سیّد محمّد صدرالدّین
(1192ـ1263ق.)
عنوان مقاله: نابغه فقاهت
نویسنده: سیّد حسن احمدى نژاد بلخى
زادگاه
آیت حق، سیّد صدرالدّین محمّد جبل عاملى، در حدود سال 1193ق. در روستایى از توابع جبل عامل لبنان، در یک خانواده روحانى و عالم پرور زاده شد.[1]
آسمان پرستاره تشیّع، با این مولود، بار دیگر نور باران گردید. در کوتاه ترین فرصت، آوازه نبوغ این کودک، جهان اسلام را فراگرفت. او در پنج سالگى از فراگیرى علوم مقدّماتى فارغ شد.
شجره سیّد صدرالدّین محمّد
سیّد محمّد بن سیّد صالح بن سیّد محمّد بن سیّد ابراهیم سیّد شرف الدّین بن سیّد زین العابدین بن سیّد نورالدّین بن سیّد على نورالدّین بن سیّد حسین بن سیّد محمّد بن سید حسین بن سیّد على بن سیّد محمّد بن سید ابى الحسن بن سیّد تاج الدّین عباس بن سید محمّد بن سیّد عبدالله بن سیّد احمد بن سید حمزة صغیر بن سیّد سعدالله بن سیّد حمزة کبیر بن سیّد محمّد ابى السعادات بن سید محمّد بن سیّد عبدالله بن سیّد محمّد بن سید ابى الحسن على بن سیّد عبدالله بن سیّد ابى الحسن محمّد المحدّث بن سیّد ابى الطیّب الطاهر بن سیّد حسین القطعى بن سید موسى ابى سبحه ابراهیم المرتضى بن امام موسى الکاظم (علیه السلام).[2]
القاب آل صدر
خاندان صدر در لبنان و عراق، از مشاهیر تشیّع محسوب مى شوند، در هر بره اى از تاریخ تشیّع، داراى عناوین و القاب مختلفى بوده اند که عبارتند از:
1. آل ابى سبحه.
2. آل حسین القطعى (قطیعى).
3. آل عبدالله.
4. آل ابى الحسن.
5. آل شرف الدّین و آل صدر[3]
نام و القاب سیّد
نام سیّد صدرالدّین جبل عاملى در کتاب هاى رجالى «محمّد» ذکر شده است و صدر یا صدرالدّین، از القاب معروف این خاندان است و به این لقب، شهرت یافته اند.[4]
اجداد سیّد محمّد صدرالدّین
1. آیت الله سیّد صالح کبیر (1122ـ1217ق.)
آیت الله سیّد صالح، فرزند سیّد محمّد کبیر، معروف به سیّد صالح کبیر موسوى عاملى مکّى، از نوادگان دخترى شیخ حرّ عاملى است که در سال 1122ق. در قریه «شحور» از توابع جبل عامل متولّد گردید. او در سال 1217ق. در سن 95 سالگى در جوار مرقد شریف امام على بن ابى طالب (علیه السلام) در نجف اشرف، وفات یافت.
وى از عالمان بزرگ شام و لبنان در عصر خود بود و ریاست مذهبى و مرجعیّت علمى حوزه تشیّع و پیروان مکتب علوى در لبنان و عراق، به وى منتهى مى شده است. او علوم مقدماتى را در زادگاه خود، نزد پدرش سیّد محمّد کبیر و دیگران به پایان رساند و آن گاه از محضر برخى از عالمان عصر، حجاز و عراق کسب دانش کرد. وى علاوه بر علوم منقول و معقول حوزوى، آشنایى کاملى نسبت به علوم غریبه داشت و با اسرار و فنون علوم متداول روز نیز آشنا بود.
قیام علیه بیداد
سید صالح کبیر، به خاطر دفاع از حیثیّت و کیان مسلمین و حراست از مرزهاى فکرى و فرهنگى تشیّع، دچار مصائب و سختى هایى شد. در سال 1197ق. مورد خشم یکى از عناصر پلید یهود، به نام احمد جزّار ـ که از عوامل نفوذى دولت هاى متعصّب و جاه طلبى چون عثمانى بود ـ قرار گرفت و همراه با تعداد کثیرى از عالمان نامدار لبنان به زندان افتاد و مدت ها در زندان به سر بردولى سرانجام سیّد و همراهان، با توسل به اهل بیت (علیهم السلام) و با قرائت دعاى معروف به «طائر رومى»، از زندان نجات یافت و بدین طریق، ناگزیر از لبنان به عراق مهاجرت کرد. پس از این حادثه، احمد جزّار به خانه سیّد و سایر عالمان هجوم برده، تمام کتاب ها و آثار خطى و قلمى ایشان را که بالغ بر چندین هزار جلد مى شد، از بین برد.[5]
فرزندان سیّد صالح کبیر
سید صالح کبیر، داراى پنج فرزند پسر و یک دختر بود. پسران وى عبارتند از:
1. سیّد ابوالحسن. 2. سیّد محمّدعلى. 3. سید صدرالدّین محمّد. 4. سیّد مهدى. 5. سید ابوالبرکات هبة الله.[6]
دختر او، همسر شیخ حسین آل محفوظ عاملى کاظمینى، یکى از عالمان بزرگ و از شاگردان سیّد محسن اعرجى و سیّد عبدالله شبّر بوده است.[7]
مادر مکرّمه سیّد
سید محمّد صدرالدّین، دختر شیخ على از نوادگان شیخ حسن، فرزند شهید ثانى بوده است.[8]
هجرت سیّد صالح از لبنان
احمد جزّار ـ که یکى از عوامل سرسپرده دولت عثمانى در جبل عامل بود ـ از گذشته هاى دور، کینه پیروان اهل بیت را در دل داشت. او تصمیم گرفت با قبیله على صغیر وائلى، نواحى شیعه نشین لبنان، یعنى جبل عامل را تصرّف نمایداز این رو با سپاهى مرکب از چرکسى ها، مراکشى ها و فلسطینى ها، از راه صور به نواحى جبل عامل حمله کرد. مردم به مقاومت پرداختند و سرانجام احمد جزّارشکست خورد و با خانواده خود، لبنان را به قصد شام ترک کردامّا پس از مدتى به لبنان بازگشت و در سال 1197ق. جبل عامل و نواحى آن را به تصرّف خود درآورد و به قتل عام مردم و ویران کردن مناطق شیعیان پرداخت و بسیارى از کتاب ها و کتابخانه ها را طعمه حریق ساخت به طورى که تا یک هفته سوخت تمام نانوایى هاى جبل عامل از کتاب هاى شیعیان آن دیار بود. وقتى شهر صور را به تصرّف خود درآورد، تا سه روز، شهر، اموال و نوامیس مردم مسلمان را در اختیار سپاه خود قرار داد و تعداد بسیارى را قتل عام کرد. وقتى به زادگاه سیّد صالح کبیر، یعنى قریه «شحور» رسید، از هیچ جنایتى کوتاهى نکردند. مردم نیز به رهبرى عالمان گروه هاى مقاومت تشکیل دادند و با مهاجمان به مبارزه پرداختند. مهاجمان، تعداد زیادى از عالمان را به شهادت رساندند و فرزند سید صالح، مرجع تقلید و پیشواى بزرگ عالم شیعه یعنى سیّد ابوالبرکات را دستگیر کرده و در برابر چشمان پدر به شهادت رساندند. از این رو، سیّد مجبور شد به همراه خانواده اش، زادگاه خویش را به قصد عراق ترک کند و بدین ترتیب، محمّد که کودکى پنج ساله بود، در سال 1197ق. به همراه پدر و خانواده اش به عراق مهاجرت کرد.[9]
دوران کودکى
خانواده سیّد محمّد صدرالدّین سال ها در کاظمین و نجف به سر بردند. سیّد محمّد هر چند کودک به نظر مى آمد و کمتر در محافل علمى عرض اندام مى نمود، ولى در همین سنین چشمه جوشانى از علم و ادب بو دو بیشتر از محضر پدر کسب علم ودانش مى کرد. سیّد محمّد صدر الدّین، در حدود سال 1205ق. یعنى در سن 12 یا 13 سالگى، به درجه اجتهاد رسید و نزد عالمان حوزه نجف، از احترام والایى برخوردار شد.
در این دوران سیّد بیشتر از سیّد مهدى بحرالعلوم که از فقهاى عصر خود بود، استفاده مى برد و در درس فقه وى شرکت مى کرد. سیّد نزد استاد از ارزش والایى برخوردار بود و استاد به مقام علمى و ادبى او اعتقاد داشت به طورى که استاد، قصیده معروف «درة الفقیة» و دیگر اشعار خود را به این شاگردش مى داد تا وى آنها را مورد نقد و ارزیابى قرار دهد.
سید صدرالدّین در سن 7 سالگى، بر کتاب «قطرالنّدى» که در موضوع ادبیات عرب است، شرحى نگاشت و نیز در دوازده سالگى رساله حجیة ظن را تألیف کرد. سیّد در این زمان، در درس اصول استاد اعظم آن روز حوزه، یعنى وحید بهبهانى شرکت مى کرد و با استاد خود در ابواب مختلف فقه و اصول بحث و گفت و گو مى کرد.
صاحب ریاض در سال 1210ق. به سیّد صدرالدّین اجازه روایت داد و در اجازه نامه اش تصریح کرد که سیّد قبل از بلوغ به درجه اجتهاد نایل آمده اشت.
سید صدرالدّین با برخى از علماى اهل سنّت در شهرهاى بغداد و کاظمین مناظراتى در باب امامت داشت و بارها مخالفین خود را وادار به تسلیم کرد که یکى از آنان، سیّد صبغة الله، دانشورى از اشاعره اهل سنّت بود.
مشایخ اجازه و اساتید سیّد
منابع رجالى، افراد زیر را از مشایخ اجازه سیّد برشمرده اند:
1. سیّد صالح کبیر، سیّد محمّد صدرالدّین.
2. سیّد مهدى بحرالعلوم (متوفاى 1231ق.)
3. سیّد على، معروف به صاحب ریاض (متوفاى 1228ق.)
4. سیّد محسن بن سیّد حسن اعرجى کاظمى، (متوفاى 1228ق.)
5. شیخ جعفر بن خضر بن کاشف الغطاء نجفى (متوفاى 1228ق.)
6. میرزا مهدى شهرستانى موسوى حائرى (متوفاى 1218ق.)
7. شیخ سلیمان بن معتوق عاملى (متوفاى 1227ق.)
8. شیخ حسین عشّارى (متوفاى 1213ق.)
9. شیخ موسى بن جعفر کاشف الغطاء (متوفاى 1243ق.)
10. وحید بهبهانى (متوفاى 1228ق.)
11. سیّد صبغة الله افندى حیدرى صفوى.[10]
شاگردان سیّد
از تعداد شاگردان سیّد اطلاع دقیقى در دست نیست امّا برخى از شاگردان بلندآوازه وى عبارتند از:
1. شیخ مرتضى انصارى، مؤلف کتاب هاى رسائل و مکاسب.
2. میرزا محمّدهاشم چهارسوقى اصفهانى.
3. سیّد محمّدباقر موسوى، مؤلف کتاب روضات الجنّات.
4. سیّد محمّد شفیع، مؤلف کتاب روضة البهیّة
5. شیخ سلیمان بن معتوق عاملى.
6. سیّد جواد عاملى، مؤلف کتاب مفتاح الکرامة.
7. آیت الله سیّد محمّدحسن شیرازى.[11]
8. سیّد جعفر بن محمّد اشرف طباطبایى.
9. شیخ محمّدحسن نجفى، مؤلف کتاب جواهر الکلام.
10. سیّد محمّدحسن بن محمّدتقى موسوى اصفهانى.
11. شیخ حسن بن شیخ جعفر نجفى.
12. حاج میرزا زین العابدین موسوى چهارسوقى.
13. سیّد عیسى بن محمّدعلى عاملى (برادرزاده سید).
14. شریف العلماء مازندرانى.
15. سیّد ابوالحسن هاید بن سیّد محمّدعلى(برادر زاده سیّد).[12]
سفرهاى سیّد صدرالدّین
علاّمه سیّد محمّد صدرالدّین عاملى، پس از سه دهه و اندى خوشه چینى از خرمن عالمان حوزه کهن نجف اشرف مى رفت که به عنوان جوان ترین مرجع دینى در عرصه فقاهت و سیاست قد برافرازد که ناجوانمردانه در معرض تهدید و سوء قصد مخالفان حوزه و مرجعیّت شیعى قرار گرفت به طورى که بارها مورد هجوم ناجوانمردانه واقع شد. از این رو، سیّد ناگزیر شد حوزه علمیه نجف را به قصد زیارت حرم هشتمین ستاره امامت ترک کند. از این رو،با خانواده اش وداع کرد و رهسپار خراسان شد.
سیّد در یکى از ماه هاى سال 1228ق. به مشهد رضوى مشرف شد. سیّد در جوار تربت جدّش، به سرودن قصیده رائیه اى که معروف به «الرحله» است، مشغول شد و وقایع هجرت امام از مدینه تا مرو و داستان شهادت وى را به نظم درآورد. این قصیده در 160 مصرع و به زبان عربى سروده شده است.
سید پس از وصول به کعبه مقصود، به سوى سرزمین تفتیده و کویرى یزد حرکت کرد و مى خواست از آن مسیر هر چه زودتر خود را به حوزه اصفهان و خویشاوندانش که در آنجا مقیم بودند، برساند. سیّد براى رفع خستگى، چند صباحى در یزد اقامت گزید. عالمان یزد به دیدار سیّد شتافتند و از وى تقاضا کردند تا در یزد اقامت کند. سیّد مدتى در این شهر ماندگار شد و با یکى از دختران پاکدامن این شهر ازدواج کرد.
سرانجام پس از مدّتى، سیّد وارد اصفهان گردید و مورد استقبال بزرگان و مردم دین دوست و هنرمند شهر قرار گرفت و آنان از علاّمه سیّد محمّد صدرالدّین خواستند که در این شهر بماند.
علاّمه صدرالدّین نیز ماندن در حوزه علمیه اصفهان را براى زندگى و تربیت طلاّب انتخاب نمود و پس از چندى خانواده وى نیز از نجف وارد اصفهان شدند. آیت الله سیّد محمّدباقر شفتى که از علماى نامدار شهر محسوب مى شد، منزلى در محله چهارسوق و یا بیدآباد اصفهان براى علاّمه سیّد صدرالدّین خرید و حاج رسول بادکوبه اى ـ که از مهاجرین آن دیار بود ـ با همکارى مردم محله، مسجدى در جوار منزل سیّد بنا کرد تا وى در آن به اقامه جماعت بپردازد. این مسجد، اکنون به نام مسجد نور حاج رسولى ها معروف است، آیت الله صدرالدّین تا حدود هفتاد سالگى ـ یعنى تا سال 1262ق. ـ در اصفهان مشغول تدریس، تحقیق و خدمت بود.[13]
منزلت علمى سیّد از منظر بزرگان
سید محمّدباقر موسوى درباره سیّد صدرالدّین چنین نوشته است:
«سید صدرالدّین عاملى، از افاضل علماى وقت در فقه، اصول، حدیث، ادبیات، عروض و شعر بود. در تقریر و نحوه نگارش، زبردست بودداراى سرشت پاک و بصیرت کاملى بودشاعرى شیرین بیان بود. از ایشان، آثار بسیار ارزشمندى مانده که آثار وى علوّ مقام و مرتبت علمى بلند ایشان را مى رسانددر علوم روایى و حدیثى مهارت کامل داشت و در علم رجال، صاحب بصیرت بوددر فقه، ید طولایى داشت و در علوم عربى نیز سرآمد روزگار بود که نگارنده را یاراى وصف او نیست[14]».
آیت الله سیّد حسن صدر جبل عاملى چنین نوشته است:
«سید صدرالدّین عاملى، عالمى کامل و عامل بود که هرگز گرد هواى نفس نگشت و از ملامت سرزنش کنندگان نهراسیدآمر به معروف و ناهى از منکر بود. خود اقامه حدود مى کرداز زاهدان وارسته و گسسته از دنیا بودبه طورى که از حلال دنیا به کمتر از آن اکتفا نمودمیراثى غیر از کتاب باقى نگذاشت. سیّد نه زمین داشت، نه منزل و نه باغى در حالى که عیال زیادى داشت. وضعیّت معیشت و زندگى سیّد در نجف و اصفهان تغییر نکردنه از حیث خوراک و نه لباس[15]
شیخ محمّد حرزالدّین چنین نگاشته است:
«سید والامقام به ایران هجرت نمود و مدت مدیدى در اصفهان ماندگار شد. وى در اصفهان تدریس مى کرد و بزرگان در حلقه درس وى شرکت مى کردند. او از جاه و منزلت بالایى برخوردار بود. بزرگانى از ایشان نقل حدیث نمودنددر حالى به نجف بازگشت که از فقها، علما و محققان محسوب مى شد و احاطه کامل در حدیث و کلام داشت. او ادیب و شاعر زبردستى بود. ایشان قصائدى در وصف امیرمؤمنان (علیه السلام)سرودند[16]».
میرزا محمّدعلى مدرّس تبریزى درباره سیّد چنین نوشته است:
«آیت الله سیّد صدرالدّین از اکابر فقهاى شیعه و علماى امامیه مى باشد که در فقه و اصول و حدیث و رجال و فنون ادب و عروض و دیگر علوم متداوله، از افاضل علماى وقت خود بودعلاوه بر مراتب علمیه، قریحه شعرى صافى هم داشت در ایّام صِغَر، غالباً در حوزه درس سیّد مهدى بحرالعلوم حاضر مى شد...[17]».
شیخ عباس قمى، سیّد را چنین توصیف مى کند:
«علاّمه صدرالدّین عاملى از فقهاى بزرگ و از علماى سترک و افضل از متأخرین بوددر استنباط و استخراج، بى نظیر بوداز نوادر قرن و یادگار سلف صالح بودند و از حیث حسب و نسب، در اعلا درجه بزرگى قرار داشتند[18]
سید محسن امین این گونه نوشته است:
«وى در نجف به تحصیل علوم پرداخت و در کاظمین از محضر استاد شیخ جعفر کبیر استفاده کرد و به دامادى ایشان افتخار یافت در محضر صاحب مفتاح الکرامه و شیخ سلیمان بن معتوق عاملى و سیّد محسن اعرجى نقل حدیث نمود و از آنان اجازه روایت گرفت. مشایخ اجازه ایشان از حیث سند به ده نفر بیشتر مى رسید که از آن جمله از پدرش و از جدش و از شیخ محمّدحسن حر عاملى، صاحب وسائل، نقل روایت مى کرد. سیّد در پیشگاه علما و فضلا و ارباب دانش (امامیه و عامّه)، عزیز و محترم بود[19]».
ویژگى هاى علمى سیّد
مؤلف تکملة امل الآمل مى نویسد:
«شیخ جابر کاظمى که از ستارگان ادب و شعر محسوب مى شود، درباره عظمت علمى سیّد صدر گفته است: سیّد صدرالدّین، در باب منزلت شعر و ادب، بالاتر از سیّد رضى (مؤلف نهج البلاغه) بوده است».[20]
سید احمد بن سیّد حیدر حسینى از عالمان کاظمین گفته است:
«سید صدرالدّین، در روزگارى که همراه خانواده خود در بغداد حضور داشت، در درس یکى از علماى بزرگ اهل سنّت به نام سیّد صبغة الله حاضر مى شد و درباره امامت و... مناظراتى با وى داشت به طورى که استاد اهل سنّت، از مناظره با سید عاجز گردید. از این رو، عرصه را بر سیّد تنگ کردندو بارها وى را مورد سوء قصد و اهانت قرار دادند تا او ناگزیر شد صحنه را ترک گوید.»
شیخ صادق بن محسن اعسم نجفى گفته است:
«هرگاه سیّد صدرالدّین بر شیخ محمّدحسن، صاحب جواهر و شیخ حسن، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء در نجف وارد مى شد، آنان با تمام قامت جلوى پاى سیّد بر مى خاستند و جلو او دو زانو، مثل شاگرد، مى نشستند و حال آن که آن دو از استادان درجه اوّل حوزه علمیه نجف اشرف محسوب مى شدند.
در کتاب تکمله چنین آمده است:
روزى شاگردان صاحب جواهر، دور استاد خود حلقه زده بودند که آیت الله سیّد صدرالدّین جبل عاملى وارد شدهمین که شیخ، سیماى نورانى سیّد را ملاحظه کرد، از جا بلند شد و به استقبال وى شتاف تشانه هاى بستر سیّد را گرفته، در جایگاه خود نشاند و خود نیز مانند شاگردان در برابر سیّد زانو زد. در خلال گفت و گوهاى علمى، سخن از اختلاف آراى فقها به میان آمد که سیّد رشته کلام را به دست گرفت تا رسید به طبقات فقها و آن چنان موضوع مورد بحث را تبین کرد که شنوندگان متحیّر شدند و بعد صاحب جوابى فرمود: «عجیب جواهر گهر بارى از کام سیّد فرو افتادسبحان الله سبحان الله از این ذهن جوّال و فکر سیّال. به خدا سوگند این سیّد از عجائب روزگار است بایسته است فقهاى ما خود را براى خوشه چینى از خرمن دانش سیّد آماده سازند[21]».
شاگردان سیّد
بدون تردید سیّد در نجف و کربلا هم تدریس داشته است و شاگردان نامدارى را تربیت کرده است امّا اغلب تدریس وى در حوزه علمیه اصفهان بوده است. برخى از شاگردان سیّد عبارتند از:
1. شیخ مرتضى انصارى.
2. سیّد محمّدباقر شفتى، معروف به حجت الاسلام شفتى اصفهانى.
3. سیّد محمّدباقر موسوى، مؤلف روضات الجنّات.
4. سیّد محمّد شفیع، برادر مؤلف روضات الجنّات.
5. آقا میرزا محمدباقر چهارسوقى اصفهانى.
6. سیّد جعفر، فرزند محمّد اشرف طباطبایى.
7. شیخ محمّدحسن نجفى، فرزند صاحب جواهر الکلام.
8. سیّد محمّدحسن، فرزند سیّد محمّدتقى موسوى اصفهانى.
9. شیخ حسن، فرزند شیخ جعفر نجفى.[22]
بازگشت به نجف
سید در یکى از شب ها، در عالم خواب، به حضور امام على بن ابى طالب (علیه السلام) رسید. حضرت خطاب به سیّد فرمود:
«یا صدر، انت فى ضیافتى فى النّجف فرزندم در همین نزدیکى ها بر سر تربتم میهمان من خواهى بود.»
سید دریافت که هجرت از این جهان نزدیک شده است و باید آماده رفتن باشداز این رو تصمیم گرفت تا هر چه زودتر با اصفهان و حوزویان این شهر وداع گفته، خود را به سرزمین نجف برساند. از این جهت، در اواخر شوال 1263 ق. اصفهان را ترک کرد و به شهر کاظمین رفت و چند ماهى در جوار مرقد مبارک اجداد خود اقامت گزید و بعد به کربلا و سرانجام به نجف اشرف رفت.
سید در نجف، در منزل برادرش، سیّد ابوالحسن ساکن شد و پس از یک سال و چند ماه، سرانجام در 14 محرم الحرام 1263ق. به جهان ابدى شتافت.[23]
ویژگى هاى اخلاقى سیّد
سید محمّد صدرالدّین در ساده زیستى، تقوا و حسن معاشرت، کم نظیر بود. شیخ عبدالعالى اصفهانى نجفى، چنین نقل کرده است:
«شبى از شب هاى ماه مبارک رمضان، در حرم امیر مؤمنان بودم که آیت الله صدر وارد شدپس از اتمام ادعیه و زیارات مخصوص، پشت ضریح مقدّس قرار گرفت شروع کرد به قرائت دعاى سحرى که راوى آن ابوحمزه ثمالى است تا رسید به این جمله: «الهى لاتودّبنى بعقوبتک» این جمله را آن قدر تکرار کرد که از حال رفت و بى هوش گردید و زائرین و خادمان وى را از حرم به بیرون منتقل کردند.»
سید معمولاً قبل از اذان وارد حرم مى شود و بسیار اشک مى ریخت بارها شنیده شده که درحال راز و نیاز، این بیت را زمزمه مى کرد:
اضاک اضاک لا جنّات عدن *** و هل عدن تطیب بلا رضاک
خداى من! ارباب من! من تنها رضایت تو را مى خواهم نه بهشت عدن را. آیا بر فرض ورود به بهشت، عدن، بى روى تو، چه ارزشى مى تواند داشته باشد.[24]
کرامات سیّد
سید در حوزه اصفهان علاوه بر تدریس و مرجعیّت، بر کرسى قضاوت نیز تکیه زده بود و حکم خدا را نسبت به مجرمین اجرا مى کرد. اصفهان با آمدن سیّد آرامش و سکون یافته بودبه طورى که کسى از خلاف کاران و سارقان، جرئت انجام عمل خلافى را نداشتندزیرا سیّد اجراى حدود مى کرد و متخلّف را به جزاى اعمالش مى رساندبه طورى که متخلّفان از خادم وى هم مى ترسیدند.
یکى از کرامات سیّد این است که یک بار در اصفهان مجلس عزادارى براى امام حسین (علیه السلام)برقرار شد که سیّد و جماعتى از اعیان و اشراف نیز در آن مجلس حضور داشتنددر همین وقت، یکى از شاهزادگان جوان وارد شددر حالى که ریشش را تراشیده بود. سیّد نگاهى به صورت او انداخته، گفت:
«حَلْقُ اللحیة من شعار المجوس و صار من عمل اهل الخلاف تراشیدن ریش، از نشانه هاى مجوسیان است و الگویى براى اهل خلاف شده است».
مجلس در سکوت محض فرو رفته بود و نفس ها در سینه حبس شده بودکسى در برابر سیدجرأت سخن گفتن و دفاع از عمل خلاف شاهزاده را نداشت محفل در بن بست عجیبى گرفتار شده بود. سیّد با خود مى گفت: مجلسى که براى عزادارى امام شهدا منعقد شده، مى ترسم که سقف بر سر همه فرو ریزدناگاه صاحب مجلس از واعظ تقاضا کرد تا منبر برود. تمام وجود سیّد را خشم فرا گرفته بود. وقتى واعظ بر فراز منبر قرار گرفت، سیّد از جا بلند شد و از مجلس بیرون رفت و ناگهان سقف فرو افتاد و جمعى مجروح و مصدوم شدند.[25]
آثار صدرالدّین
صدرالدّین از فقیهان زبردستى است که در نویسندگى چیره دست بوده است. آثار سیّد عبارتند از:
1. شرح قطرالنّدى فى النحو شیخ ابوعبدالله انصارى.
2. رسالة فى حجیة الظن.
3. تعلیقة على منتهى المقال.
4. قرة العین فى النحو.
5. منظومة فى الرضاع.
6. حاشیه بر کتاب تسهیل ابن مالک.
7. حواشى بر کتاب منتهى الآمال من کلام مغنى اللبیب شیخ احمد معروف به حلبى.
8. اسرة العترة (فقه استدلالى).
9. القسطاس المستقیم.
10. المستطرفات (فقه).
11. رسالة فى مسائل ذى الرأسین.
12. رساله اى در احوال محمّد بن ابى عمیر.
13. رسالة فى شرح مقبوله عمر بن حنظله.
14. قوت لا یموت (رساله عملیه فارسى).
15. و المجال فى الرجال.
16. تعلیقة على نقد الرجال سیّد مصطفى تفریشى.
17. قصائد و اشعار عربى.
شب وصال
مؤلف کتاب روضات الجنات که شاگرد و از دوستان علاّمه سید صدرالدّین بود، مى نویسد:
«سید محبّت عجیبى نسبت به من و تألیفاتم داشت به گونه اى که برخى از نوشته هاى مرا مطالعه و بررسى مى کرد. او همواره از خداوند مى خواست که شهادت نصیبش شود و در حرم حضرت على (علیه السلام) به خاک سپرده شود. »
او همچنین از قول نوه آیت الله صدر ـ سید محمّد فرزند سیّد ابوالحسن چنین نقل مى کند: «شب آخر حیات جدّم، در محضر وى بودم. او لحظه اى غافل از ذکر حضرت حق نبود. پاسى از شب گذشته بود و جمعى از خویشاوندان اطراف وى حلقه زده بودیم که ناگاه آقا فرمود: بروید بخوابید. همه رفتندفقط من ماندم مشغول مطالعه کتابى شدم. آقا فرمود: چه مى خوانى؟ گفتم: شرح ابن ناظم بر الفیه ابن مالک را. گفت: کدام قسمت را؟ عرض کردم: بحث «الف و لام» را. گفت: ابن مالک مى گوید:
«ال حرف تعریف او اللام فقط
کالطرس ذى الحظ الملیح و النفط»ولى من مى گویم:
«ال هى للتعریف لا اللام فقط *** کالطرس...»
آن گاه تفاوت این دو بیت را از من پرسید و بعد متوجه شدم که آقا مى خواهد بگوید که لحظه اى مرا تنها بگذارید. از این رو، از اتاق خارج شدم و در گوشه اى نشسته، مشغول نگارش تفاوت هاى دو بیت مذکور شدم که ناگهان صداى حزینى به گوشم رسید. گوش دادم صداى آقا بود که مى گفت: لا اله إلاّ الله، محمّد رسول الله... . فهمیدم که لحظات وداع و سکرات مرگ آیت حق، سید صدرالدّین است با سرعت به پدرم خبر دادم و با هم وارد اتاق سیّد شدیم. آقا، رو به سمت قبله نموده بود و منتظر جان دادن به صاحب جان بود و بعد در یک چشم بر هم زدن، سیّد صدرالدّین، براى همیشه جهان را وداع گفت. پاسى از شب بود که درب حیاط کوبیده شد. رفتم درب را باز کنم دیدم مرد بزرگوارى پشت در ایستاده است. براى اوّلین بارى بود که وى را زیارت کردم. او گفت: سید صدرالدّین به دیدار حق شتافت و از این ویرانه زندان پر گشود. گفتم: آرى. گفت: در یکى از حجره هاى صحن شریف مرتضوى، نزدیک باب الفرج، قبرى آماده است تعجب کردم و دیگر آن مرد را ندیدم!»
سرانجام آیت الله سیّد صدرالدّین، نابغه قرن در شب 14 محرم الحرام 1263ق. به جهان ابدى سفر کرد و فرداى آن روز، تشییع بزرگى صورت گرفت و بر پیکر سیّد، شیخ محمّدعلى، فرزند شیخ جعفر کاشف الغطاء نماز گزارد و در زاویه غربى صحن امام على (علیه السلام) معروف به باب السلطان، به خاک سپرده شد.
فرزندان سیّد
علاّمه سیّد صدرالدّین عاملى، همسرانى اختیار نموده و صاحب فرزندان زیادى بود. اوّلین همسر وى، دختر استاد بزرگوارش شیخ اکبر کاشف الغطاء بود که در نجف تشکیل خانواده داد و از این بانو، صاحب یک فرزند پسر و چهار دختر شد که عبارتند از:
1. آیت الله سیّد محمّدعلى معروف به آقا مجتهد.
2. همسر ملاّ محمّدصالح جویبارى.
3. همسر حاج شیخ محمّدباقر نجفى.
4. همسر آقا میرزا محمّدهاشم چهارسوقى.
5. همسر میرزا محمّدتقى حسین آبادى.
دومین همسر وى، دختر سیّد ابوالحسن خوشمزه اصفهانى بود. همسر سوم سیّد، اهل یزد بود.
دیگر فرزندان سیّد عبارتند از:
1. سیّد اسماعیل
2. سیّد ابوالحسن
3. سیّد حسین.
4. سیّد ابوجعفر.
5. همسر شیخ عبدالهادى قاضى.
6. همسر شیخ محمّدشریف دزفولى.
[1]. روضات الجنات، محمدباقر خوانسارى، ج 4، ص126.
[2]. نقباءالبشر، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج2، ص668.
[3]. همان، ص 669 مکارم الآثار، معلّم حبیبآبادى، ج 1، ص 8ـ9.
[4]. روضات الجنّات، ج 4، ص 126.
[5]. تاریخ اجتماعى اصفهان، ج 1، ص 222ـ223 روضات الجنات، ج 4، ص 126.
[6]. منتهى الآمال ج 2، ص 41.
[7]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج 1، ص 224.
[8]. روضات الجنّات، ج 4، ص 126.
[9]. تکملة أمل الامال، ص 43.
[10]. تکمله، ص 243ـ244 نقباءالبشر، ج 2، ص 67 روضات الجنات، ج 4، ص 127.
[11]. اعیان الشیعه، ج 9، ص 372 نقباءالبشر، ج 2، ص 67 منتهى الآمال، ج 2، ص 411 فوائد الرضویه، ص 215.
[12]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج 1، ص 229 و 242 اختران تابناک یا کشف الکواکب، ص 267.
[13]. تکملة امل الامل، ص 237.
[14]. روضات الجنات، ج 4، ص 126.
[15]. تکملة امل الآمل، ص 24.
[16]. معارف الرجال، ج 2، ص 328 و 329.
[17]. ریحانةالادب، ج 3 ص 429.
[18]. منتهى الآمال، ج 2، ص 410.
[19]. اعیان الشیعه، ج 9، ص 372.
[20]. روضات الجنات، ج 4، ص 127.
[21]. تکمله امل الآمل، ص 236و237.
[22]. تاریخ علمى و اجتماعى اصفهان، ج 1، ص 239.
[23]. تکملة امل الآمل، ص 24.
[24]. همان، ص 239ـ240.
[25]. منتهى الآمال، ج 2، ص 412 تکملة املالآمل، ص 239ـ240.