میرزا حسین خلیلى تهرانى
متوفّاى: 1326 هـ .ق.
عنوان مقاله: رایت آزادى
نویسنده: نورالدّین على لو
پیشگام
میرزا حسین خلیلى تهرانى یکى از رهبران سه گانه، از نقش آفرینان نهضت مشروطه و از فقیهان آزادى خواه در ایران بود. وى بعد از میرزاى شیرازى از مراجع تقلید پرآوازه و بزرگ جهان تشیّع و از مُدّرسان کم نظیر حوزه علمیه نجف بود. متأسفانه چنان که مناسب شأن اوست به ابعاد علمى و نقش وى در شکل گیرى نهضت مشروطه اشاره نشده است. ما در این نوشتار به گوشه اى از زندگى این عالم فرزانه خواهیم پرداخت.
از تولّد تا تدریس
خانه علم و تقواى حاج میرزا خلیلى، پزشک نامدار شیعه در محلّه قدیمى «العماره» نجف اشرف در سال (1230 هـ .ق.) شاهد ولادت نوزادى از تبار عاشقان ولایت و امامت بود. حاج میرزا خلیل فرزند خود را «حسین» نام نهاد تا در آینده از پیروان واقعى آن امام همام قرار گیرد. حسین در دامان پرمهر پدر ارجمند و برادر بزرگوار خود حاجى مولى على ـ که هر دو در علم و زهد و تقوا زبانزد بودند ـ پرورش یافت. وى علوم مقدّماتى را نزد پدر و برادر بزرگوارش، حاجى ملاّ على، و دروس سطح حوزوى را در محضر استادان زمان خود به پایان رسانید و پس از فراغت از سطح، در درس خارج دانشمندان و استادان عصر خود حاضر گردید و از محضر آنان بهره مند شد. میرزا حسین با استفاده شبانه روزى و سعى و کوشش در راه تحصیل علم و عمل، در اندک مدّتى به درجه والاى اجتهاد نایل آمد و یکى از استوانه هاى علمى زمان خود گردید.([1])
پدر
پدر شیخ حسین خلیلى میرزا خلیل فرزند على رازى تهرانى نجفى معروف به «ابو اطبّا» است که در سال (1180 هـ .ق.) در تهران متولّد شده است. وى درس هاى مقدّماتى علوم دینى و طب قدیم را در زادگاه خود فراگرفت و پس از مدّتى به درمان بیماران به خصوص درمان طلاّب علوم دینى روى آورد. او در طبابت به چنان شهرت و مهارتى رسید که در نزد مردم به (طبیب مرده زنده کن) شهرت یافت. میرزا خلیل در بین خاندان خلیل اوّلین کسى است که راهىِ عتبات عالیات عراق گردید. وى در کاظمین و کربلا به طبابت پرداخت و در نجف اشرف اقامت گزید و از مجلس درس استادانى چون میرزاى قمى صاحب «قوانین الاصول» سیّد على طباطبایى، معروف به «صاحب ریاض» و شیخ جعفر کاشف الغطاء بهره برد و به دریافت اجازه روایت و اجتهاد نایل گردید. وى علاقه شدیدى به عالمان و مجتهدان و مداواى آن ها داشت. میرزا خلیل یکى از مردان صالح خدا بود و در فقه، فقیه و در ادبیات، ادیبى گران مایه و در طب، افلاطون زمان و پزشکى نامدار به حساب مى آمد. از وى کراماتى نیز در رابطه با طبابت به ظهور رسیده است.
این عالم فقید در زمان خود از نامدارترین پزشکان ایران و عراق بود و با عالمان بزرگ شیعه همچون شیخ جعفر کاشف الغطاء، سیّد محسن اعرجى، سیّد اسدالله کاظمینى و سیّد محمّد مجاهد، دوستى نزدیکى داشت و در نزد آن ها از قرب و منزلت بالایى برخوردار بودحتّى در اواخرعمر مى خواست از پذیرش بیماران امتناع کند، ولى به سفارش و دستور دانشوران بزرگ زمان خود مثل صاحب جواهر و دیگران بر بالین بیماران حاضر مى شد.
سرانجام این طبیب نامدار و دانشمند، جدّ خاندان مشهور خلیلى در سال (1280 هـ .ق.) در نجف وفات یافت و در محله العماره نجف در منزل خود به خاک سپرده شد. از وى پنج پسر به جاى ماند که سه نفر آن ها همانند پدر در طب مهارت کامل داشتند که عبارتند از: میرزا محمّد، مشهور به فخر الاطباء (متوفّاى 1283 هـ .ق.)، میرزا حسن (1238 ـ 1308 هـ .ق.) و میرزا باقر (1247 ـ 1317 هـ .ق.) و دو تن دیگر به نام هاى شیخ على خلیلى و شیخ حسین خلیلى تهرانى که از عالمان بزرگ عالم تشیّع هستند.([2])
کرامات پدر
براى آشنایى بیشتر با مقام معنوى و علمى پدر شیخ حسین، خوب است به چند داستان از زندگى وى اشاره شود:
مستجاب الدّعوه
در رابطه با این مرد صالح نقل شده که دعا کرده بود: «خدایا هیچ یک از فرزندان مرا از اطرافیان سلاطین قرار نده و به دربار شاهان دست نیابند و اگر از اطرافیان سلاطین شدند، قبض روحشان بفرما. آورده اند که فرزند وى میرزا محمّد مشهور به «فخر الاطباء» چون در تهران از پزشکان حاذق به شمار مى آمدفتحعلى شاه قاجار از وى درخواست کرد که از طبیبان دربار شود. امّا گفته شده که به فلج مبتلا شد و قبل از آن که در دربار خدمتى کرده باشد دار فانى را وداع گفت.([3])
عمر دوباره
حاجى نورى در «کلمه طیّبه» نقل کرده است کـه:
میرزا خلیل در کربلا به یک زن علویه هندى که به مرض خوره مبتلا شده بود خدمتى کرد و او را به صورت رایگان معالجه نمود. بعد از آن حاجى میرزا خلیل در عالم رؤیا دید که بیش از ده روز زنده نخواهد ماند. حاجى پس از بیدار شدن مریض شد و روز به روز مرضش شدّت یافت. همان زن که حاجى او را معالجه کرده بود از وى پرستارى مى کرد تا آن که آخرین روزیعنى روز دهم فرا رسید. خود حاجى گفت که: ناخودآگاه خودم را دیدم که از عالمى به عالم دیگر منتقل شده ام، از آن هایى که دور من جمع بودند کسى را نمى دیدم. در آن عالم ناگاه دیوار خانه را دیدم که شکافته شده و دو نفر از آن بیرون آمدند که به شدّت وحشتناک بودند. یکى از آن ها بالاى سر من و دیگرى در زیر پاى من نشستند. آن ها بدنم را لمس نکردندامّا طورى بود که احساس مى کردم رگهایم به آن ها متّصل شده است. به نحوى که از وصف کردن آن عاجزم تا جایى که احساس کردم جانم به حلقوم رسیده است. در این حال باز دیوار شکافته شد و مردى بیرون آمد و به آن دو نفر گفت: او را رها کنید! همانا حسین بن على(علیه السلام) او را نزد خداوند شفاعت کرده است تا به دنیا بازگردد. پس آن دو برخاستند و رفتند. من به عالم اوّل برگشتم و افرادى را که در اطرافم بودند دیدم که در فکر تهیه اسباب کفن و دفن من هستند. چشمم را باز کردم. کسانى که اطرافم بودند خوشحال شدند. ناگهان آن زن علویه وارد شد و گفت: من شفاى حاجى میرزا خلیل را به شما مژده مى دهم چون که جدّم حسین(علیه السلام) او را نزد خداوند شفاعت کرده است. پس ماجراى رفتن خود به حرم مطهّر امام حسین(علیه السلام) را برایمان بازگو کرد و گفت که: در آن جا با تضرّع و زارى براى شفاى حاجى به حضرت توسّل نمودم و در آن حال به خواب رفتم. آن حضرت را در عالم رؤیا دیدم. امام به من فرمود: عمر حاجى به پایان رسیده است. من عرض کردم: اى آقاى من! من نمى دانم! من از شما شفاى حاجى را مى خواهم. در این حال حضرت براى شفاى حاجى دعا نمود و بعد به من فرمود: به تو مژده مى دهم که خداوند دعاى مرا اجابت نموده است.
در زمان وقوع حادثه حاجى حدود 27 سال داشت. وى نزدیک به نود سال عمر نمود. نقل شده است که حاجى همیشه مى گفت: وجود من و اولادم همه از برکت دعاى آن زن علویه است.([4])
یک قرص نان
از حاجى میرزا خلیل نقل شده که من در علم طب چندان درس نخوانده بودم. همه این مهارت و بصیرت از برکت دادن یک قرص نان بود و داستان آن بدین صورت بود که من در ایّام جوانى به قصد زیارت کریمه اهل بیت حضرت معصومه(علیها السلام) به قم مشرف شدم. در آن زمان در شهر قم و در شهرهاى دیگر ایران گرانى سختى به وجود آمده بود به طورى که نان به زحمت به دست مى آمد و این وضعیت نتیجه جنگ بین دولت ایران و روس بود. علّتش هم این بود که اسیران زیادى از زن و مرد، بزرگ و کوچک وارد کشور و در شهرهاى مختلف متفرق شده بودند. من در یکى از حجره هاى دارالشّفاء ـ که عمارتى است در زیر مدرسه متّصل به صحن شریف و در آن حجراتى بود که افراد غریب در آن جا منزل مى کردند ـ منزل کرده بودم. روزى به بازار رفتم و با رنج فراوان نانى بدست آوردم. در بین راه به زنى از اسیران نصارا رسیدم که طفلى در بغل داشت و از گرسنگى صورتش زرد شده بود. همین که او نان را در دست من دید گفت: شما مسلمانان رحم ندارید! خلق را اسیر مى گیرید و گرسنه نگه مى دارید! من دلم به حالش سوخت و نانى را که در دست داشتم به او دادم. یک شبانه روز را با گرسنگى سپرى کردم. تنها در منزل نشسته بودم که ناگهان مردى داخل حجره شد و گفت: بى بىِ من از درد رنج مى برد و بى طاقت افتاده، اگر دکترى سراغ دارى به من بگو تا علاجش را بپرسم؟ یک دفعه به او گفتم: فلان چیز خوب است. او گمان کرد من پزشک هستم. بنابراین فوراً برگشت و دارویى را که من گفته بودم به مریض خوراند و در کمال تعجّب مریض فوراً خوب شد.
بعد از این قضیه او با جمعى سراغم آمدند و از من تشکر کردند. خبر معالجه من منتشر شد و از هر جا ]براى معالجه[ به من هجوم آوردند. من با مراجعه به کتاب هاى طب قدیم به تهران مراجعه کردم و در اندک زمانى معروف و مشهور شدم و اسمم در زمره استادان طب ثبت شد و همه این قضایا در اثر ایثار یک قرص نان بود.([5])
راه کربلا
محدّث نورى از ملاّ على فرزند میرزا خلیل تهرانى نقل کرده:
زمانى که هنوز ازدواج نکرده بودم و در تهران اقامت داشتم مردى خوش صورت که لباس سفید پوشیده بود را در خواب دیدم. او به من گفت: اگر قصد زیارت امام حسین(علیه السلام)را دارى عجله کن که پس از دو ماه، راه کربلا مسدود خواهد شدبه طورى که هیچ رفت و آمدى نخواهد شد. بیدار شدم و خودم را آماده رفتن به زیارت نمودم. تاریخ خواب را ثبت کردم. وقتى در کربلا بودم تاریخ سپرى شد و راه مسدود گردید.([6])
استادان و مشایخ
اکنون به برخى از بزرگان علم و استوانه هایى که حاجى شیخ حسین خلیلى تهرانى از محضر آنان استفاده کرده و یا موفّق به دریافت اجازه از آنان شده اشاره مى کنیم:
شیخ محمّدحسن صاحب «جواهر الکلام» (1266 ـ 1200 هـ .ق.)
حاجى شیخ به سفارش برادرش حاجى شیخ على، در درس فقه صاحب جواهر به طور مستمر شرکت مى کرد و تا زمان رحلت این استاد گرانمایه از محضر وى بهره مند مى شد.([7])
شیخ مرتضى انصارى
او صاحب کتاب هاى ارزشمند «رسائل» و «مکاسب» است. (1281 ـ 1214 هـ .ق.). میرزا حسین بعد از وفات صاحب جواهر، در درس شیخ اعظم، انصارى حاضر شد و تا هنگام وفات وى به استفاده خود از محضر ایشان ادامه داد.([8])
شیخ محسن فرزند محمّد خِنْفَر (1250 ـ 1176 هـ .ق.)
وى یکى از دانشمندان بزرگ شیعه است که در فقه، اصول، رجال و حدیث تبحّر داشت و به ولایت فقیه و عالمان بنام زمان خود اعتقاد کامل داشت. جمع زیادى از مکتب وى برخاسته اند که از جمله آن ها استوانه فقاهت حاجى شیخ حسین تهرانى است.([9])
شیخ مشکور حولاوى (متوفّاى 1272 هـ .ق.)
وى از اجلّه فقیهان امامیّه و از بزرگان زمان خود و از مدرّسان و مراجع تقلید شیعه در آن عصر بوده و شاگردان مبرّزى تربیت نموده که از جمله آن ها مى توان حاجى شیخ حسین را در فقه نام برد.([10])
میرزا خلیل تهرانى (1280 ـ 1180 هـ .ق.)
وى پدر حاجى تهرانى است که به طور مشروح شرح حالش آورده شد.
حاجى ملاّ على خلیلى فرزند میرزا خلیل (1296 ـ 1226 هـ .ق.)
وى برادر بزرگ حاجى شیخ حسین تهرانى است که یکى از مشایخ علماى امامیه و از فقیهان شیعه و سرآمد عالمان عصر خود است. شیخ على نزد استادان بلند مرتبه عصر خویش تحصیل نمود و به مرتبه والاى علوم زمان خود نایل گردید. وى علاوه بر مقام علمى در مقام تقوا و زهد در بالاترین مرتبه قرار گرفته که ما به کلام صاحب «فوائد الرّضویة» در این باره بسنده مى کنیم:
«آن جناب در زهد و تقوا و اعراض از دنیا به مرتبه اقصى رسیده بود و اقتدا کرده بود به مولاى خود امیرالمؤمنین(علیه السلام)، در خشونت ملبس و جشونت مأکل، و در زیارات مخصوصه حضرت اباعبدالله الحسین(علیه السلام) پیاده مى رفت تا آن که به سن پیرى رسید و از قوه پیاده رفتن افتاد.([11])
از مکتب وى دانشمندان برجسته اى برخاسته اند که برادر کوچک او حاجى شیخ حسین نیز از جمله آنهاست که از محضر وى بهره هاى فراوانى برده است. این استاد گران مایه در نجف دار فانى را وداع کرد و در وادى السّلام ـ در قبرى که هفت سال قبل از وفات خود آن را تهیه کرده بود و در هر پنجشنبه و جمعه داخل در آن مى شد ـ به خاک سپرده شد.([12])
سیّد اسدالله اصفهانى فرزند سیّد محمّدباقر (1290 ـ 1227 هـ .ق.)
وى از مشایخ اجازه حاجى تهرانى است.([13])
زین العابدین گلپایگانى (1289 ـ 1218 هـ .ق) وى نیز از مشایخ اجازه شیخ حسین است.([14])
از تدریس تا مرجعیّت
حاج شیخ حسین پس از رحلت شیخ انصارى دیگر در هیچ حوزه درسى حاضر نشد بلکه خود مستقلاًّ مجلس درس تشکیل داد و بر کرسى تدریس نشست. وى شاگردان و نام آوران زیادى را از زبان هاى مختلف و از اقصى نقاط جهان به دور خود جمع کرد، تا جایی که مجلس درس او یکى از کم نظیرترین مجالس درسى حوزه نجف به شمار مى رفت. وى در تدریس شیوه خاصّى داشت. او مطالب علمى را با بیانى رسا و تعبیرى نیکو به صورت دسته بندى شده بیان مى کرد و شاگردانش را با بیان معجزه آساى خود مجذوب مى نمود. آیت الله تهرانى تسلّط کاملى بر درس و طرح آراى دیگران و احاطه عجیبى بر فروع مسائل فقهیه داشت. شیوه خاص و احاطه وى باعث شده بود که دانشوران و شاگردان بنام حوزه نجف به دور او جمع شوند و از نظرهاى وى استفاده کنند. در اواخر عمر مبارک بجز درس فقه درس دیگرى تدریس نمى کرد و به رتق و فتق امور و مسائل شرعى مى پرداخت. این فقیه نامدار علاوه بر مقام علمى، داراى جایگاه ویژه مردمى نیز بود. با درگذشت مرحوم آیت الله محمّدحسین کاظمى (متوفّاى 1308 هـ .ق.) صاحب کتاب «هدایة الانام فى شرح شرایع الاسلام» بر آوازه شهرت او افزوده شد و از مراجع بزرگ شیعه گردید. وى با رحلت میرزاى شیرازى در سال (1312 هـ .ق.) یکى از چند رهبر و مرجع تقلید بزرگ شیعه در سراسر سرزمین هاى اسلامى گردیدچنانکه در کشورهاى ایران، هند، عراق و لبنان مقلّدان و پیروان فراوانى داشت.
در زمان مرجعیّت وى طلاّب علوم دینى و حوزه هاى علمیّه از مجد و عظمت خاصّى برخوردار بودند.([15])
ویژگى هاى اخلاقى
آیت الله خلیلى تهرانى علاوه بر این که از نظر علمى و فقهى در مرتبه بالایى قرار داشت، از نظر اخلاقى و مقامات معنوى نیز از جایگاه ویژه اى برخوردار بود.
وى اخلاقى نیکو، نفسى کریم و سخاوتمند و سیمایى زیبا داشت و از نظر همنشینى، خوش محضر، باوقار و با متانت، متواضع و بذله گو بود. از صفات بارز او ـ که در واقع از امامان معصوم(علیهم السلام)به ارث برده بود ـ مى توان به رسیدگى به فقرا اشاره کرد. وى از نزدیک به فقیران و درماندگان سرکشى مى نمود و به درد دل آنها گوش مى داد و احتیاجات آنان را بر طرف مى کرد. در پرهیزکارى، کثرت عبادت و صبر بر طاعات در میان عالمان زبانزد بود.
در انجام عبادات مربوط به مسجد کوفه و سهله اهتمام مى ورزید و هر ساله دهه آخر ماه مبارک رمضان را در مسجد کوفه معتکف مى شددر اغلب زیارات مخصوصه از نجف تا کربلا پیاده مى رفت به نماز چنان اهمیّت مى داد که وقتى بر او وارد مى شدى، او را نمى دیدى مگر در حال قیام و سجود. قبل از فریضه یا بعد از آن دائم در نماز بود و هیچ وقت زیارت عاشورا در بین الطلوعین از وى ترک نمى شد. اهمیّت زیادى به خواندن دعاى سیفى که از على(علیه السلام) روایت شده مى داد. از تلاوت قرآن غفلت نمى ورزید. در اکثر فضایل اخلاقى مى توان وى را از سرآمدان روزگار به شمار آورد.([16])
شاگردان
ترسیم مقام علمى و عظمت فقهى حاج شیخ حسین تهرانى نیاز به آشنایى بیشتر با خوشه چینان و روایان مکتب این فرزانه نامدار داردبزرگ مردانى که از منبع علم و از سرچشمه فضیلتش سیراب گردیده و از مکتب علمى وى برخاسته اند. ما در این جا به نام راویان و شاگردان وى اشاره مى کنیم:
1. سیّد احمد کربلایى (متوفّاى 1332 هـ .ق.)
2. شیخ جواد شاه عبدالعظیمى (1355 ـ 1275 هـ .ق.)
3. سیّد حسن صدر (1354 ـ 1272 هـ .ق.)
4. شیخ آقا بزرگ تهرانى (1389 ـ 1293 هـ .ق.)صاحب کتاب «الذّریعة الى تصانیف الشیعة».
5. شیخ حسین لنکرانى (1361ـ1277هـ .ق.)
6. حاج آقا حسین طباطبایى قمى (1366 ـ 1282هـ .ق.)
7. سیّد حسین سلمى یزدى (1358 ـ 1287 هـ .ق.)
8. حاج میرزا حسن حائرى (متولّد 1287 هـ .ق.)
9. شیخ على دامغانى (1362 ـ 1286 هـ .ق.)
10. میرزا محمّدرضا کرمانى.
11. شیخ محمّد جواد صافى گلپایگانى (1378 ـ 1287 هـ .ق.)
12. سیّد محمّد عصار تهرانى (1356 ـ 1264 یا 1266 هـ .ق.)
13. سیّد محمّدعلى تفرشى.
14. میرزا محمود شیرازى(1378ـ1291هـ .ق.)
15. میرزا محمّد تهرانى (1371ـ1281 هـ .ق.)
16. شیخ محمّد حرزالدّین نجفى (1365 ـ 1273 هـ .ق.)صاحب معارف الرجال.
17. شیخ محمّدحسن کاشف الغطاء (1373 ـ 1294 هـ .ق.)
18. شیخ محمّدباقر آیتى بیرجندى (1352ـ1276هـ .ق.)
19. شیخ محمّدصالح حائرى مازندرانى (1391 ـ 1297 هـ .ق.)
20. سیّد نجم الحسن الکّهنوى (1360 ـ 1279هـ .ق.)
21. میرزا عبدالباقى ملاّ باشى شیرازى (1354 ـ 1278 هـ .ق.)
22. سیّد محمّد موسوى زنجانى (1355 ـ 1284هـ .ق.)
23. میرزا محمّدعلى شاه آبادى (1363 ـ 1292هـ .ق.)
24. سیّد شمس الدّین محمود مرعشى (1338 ـ 1279 هـ .ق.)پدر آیت الله مرعشى نجفى معروف.
25. شیخ على زاهد قمى (1371ـ1283 هـ .ق.)
26. سیّد على قاضى (1366 ـ 1285 هـ .ق.)
27. آقا ضیاءالدّین عراقى معروف به آقا ضیاء (متوفّاى 1361 هـ .ق.)
28. شیخ محمّدرضا جرقوئى اصفهانى (1393 ـ 1305 هـ .ق.)
29. شیخ محمّد طالقانى (1328ـ1273 هـ .ق.)
30. سیّد محمّد قزوینى.
31. شیخ احمد کاشف الغطاء (متوفّاى
1344 هـ .ق.)
32. سیّد محمّد بن سیّد على موسوى نورى (متوفّاى 1345 هـ .ق.)
33. شیخ محمّدحسن آل کبّه بغدادى (متوفّاى 1336 هـ .ق.)
34. شیخ عبدالحسین جواهرى (متوفّاى 1273هـ .ق.)
35. عبدالحسین شرف الدّین عاملى (1354 ـ 1294 هـ .ق.)
36. شیخ غلامحسین مرندى.
37. سیّد محمّدتقى طالقانى (متوفّاى 1325هـ .ق.)
38. سیّد احمد خوانسارى39. سیّد محمّد لواسانى (1328ـ1273 هـ .ق.)
40. آقا حسین نجم آبادى (متوفّاى 1347 هـ .ق.)
41. شیخ عبّاس آل کاشف الغطاء (1373 ـ 1253هـ .ق.)
42. شیخ شریف جواهرى (متوفّاى 1314 هـ ق.)
43. سیّد صادق طالقانى (1372ـ1291هـ .ق.)([17])
آثار
از این عالم وارسته آثار ارزشمندى به جاى مانده است که به دو دسته تقسیم مى شود:
الف) آثار مکتوب
وى در فقه، اصول و رجال نوشته هاى زیادى داشته که منتشر نشده و یا در بین اهل فن متداوّل نیست. از آثار چاپى وى مى توان به کتاب «ذریعة الوداد فى منتخب نجاة العباد»، «رساله عملى در فقه» به زبان عربى اشاره کرد که در ابتدا در بمبئىِ هند و بعد در ایران مکرّراً به چاپ رسیده است و نمونه آن در کتابخانه آیت الله مرعشى نجفى در قم موجود است. از آثار به چاپ نرسیده وى مى توان این چنین نام برد:
کتاب الاجارة، کتاب الغصب، حاشیه بر بعضى رسائل، جزواتى در بیع و خیارات.([18])
در مورد آثار خطى وى صاحب «الذّریعة» مى فرماید:
از افراد مورد اطمینان به من خبر دادند که اکثر نوشته هاى خطى حاجى شیخ حسین تهرانى در نزد شاگردش حاجى شیخ محمّدتقى گرکانى]گلپایگانى[ موجود است.([19])
آثار عمرانى
از جمله آثار عمرانى وى دو مدرسه علمیّه در نجف اشرف است که یکى مدرسه کوچک حاج شیخ حسین تهرانى است، مشتمل بر دو طبقه که داراى 18 حجره است و در محله «العمارة» نجف در اوّل خیابان که منتهى مى شود به مسجد جامع آقا رضا همدانى قرار دارد و از جهت شرقى در مجاورت زائرسراى معروف آیت الله سیّد محمّدکاظم یزدى است. این مدرسه در سال (1322 هـ .ق.) با هزینه محمّدعلى خان گرگانى تأسیس شده و براى وى به خاطر پرداخت هزینه مقبره خانوادگى در مدرسه اختصاص یافته است. مدرسه دوم که مدرسه بزرگ حاجى تهرانى و معروف به مدرسه قطب([20]) است. این مدرسه علمیّه داراى 50 حجره براى اهل علم و فضل و طلاّب علوم دینى در محله «العمارة» و در خیابان عقدالسّلام و در مجاورت شرقى مرقد شیخ خضر شلال، (متوفّاى 1255 هـ .ق.) قرار دارد. این مرکز در سال (1316 هـ .ق.) با تقبل هزینه آن توسط حاج محمّدحسین خان میرپنج با شرط دفن 5 تن از منسوبین وى در آن جا ساختنش آغاز شد و با پرداخت ادامه هزینه آن توسط امیر تومان صمصام الملک و دیگران به پایان رسید. وقفنامه این مدرسه را شیخ به مُهر آخوند خراسانى، صاحب «کفایة الاصول» سیّد کاظم یزدى، صاحب «عروة الوثقى» و شیخ محمّد طه نجف در ماه ذیقعده سال (1316 هـ .ق.) و غیر از آن ها ممهور ساخته است. از آثار ارزشمند دیگر وى، زیرسازى مسجد سهله و کوفه، ساخت زائرسراى بزرگ براى زائران، احداث چاه آب براى ساکنان شهر نجف است.([21])
همراهان
در این قسمت اشاره مى کنیم به زندگى دو تن از همراهان شیخ حسین در نجف در رهبرى نهضت مشروطه که پیروزى نهضت مرهون همراهى، هم گامى و هم فکرى این رهبران روحانى بوده است.
1. آخوند محمّدکاظم خراسانى (1329 ـ 1255هـ .ق.)
آخوند یکى از عالمان بزرگ امامیه و از اصولى هاى شناخته شده و از مدرّسان مشهور و جامع معقول و منقول بود. در طوس متولّد و در نجف دار فانى را وداع گفت. وى از شاگردان شیخ انصارى و میرزاى شیرازى است که در نهضت مشروطه حکم بر وجوب مشروطیت و خلع محمّدعلى شاه قاجار نمود و بر وجوب اتحاد و هماهنگى بین مسلمانان حکم قطعى صادر کرد. از آثار برجسته علمى او: کفایة الاصول، حاشیه بر مکاسب و رسائل، حواشى بر اسفار و غیره است.([22])
2. شیخ عبدالله مازندرانى (متوفّاى 1330هـ .ق.)
شیخ عبدالله نیز از عالمان بزرگ امامیه و از شاگردان میرزا حبیب الله رشتى بوده است. وى در نهضت مشروطه نقش برجسته اى داشت و از مخالفان استبداد و از هواداران مشروطه در ایران بود. شیخ در این راه با آخوند و میرزا حسین خلیلى از هیچ تلاشى دریغ نمى کرد. این عالم بزرگورار در نجف درگذشت و در مقبره حاج شیخ جعفر شوشترى مدفون گردید.([23])
دانشمندان دیگرى همچون آیت الله میرزاى نایینى، شیخ اسماعیل محلاّتى و عدّه اى دیگر از دانشوران بعد از رهبران سه گانه در نهضت، سهم بزرگى داشته اند که ما به خاطر طولانى شدن بحث از تفصیل صرف نظر مى کنیم.
آیت الله تهرانى در مشروطه
حاجى تهرانى از بدو نهضت مشروطه([24])همراه با دانشوران بزرگ ایرانى مقیم عراق در به ثمر رسانیدن نهضت، نقش بسزایى داشته است. در واقع مى توان گفت آیت الله خلیلى تهرانى یکى از ارکان و رهبران سه گانه این قیام بود که براى پیروزى آن از هیچ کوششى دریغ نورزید. وى در بحران مشروطه در مدرسه بزرگ معروف خود در نجف، محافل و مجالس متعددى را از ایرانیان و عثمانى ها تشکیل مى داد و کارهاى مورد نیاز نهضت را بررسى و گوشزد مى کرد.
این فقیه آزادیخواه همراه با رهبران دیگر، هوادارى خود را به نهضت، با صدور اعلامیه هاى مشترک، نامه، فتوا و سخنرانى به مردم ایران ابلاغ و آن ها را به ایستادگى در برابر دربار مستبد قاجار تشویق مى نمود.([25])
براى اطّلاع بیشتر، به یکى از اعلامیه هاى مشترک که ارکان سه گانه نجف ذیل آن را امضاء کرده اند اشاره مى کنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
به عموم ملّت ایران حکم خدا را اعلام مى داریم: الیوم همّت در دفع این سفاک جبّار و دفاع از نفوس و اعراض و اموال مسلمین از اهم واجبات و دادن مالیات به گماشتگان او از اعظم محرمات و بذل جهد در استحکام و استقرار مشروطیت، به منزله جهاد در راه امام زمان ارواحنا فداه و سر مویى مخالفت و مسامحه به منزله خذلان و محاربه با آن حضرت «صلوت الله علیه» است. اعاذنا الله و المسلمین من ذلک.
محمّدکاظم خراسانى، میرزا حسین میرزا خلیل، شیخ عبدالله مازندرانى.([26])
حمایت و طرفدارى مراجع نجف از نهضت از مهم ترین عوامل پیروزى مشروطه در ایران بود که در این باره مى توان به شاهد ملموس آن اشاره کرد و آن این که بعد از سال (1326 هـ .ق.) که محمّدعلى شاه با همکارى سربازان تزارى مجلس را به توپ بست و بسیارى از آزادى خواهان و مشروطه طلبان را کشت. در چنین وقتى بود که عالمان ایرانى مقیم عراق به خاطر دورى از دسترس جلادان محمّدعلى شاه توانستند نهضت را با فعالیتى خستگى ناپذیر ادامه دهند و به پیروزى برسانند.([27])
و یا در رابطه با نقش مراجع نجف آقا سیّد عبدالله مجتهد ]بهبهانى[ اظهار داشته اند:
در حقیقت دعاى وجود مبارک ایشان بر عموم مسلمین لازم است و خیلى لطف و همراهى و مساعدت در باب استحکام مجلس فرموده اند.
و در ادامه مى فرماید:
آقایان حجج عراق عرب با وجود این که این جا حضور ندارند، طورى اظهار مساعدت و همراهى مى فرمایند که گویا اینجا تشریف داشته و از تمام کیفیّات مطلب خاطر مبارکشان مستحضر است.([28])
آرى! تأسیس مجلس شوراى ملّى و صدور حکم شرعى برخى از قوانین از زحمات این بزرگواران است. زمانى که مجلس منعقد گردید، آخوند به همراه حاجى تهرانى و مازندرانى با صدور احکام و فرامینى، پیوسته تعلیمات لازمه را به نمایندگان مجلس، براى تهیه و تصویب قوانین مهمّى که در آن موقع در ایران موجود نبود، صادر مى کردند. یکى از آن قوانین مهم، قانون مربوط به داشتن یک ارتش مجهز و برقرارى تعلیمات نظامى و تأسیس مدارس نو و بانک ملّى است که عالمان بزرگ نجف حکم شرعى در این خصوص را صادر مى کردند و مجلس هم در مقام و متابعت از آن احکام برمى آمد.([29])
دست هاى پنهان
رهبران نهضت مشروطه اهداف خود را درباره نهضت در چند جا از اعلامیه هاى خود عبارت از: فریضه بزرگ امر به معروف و نهى از منکر، رفع ظلم و ستم از مردم، کمک به مظلومان و اجراى فرامین الاهى و حفظ پایه اسلام بیان مى کردند، و با این اهداف دست به قیام مى زدندامّا دست هاى پنهان خارجى و ایادى داخلى به علّت بى تجربگى هواداران مشروطه و کسانى که به ظاهر از نهضت هوادارى مى کردند. از درون به کارهاى ناروا دامن زدندتا جایى که آیت الله میرزا حسین خلیلى و مراجع دیگر را آزرده خاطر کردند و در نتیجه این بزرگان از کارهایى که براى نهضت کرده بودند، خرسند نبودند.([30])
دراین باره یکى از مورّخان نهضت مى نویسد:
اگر چه این بزرگوار]شیخ حسین خلیلى [مشروطه خواه بودولى هرگز راضى به هرج و مرج و این وضع نبود و اگر مطّلع بر مقاصد فرنگى مآب ها و اشخاص مفسد و شرطلب مى شد، اصلاً مشروطیت را اجازه و اذن نمى داد.([31])
عروج در اوج
فقیه نامدار و مرد سیاست و دیانت، در اوج مشروطیت ایران که یکى از رهبران با نفوذ آن بود در بین الطّلوعین روز جمعه دهم شوّال سال 1326 هـ .ق. هنگامى که در مسجد سهله مشغول عبادت پروردگار و راز و نیاز به درگاه بى نیاز بود، جان را به جان آفرین تسلیم کرد. پس از رحلت مرد میدان علم و عمل برخى از طرفداران جنبش مشروطیت و نویسندگان بر این باور بودند که وى را به زهر مسموم کرده انداز این رو وى را به القاب شهید اکبر و ذبیح عظیم یاد مى کردند.([32])
شهادت این فرزانه نامدار، بعید نیست. چنان که در رابطه با شهادت آخوند خراسانى از رهبران مشروطه نیز مطالبى بیان شده است.
پیکر مطهّر حاج شیخ حسین را پس از غسل در فرات و انجام بقیه مراسم وارد مسجد کوفه کردند و بعد از طواف به دور قبر مسلم بن عقیل بر شانه طلاّب علوم دینى و سایر شیفتگان ولایت و امامت به نجف حمل نمودند. پس از طواف دادن پیکر این عالم بزرگ به دور قبر مطهّر حضرت على(علیه السلام) و اقامه نماز بر او توسط شیخ محمّد خلیلى، در میان غم و اندوه دوستداران اهل بیت(علیهم السلام) در محله «العماره» نجف در مکانى که متّصل به مدرسه معروف قطب است و قبلاً براى محلّ دفن خویش تعیین نموده بود، به خاک سپرده شد. با درگذشت وى بازار تهران و شهرهاى دیگر ایران هم زمان با شهرهاى عراق، تعطیل و مردم در مساجد و تکایا به عزا نشستند و شاعران در رثاى وى مرثیه سرودند.([33]) روحش شاد و یادش گرامى باد.
فرزندان
فرزندان وى عبارتند از از آقایان: احمد که در حیات پدر دار فانى را وداع گفت. شیخ محمّد (متوفّاى 1355 هـ .ق.) مؤلفِ کتاب هاى: جواز نقل اَلْمُوتى»، «الخمس»، «لغات القرآن»، «رسالة فى منجّزات المریض» و... . شیخ محمّدتقى (متوفّاى 1369 هـ .ق.) مدفون در قم. شیخ مهدى، شیخ محمود و شیخ محمّدعلى که از بازماندگان وى است.([34])
[1]. نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 573ماضى النجف و حاضرها، آل محبوبه، ج 2، ص 226معارف الرجال، محمّد حرزالدّین، ج 1، ص 276.
[2]. اعیان الشیعة، سیّد محسن امین، ج 6، ص 336 ـ 337معجم المؤلفین، عمررضا کحاله، ج 4، ص 124معارف الرجال، ج 1، ص 300 ـ 301ماضى النجف و حاضرها، آل محبوبه، ج 2، ص 230 ـ 232معجم رجال الفکر و الادب فى النجف، محمّدهادى امینى، ج 2، ص 518 ـ 519شرح حال رجال ایران، مهدى بامداد، ج 1، ص 489دایرة المعارف تشیّع، زیر نظر سیّد کمال حاج سیّد جوادى، ج 5، ص 185شرح زندگانى من، عبدالله مستوفى، ج 1، ص 530 ـ 531فوائد الرضویة، شیخ عبّاس قمى، ص 293 ـ 294.
[3]. معارف الرجال، ج 1، ص 301.
[4]. کلمه طیّبه، محدّث نورى، چاپ تهران، ص 373 ـ 375فوائدالرضویة، 293 و 294.
[5]. فوائد الرضویة، ص 293.
[6]. کلمه طیبه، ص 373 و 374.
[7]. اعیان الشیعة، ج 6، ص 10نقباء البشر، ج 2، ص 573.
[8]. معارف الرجال، ج 1، ص 279ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 226زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 289ریحانة الادب، محمّدعلى مدرّس، ج 2، ص 159.
[9]. معارف الرجال، ج 1، ص 279دائرة المعارف تشیّع، ج 7، ص 286 و 251فوائد الرضویة، ص 374زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 211.
[10]. ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 226زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 259.
[11]. فوائد الرضویة، ص 292.
[12]. ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 227نقباء البشر، ج 2، ص 573زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 288ـ 289.
[13]. زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 289نقباء البشر، ج 2، ص 575.
[14]. نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانى، ج 2، ص 575فوائدالرضویة، شیخ عبّاس قمى، ص 195زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، مرتضى انصارى، ص 289.
[15]. نقباء البشر، ج 2، ص 573 ـ 574زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 289معارف الرجال، ج 1، ص 276ریحانة الادب، ج 2، ص 159اعیان الشیعة، ج 6، ص 10ماضى النجف و حاضرهاى، ج 2، ص 280.
[16]. نقباء البشر، ج 2، ص 574 و 575 ـ 576معارف الرجال، ج 1، ص 276ریحانةالادب، ج 2، ص 160ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 226معجم رجال الفکر و الادب فى النجف، محمّدهادى امینى، ج 2، ص 518زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 289.
[17]. اعیان الشیعة، ج 6، ص 10تراجم الرجال، ج 1 و ج 2، ص 342 و 343معارف الرجال، ج 1، ص 280اثر آفرینان، زیر نظر حاج سیّد جوادى، ج 2، ص 358 و 359زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، در صفحات مختلفالمسلسلات فى الاجازات، سیّد محمود مرعشى، ج 2، ص 7 و 42 و 52 و 76 ـ 77 و 103 و 126 و 147 و 160 و 191 و 193 و 235 و 240 و 241 و 263 و 266 و 270 و 290 و 379 و 383 و 414 و 416 ـ 417 و 422 و 439 ـ 440مجله نور علم، ش 9، سال 1364ش، ص 128شهاب شریعت، على رفیعى، ص 102 و 104 و 155 و 161 ـ 162 و 165ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 228نقباءالبشر، ج 2، ص 574.
[18]. الذّریعة، ج 10، ص 33معجم رجال الفکر و الادب فى النجف، محمّدهادى امینى، ج 2، ص 518اعیان الشیعة، ج 6، ص 10ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 227نقباء البشر، ج 2، ص 575.
[19]. نقباء البشر، ج 2، ص 575.
[20]. انتخاب این نام به این علّت است که قبلاً عرصه این ساختمان از آن شخصى به نام سیّد على قطب بود که حاجى شیخ حسین آن را خریدارى نمود و تبدیل به مدرسه کردولى باز به نام اولى آن شهرت دارد.
[21]. ماضى النجف و حاضرها، ج 1، ص 134 ـ 136 و ج 2، ص 228معارف الرجال، ج 1، ص 280، نقباء البشر، ج 2، ص 575.
[22]. زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 348 ـ 349مرگى در نور، عبدالحسین مجید کفائى.
[23]. مرگى در نور، ص 93.
[24]. در تاریخچه نهضت مشروطه، گفتار مشروحى در مقالههاى «گلشن ابرار» بیان شده بنابراین در این نوشتار از توضیحات بیشتر صرفنظر شده است.
[25]. نقباء البشر، ج 2، ص 575ریحانة الادب، ج 2، ص 160ماضى النجف و حاضرها، ج 1، ص 136.
[26]. تاریخ بیدارى ایرانیان، ناظمالاسلام کرمانى، ج 5، ص 353ىمرگى در نور، ص 141.
[27]. تشیّع و مشروطیت در ایران، عبدالهادى حائرى، ص 109 و 108.
[28]. به نقل از کتاب مرگى در نور، ص 194.
[29]. همان.
[30]. معارف الرجال، ج 1، ص 278دائرة المعارف تشیّع، ج 7، ص 251تشیّع و مشروطیت در ایران، ص 123.
[31]. تاریخ بیدارى ایرانیان، ج 4، ص 238.
[32]. همان، ص 246دائرة المعارف تشیّع، ج 7، ص 251مرگى در نور به نقل از حیوة الاسلام، ص 93.
[33]. معارف الرجال، ج 1، ص 281نقباء البشر، ج 2، ص 576اعیانالشیعة، ج 6، ص 10زندگانى و شخصیّت شیخ انصارى، ص 289.
[34]. معارف الرجال، ج 1، ص 282ماضى النجف و حاضرها، ج 2، ص 228.