جعفر بن محمد قولویه
(حدود 290ق.)
عنوان مقاله: پرچم زیارت
نویسنده: ابوالحسن ربانى سبزوارى
در اواخر سده سوم هجرى، حدود سال 290ق، در خانه یکى از عالمان و راویان قم کودکى ولادت یافت که پدرش نام جعفر را برایش برگزید. بعدها به او کنیه: «ابوالقاسم» دادند و چون زادگاهش قم بود، به قمى مشهور شد. لقب مشهورترش، ابن قولویه[1] است، که به خاطر نام نیاى اعلاى او «قولویه» مى باشد. به دلیل حضور در بغداد، گاهى نیز به وى «بغدادى» گفته مى شود.[2]
جعفر در خانه اى دیده به جهان گشود که پیوند ژرفى با«ثقلین» داشت. از یک طرف نسیم معطر تلاوت قرآن گوش جان او را نوازش مى داد و از سوى دیگر معنویت برخاسته از اخبار امامان شیعه که پدر با آنها سرو کار داشت و به شاگردان آموزش مى داد، روح او را به نشاط مى آورد. دور از انتظار نیست که چنین فضائلى، تأثیر خود را بر جان و دل او بگذارد. از این رو حالش نگاشته اند: «با اینکه «جعفر»، شاید 10ـ 12 سال از عمرش نمى گذشت، نزد استاد حدیث شیعه: سعد بن عبدالله اشعرى قمى حضور یافت و از محضرش بهره مند شد.»[3]
خاندان پدرش: محمد بن موسى بن قولویه، از محدثان قم، ملقّب به مشلمه، یکى از برجسته ترین تربیت شدگان حوزه حدیثى سعد بن عبدالله اشعرى بود که در نیمه دوم سده سوم هجرى در قم، زندگى مى کرد. کنیه اش «ابوجعفر» یا ابوالقاسم است. او از محدثان بلندمرتبه شیعى است که در طلب اخبار اهل بیت بسیار سفر مى کرد و با عالمان بزرگ اهل سنّت هم ارتباط داشت. در سال 299 یا 301ق در همین دیار دیده از جهان فروبست. آرامگاه او اینک در قم، در کنار گلزار شهداى خرمشهر، رو به روى مدرسه آیت الله گلپایگانى مشهور و زیارتگاه اهل معرفت است. از نیاکانش اطلاعات چندانى در دست نیست.[4]
جعفر برادرى به نام «على» داشت که کنیه اش «ابوالحسین» بود و در گروه استادان برادر خود ابن قولویه، قرار دارد. او یکى از محدثان و مؤلفان کتب حدیث است، ولى چندان عمر نکرد و به گفته نجاشى در جوانى درگذشت.[5]
استادان
ابن قولویه از ذوقى سرشار و استعدادى درخشان در یادگیرى آموزه هاى دین بهره مند بود. او حتى قبل از سن بلوغ از سعد بن عبدالله اشعرى قمى حدیث آموخت و بعد از بلوغ و رشد و کمال آنچه از اخبار را که قبل از بلوغ شنیده بود براى احتیاط در نقل، به واسطه پدر و برادرش نقل مى کرد.[6]
به پاس بزرگداشت استادان این فقیه و محدث، به ذکر نام آنها بسنده مى شود.
1 ـ سعد بن عبدالله اشعرى
2 ـ محمد بن موسى بن قولویه (پدرش)
3 ـ على بن محمد بن موسى بن قولویه(برادرش)
4 ـ احمد بن ادریس قمى5 ـ احمد بن على بن مهد6 ـ احمد بن عبدالله بن على الناقد7 ـ احمد بن محمد بن الحسن8 ـ جعفر بن محمد بن ابراهیم9 ـ حسن بن زبرقان10 ـ حسن بن عبدالله بن محمد بن عیسى11 ـ حسین بن على الزعفرانى12 ـ حسین بن محمد عامر قمى13 ـ حکیم بن داود بن حکیم14 ـ عبدالله بن فضل15 ـ على بن حاتم قزوینى16 ـ على بن حسین سعد آبادى قمى17 ـ على بن حسین بن بابویه قمى18 ـ قاسم بن محمد بن على19 ـ محمد بن احمد بن ابراهیم20 ـ محمد بن احمد بن الحسین21 ـ محمد بن احمد بن سلیمان22 ـ محمد بن احمد بن یعقوب23 ـ محمد بن جعفرزاده24 ـ محمد بن حسن بن احمد بن ولید قمى25 ـ محمد بن حسن بن على بن مهزیار اهوازى26 ـ محمد بن حسین بن متّ الجواهرى27 ـ محمد بن عبدالله بن جعفر الحمیرى28 ـ محمد بن عبدالمؤمن29 ـ محمد بن همام بن سهل30 ـ محمد بن یعقوب الکلینى31 ـ هارون بن موسى تلعکبرى32 ـ احمد بن سعید بن عقده33 ـ محمد بن عمر بن عبدالعزیز الکشىّ[7]
در سنگر تدریس
ابن قولویه بعد از اینکه سالیان متمادى در محضر بزرگان حوزه حدیث و فقه، به آموختن حقایق و احکام دین سپرى کرد، خود به استادى رسید و گروهى از جویندگان فقه از محضرش بهره بردند.
نام جمعى از شاگردان مکتب او چنین است:
1 ـ احمد بن عبدون2 ـ حسین بن عبید الله ابن غضائرى3 ـ احمد بن محمد بن عیاش4 ـ حسین بن احمد بن مغیره5 ـ حیدر بن محمد بن نعیم سمرقندى6 ـ على بن بلال (مهلبى)7 ـ محمد بن محمد بن نعمان ـ شیخ مفید ـ8 ـ هارون بن موسى تلعکبرى9 ـ ابن غرور 10 ـ محمد بن سلیم صابونى[8]
11 ـ محمد بن على بن بابویه معروف به شیخ صدوق[9]
مرتبه والا
ابن قولویه در حوزه قم و بغداد به تلاشهاى فرهنگى وسیعى دست یازید و بعد از کسب مهارتهاى لازم در حدیث و فقه، گوى سبقت را از دیگران ربود، به گونه اى که تمام دانشوران شیعى و برخى از پژوهشگران اهل سنت جایگاه بلند او را در دو حوزه فقه و حدیث، پاس داشته و از او چنان تمجید کرده اند که موجب اعجاب پژوهشگران دانش رجال شده است.
رجال شناس بزرگ نجاشى (متولد سال 372ق) چهار سال بعد از رحلت ابن قولویه مى گوید:
«جعفر بن محمد، ابوالقاسم، یکى از چهره هاى موجه و از بزرگان عالمان شیعه است که در دو ساحت فقه و نقل اخبار امامان(علیهم السلام) سرآمد دانشوران روزگار خود بود. استاد ما ابوعبدالله (شیخ مفید) فقه را از او فرا گرفت. هر انسانى در وصف خوبیها، برجستگیهاى اخلاقى و مقام فقاهتش بگوید، حق او بجا آورده نمى شود و او بالاتر از این ستایشهاست.»[10]
شیخ طوسى معتقد است:
«ابن قولویه از راویان شیعه و چهره اى وجیه و ارجمند است. او در تمام ابواب فقه صاحب کتاب و تصنیف است.[11]»
بعد از این دو دانشمند شیعه، تمام دانشوران رجال، منزلت او را پاس داشته و به تکریم وى پرداخته اند.
شیخ صدوق[12]: محدث عالیمقام، موجّه، راستگو و سعادتمند.[13] شیخ اجلّ، اقدم، اعظم[14]ابن حجر عسقلانى (از عالمان بزرگ و فقهاى اهل سنت): ابن قولویه قمى از نخبگان و برجستگان شیعه و از دانشمندان مشهور این طائفه است.[15]
آثار
ابن قولویه در گستره حیات فرهنگى وعلمى خویش در خلق آثار مکتوب روایتى، همت گمارد و نام خود را بر تارک فرهنگ پرمایه شیعه جاودانه ساخت: آثار مکتوب وى عبارتند از:
1 ـ مداواة الجسد لحیاة الابد
2 ـ الجمعه و الجماعه
3 ـ الفطرة
4 ـ الصرف
5 ـ الرضاع
6 ـ الاضاحى
7 ـ الصداق
8 ـ الصلوة
9 ـ قیام اللیل
10 ـ معرفة حل الحیوان من محرّمه
11 ـ قسمُ الزکاة
12 ـ العدد
13ـ العدد فى شهر رمضان
14ـ الردّ على ابن داود فى عدد شهر رمضان
15ـ الحج
16ـ یوم و لیل
17ـ الفضاء و آداب الحکّام
18ـ الشهادات
19ـ العقیقه
20ـ تاریخ الشهور و الحوادث
21ـ النوادر
22ـ النساء
23ـ جامع الزیارات: مهم ترین کتاب وى و معروف به کامل الزیارات است.
نجاشى مى گوید: من بیشتر این آثار را نزد استادم شیخ مفید قرائت و بازخوانى کردم.[16]
بازشناسى کامل الزیارات
این اثر از ارزشمندترین کتابهاى روایتى است که قرنها از تألیف آن مى گذرد. از شاخصه هاى این کتاب، پرداختن به مسئله زیارت قبور پیامبران، امامان، اولیاء دین و روشن ساختن آثار آن است.
کتاب با مقدمه اى کوتاه شروع مى شود و نگارنده از اهمیّت جایگاه بى نظیر اهل بیت(علیهم السلام)سخن مى گوید و اینکه با این همه مناقب و فضائل و به رغم سفارشهاى مکرّر پیامبر درباره ضرورت شناخت آنان و لزوم رعایت حق وحقوقشان گروهى از اسلام دم مى زدند، به اهل بیت(علیهم السلام) ستم روا داشتند و حق ذى القربى را نادیده انگاشتند. سپس اشاره مى کند که یکى از شیعیان از او خواست در راستاى ذکر ثواب زیارت قبور پیامبر اسلام(صلى الله علیه وآله) و آل بیت او کتابى به نگارش درآورد.
این اثر گرانسنگ، که چند سال پیش به همت والاى علامه امینى (ره) به زیور چاپ آراسته شد، مشتمل بر 337 صفحه و 108 باب است. او بعد از نقل روایات فراوان در ثواب زیارت قبور مطهر پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله)، امیر مؤمنان و امام حسن(علیهم السلام)، به ثواب زیارت امام حسین(علیه السلام)مى پردازد. بیشترین حجم کتاب نیز مربوط به زیارت امام حسین(علیه السلام) است، آنگاه به بازگویى روایاتى که در فضیلت ثواب زیارت سایر امامان(علیهم السلام) و حضرت فاطمه معصومه(علیها السلام) و حضرت عبدالعظیم و سایر قبور مؤمنان و صالحان وارد شده است، مى پردازد.
در پایان کتاب بابى به عنوان نوادر هست که مؤلف در آن اخبار متفرقه و گوناگونى را در راستاى هدف اصلى کتاب جمع آورى کرده است.[17]
حسن ختام این بخش را یک روایت از این کتاب مورد ارج و منزلت و ثواب زیارت فاطمه معصومه(س) اختصاص مى دهیم.
ابن قولویه نقل مى کند: از یکى از استادان خود على بن بابویه قمى از على بن ابراهیم قمى از پدرش ابراهیم بن هاشم از سعد بن سعدى اشعرى قمى شنیدم که وقتى از امام رضا(علیه السلام)درباره زیارت فاطمه دختر موسى بن جعفر پرسیدند، فرمود: من زارها فله الجنة[18] هر که او را زیارت نماید بهشت براى اوست.
ویژگیها
1ـ شوق دیدار حضرت مهدى(علیه السلام): یکى از رخدادهاى زندگى این بزرگوار که نقطه عطفى در زندگى اش بشمار مى رود و انگیزه هجرت او از قم به بغداد شد، چنین است: ابن قولویه در قم به برنامه ها و کارهاى فرهنگى خود اشتغال داشت، اما دلش براى زیارت جمال حضرت امام زمان(عج) پر مى کشید تا اینکه شنید فرقه دین ستیز قرامطه[19] که در سال 317ق سنگ حجر الاسود را از مکه به سرزمین هجر برده بودند، قرار است بعد از 22 سال(سال 339) آن سنگ را به جاى خود برگردانند. ابن قولویه چون برابر باورهاى دینى اعتقاد داشت که حجرالاسود را باید پیامبر یا امام معصوم در جاى خود قرار دهد وگرنه سنگ در جاى خود آرام نخواهد شد، خود را به مکه رساند تا در زمان نصب، به زیارت مولاى خود برسد. او در سال 339ق، از قم حرکت کرد و در مسیر خود، به بغداد رسید، ولى از قضا در آن شهر بیمار شد و از رفتن بازماند. ناچار شخصى مشهور به ابن هشامرا نائب گرفت و به مکه فرستاد. نامه اى هم نوشت و آن را مهر کرد و به ابن هشام داد. ابن قولویه در آن نامه از دو چیز پرسیده بود: 1ـ از مدت عمر خویش 2ـ اینکه آیا از این بیمارى شفا خواهد یافت یا نه؟ وى به نائب گفت: نامه را به آن شخص بده که حجرالاسود را در مکان خود قرار مى دهد.
نائب به مکه رسید روزى که طبق قرار، مى خواستند حجر را در جاى خود نصب کنند، جمعیت انبوهى جمع شده بودند. ابن هشام مى گوید:
«من مقدارى پول به یکى از خدّام دادم تا بتوانم نزدیک حجر جاى گیرم و از نزدیک ببینم چه کسى سنگ را نصب مى کند. هرکس سنگ را بر مى داشت و در مکان خود مى نهاد سنگ تکان مى خورد و به زمین مى افتاد، تا اینکه شخصى گندمگون با سیماى درخشان و زیبا جلو آمد و حجر الاسود را برداشت و در جاى خود قرار داد. این بار حجر کاملا مستقر و ثابت ماند و فریاد شوق و تکبیر تماشاکنندگان، مسجد الحرام را به لرزه درآورد. آن شخص از همان راهى که آمده بود، برگشت. من هم به دنبالش رفتم و تمام حواسم به او بود که از پیش چشمم ناپدید نشود. من جمعیت را با زحمت از خویش دور مى کردم و آنان از این حالت من شگفت زده شده بودند و تصور مى کردند دیوانه شده ام، لذا براى من راه باز مى کردند. من با تمام سرعت مى رفتم. ولى او باوقار و آرامش حرکت مى کرد، با این حال به او نمى رسیدم. به هر زحمت که بود، خود را در جایى که کسى دیگر نبود، به او رساندم.
آن بزرگوار فرمود:نامه اى که با توست، بیاور! نامه را به او تقدیم کردم، بدون اینکه آن را باز کند، فرمود: به او ـ ابن قولویه ـ بگو: از ناحیه این بیمارى که دارى نگران مباش و به خود ترس راه مده و سى سال دیگر عمر خواهى کرد.
تا این را شنیدم، سرشک اشک از دیدگان من سرازیر شد، به گونه اى که نتوانستم حرکت نمایم. او این جمله را فرمود و از جلوى چشمان من ناپدید گردید. من به عراق برگشتم و آنچه را دیده بودم، بازگو کردم گریه بر ابن قولویه مستولى شد و دو روز بعد کاملا سالم شد و همانگونه که حضرت خبر داده بود، سى سال عمر کرد.[20]»
سفر براى کسب حدیث
ابن قولویه در سال 1339 به بغداد رفت و گویا در آن شهر که از مراکز عمده دانش بود، چند سالى ماندگار شد، لذا به بغدادى مشهور شد. شیخ مفید از دانش آموخته هاى حوزه اوست. در آن شهر از محضر ابن قولویه کسب فیض مى کرد و یکى از دانشمندان بغداد بود.
ابن قولویه پیش از سال 333 براى طلب حدیث از قم به کوفه مسافرت کرد، چون یکى از استادان حدیث او احمد بن محمد بن سعید (حافظ بن عقده) است. وى از بزرگترین عالمان اسلامى است. علامه حلى در منزلت او مى گوید:
«او محدثى بلند مرتبه و عالى مقام، ولى زیدى جارودى است. و بر همین باور از دنیا رفت. من او را از گروه عالمان شیعه نام بردم، چون از آنان بسیار روایت مى کردو با آنان انس و الفت داشت و در سال 333 در کوفه چشم از جهان فروبست.[21]»
ابن حجر عسقلانى نیز مى گوید: ابن قولویه سفرى هم به مصر داشته و در آنجا برخى از محدثان مانند محمد بن سلیم صابونى، از او روایت نقل مى کنند[22]
وى واسطه بین مکتب اهل حدیث مانند شیخ کلینى، ابن بابویه و احمد بن محمد بن سعید و مکتب اهل کلام و متکلمان مانند شیخ مفید و هارون بن موسى تلعکبرى است. شیخ مفید از برترین متکلمان شیعى است و اندیشه هاى کلامى او همواره مورد توجه اصحاب اندیشه و کلام است.[23]
گرایش فقهى و حدیثى
از آنچه نگاشته شد، بویژه در بخش معرفى آثار مکتوب ابن قولویه قمى، جایگاه فکرى او پدیدار مى شود. این گرایش بر دو محور بنیادى استوار است:
1ـ فقه محورى: این سمت و سو، از بررسى کتابهایش آشکار است. به گفته شیخ طوسى، این فقیه شیعى تقریباً در تمام ابواب فقهى، روایات مربوط به آن باب را گرد آورده و به عنوان کتاب تألیف نموده است.
2ـ ولایت محورى: این نکته هم از اثر گرانسنگ او «کامل الزیارات» کاملا به دست مى آید. کتابى که در زمینه فلسفه و حکمت زیارت پیشوایان معصوم شیعه و امامزادگان و تبیین ثواب آن نگاشته شده، به خوبى اندیشه ولایت پذیرى و نشر مناقب و فضائل اهل بیت را نشان مى دهد. او با آفرینش این اثر جاویدان، در میان پیروان اهل بیت(علیهم السلام)، ایجاد انگیزه و شوق دوچندان کرد تا از شهر و دیار خویش که چه بسا در دورترین نقاط جهان اسلام قرار دارد، به سمت مراقد مطهّر امامان و امامزادگان و اصحاب ائمه(علیهم السلام) سفر کنند و از فیض زیارت بهره مند شوند و به مقام شامخ آنان معرفت افزون ترى پیدا کنند.
فرزند
در اینکه جعفر بن محمد ابن قولویه فرزند یا فرزندانى داشته یانه؟ اطلاعى در دست نیست. البته چون کنیه اش ابوالقاسم است، امکان اینکه فرزندى به نام قاسم داشته و کنیه اش را از این نام برگرفته اند، دور از واقعیت نیست.
آخرین سفر
صاحب کامل الزیارات که عمر بابرکت خود را در راستاى رساندن پیام امامان معصوم در قالب احادیث سپرى کرد، در سال 368 یا 369ق، بیمار شد. او مقدمات سفر آخرت از قبیل کفن و وصیت را فراهم مى کند. از او پرسیدند چه خبر است؟ گفت: همانگونه که مولاى من امام عصر(عج) خبر داده است یقین دارم که امسال (369ق) آخرین سال عمر من است. او برابر فرموده امام زمان (عج) در همین سال در بغداددیده از جهان فروبست و در پایین پاى مرقد مطهر دو پیشواى معصوم امام موسى کاظم و امام محمد تقى(علیهما السلام) به خاک سپرده شد.[24]
[1]. بنگرید به: تنقیح المقال، ج1، ص223ریحانة الادب، ج6، ص121.
قولویه: ظاهراً ترکیبى از دو واژه است: «قول» مرد بسیار سخنران و «ویه» اسم صداى خاصى است. (لسان العرب، ج11، ص251) مانند سیبویه و نطفویه.
[2]. رجال نجاشى، چ داورى قم، ص89معالم العلماء ص26، طبقات اعلام الشیعه فى رابطه المأت ص76.
[3]. رجال نجاشى، ص89تنقیح المقال، ج1، ص223بهجة الآمال، ج2، ص557مجمع الرجال، چ دار الکتب العلمیه قم، ج2، ص41معجم الرجال، ج4، ص106جامع الروات، ج1، ص158.
سعد بن عبدالله بنابر مشهور در سال 301ق از دنیا رفت.(رجال نجاشى، ص127).
[4]. رجال نجاشى، ص89، و نیز بنگرید به: ستارگان حرم، ج1، ص91.
[5]. رجال نجاشى، ص185الجامع فى الرجال، ص404تاریخ فقه و فقهاء، ص142.
[6]. رجال نجاشى، ص89مستدرک الوسائل، ج3، ص522قاموس الرجال، چ جامعه مدرسین قمتحفة الاحباب، چ دارالکتب الاسلامیه آخوندى، ص44منتهى المقال فى احوال الرجال، مؤسسه آل البیت(علیهم السلام)، ج2، ص267هدیة الاحباب، چ کتابخانه صدوق، تهران، ص83.
[7]. مستدرک الوسائل، ج3، ص522صفحات کامل الزیارهمقدمه بحار الانوار از عبدالرحیم الربانى الشیرازى، چ دار الکتب الاسلامیه، ص87الجامع فى الرجال، ص404دائرة المعارف تشیع، ج1، ص359.
[8]. رجال طوسى، چ منشورات رضى قم، ص458فهرست طوسى، ص42لسان المیزان، ج2، ص125رجال نجاشى، ص85مقدمه بحار الانوار، ص88دائرة المعارف بزرگ اسلامى، ج4، ص491فوائد الرضویه، ص79.
[9]. طبقات اعلام الشیعه، ص76.
لازم به یادآورى است که هارون بن موسى هم استاد ابن قولویه بود. کامل الزیارات، ص185و هم شاگرد او(رجال طوسى، ص458)
[10]. رجال نجاشى، ص89رجال العلامه الحلّى، ص31هدایة المحدثین، محمد امین کاظمى، چ کتابخانه آیت الله مرعشى، سال 1405ه، ص184، مجالس المؤمنین، ج1، ص435.
کان ابوالقاسم من ثقات اصحابنا، و اجلائهم فى الحدیث والفقه و علیه قرء شیخنا ابوعبدالله، الفقه، و منه جمل و کل ما یوصف به الناس من جمیل و فقه فهو فوقه.
[11]. الفهرست، ص42.
[12]. رجال نجاشى، ص312، به نقل از استادش شیخ مفید در ترجمه یونس بن عبدالرحمن.
[13]. مستدرک الوسائل، ج3، ص522.
[14]. الکنى و الالقاب، چ بیدار قم، ج1، ص379مراقد الرضویه، ص78الدجیزه، مؤسسه اعلمى، ص177قصص العلماء ص429، انتشارات اسلامیه تهران، ص429وحید بهبهانى، على دوانى، ص97.
[15]. لسان المیزان، ج2، ص125.
[16]. الفهرست للطوسى، ص42رجال نجاشى، ص90معالم العلماء، ص26اعیان الشیعه، ج4، ص152معجم المؤلّفین، عمر رضاکحالّه، ج3ـ 4، ص146لؤلؤ البحرین، چ نعمان نجف، ج1، ص356ریاض العلماء،چ خیام، قم، س1401ه، ج1، ص112تنقیح المقال، ج1، ص223، الذریعه، ج17، ص255بهجة الآمال، ج2، ص557.
[17]. کامل الزیارات، چ مرتضویه، النجف الاشرفتحقیق علامه امینى، س 1354ه.
[18]. همان، ص324.
[19]. قرامطه یکى از فرقههاى اسماعیلیهاند، سرکرده آنان ابوطاهر ترءطى 317 با لشکر خود داخل مکه و مسجدالحرام شد. جمع زیادى از زائران را کشتند و حرمت خانه خدا را هتک کرد. بعد از کشتار و غارت اهل مکه، حجرالاسود را از جاى خود کنده و با خود به سرزمین هجر ـ بحرین ـ برد، برخى نوشتهاند انگیزه آنان این بود که سرزمین هجر را به عنوان محل زیارت مردم قرار دهند، تا اینکه سرانجام به سبب تلاش ابوعلى علوى قرامطه قبول کردند که حجر الاسود را به مکه برگردانند (الکامل فى التاریخ، ج6، ص335شهداء الفضیلة، ص194).
[20]. کشفالغمة فى معرفة الائمه، چ مکتبة بنى هاشم تبریز، ج2، ص502، فوائد الرضویة، ص79، نامه دانشوران ناصرى، ج2، ص362تاریخ فقه و فقها، ابوالقاسم گرجى، ص141.
[21]. رجال العلامه الحلى، ص204الکنى و الالقاب، ج1، ص346مقدمه بحار الانوار، ج1، ص88.
[22]. لسان المیزان، ج1، ص158حدث محمد بن سلیم صابونى عنه و سمع منه بمصر.
[23]. دائرة المعارف تشیّع، چ1، ص359رجال نجاشى، ص308لغت نامه دهخدا، ج2، واژه ابن.
[24]. بحار الانوار، ج52، ص59الکنى و الالقاب، ج1، ص379فوائد الرضویه، ص79منتخب التواریخ، ص493هدیة الاحباب، ص83کشف الغمه فى معرفة الائمه، ج2، ص502الخرائج و الجرایح، قطب راوندى، ج1، ص475، ح 18.