آیت الله العظمى
حاج آقا حسین قمى
متوفاى 1325 ش.
عنوان مقاله: قـامت قـیام
نویسنده: محمدباقر پورامینى
شخصیت والامقام حضرت آیت الله العظمى حاج آقا حسین طباطبایى قمى - قدس سره - از مراجع وارسته اى است که در مقاطع مختلف - بخصوص در دوران خفقان رضاخانى - بپاخاست و شجاعانه به ستیز با دشمن پرداخت و دخالت عملى در سیاست را با حضور در صحنه هاى مختلف سیاسى بخوبى نشان داد. بحق او را مى توان «قامت قیام» نامید. این نوشتار به اختصار به بررسى دوره هاى مختلف زندگى و ابعاد اخلاقى، سیاسى، مبارزاتى و علمى آن مرجع و فقیه بزرگوار مى پردازد. باشد که مطالعه این اثر مشعلى فرا راه آیندگان و پویندگان قرار دهد.
ستاره اى از قم
او در 28 رجب 1282 هـ. ق دیده به جهان گشود و پدر او را «حسین» نامید. خاندان «سید حسین» از بزرگان دین و از شخصیتهاى برجسته ایمانى بودند که نسل پاک آنان با 28 واسطه به امام حسن مجتبى(علیه السلام) مى رسد.([1])
تحصیل
آقاحسین تحصیلات ابتدایى خود را در یکى از مکتب خانه هاى قم شروع کرد و پس از آن درسهاى مقدماتى این رشته، از قبیل صرف و نحو و منطق را در محضر استادان این فن فراگرفت و تا اوان بلوغ در قم به تحصیل مبادرت ورزید و سپس در پى تکمیل تحصیلات راهى تهران شد. درسهاى دوره سطح را - که در بردارنده کتابهایى چون معالم، قوانین، شرح لمعه، و رسائل و مکاسب است - نزد اساتید آن حوزه خواند و سپس در 22 سالگى عزم سفر کرده، به منظور انجام مراسم حج، راهى مکه و مدینه شد.
حاج آقا حسین در بازگشت از سرزمین وحى، وارد نجف اشرف گردید و پس از زیارت راهى سامرّا شد و در جلسه درس آیت الله میرزا محمد حسن شیرازى شرکت کرد و پس از دو سال اقامت در سال 1306 ق. بار دیگر به تهران بازگشت.([2])
او در حوزه علمیه تهران از محضر فرزانگانى چون: آقا على مدرّس (متوفى 1310 ق.)، میرزا ابوالحسن جلوه (متوفى 1314 ق.)، میرزا على اکبر حکمى یزدى (متوفى 1322 ق.)، میرزا هاشم رشتى (متوفى 1332 ق.)، شیخ على نورى (متوفى 1335 ق.)، میرزا ابوالحسن کرمانشاهى (متوفى 1336 ق.) میرزا محمود قمى، شیخ عبدالمحسن مدرس ریاضى، شیخ فضل الله نورى (متوفى 1327 ق.) و میرزا محمد حسن آشتیانى (متوفى 1319 ق.) کسب فیض کرد([3]) و پس از پنج سال تحصیل جدى و حضور مستمر در جلسات اساتید فوق، تهران را به قصد آستان مقدس امامان(علیهم السلام) (در عراق) ترک نمود.
او در شهر مقدس نجف اشرف در محفل درس اساتید ذیل حضور یافت:
حضرات آیات عظام میرزا حبیب الله رشتى (متوفى 1312 ق.)، حاج آقا رضا همدانى (متوفى 1322 ق.)، آخوند ملا على نهاوندى (متوفى 1322 ق.)، آخوند محمد کاظم خراسانى(متوفى 1329 ق.)، سید محمد کاظم یزدى (متوفى 1337 ق.) و سید احمدکربلایى.([4])
حاج آقا حسین در سال 1321 ق. وارد سامرّا گردید و به طور جدّى و مستمر در درسهاى آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى شرکت جست و مراتب عالى علمى را یکى پس از دیگرى پشت سر نهاد. استاد بزرگوارش نیز عنایت خاصى به وى داشت و مقلدان خود را در مسائل احتیاطى به ایشان ارجاع مى داد و این امر، آینده درخشانى را براى وى ترسیم مى نمود. زیرا ارجاع مسائل احتیاطى در واقع به این معنى است که وى پس از میرزا، اعلم مجتهدان آن زمان مى باشد.([5])
با توجه به درخواست اهالى مشهد از محضر آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى، در فرستادن عالمى با تقوا و مجتهدى دانا و توانا به آن سامان، ایشان «حاج آقا حسین قمى» را در پذیرش این امر خطیر مناسب دانسته و سفر به مشهد و اقامت در آنجا را به وى پیشنهاد کرد. او نیز این دعوت را پذیرفت و پس از ده سال سکونت در سامرّا، به سوى آستان قدس امام هشتم(علیه السلام) عزم سفر کرد.([6]) وى با عزیمت به مشهد مقدس، به دوران چهل ساله تحصیل خود خاتمه داد و با پشتوانه علمى گرانقدر براى رهبرى و زعامت مردم، راهى آن دیار مقدس شد شایان ذکر است که حاج آقا حسین از تمام اساتید خود در نجف و سامرّا اجازه اجتهاد داشت و از مرحوم سید مرتضى کشمیرى نیز اجازه نقل روایت اخذ کرده بود.([7])
مرجعیت
الف - زعامت حوزه علمیه خراسان
آیت الله حاج آقا حسین قمى در نخستین روزهاى ورود به مشهد، با برپایى نماز جماعت، ارتباط خود را با مردم برقرار کرد و به نشر احکام دین و پاسخگویى به سؤالات مردم و رسیدگى به وضعیت محرومان و مستضعفان پرداخت و زعامت و سرپرستى حوزه علمیه را به عهده گرفت و علاوه بر رسیدگى به امور محصلان علوم دینى، دانش فقه و اصول را براى طالبان علم، در منزل خود تدریس مى کرد.
برخى از شاگردان مکتب او در خراسان از این قرارند: میرزا حسن بجنوردى، حاج آخوند ملاعباس تربتى، شیخ محمد على کاظمى خراسانى، شیخ فاضل قفقازى، سید صدر الدین جزایرى، حاج آقا بزرگ اشرفى شاهرودى، میرزا مهدى حکیم، سید محمد موسوى لنکرانى، سید حسین موسوى نسل، شیخ حسینعلى راشد تربتى، شیخ مجتبى قزوینى، شیخ هاشم قزوینى، میرزا احمد مدرس یزدى، سید حسن طباطبایى قمى، سید مهدى طباطبایى قمى، شیخ کاظم دامغانى، شیخ غلامحسن محامى بادکوبه اى، شیخ یوسف بیارجمندى شاهرودى، شیخ على توحیدى بسطامى و شیخ عباسعلى اسلامى([8]).
حاج آقا حسین قمى اگر چه در طول مدت اقامت خود، به سؤالات شرعى و استفتإات رسیده پاسخ مى داد لیکن از مطرح شدن نام خود و قبول مسئوولیت مرجعیت و انتشار رساله عملیه اجتناب مى ورزید، تا آنکه با اصرار و مراجعه فراوان جمع زیادى از متدینین، رساله احکام فارسى ایشان در سال 1351 به نام «مجمع المسائل» به چاپ رسید و مرجعیت ایشان از آن تاریخ آغاز گردید.([9])
واکنش شجاعانه «آیت الله قمى» نسبت به اقدامات ضد مذهبى رضاخان و حرکت اعتراض آمیز ایشان به تهران، و پس از آن قیام خونین مسجد گوهرشاد، باعث شد که رژیم ستم شاهى پهلوى، مدتى ایشان را در تهران توقیف و در نهایت، در سال 1354 ق. به عراق تبعید کند. از آن پس مرکز مرجعیت ایشان به کربلا منتقل گردید.([10])
ب: احیاى حوزه علمیه کربلا
حوزه علمیه کربلا با رحلت مرحوم آیت الله میرزا محمد تقى شیرازى رو به ضعف نهاده بود و ایشان پس از استقرار در کربلا جمعى از فضلا و مدرسان خبره حوزه علمیه نجف چون حضرات آیات میلانى، خویى، سید على بهبهانى، میرزا مهدى شیرازى و سید صدر الدین جزایرى را براى تدریس و کمک به پیشرفت علمى حوزه علمیه کربلا دعوت به همکارى کرد و خون تلاش را در آن مرکز علمى جارى ساخت. با اقدامات و فعالیتهاى آیت الله حاج آقا حسین قمى، وضع عمومى حوزه تغییر یافت و جلسات درس و بحث رونق دیگرى گرفت. ایشان در کنار اداره حوزه و زعامت دینى مردم و انجام رسالت عظیم مرجعیّت، از تدریس و تربیت شیفتگان علم دریغ ننمود و دروس خارج فقه و اصول را براى جویندگان آن بیان مى کرد.([11])
برخى از شاگردان مکتب او در کربلا از این قرارند: شیخ محمد على سرابى، سید زین العابدین کاشانى حائرى، شیخ هادى حائرى شیرازى(پور امینى)، شیخ محمد حسین صدقى مازندرانى و شیخ محمد رضا جرقویه اى اصفهانى.([12])
آیت الله قمى پس از درگذشت آیت الله سید ابوالحسن اصفهانى، به اقامت یازده ساله و سراسر برکت خود در کربلا خاتمه داد و راهى نجف اشرف شد.
ج: مرجعیت عامّه
علما و مجتهدان نجف اشرف با از دست دادن آیت الله اصفهانى در پى مرزبانى دیگر، براى سپردن مرجعیّت عامّه و سرپرستى حوزه کهن نجف اشرف به او بودند و تنها شخصیّت ارزنده و والامقام حضرت آیت الله قمى را لایق این مسؤولیت مى دانستند. پس از اصرار فراوان و بیان اینکه قبول این مسؤولیّت برایشان واجب است آن پیر وارسته را به پذیرفتن این امر وا مى دارند و او نیز چاره اى جز قبول نمى بیند و راهى شهر مقدس نجف مى شود.([13])توجه عمومى علما و مردم نه تنها ایشان را خرسند نساخت بلکه به ناراحتیهاى وى افزود، تا آن حد که احساس مى کرد این مسؤولیت ممکن است براى دین و تقواى ایشان خطر ایجاد کند. از این رو از خداوند متعال درخواست مى کند که اگر مُردن براى دین و آخرتش بهتر باشد، او را پیش خود بخواند و مرگ وى را برساند.([14]) روزى جمعى از مؤمنین به ایشان عرض مى کنند که بعضى از اهل علم نجف اشرف بنا دارند از حضرت آیت الله بروجردى دعوت کنند تابه نجف بیاید و زعامت را عهده دار شود. ایشان با خوشحالى فرمودند: «اى کاش مى آمد و این مسؤولیت را به عهده مى گرفت، تا من راحت شده، به کربلا برمى گشتم و به کارهاى خود مشغول مى شدم.»([15])
تألیفات
آیت الله حاج آقا حسین قمى آثار ارزنده اى در ابواب مختلف فقه از خود به یادگار گذاشته است که به اسامى آنها اشاره مى کنیم:
حاشیه بر عروة الوثقى(از اول مسائل تقلید تا بخشى از احکام نماز)، حاشیه بر رساله ارث و نفقات، حاشیه بر رساله ربائیه رضاعیه، حاشیه بر صحة المعاملات، حاشیه بر مجمع المسائل، الذخیرة الباقیة فى العبادات و المعاملات، مختصر الاحکام، طریق النجاة، منتخب الاحکام، مناسک حجّ، ذخیرة العباد، هدایة الانام فى المسائل الحلال و الحرام و «رساله احکام».([16])
ریشه ها و زمینه هاى قیام
دوران دیکتاتورى رضاخان و عملکرد ضد مذهبى او، از مقاطع حساسى است که آیت الله قمى در آن مقطع به مبارزه برخاست و توده هاى دین باور را بر ضد نظام ستم شاهى شوراند. به منظور روشن شدن عظمت این خیزش دینى (قیام گوهرشاد) ذکر بخشهاى مهم تاریخى و رویدادهاى تلخ و ناگوار آن دوران، لازم و مناسب است؟!
در آن ایام اسلام زدایى و محو تدریجى مذهب و منزوى کردن علما از مهم ترین و اساسى ترین استراتژى سیاستمداران وقت انگلستان در برخورد با کشور ایران قرار گرفت و آنان در این زمینه از دو عنصر سیاسى و نظامى چون سید ضیاء الدین و رضاخان استفاده نموده، در سال 1299 ش. کودتاى سیاه را برپا کردند. رضاخان در سوم آبان 1302 ش. به نخست وزیرى منصوب شد و احمد شاه نیز با سفر به اروپا، در عمل کشور را به رئیس الوزرا سپرد. پس از تشکیل مجلس پنجم که عمده نمایندگانش طرفداران دیکتاتور بودند رضاخان در روز نهم آبان 1304 ش. به پادشاهى منصوب گردید. او در تمام دوران تصدى وزارت جنگ، نخست وزیرى و پادشاهى، سیاست واحدى را نسبت به مذهب دنبال نکرد. هنگامى که پله هاى ترقى (؟) را مى پیمود خود را مسلمان متعصّب معرّفى مى کرد. چون مى دانست که در ایران ریشه عمیق مذهبى وجود دارد و پیمودن مسیر خلاف آن، موفقیت ندارد. او با اتخاذ این شیوه منافقانه و فریبکارانه، حمایت بسیارى از اقشار اجتماع را جلب کرد اما به هنگام دستیابى به قدرت و رسیدن به سلطنت، بتدریج سیاست مذهبى گذشته خود را کنار گذاشت و به منظور ریشه کن کردن آیین مقدس اسلام از جامعه ایران، به سرکوبى و تضعیف علما و روحانیّت پرداخت و به صراحت مذهب را منافى تمدن و تجدّد معرفى کرد.([17])
این در حالى رخ مى داد که کوشش مرموزانه و مستمر فراماسونرى و ماسونها در ایران براى ناتوان ساختن روحانیان نیز به یارى اش شتافت.([18]).
رضاخان در مدت دوران سلطنت خود اقدامات به اصطلاح تجدّد طلبانه اى را در جهت حذف تدریجى مذهب اسلام و روحانیان انجام داد که در ذیل به گوشه اى از آن عملکردها اشاره مى کنیم:
1. نظام وظیفه اجبارى براى روحانیون([19])
2. حذف تاریخ قمرى و جایگزینى تاریخ شمسى - که نشانه تهاجم وسیع و همه جانبه بر فرهنگ اسلامى بود - به بهانه «عربى زدایى» در ایران([20])
3. اختلاط دختر و پسر در مدارس([21])
4. جایگزینى محضرهاى رسمى به جاى محضرهاى شرعى براى منزوى ساختن و طرد روحانیون([22])
5. بستن مساجد و جلوگیرى از برپایى مراسم عزادارى
رضاخان با عملى ساختن این توطئه([23]) تا آن حد پیش رفت که در ایران عاشورایى گذشت لیکن یک مجلس عزادارى برپا نشد تنها افراد اندکى، نیمه هاى شب در زیرزمینهاى خانه خود به صورت مخفى مجلس سوگوارى و عزادارى بپا مى کردند یا به بیابان و باغى رفته، به روضه خوانى مى پرداختند. در این میان بسیارى از مجالس مخفى نیز کشف مى شد و با بانیان و شرکت کنندگان آن محفل با خشونت برخورد مى شد. یکى از مورخان تاریخ معاصر ایران چنین مى نویسد:
«به جاى عزادارى، کاروان شادى(کارناوال) در ایام عاشورا به راه انداختند و صنوف را مجبور کردند که در برپایى کارناوال پیشقدم شده، هر صنفى رسته خود را شرکت دهد. خوب به خاطر دارم در اواخر سلطنت پهلوى حرکت کارناوال(کاروان شادى) مصادف بود با شب عاشورا، و در کامیونها دسته جات رقاصه با ساز و آواز و پایکوبى و رقص، در شهر به گردش درآمده بودند. در عوض اگر احیاناً افرادى از ذاکرى با عبا و عمّامه دیده شدند، تحت تعقیب قرار مى گرفتند.»([24])
6. لباس متحد الشکل([25])
یکى از اهداف رضاخان براى مبارزه با روحانیّت اصیل از طریق محو تدریجى لباس خاص اهل علم بود. با اجراى این طرح، نسبت به کسانى که عمّامه داشتند سختگیریهاى بسیار مى شد. روحانیان نمى توانستند در معابر عمومى ظاهر شوند و ناچار بودند در خانه یا در مدرسه علمیه باقى بمانند، در غیر این صورت گرفتار پلیس مى شدند.
7. از کلاه پهلوى تا کلاه لگنى
از تاریخ 1307 ش کلاه یک لبه(پهلوى) با اعمال فشار دولت متداول گردید، اما در خرداد 1314 ش کلاه یک لبه ناگهان به کلاه تمام لبه(شاپو) تبدیل گردید! مى گویند این تبدیل کلاه از سوغاتهایى بود که رضا شاه از مسافرت به ترکیه آورده بود، زیرا ترکها هم پس از تغییر رژیم «کلاه فنه» را تبدیل به شاپو کرده بودند.([26])
این اقدامات در پى توطئه «اسلام زدایى» از طریق اشاعه فرهنگ غرب و مقابله با هویت فرهنگى که با اصول اسلامى درآمیخته بود، صورت مى پذیرفت.
8. کشف حجاب
رضاخان در اجراى اهداف استعمارگران، اشاعه فرهنگ غرب را یکى از راههاى مبارزه با اسلام و تضعیف آن در میان مردم مى دانست. او پس از مسافرت به ترکیه به کشف حجاب شدت بیشترى داد و کلیه اقشار جامعه را به شرکت در مجالس جشن و سخنرانى مجبور کرد و آنها را موظّف ساخت که به اتّفاق همسرانشان شرکت کنند.([27])
امام خمینى (ره) در این زمینه مى فرماید: «بهانه دومى که باز به تقلید از آتاتورک بى صلاحیت، آتاتورک مسلح! غیر صالح، باز انجام داد، قضیه کشف حجاب با آن فضاحت بوده. خدا مى داند که به این ملّت چه گذشت در این کشف حجاب. حجاب انسانیّت را پاره کردند اینها. خدا مى داند که چه مخدراتى را اینها هتک کردند و چه اشخاصى را هتک کردند... در بعضى از جشنها(به اصطلاح خودشان) آنقدر گریه کردند مردم، که اینها از آن جشن شاید اگر حیایى داشتند، پشیمان مى شدند، یک رشته... .»([28])
رژیم رضاخانى در اجراى این توطئه، به چند شهر بزرگ و مذهبى از جمله شهر مقدس مشهد و قم حساسیت بیشترى از خود نشان مى داد زیرا در صورت موفق بودن اجراى این امر و وادار کردن زنان این دو شهر در پذیرش کشف حجاب، عملى شدن آن در سایر شهرها حتمى بود. بر این اساس بیشترین فشار را بر شهرهاى مذهبى وارد کردند. در نوروز سال 1306 هـ. ش همزمان با ماه مبارک رمضان، اعضاى خانواده رضاشاه به طرز بسیار نامناسب و زشت وارد غرفه بالاى ایوان آیینه حرم حضرت معصومه(علیها السلام) در قم شدند که با برخورد آیت الله شیخ محمد تقى بافقى مواجه گردید.([29]) کشف حجاب در شهر مقدس مشهد نیز به سختى عملى مى شد. آنان در این هتک حرمت کار را به جایى رساندند که زمینه تحولات بعد و قیام گوهرشاد گردید. استاندار خراسان در بخشى از گزارش عملکرد خود به دولت وقت چنین مى نویسد: «... در نظر است پس از خاتمه جشنها، ورود صحن و حرم مطهر و بیوتات شریفه، براى زنهاى با چادر قدغن شود. البته زوّار خارجه که تذکره ارائه بدهند، مستثنى خواهند بود. فعلاً دستور داده شد زنهاى با چادر را در ادارات دولتى و محاضر رسمى نپذیرند. امیدوارم بزودى موضوع تجرّد نسوان در مشهد بکلّى عملى شود.»([30])
قیام گوهرشاد
علما و مجتهدان مشهد همچون حاج آقا حسین قمى، سید یونس اردبیلى و میرزا محمد آقازاده جلسات متعددى برگزار کردند و توطئه حجاب زدایى و موضوع اجبارى شدن کلاه بین المللى و برپایى جشنها و مجالسى همچون جشن مدرسه شاپور شیراز را - که گروهى از دختران جوان با گیسوان نمایان به رقص و پایکوبى پرداخته بودند([31]) - مورد بحث و نقد قرار دادند. در یکى از نشستها که در منزل حاج آقا حسین قمى برگزار گردید ایشان از اوضاع جارى مملکت و فشارى که بر اسلام وارد شده بشدت متأثر و گریان مى شوند و سپس مى فرمایند: «امروز اسلام فدایى مى خواهد. بر مردم است که قیام کنند.»
در نهایت علما تصمیم مى گیرند که حاج آقا حسین قمى در اعتراض به اقدامات رضاخان به تهران رفته، با او صحبت کند. ایشان به قرآن تفأل کرده، پس از خوب دانستن این اقدام، براى سفر مصمم مى شود و اعلام مى کند که اگر رضاخان از اعمال غیر شرعى خود دست بر ندارد تا پاى جان در انجام این مبارزه خواهد ایستاد. آیت الله قمى، در آخرین جلسه درس خود مى فرماید: «به عقیده من اگر پیشرفت این جلوگیرى از خلاف مذهب، منوط به کشته شدن ده هزار نفر، که رأس آنها حاج آقا حسین قمى است باشد، ارزش دارد.»([32]) ایشان پیش از حرکت، تلگرامى به رضاخان مى فرستد و سبب حرکت خود را اعلام مى دارد. قبل از حرکت، گروهى از مؤمنین مشهد از وى مى پرسند که در ملاقات با شاه چه خواهید کرد؟ معظم له مى فرماید: «اول از او درخواست مى کنم که از برنامه هاى غیر اسلامى دست بردارد و اگر موافقت نکرد خفه اش مى کنم.»([33])
حاج آقا حسین پس از ورود به تهران (29 ربیع الاول 1354) با قید استخاره اى راهى شهررى شده، در باغ «سراج الملک» منزل کردند. مردم مؤمن و دین باور با حرکت خود به حضرت عبدالعظیم(علیه السلام) و دیدار با مرجع خود، آمادگى خویشتن را براى هرگونه جانفشانى و فداکارى اعلام نمودند. حضور گسترده دیدار کنندگان موجب وحشت و هراس دولت رضاخانى گردید و در نتیجه ظهر روز دوم ربیع الثانى ملاقات با آیت الله قمى ممنوع اعلام شد و محل اقامت ایشان به محاصره کامل درآمد. پس از گذشت چند روز از محاصره محل، فرستادگان رضاخان به دیدار حاج آقا حسین قمى آمدند و با لحن بى ادبانه اظهار کردند که: عرایض شما به سمع ملوکانه رسیده است. ایشان با بى اعتنایى به آنها فرمودند: «من باید با شخص شاه ملاقات کنم.» این در حالى بود که رضاخان به شدّت از انجام این ملاقات واهمه داشت و از تحقق آن دورى مى جست.
خبر بازداشت حاج آقا حسین قمى به مشهد رسید و حال و هواى شهر را دگرگون ساخت. بسیارى از مردم مشهد در مسجد گوهرشاد اجتماع کردند و به سخنان وعّاظ و خطبا چون شیخ محمد تقى بهلول، شیخ محمد واعظ خراسانى، شیخ عباسعلى محقق،، شیخ على اکبر مدقق، شیخ محمد قوچانى که در مذمت اقدامات رضا خان از جمله اجبارى نمودن کلاه بین المللى و تبلیغ کشف حجاب، به ایراد سخن پرداخته بودند، گوش فرا دادند([34]).
روز چهاردهم ربیع الثانى 1354 گروههاى مختلف مردم مشهد و روستاهاى اطراف، به سوى مسجد گوهرشاد حرکت کردند تا به جمع مردم و روحانیون متحصّن در مسجد بپیوندند، لیکن قزّاقان رضاخان، با نواختن شیپور جنگ بى محابا به روى مردم آتش گشودند و حدود یکصد نفر را شهید و مجروح کردند. اما مردم مقاوم و صبور، با داس و چهارشاخ و بیل به مقابله برخاسته، به حرکت خود ادامه دادند و پس از عقب راندن قزاقها، به طرف مسجد سرازیر شدند. حضور زنان مسلمان در این قیام بسیار چشمگیر است. با درخواست آنان چادرى در مسجد پیرزن که در وسط صحن مسجد گوهرشاد واقع بود، زده شد و آنان در آنجا مجتمع گشتند. نیمه هاى شب یکشنبه نیروهاى قزاق پس از دستور رضاخان به فرماندهى سرهنگ ایرج مطبوعى در نقاط حساس مسجد گوهرشاد و اطراف آن مستقر شدند. مسلسلهاى سنگین را بر بامهاى مشرف به حیاط مسجد قرار داده، سپس حمله را آغاز کردند و هنگامى که سپیده صبح زد بیش از دو هزار (تا پنج هزار) شهید در مسجد گوهرشاد و در صحن و دالانهاى مسجد در خون غلتان بودند. کامیونهاى نظامى براى حمل جنازه ها آماده مى شدند. به گفته یک شاهد عینى، پنجاه وشش کامیون جنازه از مسجد بیرون بردند و حتى زخمیان را نیز همراه کشته شدگان در گودال دفن کردند. پس از این حادثه خونبار، رضاخان زمینه اخراج حاج آقا حسین قمى را فراهم کرد و ایشان را به عتبات مقدس تبعید کرد.([35])
مقابله با اشغالگران
با شروع جنگ جهانى دوم، در سال 1360 هـ. ق نیروهاى مهاجم انگلیسى به کشور عراق حمله کردند، لیکن با مقابله مردم مواجه شدند و نبردهاى شدیدى بین آنان صورت گرفت. به گواهى تاریخ، علماى آن عصر نقش سرنوشت سازى را در تهییج مردم مقابله با آنان نیروهاى انگلیسى داشتند. آیت الله قمى با صدور فتوایى مردم را به مقابله با نیروهاى مهاجم فرا خوانده و دفاع از کیان اسلام را جزو بهترین عبادتها شمرد. ایشان همچنین ضمن دعوت مردم و نیروهاى دفاعى به هماهنگى و وحدت نسبت به تلاش براى اختلاف اندازى و تفرقه میان نیروهاى مسلمان هشدار داده بود.([36])
تهدید به اعلان جنگ
پس از تبعید خفت بار رضاخان در شهریور 1320 ش. ایران شاهد گسستن رشته هاى پوسیده اختناق گردید. آیت الله حاج آقا حسین قمى از این فرصت پیش آمده استفاده کرد و به قصد زیارت مرقد مطهر امام رضا(علیه السلام) و به منظور پیگیرى اقدامات گذشته خود آماده سفر به ایران شد و به ایران بازگشت. ایشان در شهر مشهد تلگرامى به دولت مخابره کرد و پیشنهادهاى ذیل را مطرح نمود: لغو کشف حجاب، انحلال مدارس مختلط، برپایى نماز جماعت و تعلیم قرآن و درس دینى در مدارس، آزادى حوزه هاى علمیه، کاهش فشار اقتصادى از دوش طبقه ضعیف، تلاش براى تعمیر قبور ائمه بقیع(علیهم السلام).([37])
بعد از گذشت چند روزى از ارسال تلگرام، حاج آقا حسین قمى به تهران آمده، متوجه مى شود که دولت تصمیم ندارد به خواسته هاى ایشان ترتیب اثر دهد. بر این اساس، به طور علنى با دولت اعلام جنگ مى کند. طبقات مختلف مردم و علما به حمایت از درخواستهاى مرجع بزرگوار خود برمى خیزند. دولت با ملاحظه این خیزش عمومى و از سویى ایستادگى آن مرد الهى، سرانجام مجبور به عقب نشینى مى شود و در تاریخ دوازدهم شهریور 1322 ش. پیشنهادهاى ایشان را مى پذیرد.([38])
پس از آن آیت الله حاج آقا حسین قمى که ثمره تلاشهاى ده ساله خویش را نظاره مى کند راهى کربلا مى شود.
سزاى مرتد
پس از انتشار و پخش کتابهاى کسروى - که در برگیرنده افکار منحط و ضد دینى بود - عکس العملهاى متفاوتى از سوى مرزبانان مکتب تشیع و مردم معتقد به مقدسات دینى صورت پذیرفت و با آمدن کتابهاى کسروى در حوزه علمیه نجف اشرف و کربلا، سید مجتبى نواب صفوى نزد مراجع و اساتید عالیمقامى همچون آیت الله العظمى حاج آقا حسین قمى و علامه امینى رفته، کتابهاى منحط مزبور را با اظهار ناراحتى و تأسف، به آنان نشان مى دهد و منتظر تصمیم و اقدام آن حافظان حریم دین مى گردد. حاج آقا حسین قمى پس از مطالعه کتابها احمد کسروى را مرتد دانسته، حکم ارتداد وى را صادر مى کند.([39])
نواب صفوى به حکم وظیفه دینى خویش، با تصمیمى قاطع درس و مدرسه را رها ساخته، به سرعت به وطن باز مى گردد تا آن نابخرد را به سزایش برساند. او در روز 24 اردیبهشت 1324 ش به قصد کشتن کسروى به همراه اسلحه کمرى عازم آن خانه نابخرد مى شود. پس از برخورد با وى او نشانه مى گیرد ولى اسلحه گیر مى کند. وى صحنه را رها نساخته، به جانب او حمله ور مى شود و سر آن مزدور را گرفته، با اسلحه به سر و صورتش مى کوبد. این حرکت شجاعانه، ناکام مى ماند و کسروى جان سالم بدر مى برد. پس از وقوع این حادثه نواب دستگیر مى شود.([40]) اما با فشار طبقات مردم - بخصوص روحانیون - آن مجاهد خستگى ناپذیر آزاد مى شود و پس از آزادى، زمینه قتل کسروى را طرح ریزى مى کند. در نهایت، روز 20 اسفند 1324 سید حسین امامى به همراه برادر خود سید على محمد، بنا به توصیه نواب، پیشتاز شده، کسروى را به درک واصل مى کنند.([41])
در آیینه اخلاق
در پایان نمونه هایى از جلوه هاى رفتارى و اخلاقى آیت الله قمى را که هرکدام ستاره اى فروزان براى رهروان فضیلت و چراغ هدایتى براى شیفتگان رسیدن به کمال خواهد بود، بیان مى کنیم.
پرهیز از خُلف وعده
او بارها براى تربیت دیگران مى فرمود: «در نظر ندارم در تمام عمر و ایام حیاتم حتى یک مرتبه خلف وعده اى نموده باشم.»([42])
برپایى درس و بحث در شبهاى احیا
درس و بحثهاى علمى آن بزرگوار حتى در شبهاى احیاى ماه مبارک رمضان دایر بود. در حالى که مردم در کنار مرقد پاک سیدالشهداء (علیه السلام)سخت مشغول خواندن قرآن، زیارت و انجام اعمال شب قدر بودند، ایشان به درس و بحث مشغول مى گشت و مى فرمود: «فراگیرى علم، از حرم رفتن و قرآن خواندن برتر و افضل است.»([43])
شیوه انتخاب همسفر
او هرگاه قصد مسافرت به جایى را داشت با کسانى که در بحث خصوصى او حاضر مى شدند همسفر مى شد تا درس سفر مشغول مباحثه شوند.([44])
به خاطر رفاقت وارد جهنم نمى شوم
حاج آقا حسین قمى در دوستى، بر رفاقت صحیح، فوق العاده پاى بند بود و رفیق را تا جایى دوست داشت که حدود اسلامى اجازه مى داد و هرگز حاضر نبود به خاطر دوستى، ضوابط شرعى را به هیچ مقدار و تحت هیچ عنوانى زیر پا بگذارد. بارها مى فرمود: «من تا درِ جهنم با رفیق هستم ولى به خاطر رفاقت داخل جهنم نمى شوم.([45])»!
وقف بالاسر حضرت(علیه السلام)
روزى آیت الله قمى در حالى که در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسین(علیه السلام)مشغول نماز جماعت بود، نماز خود را قطع کرد و اقتدا کنندگان نیز با تعجب نماز را ناتمام رها کرده، نزد آقا آمدند تا از علت این کار اطلاع پیدا کنند. حاج آقا حسین فرمود:
در هنگام خواندن نماز، متوجه شدم که کنار فرشى که روى آن ایستاده ام نوشته است: «وقف بالاسر حضرت(علیه السلام)!» سریعاً فرش را بردارید و سر جاى خود پهن کنید تا دوباره نماز را شروع کنم.([46])»
فراسوى فروتنى
روزى گروهى از برادران عرب زبان که به حرم امام حسین(علیه السلام) آمده بودند در نماز جماعت حاج آقا حسین قمى شرکت کردند. بعد از اتمام نماز به حضور آقا رسیدند و گفتند: ما به شما اقتدا کردیم در حالى که اطمینان به صحت قرائت شما نداشتیم، چون اصل زبان شما ایرانى است! حاج آقا حسین در پاسخ به آنان با تواضع و فروتنى فرمود: «من هم اینک نزد شما مى نشینم و حمد و سوره را قرائت مى کنم تا مطمئن شوید.([47])»
رحلت
پس از رحلت آیت الله العظمى سیدابوالحسن اصفهانى، که مرجعیت عامّه شیعه به آیت الله العظمى حاج آقا حسین قمى سپرده شد، ایشان از پذیرش و قبول این مسؤولیت سنگین بسیار ناراحت و غمگین گردید. لذا با خواندن نمازهاى حاجت و نماز جعفر طیّار از خداوند متعال درخواست مى کرد که مرگش زود فرا رسد.([48]) آیت الله سید محمدهادى میلانى(ره) که ارتباط نزدیکى با آن فقیه زاهد داشت در این باره مى گوید:
«به حرم سیّدالشهداء(علیه السلام) مشرف شدم، آقا بالاى سر مطهر نشسته بودند به من اشاره نموده، نزد ایشان رفتم و آقا اظهار داشتند: ریاست به من روى آورده و من مى ترسم به دینم لطمه بخورد! من دعا مى کنم شما آمین بگویید(یا بالعکس) (سپس فرمودند:) خدایا! اگر این ریاست به دین من مضر است، جان مرا بگیر! و آن قدر گریه کردند که زمین از آب دیده ایشان تر شد.([49])»
پس از آن، بیمارى سختى بر آقا عارض شد و ایشان احساس کرد که خداوند دعایش را اجابت کرده و لحظه ترک این دنیاى فانى فرا رسیده است. سرانجام ایشان دقایقى پس از طلوع آفتاب روز پنجشنبه 14 ربیع الاول 1366 ق. در 84 سالگى به دیار باقى شتافت و جهان اسلام را که چند ماهى به غم از دست دادن آیت الله العظمى سید ابوالحسن اصفهانى عزادار شده بود به فوت فرزانه اى دیگر داغدار ساخت.
جنازه مطهر مرحوم آیت الله العظمى قمى ابتدا در شهر بغداد با حضور مسلمانان و مؤمنان آن شهر تشییع و سپس آن را به شهر کربلا روانه ساختند. مردم کربلا با حضور وسیع و کم نظیر خود در تشییع جنازه وى ارادت و اخلاص گذشته خویش را بار دیگر به اثبات رساندند و پس از طواف آن پیکر پاک در حرم مطهر حضرت ابى عبدالله الحسین(علیه السلام)و اقامه نماز میت، با جنازه مطهر وى وداع کردند. با انتقال جنازه ایشان به نجف، مردم با شور و حماسه وصف ناشدنى، آن را بر دوش خود حمل کرده، راهى حرم مطهر حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام)شدند و پس از طواف، در مقبره شیخ الشریعه اصفهانى(واقع در صحن مطهر) به خاک سپردند.
از مرحوم حاج آقا حسین قمى فرزندان دانشمند و نوادگان فرهیخته اى به یادگار مانده است. آیت الله آقا موسى صدر نوه دخترى ایشان مى باشد.([50])
[1] - عنصر فضیلت و تقوا، عباس حاجیانى، ص13 فوائد الرضویه، شیخ عباس قمى، ص3.
[2] - اعیان الشیعه، سید محسن امین عاملى، ج6، ص169 نقباء البشر، آقا بزرگ تهرانى، ج2، ص653.
[3] - همان
[4] - همان مجله حوزه، ش 30، ص33.
[5] - عنصر فضیلت و تقوا، ص30
[6] - تاریخ قم، شیخ محمد حسین ناصر الشریعه، ص262.
[7] - گنجینه دانشوران، احمدرحیمى، ص152 الغدیر، علامّه عبدالحسین امینى، ج4، ص404.
[8] - حاج آقا حسین قمى (قامت قیام)، محمد باقر پورامینى، ص44 - 52.
[9] - نقباء البشر، ج2، ص654.
[10] - همان.
[11] - عنصر فضیلت و تقوا، ص16.
[12] - حاج آقا حسین قمى (قامت قیام)، ص57 - 59.
[13] - همان، ص61.
[14] - همان، ص62.
[15] - عنصر فضیلت و تقوى، ص36.
[16] - نقباء البشر، ج2، ص655 مجله نور علم، شماره اول، دوره دوم، ص95 معجم المؤلفین، عمر رضا کحاله، ج4، ص61.
[17] - تاریخ معاصر ایران، ص144 قیام گوهرشاد، سینا واحد، ص 20 تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکى، ج1، ص115.
[18] - نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج3، ص77.
[19] - تاریخ سیاسى معاصر ایران، سید جلال الدین مدنى، ج1، ص118.
[20] - قیام گوهرشاد، ص31.
[21] - همان، ص33.
[22] - تاریخ سیاسى معاصر ایران، ج1، ص119.
[23] - نهضت امام خمینى، ج3، ص40 - 46.
[24] - تاریخ بیست ساله ایران، ج4، ص19.
[25] - واقعه کشف حجاب، ص50.
[26] - قیام گوهرشاد، ص32.
[27] - تاریخ بیست ساله ایران، ج6، ص153.
[28] - صحیفه نور، ج1، ص268.
[29] - مجاهد شهید آیت الله حاج شیخ محمد تقى بافقى، محمد رازى، ص92.
[30] - واقعه کشف حجاب، ص190، سند شماره 91.
[31] - حاج آقا حسین قمى (قامت قیام) ص105.
[32] - مجله نور علم، شماره اول، سال دوم، ص84.
[33] - عنصر فضیلت و تقوا، ص43.
[34] - مجله سروش، ش91، ص88.
[35] - قیام گوهرشاد، ص161.
[36] - اسرار 2، مایس1941 او الحرب العراقیه الانگلیزیه، یونس بحرى، ص 14.
[37] - نهضت روحانیون ایران، على دوانى، ج2، ص162 ناگفته ها، شهید عراقى، ص19.
[38] - مجله نور علم، شماره اول، سال دوم، ص89.
[39] - ناگفته ها، ص22 نواب صفوى (سفیرسحر) ، سید على رضا سید کبارى، ص55.
[40] - نواب صفوى (سفیر سحر)، ص55.
[41] - حاج آقا حسین قمى (قامت قیام)، ص147.
[42] - عنصر فضیلت و تقوى، ص100.
[43] - اهمیت علم و تقوى در اسلام، سید محمد شیرازى، ص12.
[44] - یکصد داستان خواندنى، سید محمد شیرازى، ص18.
[45] - عنصر فضیلت و تقوا، ص80.
[46] - حاج آقا حسین قمى (قامت قیام)، ص164.
[47] - همان.
[48] - مجله نورعلم، شماره اول، سال دوم، ص90.
[49] - عنصر فضیلت و تقوا، ص35.
[50] - نقباء البشر، ج2، ص655.