سیّد محمّدباقر سلطانى
(1332ق ـ 1376ش.)
عنوان مقاله: استاد نواندیش
نویسنده: محمّدتقى ادهم نژاد
خاندان طباطبایى
آیت الله سیّد محمّد باقر سلطانى طباطبایى از سادات جلیل القدر طباطبایى بروجردى است که شاخه اى از خاندان طباطبایى مى باشد. سر سلسله سادات طباطبایى بروجرد، فقیه والامقام، علاّمه سیّد محمّد طباطبایى[1] است که با مهاجرت خود از نجف اشرف به بروجرد، این سلسله را در غرب ایران بنیان نهاد. سادات طباطبایى در هر کجا که هستند، همگى از اعقاب ابراهیم بن اسماعیل الدّیباج بن ابراهیم بن الغمر بن الحسن المثنّى بن الامام ابى محمّد الحسن بن على بن ابى طالب(علیه السلام) معروف به ابراهیم طباطبایى و یا ابراهیم طباطبا مى باشند.
اعقاب امام مجتبى (علیه السلام) تنها از طریق دو فرزندش باقى مانده اند که عبارتند از:
1. زید بن حسن. 2. حسن بن حسن، معروف به حسن مثنّى.
اعقاب حسن بن حسن، از پنج طریق انشعاب یافته اند
1. خاندان عبد الله المحض. 2. خاندان حسن مثلّث. 3. خاندان جعفر الحسن. 4. خاندان داوود بن الحسن. 5. خاندان ابراهیم الغمر (وى به سبب سخاوت و جود فراوان به غمر شهرت یافت) و اعقاب ابراهیم غمر، تنها از طریق اسماعیل دیباج، به سه خاندان منشعب شدند
1. خاندان آل معیّه که از اولاد ابوالقاسم على بن الحسن بن الحسن بن اسماعیل الدّیباج مى باشند.
2. خاندان آل التّج که از اعقاب ابو جعفر محمّد بن الحسن بن الحسن بن اسماعیل الدّیباج هستند.
3. خاندان آل طباطبا که از اعقاب ابراهیم بن اسماعیل الدّیباج مى باشند.
آل طباطبا نیز، به سه دسته تقسیم مى شوند:
1. آل القاسم الرّسى بن طباطبا. 2. آل الحسن بن طباطبا. 3. آل ابى عبدالله السّید احمد الرئیس بن طباطبا.
اکثر سادات طباطبایى موجود در ایران و عراق و به ویژه سادات طباطبایى شهرستان بروجرد، از تبار آل ابو عبدالله سیّد احمد رئیسمى باشند.[2] خاندان جلیل طباطبایى، یکى از اصیل ترین خاندان شیعى است که همواره در اعصار مختلف، پرچمدارفقاهت و پاسدار مرزهاى مکتب پویاى جعفرى (علیه السلام) بوده است. برخى از ستارگان این خاندان نامدار در عرصه دانش و فضیلت عبارتند از:
1. علاّمه سیّد مهدى بحر العلوم طباطبایى.
2. آیت الله سیّد على طباطبایى، مؤلف «ریاض المسائل».
3. آیت الله سیّد محمّد مجاهد، فرزند سیّد على طباطبایى، مؤلف «مفاتیح» در اصول و «مناهل» در فقه.
4. فقیه دوراندیش سیّد محمّد کاظم طباطبایى یزدى.
5. مرجع عالیقدر شیعه، آیت الله حاح آقا حسین طباطبایى قمى
6. مرجع عالیقدر شیعه، آیت الله حاج آقا حسین طباطبایى بروجردى.
7. مرجع عالیقدر شیعه، آیت الله سیّد محسن حکیم طباطبایى.
نسب نامه
آیت الله سیّد محمّد باقر سلطانى طباطبایى با 31 واسطه از فرزندان بزرگوار امام حسن مجتبى (علیه السلام) به شمار مى آید. وى پسر عمّه و پسر دایى مرجع عالیقدر تقلید، آیت الله العظمى حاج آقا حسین طباطبایى بروجردى - رضوان الله علیه - مى باشد.
نسب وى بدین شرح است: سیّد محمّد باقر بن آقا سیّد على اصغر معروف به سلطان العلماء بن حاج سیّد مهدى بن میرزا ابوالحسن بن میرزا على نقى بن سیّد جواد بن سیّد مرتضى (پدر سیّد مهدى بحر العلوم) بن سیّد محمّد بن سیّد عبدالکریم بن سیّد مراد بن شاه اسدالله بن سیّد جلال الدّین امیر بن حسن بن مجدالدّین بن قوام الدّین بن اسماعیل بن عباد بن ابى المجد بن عباد بن على بن حمزة بن طاهر بن على بن محمّد بن احمد بن محمّد بن احمد بن ابراهیم طباطبا بن اسماعیل دیباج بن ابراهیم الغمر بن الحسن المثنّى بن الامام الهمام ابى محمّد الحسن المجتبى بن امیر المؤمنین على بن ابى طالب (علیه السلام).[3]
تولّد و زادگاه:
آیت الله سلطانى طباطبایى در سال 1332 ق. در شهرستان عالم پرور بروجرد و در خاندان با تقوا و با علم و فضیلت دیده به جهان گشود.
پدر بزرگوارش، آقاى حاج سیّد على اصغر، ملقّب به سلطان العلماء بروجردى، یکى از عالمان بزرگ و نامدار سادات طباطبایى در منطقه بروجرد بوده است. این بزرگوار، پس از عمرى تدریس، تبلیغ و ترویج احکام و معارف نورانى اسلام، در سال 1342ق. به دیار حقّ شتافت و در سرزمین مقدّس قم مدفون گردید و جدّ بزرگوارش، حاج آقا مهدى طباطبایى نیز از عالمان بزرگ بروجرد بود که در سال 1324 ق. رحلت کرد و بدن پاک وى در رواق حرم شریف کاظمین (علیه السلام) بخاک سپرده شد.
تحصیل در بروجرد
آیت الله سلطانى پس از رشد و پشت سر گذاردن دوران کودکى، تحت تربیت پدر بزرگوارش قرار گرفت و خواندن و نوشتن و قرائت قرآن را به خوبى از پدر بزرگوارش - که اوّلین معلّم و مربّى وى به شمار مى آید - آموخت و پس از آن، جهت فراگیرى علوم الهى وارد حوزه علمیه بروجرد گردید و درس هاى مقدّمات و سطح اولیه را در حوزه بروجرد و نزد اساتید آن سامان فرا گرفت.
سیماى حوزه بروجردتا زمان آیت الله بروجردىحوزه علمیه بروجرد، یکى از قدیمى ترین حوزه هاى علمى در غرب ایران است و سکونت عالمان فاضل و وجود مدارس علمى پر رونق، این شهر را به یکى از شهرهاى عالم خیز تبدیل کرده بود. درباره این شهر چنین نقل شده است: «روزى علما و مجتهدین شهر را تا هفتاد نفر شمردند و تازه معلوم شد که افرادى همانند حاج سیّد شفیع بروجردى، صاحب «قواعد الاصول» که مرحوم شیخ مرتضى انصارى در راه سفر به عراق، مدت شش ماه براى درک محضر او و نیز درس مرحوم ملاّ اسدالله بروجردى، در بروجرد توقّف کردند، از قلم افتاده است»امّا حوزه بروجرد در زمان ورود آیت الله بروجردى و سکونت وى در زادگاهش، به دلائل نامعلومى از رونق علمى برخوردار نبوده است و با تلاش و جدیّت فراوان آن عالم بزرگوار، حوزه بروجرد رونق ویژه اى به خود گرفت. آیت الله سلطانى طباطبایى درباره اقدامات آیت الله بروجردى در ساماندهى حوزه بروجرد مى گوید:
«متاسفانه در زمان ورود آیت الله بروجردى، مدرسه هاى علمى بروجرد، معمور و دایر نبودند و تعداد اندکى از اهل علم بودند که روز مى آمدند و در حجره ها را باز مى کردندمختصر تحصیلى مى شدامّا آن گونه که باید و شاید، حوزه زنده نبودپس از آمدن آیت الله العظمى، بروجردى، اهل علم جمع شدند و ایشان فرمود: بهتر است که مدرسه شبخواب داشته باشد. آن بزرگوار، آقایان را ترغیب کردند به این که مدرسه را احیا کنندشهریه مخصوصى هم براى کسانى که شب ها در مدرسه باشند و به تحصیل ادامه بدهند، مقرر کردند. در همین زمان بود که من براى تحصیل علوم دینى وارد حوزه شدم و جزء ساکنین این مدرسه قرار گرفتم. با تشویق آیت الله العظمى بروجردى مدرسه رونق گرفت تحصیلات بیشتر شد اوضاع سر و صورت علمى پیدا کرد[4]».
از اسامى استادان آیت الله سلطانى طباطبایى در حوزه بروجرد، اطّلاعى بدست نیامده ولى آنچه مسلّم و قطعى است، این که وى، مقدّمات و مقدارى از سطح را در زادگاهش به خوبى آموخته و آن گاه براى ادامه تحصیل، راهى حوزه علمیه قم شده است.
مهاجرت به قم
چند سالى قبل از ورود ایشان، حوزه علمیه قم بدست با کفایت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى تأسیس شده بود و طلاّب و روحانیون از اقصى نقاط کشور، براى کسب علم و دانش راهى آن جا شدند.
آیت الله سلطانى از کسانى بود که در سال 1348 ق. و در اوج شکوفایى علمى حوزه قم، به شهر مقدّس قم مهاجرت نمود و در آن شهر، رحل اقامت افکند و تا سال 1355 ق. یعنى سال رحلت سرپرست و مؤسّس حوزه علمیه قم، به مدت 7 سال از محضر علمى و معنوى بزرگان معرفت و استوانه هاى علمى، دروس فقه، اصول، حکمت، فلسفه و... را فرا گرفت و به دلیل هوش و استعداد درخشانى که داشت، همراه تحصیل، به تدریس نیز مشغول بود.
مهمترین استادان این استاد فرزانه در حوزه علمیه قم عبارتند از:
1. آیت الله سیّد محمّد تقى خوانسارى.
2. آیت الله سیّد صدرالدّین صدر.
3. آیت الله میرزا محمّد فیض قمى.
4. آیت الله شیخ محمّد على حایرى قمى.
5. آیت الله سیّد احمد خوانسارى.
6. آیت الله میرزامحمّد على شاه آبادى.
تحصیلات در مشهد
آیت الله سلطانى طباطبایى در سال 1355 ق. جهت زیارت مرقد ملکوتى امام هشتم (علیه السلام) و دیدار اقوام سببى عازم مشهد مقدّس گردید و در مدّت یک سال اقامت، از درس هاى فقه، و کلام و تفسیر بزرگان این حوزه، خصوصاً از آیت الله میرزا مهدى اصفهانى بهره مند گشت. وى که رحلت غمبار مؤسس حوزه علمیه قم را در مشهد شنید ماجراى آن را بدین گونه نقل مى کند:
«شبى در جلسه درس مرحوم آیت الله حاج آقا میرزا مهدى اصفهانى که بهترین مدرّس حوزه مشهد بود، شرکت کردم. به مجرد اینکه نشستم، پیشکار آقا آمد و گفت: آقا! از قم تلگراف آمد. که آیت الله حائرى فوت کرده است. قرار است فردا جلسه اى با حضور آقایان تشکیل شود و براى برگزارى مجالس ختم اقدامى شود، زیرا از طرف رضا خان، هر گونه مجلسى ممنوع شده بود. در همان سرِ درس، چراغ را خاموش کردند و مختصر روضه اى خوانده شدبعد که مقدارى مجلس خلوت شد، کسى از آیت الله حاج میرزامهدى پرسید...: آقا! مقلّدین آیت الله حاج شیخ عبدالکریم، به چه کسى رجوع کنند؟ ایشان در پاسخ فرمودند: حاج آقا حسین بروجردى، ملاّى پر و پا قرصى است[5]».
عصرى پر آشوب
مهمّ ترین رویدادى که در ایّام تحصیلى آیت الله سلطانى در ایران (قم و مشهد) مى توان بدان اشاره کرد، موضوع تلخ و ناگوار حکومت ضد دینى و دیکتاتورى رضاخان است. رضاخان در دوران سلطنت خود، اقدامات ضدّ دینى و ضدّ مذهبى خود را تحت لواى برنامه استعمارى «تجدّد خواهى» براى حذف تدریجى اسلام و روحانیان انجام داد. کشف حجاب، اختلاط دختر و پسر در مدارس، لباس متّحد الشّکل، حذف تاریخ قمرى و جایگزینى تاریخ شمسى، ممنوع ساختن مجالس روضه خوانى، بستن مساجد و منزوى کردن عالمان، از اساسى ترین کارهاى خائنانه رضا خان به شمار مى روند. رژیم رضا خانى در اجراى نقشه هاى استعمارى نسبت به شهرهاى قم و مشهد مقدّس حساسیّت بیشترى نشان مى دادزیرا در صورت موفّق بودن اجراى برنامه هاى ضدّ اسلامى در این دو شهر مذهبى و مقدّس، پذیرش آنها در سایر نقاط آسان تر و راحت تر انجام مى شد.
در این اوضاع تاریک، طلّاب و روحانیان، براى در امان ماندن از هجوم ضربات سهمگین او، روزها به اطراف و باغات پیرامون شهر مى رفتند و مشغول تحصیل و تدریس مى شدند و شب ها به منزل باز مى گشتند و بدین وسیله، توانستند میراث گرانبهاى اسلام و مکتب جعفرى را تا حدودى از آسیب ها و صدمات رضاخان محفوظ بدارندامّا واکنش ها و عکس العمل هاى بزرگان حوزه قم و مشهد در این موضوع متفاوت بود.[6]
تحصیلات در نجف اشرف
آیت الله سلطانى بعد از مدّتى اقامت در مشهد مقدّس تصمیم گرفت جهت تکمیل علوم و کسب معارف به نجف اشرف مهاجرت کند تا بتواند از استادان آن سامان نیز بهره مند شود. وى در سال 1356ق. رهسپار شهر مقدّس نجف گردید و به مدّت دو سال در کنار مرقد نور آفرین امیر المؤمنین (علیه السلام)کسب علم و معنویّت کرد و از فضاى معنوى و علمى آن حوزه بهره هاى فراوانى برد. اسامى فرزانگان نامدارى که وى در نجف از دانش بیکران آنان کسب فیض نمود، عبارتند از:
1. آیت الله العظمى سیّد ابوالحسن اصفهانى.
2. آیت الله شیخ محمّد حسین غروى اصفهانى.
3. آیت الله آقا ضیاءالدّین عراقى.
اقامت در بروجرد
این فقیه اخلاقى، با پشتکار ویژه، به مرتبه بلند فقاهت و اجتهاد دست یافت و از سوى فقهاى طراز اوّل حوزه هاى قم و نجف، صاحب اجازات و تائیدات اجتهادى شد و آنگاه براى صله ارحام به زادگاهش بروجرد مراجعت کرد و در آنجا رحل اقامت افکند. ورود وى، موجب شکوفایى حوزه بروجرد شدزیرا او سالیان متمادى با تلاش و جدیّت فراوان و با برنامه ریزى مدوّن، توانست حوزه بروجرد را احیاء کند و با تدریس خویش، بدان رونق ویژه اى بخشد. وى در دوران اقامت در بروجرد علاوه بر تدریس، خود نیز از دانش فراوان آیت الله العظمى بروجردى - که در آن ایّام در بروجرد مى زیست - بهره مند گردید و آنگاه به قم مراجعت کرد و تا آخر عمر شریف خود در این شهر اقامت داشت. وى در این باره مى گوید:
«مدّتى در زمان ایشان ]آیت الله بروجردى[، بروجرد بودم سپس وارد قم شدم. چند سالى در قم ماندم که آیت الله العظمى بروجردى راهى قم شد و زمانى که قم بودم نیز بى اطّلاع از اوضاع ایشان در بروجرد نبودم. در ایّام اقامت من در بروجرد، ایشان در روز دو نوبت - صبح و عصر - درس داشتند که بنده در آن شرکت مى کردم و عدّه اى نیز در آن شرکت مى جستند[7]».
اقامت در قم
آیت الله سلطانى در سال 1359 ق. وارد شهر قم گردید و در این شهر رحل اقامت افکند و بیش از نیم قرن در جوار حرم حضرت فاطمه معصومه (علیها السلام) به تدریس درس هاى فقه و اصول اشتغال ورزید. وى بى تردید یکى از استادان برجسته و ممتاز در تدریس «کفایة الاصول» در حوزه علمیه قم به شمار مى رفت. در آن عصر معروف بود که در میان استادان بزرگوارى که به تدریس «رسائل» فرائد الاصول شیخ مرتضى انصارى و «مکاسب» و «کفایة الاصول» اشتغال داشتند، سه شخصیّت ممتاز در تدریس این کتاب ها مهارت ویژه و تسلّط فوق العاده اى داشتند که عبارتند از: میرزا محمّد مجاهدى تبریزى، شیخ عبدالحسین فقیهى رشتى و سیّد محمّد باقر سلطانى و اکثر شخصیّت ها و بزرگان ممتاز، در نزد این سه استاد بزرگوار تحصیل کرده اند. آیت الله سلطانى در حلّ مشکلات درسى مهارت فوق العاده اى داشت. او با بیان جذّاب و شیواى خویش، موفق شد شاگردان فراوانى را تربیت نماید که تعدادى از آنان از مراجع مسلّم تقلید شده اند. تدریس وى برکات علمى فراوانى داشت که مجموعه بزرگى از روحانیان و طلاّب جوان، در دوره هاى مختلف از آن بهره مند شدند. او که مجلس درس باشکوهش، مجتهد ساز و مرجع پرور بود، بدون کوچکترین ادّعایى، طى سال هاى متمادى، بى وقفه به تدریس علوم اسلامى پرداخت و چهره فروزان و شخصیّت متین و منش بزرگوارانه اش، تبلور و نمادى شکوهمند از فضیلت هاى فراموش شده و ارزش هاى از یاد رفته بود. شمارى از شاگردان بزرگوار وى، اعم از مراجع معظّم تقلید، مدرّسین و استادان حوزه هاى علمیه، امامان جمعه و جماعت و خدمت گزاران به نظام مقدّس جمهورى اسلامى عبارتند از:
1. حاج شیخ محمّد فاضل لنکرانى. 2. حاج شیخ لطف الله صافى گلپایگانى. 3. حاج شیخ ناصر مکارم شیرازى. 4. حاج سیّد موسى شبیرى زنجانى. 5. حاج شیخ حسین نورى همدانى. 6. حاج سیّد محمّد على علوى گرگانى. 7. حاج شیخ مجدالدّین محلاتى شیرازى. 8. حاج شیخ على اکبر هاشمى رفسنجانى. 9. حاج شیخ جعفر سبحانى. 10. حاج شیخ صادق احسان بخش. 11. حاج سیّد عباس خاتم یزدى. 12. حاج شیخ محمّد محمّدى گیلانى. 13. حاج شیخ محمّد یزدى. 14. حاج شیخ ابراهیم امینى. 15. حاج سیّد هاشم رسولى محلاتى. 16. حاج شیخ محمّد مؤمن. 17. حاج شیخ حسین راستى کاشانى. 18. حاج شیخ هادى روحانى مازندرانى. 19. حاج شیخ عباس محفوظى. 20. حاج شیخ عباس ایزدى نجف آبادى. 21. حاج شیخ احمد جنتى. 22. حاج شیخ ابوالقاسم خزعلى. 23. حاج شیخ محمّد واصف لاهیجى. 24. حاج شیخ محمّد ایمانى گیلانى. 25. سیّد هادى خسرو شاهى. 26. حاج شیخ هادى باریک بین. 27. حاج سیّد اسماعیل موسوى زنجانى. 28. حاج شیخ محمّد على فیض لاهیجى. 29. حاج سیّد ابوالحسن موسوى همدانى. 30. حاج سیّد مهدى یثربى کاشانى. 31. حاج شیخ على حجتى کرمانى. 32. حاج شیخ محمّد جواد حجتى کرمانى. 33. حاج شیخ زین العابدین قربانى. 34. سیّد محسن خرازىتهرانى. 35. حاج شیخ عباسعلى عمید زنجانى. 36. حاج شیخ احمد مجتهدى تهرانى. 37. حاج سیّد کاظم نور مفیدى. 38. حاج سیّد ابو الحسن مولانا. 39. حاج شیخ محمّد حسین آیتى بیرجندى. 40. حاج شیخ رضا استادى. 41. حاج شیخ یحیى انصارى شیرازى. 42. حاج شیخ احمد صابرى همدانى. 43. حاج شیخ هادى دوست محمّدى. 44. حاج شیخ مصطفى زمانى. 45. حاج شیخ محمّد مهدى احمدى شاهرودى. 46. حاج شیخ على احمدى میانجى. 47. سیّد حسین موسوى کرمانى. 48. حاج شیخ محمّد على امینیان گیلانى. 49. دکتر سیّد عبد الله ضیایى گیلانى. 50. شهید دکتر محمد مفتح. 51. شهید دکتر بهشتى. 52. شهید دکتر محمّد جواد باهنر. 53. امام موسى صدر. 54. حاج سیّد عبدالکریم موسوى اردبیلى. 55. حاج شیخ مرتضى بنى فضل. 56. حاج شیخ محمّد تقى مروارید خراسانى. 57. حاج سیّد محمّد مهدى مرتضوى لنگرودى. 58. حاج سیّد محمّد على مرتضوى لنگرودى. 59. حاج سیّد مهدى روحانى. 60. حاج شیخ محمّد امامى کاشانى. 61. حاج شیخ محمّد على حقّى سرابى. 62. حاج شیخ حسن تهرانى. 63. حاج شیخ احمد آذرى قمى. 64. حاج سیّد على محمّد دستغیب. 65. حاج شیخ حسین شریعت گیلانى. 66. حاج شیخ محمّد خادمى شیرازى. 67. حاج سیّد ابوالفضل میر محمّدى. 68. حاج سیّد على اکبر قریشى. 69. حاج شیخ على اکبر حسنى. 70. حاج شیخ محسن حرم پناهى. 71. حاج سیّد على اکبر قره باغى. 72. حاج شیخ قنبر مشفق. 73. حاج شیخ احمد دانش پژوه. 74. حاج شیخ على اکبر مسعودى خمینى. 75. حاج سیّد جلال الدّین آشتیانى. 76. حاج سیّد جعفر کریمى. 77. حاج شیخ احمد بهشتى. 78. حاج شیخ بیوک مروّج اردبیلى. 79. حاج شیخ محمّد صادق نجمى. 80. حاج شیخ محمّد رضا توسلى محلاتى. 81. حاج شیخ غلامرضا رضوانى. 82. حاج شیخ حسین شب زنده دار. 83. حاج شیخ مرتضى مقتدایى. 84. حاج شیخ محمّد على گرامى قمى. 85. حاج سیّد حسن طاهرى خرّم آبادى. 86. حاج سیّد محمّد حسن علوىسبزوارى. 87. حاج شیخ محمّد باقر ملبوبى. 88. حاج شیخ مجتبى حاج آخوند. 89. حاج شیخ حسین تقوى اشتهاردى. 90. هاشم هاشم زاده هریسى. 91. شهید فضل الله محلاتى. 92. حاج شیخ یوسف صانعى. 93. حاج شیخ حسن صانعى. 94. حاج شیخ محى الدّین فاضل هرندى. 95. حاج شیخ مهدى قاضى خرم آبادى. 96. حاج شیخ محمّد جعفرى گیلانى. 97. حاج سیّد جعفر احمدى بروجردى. 98. حاج شیخ حسن نورى همدانى. 99. حاج شیخ مصطفى ملکى تهرانى. 100. حاج شیخ على پهلوانىتهرانى معروف به على سعادت پرور. 101. حاج سیّد جواد ذهنى تهرانى. 102. حاج شیخ جلال طاهر شمس. 103. شهید مصطفى خمینى. 104. حاج سیّد احمد خمینى (داماد معظم له). 105. حاج شیخ حسین مظاهرى. 106. حاج شیخ مرتضى فهیم کرمانى. 107. حاج شیخ اباذر طبرسى مازندرانى. 108. حاج سیّد على محقّق داماد. 109. حاج شیخ محمّد على رسولى اراکى. 110. حاج شیخ حسین حیدرى کاشانى. 111. حاج شیخ على کریمى جهرمى. 112. حاج آقا شهاب الدّین اشراقى (داماد امام راحل).
البتّه شاگردان آیت الله سلطانى در سه مقطع «کفایة»، «رسائل» و «مکاسب» بیش از افرادى است که اشاره شدزیرا آیت الله سلطانى در تدریس این سه کتاب شهرت خاصى داشته است و اکثر طلاّب این مقطع تحصیلى در درس وى شرکت مى کردند. صاحب «آثارالحجة» مى نویسد:
«آیت الله سلطانى طباطبایى که از سال 1359 قمرى مهاجرت به قم نموده، تاکنون به تدریس سطوح عالى اشتغال داشته که از پر جمعیّت ترین دروس سطوح عالى است که متجاوز از صدها نفر از طلاّب و محصلین شرکت دارند.[8]».
حافظه قوى، قدرت بیان، تسلّط فوق العاده بر کتابهاى فقهى و اصولى، همراه با حواشى شیرین و نیز قدرت تلخیص و جمع بندى مفید مطالب، همراه با قدرت تفهیم با زبانى روان و ساده، مهمّ ترین ویژگى هاى علمى این استاد فرزانه حوزه علمیه قم بوده اند.
شهرت علمى
همان گونه که اشاره شد، آیت الله سلطانى در تدریس درس هاى سطح عالى شهرت خاصّى داشت و موفق شد که بیشترین شاگردان را تربیت نماید. در این باره چند نکته اى را از شاگردان وى نقل مى کنیم:
الف) «در سال هاى 38 تا40 کفایة را نزد آن استاد بزرگ مى خواندم. بیان سحّار و شیواى بى نظیرش، معضلات کتاب را روشن و باز چونان آبى گوارا به حلقوم جان تلامیذش مى ریخت. فراموش نمى کنم که گاه تحت تاثیر بیان سحرآمیز و جذاب او، آن چنان به وجد آمده که از خود بى خود مى گشتم. چند ماهى نگذشته بود که در شمار مستشکلان درسش در آمدم و در همین رابطه بود که روزى از روزهاى پرشکوه (درس کفایة) پاسخ اشکالم را نداد و روز دیگر که یکى از روزهاى خاطره انگیز و شکوهمند حیات تحصیلى ام بود، پیش از شروع درس، اشکال دیروز مرا با تجلیل زایدالوصفى مطرح ساخت و به پاسخ آن مبادرت ورزید و این آغاز رابطه پر از خیر و برکت عاطفى میان ما بود[9]».
ب) «بحث بیع و خیارات از مکاسب را نزد آیت الله سیّد محمّد باقر سلطانى طباطبایى خواندم. از چگونگى آشنائى با ایشان و اشتیاق شرکت در محفل درس آن بزرگوار، خاطره اى دارم که نقل مى کنم: مى دانید که طلبه هنگام شروع به کتاب رسائل، با مطالبى روبرو مى شود که در کتاب هاى قبلى نخوانده است و مباحث برایش تازگى دارداز این رو، باید استاد رسائل، در تفهیم مطلب، مهارت کافى داشته باشد. من پیش از این، بحث قطع از کتاب رسائل را پیش یکى از اساتید شروع کردم امّا مطلب آن چنان که باید روشن نمى شد. در این فکر بودم که شاید اشکال از جانب فکر و ذهن من باشد و من توان فهمیدن رسائل را ندارم. اتفاقاً روزى براى پرسیدن مطلبى از همین باب قطع، نزد آیت الله سلطانى رفتم و ایشان مطلب را به گونه اى بیان داشتند که کاملاً فهمیدم. متوجّه شدم که اشکال در توان ذهنى من نیستبلکه نقص در بیان نارساى استاد ]قبلى[ است. به این صورت بود که ارادت من نسبت به آیت الله سلطانى زیاد شد و آرزو داشتم که روزى نزد ایشان درس بخوانم. بعدها که به مکاسب رسیدم، درس ایشان را انتخاب کردم و مکاسب را خدمت ایشان خواندم. خاطره آموزنده اى از درس ایشان یادم هست روزى، مطلبى را بیان فرمودند و ما هم گوش کردیم و فرداى آن روز آمدند و گفتند: آن مطلب دیروزى را اشتباه گفته ام. از این روى، حدود بیست دقیقه، در باره اشتباه خودشان صحبت کردند و تذکّر دادند که اشتباه کردن مانعى نداردولى مهمّ این است که انسان اشتباهش را جبران کند و شهامت برگشتن را داشته باشد[10]».
ج) آیت الله حاج شیخ محمّد على فیض گیلانى مى گوید:
«در زمان ما مدرّسین کفایه گو کم نبودندولى درس آنان بى محتوا بودولى سه نفر از آقایان واقعاً در تدریس کفایه مهارت کم نظیر داشتندآقایان مجاهدى تبریزى، فقیهى رشتى و سلطانى. درس آنان، پخته، عمیق، پرمحتوا و قابل استفاده براى عموم فضلاء بود. ما هم مقدارى از کفایه را محضر آقاى سلطانى خواندیم. احاطه و تسلّط بسیار خوبى داشت. در همین باره، خاطره اى نقل مى کنم: روزى به اتّفاق دو نفر از دوستان هم بحث گیلانى (آقایان ایمانى و امینیان) در منزل خدمت ایشان رسیدیم و خواستیم که باب انسداد علم را براى ما تدریس فرمایند. خواندن و تدریس این باب، همانند برخى از ابواب و کتب در حوزه، معمول و متداول نبود. ایشان فرمود: تدریس برایم مقدور نیست زیرا وقت ندارم امّا چکیده اى از فرازهاى مهمّ این باب را برایتان توضیح مى دهم. آن وقت به مدت یک و دو ساعت آن را براى ما تشریح کرد و ما رفتیم با مباحثه کردن آن را با متن تطبیق کردیم و این نشان مى دهد که ایشان حتّى در آن قسمت از کتاب که خواندنش معمول نبوده، کار کرده بود و نکته دیگر آن که در تلخیص و نتیجه گیرى متون کتاب، مهارت خوبى داشت زیرا ما که از قبل به ایشان نگفته بودیم که فلان باب را باید بخوانیم تا خود را آماده کندبدون مقدّمه و بالبداهة این گونه آماده بودن، حاکى از حافظه قوى و استعداد درخشان و تسلّط کم نظیر ایشان دارد[11]».
اوصاف علمى آیت الله بروجردى
آیت الله سلطانى سال ها قبل از ورود آیت الله بروجردى به شهر بروجرد، با وى آشنایى و ارتباط داشته است زیرا وى با آیت الله بروجردى، پسر عمّه و پسر دایى بودند و در قم هم به مدت 15 سال از اصحاب و یاران نزدیک و نیز از مشاوران صدیق، امین، لایق و کاردان وى به شمار مى آمد. او در باره آیت الله بروجردى چنین گفته است:
«منشأ اساسى درخشش آیت الله بروجردى را باید درسى و چند سال اقامتشان در بروجرد حستجو کرد. وى مردى بود با سرمایه علمى فراوان. این که مى گویم سرمایه علمى فراوان، در اجازه آیت الله العظمى آخوند خراسانى که براى ایشان نوشته، مشخص است. هنگامى که ایشان از نجف راهى بروجرد مى شوند، وى این اجازه را مى نویسند. کمتر شنیده شده است که آخوند خراسانى براى کسى چنین تعبیرها و تعریف هایى نوشته باشد. در این اجازه گواهى آخوند بر علمیّت آیت الله بروجردى معلوم است. چنین فردى با قدرت خوب اجتهاد و استنباط، وارد شهر کوچکى مثل بروجرد مى شود. در محیط آرام و ساکت بروجرد، موفّق شد تمام کتاب هاى فقهى را با کمال دقّت، مورد بررسى قرار داده، مدارک و اقوال عامّه و نظریات مخالف و موافق را دیده و در این چند سال، فرصت کافى یافت که خود را از هر حیث بسازد، وى مطالعات وسیعى داشتبه همین جهت، قدرت علمى ایشان در شهرستان هاى دیگر نیز معروف شده بودبه گونه اى که وقتى در مشهد از آیت الله میرزا مهدى اصفهانى پرسیدند که مقلّدین ]حاج[ شیخ عبدالکریم ]حائرى[، به چه کسى رجوع کنند؟ ایشان در پاسخ فرمودند: حاج آقا حسین بروجردى، ملاّى پر و پا قرصى است و یا در نجف نیز وقتى حاج شیخ محمّد رضا دایى آیت الله شهید ]سیّد[ محمّد باقر صدر هنگامى که حاشیه ایشان را بر «عروة» دیده بود، گفته بود: در باب تقلید، باید از مردى مانند آیت الله بروجردى هم تفحص کرد.
حافظه فوق العاده اى داشت در بررسى رجال سند، نیازى به کتاب نداشتندراوى اوّل کیست اساتید و شاگردانش چه کسانى هستند.اساتید وى در چه طبقه اى قرار دارند، همه را مورد بررسى قرار مى دادند. این عمل ایشان، بسیارى از اهل علم را وادار کرد که دنبال رجال احادیث و درایه بروندالبتّه در رجال، معتقد به درس و بحث نبودندلذا با اصرار از ایشان خواستند درس رجال بگویند. ایشان هم یک جلسه گفتند و ترک کردندمى فرمود: رجال خواندنى نیست درسش عملى است یعنى انسان از همان نخست که مى خواهد تفقه کند، سند روایت مربوط را دنبال و به رجالش رسیدگى کند و فرد فرد رجال را مورد شناسایى قرار دهد. از جهت لغوى نیز مسأله را روشن مى کردند و مبادى کتاب لغت را مورد بررسى قرار مى دادند. با این کوشش ها، درس فقه ایشان، بسیار عالى مى شد و باعث تحوّل در رشته فقاهت گردید. کتاب «جامع احادیث الشّیعة» هم، در پى همین کوشش ها و دقّت ها به وجود آمد.
از همان اوّل ورودشان به قم، شروع به تدریس کردنددرسى بسیار سنگین و متین امّا پر تکرارالبتّه چون تکرار آن مفید بودلذا چندان مورد تنفر واقع نشدامّا شیوه تدریس، ایشان فقه را به دو دسته تقسیم مى کردندیکى مسائل متفرقه اى که بعداً فقها به متون اضافه کرده اند و یک دسته مسائلى که متلقات از خود معصومین(علیهم السلام) بوده است و فقها مستقیماً از خود ائمه(علیهم السلام) گرفته و در کتاب هاى فقهى نوشته اند که سخت مورد توجّه ایشان بود. اگر تفریعاتى را لازم مى دانستند، در کتاب جداگانه اى مى نوشتند و مسائل فقهى - اصلى را با مسائل فقهى فرعى - مخلوط نمى کردند. در این صورت، مسائل مطرح و بسیار روشن مى شد. ... عنایت زیادى به کتب اهل سنت داشتند و نیز کوشش مى کردند که سند روایات را روشن سازند و جهات رجالى را متذکر شوند. روى همین جهات بود که برخى از علما از جمله امام خمینى، اصرار داشتند که آیت الله بروجردى در قم اقامت داشته باشند. امام خمینى روزى به من فرمودند: حیف قم که آیت الله بروجردى در آن نیستند. کاش، وضعى پیش مى آمد که ایشان به قم مى آمدند و لذا بیشترین کوشش را براى آمدن آیت الله بروجردى به قم، آن بزرگوار انجام دادند.[12]».
سامان دهى حوزه
آیت الله بروجردى به نظم، ساماندهى و برنامه ریزى در حوزه، بسیار علاقه مند بود و از بى برنامگى حوزویان بسیار رنج مى برد. وى بارها گفته است:
«حوزه به روى اشخاص مختلف باز است. افراد صالح و ناصالح از هم متمایز نمى شوند. اى کاش نظمى بود و برنامه اى».
وى براى رسیدن بدین مقصود، گروهى از عالمان برجسته را مأمور ساخت تا پس از مشورت، دیدگاه هاى اصلاحى خود را ارائه دهند.
مشاور امین و کاردان
آیت الله سلطانى علاوه بر قرابت نسبى با آیت الله بروجردى، در برخى از امور اجتماعى، سیاسى و حوزوى، مشاورى امین، لایق، دلسوز و کاردان براى آن مرجع والامقام شیعه به شمار مى آمد. سلامت نفس، ابتکار و نواندیشى، خلاّقیت، مسئولیت پذیرى و امانت دارى همراه با تقواى فوق العاده، وى را در شمار برجسته ترین اصحاب و یاران نزدیک آیت الله بروجردى در آورده بود. او در بسیارى ازمسائل و معضلات اجتماعى و سیاسى نیز از مشاوران امین آن مرجع به شمار آمده و در حلّ آن مشکلات، به وى کمک و مدد مى رسانده است کمک به طلاّب مستعد و نیازمند، شناسایى عالمان متّقى و برجسته و آشنا به متون و زمان، جهت اعزام به مناطق گوناگون، رسیدگى به امور امتحانات طلاّب و ساماندهى حوزه، ملّى شدن صنعت نفت و کیفیت برخورد وى با آن، فدائیان اسلام، وحدت شیعه و سنى و... نمونه اى از این مسائل است. وى درباره فدائیان اسلام مى گوید:
«موضوع دیگرى که به نظر من مسئله بغرنجى است و شاید براى برخى چندان روشن نباشد، موضع آیت الله بروجردى در برابر فدائیان اسلام است یعنى چگونه با بودن ایشان. یک عدّه از سادات که به حمایت دین قیام کرده بودند، دستگیر و کشته شدندآیا تمکن آن را نداشت که جلوى کشته شدن آنان را بگیرد؟ آیا در این رابطه تلاش کرد و موفق نشدیا خیر اصلاً تلاش نکرد؟ اینها سئوالاتى است که بسیارى از افراد دارند. براى این که واقعیت روشن شود، توضیح مى دهم حضرت امام براى کمک به آنان، مخصوصاً آزادى شان خیلى مى کوشید. من یک شب ماه مبارک رمضان، از سر شب تا صبح، با مرحوم نوّاب صفوى صحبت کردم و آنچه را آیت الله بروجردى نمى پسندیدند، به ایشان تذکر دادم. از فدائیان اسلام، پیش آیت الله بروجردى شکایت زیادى مى شدالبتّه معلوم نبود همه این نامه ها واقعیت داشته باشدخصوصاً راجع به کمک مالى و نیز فدائیان اسلام، مدرسه فیضیه را محل سخنرانى و فعالیّت خود قرار داده بودند. هر چه به ایشان تذکّر داده مى شد که مدرسه محلّ تحصیل است نه جاى این کارها، اثر نمى کرد. از ایشان، بسیار شکایت مى شد. این امور براى بدبین کردن آیت الله بروجردى نسبت به ایشان بسیار مؤثر بود. خلاصه به ایشان گفتم: بعضى از کارها، باعث انزجار از شما مى شودلذا آیت الله بروحردى از شما رنجیده اندبه صلاح شما نیست که با آیت الله بروجردى مخالفت کنید. این مثل آن مى ماند که در داخل کشتى، با ناخداى کشتى در بیفتید. فدائیان اسلام در برخى از کارها دخالت مى کردند و بعضى از اقدام هایى را انجام مى دادند که به نظر آیت الله بروجردى مصلحت نبود.
خلاصه در این رابطه با آیت الله بروجردى زیاد صحبت کردم. حال دشمنان دانا و یا دوستان نادان به ایشان باورانده بودند که دولت این آقایان را نمى کشد و یا قدرتش را ندارد و یا این که مصلحت دولت اقتضاء نمى کندلذا آیت الله بروجردى یقین داشت که این آقایان را نمى کشند. من هم، در اثر شدّت اطمینان ایشان، احتمال چندانى نمى دادم که چنین کارى بشودالبتّه مسائلى پیش مى آمد که براى بد بین کردن آیت الله بروجردى به ایشان مؤثّر بودحال واقعیت داشت یا نه، کار دسیسه دیگران بود یا نه، درست روشن نیست. در امر فداییان اسلام بسیار کوشا بودم البته مقدارى هم به خاطر امام خمینى. در هر فرصتى که خدمت آیت الله بروجردى مى رسیدم، راجع به این موضوع صحبت مى کردم. بسیار اظهار مى کردم که دولت ممکن است این آقایان را بکشدامّا آیت الله بروجردى ذرّه اى احتمال این را نمى دادند و اگر کمترین احتمال را مى دادند، حتماً اقدام مى کردند. ایشان چون هرگز احتمال کشتن آنان را نمى داد، لذا مى فرمود: نیازى به اقدام نیست به هر حال این اشتباه در ذهن ایشان رفته بود. خلاصه قتل آنان به وقوع پیوست و جاى بسیار تأسف دارد[13]».
نو اندیشى فقهى
آیت الله سلطانى قطعاً از فقهاى بصیر، خلّاق و مبتکر به شمار مى آید و در زمینه هاى فقهى، نو آورى هایى داشت. وى با شناخت عمیق احکام فقه را با نیازهاى روز منطبق مى ساخت. درباره اهمیّت این موضوع، به برخى از نوآورى هاى فقهى وى که با شرایط و مقتضیات زمان و مکان متناسب است، اشاره مى شود:الف) طهارت اهل کتابوى معتقد به طهارت آنان بوده، آنان را نجس نمى دانست. ب) ذبح شده اهل کتاب یعنى این که آنان وقتى گاو و یا گوسفندى را طبق تعالیم دین خود ذبح مى کنند، آیا خوردن گوشت آنان براى مسلمانان جایز است یا نه؟ آیت الله سلطانى قائل به حرمت آن نبوده، و ذبح شده اهل کتاب را پاک و جایز مى شمرد. اهمیّت این دو موضوع زمانى براى نسل جوان روشن خواهد شد که بدانند اغلب فقهاى شیعه اهل کتاب را نجس و ذبح شده آنان را حرام مى دانستندولى آیت الله سلطانى در این موارد، از فقهاى پیشتاز و آگاه به مسائل روز بود. گرچه بعد از پیروزى انقلاب اسلامى، اکثر مجتهدین و فقها، قائل به طهارت اهل کتاب بوده، ذبح شده آنان را پاک و جایز مى دانند.
دکتر صادق طباطبایى مى گوید:
«در آخرین سفرى که پدرم به اروپا داشتند، من و ایشان و آقاى آشتیانى - عضو دفتر امام - روزى در منزل یکى از دوستان میهمان شدیم. قبل از این که سر میز غذا حاضر شویم، ایشان پرسید: حاج آقا! اینجا غذاها چه حکمى دارند؟ آقاجان گفتند: این جا که صاحب خانه مسلمان است. بنابراین، اجازه نداریم حتى در ذهن سئوال و تشکیک کنیم. بعداً که جدا شدیم، من موضوع را باز کردم و گفتم که برخى از علما در باره اهل کتاب چنین مى گویند. ایشان جواب دادند: آنهایى که تنها مقدار کمى به سیره پاى بند هستند، وقتى مى خوانند که امام رضا(علیه السلام) یک کنیز مسیحى داشت که کارهاى منزل را انجام مى داد، چه مى گویند؟ اگر این نجس بود، امام چطور مى توانست تحمّل کند؟ غذاى امام را مى برد و سفره امام را مى چیدآب براى امام مى آوردبعد اضافه کردند: من خودم نیز ذبیحه اهل کتاب را پاک و جایز مى دانم[14]».
ج) حکم رجم و سنگسار کردن زن شوهردار زناکاراو نسبت به اجراى این حکم انتقاد داشت و معتقد بود که اثبات جرم زنا براى یک قاضى حقیقتاً مشکل است زیرا شرع مقدّس به گونه اى راه هاى آن را بسته است که نمى توان این جرم را اثبات کرد و بعد به فیلمى که توسط منافقین در مورد سنگسار کردن زنان ساخته و در اروپا نمایش داده شد بود، اشاره کرد و گفت:
«این چنین کارهایى، یعنى اجراى حکم سنگسار، موجبات وهن به اسلام را فراهم مى آورد و اینها را از مصادیق خلاف شرع مى دانم[15]».
د) آیت الله سلطانى با برخى از بزرگان اسلامى، چون امام موسى صدر، شهید سیّد محمّدباقرصدر و شهید بهشتى، از نظر مبانى فقهى مشترکات زیادى داشت و به دو عنصر زمان و مکان اهمیّت زیادى مى داد و معتقد بود که باید ببینیم که اگر رسول خدا (صلى الله علیه وآله) امروز حاضر بود، چه مى کردنه این که بگوئیم او 1400 سال پیش چنین کرده است و از این جهت، به فقها توصیه مى کرد که به دو اصل اساسى زمان و مکان توجّه داشته باشند تا با مشکلات و معضلات مواجه نشوند. او عقیده داشت که خیلى از احکام اسلامى هستند که میزان حدّ و حدودى که شارع مقدّس براى آنها تعیین کرده است، متناسب با فرهنگ و عرفیات جامعه است و حقیقت آن است که فضاى امروز جامعه، هنوز آمادگى هضم برخى از این نظرات را نیافته است[16].
همگام با امام
آیت الله سلطانى از یاران و دوستان نزدیک حضرت امام بود. حضرت امام خمینى طى نامه اى در مورخه 16 دى 1356 ش برابر با 26 محرم 1398 ق. از نجف اشرف، آیت الله سلطانى به همراه آیت الله حاج سیّد مرتضى پسندیده، آیت الله حاج شیخ مرتضى حایرى و آیت الله حسینعلى منتظرى را به عنوان وصى خویش در امور مربوط به وجوه شرعى در قم تعیین کرد[17].
امام خمینى همواره در مکاتبات و نامه هاى خود، جویاى احوال این دوست دیرین و یار صمیمى خود مى شد[18]
و در برخى از امور و کارهاى حوزوى آیت الله سلطانى را به عنوان وکیل خویش انتخاب مى کرد[19]
آیت الله سلطانى هم متقابلاً به امام علاقه مند بود و همواره در طول دوران مبارزه، یکى از مدافعان و همراهان انقلاب اسلامى و حضرت امام خمینى به شمار مى آمد و همواره امضاى ایشان، در حمایت از مبارزات مردم مسلمان ایران، به رهبرى امام راحل زینت بخش اطلاعیه ها و پیام ها بوده است[20]. وى در اوّلین دوره مجلس خبرگان قانون اساسى، به نمایندگى مردم استان لرستان برگزیده شد و هماره از انقلاب اسلامى و رهبرى امام راحل و کیان نظام اسلامى پشتیبانى نمود.
تألیفات
آیت الله سلطانى در کنار اشتغالات علمى، آثار ارزشمندى را از خویش به یاد گذاشته است که عبارتند از: 1. رساله در استصحاب. 2. رساله در واجب مطلق و مشروط. 3. رساله در خیارات. 4. رساله در ادبیات فارسى. 5. رساله در شرح منظومه فقهى مرحوم میرزا محمّد تنکابنى. 6.الفوائد الفاطمیه فى الاصول (که آن را به نام حضرت معصومه (علیها السلام) نوشته است).
شمه اى از اوصاف اخلاقى
آیت الله شهید سیّد محمّد باقر صدر در باره آیت الله سلطانى گفته است:
«السلطانى رجل کبیر، رجل ممتاز علماً و اخلاقاً»آیت الله سلطانى مردى بزرگ و شخصیّت ممتازى از لحاظ علم و اخلاق هستند[21]
حجت الاسلام على حجتى کرمانى در باره این شخصیّت والامقام علمى و معنوى مى نویسد:
«از تشریفات «آقایى» و مظاهر ریاست، نه تنها به دور که متنفّر بود و در همین رابطه، طى سال هاى متمادى، تنها سه و یا چهار مرتبه توانستم با اصرار و الحاح و حتّى التماس آن وارسته مرد را در مناسبت هایى چون عید نوروز و یا عید غدیر... وادار به جلوس نموده و اذن تشرف به حضورش را به نیابت از شاگردان و ارادتمندانش کسب کنم. هیچ گاه محبّت هاى پدارانه و خدمات ارزشمندش را فراموش نخواهم کرد.
وى انسانى شریف، نجیب، اصیل، والاتبار و با فضیلت بود. قامتى رسا و بلند و چهره اى تابناک و فروزان داشت. آرام و خرامان و در عین حال استوار گام مى زد. متواضعانه و همراه با متانت راه مى رفت. عظمت و آقایى و اصالت و بزرگ منشى، در همه رفتار و کردار و اطوار و چهره جذّاب و نگاه هاى نافذش مشاهده مى شد. بحقّ که تجسمى بارز و درخشان از مفهوم بلندى بود که آن مهر گستر جهانیان در وصف «عباد الرحّمن» ارائه نموده است(و عباد الرّحمن الّذین یمشون على الارض هوناً [22]) و در عین حال، نمادى بس با شکوه و مصداقى روشن از کلام على (علیه السلام) بود که «کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم» من به یاد ندارم که حتّى براى یک بار هم بر اریکه درس اخلاق به مفهوم کلاسیک آن تکیه زده باشد و حتّى در قبال پافشارى شاگردانش به هنگام پایان سال تحصیلى، مبنى بر راهنمایى و ارشاد مى گفت: من خود بیش از همه کس، نیازمند ارشاد و موعظه ام.
در فروردین ماه سال 1357 شمسى در خدمت ایشان سفرى به مکّه و مدینه و سوریه و لبنان (براى دیدار امام موسى صدر) و مصر رفتیم و مقیّد بودم مناسک عمره مفرده و نیز زیارت قبر مطهّر رسول اکرم (صلى الله علیه وآله) و قبور ائمه بقیع(علیهم السلام) را با همراهى و پیشوایى این شخصیّت ممتاز روحانیت تشیّع به انجام برسانم و چنین شد. حالات و توسّلات و قطرات اشکى که به همراه سکوت پر رمز و رازش بر گونه هایش جارى مى شد، بیش از صدها مقاله آگاهى بخش و خطابه هاى پر طمتراق، راهگشا و سازنده و حتّى گشاینده برخى از معضلات فکرى و مبهمات عقیدتى بوداین است نقش روشن و تعیین کننده عالم عامل.
از ویژگى هاى متعالى و خصلت هاى ممتاز استاد بزرگوارم، مرحوم آیت الله سلطانى این بود که دقیق و ظریف مى اندیشید و آرام و لطیف سخن مى گفت. بر مطالب و مفاهیم مورد بحث، تسلّطى کامل و همه جانبه داشت و از هوشى سرشار و حافظه اى سطح بالا برخوردار بود.
آن چه فرا گرفته بود، با فهم و درکى نیرومند به یاد داشت بر واژه ها و جملات زیبا و پر محتوا مسلّط بود. هیچ گاه براى بیان مقصود، دنبال جمله و یا واژه اى نمى گشت. پیچیده ترین و دشوارترین مفاهیم در ذهن وقّاد و بیان سحر آمیزش، چونان آب روان بود. خیر خواه و درد آشنا بود و بدون هر گونه تکلّفى با فرزند و شاگرد مى نشست و با او سخن مى گفت و یا به سخنان وى با گشاده رویى و سعه صدرى ممتاز گوش فرا مى داد. هماره اهل مطالعه و تحقیق بود. مقالات و پژوهش هاى نویسندگان. پژوهشگران جدید را به دقّت مطالعه مى کرد و نسبت به مکتب ها و جهان بینى هاى مدرن آگاهى داشت. روح حاکم بر زمان را مى شناخت و نسبت به مسائل روز آشنائى داشت و خود نه تنها در فقه و اصول که در بسیارى از زمینه ها اهل نظر بود[23]...».
حجت الاسلام حاج سیّد حسن خمینى نوه دخترى آن بزرگوار مى نویسد:
«روزهاى آغاز پائیز 68 نوجوانى بودم که هنوز دوره متوسطه را تمام نکرده است و به فرموده مردى که از دنیا دوست ترش مى دارم، به قم مى روم. مقصد معلوم است. کسى را یاراى تشکیک نیست. منزل پدر بزرگى که دوران کودکى را بیشتر از خانه مان در آنجا گذرانده ام، در حوزه اشراق مردى که اگر چه پدر بزرگ است، امّا برایم پدرى مى کند. من طلبه کوچکى هستم که هر شب موقع شام، درب اطاقم را مى کوبند و در با صداى مخصوصى باز مى شود و درگاه، مردى که تکیه بر عصاى خویشتن زده است و پیرى، کمرش را اندکى خمیده، ایستاده است. پیر مرد، استاد حوزه است بسیارى از مراجع از او کسب فیض کرده اند.
حدود هفتاد و اندى سال دارد و منزلش محضر دانشمندان است و من این توفیق را مى یابم که در انتهاى شب از او منطق کبرى فرا بگیرم و این نه از جسارت من که خضوع اوست. یک بعد از نیمه شب، پیر مرد که آثار خواب را در چشمانش نمى یابى، سخن مى گوید: منطق طریقه صحیح گفتن است... . دیگران تعریف مى کنند که استاد در اتاق هاى قدیمى منزل که با درى چهار لنگه به هم وصل شده اند و در کناره آنها دالانى تا درب خانه پیش رفته است، مشغول تدریس است کفایه مى گویدشاید حدیث جبر و اختیار و یا طلب و اراده. اتاق ها و دالان، مملو از کسانى است که امروز بسیارى از آنان تن به خاک سپرده اند و بسیارى مسند گزین شده اند. مى دانیم پیر مرد از امام بسیار مى گویدبسیار دوستش دارد و عارف کامل نیز پیر مرد را دوست دارد. آن روز که از عارف مهربان مى پرسند: در آقاى سلطانى چه دیده اید که چنین احترامش مى کنید، مى شنوید که «شما ایشان را نمى شناسیدمن هنوز به آقاى سلطانى غبطه مى خورم[24]».
فرزندان
از آیت الله سلطانى فرزندان شایسته و برومندى به یادگار مانده است که عبارتند از:
1. دکتر سیّد صادق طباطبایى[25]. 2. سیّد جواد طباطبایى. 3. مهندس مرتضى طباطبایى. 4. دکتر سیّد عبد الحسین طباطبایى. 5. فاطمه طباطبایى، همسر بزرگوار و مکرّم حضرت حجت الاسلام و المسلمین حاج سیّد احمد خمینى (قدس سره)[26]
غروب ستاره
این فقیه مجاهد و فروتن، پس از 86 سال زندگى پر خیر و برکت در راه خدمت به اسلام و حوزه هاى علمیه، سرانجام در روز شنبه 31 خرداد 1376 ش. مطابق با 15 صفر 1418 ق. در منزل یگانه دخترش در جماران بدرود حیات گفت. با اعلام خبر وفات او، پیام هاى متعدّدى در بزرگداشت مقام علمى و عملى اش از سوى مقام معظم رهبرى، مراجع معظّم تقلید و شخصیت هاى کشورى و لشکرى صادر شد و در استان لرستان سه روز عزاى عمومى اعلام گردید. پیکر پاکش، پس از تشییع باشکوه در قم و نماز بر آن توسط آیت الله فاضل لنکرانى، به تهران منتقل و در جوار مرقد حضرت امام خمینى به خاک سپرده شد و جهانى از علم و عمل را با خود، قرین خاک ساخت.
[1]. دربارهى وى بنگرید به مجموعه گلشن ابرار.
[2]. براى شرح تفصیلى سادات طباطبایى به کتاب «عمدة الطالب»ابن عنبه مراجعه کنید.
[3]. آثارالحجه، شریف رازى، ج 2، ص 65.
[4]. مجله حوزه، ویژه نامه سىامین سالگرد رحلت آیت الله بروجردى، شماره 43 و 44.
[5]. مجله حوزه، ش 43- 44 ص 9 و 28.
[6]. ر. ک: نهضت امام خمینى، سیّد حمید روحانىتاریخ سیاسى معاصر ایران، سیّد جلال الدّین مدنىتاریخ بیست ساله ایران، حسین مکى.
[7]. 1. مجله حوزه، ش 43 - 44، ص.
[8]. آثار الحجة، ج 2 ص 64.
[9]. عالمى از تبار عالمان راستین، على حجتى کرمانى، فصلنامه تاریخ تاریخ و فرهنگ معاصر ایران، ش 23 و 24.
[10]. مجله حوزه، شماره 35، مصاحبه ححة الاسلام سیّد على اکبر قریشى.
[11]. مصاحبه نگارنده با آیت الله فیض گیلانى.
[12]. مجله حوزه، شماره 43 و 44، ص 27 - 43 با(تلخیص).
[13]. مجله حوزه، شماره 43 - 44 ص 37 - 39 (باتلخیص).
[14].مجله نامه مفید، شماره 4 سال 1377 ص 71 - 109باتلخیص، دخل و تصرف.
[15]. همان.
[16]. همان.
[17]. صحیفه نور، ج 3، ص 295.
[18]. همان، ج 1 ص 307 و 492 و ج 3، ص 24، 149 و 295.
[19]. همان، ج 3، ص 24.
[20]. ر. ک: اسناد انقلاب اسلامى، ج 3، ص 516.
[21]. مجله تاریخ معاصر ایران، ش، 23 و 24، ص 396.
[22]. فرقان، آیه 63.
[23]. مقاله حجت الاسلام على حجتى کرمانى، مجله تاریخ معاصر ایران، ش 23 و 24، ص 6 - 394با تلخیص.
[24]. روز نامه اطلاعات، 27/3/78، خاطرات حجت الاسلام سیّد حسن خمینى از آیت الله العظمى سلطانى طباطبایى.
[25]. نمونههایى از نامههاى حضرت امام به ایشان را مىتوانید در صحیفه نور، ج 2 ص 345و ج 5 ص 496 ببینید.
[26]. مهاجر قبیله ایمان، حمید انصارى، ص 60، 61 و 300.