سید ابراهیم قزوینى
(1264 ـ 1214ق)
عنوان مقاله: صاحب ضوابط
نویسنده: عبدالکریم پاک نیا
سید ابراهیم فرزند سید محمد باقر قزوینى[1]در 1214ق در قزوین به دنیا آمد. وى همراه پدرش به کرمانشاه رفت و دروس مقدمات را در نزد اساتید آن دیار آموخت. آنگاه از پدر وداع کرد و به حوزه علمیه کربلا روى آورد. خلوص، توکل، تلاش و پشتکار در عرصه تحصیل وى را نزد اساتید ممتاز آن حوزه به مقامات عالى رسانید تا حدّى که بعد از استادش شریف العلماء مازندرانى، مدرس عالى حوزه علمیه کربلا گردید و باشکوهترین جلسه تدریس خارج فقه و اصول را در حوزه کربلا و در مؤسسه حسن خان سردار تشکیل داد.[2]
اساتید
مشهورترین اساتید وى در حوزه کربلا عبارتند از:
1ـ شریف العلماء مازندرانى: وى شاگردان بسیارى پرورش داد و به جهان تشیع تقدیم کرد. شریف العلماء استاد عالمان دینى و مراجع بزرگى همچون شیخ مرتضى انصارى است.[3]
2ـ شیخ موسى: فرزند جعفر کاشف الغطاء و استاد فقه نویسنده ضوابط است.
3ـ سید محمد مجاهد طباطبائى: عالمى جهادگر و فقیهى فداکار بود که در سال 1180ق در کربلا دیده به جهان گشود. وى از محضر پدر بزرگوارش سید على طباطبایى و علامه سید محمّدمهدى بحرالعلوم بیشترین بهره هاى علمى برد و به افتخار دامادى علامه سید مهدى بحرالعلوم درآمد. شریف العلماء مازندرانى، ملاّ محمد صالح برغانى و سید ابراهیم موسوى قزوینى صاحب ضوابط از شاگردان معروف وى بودند. جهاد وى در جنگ با روسهاى متجاوز در دوران فتحعلى شاه قاجار معروف است.[4]
تدریس
حلقه درسى صاحب ضوابط در حوزه علمیه کربلا چنان گسترش یافته بود که هفتصد تا هزار دانش پژوه معارف اهل بیت(علیهم السلام) هر روز در مدرسه سردار حسن خان ـ متصل به صحن مبارک حضرت سید الشهدا(علیه السلام) ـ حاضر مى شدند. گاهى اوقات علاوه بر مسجد، صحن مدرسه و مدرس ها نیز از دانش اندوزان مشتاق پر مى ,,,شد. در میان این جمع از طلاب عادى تا مجتهد حضور مى یافتند که بعدها هریک در منطقه خود به عنوان فقیه جامع شرایط و مرجع مردم به خدمتگزارى مشغول شدند. محمد طاهر تنکابنى مى نویسد:
«این فقیر نیز سنواتى در محضر ایشان تلمّذ مى ,,,نمودم و در علوم نقلیه از فقه و اصول و رجال استنادم به آن جناب است»[5]
صاحب ضوابط روزانه دو درس تدریس مى کرد درس اصول که ثمره آن کتاب نتائج الافکار شد و درس خارج فقه بود که بر محوریت کتاب شرایع الاحکام ارائه مى کرد و نتیجه اش کتاب دلائل الاحکام در شرح شرایع الاسلام گردید. او از شاگردانش تقاضا مى کرد هر مطلب جدیدى که به ذهنشان مى آید را بى محابا بیان و هر دلیل مخالف یا ردیّه اى دارند ابراز نماید.[6]مى گویند: صاحب ضوابط شصت بار قوانین الاصول میرزاى قمى را تدریس کرده بود.[7]
تالیفات و آثار
1ـ نتائج الافکار: در موضوع علم اصول است و شرحهاى متعددى دارد. آقا بزرگ تهرانى حدود ده شرح را که اکثراً شاگردان مصنّف نوشته اند، فهرست کرده است.[8] کتاب یکصد و پنجاه فصل در ایّام هجرت به سامرا نوشته شده است
[9] 2ـ دلائل احکام الفقه در شرح شرایع الاسلام: از اول طهارت تا حدود دیات و قصاص را بحث کرده است. این کتاب فروعات فقهى بسیارى دارد که در سایر کتب فقهیه به ندرت دیده مى شوند.
3ـ ضوابط الاصول: مشهورترین اثر اوست. آن را در مکه مکرمه و در طول دو ماه به خط خویش نوشته و در هر صفحه اولین و آخرین حرف یکى است. در تسلط او بر مطالب علم اصول همین بس که تمام بحثهاى اصول را در مدت کوتاه دوماه چنان تحریر کرد که کتابش مورد توجه محافل علمى قرار گرفت. ضوابط الاصول در سال 207ق1 به صورت چاپ سنگى منتشر و در ایران در سال 1271ق دوباره به چاپ رسید.[10]
4ـ راسله در حجیّت ظن
5ـ رساله فارسیه در طهاره و صوم و صلوة[11]
6ـ رساله در طهارت و صلوة
7ـ رساله در مناسک حج
8ـ رساله در حرمت غیبت و فروع آن. وى مستثنیات غیبت را هم در آن بررسى کرده است.[12]
9ـ رساله در نماز جمعه
10ـ قواعد فقهیه که شامل پانصد قاعده است.[13]
11ـ الرسالة الرضاعیه[14]
12ـ زینة المتقین[15] فى احکام فروع الدین
13ـ الفقه الاستدلالى[16]
14ـ کتاب القضاء: این اثر را در زمانى که به تازگى تدریس را آغاز کرده و حدود سیصد نفر شاگرد داشت، بر اثر یک رؤیاى صادقه تألیف نمود. او آن شب جده اش حضرت فاطمه زهرا(س) را زیارت کرد و حضرت در عالم رؤیا به وى قلم و دواتى عطا فرمود و سفارش کرد که فرزندم فقه بنویس! او نیز با این اشاره و ترغیب و تشویق استادش سید محمد مجاهد دست به قلم برد و کتاب قضا را مستقلا تصنیف کرد.[17]
15ـ رساله فارسى: هنگامى که شیعیان بسیارى از ایران و جاهاى دیگر از وى تقاضاى رساله کردند، ایشان نمى پذیرفت اما بعد از اصرار مردم استخاره کرد و رساله عملیّه نوشت و بعداً به فارسى برگرداند.
16ـ رسالة فى الصلوة[18]
شاگردان
1ـ حسین بن محمد اردکانى حائرى (فاضل اردکانى): وى از مراجع عظام تقلید و استاد میرزا محمد تقى شیرازى، سید محمد اصفهانى، سید حسن کشمیرى و میرزا مهدى شیرازى و داراى تالیفاتى در طهارت، صلات و متاجر در سال 1302ق در کربلا از دنیا رفت و در مقبره استادش صاحب ضوابط به خاک سپرده شد.[19]
2ـ علاّمه سید حسین ترک (شرح حال وى در چند صفحه در ضمن زندگى نامه شاگردش میرزا حبیب الله خویى در همین جلد آمده است): او از مراجع بزرگ نجف بعد ار شیخ بود که در سال 1299ق رحلت کرد. وى از شاگردان صاحب فصول، شریف العلماء مازندرانى، صاحب ضوابط و شیخ انصارى است. آن بزرگوار داراى محاسن اخلاقى، عزت نفس، علو همت و حافظه قوى بود. استاد مطهرى در مقام معنوى وى داستان معروفى را نقل کرده است.
3ـ شیخ زین العابدین مازندرانى بارفروش4ـ حاج ملاّ على کنى[20]
5ـ شیخ عبدالحسین طهرانى (شیخ العراقین)
6ـ شیخ مهدى کجورى: وى در شیراز بود.
7ـ سید محمدباقر خوانسارى: نویسنده روضات الجنات
8ـ نجم الشریعه سید ابوالحسن تنکابنى قزوینى9ـ میرزا محمد تنکابنى: نویسنده قصص العلماست. وى کتاب خود را با شرح حال استادش سید ابراهیم قزوینى آغاز مى کند.
10ـ شیخ محمد طاهر گیلانى[21]
11ـ سید اسدالله فرزند حجت الاسلام سید محمد باقر شفتى اصفهانى12ـ حاج محمد کریم مجتهد لاهیجى13ـ ملاعلى محمد ترک14ـ میرزا محمد حسین ساروى15ـ آقا میرزا صالح عرب16ـ آمیرزا رضا دامغانى[22]
17ـ ملاّ محمد صادق ترک18ـ آقا جمال محلاتى[23]
19ـ میرزا ابوتراب (میرزا آقا قزوینى حائرى):
تا سال 1292ق زنده بود. وى درسهاى خارج فقه قضاء استادش صاحب ضوابط را در دو مجلد و به زبان عربى تقریر کرد و در سال 1255ق به اتمام رساند. تقریرات بیع او را نیز در سال 1260ق کامل نمود. شرح منظومه بحرالعلوم نیز از آثار اوست.[24]
20ـ میرزا ابوالقاسم کلانتر: وى متوفاى سال 1292ق و از مقرّرین درس شیخ انصارى(رحمه الله) نیز بود.[25]
خدمات اجتماعى
برخى توفیقات وى در سامان دادن فعالیت هاى اجتماعى و عمرانى عبارت است از:
1 ـ بازسازى حرم و تذهیب ایوان صحن حضرت عباس(علیه السلام) که با مساعدت برخى از یارانش انجام شد.[26]
2 ـ بازسازى قبه هاى حرم حضرت مسلم بن عقیل و هانى بن عروه و پاک سازى نهر حرم امام حسین(علیه السلام).[27]
3 ـ حل و فصل مخاصمات، اقامه نماز جماعت و ایراد موعظه و خطابه براى عموم مردم.[28]
4 ـ ایجاد حصار براى شهر سامرا و تعمیر حرم عسکریین توسط میرزا خلیل تهرانى.[29]
5 ـ ترغیب و تشویق طلاّب با استعداد به تمرکز و ترقّى در تحصیل علوم دینى و معارف الهى: خوانسارى مى نویسد: «او راضى نمى شد که طلاب درسخوان به شهرهاى دیگر بروند و بى سواد بمانند و در دیار عجم سکنى گزینند، حتى به من فرمود: ماندگارى تو در دیار عجم حرام است.
6 ـ رسیدگى به فقرا و مستمندان: چون مورد اعتماد شیعیان هند و مرجع تقلید آنان محسوب مى شد، سالانه مبالغ فراوانى از موقوفات و وجوهات شرعى به دستش مى رسید و آنرا در مصارف خیریه به کارمى گرفت.[30]
درسهایى از زندگى
علامه سید ابراهیم قزوینى، در عرصه اخلاق سرآمد بود. نمونه هایى را مرور مى کنیم.
1ـ ساده زیستى: میرزا محمد تنکابنى از نزدیکان وى مى نویسد:
«او ساده زیستى را در متن زندگى اش قرار داده بود با اینکه از هند و عربستان و ایران مبالغ فراوانى از وجوهات شرعیه به دستش مى رسید امّا آن استاد فرزانه با قناعت و نهایت سادگى زندگى مى کرد و هرگز براى خود ثروتى جمع نکرد.»
2ـ بى اعتنایى به شاهزاده: هنگامى که ضیاء السلطنه ـ یکى از دختران فتح على شاه قاجار که در مال و جمال و کمال مشهور بود ـ شخصى را به نزد صاحب ضوابط فرستاده و پیشنهاد ازدواج داد، سید نپذیرفت و پاسخ داد: زندگى ساده ما طلاب و روحانیون با زندگى اشرافى شما شاهزاده هرگز سازگار نیست. شاهزاده پیام داد: من تمام مخارج زندگى تو و همسر و فرزندت را مى پذیرم. صاحب ضوابط گفت: من با این همسر وفرزندانم در روزهاى سختى و فقر و سادگى زندگى کرده ام و لازمه زندگى با شما این است که از اینها چشم بپوشم و به شما توجه کنم و این نهایت بى انصافى و امرى قبیح است! وقتى ضیاءالسلطنه باز هم اصرار کرد و گفت: من نمى خواهم تو از زن و فرزندت جدا شوى و با من زندگى کنى، فقط مى خواهم یکى از همسران شما به حساب آیم و همین افتخار برایم کافى است، باز نپذیرفت و قاطعانه جواب رد داد.[31]
3ـ فرجام اهانت استاد:
در یکى از خاطرات صاحب ضوابط آمده است: روزى از شاگردانش با او به مباحثه و محاجّه پرداخت. استاد در پاسخ هر چقدر تلاش کرد، شاگرد انکار نمود و در اشکال خود پافشارى کرد تا اینکه صاحب ضوابط گفت: سخن شما خارج از بحث و نامربوط است و شاگرد بدون ملاحظه مقام استاد با جسارت تمام گفت: نامربوط مى شنوم! بعد از این اهانت استاد حرفى نزد و سکوت کرد. امّا شاگرد بعد از رسیدن به منزل، دچار کمر دردى شد که تا آخر عمر او را آزار مى داد.[32]
4ـ درسى دیگر:
یکى از شاگردان صاحب ضوابط در کربلابرخى از اشرار را جمع کرد و مجلس درسى ترتیب داد و چون نیروهایى را که در اطراف خود جمع کرده بود، صاحب ضوابط را هم مجبور کرد که به درس او بیاید. امّا ایشان به بهانه زیارت کاظمین از شهر بیرون رفت. در مدت اندکى حکومت مرکزى از بغداد به شهر کربلا هجوم آورد و عده اى را اسیر کرد که از جمله آنها همان شاگرد بود. هنگامى که دستور قتل آنان را صادر کردند، او دست به دامن استادش شد و پوزش خواست. استاد هم با پرداخت مبلغى او را آزاد نمود.[33]
تسلط به ادبیات
از دیگر امتیازات صاحب ضوابط تبحر در انشاء نامه ها و مقالات و تسلط به خوشنویسى در رشته نسخ و شکسته نستعلیق است. نویسنده روضات الجنات برخى از نامه هاى پربار وى را منتشر کرده است.[34]
از منظر بزرگان
1ـ میرزا محمد تنکابنى:
«استاد این خاکسار، شهره هر دیار، وحید امصار و اعصار، و در علم فقه و اصول و رجال نادر روزگار و در تدریس گوى سبق از مدرسین عالى مقدار بوده، عَلَم تدقیق و منار تحقیق و طود فقاهت، درسش براى متوسط و مستفید و مفید، که هریک به فراخور احوال از درس او بهره مند بوده اند.»[35]
2ـ نویسنده روضات الجنات:
«او از برجستگان علما و عزیزترین فضلاى عصر ماست. من در فضل و دانش و تحریر و زیبایى بیان نظیرش را ندیدام. مکارم اخلاق، صفات پسندیده، احاطه به مسائل علم اصول، اتقان و متانت در نوشته ها از ویژگى هاى اوست.»[36]
«هرکس کتاب نتائج الافکارش را بخواند به درجه علمى وى پى مى برد که او نفس ملکه اصول و فقه است و مالک زمام معقول و منقول است. چرا که آنرا از حفظ و بدون مراجعه به منابع اساطیر فن و در غربت سامرا نوشته است.»[37]
3ـ آیت الله جعفر سبحانى:
«صاحب ضوابط فقیهى امامى، مجتهدى اصولى، از بزرگترین محققان شیعه و از مدرسین نام آور است.»[38]
وفات
صاحب ضوابط در سال 1264ق به علت ابتلا به بیمارى وبا در عراق وفات کرد و در نزدیک حرم مقدس امام حسین(علیه السلام) مقابل در مشرف به قبّه حضرت عباس(علیه السلام) و کنار قبر شیخ محمد حسین صاحب فصول به خاک سپرده شد.[39]
تنکابنى در مورد رحلت صاحب ضوابط مى نویسد: «بعد از رحلت استاد اهالى کربلا با تجلیل تمام جنازه اش را بعد از طواف در حرم حضرت سید الشهداء(علیه السلام) و حضرت عباس(علیه السلام)در بین الحرمین تشییع کرده و با عزادارى و اجلال و سینه زنى و مرثیه خوانى در جنب صحن در بقعه مخصوصه به خاک سپردند. من در فراق آن استاد قصیده اى سروده ام:
شیخ اجازتى هو الاستاد *** ولى الى جنابه استناد
السید المشهور فى الامصار *** کالشمس فى رابطه النهار
الموسوى سید الفحول *** محقق الفروع و الاصول[40]شیخ اجازه من استادى بى نظیر است و بخش مهمى از آگاهیهایم را مستند به او مى دانم.
آقایش که در شهرها همانند آفتاب در وسط آسمان شهرت دارد
نام او موسوى وسرور بزرگان و در عرصه فروع و اصول محقق تمام عیار است
فرزندان
سید عبدالحسین بحرالعلوم با یکى از دختران صاحب ضوابط ازدواج کرد و داراى دو فرزند به نامهاى سید مهدى و سید میرزاگردید.[41]
داماد دیگر وى ملا على محمد از شاگردان فاضل و فعال استاد به حساب مى آمد. وى به خدمت رسانى به مردم، اقامه نماز جماعت، موعظه، تدریس و حل و فصل مشکلات عموم اهتمام ویژه داشت.[42]
[1]. سید محمد باقر از اهالى خوئین از روستاهاى خمسه قزوین، عالمى تلاشگر که سمت شاهزاده محمد على میرزا را برعهده داشت. محمد تنکابنى، کتابفروشى اسلامیه، قصص العلماء، ص5.
[2]. فوائد الرضویه، حاج شیخ عباس قمى، ص9.
[3]. الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، مکتبة الصدر، طهران، ج2، ص361 موسوعة طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى، نشر مؤسسه امام صادق(علیه السلام) ج13، ص33.
[4]. ر،ک: گلشن ابرار، ج1، ص311.
[5]. قصص العلماء، ص4.
[6]. همان.
[7]. همان، ص7.
[8]. همان، ص6 فوائد الرضویه، ص9، الذریعه، ج11، ص188 و ج 9، ص 99.
[9]. همان و روضات الجنات، ج 1، ص 38..
[10]. فهرس التراث، ج2، ص141.
[11]. الذریعه، ج12، ص94 و ج 15، ص 189 موسوعة طبقات الفقهاء، ج13، ص34.
[12]. ,,,الذریعه، ج11، ص 75.
[13]. قصص العلما، ص 6 فوائد الرضویه، ص 9 الذریعه، ج 11، ص 188.
[14]. همان.
[15]. الذریعه، ج 12، ص 94 موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 34.
[16]. همان، ج16، ص281.
[17]. قصص العلماء، ص5.
[18]. الذریعه، ج15، ص53.
[19]. الکنى و الالقاب، شیخ عباس قمى، ج2، ص21 فوائد الرضویه، ص9.
[20]. ر،ک: به گلشن ابرار: جلد اول، ص365.
[21]. فوائد الرضویه، ص9 قصص العلماء، ص4.
[22]. همان.
[23]. قصص العلماء، ص4.
[24]. اعیان الشیعه، ج2، ص310 موسوعة مولفى الامامیه، ص512.
[25]. حیاة الشیخ الانصارى، ص161، مرکز المصطفى(ص)، قم گلشن ابرار، ج4، ص249.
[26]. اعیان الشیعه، ج6، 12و 354.
[27]. همان.
[28]. قصص العلماء، ص7.
[29]. اعیان الشیعه، ج6، ص357.
[30]. قصص العلماء، ص7.
[31]. همان، ص11.
[32]. همان، ص12.
[33]. همان.
[34]. روضات الجنات، ج1، ص41.
[35]. قصص العلماء، ص4.
[36]. روضات الجنات، ج1، ص38.
[37]. همان، ص39.
[38]. موسوعة طبقات الفقهاء، ج13، ص33.
[39]. فوائد الرضویه، ص9.
[40]. قصص العلماء، ص17.
[41]. الفوائد الرجالیه، سید بحرالعلوم، مکتبه الصادق(علیه السلام)، طهران 1363ش.
[42]. قصص العلماء، ص7.