شیخ محمّد باقر بهارى
(1275 ـ 1333 هـ .ق.)
عنوان مقاله: نسیم بیدارى
نویسنده: اسدالله حیدرى
ولادت
شیخ محمّد باقر بهارى، فرزند آخوند مولى محمّد جعفر حاج محمّد کافى بن مولى یوسف بن محمّد تقى بهارى است. شیخ آقا بزرگ تهرانى در «الذریعه الى تصانیف الشیعه» درباره تاریخ تولد وى چنین نگاشته اند: «شیخ محمّد باقر بن محمّد جعفر کافى بهارى همدانى در سال 1275 هـ .ق. تولد یافت»([1])، ولى سید محسن امین جبل عاملى در «اعیان الشیعه» نوشته است: «آیت الله حاج شیخ محمّد باقر بهارى در سال 1277 هـ .ق. در بهار همدان متولد شد.([2])
تحصیلات
شیخ محمّد باقر بهارى دروس مقدماتى را در شهر بهار، زیر نظر پدر بزرگوارش، ملاعباسعلى بهارى گذرانید، آن گاه در درس عالم متقى و دانشمند بزرگوار، ملاّ جعفر حضور یافت و پس از اتمام تحصیلات مقدماتى به همدان رفت و در درس ملاّ اسماعیل همدانى و میرزا محمود طباطبایى شرکت نمود البته خود او نیز در همین زمان به تدریس مشغول بود و کتاب «البهجة المرضیه» سیوطى را براى طلاب مبتدى تدریس مى کرد و گاه نظرات خود را به عنوان حاشیه بر کتاب مذکور مى افزود. بنابر نقلى، وى مقدمات عربى و فقه و اصول را در مدرسه آخوند ملاّ محمّد حسین همدانى فرا گرفت و پس از مدتى، عازم بروجرد گردید و در آن دیار در درس فقه و اصول مرحوم حاج میرزا محمود بروجردى شرکت کرد و از ایشان اجازه اجتهاد گرفت.
هجرت به نجف
شیخ محمّد باقر بهارى در سال 1297 هـ .ق. در 22 سالگى عازم عتبات عالیه شد. وى در طى 20 سالى که در نجف اشرف بود، از محضر استادانى چون: ملاحسینقلى شوندى درجزینى همدانى، میرزا حسن شیرازى، شیخ حسن مامقانى، محدّث نورى، شیخ محمّد حسین کاظمى، ملاّ محمّد شربیانى، فاضل ایروانى، میرزا حبیب الله رشتى و آخوند خراسانى بهره ها برد و به درجه اجتهاد نایل گشت. وى از شیخ لطف الله مازندرانى (متوفا: 1313 هـ .ق.) و علاّمه میرزا حسین نورى(متوفا: 1330 هـ .ق.) آخوند خراسانى اجازه روایت یافت و تقریرات دروس آن ها را به رشته تحریر در آورد و در لابلاى آن ها، به توضیح مبانى و آراى اصولى، و فقهى خود نیز پرداخت. او سال ها در درس آیت الله شیخ محمّد طه(متوفا: 1323 هـ .ق.) و حاج میرزا حسن نورى طبرسى (متوفا: 1320 هـ .ق.) شرکت کرد و از آنان اجازه روایت گرفت.
بازگشت به همدان
شیخ محمّد باقر بهارى پس از درگذشت حاج سید عبدالحمید گروسى همدانى (1318 هـ .ق.) به درخواست اهالى همدان، به ایران برگشت و به تقاضا و اصرار بزرگان این شهر، در همدان اقامت گزید و به تدریس، اقامه نماز جماعت و ارشاد مردم آن شهر همت گماشت.([3])
بنابر نقلى، وى در سال 1316 هـ .ق. به ایران برگشت.
سید محسن امین جبل عاملى نویسنده «اعیان الشیعه» درباره او مى نویسد: «کان عالماً فاضلاً محدّثاً رجالیاً اخلاقیاً آمراً بالمعروف و ناهیاً عن المنکر و کان من خواص تلامذة آخوند ملاحسینقلى الهمدانى الاخلاقى المشهور و عنه اخذ علم الاخلاق و التهذیب.»([4])
آقا بزرگ تهرانى در «نقباء البشر فى اعلام القرن الرابع عشر» درباره وى چنین نوشته است:
«کان وَرَعاً تقیّاً شدیداً فى الامر بالمعروف و النهى عن المنکر، عارفاً سالکاً مهذّباً»([5]) وى عالمى پارسا و پرهیزگار و سخت کوش در امر به معروف و نهى از منکر و عارفى سالک و مهذّب بود.
او خداشناسى بود که در راه خدا از سرزنش ملامتگران نمى هراسید.([6])
و در اجراى حدود شرعى دقت کامل داشت. وى در محل قبرستان میرزا تقى (گلزار شهداى کنونى) به اجراى حدّ مى پرداخت.
او در بسیارى از نوشته هایش، به دفاع از ولایت پرداخت. او هر جا که حمله اى نسبت به ارزش هاى اسلامى صورت مى گرفت، با بیان و قلم از آن ها دفاع مى کرد و در مواقع لازم، عملاً در صحنه حضور مى یافت.
محمّد باقر بهارى مردى زاهد، ساده زیست و قانع بود. او هنگام مرگش، 11 نفر از اصناف مختلف را وصى خود قرار داد تا از دارایى ها او اطلاع یابند و پس از وارسى، معلوم شد قرض هایش با تمام دارایى هاى او برابر است!
مبازرات سیاسى و اجتماعى
بُعد مبارزات سیاسى و اجتماعى وى از دیگر ابعاد شخصیّتى وى مهم تر و بارزتر است، حتى از بُعد فقاهتى وى! تحصیل در حوزه علمیّه نجف در زمانى که این حوزه فعّال ترین دوره سیاسى خود را مى گذرانید، موجب شد که بهارى در متن مسایل سیاسى قرار بگیرد.
میرزاى شیرازى، شیخ الشریعه اصفهانى، میرزا محمّد تقى شیرازى، میرزا محمّد حسین نائینى، شیخ مهدى خالصى زاده و آخوند خراسانى از پیشتازان حرکت هاى سیاسى تاریخ معاصر جهان اسلام بودند. اندیشه هاى سیاسى آنان در ذهن شاگردانشان ریشه دوانید و آن ها را به عرصه سیاست کشانید.
بهارى پس از بازگشت به همدان، در رأس هرم رجال سیاسى، سکّان این شهر را به دست گرفت.
ظهیر الدوله، حکمران همدان در جریان مشروطه (1324 هـ .ق.) مى نویسد: «حاج شیخ محمّد باقر از اعاظم علماى همدان و از مردان وارسته بود. از آن هنگام که روحانیون تهران به رهبرى طباطبایى و بهبهانى براى عدالت خواهى به قم رفتند، مرحوم بهارى نیز در رأس روحانیون مشروطه خواه همدان، محرمانه عازم شهر قم مى شود اگر چه از نیمه راه با تلگراف طباطبایى و بهبهانى از رفتن منصرف مى شود.
غالب عِدّه وعُدّه مرحوم بهارى در امور سیاسى و نظامى از شهرک بهار همدان یعنى زادگاه وى تأمین مى شد.
در قضیه انتخاب وکیل (نماینده) همدان براى دوره یکم مجلس ملى (1324 هـ .ق.) بهارى در آغاز، با ظاهر قانونى و متکى به نظامنامه، گویى از انتخاب پیشاپیش حاج شیخ تقى وکیل الرعایاى همدانى ناخرسند بود. لیکن به زودى از این که در کنار «خوانین» مستبّد و روحانیون مرتجع قرار خواهد گرفت و نیز بر اثر تهدید تاجران تبریزى و همدانى، انتباه و آگاهى یافته در سخنرانى (هفده ذیقعده) خود با اظهار این که من از مال دنیا هیچ بهره اى ندارم (با دنیا داران همراه نخواهم شد) حمایت خود را از انتخاب وکیل الرعایاى همدانى و اقدامات وى در جهت تأمین گندم و آرد شهر اعلام و براى وى دعا کرد. بدین سان وى کار مهم و به سزایى به سود جنبش مشروطیّت خواهى انجام داد. و بى هیاهو، آرامش و سکون را به جامعه باز گردانید.
مرحوم بهارى در 22 شعبان 1325 هـ .ق. از سوى روحانیون شهر به نمایندگى انجمن ولایتى همدان انتخاب شد و سال ها ریاست آن را بر عهده داشت. از رفتارهاى سیاسى او یکى هم قَهر کردِ او بود که چند بار به بهانه هاى مختلف صورت گرفت. پس از کودتاى محمّد على شاه و آغاز دوره استبداد صغیر، بهارى نیز گروهى تفنگدار تشکیل داد. آیت الله بهارى هنگامى که قزاقان سید عبدالله بهبهانى را تحت الحفظ به تبعید گاهش، «بزهرود» کرمانشاه مى بردند، با تشکیل گروه مسلح، براى رهایى وى پیش قدم شد اگر چه قزاقان متوجه حرکت مسلحانه وى شدند و از طریق بیراهه به مقصد و تبعیدگاه مذکور رسیدند. حضور گروه وى در سرکوبى آشوب هاى حکومت وقت، نظیر آشوب هاى صمد شجاع الدوله چلیپانکو(1326 هـ .ق.) حکایت از وجود مؤثر و مردمى این گروه دارد. به جهت همین فعالیت هاى سیاسى و ضد دولتى او بود که صدر اعظم وقت او را به بهانه امرى دینى، به تهران احضار کرد اما شیخ محمّد بهارى در پاسخ او، در جمله اى کوتاه نوشت: «برو این دام بر مرغ دگرنه»!
سال 1328 هـ .ق. که انجمن ولایتى متوقف شد و به دل سردى مُنجر شد، آیت الله بهارى در خطابه هاى خود به تشکیل مجدد این انجمن تشویق مى کرد و مى گفت: مرا به ریاست این انجمن انتخاب نکنید. با این وجود، او در نخستین انتخاب نماینده انجمن ولایتى گردید هر چند رفته رفته کار انجمن کم رنگ شد و شیخ محمّد باقر بهارى نیز از آن کناره گرفت.
در روز 28 شعبان 1328 هـ .ق. در مجلس شوراى ملى ایران براى جانشینى آقاى حائرى که عضو مجلس بود و استعفا داده بود از میان 15 داوطلب از مراجع بزرگ کشور، شیخ محمّد باقر بهارى به حکم قرعه انتخاب شد اگر چه او هم این مسؤولیت را نپذیرفت و با تلگراف، استعفاى خود را مخابره کرد و به جاى او آقا نورالله ثقة الاسلام اصفهانى انتخاب شد. کناره گیرى آیت الله بهارى از این مسؤولیت هرگز به این معنا نبود که نسبت به مسایل روز جامعه ساکت و بى تفاوت باشد. در ذیقعده سال 1327 هـ .ق. با آمدن حکمران جدید (مشیر السلطان) شیخ محمّد باقر باز لوایح انقلابى خود را منتشر ساخت و دعوت به اتحاد ملّى در برابر تطاول همسایگان نمود و داد وطن خواهى و شوکت ایرانیّت سرداد.
در اوایل 1329 هـ .ق. هیأت علمیّه مرکّب از 60 یا 70 تن از علماى اسلام شکل گرفت و آیت الله بهارى ریاست آن هیأت را عهده دار شد. موضع گیرى بهارى در برابر سالار الدوله (برادر محمّد شاه قاجار) هنگامى که کردستان را به تصرف خود در آورد و روى به کرمانشاه نهاد، اگر چه نشانه اى از تسلیم و اطاعت در برابر او را داشت و به ناچار براى حفظ نوامیس مسلمین چنین تصمیم گیریى لازم به نظر مى رسید و به حق جبهه گیرى او در آن شرایط درست و معقولانه بود، لکن بعد از مدتى سران شهر را از کمک به وى باز داشت و مخالفت او با سالار الدوله به حدى رسید که یک گروهان مسلّح از سپاه سالار الدوله به سرکردگى ابوطالب فتح على توپچى، در تپه مصلاى همدان حضور یافت و قصدِ به توپ بستن خانه آیت الله بهارى ـ واقع در کوچه ذوالریاستین ـ را داشت که اهالى شهر همدان با مشاهده این وضع اضطرارى، خشم ناک همراه با مریدان آیت الله بهارى، وى را به اتفاق برادرش، حاج شیخ محمّد رضا بهارى به مصلا مى برند و ابوطالب را مجبور به تسلیم شدن مى کنند، حتى سربازان خود او نیز او را به باد استهزا و مسخره مى گیرند. چند بار نیز عوامل محمّد على شاه سعى در ترور او داشتند که ناکام ماندند. گویند: در یکى از این ترورهاى نافرجام، بهارى به شخصى به نام «على مشروطه» که قصد ترور او را داشت، یک سیلى زد که بیهوش به زمین افتاد البته این سیلى را شیخ محمّد حسین بهارى (متوفا: 1370 هـ .ق.) فرزند بهارى به سالار الدوله نسبت مى دهد.
جریان هاى سیاسى حاکم بر عصر مشروطیّت عبارت بودند از :
1ـ مستبدان که فقط به منافع فردى و حاکمیت خویش مى اندیشیدند، نظیر «خوانین»، درباریان، شاهزادگان.
2ـ مشروطه خواهان که طیف گسترده اى از روشنفکران وطنى غرب رفته، مخالفان نظام استبدادى و جمع کثیرى از علماى درجه اول حوزه هاى علمیّه از این طبقه وجریان بودند که به مرور زمان، برخى مشروطه خواهان منشعب شدند و جریان فکرى خاصى را پیش گرفتند، نظیر شیخ فضل الله نورى.
3 ـ جریان دیگر، افرادى بودند که مستقل از دو جریان مذکور عمل مى کردند و به هیچ یک از این دو گروه اعتماد و اعتقاد نداشتند آنان مستبدان را عامل فسق و فجور مى دانستند و جریان مشروطه را یک حرکت مشکوک تلقى مى کردند.
4 ـ این جریان که به جریان «مشروطه مشروعه» معروف است و به نوعى مى توان آن را منشعب از گروه سوم دانست، جریان سیاسى، اسلامى مقتدرى را به راه انداخت و در مخاطره انداختن گروه مستبدان نقش عمده اى داشتند، اگر چه حمایت هاى سیاسى، روس و انگلیس، حرکت تند این تفکر را متوقف و سرکوب ساخت.
آیت الله بهارى ضمن این که از هواخواهان و از بلند پایگان جدى «مشروطه مشروعه» بود، نظریه منحصر به فردى نیز داشت. نظریه او متأثر از پاسخ امام على(علیه السلام) به خوارج بود:... وانّهُ لابُدَّ للنّاس من امیر برّ أو فاجر... .([7])
همین نظریه و دیدگاه او که با کمى تسامح، مشروطه را با مشروعه قابل جمع مى دانست باعث شده بود که او با برخى از رهبران نظریه مشروطه مشروعه، نظیر شیخ فضل الله نورى اختلاف نظر پیدا بکند و درپاره اى اوقات، روى در روى آنان قرار گیرد!
قاسم بُرنا در مقدمه کوتاه خود بر کتاب «ایضاح الخطاء» مى نویسد:
«شهرت عمده بهارى و آنچه از لحاظ تاریخى ـ اجتماعى اهمیّت دارد، مربوط به کارکرد و سهم عظیم وى در جنبش مشروطه خواهى همدان است چنانکه مبارزات سیاسى پى گیرانه او در آن نهضت، در سطح ایران اعتبارى به سزا از براى وى کسب کرد و او را یک روحانى انقلابى شناساند، چون نظریات بهارى درباره مشروطه از دیدگاه تشرّع و تشیّع چنان است که بین «مشروطه» و «مشروعه» هیچ تعارضى و تخالفى نمى دید.([8])
رساله «ایضاح الخطاء» را هم در این باب نوشته]و[ خطاى دیگران را در این خصوص ـ از جمله شیخ فضل الله نورى ـ توضیح داده است.([9])
چنان که اشاره شد، نظریه آیت الله بهارى ریشه در نهج البلاغه دارد که مى فرماید: «در هر حال و در هر شرایط، مردم نیازمند زمامدارند، خواه آن زمامدار نیکو کار باشد، خواه بدکار! تا مؤمنان در سایه حکومتش مشغول و کافران هم بهره مند گردند.»([10])
آیت الله بهارى مى کوشد در «ایضاح الخطاء» بین مشروطه و مشروعه سازگارى ایجاد کند و ثابت کند که در نبود حکومت مشروعه (مشروطه مشروعه) وجود مشروطه بدون مشروعه بهتر است از عدم مشروطه! یعنى سلطان مقیّد بهتر است از سلطان مطلق یا نبود حکومت!
در این جا ذکر این نکته لازم و ضرورى به نظر مى رسد که هیچ یک از علماى مشروطه خواه مثل شیخ محمّد باقر بهارى، منکر اداره حکومت بر مبناى احکام دینى و شرعى نبودند. آنان هواخواه استبداد نیز نبودند. اگر آیت الله بهارى به مشروطه بسنده مى کرد با نظر به شرایط بحرانى آن زمان بود تا از این طریق از سلک یاغیان و سلاطینِ حاکم رهایى یابند. او این رهایى را سرآغاز مشروعه مى دانست .
چنان چه در این روىِ سکّه نیز به مشروطه مورد علاقه خویش تردید داشتند و این تردید قبل از آن که فى نفسه و در اصل مشروطیّت باشد متوجه گردانندگان مشروطه و دست هاى آلوده متحرکین بود.([11])
اختلاف بین بهارى و شیخ فضل الله نورى در جمع یا تعارض بین مشروطه و مشروعه، خلاصه نمى شد. در تبادل علمى نیز بین آنان اختلاف عقیده وجود داشت. بهارى مخالف اعزام دانشجو به خارج از کشور بود. وى معتقد بود اساتید خارجى باید به کشور فراخوانده شوند. او در اعزام دانشجو به کشور آلمان حسّاسیتى خاص داشت! و این از کتاب «الاقبال» سیّد بن طاووس به تصحیح وى به خوبى قابل ملاحظه است.
آیت الله بهارى در نهضت روحانیان عدالت خواه تهران و هجرت به قم نیز شرکت فعالانه داشت. او ضمن این که یک روحانى جلیل القدر و عالم ربّانى بود، از مسایل روز زمان خود، به ویژه در بُعد اجتماعى ـ سیاسى هرگز غافل نبود. او در سال 1332 .ش. نامزد نمایندگى دوره سوم مجلس از استان همدان شده بود که رأى لازم را کسب نکرد.([12]) در قدرت سیاسى او همین بس که هیچ تصمیم مهم و کار آمد بدون حضور ایشان، صورت نمى گرفت.([13])
حاج شیخ محمّد حسین بهارى، فرزند شیخ محمّد باقر بهارى درباره نقش او در تصمیم گیرى ها مى گوید:
«شبى با برادرم، محمّد حسن خوابیده بودیم او هشت ساله بود و من چهار ساله ناگهان مادر ما را با اضطرابى خاص بیدار کرد و گفت: بروید اتاق پدرتان! کارتان دارد! ما با اضطراب وارد اتاق پدرمان شدیم، دیدیم مرحوم فرهمند (رئیس اداره مخابرات همدان)نیز آن جا نشسته بود. گویا از قبل به پدرم تلگرافى زده بود و آمده بود که جوابیه آن را بگیرد و این از تغیّر ظاهرى پدرم پیدا بود. پس از سکوت چند دقیقه اى، پدرم بى مقدمه سکوت را شکست و فرمود: این خواسته شما هرگز مُحقق نخواهد شد! این را گفت و از اتاق بیرون رفت.
با صداى بلند پدرم، مادر نیز وارد اتاق شد و از ماجرا و علت نگرانى پدرم پرسید؟ پدرم گفت: روسیه از ما مى خواهد که به جنگ ترکیه برویم و در صورت امتناع تهدید کرده است که خود به جنگ ایران خواهد آمد! در همین لحظه، پدرم به اتاق برگشت. هنوز پدرم کامل ننشسته بود که مادر از او پرسید: شما چه گفتید؟ پدر جواب داد: هرگز اجازه تجاوز نخواهم داد! مادرم بى خبر از اصل قضیّه گفت: حالا شما مى پذیرفتید... شما یک شیخ بیش نیستید...! پدرم با ناراحتى، مادر را به اتاقش برگردانید در حالى که زیر لب مى گفت: خانم ترسو... خانم ترسو...!
فرداى همان روز، در کلاس درس خطاب به طلاّب فرمود: امروز در مسجد حضور یابید، مى خواهم درباره مطلبى مهم، صحبت بکنم. این خبر در شهر پیچید و آحاد مردم در مسجد حضور یافتند و او این گونه به ایراد سخن پرداخت: تمام مردم از مسلمان و غیر مسلمان، براى دفاع آماده شوند! از خرید اجناس روسى خوددارى کنید... آن گاه به فرمانده لشکر همدان، محمّد تقى خان کلنل دستور داد که میدان قدیم (مسجد شاه) را براى تمرینات دفاعى و نظامى آماده سازند.
تدابیر ارزشمند و عالمانه او به این جا ختم نشد. وى به سران کشورهاى همسایه و مسلمان و حتى اروپایى تلگراف زد ـ نقل کرده اند که در قبال هزینه این تلگراف ها، انگشتر و عباى خود را گرو گذاشته بود ـ و توانست حمایت این کشورها را به خود جلب کند و بدین طریق تهدید روسیه را خنثى کرد!
اقتدار بیگانه ستیزى
خدمتکار شیخ محمّد باقر، چنین نقل مى کند:
«یکى از دوستان مرحوم آیت الله بهارى، خدمت ایشان رسیده، گفتند: آقا! پسرم هفت دانه مروارید از خانه سرقت نموده و در بانک انگلیس فروخته است. من براى مطالبه مرواریدها به بانک انگلیس ها مراجعه کردم، ولى آنان اظهار کردند که معامله صورت گرفته و غیر قابل برگشت است! آقا دستم به دامن شما، مى گویید چه کار کنم؟ مى گوید: آقا فرمود: بروید بگویید شیخ گفت: مرواریدها را پس بدهید، پولتان را بگیرید! او چند بار مراجعه مى کند، اما انگلیسى ها حاضر به فسخ معامله نمى شوند! شیخ قاطعانه به کشور انگلستان تلگراف مى زند. او این جمله پر مغز را مخابره مى کند: «بیایید دزدانتان را از ایران جمع کنید.» انگلیس ها نیز در جواب آقا چنین نوشتند: «اگر دزدى صورت گرفته، خودت مجازات کن!» این جوابیه سندى مى شود در دست آقا به دوستش مى گوید: بروید به آن ها بگویید اگر مرواریدها را پس ندهید، آقا خود به سراغتان خواهد آمد و کشان کشان بیرونتان خواهد انداخت! انگلیس ها چون از تلگراف آقا با خبر بودند نگفته، خودشان خدمت آقا رسیدند، هنوز وارد اتاق نشده بودند که آقا امر کردند: کفشتان را در نیاورید، بروید آن گوشه بنشینید. گوشه اى را با دست نشان داد. در همین حین تاجرى از همدان خدمت آقا رسید. انگلیس ها را با کفش دید که گوشه اتاق نشسته بودند. او نیز خواست با کفش وارد اتاق شود. آقا دستور داد کفش این مرد را در آورید و به کوچه بیندازید! مرد تاجر با لحنى اعتراض گونه گفت: یعنى آن انگلیس ها از ما بهتر است؟! آقا در جواب گفتند: آن ها ارمنى هستند، ترسیدم عرق پایشان اتاق را کثیف کند! اما تو چى؟! تو یک مسلمان هستى! باید مرتب و پاکیزه باشى! به هر روى، با اقتدار کامل مرواریدها را از انگلیس ها باز ستاند و به دوستش برگردانید!([14])
تألیفات
از آیت الله شیخ محمّد باقر بهارى در رشته هاى مختلف علوم اسلامى تألیفات فراوانى به جاى مانده است. سید محسن امین به نقل از آیت الله شیخ محمّد حسین بهارى(پسر بهارى) 44 کتاب نام مى برد و مى نویسد: «و هذه الکتب کلها رأیناها بخطه فى همدان عند ولده الشیخ محمّد حسین»([15]) تمام این کتاب ها را که به خط بهارى بود در کتابخانه فرزندش، شیخ محمّد حسین مشاهده کردم.
آقا بزرگ تهرانى مى نویسد: «علاّمه معاصر، آیت الله شیخ محمّد باقر بهارى فهرست کتاب هاى خود را که با خط شریف خودش نوشته بود، براى من ارسال کرده، نقل مى کنم»([16]) و 55 کتاب وى را به شرح ذیل نام مى برد:
1 ـ النور فى الامام المستور، در باره امام زمان و فلسفه غیبت آن حضرت.
2 ـ العلایم لاهتداء الهوائم، درباره نشانه هاى ظهور امام زمان(عج).
3 ـ تسدید المکارم و تفضیح الظالم، نگارش یافته در 1305 هـ .ق.
4 ـ ترجمه «مکارم الاخلاق» شیخ ابو نصر فضل الله طبرسى: از آن جا که متصدیان چاپ این کتاب در مصر، پاره اى از مطالب آن را مخالف عقاید خویش مى دانستند، به تحریف و سانسور آن پرداختند. لذا شیخ محمّد باقر براى مؤاخذه آنان، این کتاب را به صورت کامل تألیف و ترجمه کرد و استادان متعددى نیز بر آن تقریظ نوشتند. بعدها او این کتاب را به عربى باز گردانید و در سال 1310 هـ .ق. به چاپ رسانید که در واقع، این اثر اولین نوشته وى در عراق بود.
5 ـ الوجیزه: بعد از رحلت میرزاى شیرازى و مهاجرت آیت الله بهارى به نجف، بعضى از فضلاى نجف بر این بودند که کتاب «مناقب خوارزمى» را به چاپ رسانند. او مقدمه اى بر این کتاب نوشت و آن را «الوجیزه» نام نهاد. وى در این مقدمه به شرح حال خوارزمى (متوفا: 568 هـ .ق.) پرداخت و انتساب کتاب به او را اثبات کرد و تشکیک هاى سستى را که درباره این انتساب صورت گرفته بود، بر طرف ساخت. وى در آخر مقدمه، متذکر مى شود که مطالب را مؤلف آن، شیخ محمّد باقر در چند جلسه یادداشت نموده که آخرین آن چهاردهم 1311 هـ .ق. در جوار حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) بود. این کتاب دومین اثر ایشان است که در زمان حیات وى، در سال 1313 هـ .ق. به چاپ رسیده است.
6 ـ بسط نور: ترجمه کتاب النور فى الامام المستور.
7 ـ حاشیه اى بر «البهجة المرضّیه» جلال الدین عبدالرّحمن سیوطى (متوفا: 846 هـ .ق.) این حاشیه ناتمام مانده است.
8 ـ شرح «قطر النّدى» تألیف ابن محمّد عبدالله جمال الدین ابن هشام انصارى (متوفا: 716 هـ .ق.) این شرح نیز نا تمام است.
9 ـ الدرّة الغرویّه و التحفة الحسینیه: درباره حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) از بدو خلقت تا سکون در جنّت.
10 ـ مستدرک الدرّة.
11 ـ بدرالامه فى جغرلایه.
12 ـ روح الجوامع: درباره علم رجال.
13 ـ ایضاح الخطاء فى الردع عن الاستبداد: در بیان و تقبیح رژیم استبدادى است. این کتاب به زبان فارسى است و مؤلف در این کتاب کوشیده است بین مشروطه و مشروعه پیوند برقرار کند.
14 ـ آیه کن فیکون: در شرح آیه 82 سوره یس.
15 ـ الطلع النضید فى الرد على من منع لعن یزید: در ردّ عقاید ابن حجر عسقلانى نوشته شد و در سال 1316 در تهران به چاپ رسید.
16 ـ مطلع الشمس فى فضل حمزة و جعفر ذى الجناحین.
17 ـ اُبهى الدرر: در «تکملة عقد الدرر فى اخبار الامام المنتظر» تألیف ابوبدر یوسف بن یحیى السّامى.
18 ـ البیان فى حقیقة الایمان.
19 ـ سلاح الحازم لدفع الظالم.
20 ـ دعوت الحسینیه الى المواهب السنیة. در استحباب گریه براى سیدالشهداء از دیدگاه اهل سنت و شرع مقدس اسلام.
21 ـ اعلان دعوة: تکملة کتاب موسوم به «دعوت الحسینیه».
22 ـ نثار اللباب فى تقبیل التراب.
23 ـ تنزیه المشاهد عن دخول الاآباعد.
24 ـ حاشیه اى ناتمام بر کتاب «قوانین الاصول» میرزاى قمى (متوفا: 966 هـ .ق.)
25 ـ الفواید الاصولیه: این کتاب نیز ناتمام مانده است.
26 ـ حاشیه اى بر «حکمت العین» ابوالحسن على بن عمر دبیران کاتبى قزوینى (متوفا: 675 هـ .ق.)
27 ـ حاشیه اى بر «الرضاعیّه» شیخ انصارى(متوفا: 1281 هـ .ق.)
28 ـ حاشیه اى بر «الملل و النحل» شهرستانى (متوفا: 548 هـ .ق.)
29 ـ التّنبیه على ما فعل بالکتب من التحریف.
30 ـ حاشیه اى بر «مکاسب شیخ انصارى» در علم فقه.
31 ـ رساله الصحیح و الاعم: در علم اصول.
32 ـ کتاب الصوم.
33 ـ الحاشیه على الرسایل.
34 ـ شرح آیات فى جواب النصرانى.
35 ـ الجمع بین الفاطمتین.
36 ـ رسالة تزویج الصغیرة فى المدّة القلیلة.
37 ـ رساله المولود من الزنا.
38 ـ دین المقتول.
39 ـ حاشیه اى بر «منبع الحیاة» سید محمّد جزایرى.
40 ـ حاشیه اى بر حیاة الارواح فى اصول الدین الاسترآبادى.
41 ـ رساله اى در جواب «الطعن على الشیعه فى الرّد على الصحابه».
42 ـ رساله اى در عدالت.
43 ـ التحصیل فى معنى التفضیل و رد ما ذکره فى الفضل بین الخلفا.
44 ـ شرح علایم ظهور.
45 ـ وفات النبى(علیه السلام).
46 ـ رساله اى به زبان فارسى در زمینه محال بودن تعیین وقت براى ظهور امام قائم(علیه السلام).
47 ـ دعوة الرشاد فى مدرک افعال العباد.
48 ـ ایضاح المرام فى امر الامام.
49 ـ رساله اى در تکلیف کفّار بر فروع.
50 ـ رساله جابلقا و جابلسا.
51 ـ اثبات مذاهب الاسلام.
52 ـ اصول دین: به زبان فارسى.
53 ـ رساله اى در اثبات عصمت ائمّه و ردّ منکرین آن.
54 ـ التقّیه.
55 ـ فضل عمار.
56 ـ رساله اى درباره عثمان بن عیسى: در علم رجال.
57 ـ بعث الاموات قبل الظهور الحجّة.
58 ـ القضا و الشهادات من فقه الباقر. این کتاب در رمضان 1402 هـ .ق. در قم به چاپ رسیده است.
59 ـ سفینة الجواهر من فقه الباقر، این کتاب مشتمل است بر مباحث صلاة و نماز مسافر که به همّت پسرش، شیخ محمّد حسین (1325 ـ 1411 هـ .ق.) همراه با مقدمه اى در شرح حال وى، در سال 1393 هـ .ق. در قم به چاپ رسیده است.
60 ـ افعال الصلاة.
61 ـ صلاة المسافر.
62 ـ المشکوة فى احکام الخلل الواقع فى الصلاة.
63 ـ المخددة.
64 ـ رسالة فى العقد للمحرمیّة.
65 ـ معراج.([17])
تاریخ وفات و محل دفن
آیت الله شیخ محمّد باقر بهارى در سال 1333 هـ .ق. و بنابر نقلى، در سال 1322 هـ .ق. در همدان درگذشت و در کنار مقبره حضرت امام زاده عبدالله(علیه السلام) در همدان، در مقبره اى که به قبر آخوند معروف است (ساختمان زینبیه کنونى) به خاک سپرده شد.
وى 4 پسر و 4 دختر داشت. یکى از فرزندان او به نام شیخ محمّد حسین بهارى است که مردى فاضل، خوش منش و نیک سیرت بود. او برخى از آثار چاپ نشده پدرش را به چاپ رسانید و سال 1411 هـ .ق. در 86 سالگى در همدان دار فانى را وداع گفت.
[1] - اعیان الشیعه ج 3، ص 109.
[2] - همان ج 3، ص 537.
[3] - گنجینه دانشمندان، ج 7، ص 366.
[4] - المشکوة فى الاحکام الخلق الواقع فى الصلاة، حاج شیخ محمّد باقر بهارى، ج 2، ص 4.
[5] - نقباء البشر، ج 1، ص 201.
[6] - بزرگان وسخن سرایان همدان، مهدى درخشان، ص 51.
[7] - نهج البلاغه، خطبه 40.
[8] - دائرة المعارف تشیّع، ج 3، ص 515.
[9] - میراث اسلامى، دفتر سوم، ص 239.
[10] - نهج البلاغه خطبه 40.
[11] - مجله کیان، جلال توکلیان، ش 27، ص 22.
[12] - دائرة المعارف تشیّع، ص 515.
[13] - اوراق تازه، باب مشروطیّت، بخش چهاردهم، ص 465.
[14] - حکیم اصحاب، ص 205.
[15] - اعیان الشیعه، ج 3، ص 537.
[16] - نقباء البشر، ج 1، ص 201.
[17] - الذریعه، ج 1، ص 17، 80 و 181 ج 2، ص 494، 499 و 242 ج 3، ص 109 ج 4، ص 55، 160، 389 و 407 ج5، ص 137 و 194 ج 6، ص 29، 90، 175، 215، 217، 221 و 242 ج 8، ص 208 و 239 ج 10، ص 232 ج11، ص 146 و 208 ج 13، ص 55 و 307 ج 15، ص15، 99، 178، 224، 274، 297، 308 و 332 ج 16، ص 257، 271 و 323 ج 21، ص 312 و 378 ج 22، ص102 و 225 ج 24، ص 51 و 374 ج25، ص46، 120 و146.