزگار، ما جز علما و خواصّ، از مردم کسى نمى دانست که این کتاب جامع همه حقایق دین مقدّس اسلام و مذهب شریف جعفرى بوده و افراد بشر را به سیادت و سعادت جاودانى راهنماست بلکه نام آن را هم نمى شناخت تا این که خداى عزّوجلّ شأنه به این بنده توفیق عطا فرموده این کتاب مکرم را در مدّت بیش از شش سال در شش جزء ترجمه کرده و همه مسائل علمى، ادبى، اجتماعى، اخلاقى، تاریخى و سیاسى آن را با اختصار و ساده و روان که همه بهرهمند گردند شرح دادم و در مدّت بیست سال بیش از نهصد و پنجاه هزار مجلد([22]) آن را به چاپ رسانده در دسترس جهانیان گذاردم تا این که همگان به عظمت و بزرگى آن آشنا شدند.
ایشان در بیان گوشهاى از رنج خود براى سامان بخشى این ترجمه در مقدمه جزء ششم چنین گفته است:
من پس از درک علوم و معارف دینیه از سالهاى دراز، این کتاب شریف و شروح عربى و فارسى آن را مطالعه نموده و در اطراف آن صدها کتاب تفسیر و فقه و اخبار و فلسفه و کلام و تاریخ و لغت و رجال و دیگر علوم مختلفه را با دقّت خوانده و زیر و رو کرده ام... این بنده سالهاست قدم در این راه نهاده، خواستم نسخه بسیار صحیح با اعراب درست از آنچه سیّد شریف رضى از سخنان مولا امیرالمؤمنین(علیه السلام) تألیف و جمع آورى نموده آماده ساخته با ترجمه و شرحى که همه از آن سودمند گردند، به هم دینان و هم میهنان گرامى هدیه نمایم و اینک توفیق الاهى شامل حالم شده (با مراجعه به کتب لغت و شرحها و نسخ خطى و چاپى و بحث با فضلا و دانشمندان) کتاب را بى غلط با اعراب صحیح که هیچگونه تصرفى در آن نشده... تهیه نمودم.([23])
گفته شده که تنها جمع آورى مدارک و یادداشت بردارى ترجمه و شرح او بر نهج البلاغه مدّت هفده سال طول کشید و تحریر آن در شش سال یعنى از (1365 ه.ق. تا 1371 ه.ق.) انجام پذیرفته است.
مرحوم فیض الاسلام در پایان تألیف، ترجمه و شرح نهج البلاغه بیانیه بسیار مهمّى تحت عنوان «چاره نگرانى امروزه مردم دنیا» آن هم در آن روزگار خفقان صادر مى کند و همگان را به نهج البلاغه و ولایت علوى که همان ولایت خداوند در تمام شئون زندگى است دعوت مى کند. گرچه از آن روزها، سالها گذشته است امّا به یقین مى توان یافت که این روزها، زندگى فرهنگى، سیاسى و اجتماعى بشر بیش از هر زمان دیگر نیازمند چنین دعوتى است. آنچه او در بیش از پنجاه سال پیش نوشته و فریاد کرده است امروز سخن دل هزاران اندیشمند دلسوز دنیاى اسلام است.
منشور بازگشت به نهج البلاغه را که فیض الاسلام در روزهاى سیاه سلطه نوشت، با هم مى خوانیم:
(چاره نگرانى امروزه مردم دنیا)
همه پریشانند و در فکر علاج، لکن چاره را نمى دانند، تنها رهاننده بشر از پریشانى به دقّت خواندن و عمل به فرمایشهاى حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) در نهج البلاغه است که همه نگرانى ها را برطرف نموده، مردم را به راه سیادت و سعادت سوق مى دهد.
دنیاى امروز را تباهکارى، ستمگرى، دورویى، خودخواهى و بدبختى بجایى رسانده که زندگى افراد آن تیره و تار شده. آسایش، دادگرى، یگانگى، آشتى و نیکبختى در جهان برقرار نمى گردد، مگر به پیروى جهانیان از گفتار و کردار امیرالمؤمنین(علیه السلام)که نمونهاى از آن را سیّد شریف رضى در کتاب مقدّس نهج البلاغه گرد آورده و چون در همین مختصر از جمیع شئون زندگى چیزى فروگذار نشده، سیادت و سعادت عمل کننده را ضامن است زیرا این کتاب نتیجه گفتار همه پیغمبران و راهنماى درک معانى و حقائق قرآن کریم و نجات دهنده گمراهان و گرفتاران است.
این گفتار روى دو پایه برهان عقل و علم، استوار است و ما لاف نزده و گزاف نگفته ایم. اگر باور ندارید برجستگان و دانایان خود را در مجلسى گرد آورید تا اثبات نموده به خواص و عوام بفهمانیم: هر که طالب خیر و نیکویى و آسایش و خوشى است بایستى کتاب نهج البلاغه را (که پس از قرآن کریم و سخنان پیغمبر اکرم در جهان مانند ندارد) مورد مطالعه و سرمشق و دستور زندگانى خویش قرار دهد، بنابراین باید:
پادشاهان و وزراء و رجال سیاسى بخوانند تا استقلال و تمامیّت کشور را حفظ نموده و به وظائف خود و طرز سلوک با رعیّت پى برند، وکلاى مجلسین: سنا و شورى بخوانند تا از بدعت (احداث چیزى در دین که از دین نبوده) دورى گزیده و به دستور دین رفتار نمایند، حکمرانان و رؤساء هر شهر بخوانند تا رفاه و آسایش خود و کسانى را که با آنان سپرده شده فراهم سازند، امراء لشکر و افسران و سربازان بخوانند تا آماده حفظ حدود و ثغور کشور بوده و در کارزار همیشه فتح و فیروزى را دریابند، ستمگران و بیچارگان بخوانند تا کیفر ستم و پاداش شکیبایى را دانسته عبرت گیرند، اغنیا و فقرا بخوانند تا کبر و سرافرازى و رشک و پستى را از خود دور سازند، علما و دانشمندان بخوانند تا از همه دانشها بهره مند گردند، مجتهدین عظام بخوانند تا راه استنباط احکام الهى را بیاموزند، مبلغین و تربیت کنندگان مردم عوام بخوانند تا دین را به دنیا نفروخته رضا حقّ را به دست آورده سعادتمند شوند، وعّاظ و گویندگان بخوانند تا طریقه وعظ و خطابه را آموخته، وقت خود و شنونده را با سخنان بیهوده و ژاژ تلف نکنند، مؤلفین و تربیت کنندگان مردم عوام بخوانند تا مهمل نبافند و عفّت قلم را حفظ نموده مطالبى بنویسند که خود و اعقابشان به آن فخر نمایند، فصحا و بلغا و ادبا و خطبا بخوانند تا از خرمن فصاحت و بلاغت و شیرینى کلام آن خوشه ها بردارند، تجّار و کسبه و اطبّاء بخوانند تا در داد و ستد و طبابت خدا را در نظر داشته، سود حلال به دست آرند که نزد خدا و خلق شرمنده نباشند، قضات و وکلاء دادگسترى و صاحبان محاضر رسمى بخوانند تا در دادرسى ها و معاملات براى چند ریال پول، حکم به ناحقّ ندهند و خلافى ننویسند و از عاقبت آن بپرهیزند، دانشجویان و هوشمندان بخوانند تا از شاخه هاى درخت دانش میوه چیده غولان و نادانان و گمراهان و گمراه کنندگان را در هر لباس بشناسند، جوانان بخوانند تا طراوت جوانیشان را در راههاى بیهوده از دست ندهند، کارگران و رنجبران و بیابانگردان و رانندگان (که کمتر وسیله وقت کسب اطّلاع دارند) بخوانند تا از خواندن آن همه چیز به دست آورند، طبیعیین و مادّیین و فلاسفه بخوانند تا از تاریکى هایى که به آن گرفتارند رهایى یافته با مبدأ و معاد آشنا گردند، یهود و نصارى و مجوس بخوانند تا راه سعادت را در آن دیده با کتابهاى خود مطابقه کرده حقّ و حقیقت را دریابند، گمراه کنندگان بخوانند تا از بدعاقبتى و رسوایى ترسیده بیش از این در اغفال ساده لوحان سعى ننمایند، گمراه شدگان بخوانند تا از راه کجى که آنها را به آن سوق داده اند بازگشته گرد هر نادرست هواپرست نگردند، زهّاد و پارسایان بخوانند تا زهد و تقواى حقیقى را در روش پیشواى متّقیان دیده و به راههاى کج پا ننهند و از رنج خود نتیجه بگیرند، با سوادان براى بیسوادان بخوانند تا آنان را به تحصیل دانش و بردن لذت سواد و اطّلاع به وظائف دین و دنیا آگاه سازند، خلاصه جمیع افراد بشر باید بخوانند تا سعادت همیشگى و ترقى دنیا و آخرت را از آن بیابند.
از منظر بزرگان و دانشوران
مقام مقام معظم رهبرى حضرت آیت الله خامنه اى:
جز دانشوران و خواصّ، کسى از نهج البلاغه جز نامى نمى دانست. اوّلین ترجمه اى که ]در عصر حاضر[ از آن شده، از مترجم روحانى محترمى است که اوّل بار، نهج البلاغه را «همه فهم» کرده و به دست مردم داد.([24])
از عالم جلیل آقاى فیض الاسلام که اوّلین بار این کتاب را به فارسى ترجمه کرد و در اختیار مردم قرار داد و صداى نهج البلاغه را براى اوّلین بار به گوش مردم رساند، تشکر کردم و باز هم تشکر مى کنم.([25])
اوّلین کسى که در زمان ما نهج البلاغه را به میان آورد، مرحوم فیض الاسلام بود. ایشان یکى از علماى بزرگ تهران و یک عالم آگاه و با اخلاص و روشنفکر بود، امّا رفت لکن ترجمه غنى نهج البلاغه را به دست مردم داد. من مقیّدم که خدمت آن سیّد بزرگوار را ـ که حتّى یک بار در عمرم او را از نزدیک ندیدم و اخیراً ایشان به رحمت ایزدى پیوستند ـ همه جا ذکر کنم تا خدمت بزرگ او براى جامعه ایرانى فراموش نشود. قبل از آن که ترجمه فیض الاسلام در اختیار ما قرار گیرد، جز ترجمه ملاّ فتح الله کاشانى و کتابهاى قدیمى و شرحهاى عربى، چیزى در دست نداشتیم. قبل از اینها هم در محیط هاى مردمى و روشنفکرى و دانشجویى و دانش آموزى و حتّى در محیط طلبگى و حوزههاى علمیّه، از نهج البلاغه نشانى نداشتیم و ما امروز باید این موهبت را با عمل به نهج البلاغه جبران کنیم.([26])
دکتر سیّد جواد مصطفوى:
شروح فارسى را (که بنده کم مطالعه مى کنم) آن قدرى که دیده ام، شرح فیض الاسلام بهترین است. اولاً شرح کاملى است و ثانیاً تا توانسته لغت را دقیق معنا کرده است.([27])
دکتر سیّد جعفر شهیدى:
ایشان پس از یاد نمودن از برخى ترجمه ها و شرحهاى معاصر مى نویسد:
ترجمهاى که جایى باز کرد و مقبول همگان افتاد اثر مرحوم سیّد علی نقى فیض الاسلام است که خطبه ها، نامه ها و سخنان کوتاه امام را با ترجمه و توضیح نشر کرد.
مرحوم فیض الاسلام را بارها دیدم مردى فاضل، مسلمان و دیندار و دوستدار اهلبیت(علیهم السلام) بود و براى این ترجمه رنجى بر خود نهاد و مى توان گفت اخلاص وى در فراهم آوردن این ترجمه، در رواج آن تأثیرى به سزا داشته است.([28])
دکتر بهاءالدّین خرمشاهى:
وى پس از نام بردن از چند ترجمه رایج اذعان مى کند که:
از ترجمه هاى معاصر و امروزین آنچه رایج است... احتمالاً مردم پسندترین ترجمه نهج البلاغه در چند دهه اخیر ]که[ فى الجمله ضبط و ربطى دارد، ترجمه مرحوم علی نقى فیض الاسلام است که تا کنون بیش از یک میلیون نسخه از آن به فروش رفته است.([29])
محمّدمهدى تاج لنگرودى (واعظ) از نویسندگان معاصر:
شارح و مترجم نهج البلاغه شخصیتى است که همه علما و دانشمندان معاصر، او را به عنوان یک خدمتگزار صدیق مقام ولایت مى شناسند زیرا شرح و ترجمه نامبرده بر کتاب نهج البلاغه زینت بخش اکثر و یا تمام کتابخانه هاست.([30])
عبدالرحیم عقیقى بخشایشى صاحب کتاب طبقات مفسّران شیعه:
او یکى از نخستین مترجمین و مطرح کنندگان نهج البلاغه، صحیفه سجادیه و قرآن به زبان فارسى در بین اقشار فارسى زبان است. او در بسط و توسعه ترجمه هاى متون، زحمات و تلاشهاى گستردهاى انجام داده است... پیش کسوتى و مبتکر بودن او در این زمینه ها جاى تردید و انکار احدى نیست... .
پیشگامى ایشان و عشق و علاقهشان به نشر آثار اهلبیت(علیهم السلام) در آن روزگار وانفسا حقیقتاً قابل ستایش و تقدیر است.([31])
همچنین در کتاب «اثرآفرینان» آمده است:
(فیض الاسلام) عالم دینى، شارح و مصحّح، وى دانشمندى پرکار و پرثمر بود... چهل سال پیش نهج البلاغه را به فارسى روان ترجمه و شرح کرد که این کتاب به نهج البلاغه فیض الاسلام مشهور است.([32])
دکتر سیّد محمّدباقر کتابى:
عالم محقّق، فقیه و ادیب سیّد على نقى سدهاى اصفهانى، معروف به فیض الاسلام از دانشمندان متأخر اصفهان است وى با شرح و ترجمه نهج البلاغه به فارسى در شش مجلد، با طرزى جالب و جاذب خدمت بزرگى به فرهنگ اسلام و ایران نموده که بسیار مورد توجّه و استفاده عموم مردم قرار گرفته است. از دیگر آثار او ترجمه صحیفه سجادیه است که آن هم محققانه نگارش یافته است.([33])
در دانشنامه امام على(علیه السلام) درباره وى و آثارش چنین آمده است:
فیض الاسلام از عالمان پرتلاش سده اخیر است. او با کوششهایى بسیار، قرآن کریم را در سه جلد، نهج البلاغه را در شش جزء و صحیفه سجادیه را در یک جلد ترجمه و شرح کرده است. این کار وى موجب آشنایى قشر متوسط و عموم مردم فارسى زبان با این سه کتاب مقدّس شد مردمانى که توانایى مراجعه به متون عربى را نداشتند... ترجمه و شرح نهج البلاغه را... با روش بدیعى، افزون بر ترجمه دقیق عبارات عربى، شرحى بسیار کوتاه در آن گنجانید. او شرح را از ترجمه جدا نکرد بلکه با استفاده از پرانتز در میان ترجمه جاى داد. این کار فیض الاسلام موجب گشت عموم مردم که پیشتر به دلیل عربى بودن نهج البلاغه از آن محروم بودند، بتوانند به گونه مستقیم به این کتاب ارزشمند رجوع کنند و بدین سان، جامعه ایرانى با نهج البلاغه آشنا شد.([34])
در سایه عنایت حضرت زینب(علیها السلام)
مرحوم فیض الاسلام در مقدمه کتاب خاتون دو سرا، انگیزه خود از نگارش زندگى حضرت زینب(علیها السلام) را چنین شرح مى دهد:
بیش از دوازده سال پیش به درد شکم گرفتار شدم و معالجه اطبا سودى نبخشید، براى استشفا به اتّفاق و همراهى اهلبیت و خانواده به کربلاى معلاّ مشرف شدیم، در آنجا هم سخت مبتلا گشتم. روزى دوستى از زائرین، در نجف اشرف، من و گروهى را به منزلش دعوت نموده با اینکه رنجور بوده، رفتم، در بین گفت وگوهاى گوناگون، یکى از علما که در آن مجلس بود، فرمود:
پدرم مى گفت: هر گاه حاجت و خواستهاى دارى، خداى تعالى را سه بار به نام علیا حضرت زینب کبرى(علیها السلام)بخوان، بى شک و دو دلى خداى عزّوجلّ خواستهات را روا مى سازد، از این رو من هم چنین کرده شفا و بهبودى بیماریم را از خداى تعالى خواستم، و علاوه بر آن، نذر نموده و با پروردگارم عهد و پیمان بسته که اگر از این بیمارى بهبودى یافته، کتابى در احوال سیّده معظّمه(علیها السلام)بنویسم و از بسیارىِ اَشغال و کارها و نوشتن و چاپ و نشر کتاب ترجمه و خلاصه تفسیر قرآن عظیم، به نذر خود وفا ننمودم تا این که چند روز پیش یکى از دخترانم (وفقهاالله تعالى) مرا آگاه ساخت که به نذرم وفاء ننموده، من هم از خداى عز اسمه توفیق و کمک خواسته به نوشتن آن شروع نمودم و آن را کتاب ترجمه خاتون دو سر سیّدتنا المعصومة، زینب الکبرى (ارواحنا لتراب اقدامها الفداء) نامیدم.
تبلیغ دینى و سازمان روحانیت
مرحوم فیض الاسلام تنها، مرد تحقیق و پژوهش و ماندن در گوشه کتابخانه نبود، او حضور در صحنه تبلیغ دینى و ارشاد ناس و امر به معروف و نهى از منکر عوام و خواص را بر خود فرض مى دانست. او نمونه راستین عالم عامل بود. وى از اوضاع تبلیغ دینى و روحانیت به خصوص در زمانى که وضعیت کشور از هر جهت آشفته بود و در مقابل هجمه هاى مختلف فرهنگى، اجتماعى، سیاسى و... به دین مقدّس اسلام و مذهب بر حقّ تشیّع، گله مى کند. در همین حال و هواست که برخى بیگانه پرستان و غربزدگان به طور موذیانه و خزنده، تهاجم به مقدسات و مبانى مقدّس مذهب شیعه را آغاز کردند.
مرحوم فیض الاسلام از روحانیان آگاهى است که توطئه دشمنان و جیره خواران داخلىِ آنان را به خوبى شناخت و در برابر آنان و افکار انحرافى و الحادیشان به مبارزه برخاست.
آنچه مى آید بخشى از کتاب «چراغ راه» است که در آبان (1320 هـ .ش.) منتشر شده است و روشن بینى این مرد فاضل و آگاه را نشان مى دهد. وى با نصیحت و هشدار به روحانیت آن زمان به خاطر نفوذ روحانى نماها چنین مى نگارد:
«یکى از مظاهر عظیمه و مجالى بزرگ مذهب شیعه در این مملکت به خصوص از ثلث اخیر دوره قاجاریه تا بحال، همانا تشکیل مجالس دینى و محافل مذهبى مى باشد، زمامدارى نطق و خطابه در این مجالس به عهده یک دسته خاصّى از روحانیون (که بالطبع آنان داراى مشخصات و ممیزات خاصه شده اند) محول آمده.
ما اکنون در بیان اصل تاریخ منبر و واعظ و یا مرثیه خوان و به زبان عمومى، روضه خوان و کیفیت ظهور و تشکیل این مجالس در ایران و غیر آن و مقصد اصلى مؤسسین در تأسیس و این که چه مصالح و منافعى از این مظاهر، دستگیر دین و دنیویون شده یا نشده و این که حقیقتاً آیا به واسطه عدم انتظام امور روحانى در این مملکت و خاصه فقدان نظام در این طبقه، بر خلاف نظر مؤسسین، اثر بخشیده یا نه، نبوده و نیستیم... .([35])
ایشان سپس به حضور خود پاى منبر فردى که سخنان و شبهاتى پیرامون مسئله معراج پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) مطرح مى کند، اشاره و به تعبیر خود ایشان «در دریاى غم و اندوه فرو رفته...»، سپس مى گوید:
«به عقیده نگارنده القاى مباحث مهمّ دینى و مسائل عویصه مشکله معارفى، در انجمن و محافلى که اکثریت را طبقه توده تشکیل مى دهد، غلط صِرف و به جاى سود، زیان بسیارى دارد ولى افسوس که در دوره هرج و مرج دینى و عدم انتظام، در هیچ یک از مظاهر مذهبى و اجتماعى این مملکت واقع شده ایم که هرکس هر چه خواست، گفت و در مقام تبلیغ برآمد... و بعضى هنوز تشخیص نداده اند که براى یک دسته مردم مسلمان این عصر چه باید گفت و چه باید نوشت.»([36])
فیض الاسلام در توصیه به برادران روحانى خود با عنوان «توصیه به اخوان دینى» مى نویسد:
«روزگارى بر ما و عامه مردم مسلمان گذشت، و دورهاى سپرى شد که تمامى شئون حیاتى ما منهدم و کلیه اوضاع و احوال اجتماعى ما با هزاران درد و الم و مصائب مادّى و معنوى توأم و همآغوش بود. حیات استقلالى که مرکز حقیقى همه مظاهر و مبانى و اصول تشکیلات مادّى و معنوى هر قومى است، چون حرکت سریع برق، رو به زوال و اضمحلال مى رفت، و بالطبع حیات معنوى (اصول و مبادى دینى و فروع و آثار مذهبى) هم نیز به نوبه خود از هم گسیخته، و نوامیس مقدسه اسلام و حقایق و معارف و علوم و بالاخره تمام حقایق دینى و مذهب مقدّس جعفرى دست آویز یک دسته مردمان هواپرست و نالایق گردید و به خیال موهوم و منافع شخصى خود از هیچگونه تغییر و تصرّف و سوء تعبیر و تفسیر حقایق دینى دریغ ننمودند.([37])
مبارزه با بدعت و التقاط
فیض الاسلام با منحرفان از اسلام و تشیّع و بدعتگزاران و التقاط اندیشان نیز به مبارزه و مناظره برخاست. شریعت سنگلجى([38])روحانى نماى منحرف، از خاطره تاریخ این کشور و متدینان پاک نشده است. خیانتهاى او و امثال او، که نقاب نفاق بر چهره داشتند باید همیشه در نظر خاص و عالم باشد، به خصوص در این برهه حساس از تاریخ اسلام و ایران و مذهب راستین تشیّع که از هر سو براى شکستن آنان و خط مقدّم آن، یعنى روحانیت آگاه و متعهّد صفآرایى فکرى و تبلیغات شده است. سنگلجى به بهانه خرافه زدایى، دین زدایى و مذهب زدایى را پیشه خود ساخت. او و هم پیاله ها و اربابانشان به خوبى دریافته بودند تا روزى که پیوند مردم با اسلام و مقدّسات محکم است و سایه روحانیت اصیل و آگاه به عنوان عالمان راست اندیش و دوراندیش ریسمان میان ملّت و مذهب را در دست دارند، سهم گینترین طوفان ها نیز نمى تواند بدان آسیب برساند لذا ناشیانه به مقدّسات مردم متدین حمله بردند که جز خفّت و خوارى براى خود چیزى به یادگار نگذاشتند.
حضرت امام خمینى در آن زمان پرچم مبارزه را با نوشتن «کشف اسرار» بر دوش گرفت و پاسخهاى افشاگرانه وى به کسروى و سنگلجى و امثال آنان نقاب از چهره کریهشان برداشت. یادآور مى گردد که امام این کتاب را در پاسخ به کتاب اسرار هزار ساله على اکبر حکمى زاده نگاشت.([39])
مرحوم فیض الاسلام نیز در همین راستا دست به قلم برد و اثر گرانقدر «رهبر گمشدگان» را به رشته تحریر درآورد که از آگاهى و تعبّد وى و نزدیکى اندیشه هاى او با حضرت امام خمینى حکایت دارد.
امام خمینى در بخشى از پاسخهاى خود به سنگلجى مى فرماید:
«این همه جوش و خروش شما و یخه پاره کردن و معرکه گرفتن... به طورى که از رویه و اخلاق شما در قم و تهران اطّلاع داریم، دیندارى، شما را به نوشتن این اوراق وادار نکرده است.»([40])
فیض الاسلام نیز در مقدمه کتاب «رهبر گمشدگان» مى نویسد:
تو مى گویى: من در صدد اصلاح دین و مذهب برآمده ام، و سخنانم با خرافات گوناگونى که وارد اسلام شده، جداً مبارزه مى کند، و حال آن که از گفتار زشت تو معلوم مى شود که اصلاً معتقد به هیچ دین و مذهبى نیستى بلکه یک دسته از خرافات و اباطیل را به مردم عوام تحمیل مى کنى و آنها را وسیله اعاشه و ارتزاق خویشتن قرار دادهاى... .([41])
وفات
بالاخره در 24 اردیبهشت سال 1364 شمسى روح متعبّد و ولایى این رادمرد میدان علم و عمل به سوى معبود پرواز کرد و انبوهى از دوستان و علاقمندان را در سوگ خود نشانید.
یادش گرامى باد.
[1]. محمد دیباج فرزند امام جعفر صادق(ع) و جد مرحوم فیض الاسلام است. براى آشنایى با زندگى وى ر. ک: ناسخ التواریخ، ج 10 (زندگى امام رضا(ع))، ص 377 ـ 385 سیرى در تاریخ تشیع، داود الهامى، ص 564 ـ 567.
[2]. خمینى شهر کنونى.
[3]. شجره نامه خود نگاشت وى در پایان جزء اوّل ترجمه و شرح بر نهجالبلاغه به خط طاهر خوشنویس آمده است.
[4]. به نقل از روزنامه جمهورى اسلامى، 24/2/1373.
[5]. جغرافیاى کامل ایران، ج 1، ص 333.
[6]. برگرفته از «ریشهها و جلوههاى تشیّع و حوزه علمیه اصفهان در طول تاریخ، ج 2، ص 512 ـ 515.
[7]. همان.
[8]. مقدمه ترجمه و شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام.
[9]. همان.
[10]. مرحوم شیخ مرتضى ریزى متوفّاى 1329 قمرى از شاگردان مرحوم شیخ انصارى است و نخستین کسى است که افکار شیخ را با تدریس کتاب رسائل (فرائدالاصول) در اصفهان مطرح کرده است. وى مجتهدى اصولى بود و در زهد و تقوا مقامى رفیع داشت و شبهاى جمعه در تخت فولاد برنامه دعاى کمیل داشت که در سوز و گداز و ایجاد انقلاب روحى و توبه و اِنابه نقش عجیبى در میان مردم داشت. جمعیت پاى منبر او را متجاوز از دههزار نفر نوشتهاند.
(ریشهها و جلوههاى تشیّع و حوزه علمیه اصفهان در طول تاریخ، ج 2، به نقل از رجال اصفهان، ص 84).
[11]. مقدمه ترجمه و شرح نهجالبلاغه فیض الاسلام.
[12]. گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 345 و 346 ریحانة الادب، ج 2، ص 453 454.
[13]. براى آگاهى بیشتر ر. ک: شماره 56 از مجموعه دیدار با ابرار: سیّد ابوالحسن اصفهانى شکوه مرجعیّت و گلشن ابرار، ج 2، ص 585.
[14]. براى آگاهى بیشتر ر. ک: شماره 27 از مجموعه دیدار با ابرار: محدّث قمى حدیث اخلاص و گلشن ابرار، ج 2، ص 571.
[15]. برگرفته از گلشن ابرار، ج 3، ص 293 ـ 300.
[16]. همان، ص 282 ـ 292.
[17]. براى آگاهى بیشتر ر. ک: گنجینه دانشمندان، ج 1، ص 371 و 372 و علماى بزرگ شیعه از کلینى تا خمینى، ص 388 ـ 390.
[18]. دین ما علماى ما، ص 184.
[19]. همان، ص 185.
[20]. ر. ک: التفسیر و المفسرون، استاد محمّدهادى معرفت، ج 1، ص 159.
[21]. دانشنامه قرآن و قرآنپژوهى، ج 2، ص 1611.
[22]. رقم اعلام شده مربوط به حدود سى سال قبل است یعنى سال 1351 شمسى.
[23]. ترجمه و شرح نهجالبلاغه، فیضالاسلام، مقدمه جزء دوم، ص 229.
[24]. از بیانات معظم له در کنگره هزاره نهج البلاغه (کنگره اوّل)، 1360 ش.
[25]. از بیانات معظم له در کنگره چهارم نهجالبلاغه، 1363 ش.
[26]. از بیانات معظم له در جمع دانشآموزان شرکت کننده در مسابقات نهجالبلاغه، 1365 ش.
[27]. پرتوى از نهج البلاغه، سیّد جواد مصطفوى، ص139.
[28]. ترجمه نهجالبلاغه، سیّد جعفر شهیدى، مقدمه یح.
[29]. مقاله ترجمه جدید نهجالبلاغه، بهاءالدّین خرمشاهى، نشر دانش، سال دهم، شماره پنجم، مرداد و شهریور 1369.
[30]. دین ما علماى ما، ص 183.
[31]. طبقات مفسّران شیعه، ص 165.
[32]. اثرآفرینان (زندگینامه نامآوران فرهنگى ایران از آغاز تا سال 1300 ش.)، ج 4، انجمن آثار مفاخر فرهنگى، 1379، تهران.
[33]. رجال اصفهان (در علم و عرفان و ادب و هنر)، ج 1، ص 482.
[34]. دانشنامه امام على، ج 12، ص 141 و 142.
[35]. چراغ راه، ص 2 و 3.
[36]. همان.
[37]. همان، ص 4 و 5.
[38]. براى آگاهى بیشتر ر. ک: ماهنامه پیام انقلاب، شماره 95 و 96.
[39]. دلیل آفتاب، ص 59 هفتاد سال خاطره از آیت الله بدلا، ص 202.
[40]. کشف اسرار، ص 65.
[41]. رهبر گمشدگان، ص 8.